تاريخ و باز مظلوميت
محمدرضا اسماعيلي اشاره :مقاله به تلاش تحريفگرانهاي اشاره دارد كه در كتاب درسي تاريخ آموزش و پرورش توسّط برخي مؤلّفين نو پا در جهت اسلامزدائي از تاريخ مبارزات معاصر صورت گرفته و البته با توجّه متولّيان محترم وزارتخانه، تلاشهائي جهت اصلاح آن در شرف انجام است كه اميدواريم قرين توفيق و دقّت باشد.يك نظام آموزشي، تربيتي پويا و در حال توسعه، همواره بايد در كار بررسي محتواي تعليمي و پرورشي خود بوده و از رهگذر نقد در صدد تحول و به كارگيري روشهاي نوين آموزشي در متون و كتابهاي مربوطه باشد. در برخي از عناوين آموزشي مثل علوم تجربي و رياضيات و فني ميبايست جديدترين دستاوردهاي علمي آن در متون و كتابهاي آموزشي منعكس گردد. در اين ميان دروسي كه با كشفيات جديد سروكار ندارد و نقلي است، در روش تدريس و تدوين، بايد ارزيابي و تصحيح شوند. در آموزش و پرورش كشور ما نيز چنين فعاليتي مشهود است اما در مواردي عدم توجه مسئولين، سوءاستفاده عدهاي را به همراه داشته است. در سال تحصيلي جديد، كتاب تاريخ ايران متعلّق به يكي از ردههاي تحصيلي آموزش و پرورش، كه در آن به بررسي حوادث تاريخ سياسي معاصر ايران پرداخته ميشود مورد تجديد نظر و تأليف جديدي قرار گرفته است. در ابتدا به نظر ميرسد كه ميبايست اين كتاب از نظر روش بيان مطالب و تصحيح در شيوههاي آموزش تغيير كرده باشد و اصولاً تغيير محتوايي در آن بيمعني است. ولي متأسفانه پس از توجه اندكي به مطالب آن تغييرات حساب شدهاي در متن و تحليلها ديده ميشود. البته كتاب پيشين در مواردي، از نظر شكل ارائه مطالب قابل نقد بود، ولي با تمام نواقص، محتواي آن تا حدود زيادي هدف آموزشي اين درس را تأمين ميساخت. در كتاب جديد با توجه به بهبود ساختار در ارائه مطالب و بيان سؤالات آموزشي و ايجاد زمينههاي تفكر دانشآموزان درباره موضوعات مطرح شده و نيز قيد يك سري اطلاعات تاريخي با عنوان «بيشتر بدانيد» و يا «توضيح» كه در محدوده آموزشهاي اجباري قرار ندارد، در شكل كلاسيك بحث، موفقتر نشان ميدهد. اما فاجعه در محتواي مطالب و تحليلها رخ داده است. در نگاه اول به نام مؤلفيني، از انتخاب بعضي از آنان براي تهيه و تنظيم يك كتاب آموزشي، تعجب آدمي برانگيخته ميشود كه افراد ژورناليست، سياسينويس و داراي مواضع حادّ حزبي، چگونه معلم نسل جوان شدهاند؟ولي در اين مجال، تنها برخي حذفيات و اضافات كتاب جديد نسبت به كتاب قديم بيان شده و نواقص كلي مطالب تاريخ كه در هيچ يك قيد نشده، عنوان نخواهد شد.در مطالعه كلي كتاب، آنچه بطور قطع بدست ميآيد اين است كه سعي شده در بسياري از حوادث، نقش روحانيت ضدّ استعمار و ضد استبداد و انقلاب و مردمي علماء، حذف و يا بسيار كمرنگ ارائه شود. و به عكس در حضور عناصر وابسته و غربزده در حوادث بسيار اغراق شده بطوري كه در مواردي حتي از خيانتهاي آنان صحبتي به ميان نيامده است. اين موضوع در مباحث مربوط به زمينههاي وقوع انقلاب مشروطه به وفور ديده ميشود. در بحث مربوط به حكومت قاجار زماني كه وارد حوزه اقتصادي ميشود از فردي مانند ميرزاحسين خان سپهسالار كه خيانتهاي او به ايران، آشكار است، تمجيد كرده و او را از مصلحان سياسي، اقتصادي دوران قاجار معرفي ميكند. اين فرد از جمله دلالان قراردادهاي ننگين عهد ناصري است و در دوران نخست وزيري او است كه بسياري از قراردادهاي اقتصادي به روس و انگليس واگذار شد و از اين رهگذر خود او، نيز درآمدهاي مالي فراوان بدست آورد و رشوههاي كلاني ميگرفت. معذلك در كتاب، اين عبارات درباره او آمده است:«آخرين بخش اصلاحات، در دوره ناصرالدين شاه با پيگيريهاي ميرزاحسين خان سپهسالار انجام شد... او تلاش ميكرد تا نظم مبتني بر قانون در جامعه برقرار گردد و حدّ و حدود قدرت دولت معين شود.»