نقش علی عمرانی بر دل فؤاد کرمانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش علی عمرانی بر دل فؤاد کرمانی - نسخه متنی

عبدالرضا مدرس زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش علي عمراني بر دل فؤاد كرماني

اديبان و شاعران

مدرس زاده، عبدالرضا

اگر بخواهيم در رديف شاعراني كه در شعر خويش عشق و ارادت بي ريا و خالصانه يي نسبت به مقام شامخ ولايت حضرت علي ابن ابي طالب (ع) اظهار داشته اند، از شخصيت صميمي و ارجمندي ياد كنيم كه شعر ابزار كارآمدي براي ابراز اشتياق و شوق دروني اش است نام فوءاد كرماني گزينه معني دار و شايسته يي خواهد بود.

اين شاعر عاشق اهل بيت كه به سبب برخي شعرهاي روان و ساده اما پر مغز و گيرايش در باره خاندان رسالت و ولايت، به شهرت شايان توجهي نزد عموم دلسوختگان رسيده، آن چنان كه در افواه شايع است، زندگي را با فراز و نشيب هاي خاص يك انسان سرگردان و متحير در وادي معرفت پشت سر گذاشته و پيدا است كه در پايان همه افت و خيزها، به سر منزل مقصود كه همان رسيدن به آرامش حقيقي و واقعي و اطمينان نفس مي باشد دست پيدا كرده است.

به هر روي، مروري هر چند گذرا بر شعر فوءاد كرماني بيانگر عمق شوق و شور شاعر نسبت به آرمان هاي والايي است كه خويشتن را در نهايت عمر به آن پايبند مي ديده است.

آقا فتح الله قدسي، متخلص به فوءاد، از مردم ساده زيست و ساده پيشه كرمان، در قرن حاضر است كه به رغم زندگي اش در يكصد سال اخير، تاريخ ولادت و وفات او آشكار نيست. حدس زده مي شود كه فوءاد در حدود سال هاي پس از 1340ه·· ق (1298ش) از دنيا رفته است و بر همين اساس، ولادت او نيز در حدود 1270ه·· ق فرض شده است (فوءاد كرماني 1333: مقدمه عمادزاده). اما پيدا است كه فوءاد اوايل دوره پهلوي را درك كرده است، زيرا عكسي كه از شاعر در ميانه ديوان اشعار به چاپ رسيده است او را با كلاه موسوم به پهلوي نشان مي دهد. اين به معني آن است كه فوءاد بخشي از آن روزگار سراسر تغيير و دگرگوني را درك كرده است.

البته گمنامي و ناشناس ماندن فوءاد از نظر عامه مردم، بي ارتباط با دگرگوني روحيه و شخصيت شاعر نيست. آنچه مي توان به آن استناد كرد، قولي است مبني بر اينكه فوءاد در ميانه عمر، بر اثر لغزش و اشتباه ناخواسته يي كه باور و اعتقاد او را تهديد مي كند، به آيين كذايي علي محمد باب روي مي آورد؛ ولي بعد از مدتي تفقه و تنبه تصميم مي گيرد كه با ابراز ندامتي آشكار و در حضور مردم، شخصيت خويش را دگرگون سازد.

فوءاد منادي شهر را خبر مي كند و از او مي خواهد كه وي خبر مرگ او را اعلام كند و چون مردم پس از خبردار شدن به گرد خانه فوءاد فراهم مي آيند؛ شاعر بيرون مي آيد، در حضور جمع رسماً توبه مي كند و ديگر به خانه برنمي گردد و سال ها در كاروانسرايي در كرمان، با نام كاروانسراي «جر»، مقيم مي شود تا از دنيا مي رود.

