گفتگو میان اسلام و مسیحیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتگو میان اسلام و مسیحیت - نسخه متنی

مصاحبه شونده: محمد مهدی شمس الدین؛ مصاحبه کننده: مهدی پیشوائی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتگو ميان اسلام و مسيحيت

مهدي پيشوائي

مصاحبه‏اي با شيخ محمد مهدي شمس‏الدين

شيخ محمد مهدي شمس‏الدين، رئيس مجلس اعلاي شيعيان در لبنان از شخصيتهاي برجسته و نامدار عربي و اسلامي است كه نه تنها در لبنان، بلكه در محافل علمي در سطح كشورهاي اسلامي شخصيتي شناخته شده و چهره‏اي مشهور است. او به حكم سالها فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي و نيز مطالعات و بررسي‏هاي علمي دامنه‏دار، ديدگاههاي ارزنده‏اي در زمينه‏هاي اجتماعي و سياسي دارد، آنچه در زير مي‏خوانيد ترجمه بخشي از مصاحبه‏اي است كه در حاشيه يكي از همايش‏هاي بين‏المللي در قاهره در زمينه گفتگو ميان اسلام و مسيحيت، با وي صورت گرفته و در مجله «العالم»، شماره 587 منتشر شده است.

* امروز در سطح جهاني، موضوع گفتگو و همكاري ميان ملتهاي جهان به ويژه در ميان مسلمانان و مسيحيان مورد توجه و اهتمام است، از نظر شما علل و اسباب اين توجه چيست؟

- امروز در پرتو پيشرفت نوين كه موجب پيشرفت بزرگي در ابزار و وسائل ارتباط بين افراد بشر شده، جهان به صورت يك «واحد» بهم پيوسته درآمده كه همواره بخشهاي مختلف آن در يكديگر اثر مي‏گذارد. در اثر اين پيشرفت، دو مانع «مسافت» و «زمان» كوتاه گشته نقل و انتقال اشخاص و كالاها و افكار و اطلاعات آسان شده است.

همچنين پيشرفت شيوه‏هاي مديريت و سازماندهي، در نزديك شدن بخشهاي مختلف جهان به يكديگر اثر گذاشته است. به‏طوري كه امروز قاره‏ها، امتها، ملتها و دولتهاي جهان، اجزاء و بخشهاي جدا از يكديگر نيستند كه بخشي بتواند در حيات و رشد خود از بخشهاي ديگر بي‏نياز باشد چه رسد به اين كه با آنها خصومت و دشمني داشته باشد.

از اينها گذشته پيشرفت حيرت‏انگيز در ساخت و توليد سلاحهاي گوناگون و انواع مختلف همچون سلاحهاي سنتي(كلاسيك)، هسته‏اي، ئيدروژني، شيميايي و ميكروبي و نيز مصرف افراطي انرژي و بهره‏برداري بيش از حد از منابع طبيعي، نوع بشر را در معرض خطر نابودي و هلاكت قرار داده است و اين خطر، هم حيات، و هم تمدن را تهديد مي‏كند.

از طرف ديگر فروپاشي خطرناك و روزافزون ارزشهاي اخلاقي و معنوي كه جامعه بشري طبيعي و متعادل را نظم مي‏بخشد و نيز از پايه‏هاي تمدن بشري و شخصيت متعادل انساني است، ايجاب مي‏كند كه اديان بزرگ، به ويژه مسيحيت و اسلام براي جلوگيري از نابودي اين ارزشها موضع عملي پويايي اتخاذ كنند و به منظور جهت دادن فرهنگ و تعليم و تربيت و رفتار، به سمت ارزشهايي همچون عفت، امانت، انضباط، ايثار و احساس مسؤوليت در برابر نسلهاي آينده بشريت، همكاري كنند. ملاحظه اين حقيقت با تمام جوانب و جنبه‏هاي آن ايجاب مي‏كند كه امت‏ها و ملتها در ميان خود به اصل تعاون و همكاري متكي باشند تا زندگي در امنيت و آرامش را براي فرزندان خويش تأمين كنند و در برابر خطرهاي اخلاقي چنان تضميني به وجود آورند كه بتواند حيات و زندگي آنها را به حيات بهتر و برتر مبدّل سازد.

* آيا غربي كه مي‏خواهيم با آن گفتگو كنيم غرب مسيحي است يا لائيك؟

- حقيقت اين است كه ما با دو چهره از غرب روبرو هستيم: نخست غربي كه مسيحيت را پذيرفت و از ديدگاه آن و زير شعار آن در برابر اسلام قرار گرفت و اين رويارويي او با اسلام د رجنگهاي صليبي جلوه‏گر شد و اين موضع‏گيري خصمانه را همچنان در نهان خود داشت و تا جنگ جهاني اول در مناسبتهايي، كينه خود را اظهار مي‏كرد چنان‏كه ژنرال «لنبي» برفراز قبر صلاح‏الدين ايوبي در دمشق ايستاد و خطاب به او گفت: جنگهاي صليبي اكنون به پايان رسيد!.

