صادق لاريجاني يكي از مقولاتي كه بايد در تنقيح رابطه علم و دين، مورد بررسي قرار گيرد، زبان دين و زبان علم است. هر يك از اين دو مقوله، خود ساحتي عظيم براي تحقيق است و مسائل متنوعي را دربرميگيرد، كه اينجا مجال ذكر آن نيست، ولي يكي از نظريات موجود در زبان دين، نظريه استقلال زبان دين است كه گاه از آن به عنوان «فدئيسم» [fideism] تعبير ميشود. فدئيسم ظاهرا از ريشه لاتيني "fides" به معناي «ايمان» مشتق شده است.1 و مقصود از آن نظريهاي است كه حيات ايماني را مستقل از ديگر ساحتهاي حيات انساني و خصوصا عقلانيت وي ميداند و درنتيجه زبان دين را مستقل از ديگر زبانها ميبيند.2كسان بسياري به گونهاي از فدئيسم قائل بودهاند، اما دو تن از افراطيترين مدافعان آن در قرن حاضر، سورن كييركگارد (S.Kirkegard) و ويتگنشتاين (Wittgenstein) بودهاند كه هر يك از طريق خاص خود به اين نظريه رسيدهاند.در آنچه به دنبال ميآيد، فدئيسم ويتگنشتاين را در حد اجمال مورد بررسي قرار ميدهيم، اما قبل از آن ذكر نكاتي لازم است.اول، شاگردان ويتگنشتاين و تابعين وي هريك به نوعي به دفاع و تبيين فدئيسم پرداختهاند. مثل نورمن مالكم (N.Malcom) و پيتر وينچ (P.Winch) و فيليپس (D.Z.Philips). بررسي و تحليل اين آراء در چنين مختصري ممكن نيست، در جاي ديگري به اين مهم پرداختهام (سلسله بحثهاي زبان دين كه در دست تدوين است). اما در عين حال در حد مقدور به برخي از آنها اشاره خواهم كرد، چون در روشن شدن نظريه ويتگنشتاين مؤثرند.دوم، در بحثهاي آتي عمدتا نظر معطوف به زبان دين است، ولي چنانكه از تقرير ويتگنشتاين روشن خواهد شد، فدئيسم بهعينه در زبان علم هم قابل جريان است، لذا زبان علم را نيز زباني مستقل ميبيند كه قابل داد و ستد با بيرون آن زبان نيست.سوم، در باب فدئيسم مطالب مستقل زيادي از ويتگنشتاين در دست نيست. آنچه هست تذكرات و انديشههاي جستهگريخته اوست كه در پارهاي مكتوباتش وجود دارد، به علاوه يادداشتهاي يكي از شاگردان وي (Y.Smythies) در باب فلسفه دين كه تحت عنوان «درسهايي در باب اعتقاد دين» (Lectures on Religous Belief)به چاپ رسيده است.