تدوین قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تدوین قرآن - نسخه متنی

بهاءالدین خرمشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تدوين قرآن






تدوين
قرآن











تاريخ
قرآن، دو معنى دارد . نخست به عنوان يكى
از علوم قرآنى ، يعنى علم و مباحث مربوط
به توصيف و تحليل سرگذشت جمع و تدوين
قرآن مجيد از آغاز نزول وحى تا سير هزار
و چهارصد

ساله كتابت و طبع آن در
اعصار جديد ، دوم نفس توصيف و تحليل اين
سرگذشت كه گفته شود قرآن چگونه قرآن شد .
بحث اخير يعنى سرگذشت نزول و جمع و
تدوين
قرآن در مقاله «جمع و تدوين قرآن» مطرح
شده است ، و در اينجا به بحث اوّل مى
پردازيم .





اصطلاح «تاريخ قرآن»
اصطلاح نسبتاً جديدى است و شايد وضع آن
از سوى اسلامشناسان و قرآن شناسان غربى
باشد . زيرا پيش از قرن حاضر ، و در آثارى
كه قدما در زمينه علوم قرآنى نوشته اند
،
في المثل در دايرة المعارف قرآن جامعى
چون اتقان سيوطى به اصطلاح و تعبير
«تاريخ قرآن» برنمى خوريم . بايد توجه
داشت كه نبودن اسم و اصطلاح با نبودن
مصداق و مواد و منابع مربوط به اين رشته
تحقيقى فرق دارد . و در عالم اسلام از
همان صدر اوّل هم مواد و هم منابع و هم
مباحث تاريخ قرآن وجود داشته است ،
چنانكه في المثل در صحيحين ، احاديثى
درباره نحوه جمع و تدوين و كتابت قرآن و
كاتبان وحى آمده است . در برهان زركشى و
اتقان سيوطى مباحث بسيارى در زمينه
تاريخ قرآن هست از نحوه نزول وحى و
تنجيم (پاره پاره و به تدريج نازل شدن
وحى) تا كاتبان وحى و ترتيب آيات و سوره
ها و نامگذارى سوره ها و اينكه ترتيب و
توالى آنها توفيقى ، از سوى رسول اكرم(ص)
، يا اجتهادى به ابتكار و اختيار صحابه
بوده است ، و نحوه تدوين مصحف امام يا
مصاحف عثمانى و مصاحف مهم ديگر چون مصحف
منسوب به حضرت على(ع) ، عبدالله بن مسعود
، و ابى بن كعب و بحث قراآت و لهجات و
اختلاف قراآت و رسم يعنى رسم الخط
عثمانى آمده است .





در دوران
جديد ، تحقيقات تئودور نولدكه (1863ـ1930م)
خاورشناس و اسلامشناس مشهور آلمانى ،
نقطه عطفى در شناخت و نگارش تاريخ قرآن
است . او اثر معروفش تاريخ قرآن را در
سال 1860م انتشار داد . طبع بعدى و گسترش
يافته اين اثر به كمك و همكارى شوالى ،
برگشتراسر و پرتسل ، در فاصله سالهاى 1909
تا 1938 در لايپزيك انتشار يافت . شايد
بتوان گفت اين اثر اساس نولدكه و اثر
گلدزيهر درباره تاريخ تفسير قرآن ، و
نيز آثار محققان ديگر چون آرتور جفرى ،
ريچارد بل ، رژى بلاشر در زمينه قرآن ،
همت پژوهندگان مسلمان اعم از شيعه يا
سنى را به حركت درآورد .





تاريخ
القرآن اثر محقق نامدار شيعه ، ابو
عبدالله زنجانى (1309 ـ 1360 ق) جزو نخستين
تواريخ قرآن است كه مسلمانان در عصر
جديد نوشته اند . «كتاب القرآن» بحار
الأنوار مجلسى مفصلترين مباحث مربوط به
علوم قرآنى از جمله شامل مباحثى مربوط
به تاريخ قرآن ، در عالم تشيع است ، كه
در بخشى از مجلد نوزدهم طبع قديمى بحار
الأنوار برابر با مجلدات 92 و 93 طبع جديد
درج گرديده است.





در عصر جديد
مناهل العرفان ، اثر محمّد عبدالعظيم
زرقانى ، و مباحث في علوم القرآن اثر
صبحى صالح مباحث عمده اى در زمينه تاريخ
قرآن در بر دارد . در همين زمينه تاريخ
قرآن تأليف عبدالصبور شاهين (قاهره ،
1966م) قابل توجه است . همچنين دو اثر
محققانه و پر حجم از سه تن از قرآن
پژوهان شيعه در عصر جديد ، شايان ذكر
است . نخست  تاريخ قرآن نوشته مرحوم 
دكتر محمود راميار (م 1363ش) طبع اوّل
تهران ، 1346ش ؛ طبع دوم با افزايش و تجديد
نظر 1362ش ، دوم  پژوهشى در تاريخ قرآن
كريم نوشته دكتر سيد محمدباقر حجتى ،
استاد و مدير گروه علوم قرآنى در
دانشكده الهيات دانشگاه تهران . سوم ر
تاريخ جمع قرآن كريم ، اثر  دكتر
محمدرضا جلالى نائينى .





