تجلى و ظهور اسماء مستاثره از ديدگاه امام خمينى(س )
سيد قوام الدين حسينى (1) چكيده : براساس متون دينى خداى متعال اسمى را براى خويش برگزيده كه كسى از آن آگاه نيست. عموم عرفا مرتبه احديت را اسم مستاثر الهى مىدانند و معتقدند اين اسم در غيب ذات حق باقى مانده و در عالم ظهور پيدا نكرده است. امام خمينى(س) در تاليفات مختلف عرفانى خود تاكيد دارند كه اين اسم به مانند ساير اسماء الهى در عالم ظهور دارد، ولى مظاهر اين اسم كه همان جهت ارتباط مستقيم اشياء به حق است همانند خود اين اسم برگزيده حقند. مقدمه
يكى از آراى عرفانى امام خمينى(س) كه از برجستگى و درخشش خاصى برخوردار است و در جاى جاى آثار و تاليفات عرفانى ايشان به مناسبتهاى مختلف تبيين و تفسير شده نظريه ظهور اسماء مستاثره الهى در عالم است. عرفاى بزرگ كمتر در اين مورد سخن گفتهاند و چنانكه از بعضى بيانات حضرت امام برمىآيد، اصل اين جهش فكرى و عرفانى در ايشان به وسيله استاد عرفان امام، مرحوم شاهآبادى، ايجاد شده است و سپس با تامل و شرح و بسط و تبيين ابعاد مختلف آن به صورت يك نظريه متين و قابل دقت درآمده است. در اين نوشتار ابتدا به جايگاه اسم مستاثر در بين اسماء الهى اشاره مىشود و بعد از طرح نظريات عرفاى عاليقدر در ظهور اسماء مستاثره، به طرح نظريه امام خمينى(س) در اين خصوص مىپردازيم. جايگاه اسم مستاثر در ميان اسماء الهى اسماء الهى تعينات و تجليات ذات و وسايط فيض حقند و فيض الهى از طريق آنها به عوالم ملك و ملكوت مىرسد و در واقع عوالم وجود مظاهر اسماء و صفات حق هستند. اولياى حق در سير به سوى خداى متعال بعد از فناى از خود و خودى و سير در عوالم نور، اسماء و صفات حق را مشاهده و در اسماء حق سير مىكنند. از اخبار و ادعيه صادر از اهل بيت عصمت(ع) استفاده مىشود كه خداى متعال اسمائى دارد كه آنها را براى خويش برگزيده است و احدى از آنها آگاه نيست. اين اسماء به «اسماء مستاثره» معروف شدهاند. «استيثار» در لغتبه معنى برگزيدن و به خود اختصاص دادن است و مستاثره، كه از مصدر استيثار گرفته شده، به معنى برگزيده مىباشد. راغب اصفهانى در مفردات مىگويد: «الاستيثار التفرد بالشىء من دون غيره» (2) و در بحارالانوار آمده است: «استاثر بالشىء اى استبد به و خص به نفسه.» (3) از روايات ذيل استفاده مىشود كه اسماء مستاثره از مراتب غيبى اسم اعظم هستند كه كسى از آنها آگاه نيست. امام باقر(ع) در اين مورد مىفرمايند: و نحن عندنا من الاسم الاعظم اثنان و سبعون حرفا و حرف واحد عند الله تعالى استاثر به فى علم الغيب عنده. (4) بر اساس همين روايات، امام خمينى(س) در مقام بيان مراتب اسم اعظم، اسم مستاثر را از مراتب غيبى اسم اعظم برشمردهاند: اما الاءسم الاءعظم بحسب الحقيقة الغيبية التى لايعلمها الا هو و لا استثناء فيه، فبالاعتبار الذى سبق ذكره، و هو الحرف الثالث و السبعون المستاثر فى علم غيبه. (5) از روايتباب «حدوث اسماء» اصول كافى استفاده مىشود، اسم مستاثر كه از آن به اسم «مكنون» و «مخزون» نام برده شده است، جهتبطون و غيب اولين اسم الهى و در حجاب اسماء سهگانه ديگر است. به همين دليل به اعتبارى تعين و اسم است و به اعتبار ديگر عدم تعين و غيب و واسطه در ظهور اسماء ديگر مىباشد. عن ابىعبدالله(ع) قال: ان الله تبارك و تعالى خلق اسما... فجعله كلمة تامة على اربعة اجزاء معا ليس منها واحد قبل الآخر، فاظهر منها ثلاثة اسماء لفاقة الخلق اليها و حجب منها واحدا وهو الاسم