اگر اين اتفاق كه معمران و كهنسالان امروز كرمان آن را بازگو مي كنند(1) درست باشد، مي توان پي برد كه بخش عمده يي از شعر فوءاد محصول همين دگرگوني و انقلابي است كه در شخصيت او رخ مي دهد. آن گاه، خواهيم توانست ميان فوءاد و همه كساني كه در زندگي خويش به نحوي منقلب و دگرگون شده اند زنجيره معنايي مشتركي پيدا كنيم. دست كم ناصرخسرو و سنايي غزنوي، كه يا خواب ديده اند و يا سخن ساده و نيش دار يك ديوانه «لاي خوار» آنان را به هوش آورده است، موءيّد اتفاقي هستند كه توانسته است فوءاد را از نيمه راه ضلالت به سر جاده راستي و حقيقت بازگرداند.

عشق و ارادتي كه فوءاد كرماني در ديوان خويش نسبت به حضرت علي ابن ابي طالب (ع) ابراز مي دارد، دست كم در ميان شاعران كرماني سده هاي اخير بي سابقه نيست. از خواجوي كرماني و شاه نعمت الله ولي گرفته تا راجي كرماني ــ كه سده يي پيش از فوءاد زيسته ــ هر كدام از اين شخصيت ها به نوعي عشق و ارادت اصيل و ريشه دار خويش را به آن پيشواي عارفان و متقيان بيان كرده اند.

اين هم كه فوءاد سرانجام با گرايش رسمي به فرقه يي از عارفان و سالكان، تصميم مي گيرد كه حول محور شاه نعمت الله ولي به سلوك عرفاني خود تحت لواي ولايت امام عارفان حضرت علي (ع) ادامه دهد، البته پيش از هر علت و توجيه ديگري، چيزي به جز غليان عشق و احساس پاك فوءاد نسبت به آن امام بزرگوار نيست. همچنان كه در زندگي منظوم خود به اين امر اشاره دارد:(2)




  • باري از اشراق آن شيخ بصير
    از نبوت هم مرا آگاه كرد
    خود محمد هست اينك جان من
    وآن علي قلب من و ايمان من



  • ديده ام بينا شد و دل مستنير
    از ولايت در فوءادم راه كرد
    وآن علي قلب من و ايمان من
    وآن علي قلب من و ايمان من



و درست به همين سبب است كه فوءاد به اندازه قابل توجهي، در شعر خويش به واعظان و زاهدان و رياكاران اهل منبر و محراب مي تازد؛ زيرا اعتقاد دارد كه نهادهاي ديني و انديشه هاي زاهدانه و دنياگريزانه همگي منبعث از رفتار و سيره مولاي پرهيزكاران، حضرت علي (ع) است و او نمي تواند به عنوان دوستدار و پيرو آن امام همام، چنين دستاويز قراردادني را از سوي «توبه فرمايانِ خودْ توبه كم تر كن»(3) شاهد باشد. به تعبير ديگر، عشق و علاقه به شيوه حكومت علوي است كه فوءاد را وامي دارد در شعر خود، به هر آنچه مظاهر راستين حكومت عدل پرور علوي را زير سوءال مي برد، بتازد و آن را محكوم سازد:




  • اين تيره دلان روي ولي نشناسند
    آنان كه علي علي زنندي شب و روز
    ترسم كه عمر را ز علي نشناسند



  • كورند و جمال ازلي نشناسند
    ترسم كه عمر را ز علي نشناسند
    ترسم كه عمر را ز علي نشناسند



(فوءاد كرماني 1333: ص 121)

آنچه در ديوان فوءاد كرماني به مدح و منقبت حضرت علي (ع) اختصاص دارد عبارت است از چند مسمط به مطلع هاي:




  • 1. دگرم بوارق غيب جان ز قيود كرده مجرّدا
    به لبم ز نفخه عيسوي نفسي رسيده مجددا
    شده نفس ناطقه مرا دم روح قدس موءيدا



  • طيران روح ز حد تن دگرم كشيده بلاحدا
    شده نفس ناطقه مرا دم روح قدس موءيدا
    شده نفس ناطقه مرا دم روح قدس موءيدا