!!(1)اين روند تحريف، زماني كامل ميشود كه خيانت اعطاي امتياز رويتر به انگليس توسط ايشان، در كتاب، حذف شده و بدين ترتيب مبالغ پولهاي دريافتي كه در كتاب قبلي تاريخ، در پاورقي عنوان ميگرديد ازدياد ميرود.(2) همچنين اين اقدام ميرزاحسين خان سپهسالار را كه براي خوش رقصي در برابر قدرتها، گاهگاه شاه را به سفر عياشي اروپا ميبرد و هزينههاي گزافي به بيتالمال تحميل ميكرد، از خدمات وي بيان ميكند و اين در حالي است كه معمولاً سوغات شاه از اين سفرها چيزي جز عقد قراردادهاي ننگيني همچون لاتاري، تنباكو و غيره نبود. به اين عبارات توجه كنيد:«وي براي آشنا ساختن شاه و اطرافيان او با ضرورت اصلاحات، آنان را به سفر به اروپا ترغيب ميكرد.»(3)همچنين از ميان آنهمه امتيازات واگذار شده به استعمارچيان و فروش ملت ايران به اجنبي، فقط به دو امتياز واگذاري به انگليس و روس اشاره شده و حتي از ذكر نام امتيازات ديگر خودداري ميشود. اگر بهانه كمبود فرصت براي اين پرداخت ميباشد بايد توجه كرد كه در حوادث قبل از قاجار و حتي خود قاجار مطالب اضافي و غير ضروري زياد است. اما بحث لغو امتيازات كه در آن نقش علمائي چون ملاعلي كني كاملاً محسوس است و گفتني است حذف ميشود مثل امتياز رويتر كه در آن خيانتهاي ميرزاحسين خان و ميرزاملكم با گرفتن رشوه روشن است. در بيان امتياز تنباكو نيز اينبار بسيار صرفهجويي شده و به سرعت عبور كرده و حتي فتواي ميرزاي بزرگ بكلّي حذف شده است، همان فتواي يك خطي كه ايران را برآشفت و انگليس را با ذلّت به عقب راند و براي نسل امروز بسيار درس آموز و الهامبخش است و در همان فتواي ساده و كوتاه ميتوان نفوذ مرجعيت را در بين مردم يافت.(4) در مورد ترور ناصرالدين شاه بدست ميرزا رضاي كرماني نيز تفسيري عجيب و شخصي ارائه شده يعني وي را طلبكار كامران ميرزا دانسته كه به جهت خوردن پسگردني از كامران ميرزا كينه او و پدرش را (ناصرالدين شاه) در دل گرفته و همين كينه باعث ترور شاه شده است.(5) اين در حالي است كه ميرزا رضاي كرماني، شاگرد سيدجمال الدين بوده و زماني كه سيدجمال پي برد كه روش سياسي اتكاي به استبداد براي نابودي استعمار غلط است، تقدّم را در سياست خود به نابودي استبداد تغيير داده و در تجلي همين استراتژي است كه شاگرد او ميرزا رضاي كرماني دست به ترور شاه مستبد، ناصرالدين شاه زد. آيا رواست كه ما اين حركت سياسي و آگاهانه را ناشي از مسائل مالي و كينه شخص بدانيم جالب اينجاست كه در 59 صفحه بعد،(6) در توضيح شخصيت سيدجمال، اشاره كوچكي دارد كه ميرزارضا از پيروان سيدجمال بوده است يعني كسي كه ناصرالدين شاه را به خاطر پول و كينهجويي شخصي ترور كرد، شاگرد همين آقايي است كه از او تعريف ميكنيم!! در بيان انديشههاي سيدجمال در كتابهاي قبلي، توجه ايشان به مرجعيت و استعانت از آنان در مبارزه با استعمار و استبداد يادآوري ميشد(7) و اين اشارهاي