علم خدا و اختیار انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علم خدا و اختیار انسان - نسخه متنی

معصومه جوکار سهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علم خدا و اختيار انسان

معصومه جوكار سهي

علم خداوند علم احاطي است كه بهمه موجودات سماوي و ارضي و بحري و برّي احاطه قيومي دارد. در اين علم- كه عين ذات الهي بوده و بنحو حضوري مي‏باشد- زمان گذشته و حال و آينده يكسان است. خداوند به همه افعال و اعمال بندگان و حتي به نيّات آنها قبل از وجود و خلقت انسان علم دارد. همين امر يعني علم به حوادث آينده و افعال عباد، موهم اين توهم براي برخي غل شده است تا بگويند علم الهي به وقايع آينده و اعمال انسان، موجب جبر و سلب اختيار از انسان مي‏شود. زيرا اگر علم خداوند به اينكه هر كسي چه خواهد كرد واقع شود، انسان مجبور بوده و به غير از آن چيزي كه علم خداوند به آن تعلق گرفته كار ديگري نمي‏تواند بكند و اگر علم باري تعالي غير از آن چيزي باشد كه واقع مي‏شود، اين مستلزم آن است كه علم مطابق با واقع نبوده و اصلاً علم نباشد بلكه نقطه مقابل آن يعني جهل باشد.

خواجه نصيرالدين طوسي در تقرير و طرح اين شبهه مي فرمايد: بزرگترين حجت طايفه جبريه اين است كه باتفاق (ملل) خداي تعالي پيش از وجود بندگان دانست كه هر كس چه كند. اگر ممكن باشد كه خلاف آن كند، ممكن باشد كه علم خداي تعالي به آن باشد و چون ممكن نباشد كه خلاف آن كند ايشانرا هيچ اختيار نباشد.1

آن رباعي مشهور منسوب به خيام نيز در اين معني و مضمون باشد كه:




  • مي خوردن من نزد خدا سهل بود
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود2
    مي خوردن من حق ز ازل مي‏دانست



  • من مي خورم و هر كه چو من اهل بود
    مي خوردن من حق ز ازل مي‏دانست
    مي خوردن من حق ز ازل مي‏دانست



جواب نقضي به شبهه مذكور اينست كه اگر علم به افعال موجب جبر شود در اينصورت، از آنجا كه خداوند به افعال خودش علم دارد پس افعال الهي نيز جبري است. خواجه نصير در جواب نقضي شبهه فوق الذكر مي‏فرمايد: «همچنانكه خداوند افعال مردم را پيش از خلق ايشان مي دانست (به اعتراف تو)، خود، افعال خود را هم پيش از آفرينش مي‏دانست. پس اوتعالي را هم جبر لازم آيد و هر چه جواب توست در افعال او تعالي، جواب ماست درافعال مردم ».3

جواب حلّي مسئله نيز اين است كه علم خداوند بوقوع امري، سبب وقوع آن نيست، زيرا تنافي ميان اينكه چيزي ممكن باشد و بسبب اراده فاعل واجب شود وجود ندارد. خواجه در «تجريد» مي‏فرمايد: «ويمكن اجتماع الوجوب والامكان باعتبارين».4 علم خدا تعلق گرفته است كه زيد بااراده خود كاري انجام دهد نه باجبار. پس، از آنجهت كه علم خدا تعلق گرفته واجب است واقع شود اما، واجب نيست علم خدا سبب وقوع آن باشد. بلكه ذاتا ممكن است و هرگزتنافي ميان اين دو نيست كه چيزي ممكن باشد و بسبب اراده فاعل واجب شود.