تاريخ
قرآن  (2)

اين عنوان نام يكى از علوم
قرآنى و نيز نام چندين كتاب در قرآن
پژوهى است كه در دورانِ جديد نگاش يافته
اند . از آنجا كه اروپاييان اين كلمه را
وضع كرده اند و بدون شك چنين وضعى حتّى
اگر داراى اغراض خاصى نباشد ، حاكى از
نقطه نظر و ديدگاه خاصى نسبت به قرآن
است ، حساسيتهاى موافقانه و مخالفانه
اى نسبت به آن پديد آمده است . حساسيتهاى
موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پديد
آمده است . مستشرقان غالباً اين نام را
پذيرفته اند و نزد خود آن را به عنوان يك
امرِ اجماعى درآورده اند. پژوهشگرانِ
مسلمان نيز با اينكه هر كدام در مقدمه
ها و لابلاى كتابهايشان نسبت به اين
عنوانِ دخيل از فرهنگ و زبانِ بيگانه
اعتراض كرده اند ، امّا با توجيهاتى نه
چندان صائب آن را پذيرفته و بعضاً به
تقليد از اروپاييان و در واقع به اين
اميد كه جاىِ خالى چنين آثارى را در
فرهنگ اسلامى پر كنند ، كتابهايى در اين
زمينه تأليف كرده اند. اگر چه به راحتى
مى توان در بند عنوان و نام نبود و به
محتواىِ كتبِ اروپاييان پرداخخت نه
خرده گيرى از عنوان «تاريخ قرآن» .





قرآن كه در لوح محفوظ بوده (بروج ،
32) به صورت يكباره در شب قدر و به صورت
آيه آيه و تنجيمى در مواقع لزوم بر رسول
اكرم(ص) نازل شده است . اينكه نخستين
آياتى كه بر پيامبر(ص) نازل شدند ، كدام
آيات بودند مورد اختلاف است ؛ امّا نظر
غالب و اكثرى اين است كه آياتِ نخستين
سوره قلم ، اوّلين حلقه اتصالِ ميان
دنياى غيب و انسان [= جبرئيل و پيامبر(ص)]
بوده است . پس از آن گويا فترت و وقفه اى
در نزول وحى صورت گرفته كه پيامبر(ص) را
سخت اندوهگين ساخته است . مدت اين دوره
را پانزده روز تا سه سال گفته اند. پس از
اين دوره نخستين آياتى كه بر پيامبر(ص)
نازل شد ، آيات نخستين سوره مدثّر بود
(بخارى ، تفسير سوره 96) . از اين به بعد
نزول قرآن تا آخرين روزهاىِ حيات
پيامبر(ص) ادامه داشته و هر كجا لازم به
دخالت مستقيم حضرت الوهيّت بوده ،
دستورات و پيامهايى به پيامبر(ص) داده
شده است .





اهميتى كه اين كلامِ
در نفوسِ مسلمانها داشته و ايقاع و
تأثيرى كه بر دلهاى آنها داشته و نيز
لزوم نگهدارى و حفظ كلام الهى باعث گشته
تا مسلمانان پيش از هر چيز و در صورت
استقامت قرآن را

در سينه هايشان و
براى اطمينان بيشتر و در صورت عدم
استطاعتِ ذهنى بر روى لوحه ها، صحيفه
ها، استخوانها ، سنگها و پوستها
بنگارند . حافظه مردمنان عرب كه تا آن
زمان براى از بر كردن اشعار شعراى بزرگ
به كار گرفته مى شد ، اكنون مهمترين
منبع و مكان مورد اطمينانِ آنها براى
حفظ كلام و دستورات الهى به شمار مى رفت
. تعداد اين حافظان مطابق بعضى احاديث
هفت نفر (ابن مسعود ، سالم ، معاذ بن جبل
، ابى بن كعب ، زيد بن ثابت ، ابو زيد ،
ابو الدرداء) و مطابق بعضى احاديث ديگر
پانزده نفر بوده اند (على بن ابى طالب ،
عثمان ، تميم دارى ، عبادة بن صامت ، ابو
ايوب ، سعد بن عُبيد ، مجمع بن جاريه ،
عبيد بن معاويه) (ر تاريخ قرآن ، راميار
، ص 248) .





در حديثى ديگر آمده
است كه پيامبر(ص) فرمود : قرآن را از چهار
نفر ياد بگيريد : عبدالله بن مسعود ،
سالم مولى ابن حذيفه ، معاذ بن جبل و
ابىّ بن كعب . اسامى اين چهار نفر به هيچ
وجه به معناى حصرِ حفظ و يادگيرى قرآن
از آنها نيست ، بلكه تنها به معناى
تأكيد بيشتر پيامبر(ص) است . «در ميانِ
همه اصحاب رسول خدا و آن صورتى كه از
اسامى ديديم ، هفت نفر هستند كه شهرت
بيشترى در قرائت و آموزش قرآن يافته
اند: على(ع) ، عثمان اُبىّ ، زيد بن ثابت
، ابن مسعود ، ابو الدرداء ، ابو موسى
اشعرى ، و الّا حافظان قرآن بيش از صد
نفر هستند» . (پيشين ، ص 257) .





 علاوه بر حفظ ، كتابت قرآن نيز مورد
تشويق پيامبر(ص) قرار گرفته و مطابق
احاديث شمار آنها به چهل و پنج تن مى رسد
. (پيشين ، ص 264) . مهمترين كاتبان در
دوران
مكّى عبارت بودند از : خلفاى راشدين ،
شرحبيل بن حسنه (م 18ق) ، عبدالله بن ابى
السرح (م 37ق) ، خالد بن سعد ، طلحه ، زبير
(م 36ق) ، سعد بن ابى وقّاص (م 55ق) ، عامر بن
فُهيره (م 4ق) ، علاء خضرمى ، (م 21ق) ، ارقم
بن ابى الارقم (م 11ق) ، مصعب بن عمير ،
عبدالله بن جحس (م 3ق) و سالم مولى ابن
حذيفه (م 12ق) . مهمترين كاتبان در دوران
مدنى عبارتند از : عبدالله بن رواحه (م
8ق) ، ثابت بن قيس (م 12ق) ، حذيفة بن يمان
(م 36ق) ، عبدالله بن زيد (م 63ق) ، علاء بن
عقبة ، محمّد بن مسلمة (م 43ق) ، معاذ بن
جبل ، ابو ايوب انصارى (م 52ق) ، مغيرة بن
شعبه (م 50ق) . اينكه قرآن بر روى چه نوشته
شد و نوشت افزارهاى قرآنى چه بوده اند،
غالباً مورد انتقاد و توجه مستشرقان
قرار گرفته است ، امّا حقّ اين است كه
مطابق فهرستى كه دكتر راميار آورده اند
ـ قريب به نُه فقره نوشت افزار و وسيله
براى كتابت قرآن به كار مى رفته كه خود
قرآن نيز از آنها نام برده است (مداد ،
كتاب ، قرطاس ، صُحُف جمع صحيفه ، رق 
پوست رقيق ، دِهان جمع دهن به معناى
اديم و حرير كه گاهى براى نوشتن به جاى
كاغذ به كار مى رفته) .