بود به نقش سيدجمال در نهضت تنباكو كه نامهاي توسط ميرزا علياكبر فال اسيري براي ميرزاي بزرگ شيرازي نوشت و ايشان را نسبت به طرحهاي انگليس و قرارداد تنباكو توجيه كرد امّا متأسفانه اين موضوع يعني تفاهم و استمداد سيدجمال از مرجعيت نيز حذف گرديده و به جاي آن سعي در معرفي او بعنوان يك روشنفكر غيرروحاني و آزاديخواه تجددطلب شده است!! اما اوج اين شيطنتها و تحريفها در نقل اوضاع مشروطيت تجلّي كرده است. ابتدا سعي ميشود تا متوليان اين امر اجتماعي و رهبران انقلاب مشروطه، روشنفكراني نظير ميرزاملكمخان فراماسونر معرفي گردد و مكررا بر روي «قانون خواهي» او تاكيد شود. به اين عبارت توجه كنيد:«ميرزاملكم خان اعتقاد داشت كه اصول حكمراني ايران، در طول سه هزار سال هيچ تغييري نكرده است و به بازنگري اساسي نياز دارد. او با انتقاد از استبداد، بيقانوني و فساد دستگاههاي دولتي، بر ضرورت تدين قوانيني براي اداره كشور (قانون اساسي) و كاستن از قدرت پادشاه تاكيد ميكرد. ميرزاملكم خان پيشرفت اروپائيان را ناشي از نوع حكومت آنان و وجود «قانون» در اين گونه جوامع ميدانست».(8)آيا بيان اين جملات درباره عنصر فاسدي كه جز غربزدگي و انتشار افكار غير ديني و توجيه استعمار فعاليت ديگري در ايران نداشته، آن هم در كتب درسي دوره دبيرستان، تصادفي و بدون غرض است؟ اگر كمي به اين جملات نگاه كنيد با جملات امروز برخي روزنامههاي طرفدار مثلاً «اصلاحات اجتماعي» به سبك غرب كاملاً مطابقت دارد. در هر صورت چون چهره ميرزاملكم خان در تاريخ كاملاً شناخته شده است، نويسنده براي اينكه خيلي هم از مرحله پرت نشود در پاورقي و در حاشيه اين توضيح منفي خيلي ملايم را براي ميرزاملكم مينويسد:«البته ميرزاملكم خان در زمينه واگذاري امتيارات به بيگانگان و نيز گرايش به بعضي انديشههاي غربي اشتباهاتي كرد و در تبليغات خود انگيزههاي شخصي نيز داشت اما در هر حال، از مناديان اصلي مشروطيت در ايران بود.»(9)جالب اينكه از خيانتها و بقول آقايان، اشتباهات ميرزاملكم خان و رشوههاي دريافتي در قراردادها بحثي جدي به ميان نميآيد ولي از مشروطهخواهي او بسيار صحبت به ميان ميآيد، حال آنكه منطقي بود كه وجه غربگرا و مشكوك مشروطهخواهي او را، كمي جلوه دهند، اما در متن چنين خبري نيست. در اينجا بد نيست اشاره شود كه ميرزاملكم خان پس از لغو قرارداد لاتاري كه سفير وقت ايران در لندن بود مجبور به بازگرداندن رشوههاي دريافتي شد و بر سر همين مسئله شخصي با ناصرالدين شاه اختلافاتي پيدا كرد. از آن زمان سفارت را رها كرده و شروع به انتقاد از دولت كرد كه در نهايت به چاپ روزنامه قانون و مشروطه خواهي ختم شد. باب تعريف از روشنفكران وابسته به غرب در كتاب جديد تاريخ، با ملكم خان خاتمه نمييابد بلكه افرادي مثل ميرزا يوسف خان مستشارالدوله را كه سالها در خارج تربيت شده بود نيز بعنوان پايهگذار مشروطه بيان كردهاند با همان عبارات قانون و قانونخواهي. به اين جملات توجه كنيد:«او (ميرزا يوسف خان) كه در پي يافتن علت پيشرفتهاي سريع كشورهاي اروپايي بود، سرانجام به اين نتيجه ميرسيد كه رمز رشد و ترقي اروپائيان در «يك كلمه» يعني «قانون» نهفته است.»