علم و دين و رابطه برقرار ميان آنها از ديرباز موضوع انديشهورزي و گفتگو ميان فيلسوفان و متكلمان و عالمان الهيات بوده است. دامنه اين مباحث بسي گسترده است و منظرهاي گفتگو گاه بسي متباعد و ناسازگار، درك و دريافت ارباب اين مباحث از علم و دين و ماهيت و محتواي هريك چندان از يكديگر فاصله دارد كه گاه موضع نزاع را مغشوش و راه تفاهم را مسدود ميكند. بنابراين، بايد بحث از ماهيت هريك از «علم» و «دين» و تحليل مباني، ساختار، غايات، آمال و فعليتهاي هريك از اين دو را مدخل ضروري ورود به مباحث علم و دين شمرد. نگاهي به دامنه وسيع موضوعات مربوط به اين بحث ضروري بودن پرداختن به اين مدخل را آشكارتر ميسازد.بحث درباره تعارض علم و دين شايد يكي از آشناترين و در عين حال حساسترين مباحثي باشد كه مطرح بوده و هست. تعارض علم و دين خود عنوان فراخ دامني است كه از تعارض گزارههاي ديني و علمي تا تعارض دين با فرهنگ و تمدن برآمده از علم و نگرش علمي را دربرميگيرد.طرح تعارضات گوناگون ميان علم و دين به همان ميزان از شناخت طراحان نسبت به ماهيت علم و دين رنگ ميگيرد كه مساعي كوشندگان براي رفع و دفع تعارض.در كنار گفتگو از تعارض علم و دين از تعاطي و تعاون علم و دين نيز بسيار سخن رفته است. سخن از تعارض و يا سازگاري و تعاطي و تعاون علم و دين گاه ريشه در نگرشهايي خام نسبت به علم و دين و چيستي آن دو داشته است و گاه ناشي از ژرفنگريهايي نسبت به دين و قلمرو آن و علم و كاستيها و ناتوانيهاي آن بوده است و به هر روي، شناخت خاصي از علم و دين راهبر مدعيان تعاطي و تعاون است و از هر منظري چنين ادعايي قابل طرح نيست.علم ديني با همه صورتهاي قابل تصور و ادعاي آن يكي از شيوههايي است كه از رهگذر آن تعاطي و تعاون علم و دين به تصوير كشيده ميشود. التزام به صورتهاي مختلف اين مدعا مستلزم مقدمات و پيشفرضهاي مختص و مشتركي است. دستهاي از اين پيشفرضها به دين مربوط است. مباحثي همچون قلمرو دين و زبان دين از جمله مهمترين اين پيشفرضهاست. اگر قلمرو دين امور مادي و دنيوي را شامل نباشد ساحت سخنان ديني از ساحت گزارههاي علمي جدا خواهد بود و آنگاه وام گرفتن از دين به اتكاي راست گفتاري خداوند و اولياء معصوم دين مقدر نخواهد بود. همچنين اگر كسي زبان دين را بههيچوجه زبان واقعگويي و اخبار نداند و يا گزارههاي ديني را انشائيات محض بشناسد، آنگاه به دشواري ميتواند از گزارههاي ديني موادي براي معرفت علمي از واقعيت خارجي فراهم آورد. با چنين موضعي در خصوص زبان دين حداكثر ميتوان در قلمرو برخي علوم كاربردي مجالي براي حضور دين فراهم آورد كه آن هم البته از منظر روششناسي اين علوم خالي از ابهام و اشكال نخواهد بود.از ديگر پيشفرضهاي مهم در طراحي صور مختلف علم ديني «معرفت ديني» است. بايد نخست چگونگي تحصيل معرفت نسبت به آموزههاي يك دين معلوم شود و رتبه يقيني بودن معرفت ما به دين و آموزههاي آن آشكار شود و چون مبدأ وثوق به آن آموزهها را چيزي برتر و فراتر از روشهاي متعارف بشري دانستيم، آنگاه قادر خواهيم بود وحي را واسطهاي استوار براي تحصيل معرفت نسبت به انسان و طبيعت بشماريم. كساني كه معرفت ديني را همچون ديگر معارف محروم از يقين و رنجور از ظن و گمان ميشناسند، نهتنها معرفت ديني و ديگر شيوههاي معرفتي را همارز مييابند و در عرض هم مينشانند، بلكه ديگر معارف را مقدم و تعين بخش به معرفت ديني ميدانسته. نميتوانند علم ديني را بنيان نهند؛ چرا كه از اين منظر روشنگري چراغ وحي چندان نخواهد بود كه بتوان آن را بر ميكروسكوپ و تلسكوپ و سنجشهاي آماري ترجيح داد.