فهم يا تفهيم؟فارسي نويسي، ضرورتي بايسته در ترجمه كلام وحي
مجيد صالحي عضو هيأت علميدانشگاه امام حسين(ع)هرگاه سخن از ترجمه به طور عام و ترجمه قرآن كريم به طور خاص به ميان ميآيد، دو اصطلاح زبان مبدأ و زبان مقصد و ضرورت آشنايي و تسلط مترجم بر اين دو، مطرح ميگردد. دليل اين امر هم روشن است؛ سكه ترجمه دو رو دارد: فهم متن و تفهيم آن. ترديدي نيست كه تسلط و مهارت مترجم در فهم متن زبان مبدأ، و سپس تفهيم آن به مخاطب فرضيِ زبان مقصد از ضروريات هر برگرداني است و شرط وافي به مقصود بودنِ هر ترجمهاي نيز وجود چنين مهارتي در مترجم است كه بدون آن، عمل (= فرايند) ترجمه، قرين توفيق نخواهد بود. به بيان ديگر، همان گونه كه در كتابهاي مربوط به مباني نظري ترجمه نيز آمده است، هرقدر تسلط مترجم بر سطوح مختلف دو زبان بيشتر و به حدّ آرماني و ايدهآل نزديكتر باشد، به همان ميزان احتمال توفيق وي در برگردان خوب(= امين) متن بيشتر ميشود. به واقع، هر عيب و نقصي در يك ترجمه مشاهده شود، مستقيما ــ و گاهي به طور غير مستقيم ــ مدلول ضعف مترجم در زبان مبدأ و يا زبان مقصد است. در مقالات و تحقيقات مربوط به امر ترجمه، و خصوصا ترجمه قرآن كريم، به ضرورتِ تسلّط و مهارت مترجم بر دو زبان پرداخته شده و در اين باره، فراوان سخن به ميان رفته است. ليكن در حوزه ترجمه كلام قدسي وحي، سؤالي كه معمولاً به ذهن هر پژوهشگري متبادر ميشود، اين است كه در اين حوزه خاص، با آن ويژگيهاي منحصر به فردش، اهميت كدام روي اين سكه بيشتر است؟ به سخن ديگر، آيا اشتباهاتِ ــ مع الأسف ــ معتنابهي كه مترجمان معزّز و بزرگوار قرآن كريم در برگردان اين كلام آسماني مرتكب شدهاند، ناشي از ضعف آنان در فهم متن قرآن شريف بوده است يا ضعف آنان در تفهيم آن در زبان مقصد؟ و يا هر دو؟ اين قلم بنا دارد در مقالي فشرده و مختصر پاسخي براي اين سؤال و دلايل آن بيابد. آنچه نگارنده در اظهار نظرها و مقالات و تحقيقات قرآن پژوهان يافته است آن است كه اين بزرگواران بر سه دستهاند: دسته اوّل كه ظاهرا اكثريت آنان را تشكيل ميدهند، برآنند كه اشكالات موجود در ترجمهها بيشتر مدلول عدم مهارت و تسلّط مترجم در زبان قرآن است تا زبان مقصد. اين گروه با ارائه شواهدي واژگاني از اشكالات موجود در برخي ترجمههاي قرآن كريم ــ نظير واژگان قَصَص، سمّاعون و... ــ معتقدند دليل وجود اين اشكالات آن است كه مترجم محترم در فهم آن واژه يا عبارت، مشكل داشته است. اين گروه براي تسلّط مترجم در زبان مبدأ 75% و در زبان مقصد 25% نقش قائلند. دسته دوم كه به نظر ميرسد تعدادشان هم كم نيست، معتقدند مترجم بايد به طور پاياپاي و علي السويه بر هر دو زبان به يك اندازه تسلط داشته باشد. در غير اين صورت، در برگردان متن دچار مشكل خواهد شد. از ديد اينان، شرط كفايت و توفيق هر ترجمهاي، مهارت مترجم به ميزان 50% در زبان مبدأ، و 50% در زبان مقصد است. و سرانجام، دسته سوم كه تعدادشان اندك مينمايد، بر اين باورند كه تسلط مترجم بر زبان مقصد، اهميتي به مراتب بيش از