ملاصدرا اين پاسخ را غير صحيح مي داند؛ زيرا قول به تابعيت علم از معلوم فقط در علوم انفعاليه، حادث و جريان داردودرقضاي‏رباني جاري‏نمي‏باشد زيراكه‏علم‏الهي سبب وجود اشياءاست و سبب تابع مسبَّب نمي‏باشد.5

امام خميني(ره) نيز مي‏گويد: علم خداي تعالي به نظام اتّم مبدأ و منشأ آن نظام است و تعلّق علم خداوند به معلومات، مبدأ آنهاست و معلوم تابع علم است برخلاف علوم انفعاليه كه علم تابع معلوم است بلكه علم و اراده و قدرت در خداوند بحقيقت واحده بسيطه موجود است و وجود صرف، صرف الكمال است و قدرت در خدا نظير قدرت در انسان نيست كه نسبت به فعل و ترك مساوي باشد زيرا كه واجب الوجود بالذات ، واجب الوجود از * اگر علم به افعال موجب جبر شود در اينصورت، از آنجا كه خداوند به افعال خودش علم دارد پس افعال الهي نيز جبري است.

جميع جهات است و استواء نسبت، جهت امكاني است كه در ذات بسيط واجب، محال است بلكه قدرت او نيز نظير اراده احدي التحقق است و آندو عين علم به نظام اتمّ است. بنابراين، نظام كياني تابع علم عنائي است. تابعيت علم از معلوم، شأن علوم انفعالي است نه علم خداوند تعالي كه علم فعلي است و فعل محض است.

بنابراين، جوابي كه در اين مورد گفته شده مبني بر اينكه «علم الهي، علت فعل بنده نيست»، درست نمي‏باشد. زيرا اين شأن علوم انفعالي است و پاسخ شبهه آنست كه در مسئله «امر بين الأمرين» بيان شده است. توضيح آنكه؛ علم و اراده خداوند كه بر نظام هستي تعلق گرفته بگونه علّي و معلولي است و به «علّت» در عرض «معلول»، و يا به معلول مستقيما و بدون واسطه تعلق نگرفته است تاگفته شود انسان در افعالش مضطّر است. اول چيزي را كه خدا خلق كرد حقيقت بسيطه روحانيه‏اي بود كه با وحدت خود واجد تمام كمال و جمال بود و با اين حقيقت آنچه را كه قلم الهي از كائنات مي‏بايست بنويسد نوشت و قضاي الهي تمام شد، اما چون نظام وجود ذاتا و صفتا و فعلاً در ذات حق مستهلك است او هر روز در آفرينش است.6

بنابراين، حقيقت عقل مجرد و روحانيت بسيطه- كه در روايات ما به نور پيامبر اكرم(ص) تعبير شده است- بلاواسطه از خداوند صادر شده و آن عين تعلق محض به باري تعالي است و شأن تعلق او نظير تعلّقات متصوره ما نيست و بين آنچه از او صادر مي‏شود و آنچه از خداوند صادر مي‏شود نسبت واحده‏اي برقرار است. زيرا مناط بينونت، ماهيت است و بين او و خداي تعالي هيچ عزلت و جدايي نيست زيرا خداي تعالي صرف وجود است و ماهيت ندارد. اما ديگر موجودات و معاليلشان چنين رابطه‏اي ندارند. پس انسان با آنكه فاعل مختار است سايه فاعل مختار است و فاعليتش سايه فاعليت خداست.

«و تا خدا نخواهد شما نخواهيد خواست». بنابراين، علم عنايي خداوند كه منشأ نظام كياني است منافاتي با اختيار انسان ندارد بلكه آنرا تأكيد نيز مي‏كند.

امام خميني(ره) پس از آنكه طريقه جبر و تفويض را ابطال مي‏نمايد مذهب حق را در «امر بين الامرين» مي‏داند. ايشان موجودات امكاني را مؤثر مي‏داند ولي نه بطور استقلال؛ موجودات همانگونه كه در اصل وجود مستقل نيستند بلكه ربط محضند، صفات و آثارشان نيز مستقل نيست. بنابراين، فعل ممكن نيز با آنكه فعل اوست در عين حال فعل خدا نيز هست. پس، جهان از آنجهت كه ربطِ صرف و تعلق محض است ظهور قدرت و اراده و علم و فعل اوست و اين همان مسئله «امر بين الامرين» است. يعني مشيت ممكن، ظهور مشيت خدا و عين ربط و تعلق به مشيت خداست.7