المكنون المخزون... و هذه الاسماء الثلاثة اركان و حجب الاسم الواحد المكنون المخزون بهذه الاسماء الثلاثة. (6) در صحف عرفانى نيز آمده كه غيب ذات حق تعالى، از شدت بطون و غيب، بدون واسطه براى هيچيك از اسماء و صفات ظاهر نمىشود و براى ظهور اسماء و بروز آنها احتياج به واسطهاى است كه جانشين ذات در ظهور كمالات ذات در مرائى اسماء و صفات گردد. اين واسطه و «خليفه» در ظهور كمالات ذات در مظاهر اسماء، وجهى به جانب غيب دارد كه به اين جهت غيب و غير متعين است و وجهى به جانب اسماء دارد كه به اين جهت متعين و ظاهر در اسماء است. ان الاسماء و الصفات الالهية ايضا غير مرتبطة بهذا المقام الغيبى بحسب كثراتها العلمية غير قادرة على اخذ الفيض من حضرته بلاتوسط شىء... فلابد لظهور الاسماء و بروزها و كشف اسرار كنوزها من خليفة الهية غيبية يستخلف عنها فىالظهور فىالاسماء و ينعكس نورها فى تلك المرايا... هذه الخليفة الالهية و الحقيقة القدسيه التى هى اصل الظهور لابد ان يكون لهاوجه غيبى الى الهوية الغيبية ولايظهر بذلك الوجه ابدا، و وجه الى عالم الاسماء والصفات بهذا الوجه يتجلى فيها. (7) اين واسطه در ظهور اسماء را كه امام خمينى(س) «خليفه الهى» و «اصل خلافت» نام مىنهد در صحف عرفانى «وحدت حقيقى» ناميدهاند. تعينى كه براى ذات حق تعالى به اعتبار اتصاف به اين وحدت حقيقى لازم مىآيد «تعين اول» يا «حقيقت محمدى» نامگذارى شده است. (8) اولين تعين الهى كه واسطه در ظهور اسماء از مقام غيب مىباشد «وحدت مطلقه» و وحدت حقيقى است، كه جهتبطون آن را «احديت» و جهت ظهور آن را مقام «واحديت» و ظهور اسماء مىنامند. مقام احديت ذاتى كه جهتبطون اولين تعين الهى است، همان اسم مستاثر الهى است. (9) ظهور و تجلى اسماء مستاثره در عالم
در اين بخش به بحث از معناى اسم مستاثر مىپردازيم و اينكه آيا برگزيده بودن اين اسم به اين معناست كه در عالم ظاهر نشده و مظهرى در عالم ندارد يا به اين معناست كه مظهرش هم مثل خود اين اسم برگزيده بوده و براى احدى معلوم نمىشود. عرفا به طور عموم اسماء مستاثره را اسمائى مىدانند كه به ذاتشان طالب بطون و غيب هستند و اثرى از آنها در عالم خلق ظاهر نمىشود و مظهرى در عالم ندارند. صدرالدين قونوى در كتاب مفتاح غيب الجمع و الوجود، اسماء ذاتى حق را به دو قسم مىداند: يك قسم از اين اسماء، حكم و اثرشان در عالم ظاهر مىشود و در عالم مظهر دارند كه يا از طريق همين مظاهر و آثار از شتحجاب براى نيكوكاران شناخته مىشوند و يا از طريق كشف و شهود براى كمل از عرفا و اولياء معلوم مىگردند. قسم ديگر از اسماء ذاتى، اسمائى هستند كه اثرى از آنها در عالم ظاهر نمىشود و به همين جهتبراى احدى معلوم نمىگردند. اين قسم دوم همان اسماء مستاثره الهى هستند. ثم اسماء الذات قسمان، احدهما ما تعين حكمه و اثره فى العالم فيعرف من خلف حجاب الاثر كما قلنا و ذلك للعارفين الابرار او كشفا و شهودا و هو وصف الكمل و ثانيهما ما لم يتعين له اثر و هو المشار اليه يقوله: او استاثرت به فى علم الغيب. (10) اين اسماء با اينكه در عالم خلق ظاهر نمىشوند، صورت آنها در مرتبه اعيان ثابته (مرتبه علم الهى از ديدگاه عارف) موجود است. به همين اعتبار به صور اين اسماء در مرتبه اعيان ثابته «ممتنعات» اطلاق شده است. معناى ممتنع در اصطلاح عارف عامتر از معناى آن در اصطلاح حكيم است. در اصطلاح عرفا، ممتنعات به صورى مىگويند كه در عين وجود در مرتبه اعيان در خارج تحقق پيدا نمىكنند، يا