علاوه
بر اين در احاديث و منابع اسلامى از
يازده فقره نوشت افزار و وسيله كتابت
نام برده شده كه در زمان رسول الله
استعمال مى شده اند (رقاع جمع رقعه :
پوست يا برگ ، لِخاف جمع لِخفه : صفحه
هاىِ نازك و سپيد سنگ ، عُسُب جمع عسيب :
چوب بى برگ و پهن درخت خرما ، اكتاف جمع
كتف : استخوانص شانه گوسفند ، اضلاع جمع
ضِلع : دنده حيوانات ، اديم : تكه هاى چرم
، أقتاب جمع قتب : چوبهايى كه بر پشت شتر
مى نهادند ، قراطيس جمع قرطاس ، لوح و
قضيم : پوست سفيد رنگ) .





آنچه
تاكنون نوشته آمد در باب جمع قرآن در
زمان پيامبر(ص) در سينه ها و كتابت آنها
بر روى وسايل مورد استعمال آن دوره بود .
امّا اينكه آيا در زمان پيامبر(ص) قرآن
به صورت مدوّن و بين الدفّتين «تأليف»
شده بود يا خير ، به درستى مشخص نيست . در
اين باره چندين نظر وجود دارد . پاره اى
از احاديث بيانگر اين هستند كه در زمان
پيامبر قرآن بين الذفّتين نبوده است .
مشهورترين آنها حديثى است كه بخارى در
باب «فضائل القرآن» آورده و خلاصه آن
چنين است كه در زمان ابوبكر و وقوع جنگ
يمامه بسيارى از حافظان و حاملانِ قرآن
شهيد شدند و اين كار عُمر را سخت نگران
كرد . از اين رو نزد ابوبكر رفت و به او
پيشنهاد كرد قرآن را بين الدفّتين گرد
آورد . ابوبكر نخست از پذيرفتن سر باز زد
و سپس به اصرار عمر پذيرفت . اين دو به
اتفاق هم نزد زيد بن ثابت رفتند كه از
حافظان و كاتبان قرآن و نيز منشى و كاتب
شخصى پيامبر(ص) بود . او نيز نخست از
پذيرفتن سر باز زد و گفت : «چگونه دست به
كارى زنم كه پيامبر(ص) آن را انجام نداد
.» [= چگونه مرتكب بدعت شوم] . و سپس با
اصرار آن دو اين كار سترگ را پذيرفت .





در اين باره احاديث فراوانى
به دست ما رسيده . پاره اى از اين حاديث
بيانگر اين مطلب است كه هر يك از صحابه
براى خود صحيفه هايى گرد آورده بود و
بعدها در زمان عثمان مشخص شد كه اين
صحيفه ها ـ كه پاره اى به صورت يك مصحف
كامل درآمده بودند ـ تفاوتهايى با
يكديگر دارند . چه تفاوتهاى محتوايى و
چه تفاوتهاى ترتيبى . (ر مقاله «مصاحف») .
نظريه ديگرى كه در ميان قرآن پژوهان
طرفداران بسيارى دارد ، اين است كه در
زمان پيامبر(ص) قرآن به صورت بين
الدفّتين تأليف شده بود . در اين باره
نيز احاديث فراوانى به دست ما رسيده . از
جمله حديثى كه حاكم به سندِ صحيح از زيد
بن ثابت روايت مى كند كه : «ما نزد رسول
خدا اوراق قرآن را تأليف مى كرديم» .
(تاريخ قرآن ، دروزه ، ص 28) . احاديث
بسيار ديگرى در كتب معتبر حديث آمده است
كه در اينجا مجال پرداختن به آنها نيست .
حقّ اين است كه ميان اين دو نظريه نمى
توان جمع و سازگارى برقرار كرد . مطلب
مهم ديگرى كه بسيار حائز اهميت است عرضه
تمامى قرآن به دستور خداوند از جبرئيل
به پيامبر(ص) و از پيامبر(ص) به جبرئيل در
اواخر عمر مبارك ايشان است . مطابقِ
احاديث ، ابىّ بن كعب ، در اين عرضه حضور
داشته است . (تاريخ قرآن ، حجّتى ، ص 89) .





درباره دو نظريه پيش گفته
بايستى پذيرفت كه نمى توان ميان هر دوىِ
آنها با اين عرضه اخير سازگارى برقرار
كرد . عرضه اخير تنها با نظريه دوم
سازگار است . از ميان پنج پژوهشگر
مسلمان شيعى و سنّى كه كتابى تحت عنوان
«تاريخ قرآن» نوشته اند، سه نفر نظريه
دوم (راميار ، حجتى ، دروزه) و دو نفر
نظريه نخست را پذيرفته اند (زنجانى ،
كُردى) . در متونِ سنّتى و كلاسيك ما
معمولاً نظريه نخست مورد قبول بوده و
نظريه دوم زمانى رواج يافت كه
اروپاييان به انتقاد از احاديث وارده
برآمدند و شك انگيزى را پيشه خود نمودند
.