يك عمل اختياري كه از انسان صادر مي‏شود و طبق اراده و خواست او انجام مي‏يابد از جهتي واجب و از جهت ديگر ممكن است. اگر آنرا از طرفي در نظر بگيريم كه تمامي شرايط وجود يافتنش از علم و اراده و آلات و ادوات صحيح و ماده‏اي كه فعل بر روي آن واقع مي‏شود و نيز شرايط زماني و مكاني‏اش هم موجود باشد چنين فعلي ضروري الوجود و واجب الوجود است و اين فعلي است كه گفته مي‏شود اراده ازليه خدا بر آن تعلق گرفته و مورد قضا و قدر است و اگر از طرفي ملاحظه شود كه همه شرايط ياد شده مورد نظر نباشد و تنها فعل با يكي از آن شرايط مانند فاعل سنجيده شود البته در اينصورت فعل نامبرده ضروري نيست بلكه ممكن است و از حدّ امكان تجاوز نمي‏كند. پس، يك فعل اگر از لحاظ اول ضروري باشد لازمه‏اش اين نيست كه از لحاظ دوم نيز ضروري الوجود باشد.

اراده الهيه به فعل انسانها تعلق مي‏گيرد. اما با همه شئون و خصوصيات وجوديش كه يكي از آنها ارتباطش * بنظر امام خميني(ره) نظام كياني تابع علم عنايي است و تابعيت علم از معلوم، شأن علوم انفعالي است نه علم خداوند تعالي كه علم فعلي و فعل محض است.

با علل و شرايط وجودش مي‏باشد. مثلاً اراده الهيه به فعلي كه از «زيد» صادر مي شود، به اين نحو تعلق گرفته كه فعل نامبرده با اختيار خود از او صادر مي شود نه بطور مطلق و نيز درفلان زمان و مكان صادر شود نه هر وقت و هر جا كه شد. وقتي اراده اينطور تعلق گرفته باشد پس اگر «زيد» همان عمل را بي اختيار انجام دهد، مراد از اراده تخلف كرده و اين تخلف محال است. بنابراين تأثير اراده ازليه در اينكه فعل مذكور ضروري الوجود شود، مستلزم آن است كه فعل به اختيار از فاعل سر بزند، زيرا گفته شد كه چنين فعلي، متعلق اراده ازليه است. در نتيجه، همين فعل «زيد» نسبت به اراده ازلي الهي، ضروري و واجب است و در عين حال نسبت به اراده خود فاعل، ممكن الوجود و اختياري مي‏باشد. براين‏اساس،اراده فاعل (زيد) در طول‏اراده خداست‏نه در عرض آن،تا با هم جمع نشوند.

بنابراين، با وجود آنكه هر موجودي از موجودات و هر حالي از احوال كه موجودات بخود مي‏گيرند همه از ناحيه خداي سبحان تقدير و اندازه گيري شده و تمامي جزئيات آن موجود و خصوصيات وجود و اطوار و احوالش همه براي خدا معلوم و معين است و از نقشه‏اي كه نزد خدا دارد، تخلف نمي‏كند و در يك جمله، نظام كياني تابع نظام رباني است:

والكل من نظامه الكياني منشأ من نظامه الرباني8

درعين حال كارهاي انسانها اختياري بوده و اراده آنان در تحقق آنها مؤثر است و سبب ايجاد آنها مي‏باشد و البته اين‏اراده درطول اراده‏الهي‏مي‏باشدومانعة الجمع نيستند.9

بر اين مبنا خواجه در پاسخ شبهه فوق‏الذكر مي‏گويد:




  • نزد عقلا ز غايت جهل بود.10
    علم ازلي علت عصيان كردن



  • علم ازلي علت عصيان كردن
    علم ازلي علت عصيان كردن



ديگري نيز در اين زمينه چه خوش سروده است:




  • نيز داند اختيارش در عمل (از ازل)
    جمله بد معلوم علم كردگار11
    هم مباديّ توان و اختيار



  • آنكه داند شرب عمر اين دغل
    هم مباديّ توان و اختيار
    هم مباديّ توان و اختيار



خلاصه، علم ازلي متعلق به همه چيز و از جمله افعال اختياريه انسانهاست و اين علم نيز قابلِ تبديل است:

