مدرسه يا ميكده؟ !
دكترعبدالرضا مدرس زاده
انصاف كجا رفت ببين مدرسه كردند
جايى كه درآن ميكده بنياد توان كرد
جايى كه درآن ميكده بنياد توان كرد
جايى كه درآن ميكده بنياد توان كرد
دلم از مدرسه و صحبت شيخ است ملول
اى خوشا دامن صحرا و گريبان چاكى
اى خوشا دامن صحرا و گريبان چاكى
اى خوشا دامن صحرا و گريبان چاكى
در عشق خانقاه و خرابات فرق نيست
هرجا كه هست پرتو روى حبيب هست (4)
هرجا كه هست پرتو روى حبيب هست (4)
هرجا كه هست پرتو روى حبيب هست (4)
هاتف ارباب معرفت كه گهى
از دف و چنگ و مطرب و ساقى
قصد ايشان نهفته اسرارى است
كه به ايما كنند گاه اظهار (5)
مست خوانندشان و گه هشيار
از مى و جام و ساقى و زنار
كه به ايما كنند گاه اظهار (5)
كه به ايما كنند گاه اظهار (5)
منت سدره و طوبى ز پى سايه مكش
از در خويش خدايا به بهشتم مفرست
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس (7)
كه چو خوش بنگرى اى سرو روان اين همه نيست (6)
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس (7)
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس (7)
ز خانقاه به مى خانه مى رود حافظ
دوش از مسجد سوى مى خانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما (11)
مگر ز مستى زهد ريا به هوش آمد (10)
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما (11)
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما (11)
بيا كه قبله ما گوشه خرابات است
بيار درد كه عاشق نه مرد طامات است (13)
بيار درد كه عاشق نه مرد طامات است (13)
بيار درد كه عاشق نه مرد طامات است (13)
در خرابات مغان نور خدا مى بينم
وين عجب بين كه چه نورى ز كجا مى بينم
وين عجب بين كه چه نورى ز كجا مى بينم
وين عجب بين كه چه نورى ز كجا مى بينم
ره ميخانه و مسجد كدام است
نه در مسجد گذارندم كه رند است
مرا كعبه خرابات است امروز
حريفم قاضى و ساقى امام است (17)
كه هر دو بر من مسكين حرام است
نه در ميخانه كاين خمار خام است
حريفم قاضى و ساقى امام است (17)
حريفم قاضى و ساقى امام است (17)
باده نوشى كه در او روى و ريايى نبود
حافظا مى خور و رندى كن و خوش باش ولى
دام تزوير مكن چون دگران قرآن را (19)
بهتر از زهد فروشى كه در او روى و رياست (18)
دام تزوير مكن چون دگران قرآن را (19)
دام تزوير مكن چون دگران قرآن را (19)
در ميخانه ببستند خدايا مپسند
كه در خانه تزوير و ريا بگشايند (20)
كه در خانه تزوير و ريا بگشايند (20)
كه در خانه تزوير و ريا بگشايند (20)
الف) عشق
1- در عشق بايد از سر دو جهان گذشت:
من گذشتم ز دو عالم به ره عشق و كسى
اندر اين راه نباشد به سبك بارى من (28)
اندر اين راه نباشد به سبك بارى من (28)
اندر اين راه نباشد به سبك بارى من (28)
اى صفايى درس عشق از بر بخوان
زان كه اين صحبت نگنجد در كتاب (29)
زان كه اين صحبت نگنجد در كتاب (29)
زان كه اين صحبت نگنجد در كتاب (29)
هنرم نيست به جز عشق و چنان پندارم
كه ندارد به جهان كس هنرى بهتر از اين
كه ندارد به جهان كس هنرى بهتر از اين
كه ندارد به جهان كس هنرى بهتر از اين
در عشق آن زيبا صنم دنيا و عقبى گر دهى
من اى صفايى كافرم بينى اگر يك جو زيان
من اى صفايى كافرم بينى اگر يك جو زيان
من اى صفايى كافرم بينى اگر يك جو زيان
جمالى بر ضميرم پرتو افكند
كه عقل از من گرفت و طاقت و هوش
كه عقل از من گرفت و طاقت و هوش
كه عقل از من گرفت و طاقت و هوش
باز از پى فريب دل اى عقل آمدى
باش آن قدر كه عشق بتان را خبر كنم
باش آن قدر كه عشق بتان را خبر كنم
باش آن قدر كه عشق بتان را خبر كنم