به جهتشدت وجود (مثل صور اسماء مستاثره) و يا به جهتباطل بودن و عدم امكان تحقق در خارج (مثل اجماع نقيضين). در اصطلاح حكيم ممتنع فقط قسم دوم را شامل مىشود. و هى الممتنعات قسمان، قسم يختص بفرض العقل اياه كشريك البارى و قسم لايختص بالفرض، بل هى امور ثابتة فى نفس الامر، موجودة فى العلم، لازمة لذات الحق، لانها صور للاسماء الغيبية المختصة بالباطن من حيث هو ضد الظاهر، او للباطن وجه يجتمع مع الظاهر و وجه لا يجتمع معه... و تلك الاسماء هى التى قال(رض) فى فتوحاته و اما الاسماء الخارجه عن الخلق و النسب فلايعلمها الا هو، لانه لا تعلق لها بالاكوان و الى هذه الاسماء اشار النبى(ص) او استاثرت به فى علم غيبك. (11) بر طبق اين نظر چون اين اسماء طالب غيب و بطون هستند در خارج ظاهر نمىشوند و به همين لحاظ كه در خارج موجود نيستند و مظهرى ندارند، براى احدى معلوم نشده و برگزيده حق هستند. اطلاق اسم مستاثر بر مقام ذات
امام خمينى(س) در شرح دعاى سحر و در شرح عبارت «اللهم انى اسئلك من اسمائك باكبرها» بعد از بيان اين مطلب كه اسماء و صفات الهى حجب نورى براى ذات حقند و اينكه ذات احدى تنها از طريق اسماء و صفات ظهور مىيابد و در مقام غيب ذات، اسم و رسم و حدى نيست، مىفرمايند: يكى از احتمالات در معناى اسم مستاثر اين است كه منظور از اين اسم همان مقام غيب باشد و اطلاق اسم بر مقام غيب ذات به اين جهت است كه خود ذات علامت و نشانه براى ذات مىباشد. هذا فان اشرت باطلاق الاسم فى بعض الاحيان على هذه المرتبه التى هى فى عماء و غيب كما هو احد الاحتمالات فى الاسم المستاثر فى علم غيبه، كما ورد فى الاخبار و اشار اليه فى الاثار الذى يختص بعلمه الله، و هو الحرف الثالث و السبعون من حروف الاسم الاعظم المختص علمه به - تعالى - فهو من باب ان الذات علامة للذات، فانه علم بذاته لذاته. (12) امام خمينى(س) در تعليقات بر كتاب مصباح الانس بعد از كلام قونوى در تقسيم اسماء ذاتى و اينكه اسماء مستاثره در خارج حكم و اثر ندارند، اين قول را كه اسم مستاثر، همان مقام غيب ذات استبه استادشان در معارف الهى، مرحوم شاهآبادى، نسبت مىدهند و مىفرمايند ظاهر كلام قونوى اين است كه اسماء مستاثره در عالم مظهرى ندارد، استاد عارف كامل ما مىفرمودند كه اسم مستاثر، همان ذات احدى و مطلق حق است، زيرا ذات الهى با تعين منشا ظهور اسماء است، اما ذات مطلق بدون تعين منشا ظهور اسماء نيست و اطلاق اسم هم بر مقام ذات از باب تسامح در تعبير است، نه اطلاق حقيقى. قال شيخنا العارف الكامل - دام ظله - ان الاسم المستاثر هو الذات الاحدية المطلقه، فان الذات بما هى متعينه منشا للظهور دون الذات المطلقه، اى بلا تعين، و اطلاق الاسم عليه من المسامحة و الظاهر من كلام الشيخ و تقسيمه، الاسماء الذاتيه الى ما تعين حكمه و ما لم يتعين، انه من الاسماء الذاتية التى لامظهر لها فى العين. (13) اطلاق اسم بر آن از باب تسامح در تعبير بوده و به همين دليل اثرى از آن در عالم ظاهر نمىشود، زيرا ذات غيبى حق با تعين منشا ظهور اسماء و اعيان است و بدون تعين مقام غيب با هيچ موجودى مرتبط نيست، چنانكه قبلا اشاره شد. كلام استاد حسنزاده آملى، در تبيين اسماء مستاثره