«لأن العلم الأزلي متعلق بكل شي‏ء علي ماهي عليه و منها الافعال الاختيارية فينا، فلا يمكن أن تنقلب غيراختيارية‏خلاف مافي علم‏الباري‏جلّ‏وعلا وهذامعني جف‏القلم بما هو كائن‏الي يوم القيامة.»12

علم الهي اگرچه سببي است كه مقتضي وجود فعل از مبدأست اما مقتضي وجود و صدور فعلِ مسبوق به قدرت عبد و اختيارش مي‏باشد، زيرا اختيار از جمله اسباب فعل و علل آن است و وجوب به اختيار، منافي اختيار نيست بلكه آنرا محقق مي‏سازد؛ همانطوريكه خداوند علت فاعلي موجودات و وجوب آنهاست و وساطت علل و شرايط و ربط اسباب به مسببّات، به آن آسيبي نمي‏رساند. پس با اينكه اختيار، اختياري نيست فعل، مسبوق به اختيار است و قدرت، صدر فعل از علم و مشيت است. بنابراين فعل بنده در الواح قضائيه و قدريه با اسبابش مسطور است يعني اولاً قدرت و اراده و اختيار بنده رقم خورده است و بدنبالش فعل او رقم خورده است پس اختيار بنده محتوم است. «كما ان الوجود وجودك فالاختيار اختيارك» و اگر از خود، اختيار را نفي كني وجود و انيّتت را نفي كرده‏اي.

سخت‏ترين اشكالي كه در اين مسئله ايراد شده آن است كه اراده‏اي كه در انسان است اگر چنانچه اسباب و علتهاي خارجي دارد آن اسباب و علل بالاخره با اراده قديم حضرت حق بوجود آمده است و بنده را در تحقق آن اسباب دخالتي نبوده است. پس، بنده نسبت به اراده‏اي كه مي‏كند مجبور و ناچار است، زيرا اگر علت تامه چيزي از روي اضطرار بود معلول هم اضطراري خواهد بود و اگر اراده انسان از اسباب خارجي نباشد در اينصورت نقل كلام مي‏كنيم به آن اراده قبلي كه باعث تصميم‏گيري است و سئوال مي‏كنيم كه آن اراده چگونه پيدا شد؟ آيا از اسباب و

* علم ازلي متعلّق به همه چيز و از جمله افعال اختياريه انسانهاست و اين علم نيز قابل تبديل است.

***

* علم خداوند بوقوع امري سبب وقوع آن نيست.

***

*نفس علم خداوند به عالم، نفس رضاي او و اختيار اوست.

***

علل خارجي بوجود آمد كه در اينصورت اضطرار است و يا با اراده خودش بود كه باز سؤال بجاي خودش باقي است و در نتيجه بايد قائل به تسلسل اراده بشويم و يا قأئل به جبر و اضطرار در اراده.

امام خميني(ره) پس از نقل پاسخهاي محقق داماد و مرحوم محقق خراساني و حاج شيخ عبدالكريم يزدي و ذكر نارسايي ادلّه آنان، پاسخ شبهه را چنين مي‏دهند كه اراده از آنجهت كه از صفات حقيقي ذات الاضافه است مانند ساير صفات است و همانگونه كه معلوم، آنست كه علم به آن تعلق مي‏گيرد نه آنكه به علم آن، علم تعلق گيرد و محبوب آنست كه متعلق حبّ واقع شود نه آنكه به حبّ آن، حب تعلق گيرد، مراد آنست كه اراده به آن تعلق گيرد نه آنكه مراد عبارتست از آنچه كه اراده به اراده آن تعلق گيرد و مختار كسي است كه فعلش با اراده و اختيار صادر شود نه اينكه اراده‏اش از اراده و اختيار سرزند و همچنين قادر كسي است كه هر وقت اراده كند فعل از او سرزند و اگر اراده نكند فعل از او صادر نشود نه آنكه قادر كسي است كه هر وقت اراده كند اراده فعل از او صادر شود و اگر صدور فعل ارادي متوقف بر اين باشد كه اراده آن فعل نيز متعلق اراده‏ديگرباشد لازم مي‏آيدكه‏اصلاً فعل‏ارادي‏درعالم وجود نداشته‏باشدحتي‏آن‏فعل كه‏ازواجب‏تعالي‏صادر مي‏شود.13

