یاد بود بیدل و بیدل خوانی در افغانستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یاد بود بیدل و بیدل خوانی در افغانستان - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ياد بود بيدل و بيدل خواني در افغانستان

اوج بيدل خواني و بيدل شناسي در عصر امير حبيب الله خان شهيد بود . عبد الوهاب (فايز)

اشاره

به ديدن ما آمده ند از افغانستان ،دو برادرند و هر دو از شاگردان حلقه بيدل . صميمي ومهربان . با شور و شوق حرف مي زنند و با لهجه اي كه هميشه ايران قديم را به ياد مي آورد . از استادشان قندي آغا ميگويد كه از بيدل شناسان بنام افغانستان است و در قيد حيات .

از جنگ مي گويند و اين كه صداي موشك ها بر صداي تفسير شعر بيدل غلبه كرده است و

از يكي از اين دو برادر مي خواهيم كه شرحي از زندگي استاد قندي آغا و عرس هاي بيدل خواني براي ما بنويسد . عبدالوهاب ( فايز 9 خواست ما را اجابت مي كند و چندين صفحه مي نويسد . و اينك خلاصه اي از ان چندين صفحه پيش رروي شماست .

يادي از افغانستان ، يادي از زبان دري كه مرز نمي شناسد و ما و افغان ها را همدل و همزبانمي كند و در نوشته آقاي فايز لهجه نثر معاصر افغانستان ديده مي شود . ديديم اگر ديت در اين نوشته ببريم صميميتش را زايل كرده ايم . بنابراين جز در مواردي اندك ، هيچ تصحييح و تغييري در اين نوشته صورت نگرفته است .

استاد عاليقدر و ارزشمند محمد عبدالحميد اسير ملقب به قندي آغا ، يكي از بيدل شناسان پيشتاز و كم نظير كشور افغانستان است . استاد قندي آغا در دهه اخير به طور مرتب روزهاي پنج شنبه به تدريس بيدل در كلبه پر فيض و فقيرانه خود واقع در باغ رئيس جنگلك كابل پرداخته است .

جناب محمد عبدالحميد اسير مشهور به قندي آغا در حدود هفتاد هشتاد سال پيش در شهر كابل متولد شدند. تحصيلاتشان را در مدرسه امانيه به پايان رسانيده اند . قران عظيم الشان را در سينه از بر دارند و ذهنشان بر خورد ، صميمي و ظريف ومحبوب القلوب همه است . علاوه بر زبان دري به زبان هاي پشتو و آلماني نيز تسلط دارند. پدر مرحوم ايشان عبدالقادر خان و برادر بزرگ مرحومشان صوفي عبدالخالق نيز از بيدل شناسان و علاقه مندان سر سخت بيدل وقت خود بودند.

در حقيقت كانون خانوادگي ايشان كانون علم و فرهنگ و كانون بيدل شناسي بود . قندي آغا نيز به تشويق برادر بزرگشان صوفي عبدالخالق به بيدل خواني و بيدل شناسي روي آوردند.

پدر و برادر استاد قندي آغا ، در عصر امير عبدالرحمن خان كه يكي از شاهان سابق افغانستان است ، و عصر نادرشاه پدر محمد ظاهر شاه ـ شاه سابق افغانستان ـ و در دوره سلطنت محمد ظاهر شاه زندگي مي نمودند و از جمله آزاديخواهان وقت بودند كه از طرف عبدالرحمن خان و به همين ترتيب خانوده نادرشاه و ظاهر شاه يابهتر بگويم اهل يحي ، از مركز كشور يعني كابل به مناطق گرمسسير كشور جايي كه نه آب آشاميدني بود و نه برق و نه شفاخانه ( بيمارستان ) و نه بود و باش مردم محل ، تبعيد و فراري شده بودند تا بالاخره نوبت به قندي آغا مي رسد كه در حدود سيزده سال از عمرشان را به جرم مخالفت با اهل سلطنت در مناطق گرمسير و ريگستان هاي كشور مانند هلمند ، گرمسك و قندهار در تبعيد و فرار به سر برده اند .