مشكل ديگرى كه در اين زمينه
وجود دارد ، توقيفى [= تغيير ناپذير و
وحيانى] بودنِ اسامى سوره ها و ترتيب
آنهاست . مطابق واقعه عرضه اخير و
احاديث وارده در اين باره حداقل توقيفى
بودن ترتيب سوره ها قطعى است . از طرف
ديگر احاديثى كه دالّ بر تفاوت مصاحف
صحابه و به ويژه مصحف امام على(ع) با
يكديگر و نيز با مصحف ابوبكر است ، با
توقيفى بودن اين ترتيب سازگارى ندارد .
چگونه مى توان ميان اين انديشه ها
سازگارى و توافق برقرار ساخت . انصاف
اين است كه هرچه بخواهيم بر اثبات وجود
مُصحفى كامل از قرآن در زمان پيامبر(ص)
دلايلى اقامه كنيم ، مشكلات بيشترى رخ
مى نمايد و عدمِ اشراف بر شرايط اجتماعى
ـ سياسى ـ جغرافيايى زمان پيامبر(ص) به
طور كامل ، كار را صد چندان دشوار مى
سازد .





مهمترين گزاره هاى
مطالب پيش گفته و قطعى ترين آنها
عبارتند از : 1) قرآن در زمان پيامبر(ص)
بين الدفّتين موجود نبوده ، 2) قرآن در
آخرين روزهاى حيات پيامبر(ص) به طور
كامل و به صورت متقابل ميان او جبرئيل
عرضه شده ، 3) قرآن به طور كامل محفوظ
مانده و وعده الهى تحقق يافته (حِجر ، 9)
، 4) صحابه صحيفه ها و مصاحفى داشته اند
كه تفاوتهايى با هم داشته است . گفتنى
است كه قرآن پژوهان بزرگ شيعه از جمله
آيت الله خويى و استاد مرتضى جعفر عاملى
برآنند كه قرآن در زمان حضرت رسول(ص)
كاملاً و تماماً مكتوب بوده امّا مدون و
بين الدفّتين نبوده است .





تا به
اينجا از «سرگذشتِ جمع قرآن» در زمان
پيامبر(ص) سخن رفت . از اين پس به مراحل
بعدى آن در زمانِ خلفاى راشدين و پس از
خلفاى راشدين ، خواهيم پرداخت . مطابق
حديثى كه پيشتر گفته آمد ، ابوبكر
نخستين خلفه راشده به اصرار عُمر به جمع
قرآن پرداخت و اين كار را به زيد بن ثابت
واگذار كرد . قرآن به لغت قريش نازل شده
بود و لازم بود فردى از فصحاىِ قريش به
اين كار اهتمام ورزد .





عُمر
مردم را از تصميم مذكور خبر داد و مردم
را به همكارى فراخواند و دستور داد
هركسى حافظ قرآن است ـ هر چند سوره و آيه
باشد ـ و هر كسى كه صحيفه ها و پوستها و
اكتافِ شخصى دارد كه قرآن را بر آن
نوشته آن را بياورد . مطابق حديث زير هيچ
آيه اى را نمى پذيرفت . مگر اينكه دو
شاهد
بر وجود آن اقامه گردد . اينكه اين دو
شاهد ، دو انسان بوده اند يا حفظ و كتابت
مورد اختلاف محققان است . امّا اين دو
شاهد هم مى تواند انسان [= حافظ قرآن
باشد و هم اشيايى كه قرآن بر آنها مكتوب
بوده است (مصاحف ، 31) . مشهور است كه آيه
رجم را از عُمر نپذيرفتند ، چون كسى غير
از خود او بر وجود آن شهادت نداد . (اتقان
، ج 1 / 312) و نيز مشهور است كه دو آيه
پايانى سوره توبه را كه تنها شاهد آن يك
نفر بود و آن هم خزيمة بن ثابت انصارى ،
پذيرفتند كه پيامبر(ص) در واقعه اى
شهادت او را به جاى دو نفر پذيرفته بود و
از آن پس او به «ذو الشهادتين» [= صاحب دو
شهادت] مشهور شده بود . (تاريخ قرآن ،
راميار ، ص 315) .





در اهتمام به
اين امر خطير ، ابىّ بن كعب ، و سعيد بن
عاص همكار زيد بوده اند . «مى توان حدس
زد كه مجموعه ابوبكر به هر صورت كه بوده
و يا به صورت بسته اى بوده كه بعد در
رَبْعه (جعبه)اى نهاده اند كه محفوظ
باشد» . (پيشين ، ص 324) . تاريخ اين
گردآورى سال دوازدهم بوده كه 14 ماه پس
از آن يعنى جمادىُ آلآخر سال سيزدهم كه
مصادف با فوت ابوبكر بوده ، پايان
پذيرفته است . اين مصحف پس از فوت ابوبكر
نزد عُمر بود و پس از او به حَفصه دختر
عُمر و همسر رسول خدا رسيد . و در زمان
عثمان معيار و اساس كار يگانه سازىِ
مصاحف شد و بعدها توسط مروان بن حَكَم (م
65ق) سوزانده شد .





در دروه خلافت
ابوبكر بسيارى از صحابه داراىِ مصاحف
شخصى بوده اند كه اين مصاحف در زمان
عثمان براى يگانه سازىِ مصاحف به كار
گرفته شد ، بيشتر آنها سوزانده شد و
پاره اى (مانند مصحف ابن مسعود) باقى
ماند و از روى آنها مصاحف ثانوى تهيه
گرديد . ( «مصاحف») .