تسلّط او بر زبان مبدأ دارد و مشكل اصلي متون ترجمه شده عموما، و ترجمههاي قرآن كريم خصوصا، در ضعف مترجمان در تفهيمِ برداشت و فهم خود از متن اصلي نهفته است. در نگاه اين گروه، 25% تسلط و مهارت در فهم متن زبان مبدأ كافي است و 75% تلاش و مهارت مترجم بايد روي زبان مقصد متمركز باشد. اين قلم نيز كه در شمار افراد دسته سوم قراردارد، بر اين اعتقاد است كه بخش عمده اشكالات موجود در ترجمههاي قرآن كريم، حاصل عدم تسلّط و مهارت مترجمان محترم كلام وحي در زبان مقصد است1 و گرنه شايد بتوان با اندكي تسامح ادعا كرد كه تقريبا همه مترجمان بزرگوار مصحف شريف درك و برداشت مشابهي از فحواي آيات شريفه اين كتاب داشتهاند؛ ليكن به دليل اختلاف درجات و مراتب آشنايي و مهارت آنان در زبان مقصد، با ترجمههاي مختلفي رو به روييم. به بيان ديگر، اختلافات موجود در برگردانهاي گوناگون از قرآن كريم، بيشتر ناشي از اختلاف مترجمان محترم در نحوه تفهيم فحواي آيات در زبان مقصد است، تا فهم آنان از خود آيات. واقع امر آن است كه از اشكالات واژگاني ترجمههاي قرآن كريم كه بگذريم، يكي از مهمترين مشكلات اكثر ترجمههاي كلام وحي به فارسي در عصر حاضر، مشكل فارسي نويسي مترجمان است؛ بدان معني كه نگارش فارسي اين افراد محترم بعضا حتي در سطوح ابتدايي زباني مانند دستور زبان، توالي عناصر نحوي، نقطه گذاري، و... اشكالات فاحش دارد. به چند نمونه توجه كنيد:* إِذَا جَاءَ اَجَلُهُم فَلاَ يَستَأخِرُونَ سَاعَةً... (يونس / 10 / 49)چون فرا رسد، ساعتي دير زود نگردد...2* وَاللّهُ خَلَقَكُم ثُمَّ يَتَوَفَّاكُم وَمِنْكُم مَن يُرَدُّ اِلَي... (نحل / 16 / 79)و خدا شما بندگان را آفريده و بعضي را به سن انحطاط پيري...3* فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعدُ بِالدّين (تين / 95 / 7)پس چه چيز تكذيب كند از اين پس[!4]* وَالعَادِياتِ ضَبحا (عاديات / 100 / 1)سوگند به دوندگان به ستوه آمدن[!!5]* فَالِقُ الإصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيلَ سَكَنا وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ حُسبانا ذَلِكَ تَقدِيرُ العَزِيزِ الْعَليِمِ(انعام / 6 / 96)خداست شكافنده پرده صبحگاهان و شب را بر آسايش خلق او مقرر داشته و خورشيد و ماه را به نظمي معين او به گردش درآورده اين (نظم ثابت عالم) به تقدير خداي منظم مقتدر و داناست.6* أُعَذِّبُه عَذَابا لاَاُعَذِّبُهُ أحدا مِنَ العَالَمين(مائده / 5 / 115)من او را عذابي كنم كه هيچيك از عالَمهاي آفريدگان را چنان عذابي نكنم[!7]* صِبغَةَ اللّه وَمَن اَحسَنُ مِنَ اللّهِ صِبغَةً...(بقره / 2 / 138)آراستن خدايي است و كيست بهتر از خدا به آراستن...8* اَيَوَدُّ اَحَدُكُم اَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخيلٍ وَاَعنَابٍ تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُ فِيها مِن كلِّ الثَّمراتِ وَاَصَابَهُ الكِبَرُ وَلَهُ ذُرّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَاَصَابَهَا اِعصَارٌ فيه نارٌ فَاحتَرَقَت... (بقره / 2 / 266).