خاطره اي از استاد قندي آغا

استاد قندي آغا مي فرمود : روزي به اتفاق چند نفر از دوستانم به ملاقات يك تن از مجاذيب درگاه الهي به كلبه اش رفتيم و چند ساعتي را با او گذرانديم . اما من متاسفانه صحبتهاي آن مرد حق را نمي توانستم فهميد . زيرا طوري حرف مي زد كه فهميده نمي شد خلاصه به خانه برگشتيم و بعد از گذشت چند روز دوستانم باز خواهش كردند كه به ملاقات همان مجذوب برويم و من امتناع ورزيدم و ه رقدر اصرار كردند من قبول نكردم . بالاخره آنها رفتند و من تنها ماندم ، شب شد . بعد از صرف غذا خواستم بخوابم اما نتوانستم . به سراغ ديوان بيدل رفتم . ناگهان همين بيت به چشمم خورد كه فرموده بود :




  • نداني رمز دريا چون نداري گوش گردابي
    كه كار خار و خس نبود زبان موج ، فهميدن



  • كه كار خار و خس نبود زبان موج ، فهميدن
    كه كار خار و خس نبود زبان موج ، فهميدن



با مطالعه اين بيت فورا از گماني كه كرده بودم ، پشيمان شدم و فردا صبح به ملاقات آن مجذوب شتافتم .

عرس شاعران در افغانستان

در افغانستان عرس ( مجالس ياد بود ) هايي به مناسبت ياد بود و بزرگداشت شاعران عارف و پيران طريقت مانند خواجه جواجگان فخر كون ومكان خواجه معين الدين چشتي ( غريب نواز ) كه مقبره مباركشان در هندستان زيارتگاه اهل راز است و به خواجه (اجمير ) نيز معروف مي باشند ، ميرزا عبدالقادر بيدل و حضرت خداوندگار بلخ مولانا جلال الدين محمد بلخي صاحب مثنوي معنوي و حضرت حكيم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائي غزنوي ، محافلي بر پا مي شود كه من باب نمونه طرز برگزاري عرس بيدل را براي آشنايي خوانندگان عزيز شرح مي دهيم :

عرس بيدل در كلبه فقيرانه قندي آغا از دهه اخير به اين طرف به اين شكل برگزار ميگرديد. عرس از ساعت هفت صبح آغاز و تا شش عصر دوام ميكرد . در ابتدا قندي آغا با يك تعداد از علاقه مندان و حافظان قرآن عظيم الشان گردد هم جمع مي آمدند و سي سپاره كلام الله مجيد را تلاوت نموده ختم مي نمودند . قبل از اختتام كلام الله مجيد در يك ظرف بزرگ شيشه اي يا پلاستيكي نقل و شيريني مي گذاشتند و خدمت قندي آغا تقديم مي نمودند تا هنگام ختم كلام الله مجيد به اصطلاح ما افغانها آنرا دم نمايد و در همان زمان تدارك پختن حلواي شيرين را نيز مي ديدند . نقل و شيريني دم شده را براي علاقه مندان و ميهمانان حاضر توزيع مي نمودند و هر كس سه چار دانه نقل و شيريني را به رسم تبريك از ظرف بر مي داشت . بعد از آن محفل با قرائت آياتي چند از كلام الله مجيد آغاز مي گرديد. ناگفته نبايد گذاشت كه عرس بيدل به فرموده استاد بزرگوار به توجهات خود بيدل و علاقه مندان بيدل برگزار مي شود و كمك هاي دولتي را اصلا استاد بزرگوار رد مي نمودند و نمي خواستند كه دولت كوچكترين سهمي در اين مراسم داشته باشد .

ابتدا شرح حال و يا سوانح مختصر حضرت بيدل براي حاضران محفل قرائت يم شد . بعد از آن علاقه مندان كه در رابطه با عرس بيدل مقاله يا سروده اي داشتند ، قرائت مي نمودند. در آن روز همه از بيدل ميي گفتند و از بيدل مي شنيدند . در تمام فضا و در و ديوار كلبه قندي آغا ، صدا و نواي بيدل مي پيچيد . اشكها بي اختيار از چشمان علاقه مندان جاري مي شد . همه به وجد و شور غوطه مي زدند و در سوز وگداز و در تب و تاب مي آمدند . زماني كه سروده ها و مقالات پايان مي پذيرفت ، نواي آواز استاد فقيد مويسقي كشور ما مرحوم محمد حسين سر آهنگ از گوشه اي بلند مي شد و آوازش طنين انداز مي گرديد كه مي گفت :