چهره دوم غرب، غربي است كه در برابر اسلام ايستاد و بانيروي نظامي برتر خويش و با روح مادي‏گري و لائيسم و جهان‏بيني سودطلبانه، به كشورهاي اسلامي تسلط يافت. از اينجاست كه جا دارد ما مشخص كنيم كه آيا با غرب مسيحي گفتگو مي‏كنيم يا با غرب لائيك؟.

غرب مسيحي‏اي كه ايمان مسيحيت را در باطن داشته باشد و داراي اخلاق مسيحيت باشد و طبق اين ايمان و اين اخلاق حركت كند هرگز در تاريخ به وجود نيامده است، چنين چيزي صرفا يك فرض و يك ادعاي محض است، بلكه غرب حقيقي كه پس از پشت‏سر نهادن قرون وُسطي در تاريخ جديد پديد آمد و نقش تعيين كننده و مهمتر را در شؤون جهان به چنگ آورد و امروز در برابر اسلام و مسلمانان ايستاده است، غربي است كه در زمينه‏هاي علوم بر تفكر بشري (نه الهي) و در رفتار، بر اخلاق منفعت‏طلبانه متكي است و در درون انساني خود منكر ارزشهاي اخلاقي‏اي است كه مسيحيت به آن مژده داده است و اين تفكر، انسان را قهرا در زندگي مصرفي قرار مي‏دهد كه براساس فرهنگ حس‏گرايي و بر قدسيت لذت و منفعت استوار است. اين است آن غربي كه اكنون با جهان اسلام روبرو است.

اما خود مسيحيت با اسلام، و اسلام با مسيحيت در يك سلسله ارزشهاي مشتركي كه بر مباني عمومي و بزرگ ايمان ابراهيمي استوار است، نوعي پيوند و وجه اشتراك دارند و مسلمانان و مسيحيان نيز در اين وجوه باهم اشتراك دارند.

* دشواريها و موانعي كه بر سر راه گفتگوي مسلمانان با مسيحيان و نيز در گفتگو با غرب وجود دارد چيست؟

- گفتگو با مسيحيت امكان‏پذير است و هم‏اكنون جريان دارد و در جامعه‏هايي كه از مسلمانان و مسيحيان تشكيل مي‏يابد در حد وسيع با موفقيت صورت گرفته است ولي گفتگو با غرب است كه دشواريهايي آن را احاطه كرده و با موانعي روبرو است كه مانع موفقيت گفتگوها در رسيدن به هكاري حقيقي مي‏گردد. اين دشواريها و موانع از ناحيه اسلام و مسلمانان نيست زيرا اسلام از نظر مباني و تعليمات اخلاقي كه دارد با گفتگو و تفاهم سازگار است و مسلمانان را به موضع‏گيري مثبت در موضوع گفتگو و همكاري با ديگران راهنمايي كرده است (موضع‏گيري‏اي كه بر مبناي قرآني در دعوت به همكاري براساس نقاط مشترك بين طرفين استوار است). تاريخ مسلمانان شاهد موفقيت بزرگ آنان در گفتگو و پايه‏ريزي همكاري با ديگران است. مسلمانان هيچ‏وقت تلاش نكردند كه بر ديگران مسلط شوند و آنان را حذف كنند، بلكه تلاش آنها در جهت استقبال از ديگران و همكاري با آنان و محترم شمردن ويژگيهاي آنان بود. شاهد زنده اين ادعا، بقاي مسيحيت و شكوفايي آن در مناطق تحت حاكميت اسلام و همچنين ادامه حيات يهودي‏گري در اين مناطق است درحالي كه در آن زمان اسلام در اوج قدرت بود و حيات اجتماعات اسلامي و تاريخ جهان را نقش‏بندي مي‏كرد.

از طرف ديگر در آن زمان نيروهاي بزرگي وجود نداشت كه از مسيحيت و مسيحيان و كنيسه‏ها و صومعه‏ها و ساير مؤسسات مسيحيت حمايت كند، بلكه تنها قدرت اسلام بود كه سيستمي در حيات اجتماعي به وجود آورد كه بر مبناي محترم شمردن ديگران استوار بود. از اين‏رو اشتباه است اگر بگوئيم اسلام از مسيحيت و مسيحيان حمايت كرد زيرا در آن هنگام خطري آنها را تهديد نمي‏كرد تا تعبير «حمايت» صادق باشد. در اين زمينه «اسپانيا» شاهد خوبي مي‏تواند باشد بررسي‏هاي جديد اثبات كرده است كه نفوذ اسلام در غرب به تمام معناي كلمه از راه مسالمت‏آميز بوده است و در سطح سياسي و از نظر اعمال قدرت هيچ‏گونه فشار و اجباري در كار نبوده است و در سطح معنوي اعتقادي نيز هيچ اجباري براي پذيرش اسلام مطرح نبوده است، بلكه غرب از روي ميل و اراده به نوعي به عضويت منطقه حكومت مسلمانان درآمد و مسلمانان را قادر ساخت كه وارد آن سرزمين شوند و بامشاركت مردم آن ديار كه با اسلام آشنا شده و آن را با ميل و رغبت و بدون هيچ فشار و اجباري پذيرفته بودند، حكومت خود را در آن سرزمين تشكيل دهند.

