بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نوشته آقاي اشرف توجه انديشمندان دنياي اسلام را به ويژه آنهايي كه مسئوليت آموزشي يا سياسي دارند، به مسائل واقعي و مشكلاتي كه بايد حل شود، جلب ميكند و مسائل اساسي مربوط به خلق و ايجاد برنامه درسي، تهيه متون و تربيت معلم را در قالب فلسفه تعليم و تربيت اسلامي يادآور ميشود.
فصل اول تعليم و تربيت:
مفاهيم اسلامي و جامعه نوينمؤلف در اين فصل، نخست، تصويري از سيماي انسان و تعريفي از تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام را بدست ميدهد. آنگاه نوگرايي در جامعه اسلامي و پيدايش علم گرايي را مطرح ميكند و سرانجام مسأله تكنولوژي در جهان غرب و پيامدهاي نامطلوب آن را بر ميشمارد و بالاخره ضرورت تغيير مسير تكنولوژي در كشورهاي اسلامي را يادآور ميشود و در اين باره چنين مينويسد:در اسلام انسان خليفه خدا بر روي زمين است و تمامي مخلوقات خدمتگزار اويند. براي آنكه فرزندان آدم بتوانند خليفه خداوند بر روي زمين باشند و با استعانت از قدرت الهي بر كل مخلوقات اشراف داشته باشند بايد از مجموعه قوانيني كه توسط اسلام در دسترس بشر قرار داده شده، از سر صدق و اخلاص پيروي كنند و افرادي متعادل بارآيند و به رشد مورد نظر اسلام دست يابند. بر اساس چنين برداشتي از مفهوم رشد آدمي بود كه صاحبنظران اسلامي در گردهمايي خود در اولين كنفرانس جهاني تعليم و تربيت، اهداف تعليم و تربيت اسلامي را به شرح زير تعريف كردند:«تعليم و تربيت بايد رشد همه جانبه شخصيت انسان را از طريق تربيت روح، عقل، نفس منطقي، عواطف و حواس هدف خود قرار دهد». بنابراين، تعليم و تربيت بايد رشد انسان و تمام جنبههاي روحي، عقلي، تخيلي، بدني و علمي او را به عنوان يك فرد و به عنوان عنصري از جمع فراهم آورد و تمام جنبههاي انسان را براي سعادت و كمال برانگيزد. تحقق اهداف غايي تعليم و تربيت در اسلام در گرو تسليم در برابر الله است. تسليم فرد، جامعه و در مجموع بشريت. مؤلف پس از بيان اهداف كلي تعليم و تربيت در جامعه اسلامي، مينويسد انسان در اسلام مفهومي گسترده و وسيع دارد. نخست آنكه ميتواند با متصف ساختن خود به صفات خداوندي، خليفة الله شود. از آنجا كه اين صفات ابعادي بي منتهي دارند، لذا استعداد پيشرفت اخلاقي، روحي و فكري انسان نيز انتهايي ندارد، دوم آنكه چون معرفت1 منبع اين پيشرفت است، در اسلام هيچ مانعي بر سر راه كسب پيشرفت وجود ندارد. سوم آنكه كسب معرفت بايد از طريق يك تبحر فكري صورت گيرد. لذا اگر كسي اطلاعاتي كسب كرد، معناي آن اين نيست كه الزما تربيت يافته است.
نوگرايي و جامعه اسلامي
نويسنده كتاب به نقد و بررسي نوگرايي در جهان ميپردازد و اظهار ميدارد كه علم گرايي و سكولاريزم2 تجلي واقعي اين نوگرايي است و اضافه ميكند كه جوامع اسلامي تحت تأثير اين نوگرايي دچار تعارض و مشكل شدهاند و اگر بخواهند از اين سر در گمي و تعارض رهايي يابند، بايد در انديشه ايجاد و استقرار يك نظام تعليم و تربيت اسلامي باشند. او در اين خصوص چنين اظهار ميدارد:حاكميت گرايش علمي بر تمام ابعاد زندگي انسانها، جامعه بشري را دچار سردرگمي و كابوس كرده است. اين گرايش علمي با گرايش علمي يونانيان باستان و متفكران مسلمان خيلي تفاوت دارد. روش يونانيان و مسلمانان درباره معارف از آن جمله تمامي علوم، هستيشناسي3 بود. علم جديد، منكر اعتبار علوم مبتني بر هستي شناسي است. بلكه معتقد به مشاهده كنترل شده، آزمايش و تعميم نتايج است. از اين رو، دانشمند در تحقيقاتش متكي بر واقعيات مشهود، و در نتيجه گيريهايش متكي بر عقل خويش است.