كه بيان منقبت علي كن از لسان محمدا


(ص 21)




  • 2. در حجاب روشني چون بي حجاب است آفتاب
    يا زحسنت بلكه چون عكسي در آب است آفتاب
    اين تويي پيدا كه از چهرت به تاب است آفتاب



  • بر جمالت از مرايا انتخاب است آفتاب
    اين تويي پيدا كه از چهرت به تاب است آفتاب
    اين تويي پيدا كه از چهرت به تاب است آفتاب



وين تو نور آفتابي كافتاب است آفتاب


(ص 23)




  • 3. الا كه آشكار شد طلوع طلعت قدم
    خدم طفيل هستي اش ولي مجرد از خدم
    طلوع كرد نيري كه آفتاب صبحدم



  • شهنشه وجود زد علم ز عرصه عدم
    طلوع كرد نيري كه آفتاب صبحدم
    طلوع كرد نيري كه آفتاب صبحدم



به كسب نور سايدش مدام جبهه بر قدم


(فوءاد كرماني 1333: ص 61)

اين مسمط شاهكار شعر فوءاد در منقبت حضرت مولا است كه در ادامه آن مي گويد:




  • الا كه رحمت آيتي ز رحمت علي بود
    بهشت و هرچه اندرو عنايت علي بود
    اجلّ نعمت خدا ولايت علي بود



  • همه كتاب انبيا حكايت علي بود
    اجلّ نعمت خدا ولايت علي بود
    اجلّ نعمت خدا ولايت علي بود



در اين ولا بگو نعم كه هست اعظم نعم





  • من ار به قبله رو كنم به عشق روي او كنم
    گر از وطن سفر كنم سفر به سوي او كنم
    ز حج بيت بگذرم طواف كوي او كنم



  • اقامه صلات را به گفت وگوي او كنم
    ز حج بيت بگذرم طواف كوي او كنم
    ز حج بيت بگذرم طواف كوي او كنم



كز احترام مولدش حرم شده است محترم


در دو مسمط ديگر هم، فوءاد اين گونه سخن را به ذكر علي اختصاص مي دهد:




  • هر آن كه جانش گزيد ساده دلي را
    عقلش منكر نشد وصي جلي را
    شناخت در هر زمان نبي و ولي را



  • عين محمد نظر نمود علي را
    شناخت در هر زمان نبي و ولي را
    شناخت در هر زمان نبي و ولي را



به عين وحدت نظر نمود در اعيان


(ص 70)




  • نه مراست قدرت آنكه دم
    نه مرا زبان كه بيان كنم
    شده مات عقل موحدين
    چو نيافت غير تو آگهي
    نبرد به وصف تو ره كسي
    مگر از مقال تو يا علي



  • زنم ز جلال تو يا علي
    صفت كمال تو يا علي
    همه در جمال تو يا علي
    ز بيان حال تو يا علي
    مگر از مقال تو يا علي
    مگر از مقال تو يا علي



(ص 86)

همچنين از فوءاد سه ترجيع بند در ستايش و نكوداشت اميرالموءمنين علي (ع) بر جاي مانده است. بيت تكرار در ترجيع بند هشت بيتي نخست، چنين است:




  • اي كه خدايت به كتاب
    كريم خواند لدينالعلي حكيم



  • كريم خواند لدينالعلي حكيم
    كريم خواند لدينالعلي حكيم



(فوادء كرماني 1333: ص 141)

و در ترجيع بند پنج بندي دوم، بيت زير تكرار شده است:




  • در ذات خدا علي است ممسوس
    بر عالميان خداي محسوس



  • بر عالميان خداي محسوس
    بر عالميان خداي محسوس



(ص 149)

در ترجيع بند سوم كه شش بند دارد، اين بيت به تكرار آمده است:




  • عجز الواصفون عن صفتك
    ما عرفناك حق معرفتك



  • ما عرفناك حق معرفتك
    ما عرفناك حق معرفتك



(ص 160)