معظم له، در درس مصباح الانس، در مقام تبيين اسماء مستاثره فرمودند: «هر يك از اسماء الهى به طور غير متناهى برگزيده حقند و در عالم ظاهر نمىگردند.» اسماء الهى در كمال اطلاقشان، عين ذات حقند، چنانچه اساطين عرفانى به آن تصريح كردهاند. ابن فنارى در مصباح الانس مىفرمايد: لان الحقائق الكلية للاسماء فى كمال اطلاقها عين الذات و هو المراد بقول الشيخ(ره) فى مواضع لاتحصى انها من حيث انتسابها اليه عين الذات. (14) با توجه به اين مطلب، بيان حضرت استاد - دام ظله - كه اسماء الهى به طور غير متناهى برگزيده حقند در عين متانت، به يكى از دو قول گذشته بازمىگردد و منظور از اسماء مستاثره بر طبق اين بيان يا مقام احديت ذاتى است كه واسطه در ظهور اسماء در مرتبه واحديت است، چنانچه قبلا اشاره شد، و نظر مشهور عرفا هم بر آن است و يا مقصود مقام غيب ذات است كه در قول دوم بيان كرديم و در هر دو صورت اين اسماء مظهرى در عالم ندارند و براى احدى معلوم نيستند. اسماء مستاثره مظاهر مستاثر دارند
امام خمينى(س) نظر سومى درباره اسم مستاثر دارند كه به مناسبتهاى مختلف در كتابهاى عرفانى خود به آن اشاره كرده و از جهات مختلف به تبيين و تفسير آن پرداختهاند. قبل از طرح نظر ايشان و براى فهم بهتر آن لازم است ابتدا مقدمهاى طرح شود. در كتب عرفانى بيان شده كه ذات حق تعالى از همه عوالم بىنياز است و هيچگونه اشاره عقلى و وهمى بدان راه نمىيابد و از اين جهت نمىتوان آن را مورد بحث قرار داد. به همين لحاظ، موضوع عرفان نه ذات حقتعالى كه خداى متعال است از جهت ارتباطش با خلق. فموضوعه الخصيص به وجود الحق سبحانه من حيث الارتباطين لا من حيث هو لانه من تلك الحيثية غنى عن العالمين لاتناله اشارة عقليه او وهميه فلا عبارة عنه فكيف يبحث عنه او عن احواله و كذا عن حقيقة من حقايقه. (15) يكى از حقايقى كه عرفا در مقام تبيين چگونگى ارتباط حقتعالى با اشيا، كه موضوع عرفان است، بيان كردهاند اين است كه اشياء از دو طريق با خداى تعالى مرتبطند: يكى از طريق سلسله علل و معلولاتى كه در نظام وجود، در تحقق آنها دخالت دارند و از همين طريق با ارتباط به مبادى عاليه مىتوان به باطن اشياء راه يافت و از آن آگاه شد. طريق دوم ارتباط اشياء با خداى متعال، مستقيم و بدون واسطه و از طريق ارتباط خاص وجودى است كه حق تعالى با اشياء دارد، و به همين لحاظ كه اين طريق، مستقيم و بلاواسطه است كسى نمىتواند از آن آگاه گردد. ابن فنارى در مصباح الانس از رساله الهادية صدرالدين قونوى نقل مىكند كه در مقام بيان جهت ارتباط اشياء با حق تعالى ارتباط مستقيم اشياء به حق را، جهت وجوبى اشياء مىنامد و در بيان سر اين ارتباط مىفرمايد: سر اين ارتباط، سريان وحدت ذاتى حق در همه موجودات است كه احكام كثرت و وسايط را مستهلك مىكند و به همين جهت، هر چه غير حق تعالى در عالم به عليت وصف گردد، در واقع معد بوده و مؤثر حقيقى خداى واحد قهار است. قال الشيخ(ره) فى الرسالة الهادية، اقول المشهور المحقق انه ما من موجود من الموجودات الا ارتباطه بالحق من جهتين، جهة السلسلة الترتيب التى اولها العقل الاول، وجهة طرف وجوبه الذى يلى الحق و انه من ذلك الوجه يصدق عليه، انه واجب و ان كان وجوبه بغيره و مراد المحققين من هذا الوجوب مخالف من وجه لمراد غيرهم و السر فيه عموم وحدة الحق الذاتيه المنبسطة على كل متصرف بالوجود و القاضية باستهلاك احكام الكثره و الوسائط و الموضحة احدية التصرف و المتصرف، بمعنى ان كل ماسوى الحق تعالى مما يوصف بالعلية فانه معد غير مؤثر، فلا اثر لشىء فى شى الا يعد الواحد القهار و اقول الغرض من هذه النكتة الاخيرة، ان كل مايطلق عليه المؤثر فى هذه الاصول فالمراد به المعد و المؤثر الحقيقى هو سر الالهى و ان كل