عرش اگر باشيم زمين و آسمان بيدلم

ناگهان هياهو و شور و شغب در محفل بر پا مي شد . همه براي بيدل و استاد مرحوم سر آهنگ ـ كه به فرموده قندي آغا بيست سال خدمتكار جناب خودشان و خانقاه بيدل بود ـ اشك مي ريختند . همه مجذوب مي شدند و خاموشي مطلق همه جا را فرا مي گرفت . تا اينكه هنگام صرف طعام نهار مي رسيد. دراين موقع همه شاگردان و ارادتمندان قندي آغا در شستن دست ميهمانان ، تهيه دست خوان ها ( سفره ها ) و تهيه به اصطلاح آفتابه و لگن و ديگر اشياي ضروري از يكديگر پيشي مي گرفتند و همه براي خدمت به ميهمانان حاضر كه حدود هزار نفر مي شدند ، دست يه دست هم مي دادند .

ببعد از صرف ناهار ، بخش موسيقي محفل آغاز مي گردييد و تمام آواز خوانان مي باييست غزليات بيدل را در قالب موسيقي مي اوردند و تقديم مهمانان مي نمودند .

قندي آغا مي گفت : از سال 1325 به اين طرف عرس هاي بيدل را هم در حضر و هم در سفر برگزار كرده ام . بهترين اعتلاي بيدل خواني و بيدل شناسي در عصر امير حبيب الله خان شهيد بود كه تا اوايل عصر نادرشاه ـ پدر محمد ظاهر شاه ـ داوم نمود و رونق خوبي داشت . در زمان محمد ظاهر شاه نيز انجمن ادبي بنام بيدل وجود داشت كه اعضاي آن قاري عبدالله خان مرحوم ، ملك الشعرا استاد بي تاب و شايق جمال وديگران بودند .

قندي آغا درادامه صحبتهايش مي گفت : وقتي ديدم بيدل شناسي در كشور ما رو به تضعيف گذاشته فكر كردم كه چراغ بيدلي كه ميراث پدران و اجداد ماست ، نزديك است به خاموشي بگرايد ، از اين ررو تصميم گرفتم حلقه درس را زير نام حلقه بيدل تشكيل بدهم تا علاقه مندان بيدل نيز بتوانند از مفاهيم و معاني عرفاني و تصوفي اين عارف سراپا دل بهره اي بگيرند . و حالا نيز تا ذهنم مختل نگردد تدريس بيدل را به شاگردان حلقه بيدل ادامه مي دهم . قندي آغا مرتب اين بيت را مي خواندند و تكرار مي نمودند :




  • با دل اگر بخوشيم بيدل كجا خروشيم ؟
    دود همين سپنديم بانگ همين درائيم



  • دود همين سپنديم بانگ همين درائيم
    دود همين سپنديم بانگ همين درائيم



بر مي گرديم به بيدل خواني و بيدل شناسي و آن حلقه بيدل كه حالا در چه حالت است ؟ بيتي از حضرت بيدل به ذهنم خطور مي نمايد كه مي فرمايد :




  • هر نفس چندين امل مي زايد از انديشه ات
    شرم دار از لاف مردي ها كه طبعت ماده است !



  • شرم دار از لاف مردي ها كه طبعت ماده است !
    شرم دار از لاف مردي ها كه طبعت ماده است !



آري قدرت طلبي ها و زايمان آمال و آرزوهاي دنيايي و تابع نفس و هوا بودن ، اثر طبع ماده هاست نه مردها . امروز كلبه ايي كه قبل از شرايط كنوني ، در كابل ، در آن از عرفان و تصوف وخداپرستي صحبت به عمل مي آمد ، جاي خود را به صفير گلوله ها و موشك ها داده است . امروز متاسفانه ديگر آن حلقه بيدل كه در حقيقت مدرسه قران ، خداشناسي و خداپرستي ، مدرسه عشق به پيامبر اكرم (ص) و آل بيت آن حضرت بود ، وجود ندارد :




  • شاخ از گلشن جدا مصروف گلخن مي شود
    زندگي با دوستان عشق است و تنها آتش است



  • زندگي با دوستان عشق است و تنها آتش است
    زندگي با دوستان عشق است و تنها آتش است



شيوة تدريس در حلقة بيدل

دراين حلقه ابتدا مطلع غزل توسط منشي جلسه عبدالعزيز مهجور قرائت مي گرديد . ابتدا قنديي آغا بحر عروضي غزل را با اصطلاحات صوفيانه آن توضيح و تشريح مي نمودند و بعدا به توجيه بيت مطرح شده مي پرداختند و بيشتر سعي مي ورزيدند معاني ابيات را با آييات مباركه قرآن ، احاديث نبوي و مقوله هاي بزرگان دين اسلام تلفيق بدهند و ابيات نظير آن را بياورند . به همين ترتيب بيت دوم و سوم مطرح مي شد . كه به علت بغرنجي و پيچيدگي ابيات بيدل ، نمي توانستيم غزل را در يك روز ختم كنيم كه مابقي آن به هفته آينده گذاشته مي شد .