مگر يكيتان دوست دارد باغي داشته باشد از نخلها و تاكها از همه گونه ميوه در آن و پيري بدو رسيده و فرزنداني ناتوان دارد و گردبادي آتشبيز به باغ رسيده و بسوخته اينسان...9* فَاَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهم واللّه شَديدُ العِقَاب (آل عمران / 3 / 11)خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و خداوند شديد العقاب است.10* رَأَيتُهُم لِي سَاجِدِين (يوسف / 12 / 4).ديدم [آنها] براي من سجده ميكنند.11* قائما بِالقِسطِ لاَاِله اِلاّ هُوالعَزِيزُ الحَكيم (آل عمران / 3 / 18)در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد؛ معبودي جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است.12نيازي به يادآوري نيست كه موارد فوق الأشاره، تنها مشتي نمونه خروار است و يافتن نظير چنين جملات و عباراتي در اكثر ترجمهها، كار وقتگير و دشواري نيست و با اندك تورّقي و با صرف اندك وقتي ميتوان نمونههاي بسياري از اين دست را يافت. همچنان كه ملاحظه ميشود، «فارسي نبودن» ساختارِ ــ به اصطلاح ــ ترجمههاي فوق نياز به توضيح ندارد و در همان بادي امر، هويداست. لطفا يكبار ديگر ترجمههاي فوق را بخوانيد تا دريابيد جملات تا چه حد مغشوش و در هم ريختهاند و چنين ترجمههايي بدون هيچ ويرايشي و بدون آن كه شخص ديگري اين ــ به اصطلاح ــ ترجمهها را باز بيني كند، حروفچيني شده و روي كاغذ آمده و روانه بازاري شده كه متأسفانه هنوز اشباع نشده است و براي مشتريان آن، نام مترجم و كيفيت كار او اهميتي ندارد.13 ناگفته نبايد گذاشت كه سعي اين مترجمان محترم صد البته مشكور است، چرا كه در اغلب موارد، اين بزرگواران براي پرهيز از افزودن كلماتي از خود به متن قران كريم در ترجمه و به زعم خود، براي حفظ امانت در ترجمه، چنين عبارات و جملاتي را نوشتهاند؛ ليكن همان گونه كه در جاي ديگري بحث كردهايم،14 امانت در ترجمه به معناي آن نيست كه، في المثل، به ازاي هر واژه در زبان مبدأ، واژه معادلي در ترجمه بياوريم و بعد همان واژگان را با همان توالي و ترتيب كنار هم بچينيم و آن را ترجمه قرآن كريم بناميم. به اعتقاد اين قلم، اين كار اگر چه با نيّت حفظ امانت در ترجمه صورت گرفته باشد، وافي به مقصود نيست، زيرا به جاي آن كه امانت را در برگردان محتواي آيات شريفه رعايت كند، باعث ايجاد تبعاتي ميگردد كه اهم آنها بدين قرار است:الف. عدم رعايت امانت در ترجمه: در ترجمه هر متني، مترجم موظف به حفظ امانت در ترجمه است؛ يعني مترجم مجاز به افزودن چيزي به متن و يا كاستن چيزي از آن و يا پس و پيش كردن عبارات و عناصري كه در شكل يا محتواي متن اصلي داراي كاركرد و نقشي هستند، و يا برگردان متن زبان مبدأ، به شيوهاي كه با اسلوب نحوي و ساختار جملات و توالي معمول واژگان در زبان مقصد همخواني نداشته باشد، نيست. در كل بايد گفت هر عملي كه منجر به تحريف و دستكاري در پيام دريافتي و تأثير مستنبط از خواندن آن ترجمه در ذهن مخاطبِ مفروض گردد، عدم