در زمان
خليفه سوم عثمان كار ستُرگى صورت گرفت
كه از مهمترين دوره هاى جمع و تأليف
قرآن به شمار مى رود . (24 تا 36 هجرى) .
داستان از آنجا آغاز شد كه خزيمة بن
اليمان (م 36ق) مأمور آذربايجان در زمان
عثمان ، از اختلاف قراآتى كه ميان
مسلمانان رخ داده بود ، سخت اندوهناك شد
و آن را با عثمان در ميان گذاشت . عثمان
كه خود بارها شاهد اين اختلافات بود ،
مصمّم شد تا به «يگانه سازى مصاحف»
بپردازد . براى اين كار چهار نفر از
صحابه را برگزيد : زيد بن ثابت ، سعيد بن
عاص ، عبدالله بن زبير ، عبدالرحمن بن
حارث . در احاديث ديگرى اسامى اين افراد
به دوازده نفر مى رسد . (مصاحف ، 25 و 26) .
«گزارشهاىِ رسيده نشان مى دهد كه اين
انجمن ، مصحف ابوبكر را اساس كار خود
قرار داد امّا از بررسى مصحف اُبىّ و
مقابله آنها با نوشته هاى موجود زمان
رسول خدا نيز غافل نماند . تصادفاً همين
روش ، راز موفقيت عثمان در توحيد مصاحف
بود» . (راميار ، ص 422) . از آنجا كه به
گفته پيامبر(ص) قرآن با احرف سبعه نازل
شده بود ، عثمان نيز كوشيد تا مصحف
مزبور كه بعدها به «مصحف امام» مشهور شد
، شامل قرائتهاى هفتگانه باشد . نيز
دستور داده بود كه هرگاه سه تن از اعضاى
چهارگانه انجمن ـ كه قريشى بودند ـ با
زيد بن ثابت ـ كه از انصار بود ـ اختلافى
پيدا كردند ، مورد اختلاف را به زبان
قريش بنويسند . (بخارى ، مناقب ، 3) .





صاحب كتاب مصاحف مى نويسد كه على(ع)
كاتبان را تشويق مى كرد تا خطوط را درشت
و واضح بنگارند . (ص 136) . از ميان صحابه
تنها ابن مسعود از كار عثمان ناراضى
بوده و مى گويند حاضر نشد مصحف خود را
براى نابودسازى تحويل عثمان دهد . منابع
متّفق القول اند كه امام على(ع) با اينكه
خود مُصحفى داشت و مطابق روايات آن را
نزد ابوبكر برده بود ، امّا ابوبكر آن
را نپذيرفته بود ، از كار عثمان خشنود و
راضى شده و مردم را از تهمت زدن به عثمان
برحذر داشته است . (زنجانى ، ص 86) .






پس از اتمام كار عثمان دستور داد تا
تمام كتيبه ها ، نوشته ها، استخوانها ،
سنگهاى نازك سپيد ، چرمها ، سفالها و
الياف خرمايى را كه صحابه آورده بودند ،
و آيات قرآنى بر روى آنها نوشته شده بود
، بسوزانند «يا پاره پاره كنند و بشويند
تا ريشه نزاع و اختلاف به كلى از ميان
برود و مردم را به اطاعت از يك نسخه
فراخواند» . (بخارى ، فضائل القرآن ، 2 و
3) . ابن جزرى و ابن اثير تاريخ اين
گردآورى را سال 30ق نوشته اند. امّا
همانگونه كه دكتر محمود راميار
خاطرنشان مى سازد ـ مطابق منابع ديگر از
جمله اتقان ، فتحُ البارى و مصاحف ـ
آغاز
اين كار مى بايست سال 25ق بوده باشد .
(راميار ، ص 435) . پس از آن چهار يا پنج
نسخه از روى مصحف امام تهيه شد . يكى از
آنها نزد خود عثمان باقى ماند و بقيه به
مدينه (به همراه زيد) ، بصره (عامر بن قيس
بصرى) ، كوفه (عبدالرحمن سلّمى) و شام
(مغيرة بن شهاب) روانه گرديد . اين مصاحف
در چهار گوشه جهان اسلام منتشر شد و
هزارها نسخه از روى آنها تهيه گرديد .
امروزه در مصر ، سوريه و ايران مصاحفى
وجود دارد كه نزد مردم به مصاحف عثمانى
مشهورند ، امّا نزد محققان به خوبى
محقّق است كه اينها مربوط به دوره هاى
بعد هستند و حداكثر از روى مصاحف عثمانى
نسخه بردارى شده اند. ( «مصاحف») .





رسم الخط قرآن

مطلب مهم ديگرى كه در
رابطه با تاريخ قرآن مطرح است ، رسم
الخط قرآن است . اين خط مراحل تكاملى
خويش را به طور كامل پشت سر ننهاده بود ،
به گونه اى كه نه اِعراب داشت نه نقطه و
نه اعجام [= سجاوندى] . و اينكه چنين خطى
براى عرب زمان پيامبر چگونه قابل
خواندن بود ، امروزه براى هر خواننده اى
عجيب است . امّا هر پژوهشگرِ مُنصفى مى
داند كه عاملِ اصل قرائت در اين دوره
ذوق سليم و حافظه قوى اعراب بوده است .





