مگر می شود با حافظ نبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مگر می شود با حافظ نبود - نسخه متنی

فرامرز محمدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مگر مي شود با « حافظ » نبود





فرامرز محمدي پور


.1 ). نمي دانم چرا هنوز به اين باور نرسيده اند كه شعر نيمايي )
بن بستي ندارد, و بن بست براي جماعتي است كه با عروض
نيمايي مشكل دارند, و شعر « رفرم يافته » ي نيما خود دليل
ماندگاري اوست و گروهي از شاعران دهه سي, چهل هر چه
تلاش كردند, نتوانستند آني شوند كه « نيما » شد و خيلي زود دفتر
شعرشان را بسته ديدند زيرا با « تجربه هاي شتاب زده » خواستند
تحولي ايجاد كنند, يا « مدرن » ها را بيافرينند كه در نهايت نه
كشفي در خورجين بود و نه شهودي كه پايدارشان كند و به قول
امروزي ها گرفتار « موج » بازي ها مي شدند كه جز تفنن و شوق
جواني چيزي نبود, مگر مي شود با « حافظ » نبود, « مولوي » را
نخواند, « سعدي » را جستجو نكرد و پا به پاي « باباطاهر » ترانه
خوان شور و شعور نشد و داعيه اي بر سر كه ما از « حافظ »
جلوتريم در صورتي كه از درست خواندن غزلي از حافظ عاجز
ولاغير!








نمي دانم, مدعيان شعر امروز بدون پشتوانه ي ادبي تا
كدامين دوره مي توانند با فرا مدرن متعادل, فرا مدرن راديكال ,
پست مدرن و آوا نگارد نفس بكشند, ولي همين را مي دانم كه
بايد در شعر به حس و دركي رسيد تا با جوهر شناخت منافات
نداشته باشد, و مي طلبد در شعر به دنبال فلسفه و انديشه ي متقن
باشيم و اين بيت « كليم كاشاني » چه چيزي كم دارد كه بگوييم
خالي از نوعي كشف و شهود است.





نباشد نيك باطن در پي آرايش ظاهر
به نقاش احتياجي نيست ديوار گلستان را
يا بيتي از « وحيد قزويني: »
زياران كينه هرگز در دل ياران نمي ماند
به روي آب جاي قطره ي باران نمي ماند
و در شعر معاصر نيز پابه پاي « گاهي دلم براي خودم تنگ
مي شود » از « محمدعلي بهمني » سرشار از لحظه هايي است كه در
قالب غزل رويكردي مدرن و پيوندي فلسفي و شهودي دارد كه با
احترام به « حافظ » لحظه اي تنهايش نمي گذارد.








شاعران امروز به خصوص آناني كه رويكرد متافيزيكي ,
رويكرد مكانيكي و خلاق و پيشرو را نشانه ي كشفي تازه ,
خلاقيتي امروزي و.. . مي دانند, و بحراني كه ناشي از عدم اتفاق
نظرشان است اشعار شاعران پيرو سبك هندي را بيشتر به ديده
تعمق بگذارند كه خلاقيت پشت خلاقيت انسان را به حيرت
مي برد كه آيا در عصري كه از تكنولوژي خبري نبود چگونه
شاعراني چنين خالق تحولي تازه در زبان, نگاه و فرم بودند و
اين ابيات دليلي روشن:








  • مباش منكر اسرار سينه چاكي ما
    به كارگاه سحر آفتاب مي بافند



  • به كارگاه سحر آفتاب مي بافند
    به كارگاه سحر آفتاب مي بافند




« بيدل دهلوي »




  • عاشقان يك دوقدم رفتن و برگشتن را
    در ره كوي تو خميازه پا مي گويند



  • در ره كوي تو خميازه پا مي گويند
    در ره كوي تو خميازه پا مي گويند




« سليم تهراني »




  • از جنبش مهداست گرانخوابي اطفال
    از گردش افلاك به خواب است دل ما



  • از گردش افلاك به خواب است دل ما
    از گردش افلاك به خواب است دل ما




« صائب تبريزي »




  • كي توانم شعله ي عشق تو را در دل نهفت
    شمع روشن در ميان شيشه پيدا مي شود



  • شمع روشن در ميان شيشه پيدا مي شود
    شمع روشن در ميان شيشه پيدا مي شود




« ظهير فاريابي »
( 4 )





اين نكته را هميشه پيش روداشته باشيم كه: « هر ملتي به دو
نوع ادبيات نيازمند است, يكي ادبياتي كه او را با گذشته پيوند
مي زند و ديگري ادبياتي كه تصويرگر زندگي معاصر اوست » پس
زماني راه ي نوگرايي معقول خواهد بود كه با ادبيات گذشته پيوند
تنگاتنگ داشته باشد و شعري ماندگار خواهد بود كه در چنين
حال و هوايي تنفس كند
لنگرود فروردين 1381






* « هر ملتي به دو نوع ادبيات نيازمند است, يكي ادبياتي كه او را
با گذشته پيوند مي زند و ديگري ادبياتي كه تصويرگر زندگي
معاصر اوست »
* بايد در شعر به حس و دركي رسيد تا با جوهر شناخت منافات
نداشته باشد, و مي طلبد در شعر به دنبال فلسفه و انديشه ي متقن
باشيم

/ 1