موجود فوحدة الحق فيه ساريه. (16) جامى در اشعة اللمعات اين دو طريق ارتباط با حقتعالى را «وجه خاص» و «سلسله ترتيب» مىنامد و بر اساس اين دو طريق ارتباط به تعريف «جذبه» و «سلوك» در سير الى الله مىپردازد و فرق سالك مجذوب و مجذوب سالك را بيان مىكند. يكى جهت معيت وى با حق سبحانه و احاطه و سريان وى سبحانه در وى بالذات، بىتوسط امرى ديگر و اين جهت را طريق «وجه خاص» گويند و فيضى كه از اين طريق مىرسد بىواسطه است و توجه بنده را در اين جهت «جذبه» گويند و جهت ديگر «سلسله ترتيب» است كه فيضى كه به وى مىرسد به وساطت امورى بود كه در معيت وى بالوجود الحق سبحانه مدخلى داشته باشند و فيضى كه به وى مىرسد بر مراتب آنها مرور كند و منصبغ به احكام آنها متنازلا به وى برسد و چون بنده بر همين طريق متصاعدا به حق سبحانه بازگردد و با آنكه احكام يك يك مراتب را باز مىگذارد به مرتبه فوق آن ترقى مىكند تا با آن اسمى كه مبدا تعين وى استبرسد و در آن مستهلك و مضمحل گردد و آن سبتبه وى تجلى ذاتى وى باشد اين طريقه را «سلسله ترتيب» گويند و روش بنده را به اين طريق مرتبه بعد مرتبه «سلوك» گويند و واصل به اين طريق را اگر چه كمتر باشد از واصل به طريق اول، احاطهاى هستبه احوال مراتب كه واصل به طريق اول را نيست و واصل به طريق اول را چون بازگردانند و بر طريق سلسله ترتيب باز به مطلوب رسانند وى را «مجذوب سالك» خوانند و سالك بر طريق دوم را چون سلوك وى منتهى به وجه خاص و استهلاك در آن گردد، «سالك مجذوب» گويند و هر يك از اين دو صاحب دولت اقتداء را شايد و تربيت مريدان از وى آيد. (17) پس از ذكر اين مقدمه به توضيح نظر امام خمينى(س) درباره اسماء مستاثره مىپردازيم. به نظر ايشان جهت ارتباط مستقيم اشياء به حقتعالى كه از آن به «سر وجودى» ياد مىكنند، مظهر اسماء مستاثره حق مىباشد; يعنى همان طور كه ساير اسماء الهى در عالم اثر دارند و داراى مظهر هستند، اسماء مستاثره هم در عالم اثر دارند و داراى مظهر مىباشند. اما مظهر اين اسماء مثل خود اين اسماء برگزيده حق بوده و كسى از آن آگاه نيست. به عبارت ديگر، هيچ اسمى از اسماء الهى بدون مظهر نيست و اسماء مستاثره هم داراى مظهر هستند. مظهر اين اسماء جهت ارتباط غيبى اشياء با حق تعالى است، زيرا مقام احديت ذاتى حق ارتباط خاصى با هر شىء دارد كه كسى از آن آگاه نيست. بنابراين معنى مستاثر بودن اين اسماء اين نيست كه در عالم مظهر نداشته باشند، بلكه به اين معناست كه مظهر اين اسماء مثل خود اين اسماء مستاثره بوده و كسى از آن آگاه نيست. عندى ان الاسم المستاثر ايضا له اثر فى العين الا ان اثره ايضا مستاثر، فان للاحدية الذاتيه وجهة خاصة مع كل شىء هو سره الوجودى لايعرفها احد الا الله كما قال تعالى: «ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها» «و لكل وجهة هو موليها» فالوجهة الغيبية لها اثر مستاثر غيبى تدبر تعرف. (18) امام راحل وجه خاص غيبى احدى را كه همان سر وجودى و رابطه بين اسم مستاثر و اشياء است، از ضمير «هو» در دو آيه مذكور استنباط فرمودهاند. امام خمينى(س) در تعليقات بر فصوص الحكم به دنبال كلام شارح قيصرى «و ان كان يصل الفيض الى كل ما له وجود من الوجه الخاص الذى له مع الحق بلاواسطه» كه ارتباط خاص اشياء با حق «تعالى» و رسيدن فيض الهى از اين طريق به اشياء را بيان مىدارد، مىفرمايند: قوله من الوجه الخاص هو الوجهة الغيبيه الاحدية التى للاشياء و قد يعبر عنها بالسر الوجودى و هذا