رعايت امانت در ترجمه تلقي ميشود. براي پيشگيري از چنين امري، بايد اصول تعادل ترجمهاي (translation equivalency) كه در كتابهاي مربوط به فنّ ترجمه اختصارا TEخوانده ميشود، مراعات گردد. از جمله اين اصول ميتوان از تعادل در سطح واژگان، بافتار، ساختار، پيش تصورات، سازمان عناصر آشنا و نا آشنا، تأثير ادراكي و... نام برد كه مفصلاً در كتاب درآمدي بر اصول و روش ترجمه، تأليف دكتر لطفيپور ساعدي از انتشارات مركز نشر دانشگاهي بحث شده است. با يك نگاه اجمالي و اوليه به ترجمههاي پيشگفته، خواننده در مييابد كه اين ترجمهها در بسياري از اين سطوح، مشكل اساسي دارند و در ترجمه امانت را مراعات نكردهاند و ترجمهاي امين محسوب نميشوند. عيب كار اين جاست كه تازه تمامي اين اصول مورد بحث در كتابهاي فنّ ترجمه، ناظر بر ترجمه متون بشرساختهاند، چه رسد به برگردان كلام وحي كه خداوند متعال، پيامبر رحمت را كه اشرف كائنات و مخلوقات است، در صورت دستكاري در محتواي آيات وحي شده بر قلب مباركش، به صراحت تهديد به قطع رگ گردن ميكند.15 به راستي چگونه ميتوان پذيرفت كه در برگردان مقدسترين متن مسلمانان جهان، مترجمي حق داشته باشد ابتداييترين و شناخته شدهترين اصول ترجمه را ناديده بگيرد و ترجمهاي را به جامعه عرضه كند كه ــ همان گونه كه در مورد مثالهاي پيشگفته ملاحظه شد ــ حتي در سطوح ابتدايي زباني مانند دستور زبان، نقطهگذاري، توالي عناصر نحوي، ساختار و سازمان عناصر تشكيل دهنده جملات و... اشكالات غير قابل توجيه داشته باشد و با كلام وحي، آن كند كه حتي در ترجمه ادبيات كودك نيز در هيچ كجاي جهان، از جمله كشور ما، سابقه ندارد؟!ب. كاستن از زيبايي بيان قرآني: با قرائت چنين ترجمههايي و مقايسه آنها با متن آيات شريفه قرآن كريم، خواننده درمييابد كه حتي اندكي از آن همه عظمت دست نايافتني بياني و شكوه سحر انگيز كلامي در اين ــ به اصطلاح ــ ترجمهها بازتابانده نشده است و حتي اين ترجمهها باعث شدهاند متن زبان مبدأ براي خواننده ترجمه در زبان مقصد، بسيار سخيف و بد جلوه كند. دريغ و افسوس كه مترجمان آثار بشر ساخته، در برگردانِ فلان اثر ادبي و بهمان شاهكار نويسندگان زبانها و فرهنگها و ملل ديگر، آن همه وسواس و دقت به خرج ميدهند، ليكن با كمال تأسف برخي مترجمان محترم قرآن، ناخواسته و ندانسته، ابدا توجهي به ابتداييترين اصول ترجمه ندارند و كسي و سازماني هم براي نظارت بر اين امر و دادن تذكرات و پيشنهادهاي لازم به مترجم محترم و سامان و سازمان دادن به ترجمه كلام قدسي وحي، وجود ندارد و امر مهمي چون ترجمه مقدسترين كلام جامعه بشري، بيهيچ چاره جويي و نظارت و انديشهاي از سوي فرهيختگان قوم و انديشمندان جامعه، به حال خود يله و رها شده است. به راستي اين درد را به كجا بايد برد؟ و به كه بايد گفت؟