در باره ساختار شعر فوءاد كرماني پيش تر سخن گفته ايم (مدرس زاده 1374: ص 25)، اما در اين مقال نيز مي توان به واسطه آن دسته از اشعار فوءاد كه به ستايش و منقبت امام پرهيزكاران حضرت علي (ع) اختصاص دارد، به چند ويژگي اصلي و اساسي در زبان شعري او اشاره يي داشت. ترديدي نيست كه زبان شعر فوءاد زباني عالي و فاخر، با فخامت و صلابتي مخصوص طرح انديشه هاي غنايي و شاعرانه نيست. در اين زمينه، نه تنها فوءاد بلكه هر شاعر ديگري كه شعر خويش را در مسير توجه به اهل بيت (ع) و توصيف كمالات و كرامات آنها به كار بسته با چنين وضعيتي روبه رو بوده است. اتفاقي كه در منظومه هاي بزرگ مذهبي، مانند خاوران نامه ابن حسام خوسفي و حمله حيدري راجي كرماني نيز شاهد آن هستيم، اين است كه زبان شاعر از سطح كاملاً عالي و ادبي به سطحي عادي و معمولي تنزل پيدا كرده است (مدرس زاده، 1378). و اين مسئله هرچند در نگاه اول، ميزان دانش و معلومات شخصي شاعر را به ذهن متبادر مي كند ــ كه البته تبادر دور از انتظاري هم نيست، زيرا معمولاً همه آنها كه در درون خويش اخلاص و ارادتي نسبت به خاندان ولايت داشته اند زمزمه هاي مستانه خلوت نيم شب هاي خويش را در صبحدم عشق ورزي و ولي پرستي به شعر درآورده اند و ما در شهر مذهبي به طور كلي، با شاعراني سروكار داريم كه دانش رسمي و مدرسه يي آنان چندان نظرگير نيست ــ اما واقعيت اين است كه در سرودن شعر مذهبي نمي توان با زبان خاقاني و انوري شاعري كرد، زيرا تحريك عواطف و احساسات و تأليف قلوب مردم عادي نسبت به خاندان رسالت و ولايت (ع) نيازمند زباني ساده و بي پيرايه و سرشار از صميميت است نه زباني مغلق و درهم تنيده كه كار را بر شنونده دل نازك دوستدار اهل بيت (ع) دشوار مي سازد (آل ياسين 1379: مقدمه).

اين فرايند زباني درست در شعر فوءاد كرماني هم رخ مي نمايد. در ديوان فوءاد نيز نمونه هاي فراواني را سراغ داريم كه مي تواند گواه روشني بر خالي بودن زبان شعري فوءاد از ارزش هاي صرف ادبي باشد، كه اين البته ويژگي عمده يي در شعر مذهبي به حساب مي آيد و نبايد آن را از نظر دور داشت. اين هم كه فوءاد سعي مي كند زبان شعري اش را از واژگان دور از ذهن عربي سرشار سازد از آن نشان دارد كه فوءاد مي خواهد زبان شعري خود را به نوعي از اتهام بي دانشي و كم سوادي برهاند و يادآوري كند كه در سرودن شعر آن قدرها هم از حكمت و معارف و انديشه هاي ديني، كه مآلاً به زبان و لغت عرب بيان مي گردد، تهي نيست:




  • آن متلعلع شموس مشرق عزت
    وآن متعالي بروج كرسي رفعت



  • وآن متعالي بروج كرسي رفعت
    وآن متعالي بروج كرسي رفعت



(فوءاد كرماني 1333: ص 67)




  • چو عقول و افئده را نشد
    ز بيان وصف تو هركسي
    هم گفته اند و نگفته شد
    فصحاي دهر به عجز خو
    بلغاي عصر به نطق خود
    شده اند لال تو يا علي



  • ملكوت سرّ تو منكشف
    رقم گمان زده مختلف
    ز كتاب فضل تو يك الف
    ز اداي وصف تو معترف
    شده اند لال تو يا علي
    شده اند لال تو يا علي