ارتباط خاص بين الحضرة الاحدية و بين الاشياء بسرها الوجودى «ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها» ولا يعلم احد كيفية هذا الارتباط الغيبى الاحدى بل هو الرابطة بين الاسماء المستاثره مع مظاهر المستاثره، فان الاسماء المستاثره عندنا لها المظاهر المستاثره و لايكون اسم بلامظهر اصلا بل مظهره مستاثر فى علم غيبه فالعالم له حظ من الواحدية و له حظ من الاحدية و حظ الواحدية معروف للكمل و الحظ الاحدى سر مستاثر عندالله «و لكل وجهة هو موليها». (19) حضرت امام از اين بيان نتيجه مىگيرد چنانكه عالم از مرتبه واحديتبهرهمند است و موجودات مظاهر اسماء حقند، از مرتبه احديت هم بهرهمند است كه كسى از آن آگاه نيست. ظهور مقام واحديت در عالم براى كملين از اولياء معلوم است. ايشان بر اساس اين نظر، ترتيب عوالم را كه قيصرى در شرح بر فصوص الحكم، آورده است نپسنديده و ترتيب ديگرى ارائه مىكنند. ايشان اولين عالم را سر وجودى اشياء در مقام علم و عين مىدانند. بل اول الحضرات حضرة الغيب المطلق اى حضرة احدية الاسماء الذاتيه و عالمها هو السر الوجودى الذى له الرابطة الخاصة الغيبية مع الحضرة الاحدية و لايعلم احد كيفية هذه الرابطة المكنونة فى علم غيبه و هذا السر الوجودى اعم من السر الوجودى العلمى الاسمائى و العينى الوجودى. (20) حضرت امام در بيانى ديگر درباره اسماء مستاثره، فرق مقام ذات غيبى حق با تجلى احدى كه تمام اسماء و صفات در آن مستهلك هستند و اسم مستاثر الهى است و فرق اين دو مقام را با تجلى به جميع اسماء و صفات توضيح مىدهند. ان الوجود اما ان يتجلى بالتجلى الاحدى المستهلك فيه كل الاسماء و الصفات و هذا التجلى يكون بالاسم المستاثر و الحرف الثالث و السبعين من الاسم الاعظم فهو مقام بشرط اللائية ففى هذا المقام له اسم الا انه مستاثر فى علم الغيب و هذا التجلى هو التجلى الغيبى الاحدى بالوجهة الغيبية للفيض الاقدس و اما الذات من حيث هى فلا يتجلى فى مرءاة من المرائى و لايشاهدها سالك من اهل الله ولا مشاهد من اصحاب القلوب و الاولياء فهى غيب لابمعنى الغيب الاحدى بل لا اسم لها و لارسم و لا اشارة اليها و لاطمع لاحد فيها و اما ان يتجلى باحدية جمع جميع حقايق الاسماء و الصفات فهو مقام اسم الله الاعظم رب الانسان الكامل (21) از ظاهر كلام امام در شرح دعاى سحر مشخص مىشود كه ايشان اصل اين نظريه را از بيانات استادشان در معارف الهى، مرحوم شاهآبادى، استفاده كرده و آن را شرح و بسط دادهاند. ان الوجود بمراتبها السافلة و العالية كلها مرتبط بالوجه الخاص مع الله تعالى بلا توسط شىء فان المقيد مربوط بباطنه و سره مع المطلق بل هو عين المطلق بوجه يعرفه الراسخون فى المعرفة و كان شيخنا العارف الكامل - ادام الله ظله على رؤوس مريديه - يقول: ان المقيد بباطنه هو الاسم المستاثر لنفسه و هو الغيب الذى لايعلمه الا هو، لان باطنه المطلق و بتعينه ظهر لابحقيقته، فالكل حاضر عندالله بلاتوسط شىء. (22) بر اساس همين نظر امام در خطبه وصيت الهى خويش، قرآن كريم را مظهر و مجلاى مقام احديتبا تمام اسماء حتى اسماء مستاثره و پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت گراميش(ع) را مظاهر جمال و جلال حق و خزائن اسرار قرآن بيان مىدارند. الحمدلله و سبحانك اللهم صل على محمد و اله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن اسرار كتابك الذى تجلى فيه الاحدية بجميع اسمائك حتى المستاثر منها الذى لا يعلمه غيرك و اللعن على ظالميهم اصل الشجرة الخبيثة. نظريه ظهور اسماء مستاثره از ديدگاه ناظرين در مباحث عرفانى و محققين بعد از ايشان