ج. دفع نوجوانان، جوانان و تحصيل كردگان: وجود ترجمههايي از اين دست در جامعه موجب دفع جوانان مراجعه كننده به اين ترجمهها ميشود، چرا كه فرد به طور ناخود آگاه، از نظر رواني در معرض ترجمهاي قرار ميگيرد كه قرار است به زبان او باشد، ولي كمترين همخواني و تطابقي با دانش زباني ناخود آگاهِ وي و نيز شيوهاي كه او خود، به طور روزمره به زبان خود صحبت ميكند ندارد. در واقع، چنين ترجمههايي به جاي جاذبه، دافعه قويتري دارند! و از اين رهگذر، محتمل است كه ضربههايي نيز به قشر در حال تحصيل و يا تحصيل كردگاني كه آشنايي چندان با زبان عربي و يا حوزه علوم مرتبط با قرآن پژوهي ندارند، بزنند و مخاطب را وادار كنند سپر دفاعي به دست گيرد و ناخودآگاه واكنش تدافعي داشته باشد.د. وافي به مقصود نبودن براي جويندگان ترجمه آيات: بخش اعظم مراجعه كنندگان به ترجمههاي قرآن كريم را كساني تشكيل ميدهند كه براي پي بردن به معناي آيه خاصي يا براي استفاده از آن ترجمه در نوشتار يا سخنراني خود و يا نقل آن در پارچه نوشتهها و جزوات و... به ترجمه قرآن كريم مراجعه ميكنند. واقعيت آن است كه برخي ترجمهها ــ نظير بعضي از ترجمههاي پيشگفته ــ از اين حيث، وافي به مقصود نيستند، بدين معني كه با خواندن آن ترجمه، چيزي دستگير فرد نميشود و يا آن ترجمه قابل نقل در نوشته خاصي نيست. يك بار ديگر ترجمههاي آيات مورد بحث در اين مقال را از اين نظر ملاحظه كنيد.ه·· . بيمعني بودن برخي جملات و عبارات: يافتن جملات و عباراتي نسبتا بيمعني در بعضي ترجمههاي فارسي كلام وحي احتياج به صرف وقت فراوان ندارد و با تورّقي تصادفي در اين گونه ترجمهها ميتوان موارد نسبتا معتنابهي را جست. از ديد راقم اين سطور، ترجمههايي كه فهم آنها در بادي امر و با يكي دو بار خواندن، ممكن نيست و به غورانديشي، تأمل و تعمّق فراوان و مراجعه به متن خود آيه براي به دست آوردن هالههاي معنايي آن عبارت ياجمله نياز دارند، نيز در شمار ترجمههاي مشمول اين بند قرار ميگيرند. براي نمونه، جملات و عبارات زير را به صورت انتزاعي و مجرد و بدون توجه به متن عربي آنها و ارتباط دادن آنها با خود آيات قرآن كريم، در نظر بگيريد تا ملاحظه شود كه فهم معني آنها چه اندازه دشوار و بعضا غير ممكن است: سوگند به دوندگان به ستوه آمدن / پس چه چيز تكذيب كند از اين پس / سن انحطاط / هيچيك از عالَمهاي آفريدگان را چنان عذابي نكنم / آراستن خدايي است / باغي داشته باشد از نخلها و تاكها از همه گونه ميوه در آن و پيري بدو رسيده و فرزنداني ناتوان دارد و گردبادي آتشبيز به باغ رسيده و بسوخته اينسان / براي من سجده ميكنند / چون فرا رسد، ساعتي دير زود نگردد / و...جان كلام آن كه همان گونه كه در جاي ديگري هم به اين نكته پرداختهايم16، همه اين اشكالات، معلول عدم تسلط و تبحر مترجمان محترم مورد بحث در زبان مقصد است و نه حاصل مشكل آنان در فهم معناي آيات. حال بايد پرسيد هدف از ترجمه كلام وحي چيست؟ آيا جز اين است كه مترجم محترم قرآن ميخواهد آينهاي فرا روي مخاطب خويش قرار دهد كه فحواي كلام خداوند در حد وسع و توان بشري در آن انعكاس پيدا كند؟ آيا هدف، جز ايجاد پلي ارتباطي ميان خالق و مخلوق است؟ و آيا لازمه اين كار، آن نيست كه شيوه و اسلوب مورد استفاده در ترجمه مصحف شريف، بايد اسلوبي مفهوم براي مخاطبان ترجمه باشد؟ اگر پاسخ مثبت است ــ كه به يقين، چنين است ــ بايد اين گونه استنتاج كنيم كه مترجم محترم قرآن كريم بايد بر زبان مقصد تسلطي بسيار بيشتر از زبان مبدأ داشته باشد و شيوه نگارش او در برگردان كلام وحي، شيوهاي مفهوم براي گويشوران آن زبان و اسلوبي منطبق بر ساختار نحوي و واژگاني آن باشد. عدم توجه به اصول و ضوابط حاكم بر يك ترجمه امين و خوب، منجر به توليد عبارات و جملاتي شبيه آنچه در بالا آمد، خواهد شد. اهم دلايل ضعف مترجمين در فارسي نويسي و وجود چنين ترجمههايي در بازار نشر به قرار ذيل است:1. مترجم محترم، سابقه و انس بيشتري با زبان عربي دارد و در نتيجه كاملاً تحت تأثير ساختار زبان مبدأ قرار ميگيرد و براي خواننده، اصطلاحا ترجمهاش «بوي ترجمه ميدهد». به نمونههايي توجه كنيد: پس چه چيز تكذيب كند از اين پس / يكيتان دوست دارد باغي داشته باشد از نخلها و تاكها از همه گونه ميوه در آن / قيام به عدالت دارد / آراستن خدايي است و كيست بهتر از خدا به آراستن / .2. مترجم محترم گويشور بومي زبان مقصد نيست و با زبان روان فارسي و جايگزينهاي مناسب آشنايي كافي ندارد. البته منظور اين قلم آن نيست كه تنها فارسي زبانان حق ترجمه قرآن به فارسي را دارند و يك كرد زبان، ترك زبان، يا انگليسي زبان نميتواند قرآن را به فارسي برگرداند؛ بلكه منظور اين است كه مترجم محترم قرآن به فارسي، اگر خود، سخنگوي بومي اين زبان نيست، بايد تسلط كافي و وافي به مقصود بر اين زبان داشته باشد. در برخي ترجمههاي ارائه شده در ابتداي اين گفتار، فقدان اين تسلط و تبحر لازم، به خوبي خود را نشان داده است.3. مترجم محترم با هدف رعايت امانت در ترجمه سعي كرده است به ازاي هر واژه، واژه معادلي در ترجمه خود بياورد؛ در حالي كه همچنان كه پيشتر گفته شد، منظور از رعايت امانت در ترجمه ابدا اين نيست. اين اشكال نيز در اكثر ترجمههاي مذكور هويدا و بينياز از توضيح است.4. مترجم محترم در مخاطب شناسي ضعف دارد و او را در نظر نگرفته و خود را جاي او ننشانده و اهميتي براي او قائل نشده است كه اگر چنين بود بايستي بسياري از اين ترجمهها فاقد اشكالات "اظهر من الشمس" در فارسي نويسي ميبودند.5. مترجم محترم، مترجم حرفهاي عربي ـ فارسي نيست و چه بسا اولين و آخرين كارش، همين ترجمه قرآن است! به همين دليل با ظرايف، لطايف و غوامض ترجمه آشنا نيست. يافتن مترجماني از اين دست از ميان مترجمان فوق الأشاره را به خواننده فرهيخته اين سطور وا ميگذاريم.6. مترجم محترم شناخت كافي از مفهوم ترجمه، ضوابط و مؤلفههاي آن و شرايط ترجمه امين ندارد. امروزه اين شاخه از دانش بشري آن چنان گسترده شده است كه علوم و مباحث گسترده مربوط به آن را زير شاخه بزرگي با عنوان translatology (ترجمه شناسي) طبقه بندي ميكنند. از مترجم بزرگواري كه احتمالاً يك جلد كتاب درباره فنّ ترجمه و ضوابط آن نخوانده و يك مقاله در اين زمينه به رشته تحرير در نياورده و يك نقد بر ترجمههاي ديگران ننوشته است، انتظاري بيش