مى گويند بخشى از اعراب گذارى
قرآن در زمان زياد بن سميّه والى بصره و
به دستِ ابوالاسود دوئلى (م 96هـ) صورت
گرفته كه مطابق گفته خود او آن را از على
بن ابى طالب فرا گرفته است . (وفيات ، ج 1 /
240) . گويا كسى به دستور زياد و به عمد آيه
«إنَّ الله برئٌ من المشركين و
رسولُهُ»
را با كسره لامِ رسول خوانده بود و
ابوالاسود كه نخست از پذيرش پيشنهاد
زياد سر باز زده بود ، اين بار به جدّ به
انجام آن همّت گمارده بود . (حجّتى ، ص 446
؛ راميار ، ص 533) . و امّا نقطه گذارى و
سجاوندى قرآن بعدها در زمان حجّاج بن
يوسف (41ـ95ق) صورت گرفت . مطابقِ اكثر
منابع اين كار به دست يحيى بن يعمُر و
نصر بن عاصم صورت گرفت . ابى داود صاحب
كتاب المصاحف مى نويسد : «اوّلين كسى كه
قرآن را به نقطه گذارى كرده يحيى بن
يَعْمُرْ بود .» (ص 141) . او شاگرد
ابوالاسود و از قرّاء معروف بصره بوده .
صاحب كتاب طبقاتُ القُرّاء او را اصلاً
ايرانى و شيعه مى داند . (ج 2 / 336) . «گفته
اند محمّد بن سيرين مصحف نقطه گذارى شده
اى داشت كه يحيى بن يعمر آن را نقطه
گذارى كرده بود» . (راميار ، ص 536) . نصر بن
عاصم نيز كه شاگرد ابوالاسود بوده در
اين كار به يحيى يارى رسانيد . پاره اى
از منابع او را نخستين فردى مى دانند كه
دست به اين كار زده است . (راميار ، ص 537 ،
به نقل از الامصار جاحظ) . از طرف ديگر
ابوعمرو دانى نصر را مسؤول اعجام و
سجاوندىِ قرآن مى داند . (زنجانى ، ص 121) .
در هر حال كار نقطه گذارى و سجاوندى در
اين دوره صورت گرفته تا از اشتباه و غلط
خوانىِ كلماتى كه در رسم الخط عربى
مانند هم نوشته مى شدند جلوگيرى به عمل
آيد .





مسأله ديگر اختلاف قراآت
و منشأ آن است . با اينكه ـ طبق آيات
فراوان قرآنى ـ قرآن به زبان عربىِ روشن
نازل شده بود ، امّا اين زبان عربى روشن
شامل لهجه هاى متفاوتى بود كه عربهاى هر
ناحيه را از هم جدا مى ساخت . اصلى ترين
اين لهجه ها هفت لهجه بود كه از همان
آغاز مورد تأييد پيامبر(ص) قرار گرفت و
ايشان در اين

باره فرمودند :

«

اُنزِلَ القرآنُ على سبعةِ
أحْرُفٍ


»
[= قرآن در / به هفت
لهجه نازل شده است] . بديهى است كه اين
حديث به اين معنا نيست كه قرآن هفت بار
به هفت لهجه نازل شده است ، بلكه به اين
معناست كه هفت لهجه اصلى عربستان را در
بر مى گيرد و مردمانى كه به اين هفت لهجه
تكلّم مى كنند در قرائت قرآن دچار
دشوارى نخواهند شد و نيز مى توانند
قواعد زبانى خويش را در قرائت رعايت
كنند . در دوره يگانه سازى مصاحف ، عثمان
نيز دستور داد كه قرآن به صورتِ عارى از
نقطه نگاشته شود تا رسم الخط آن توانايى
پذيرش قراآت سبعه را داشته باشد . صحابه
نيز اين اقدام را تأييد كرده اند .
بنابراين به راحتى مى توان پذيرفت كه
اختلاف قرائت تا اين حد با عَمد و آگاهى
صورت گرفته و قطعاً فوايد بسيارى در بر
داشته است . امّا در دوره هاى مختلف اين
اختلافات بسيار بيشتر از آن حد مطلوب
گشته و خطرآفرين شده اند. از اين رو
قُرّاء بزرگ

هفتگانه ، دهگانه و
حتّى چهارده گانه پيدا شده اند كه به
ثبت و ضبط روايات و اسانيد مربوط به
قراآتِ مُجاز پرداخته و خود نيز غالباً
شاگردان تابعين و صحابه بوده اند.
مشهورترين آنها كه همان قُرّاء هفتگانه
هستند عبارتند از :

 1) ابو عبدالله
نافع بن ابى نُعيم مدنى (م 176/ 169ق) اهل
اصفهان ، به گفته ابن جزرى نزد هفتاد تن
به تعلم علم قرائت پرداخته ؛

 2)
عبدالله بن كثير مكّى (م 120 ق) او نيز
ايرانى بوده و جمع چند صحابى جليل را
درك كرده ؛

 3) عاصم بن ابى النّجود
كوفى (م 127 يا 128 ق) ، قرآن را بر جمعى از
صحابه از جمله على(ع) قرائت كرده است ؛

 4) حمزه بن زيارت كوفى (م 156 ق) ، شيعى
بوده و قرآن را بر امام صادق(ع) خوانده
است ؛

 5) ابوالحسن كسائى كوفى (م 175 يا
189 ق) ، ايرانى و اهل طوس بوده و شاگرد
حمزه ؛

 6) ابوعمرو بن علاء بصرى (م 154
ق) ، ايرانى ؛ 7) ابن عامر دمشقى (م 118 ق) .
فرزاد ميرزايى

تاريخ قرآن ، نوشته
محمود راميار (م 1363 ش) . اين اثر نخست بار
در 1346 ش در تهران انتشار يافت . سپس مؤلف
در طول مدتى نزديك به دو دهه در آن
بازنگرى كرد و

آن را گسترش داد و
سرانجام با حجمى بيش از دو برابر حجم
طبع اوّل در 1362 ش انتشار داد . (تهران ،
اميركبير ، 808 ص) . مؤلف از قرآن پژوهان
سختكوش و پركار معاصر است و علاوه بر
اين كتاب ، دو اثر قرآن پژوهانه ديگر
دارد . 1) كشف الآيات الفبايى قرآن كريم
كه در مطبوعات فارسى سابقه نداشته ، با
ذوق و طبع فارسى زبانان سازگارتر است و
همراه با يك كشف المطالب تفصيلى كه در
بر دارنده حدوداً 1500 موضوع و مدخل قرآنى
است ، در 1345 ش ، ذيل قرآنى كه به خط مصطفى
نظيف است ، از سوى انتشارات اميركبير
انتشار يافته و سپس بارها همراه با
قرآنهاى ديگر در داخل و خارج از ايران
تجديد طبع يافته است ؛ 2) ترجمه «تاريخ
قرآن» رژى بلاشر (1900ـ1973) اسلامشناس
فرانسوى و مترجم قرآن (از عربى به
فرانسوى) كه با نام در آستانه قرآن به
طبع رسيده است .