در بررسي حوادث مشروطه به اين نكته اشاره نميشود كه اصولاً آغاز حركت مشروطه توسط علماء و مردم با انگيزه مذهبي شكل پيدا كرد و در تمامي صحنهها مردم و روحانيت حضور دارند مانند مهاجرت كبري و صغري. و حوادثي مثل «نون بلژيكي»، «بانك استقراض روس» كه مبناي آنها ريشه در سنت اسلامي مردم داشت از مقدمات اصلي حوادث مشروطه به حساب ميآمدند. در تمامي حركتهاي خودجوش، مردم و علما در صحنه حاضرند و هيچ خبري از روشنفكران غربگرا نيست. اما ميبينيم كه در كتاب جديد، حوادث مقدمهساز مشروطه، مثل حادثه مسو نوز بلژيكي و حادثه بانك استقراض روس بكلي از تاريخ، حذف شده است يا همه ميدانيم كه در موضوع مسيونوز بلژيكي، غيرت مردم نسبت به سخره گرفتن مرجعيت است كه تجلي مييابد و تعصب امت اسلامي نسبت به روحانيت است كه جلوه ميكند. اما در اين كتاب، حتي روحانيت نيز تحريف شده است و معدود عباراتي نيز كه از روحانيون در قيام مشروطه در كتاب، نقل شده همگي مربوط به ابعاد آزادي خواهي و سخناني روشنفكر پسند است و هيچ عباراتي درباره ماهيت اسلام خواهي حتي روحانيت نيز بيان نميشود. بعنوان مثال عبارتي كه از مرحوم آيتللّه طباطبائي نقل شده است،(10) ميتواند گوياي اين موضوع باشد در كتاب، تحليلي به چشم نميخورد مبني بر اينكه روشنفكران زمان به صحنه مشروطه وارد شدند كه قدرتهاي خارجي از عمق يافتن حركت مردم و علماء به وحشت آمده و ضرورت كنترل اين قيام را احساس كردند. لذا حوادثي همانند تحصن در سفارت انگليس را كاملاً مبهم و موجه جلوه دادهاند. آن هنگام كه حكومت از ترس حركت مردمي، آماده امتياز دادن شد، چون مسببان اصلي نهضت يعني مردم و روحانيت برنامهاي واضح براي حكومت نداشتند، روشنفكران وابسته از اين ضعف، استفاده كرده و طرح آماده يعني مشروطه غربي را تحميل كردند.اين روند اسلام زدائي و روحانيت زدائي از نهضت مشروطه درباره شيخ فضل الله نوري به اوج ميرسد. زماني كه يادي از متمم قانون اساسي در مشروطه ميشود از اقدامات اين روحاني مجاهد و تصويب متمم ايشان يعني نظاترت پنج تن از فقهاي تراز اول به مصوبات مجلس شوراي ملي هيچ سخني به ميان نميآيد و اين حركت مهم شيخ فضل الله در كتاب جديد هيچ جايي ندارد. شيخ فضل الله در زماني مطرح ميشود كه مشروطيت كاملاً مثبت و خوب و بدون تحريف و انحراف، ارزيابي شده و در اين ميان مخالفاني از جمله شيخ فضل الله نوري دارد كه قوانين اسلامي را نيز در كتار مشروطه طلب ميكرد. اين كتاب با لحن توهين آميزي در پاورقي ميگويد: « اين نظريه به مشروطه مشروعه. معروف شد»(11)آيا واقعا اين يك نظريه بود و يا تمام اعتقاد مردم و علماء در همين اسلامي بودن مشروطه خلاصه ميشود. آيا با صرفا يك «نظريه» داشتن اين موضوع بنا ندارند آن را گذرا و در حدّ يك طرح شخصي ناشي از روحيات شيخ فضل ا... جلوه دهند! اين در حالي است كه تمامي مراجع و مسلمين خواستار رعايت احكام اسلام بودند. مظلوميت شيخ فضل الله زماني كامل ميشود كه در اين كتاب كمترين اشارهاي به سرنوشت ايشان و نحوه شهادت او نيز نيست. از ماهيت فاتحان تهران كه مجتهدي را به اعدام محكوم كردند هيچ سخني نيست. در كتاب قديم از لوايح شيخ، عباراتي نقل شده كه درباره ديدگاههاي اسلامي ايشان توضيحي مخترصر داده بود(12) ولي در اين كتاب فقط در حدّ مخالفت مشكوك و مبهم نامبرده با مشروطه مطلبي گفتگو شده در حالي كه در صفحات مربوطه، مشروطه را بدون هيچ تبصره، كاملاً مثبت ارزيابي كردهاند، حتي لفظ "شهيد" نيز از ذيل تصوير آن بزرگوار برداشته شده است!!