دى داد پير ميكده فتوا كه لازم است
بى عشق هر كه كرده نمازى قضا كند
بى عشق هر كه كرده نمازى قضا كند
بى عشق هر كه كرده نمازى قضا كند
ب) ترجيح خرابات بر مسجد
نمى خواهم مقامى جز خرابات
گفتم كه آيا جويمت در كعبه يا در خانقه
گفتا مرا خواهى بيا دير مغان دير مغان (36)
ز مسجد دل گرفت از خانقه نيز (35)
گفتا مرا خواهى بيا دير مغان دير مغان (36)
گفتا مرا خواهى بيا دير مغان دير مغان (36)
ج) دوست
1- عاشق كش است:
چشمت به تيغ ابرو خلقى فكنده در خاك
دادى چرا به مستى اين تيغ جان ستان را
دادى چرا به مستى اين تيغ جان ستان را
دادى چرا به مستى اين تيغ جان ستان را
نقد جان را به كفم ديد و بگفت آمده اى
با چنين مايه صفايى به خريدارى من
با چنين مايه صفايى به خريدارى من
با چنين مايه صفايى به خريدارى من
طرف حالى بين كه من جويم ز زخم تيغ او
عمر جاويدان و او ترساند از خنجر مرا
عمر جاويدان و او ترساند از خنجر مرا
عمر جاويدان و او ترساند از خنجر مرا
ريزند اگر در دامنت نقد دو كون و در عوض
خواهند كالاى غمش، زينهار كاين سودا مكن
خواهند كالاى غمش، زينهار كاين سودا مكن
خواهند كالاى غمش، زينهار كاين سودا مكن
رند خراب طى كند اين راه پر خطر
تا شيخ فكر كفش و عصا و ردا كند
تا شيخ فكر كفش و عصا و ردا كند
تا شيخ فكر كفش و عصا و ردا كند
چه نازى از نماز و روزه زاهد
گنه زينگونه من بسيار دارم
گنه زينگونه من بسيار دارم
گنه زينگونه من بسيار دارم
از پند بى جا زاهد مرا كشت
از من چه خواهى اى شيخ گمراه
از من چه خواهى اى شيخ گمراه
از من چه خواهى اى شيخ گمراه
ه) توجه به مفاهيم عرفانى
1- حجاب:
هستى ما شد حجاب روى دوست
اى خدا بردار از پيش اين حجاب
اى خدا بردار از پيش اين حجاب
اى خدا بردار از پيش اين حجاب
اگر به راه طلب مى روى در اول كن
وداع جان كه كنى راه طى به آسانى
وداع جان كه كنى راه طى به آسانى
وداع جان كه كنى راه طى به آسانى
شهر جانان را كه صد كوه و بيابان در ره است
رفتم از راه دل و ديدم كه ره يك گام بود
رفتم از راه دل و ديدم كه ره يك گام بود
رفتم از راه دل و ديدم كه ره يك گام بود
لحظه اى اندر جنون بر ما شد آسان هر چه بود
سال ها در عاقلى ما را نشد حل مشكلى
سال ها در عاقلى ما را نشد حل مشكلى
سال ها در عاقلى ما را نشد حل مشكلى
دى توبه كردم از عشق خوبان
از توبه دى استغفر الله
از توبه دى استغفر الله
از توبه دى استغفر الله
اگر پير مغان گردد در اين ره راهبر ما را
تواند شد رسيم آن جا كه باشد در نظر ما را
تواند شد رسيم آن جا كه باشد در نظر ما را
تواند شد رسيم آن جا كه باشد در نظر ما را
اگر ساقى كند لطفى و آبى در قدح ريزد
اميد است آن كه سازد واقف از سر قدر ما را
اميد است آن كه سازد واقف از سر قدر ما را
اميد است آن كه سازد واقف از سر قدر ما را
و) نفى مدرسه
غير بحث و جدلى نيست در اين مدرسه ها
اثرى هيچ نديديم از ادراك آن جا (51)
اثرى هيچ نديديم از ادراك آن جا (51)
اثرى هيچ نديديم از ادراك آن جا (51)
ز) ستايش مستى
دردا كه دوش طاعت سى سال خويش را
مال يتيم و رشوه را بخشيدم اى قاضى به تو
من ماندم و يك جرعه مى با من در آن غوغا مكن (53)
دادم به مى فروش به يك جرعه برنداشت (52)
من ماندم و يك جرعه مى با من در آن غوغا مكن (53)
من ماندم و يك جرعه مى با من در آن غوغا مكن (53)
دستار و ردا و جبه من
اندر گرو شراب بهتر (54)
اندر گرو شراب بهتر (54)
اندر گرو شراب بهتر (54)
تا ميكده باز و مى به جام است
تا مغبچگان مقيم دير اند
دل از كف من ربوده ماهى
آن آيه كه منع عشق دارد