آثار قندي آغا

از آثار قندي آغا ميتوان به اين كتاب ها اشاره كررد : كليد عرفان در دوجلد ، پيوند دل ( تخميس هاي قندي آغا از غزليات بيدل ) ، شرح رباعيات بيدل ( كه يك جلد از كليه عرفان و دو اثر ذكر شده در پاكستان به چاپ رسيده است ) و همچنيين آثار جنون شوكتان يا مجاذيب معاصر افغانستان ، مرد حق ، و تخميسات ايشان از غزليات حافظ شيرازي تا كنون اقبال چاپ نيافته است.

شاگردان حلقة بيدل

از شاگردان حلقه بيدل ـ در سال هايي كه من نيز شاگرد اين حلقه بودم ـ مي توانم از مهندس عبدالاحد ( واحد ) مجد كبير ، عبدالرب عجم ، دكتر اسد الله شريف ، مهندس هارون ، مهندس احمد فهيم مومند ، عبدالله مير قندي آغا و دكتر نذير نام ببرم .

اشك زمينگير تخميس غزل بيدل




  • گهي اشك زمينگيرم گهي آه سحر گاهم
    به هر صورت كه باشم از هواخواهان درگاهم
    اگر خورشيد گردونم و گر گرد سر راهم



  • هجوم اضطراب در دم و با ناله همراهم
    اگر خورشيد گردونم و گر گرد سر راهم
    اگر خورشيد گردونم و گر گرد سر راهم



گداي حضرت شاهم گداي حضرت شاهم





  • سراغ بي نشان گير اگر خواهي نشانش را
    اگر من از قصور عجز نگرفتم عنانش را
    سجودي مي برم از دور خاك آستانش را



  • ز عنقا پرس تا راهي نمايد آشيانش را
    سجودي مي برم از دور خاك آستانش را
    سجودي مي برم از دور خاك آستانش را



به آن قربي كه نزديكان هم از دورند آقا هم





  • ندارد ساز هستي تحفه اي از بهر تكريمش
    چو باري راه بردم در حضور آباد تسليمش
    قبولي يافتم در بارگاه عرش تعظيمش



  • نباشد ساز و برگ بي نوائي باي تقديمش
    قبولي يافتم در بارگاه عرش تعظيمش
    قبولي يافتم در بارگاه عرش تعظيمش



كز آن كسب سعادتها كنون مقبول اللهم





  • بسان داغ لاله عشق محو از دل نمي گردد
    حضور و غيبت اينجا در ميان حايل نمي گردد
    چه نزديكي چه دوري بندگي باطل نمي گردد



  • زخاطر نقش مهرت هيچ گه زايل نمي گردد
    چه نزديكي چه دوري بندگي باطل نمي گردد
    چه نزديكي چه دوري بندگي باطل نمي گردد



فدايي بودم اكنون از دعا گويان درگاهم





  • خوشا وقتي كه رد قرب ولايش داشتم منزل
    كنون دوراز حضورش خاك برفرقست وخون دردل
    جداازان آستان ديگرچه گويم چيستم بيدل



  • اسير عشق بودم فارغ از انديشه باطل
    جداازان آستان ديگرچه گويم چيستم بيدل
    جداازان آستان ديگرچه گويم چيستم بيدل



غمم درد دلم داغم سرشكم ناله ام آهم


وقتي مقالات پايان مي پذيرفت ، نواي آواز استاد موسيقي كشور ما ، مرحوم محمد حسين سر آهنگ بلند مي شد كه مي گفت : عرش اگر باشم زمين و آسمان بيدلم !

امروز كلبه اي كه قبل از شرايط كنوني ، در كابل در آن از عرفان و تصوف صحبت به عمل مي آمد ، جاي خود را به صفير گلوله ها و موشك ها داده است .

/ 1