(13) خدايا چقدر مظلوميت. كسي كه با تمام وجود در برابر غربزدگي و استعمار انگليس ايستاد و سعي در منع رشد تفكر غربي داشت حال در نظام اسلامي، در تغيير كتب آموزشي، او را مخالف فرآيندهاي مثبت اجتماعي، جلوه دادهاند. آيا جاي سؤال نيست كه چرا عبارت جلال آل احمد در كتاب "غربزدگي" درباره ايشان از متن درس حذف شده است؟ آيا توطئهاي در كار نيست؟ آيا رد پاي همان غربزدگان، امروز در حساسترين نهاد فرهنگي كشور يعني تأليف كتب آموزشي ديده نميشود؟جلال آل احمد درباره اعلام شيخ فضل الله نوري ميگويد:«... من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمي ميدانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد.» و من نيز گمان ميكنم كه حذف ريشهها و انگيزههاي مخالفت شيخ فضلالله با مشروطه غرب خواهي در كتاب تاريخ متوسط همچون پرچمي است كه به علامت بروز تفكرات غربزدگي پس از پيروزي انقلاب بر كتب آموزشي جديد سايه افكنده است.»در بحث مشروطه هيچ تحليلي از ماهيت افرادي نظير محمد ولي خان تنكابني و سردار اسعد بختياري كه از فاتخان تهران به حساب ميآمدند ارائه نشده و بدين ترتيب نفوذ روس و انگليس در كنترل ثانوي جريان مشروطه به سمت منافع خود كاملاً مبهم و گنگ باقي مانده است. اين بحث در كتاب قبلي، به نحوي جامع، تحليل شده بود.(14) در بيان كارنامه مشروطه مؤلفين جديد آن را بسيار موفق مطرح كردهاند. انگار نه انگار كه اين مشروطه مورد نظر مردم و علماء نبوده و پس از پيروزي منحرف شده است. اصلاً به كتاب مرحوم آيت الله نائيني كه ابتدا در حمايت مشروطه نوشته شده بود و بعد از حوادث فتح تهران خود وي، آن را جمع آوري كرد و به انحراف جريان واقف شد، اشاره نشده است.(15) حمايتهاي مرحوم آخوند خراساني، مرجع وقت از شيخ فضل الله كاملاً حذف شده و (16) حركت آخوند به سمت تهران از نجف پس از اعدام شيخ فضل الله عنوان نگرديده است. در مورد سردار جنگل، بحث درباره ميرزا كوچك خان صرفا بصورت اطلاعاتي مختصر در بيوگرافي ايشان خلاصه ميشود و در آن نيز عنصر آزادي خواهي و جوانمردي او پررنگ، و روحاني بودن و ديدگاههاي اسلام خواهي او كمرنگ شده است و از نقش رضاخان در سركوب اين نهضت سخني در مبان نيست. در بيانات حضرت امام «ره» هيچ گاه در مورد رضاخان خارج از دو لفظ «رضاخان» و يا «رضاخان قلدر» كلمه ديگري عنوان نشده مگر در كتاب جديد براي اولين بار از زمان پادشاهي رضاخان به بعد، ايشان را با لفظ «رضا شاه» ياد كرده و نام ميبرد.(17) در بررسي حوادث حكومت رضاخان زماني كه به مسائل مطرح شده درباره آيتا... مدرس نگاه ميكنيد، خط حذف روحانيت و مرجعيت از تاريخ سياسي معاصر كاملاً هويدا است. در سراسر مسائل مربوط به حكومت رضاخان از مدرس به اندازه فقط 8 سطر ياد ميشود!! مدرّسي كه به زعم تمام تاريخ نويسان در طي اين سالها خار چشم رضاخان بود و برنامههاي رضاخان توسط حركات هوشمندانه ايشان خنثي ميشود آيا همين مقدار در تاريخ سياسي ما سهم دارد؟!مگر نميدانيم كه اين مجتهد بزرگ، مبارزات عليه رضاخان را سازماندهي ميكرد؟ اين مرد پرنفوذ كسي بود كه رضاخان ميگفت: «من از نگاه كردن به چشمهاي اين سيد ميترسم»، رضاخاني كه در جنايت و ديكتاتوري كمنظير است. مگر نميدانيم كه امام«ره» اين بزرگوار را چقدر گرامي ميداشت؟ مگر نشنيدهايم اين جمله را كه «تا تاريخ زنده است، مدرس هم زنده است»؟ حال سهم اين سيد بزرگوار مظلوم از تاريخ سياسي 255 صفحهاي فقط يك نصف صفحه است؟(18) آيا بيان نظرات مدرس درباره حكومت رضاخان و مباني حكومت اسلامي در اين صفحات جايي ندارد؟ آيا تحليل اين جمله كه «سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست» در اين كتاب نميگنجد؟ البته به زعم اين مؤلف، و اين سبك تاريخ نويسي، خير. يعني اگر بخواهيم كتابهاي تاريخ را سبك و قابل فهم كنيم اضافات تاريخيان شيخ فضل الله نوري، سيدحسن مدرس و ميرزا مسيح مجتهد است.(19) فرياد فرياد.در بحث ملي شدن صنعت نفت نيز اختلافات آيت الله كاشاني و مصدق كاملاً سطحي و سليقهاي مطرح شده و اين در حالي است كه ريشه اختلافات اين دو تن از اصل تفكرات ملي گرايي و اسلام گرايي است. چرا تحليل اين اختلافات از كتاب حذف شده است؟ چرا مجموعا نقش مصدق در جريان ملي شدن صنعت نفت، مثبت و نقش آيت الله كاشاني منفيتر معرفي شده؟ چرا از بيكفايتي مصدق در اداره امور و ميدان دادن به امثال بختيار و زاهدي وابسته چيزي به ميان نيامده است؟ چرا از احمد كسروي در كتاب، نقل قولهاي مستقيم شده است؟ چرا ماهيت احمد كسروي براي دانش آموزان پنهان شده؟ آيا با نقل مطالبي از كتاب مشروطه او مجوّزي براي عنوان ساير ديدگاههايش فراهم نكردهايد؟ و به نظريات او، حجّيت ندادهايد؟! چرا مكرّرا در متن كتاب از گروه نهضت آزادي و سابقه مبارزاتي آن زيركانه مطلب آوردهايد و نام مهندس بازرگان به انحاي مختلف آورده و برجسته شده است؟ در بحث واگذاري دولت موقت به مهندس بازرگان تعبير قبلي چنين بود:«روز پانزدهم بهمن اعلام شد كه امام، مهندس بازرگان را، بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و وابستگي به گروهي خاص (يعني نهضت آزادي) به نخست وزيري برگزيد.»(20)امّا در كتاب جديد، قيد "بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و وابستگي به گروهي خاص"، به طور كلي حذف شده است. چرا در بحث راهپيمايي روز تاسوعا و عاشورا سال 57 كه در كتاب قبل باني آن را از علماي مبارزي مانند حضرت آقايان مرحوم طالقاني، شهيدمطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، موسوي اردبيلي، مهدوي كني، هاشمي رفسنجاني، قلمداد كرده بود(21) در كتاب جديد بطور كامل حذف شده است؟ به نظر آقايان، اضافات تاريخ ما، علماء هستند و نقش آنان در تاريخ ايران اسلامي، زيادي است؟ حال باز هم بپرسيم چه كساني تاريخ سازند و چه كساني تاريخ سوز؟1. تاريخ ايران/ ناشر: نشر كتاب چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ چاپ اول 1378/ ص 109
1. تاريخ ايران/ ناشر: نشر كتاب چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ چاپ اول 1378/ ص 109
2. تاريخ ايران/ ناشر: شركت چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ سال انتشار 1377/ پاورقي صفحه 76
2. تاريخ ايران/ ناشر: شركت چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ سال انتشار 1377/ پاورقي صفحه 76
3. همان مأخذ 1.
3. همان مأخذ 1.
4. متن فتوي/ اَلْيوم استعمال توتون و تنباكو بِاَيِ نَحْوِ كانَ در حكم محاربه با امام زمان(عج) ميباشد.
4. متن فتوي/ اَلْيوم استعمال توتون و تنباكو بِاَيِ نَحْوِ كانَ در حكم محاربه با امام زمان(عج) ميباشد.