و آن مى كه به دوست ره نمايد
دامى كه به راه عشق باشد
از خانه ما كه باد آباد
گفتند بسى فسانه عشق
گفتم كه دگر دلم مسوزان
در ميكده زان شده صفايى
كاين مدرسه منزل عوام است (55)
كار من خسته دل به كام است
در دير مغان مرا مقام است
كش مهر فلك غلام است
اى واعظ هرزه گو كدام است
آيا به كدام نص حرام است
ديديم كه دام ننگ و نام است
تا منزل دوست يك دو گام است
اين قصه هنوز ناتمام است
گفتا كه بسوزمش كه خام است
كاين مدرسه منزل عوام است (55)
كاين مدرسه منزل عوام است (55)
فهرست منابع
1- مطهرى، مرتضى، تماشاگه راز، صدرا، [بى تا] . 2- پور نامداريان، تقى، ديدار با سيمرغ، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1374. 3- امام خمينى، ديوان امام، چاپ بيست وششم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378. 4- حافظ، ديوان حافظ، تصحيح علامه قزوينى و قاسم غنى، تهران، زوار. 5- وحشى بافقى، ديوان وحشى بافقى، ويراسته حسين نخعى، چاپ هفتم: تهران، اميركبير، 1366. 6- نراقى، ملااحمد، ديوان نراقى، غزل، به كوشش اختر نراقى، تهران، جاويدان، [بى تا] . 7- سعدى، كليات سعدى، تصحيح محمدعلى فروغى، تهران، اميركبير. 8- زرين كوب، سيرى در شعر فارسى، چاپ سوم: تهران، علمى، 1371. 9- گلشن راز، انتشارات ما و منوچهرى، تهران 1371. 1) اشاره به بيت معروف امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - : بگذاريد كه از ميكده يادى بكنم من كه با دست بت ميكده بيدار شدم 2) ديوان امام خمينى، ص 142. شور دل دار فكنده است به جانم شررى كه من از مسجد و از مدرسه بى زار شدم. 3) تقى پور نامداريان، ديدار با سيمرغ، ص 186. 4) ديوان حافظ، ص 44. 5) ديوان هاتف. 6) ديوان حافظ، ص 52. 7) همان، ص 182. 8) عبدالحسين زرين كوب، از گذشته ادبى ايران، ص 325. 9) عبدالحسين زرين كوب، سيرى در شعر فارسى، ص 105 اين سخن در توصيف مضمون اشعار شيخ بهائى آمده است. 10) ديوان حافظ، ص 119. 11) همان، ص 8 . 12) تعبيرات ديگرى هم به كار رفته است: عدول از هنجار، انحراف از زبان معيار و انحراف از فرم زبان كه همگى معادل Deviation from the nore مى باشند. 13) ديوان عطار، ص 122. 14) ديوان حافظ، ص 245. 15) تقى پور نامداريان، ديدار با سيمرغ، ص 187. 16) حافظ: يك حرف صوفيانه هست، بگويم اجازت است. 17) ديوان عطار، ص 139. 18) ديوان حافظ، ص 16. 19) همان، ص 8 . 20) همان، ص 137. 21) اشاره به اين بيت حافظ: مشكلى دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مى كنند 22) شيخ محمود شبسترى در گلشن راز چنين مى سرايد: جهان چو چشم و خال و خط و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست 23) همان. 24) ناظر است به بيتى از: وحشى بافقى، ديوان، ص 513 كه به قرار زير است: تو مو مى بينى و من پيچش مو تو ابرو او اشارت هاى ابرو 25) ديوان حافظ، ص 19. سحرم دولت بيدار به بالين آمد گفت برخيز كه آن خسرو شيرين آمد 26) همان. 27) تقى پورنامداريان، ديدار با سيمرغ، ص 192. 28) ملااحمد نراقى، ديوان نراقى، ص 80 . 29) همان، ص 27. 30) همان، ص 84 . 31) همان، ص 86 . 32) همان، ص 66. 33) همان، ص 70. 34) همان، ص 46. 35) همان، ص 63. 36) همان، ص 86 . 37) همان، ص 16. 38) همان، ص 80 . 39) همان، ص 14. 40) همان، ص 81 . 41) همان، ص 46. 42) همان، ص 78. 43) همان، ص 90. 44) همان، ص 27. 45) همان، ص 95. 46) همان، ص 57. 47) همان، ص 97. 48) همان، ص 90. 49) همان، ص 94. 50) همان. 51) همان، ص 15. 52) همان، ص 32. 53) همان، ص 81 . 54) همان، ص 62. 55) همان، ص 33.