تاريخ قرآن مرحوم
دكتر راميار در ميان ده دوازده تاريخ
قرآن كه مسلمانان يا اسلامشناسان و
قرآن پژوهان غير مسلمان نوشته اند،
مقامى ممتاز دارد . شايد فقط تاريخ قرآن
اثر تئودور نولدكه (1836 ـ 1930 م) اسلامشناس
و ايرانشناس نامدار آلمانى (طبع اوّل 1860
م) از اين كتاب مهمتر و با نفوذتر بوده
است . چيزى كه هست نولدكه ولو آنكه بى
غرض باشد ، به وحى و جنبه وحيانى و غيبى
و قدسى قرآن كريم اعتقاد ندارد ، لذا
درباره قرآن كريم و تاريخ آن به همان
گونه و با همان روش ، تحقيق مى كند كه في
المثل درباره شاهنامه . تاريخ قرآن
راميار در ميان

تواريخ قرآنى كه
مسلمانان نوشته اند ، از جمله تاريخ
قرآن عبدالصبور شاهين (اهل سنت) ، و
تاريخ قرآن ابوعبدالله زنجانى (شيعه) و
مباحث في علوم القرآن اثر صُبْحى صالح
(شيعه) ـ كه همانند مَناهِل العرفان اثر
محمّد عبدالعظيم زَرْقانى (اهل سنت)
درباره همه علوم قرآن است و مباحث مهمى
نيز در «تاريخ قرآن» دارند ـ از همه
محققانه تر و مفصل تر است و طبعاً
نظرگاه شيعه اماميه اثنى عشريه را در
مسائل قرآنى و اعتقادى (عصمت رسول اكرم
، اثبات بى اصل بودن افسانه غرانيق و
نظاير آن) منعكس مى سازد .

«تاريخ
قرآن» اسم و اصطلاح جديدى است كه يكى يا
دقيقتر بگوييم مجموعه اى از علوم قرآنى
است كه مربوط به شناختن متن قرآن و
سرگذشت متن قرآن و وحى و كتابت وحى و جمع
و تدوين قرآن و يگانه شدن و رسميت يافتن
يك متن در زمان عثمان و با نظارت و دستور
او ، تا تصحيح و طبع مصاحف معتبر در قرون
جديد است (نيز مقاله «تاريخ قرآن» در
همين دانشنامه) . نظر به اهميت و جامعيتى
كه تاريخ قرآن ، اثر ماندگار مرحوم
راميار دارد ، فصول هفده گانه آن را به
اجمال معرفى مى كنيم .



 1) فصل اوّل
«گامى كوتاه و لرزان به پيشگاه قرآن»
نام دارد و در آن از شأن و مقام قدسى
قرآن كريم با استشهاد به آيات و اخبار
مناسب بحث شده است .



 2) فصل دوم
«نامهاى قرآن» از نخستين نام (مُصْحَف)
و ساير نامهاى قرآن و قرآن در لغت و
معانى گوناگون لفظ قرآن و توجيه
تلفظهاى مختلف اين لفظ و نيز نام و
املاى اروپايى كلمه قرآن سخن مى گويد .



 3) فصل سوم درباره «آغاز وحى» است و
از تحنث (گوشه گيرى) حضرت رسول(ص) در غار
حراء حكايت ، و تحقيق جامعى درباره حنيف
و حنيفيت و حنفا دارد .



 4) فصل
چهارم در «چگونگى وحى» است . و از جمله
از حالاتى كه هنگام نزول وحى بر پيامبر
اكرم(ص) عارض مى شده سخن مى گويد و به رد
نظر منكران و مستشرقانى كه بعضى از اين
احوال ـ نظير در خودفرورفتگى عميق يا
اغماء را ـ العياذ بالله به جنون يا صرع
يا نظاير آن حمل مى كرده اند، مى پردازد
. سپس دلايل متينى در اثبات سلامت نفس و
جسم و روح پيامبر(ص) و صداقت و امانتدارى
عظيم او پيش مى كشد و درباره صحت وحى ،
به
نقل از منابع يا به ابتكار خود ،
استدلالهاى نغزى به ميان مى آورد . سپس
در باب «معلمان موهومى» كه اهل كتاب و
منكران از ديرباز براى رسول اكرم(ص)
قائل بوده اند و ادعا مى كردند كه
مضامين قرآن را از آن فرا مى گرفته است ،
سخن مى گويد .



 5) فصل پنجم «در مدار
وحى» است كه در فلسفه و ماهيت وحى و
انواع آن و فرق آن با الهام است . در ذيل
همين فصل يك بحث مهم به نام افسانه
غرانيق آورده و به يكى از تهمتهاى قديمى
و مشهور كه مدعى اظهار خشوع رسول الله(ص)
به خدايان جاهليت و دخالت شيطان در
القاء وحى از جانب خويش ، به جاى جبرئيل
و نهايتاً افزوده شدن خيالى چند آيه به
قرآن است (تلك الغرانيق العلى وان
شفاعتهن لترتجى .. .) پاسخ مى گويد . اين
افسانه و تهمت بى پايه همان است كه در
سالهاى اخير دستاويز سلمان رشدى قرار
گرفته و بازتاب جهانى واكنش مسلمانان
در قبال آن مشهور است . (براى تفصيل در
اين باب -> «غرانيق» ، نوشته دكتر عطاء
الله مهاجرانى ، و نيز همين تاريخ قرآن
كه متجاوز از 18 صفحه درباره آن با
استناد به مدارك بسيار و احاطه تمام بحث
تاريخى و عقلى كرده است) .