5. تاريخ ايران/ ناشر: نشر كتاب چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ سال انتشار 1378/ ص 58.
5. تاريخ ايران/ ناشر: نشر كتاب چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ سال انتشار 1378/ ص 58.
6. تاريخ ايران/ ناشر: نشر كتاب چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ سال انتشار 1378/ ص 117.
6. تاريخ ايران/ ناشر: نشر كتاب چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران/ سال انتشار 1378/ ص 117.
7. همان مأخذ 2/ ص 69.
7. همان مأخذ 2/ ص 69.
8. همان مأخذ 1/ ص 121 و 122.
8. همان مأخذ 1/ ص 121 و 122.
9. همان مأخذ 1/ پاورقي ص 121.
9. همان مأخذ 1/ پاورقي ص 121.
10. همان مأخذ 1/ ص 122.
10. همان مأخذ 1/ ص 122.
11. در صفحه 120 كتاب تاريخ ايران/ سال انتشار 1378/ در اين باره ميآيد كه:
يكي از رهبران انقلاب مشروطيت ايران، آيت الله سيدمحمد طباطبائي درباره ويژگيهاي حكومت مشروطه ميگويد: «مشروطه چيزي است كه بندگان خدا كه آزاد خلق شدهاند، از قيد اسارت خلاص خواهند شد و از زير فشار چندين هزار ساله، نجات خواهند يافت. مشروطه چيزي است كه عامه طعم حرّيت و آزادي را خواهند چشيد، زبان و قلم آزاد خواهد گشت، مردم متحد خواهند شد، مساوات و مواسات در مملكت پديد خواهد گ
11. در صفحه 120 كتاب تاريخ ايران/ سال انتشار 1378/ در اين باره ميآيد كه:
يكي از رهبران انقلاب مشروطيت ايران، آيت الله سيدمحمد طباطبائي درباره ويژگيهاي حكومت مشروطه ميگويد: «مشروطه چيزي است كه بندگان خدا كه آزاد خلق شدهاند، از قيد اسارت خلاص خواهند شد و از زير فشار چندين هزار ساله، نجات خواهند يافت. مشروطه چيزي است كه عامه طعم حرّيت و آزادي را خواهند چشيد، زبان و قلم آزاد خواهد گشت، مردم متحد خواهند شد، مساوات و مواسات در مملكت پديد خواهد گشت
12. همان مأخذ 1/ پاورقي ص 134.
12. همان مأخذ 1/ پاورقي ص 134.
13. همان مأخذ 2/ ص 102.
13. همان مأخذ 2/ ص 102.
14. در كتاب جديد اصلاً لفظ شهيد حتي در متن براي شيخ فضل الله حذف شده است كه در توضيح عكس ايشان در كتاب منتشر شده سال 1377 در صفحه 101 عبارت «آيت الله شيخ فضل الله نوري» نوشته شده و در توضيح عكس كتاب سال 1378 در صفحه 134 تنها عبارت «آيت الله شيخ فضل الله نوري» به چشم ميخورد.
14. در كتاب جديد اصلاً لفظ شهيد حتي در متن براي شيخ فضل الله حذف شده است كه در توضيح عكس ايشان در كتاب منتشر شده سال 1377 در صفحه 101 عبارت «آيت الله شيخ فضل الله نوري» نوشته شده و در توضيح عكس كتاب سال 1378 در صفحه 134 تنها عبارت «آيت الله شيخ فضل الله نوري» به چشم ميخورد.
15. كتاب غربزدگي/ جلال آل احمد/ ص 78.
15. كتاب غربزدگي/ جلال آل احمد/ ص 78.
16. همان مأخذ 2/ ص 97 و 98.
16. همان مأخذ 2/ ص 97 و 98.
17. همان مأخذ 2/ ص 100.
17. همان مأخذ 2/ ص 100.
18. همان مأخذ 2/ ص 102.
18. همان مأخذ 2/ ص 102.
19. همان مأخذ 1/ از ص 164 تا آخر كتاب.
19. همان مأخذ 1/ از ص 164 تا آخر كتاب.
20. همان مأخذ 1/ ص 166.
20. همان مأخذ 1/ ص 166.
21. كتاب تاريخ ايران در سال 1378 با ذكر مأخوذها در 258 صفحه تأليف شده است.
21. كتاب تاريخ ايران در سال 1378 با ذكر مأخوذها در 258 صفحه تأليف شده است.