مؤلف محقق كتاب شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم اين نظر امام را در اسم مستاثر پسنديده است و در قسمتهاى مختلف اين كتاب، آن را بيان مىدارد. حق آن است كه اسم مستاثر در عالم عين اثر دارد ولى اثر آن اسم نيز مستاثر است. ايشان كلام امام را در تعليقه بر مصباح (صفحه 218) نقل مىكند و در حاشيه اين عبارت مىگويد: هيچ اسمى از اسماء حق خالى از ظهور و سريان در مظاهر نيست چيزى كه هست، مظاهر در احكام تابع اسماء حاكمهاند و از حقيقت و احكام و خصوصيات اسم حاكم، حكايت مىنمايند. يكى از احكام اسماء مستاثره خفاء حقيقت آن است و در عالم وجود مظهر اين اسم كه سارى در جميع حقايق است مستاثر است. (23) در دعاهاى وارد شده از حضرات معصومين - عليهم السلام - همان طور كه به اسماء ديگر الهى در مقام دعا تمسك شده به اسماء مستاثره هم تمسك شده است. اسئلك بكل اسم سميتبه نفسك او انزلته فى شىء من كتبك اواستاثرت به و اللهم اسئلك باسمك المكنون. (26) آيت الله محمدى گيلانى - دام ظله - در رساله اسم مستاثر در وصيت امام، در تحليل نظر امام در اسم مستاثر، تمسك به اين اسماء در مقام دعا و واسطه بودن آنها در رسيدن فيض به عوالم خلق را در تاييد نظر امام مىآورند: دليل حضرت امام بر اين مدعا ظاهرا، حيثيت اسم بودن «اسم مستاثر» است، زيرا پيدايش اسم به اقتضاى حاجات ممكنات است و اسماء الهى قبله حاجاتند كه آفريدگان، فطرتا به تناسب حاجات به اسماء بدان جا روى مىآوردند و جبلة ناله و لابه سر مىدهند و به زبان فطرت قضاى حاجاتشان را مىطلبند. و همين است مدلول آيه «ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها» [اعراف: 18] و آيه: «يسئله من فى السموات والارض» [الرحمن: 39] بلكه اين استظهار به مقتضاى اصول برهانى و قواعد عرفانى است.... مصادر بركات و خيرات و مراجع حاجات همان اسماء و صفاتند كه به تناسب بركات و حاجات مصدريت و مرجعيت دارند و ظهور اسماء و صفات نيز به واسطه فيض اقدس و خليفه كبرى «كه همان خلافت محمديه و اصل و مبدا آن است» تحقق يافت. پس چگونه ممكن است اسم اگر چه مستاثر باشد بدون مظهر و اثر باشد و قبله حاجات نباشد مضافا به اينكه در بعضى از دعوات ماثوره، اسم مستاثر، مورد تمسك جهت قضاى حاجات واقع شده است. (27) از آنچه تاكنون از ديدگاه محققين و بيانات امام در مواضع مختلف در تبيين اين نظر نقل شد به دقت و ظرافت اين نظر پىمىبريم. تعبيرات اخبار و ادعيه درباره اسماء مستاثره به طور عموم، بر غيبى بودن اين اسم و عدم آگاهى از آن حتى براى نبى ختمى مرتبت(ص) كه مظهر اسم جامع الهى است، دلالت دارد; چنانچه در اين نظريه مثل نظريات ديگر بر آن تاكيد شده است. اما نسبتبه ظهور اين اسماء در عالم تعابيرى در اخبار و ادعيه موجود است كه در ظاهر با اين نظر سازگار نيست. براى مثال، در زيارت «ال ياسين» تعبير «لا يخرج منك الى غيرك.» آمده است. «اللهم انى اسئلك باسمك الذى خلقته فى ذاتك واستقر فيك ولايخرج منك الى شئ ابدا» يا در موارد ديگر آمده است كه اين اسماء را در نزد خودت برگزيدى: «او استاثرت به فى علم الغيب عندك»، اگر چه در اين موارد چون ارتباط خاص وجودى اشياء كه مظاهر اسماء مستاثرهاند با مقام غيب احدى مستقيم و بدون واسطه است، اين تعابير با وجودى كه اين اسماء در عالم مظهر دارند هم سازگار است. اما اينكه، اسماء الهى قبله حاجاتند و بايد در عالم مظهر داشته باشند، نسبتبه مرتبه واحديت و مقام ظهور اسماء درست است، اما همان طور كه بيان شد، اسم مستاثر مرتبه احديت و جهت غيبى مرتبه اسماء است و واسطه در ظهور اسماء از مقام غيب مىباشد و همان طور كه در ظاهر عبارت «...