از اين داشتن، شايد، انتظار و توقعي گزاف و بيهوده باشد.7. مترجم محترم قرآن، ترجمه خود را ويرايش نكرده و از صاحب نظران در اين فنّ نظر مشورتي نخواسته است. اگر مترجم محترم، جمله «چون فرا رسد، ساعتي ديرزود نگردد» را به فردي فارسي زبان و با تحصيلات در حد ديپلم متوسطه ارائه ميكرد، قطعا فرد مذكور كلمه «يا» و / يا «و يا» را بين كلمات «دير» و «زود» اضافه مينمود. و قس عليهذا.8. مترجم محترم، زحمت معادل يابي به خود نداده و با استفاده از واژگان عربي و يا بعضا عين خود عبارات قرآني، متن را ــ به اصطلاح ــ ترجمه كرده است! به نمونههايي كه همگي از ميان همين چند ترجمه معدود منتخب در صدر اين مقال انتخاب شدهاند، توجه كنيد:تكذيب (براي فعل يكذّبك) / تقدير (براي واژه قرآني تقدير) / عذاب (براي واژه عذاب) / شديد العقاب (در ترجمه شديد العقاب) / قيام (براي واژه قائما) / حكيم (براي واژه حكيم).9. ترجمههاي اين بزرگواران در مرآ و منظر جامعه نقد نشدهاند و لذا اشكالات موجود در ترجمههاي پيشين بدون اجتناب و احتراز از آنها، در ترجمههاي پسين هم تكرار شدهاند. به نظر راقم اين سطور، اهميت نقد ترجمهها تا بدان پايه است كه لازم است در برنامه درسي و واحدهاي الزامي دانشجويان مقاطع كارشناسي ارشد و دكتراي رشتههاي علوم قرآن و حديث و معارف اسلامي دانشگاههاي كشور گنجانده شود و اساتيد بزرگوار و ذي صلاح طي آن واحدهاي درسي، به طور عملي ترجمههاي موجود قران كريم را نقد كنند و رسالههاي فوق ليسانس و دكتراي اين عزيزان دانشجو به جاي بحث بر سر موضوعات كم اهميتي نظير «اسراف و تبذير از ديدگاه قرآن»، «تجزيه و تحليل علّت تكرار الفاظ در قرآن»، «بررسي مفهوم ذكر از ديدگاه وحي»، «سيره ابراهيم خليل در قرآن»17 و نظاير آنها كه بيشتر براي گذراندن واحد پايان نامه و رساله و گرفتن نمره قبولي در آن، و نه بحث و نقد علمي و گره گشا در موضوعات قرآني، به رشته تحرير در ميآيند، به نقد ترجمههاي قرآن اختصاص يابد.1. جهت اطلاع بيشتر نك: كيهان فرهنگي، شماره 138، دي ماه 1376، صص 6 تا 10 (ميز گرد اين شماره: ترجمه يا برداشت؟ با شركت حجة الاسلام محمد نقدي، بهاء الدين خرمشاهي، مجيد صالحي).
2. قرآن كريم، ترجمه الهي قمشهاي، ص 214.
3. همان، ص 274.
4. قرآن كريم، ترجمه معزّي.
5. همان.
6. قرآن كريم، ترجمه الهي قمشهاي، ص 140.
7. قرآن كريم، ترجمه جلال الدين فارسي.
8. همان.
9. قرآن كريم، ترجمه ابوالقاسم پاينده.
10. قرآن كريم، ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازي.
11. قرآن كريم، ترجمه فولادوند.
12. قرآن كريم، ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازي.
13. كيهان فرهنگي، همانجا.
14. همانجا.
15. سوره حاقه، آيات 44 تا 46.
16. كيهان فرهنگي، همانجا.
17. هر چهار عنوان ذكر شده در اين جا، صرفا به عنوان نمونه و شاهد از ميان عناوين رسالههاي كارشناسي ارشد و دكتراي دانشگاه تربيت مدرس انتخاب شدهاند. اين رسالهها در سالهاي 1372 تا 1375 در آن دانشگاه به رشته تحرير درآمدهاند.