6) فصل
ششم در «نزول قرآن» است ، شامل بحث در
معنى نزول قرآن و مراحل سه گانه نزول .
سپس به يك بحث فرعى مهم مى پردازد ، تحت
عنوان «كلمات قرآن از كيست ؟» . و پس از
نقل چند قول جانب اين قول را مى گيرد كه
«جبرئيل لفظ و معنى قرآن را از لوح
محفوظ آموخته و حفظ كرده و همان را فرود
آورده است .» (ص 194) .



 7) فصل هفتم :
«تأليف [حفظ و گردآورى و جمع] قرآن در
زمان رسول خدا(ص)» است . بخش ديگر اين فصل
به «نوشتن قرآن» اختصاص دارد و از
«كاتبان وحى» سخن گفته است . سپس از «به
روى چه مى نوشتند» بحث شده است .



 8) فصل هشتم : درباره «جمع قرآن در
زمان
ابوبكر» است . با بحثها و توصيفهاى
مستند
و دقيق در باب رويداد يمامه (در سال دوم
خلافت ابوبكر) دارد كه كشته شدن عده
بسيارى از صحابه و حاملان و حافظان قرآن
تكان عظيمى در جامعه پديد آورد كه
انگيزه جمع و تأليف قرآن از روى نوشته
هاى پراكنده شد و كسانى را كه با جمع و
تدوين قرآن مخالف بودند (و مى گفتند
كارى را كه خود رسول الله(ص) انجام نداده
اند، ما حقّ نداريم انجام دهيم) قانع
كرد
. بارى به هشدار عمر ، ابوبكر زيد بن
حارث
را كه از پركارترين نويسندگان وحى ، و
خود حافظ قرآن و داراى مصحفى اختصاصى
بود نزد خود خواند ، و از او خواست كه با
تشكيل هيأتى از كبار صحابه قرآن شناس ،
بازنويس و تدوين نهايى قرآن را آغاز كند
. مبحث بعدى درباره «همكارى زيد» است و
بعدى درباره «سنجش كار زيد» و بعدى
«انگيزه ابوبكر» .



 9) فصل نهم
«مصاحف همزمان ابوبكر» نام دارد . در
اينجا بيست تن از كسانى را كه به داشتن
نسخه اى از قرآن مشهور بوده اند (مانند
حضرت على(ع) ، اُبى بن كعب ، عبدالله بن
مسعود ، عبدالله بن عباس و ديگران) مطرح
مى كند و اطلاعات ذيقيمتى (توأم با
ارزيابى) درباره هريك به دست مى دهد .



 10) فصل دهم «در زمان عمر» نام دارد
.



 11) فصل يازدهم درباره «يكى كردن
مصاحف در زمان عثمان» است . اين امر
سرنوشت ساز سترگ ـ كه مطلقاً بزرگترين
دستاورد مسلمانان در تاريخ اسلام است ـ
در حدود پنج سال از 24 يا 25 هجرى تا قبل از
سال 30 هجرى) به طول كشيده است و نهايتاً
با همت والاى زيد و هيئت همكار او «مصحف
امام» (نسخه اصلى و رسمى قرآن عثمانى)
تدوين و در شش نسخه همسان و يكسان
بازنويسى و تكثير شد و هر كدام خاص يكى
از مراكز مهم اسلامى گرديد . (مكه ،
مدينه ، شام ، بصره ، كوفه و احتمالاً
بحرين) .



12) فصل دوازدهم درباره
«خط قرآن» است .



 13) فصل سيزدهم
درباره «اعجام و نقطه گذارى» است .



14) فصل چهاردهم درباره «آيه ها و سوره
ها» است و به تفصيل از ترتيب سوره ها و
نحوه توالى آنها سخن گفته است .



 15) فصل پانزدهم درباره سوره هاى
«مكى
و مدنى در قرآن» است .



 16) فصل
شانزدهم درباره «سبب [= شأن] نزول» است
.



 17) فصل هفدهم درباره «ترجمه
قرآن» است . و آمارى كه درباره تعداد
زبانهايى كه قرآن كريم به آنها ترجمه
شده ، يا تعداد ترجمه در هر زبانى ، دقيق
نيست و قديمى است و در واقع تكرار
اطلاعات و آمار و ارقامى است كه در همين
زمينه در طبع اوّل همين كتاب آمده بوده
است . (براى تفصيل و اطلاعات دقيق در اين
باب -> مقاله «كتابشناسى جهانى ترجمه
هاى قرآن مجيد» نوشته مرتضى اسعدى ، در
نشر دانش ، كه در اين دانشنامه هم آمده
است) . در اين فصل به پيشينه ديرينه
ترجمه قرآن به اغلب زبانها اشاره شده
است ، ولى جاى آن داشت كه بحث مفصل و
مستوفايى راجع به ترجمه قرآن مجيد به
زبان فارسى ـ كه 11 قرن سابقه دارد ، و
اوّلين ترجمه اى كه على الاطلاق از قرآن
صورت گرفته به فارسى بوده است ـ مطرح مى
گرديد . مباحث اصلى تاريخ قرآن به همين
فصل خاتمه مى يابد و پس از آن ملحقات و
فهرستها آمده است . ملحقات عبارتند از
:

 1) جدول ترتيب زمانى سوره ها بر
مبناى قرآنهاى مرسوم ؛

 2) جدول ترتيب
زمانى سوره ها بر مبناى نزول ؛

 3)
جدول تاريخى گاهشمار سيره رسول خدا(ص) و
حوادث [همزمان] مهم جهان . در پايان
فهرست منابع ، و سپس فهرست آيات قرآنى و
اعلام و نظاير آن آمده است .

منابع :
«فصل نوينى در پژوهشهاى قرآن شناسى» در
كتاب سير بى سلوك بهاء الدين خرمشاهى ؛
تاريخ قرآن ، محمود راميار .












منبع

:  








شبكه
حديث







/ 1