(ص 86)

و البته يكي از دلايل اصلي توجه فوءاد به زبان و لغت عرب، توغّل و تدبر فراوان او در قرآن و حديث است به گونه يي كه فضاي عمومي شعر او به ويژه اشعاري كه در منقبت مولا علي (ع) سروده، از آيات و احاديث سرشار است:




  • كردگار از خامه اَحْببتُ چون نقشت كشيد
    از شهود كنز مخفي در لِكَيْ اُعَرَفْ رسيد



  • از شهود كنز مخفي در لِكَيْ اُعَرَفْ رسيد
    از شهود كنز مخفي در لِكَيْ اُعَرَفْ رسيد



(ص 24)




  • معرفت حسن تو بر غير دوست
    سَمِّ خِياط است و دخول جمل



  • سَمِّ خِياط است و دخول جمل
    سَمِّ خِياط است و دخول جمل



(فوءاد كرماني 1333: ص 144)

و درست به موجب همين توجه خاص به زبان عربي است كه برخي شعرهاي فوءاد ــ چه در منقبت مولا و چه در موضوعات ديگر ــ با قافيه هاي دشوار عربي همراه شده اند. كلماتي مانند غسق، علق، مسترق، نسق، دق و... يا ثاقب، ترائب، قوالب، غرائب، نواصب و... يا مسدس، مقرنس، عسعس و مغرس واژگان قافيه او در ترجيع بندي است كه در ستايش مولا علي (ع) سروده شده است (فوءاد كرماني 1333: ص 149 به بعد).

نكته پاياني در اين گفتار، درنگ در انديشه يي است كه فوءاد كرماني در شعرهاي خود در منقبت حضرت علي (ع) آن را تبيين كرده است.

فوءاد وجود مقدس علي ابن ابي طالب (ع) را موجد هستي و باني عشق مي داند و معتقد است كه وجود آن بزرگوار در مقامي است كه هستي كرسي ايوان او است (ص 25) و عالم از جعد مشكبوي او معطر گرديده است (ص 25).

اعتقاد فوءاد بر اين است كه در روز ازل و آغاز خلقت آدمي و طرح سرنوشت محتوم انسان، براي خداوند: «دل عليش لوح شد لسان احمدش قلم» (ص 61) و علي بود كه ذوق تكلمش به كليم نطق و بيان داد و شوق تبسمش به مسيح روح و روان بخشيد (ص 89).

در عالي ترين نوع ستايشي كه فوءاد از مولا علي (ع) دارد، آن حضرت را بهشتي مي داند كه در آرزوي آن است و دلخوشي اش به هنگام جان دادن، اين است كه «جان دهم به ياد او» (ص 63).

فوءاد همچنين معتقد است كه مي توان به واسطه پرستش علي، خدا را پرستيد. از اين رو، به زاهدان و راكعان و ساجدان قشري و رياكار مي تازد، زيرا زهدشان را مبتني بر «خداي وَهْم» مي داند. فوءاد به عبادت «خداي ظاهر» مي پردازد كه در علي متجلي است و اگر «صمد» نديده از اين «صنم» نشان او را ديده است (ص 62).

از نظر فوءاد، صفات علي (ع) مظهر ذات خدا است. از اين رو، در همه شعرهاي فوءاد كه به ستايش حضرت مولا (ع) پرداخته است، تنها كلماتي كه بيش ترين بسامد و فراواني را دارند واژگان «ذات» و «صفات» است. فوءاد از اين دو واژه به عنوان تكيه كلام خود در طرح چنين انديشه والايي كمك گرفته است.