فاظهر منها ثلاثة اسماء لفاقة الخلق اليها وحجب منها واحدا و هو الاسم المكنون...» روايتباب «حدوث اسماء» اصول كافى هم به دست مىآيد احتياج خلايق به اسماء ظاهر در مقام واحديت است و مرتبه بطون اين اسماء كه اسم مستاثر الهى است محل حاجتخلايق نيست. البته امام اين حديث را در كتاب شرح دعاى سحر (28) ،بر عالم خلق و اسم اعظم فعلى تطبيق دادهاند. 1) كارشناسى ارشد رشته الهيات و معارف اسلامى. 2) راغب اصفهانى، المفردات فى غرايب القرآن، دفتر نشر كتاب، چاپ دوم، 1404 ه . ق.، ص 10. 3) محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، بيروت: طبع جديد، جلد 85، حديث 1، ص 255. 4) در كتاب، «حجت» اصول كافى، جلد 1، ص 334، بابى با عنوان «ما اعطى الائمه - عليهم السلام - من اسم الله الاعظم» باز شده كه سه روايت در اين باب نقل كرده است و... مفسرين به طور معمول اين روايات را در تفسير آيه كريمه «قال الذى عنده علم من الكتاب» مىآورند. در كتاب بحارالانوار، جلد 27، طبع جديد، تحت عنوان «ان عندهم الاسم الاعظم به يظهر منهم الغرايب» مجموع اين روايات نقل شده است. 5) روح الله موسوى خمينى، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، 1374، ص 116. 6) محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت(ع)، جلد 1، «باب حدوث الاسماء»، ص 152. 7) روح الله موسوى خمينى، مصباح الهداية الى الخلافة و الولاية، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ دوم، 1373، ص 16-17. 8) صائن الدين على التركه، القواعد، چاپ سنگى، ص 79. 9) سيد محمد حسين طباطبايى، [علامه]، الرسائل التوحيديه، بنياد علمى و فكرى استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايى با همكارى نمايشگاه و نشر كتاب، «رسالة الاسماء»، ص 47. 10) محمدبن حمزة الفنارى، مصباح الانس، چاپ سنگى، چاپ دوم، 1363 با همكارى وزارت ارشاد اسلامى، فصل چهارم از فصول فاتحه، ص 14. 11) داود بن محمود القيصرى، مقدمه قيصرى بر شرح فصوص الحكم، چاپ سنگى قديم، ص 18-19. 12) روح الله موسوى خمينى، شرح دعاى سحر، صص 114 - 115. 13) روح الله موسوى خمينى، تعليقات بر مصباح الانس، مؤسسه پاسدار اسلام، چاپ دوم، ص 218. 14) محمدبن حمزة الفنارى، مصباح الانس، ص 13. 15) همان. 16) همان، ص 28. 17) عبدالرحمان جامى، اشعة اللمعات، انتشارات علميه حامدى، صص 14 - 15. 18) روح الله موسوى خمينى، تعليقه بر شرح فصوص الحكم، مؤسسه پاسدار اسلام، چاپ دوم، سال 1410ه .ق، ص 26. 19) همان. 20) همان، ص 32. 21) همان، ص 14. 22) روح الله موسوى خمينى، شرح دعاى سحر، ص 176. 23) جلال الدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى، تهران: چاپ اميركبير، فصل دوم، ص 261. 24) حاج شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، دعاى مشلول. 25) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، جلد 91، ص 121. 26) همان، جلد 86، ص 25. 27) محمد محمدى گيلانى، رساله اسم مستاثر در وصيت امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ دوم، 1372، صص 51 - 53. 28) روح الله موسوى خمينى، شرح دعاى سحر، ص 138.