صرفِ وجود، صرفِ هر كمال و جمال است و هيچ حيثيت كمالي نمي‏تواند خود را از صرفِ وجود به كنار نگه دارد بلكه هر چه كمال و جمال است بر حسب خارج، به حقيقت وجود بر مي‏گردد و بنابراين هرچه وجود، خالصتر گردد قهرا علم و حيات و بقيه كمالات آن بيشتر خواهد بود.

صفات خداوند زائد بر ذات نيست و با ذات اتحاد و يگانگي دارد. اگر اراده در خدا محتاج اراده ديگر باشد مستلزم اينست كه ذات در مرحله‏اي فاقد اراده بوده و با آن مريد گردد.

«تعالي الله عمايقولون» يعني ذات الهي در فعل تحت تأثير اراده و منفعل خواهد بود و اين مقتضي جهت امكاني در ذات احدي خواهد بود. همين قدر كه خداي تعالي عالم به نظام اتم و اكمل جهان آفرينش است، همين علم به نظام، علت خلق جهان آفرينش است كه از آن علم تعبير به اراده مي‏شود. بعبارت ديگر، علم و اراده در ما ممكنات است كه دو معني دارد و دو حقيقت است و از هم قابل انفكاك است اما در ذات واجب تعالي علم و اراده يك چيز بيش نيست و اراده خلق جهان يعني علم به نظام خلقت و آفرينش.

هنگامي كه مبدأ تأثير در شيئي، علم فاعل و اراده اوست - اعم از اينكه علم و اراده اموري واحد باشند يا متعدد و عين ذات فاعل باشند يا زائد بر آن - فاعل، مختار است يعني صدور فعل از او بسبب اراده و علم و رضاي اوست و به چنين فاعلي، در عرف عام و خاص، فاعل غير مختار گفته نمي‏شود.

اله عالم، نظام اتم و خير افضل را بر طبق علمي كه عين ذات عليم و حكيم اوست خلق مي‏كند. بنابراين، وجوب به اراده منافي اراده نيست بلكه آنرا تأكيد مي‏كند زيرا سبب تمام آن است كه مسبب به آن واجب شود و تمامترين اراده آن است كه مراد بسبب آن واجب شود و چون ذات خداوند بذات خويش فياض الخير و فعال النظام اتم علي الاطلاق است و ذات بسيط او عالم به كيفيت نظام اتم است و ذات، داعي و غايت در اين اختيار است. بنابراين او مريد است نه آنكه امر ديگري از عالم امكاني محبوب بالذات باشد.

تعلق اراده حق تعالي به اشياء بخاطر آن است كه ذاتش محبوب است و ظهور ذات موجب ظهور اشياء است نه آنكه امر ديگري از عالم امكاني محبوب بالذات باشد. بنابر اين نفس علم او به عالم، نفس رضاي او و اختيار اوست.

****


1- خواجه نصير الدين طوسي، جبر و اختيار، نشر علوم اسلامي، چاپ اول 1363، ص 16.

2- خواجه نصيرالدين طوسي، جبر و اختيار، ص 48.

2) پيشين.

3- خواجه نصيرالدين طوسي، تجريد الاعتقاد، ص 399.

4- صدرالمتألهين شيرازي، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 384.

5- امام خميني(ره) ، طلب و اراده، صفحات 126-125.

6- امام خميني(ره) ،طلب واراده ،ص 74.

7- ملا هادي سبزواري، شرح منظومه، ص171.

8- علامه طباطبائي،الميزان،ج 1،ص 99.

9- خواجه طوسي، جبر و اختيار، پاورقي ص 16. 10- موسوي شاهنگيان، منظومه توحيديه، دارالكتب الاسلاميه، تهران 1371، ص 107.

11- خواجه طوسي، جبر و اختيار، پاورقي ص 16.

12- امام خميني(ره)، طلب و اراده، ص 106.

/ 1