  • در حقيقت رخ تو مرآتي است
    وآن حقيقت كه ذات پاك تو راست
    هست مرآت ذات حق به صفات



  • كه بود حاكي از حقيقت ذات
    هست مرآت ذات حق به صفات
    هست مرآت ذات حق به صفات



(فوءاد كرماني 1333: ص 162)

مرتضي ممكن است و واجب را هست ذات و صفاتش آينه دار




  • اوست آيينه صفات خدا
    صافي از گرد و خالي از زنگار



  • صافي از گرد و خالي از زنگار
    صافي از گرد و خالي از زنگار



(ص 163)

سرانجام اينكه، علي (ع) براي فوءاد در حكم معشوقي است كه هم جاي يك عشق را در دل او پر مي كند و هم واسطه يي است كه عشقبازي با او، متضمن رسيدن به معشوق ازلي و سرمدي است.

درست است كه فوءاد شاعر عشق هاي مرسوم مجازي يا ادبي نيست، اما نمي تواند در كنار آن همه توصيف هاي مغزدار و معرفت آميخته، با مولاي خويش سخن عشق را به ميان نياورد. از اين رو، گاهي در آغاز برخي ستايش هاي خويش از حضرت مولا علي (ع)، از تغزل هاي عاشقانه بهره مي جويد و بر لطافت سخن خويش مي افزايد.

ختام سخن ما نمونه هايي از اين عشقبازي و غزل سرايي فوءاد در پيشگاه مولا است:




  • از مهِ رخسار برافكن نقاب
    خيز به قامت ز قيامت بگوي
    ديده بيناي مني اي حبيب
    وصل تو چون يافتم اندر فراق
    خاطرم از وصل تو شد كامياب



  • اي خجل از ماه رخت آفتاب
    اي كه تويي مبدأ و ما را مآب
    گه به تو بيدارم و گاهي به خواب
    خاطرم از وصل تو شد كامياب
    خاطرم از وصل تو شد كامياب



(ص 147)




  • اي كه دلم زنده به سيماي توست
    رستگي خاطرم از بستگي
    از نظرم باغ جهان خرم است
    هرچه در آفاق تماشا كنم
    اي دل عالم كه دل عالمي
    دست اجل هر سري از پا فكند
    اي كه قيامت ز قيامت به پاست
    ما به تو هستيم و ز خود نيستيم
    مدح تو گوييم به تعليق تو
    منطق ما طوطي گوياي توست



  • جان مرا جان ز تولاي توست
    در شكن زلف چليپاي توست
    تا نظرم بر رخ زيباي توست
    چشم دلم محو تماشاي توست
    چون دل من واله و شيداي توست
    زنده سري ماند كه در پاي توست
    جنت عشاق تو سيماي توست
    مستي ما از مي صهباي توست
    منطق ما طوطي گوياي توست
    منطق ما طوطي گوياي توست



(ص 141)

منابع

1378 (30 آبان). «در سايه سار سبك عراقي»، روزنامه اطلاعات.

آل ياسين، بهار. 1379. مجموعه سرودها و سروده هاي شاعران معاصر به مناسبت ولادت اهل بيت. به كوشش جعفر رسول زاده. قم: عصر ظهور.

حافظ. . ديوان. تصحيح قزويني و غني. تهران.

(قدسي) فوءاد كرماني، فتح الله. 1333. شمع جمع، ديوان اشعار. چ 3. تهران: شركت سهامي طبع كتاب.

عمادزاده، حسين. 1333. «مقدمه»، ديوان اشعار فوءاد كرماني. تهران.

مدرس زاده، عبدالرضا. 1374. مجموعه مقالات كرمان شناسي. به كوشش محمدعلي گلاب زاده. كرمان: مركز كرمان شناسي.

1. نگارنده اين ماجرا، از آقاي دكتر سيد محمود حسيني شنيده كه در دوران خردسالي خود، كهنسالي فوءاد را درك كرده است.

2. نمونه شعرهايي كه در متن آمده از اشعاري انتخاب شده اند كه فوءاد در نعت مولا علي (ع) سروده است.

3. تعبير از حافظ است: مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمايان چرا خود توبه كم تر مي كنند (حافظ ـــ : غ 199)

/ 1