در مقابل، از آغاز تماس و ارتباط غرب با مسلمانان، موضع‏گيريهاي غرب همواره برخاسته از پايگاه نفي طرف ديگر بوده است، غرب از رهگذر بهره‏برداري از پيام كنيسه ديني و از رهگذر پيام لائيك، در موضع‏گيري در برابر اسلام و مسلمانان همواره با يك تفكر اساسي، توجيه و پيش رفته است و آن عبارت از نفي موجوديت مسلمان به عنوان كسي است كه بيانگر يك دين و يك تمدن و يك فرهنگ است و قابليت آن را دارد كه در ساخت تاريخ سهيم باشد.

* مباني و پايه‏هايي كه مناسب است گفتگو ميان اسلام و غرب در تمام زمينه‏ها و شؤون زندگي بر آنها استوار باشد چيست؟

- شايسته است گفتگو بر مباني ياد شده در زير استوار گردد:

در زمينه سياسي، از توسل به قدرت به منظور تحميل اراده بر طرف ديگر و نيز در حل مشكلات موجود و در رأس آنها مسأله فلسطين و قدس بايد خودداري كرد.

در زمينه فرهنگي، نبايد فرهنگ و نظام و نوع تمدن غرب معيار قرار گيرد، بلكه بايد زمينه و فرصت براي فرهنگ‏هاي خاص جهان اسلام باز و گسترده گردد و اين براساس اصل مدارا و بر خورد مسالمت‏آميز و بدور از تقليد و پيروي كوركورانه صورت گيرد و زمينه را براي همكاري و تأثير متقابل و تكامل طبق اصول ويژه تمدن و فرهنگ اسلامي صورت گيرد.

در زمينه اقتصادي بايد تبعيت و پيروي يك طرف از ديگري لغو گردد و يك مشاركت اقتصادي عادلانه و برابر ايجاد شود.

در زمينه اجتماعي بايد اهميت و اعتبار ارزشهايي كه به جامعه اسلامي در خانواده و در ميان بستگان و بين همسايگان و نيز در سيستم وقف نظم مي‏بخشد، احيا شود.

در زمينه تمدن بايد در جستجوي وسائلي بود كه موجب انتخاب مسير صحيح وضع انساني در زمينه‏هاي اخلاق انساني گردد و اين در پرتو بازگشت به ايمان ديني و احياي اهميت و اعتبار ارزشهاي اخلاقي در زمينه‏هاي خانواده و جامعه و عالم اقتصاد و ارتباط با طبيعت امكان‏پذير است.

از همه اينها گذشته، گفتگو با غرب نبايد به قيمت از دست رفتن حقوق غصب شده مسلمانان و صرف‏نظر كردن آنها از حقوق و داراييها و امتيازهايي باشد كه هنوز در دست غربيها است زيرا اصولاً گفتگو براي علاج ارتباط بيمار است نه به منظور چشم‏پوشي از حق غصب شده. بنابراين نبايد مسلمانان متهم به تعصب و جمود گردند و هر وقت حق خود را مطالبه كردند يا در برابر تجاوز ايستادند راه گفتگو به روي آنها بسته شود!.

* چه تضميني هست كه گفتگو وسيله‏اي براي تخدير يا بهره‏كشي يا سوء استفاده قرار نگيرد؟.

- هيچ راهي نيست جز اينكه گفتگو، صادقانه باشد زيرا ثبات و آرامش جهان و برقراري صلح و امنيت جهاني وابسته به شكل گرفتن گفتگوي جدي و فراگير پيرامون همه قضايا و مسائل ميان غرب و جهان اسلام است زيرا نه غرب قادر به ناديده گرفتن موجوديت جهان اسلام است و نه جهان اسلام توان ناديده گرفتن موجوديت غرب را دارد. اين معنا مسلم است كه ما مي‏توانيم بدون غرب به زندگي خود ادامه دهيم، غرب نيز با صرف نظر از انرژي موجود در جهان اسلام مي‏تواند به زندگي خود ادامه دهد اما بدون اين انرژي، نوعي زندگي فقيرانه و دشوار خواهد داشت بنابراين هم ما و هم غرب بايد حد اقل صداقت را تضمين كنيم تا حداقل موفقيت تضمين گردد و گرنه گفتگويي شكست خورده خواهد بود و به فاجعه‏اي تبديل خواهد شد و در اين صورت بهتر است كه چنين گفتگويي برگزار نگردد!.

/ 1