جایگاه اجتماعی حوزه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه اجتماعی حوزه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه اجتماعي حوزه

علوم تربيتي





حوزه

در سلسله مباحث [مسائل نظام حوزه] به مباحث عمده اى چون مديريت و تشكيلات پذيرش و گزينش آموزش امور علمى و تحقيقاتى مسائل صنفى پرورش اخلاقى و معنوى وامور تبليغى اشاراتى شد. دراين نوشتار از ارتباط نظام حوزه با نظام اجتماعى سخن به ميان است و دلسوزان و ره جويان تكامل حوزه و جامعه از اهميت اين بحث آگاهند. مسلمااين گونه نوشتارها گامهاى اولين اين مسيرند و دعوى آن نيست كه سخن به تمام و كمال گفته شده است امااگر ضرورتى را بباوراند و روزنه اى را بگشايد مقصود حاصل گشته است و دراين زمينه ديگر مسائل اصلى اين سلسله مباحث در به دريافت انظارانديشه وران نياز فراوان است و آن را دريغ نخواهند داشت ان شاءالله .

صاحبان بينش عزلت وانزوا و جدايى دين از سياست و جدائى حوزه از نظامات فرهنگى سياسى اجتماعى جامعه اسلامى در حقيقت حوزه را با معبداشتباه گرفته اند و فلسفه وجودى حوزه ها رااز ياد برده اند و نفهميده اند و يا نخواسته اند بفهمند كه بودجه حوزه هاى دينى - چه كم و چه زياد - مربوط به بيت المال مسلمانان و بودجه حكومت اسلامى است و نمى توان از آن براى تحصيل مقامات مادى يا معنوى خويش


بهره جست و بس و هيچ كارى را به جامعه عرضه نداشت . بلكه استفاده ازامكانات حوزه اى و بودجه حكومت اسلامى مشروط به بازدهى وانجام خدمت است .

امام صادق ( ع ) مى فرمايد:

والله عبدالله بشى ءافضل من اداء حق المومن 1

يعنى : به خدا قسم هيچ عبادتى براى خدا صورت نمى گيرد كه برتراز اداى حق و مومن باشد.

اداى حق مومن تنها باز گرداندن امانت مادى يااندكى پول نيست . بلكه مهمترين مصداق آن اداى حقوق معنوى وايمانى است .

جامعه به گردن حوزه و علماى اسلامى حق دارد. حق ارشاد و هدايت حق امر به معروف و نهى از منكر حق گرفتن حقوق مظلومان از سيرانى كه سيرى آنها را به زحمت انداخته است . حق شناساندن اسلام واجراى حدود الهى و تحقق عدالت اجتماعى . و در صورتى كه حوزه علماى اسلام دراين زمينه ها كوتاهى كنند ا متها اين حقوق را در روز رستاخير باز خواهند خواست . رابطه و نسبت حوزه با جامعه اسلامى همانند نسبت و ارتباط مراكز كارشناسى و كارآموزى وابسته به سازمانهاى توليدى و صنعتى است .

در صورتى كه اين مقايسه را صحيح و منطقى بدانيم بسيارى از مسايل بعدى و جنبى ما در اين بحث حل خواهد شد. زيرا مراكز كارشناسى معمولا داراى اين مشخصات مى باشد.

الف : يك مجموعه توليدى و صنعتى و خدماتى كه داراى فعاليتها و كارهاى فنى علمى و تخصصى است براى تامين نيروى انسانى مورد نيازش نمى توانداز كارگران و كارمندان و نيروهاى ساده آموزش نديده استفاده كند ناگزيراست كه در كنار مجموعه سازمانى مركزى به منظور تربيت و آموزش نيروهاى مورد نياز خود تاسيس نمايد تا نيروها پس از كسب مهارتهاى لازم و صلاحيتهاى علمى و عملى و كار آزمودگى به خدمت مجموعه در آيند و به بازدهى برسند.

ب : در چنين مراكز آموزشى و كارشناسى كه وابسته به مجموعه اى خاص مى باشد همواره تعداد نيروهاى انسانى مورد نياز مشخص است و براسا آن افراد گزينش مى شوند و دوره مى بينند.

ج : در مراكز كارآموزى و كارشناسى دوران تحصيل و كارآموزى محدود و معين است واين گونه نيست كه يك فرد بتواند تمام عمر خويش را در دوره كارآموزى بگذارند و در جابزند وازامكانات و مزاياى آن بهره گيرد.

د: رشته هاى فنى و تخصصى آموزشى و تجربى براساس رشته هاى مورد نياز مجموعه سازمان قراداده مى شود.

ه: نيروهاى انسانى كه در چنين مراكزى گزينش مى شوند از نظر سن سواد توان جسمى و روحى و ميزان معلومات عمومى بايد داراى خاصى باشند واين طور نيست كه


پيرمردان از كارافتاده را تعليم دهند و بعد بجاى بهره گيرى ازاو عده اى از كارآموزان خود را براى انجام مراسم كفن و دفن اواعزام كنند!

و:اگر حقوق و مزايايى در دوران كارشناسى به كارآموزان پرداخت شود كارآموزان را متعهد مى سازد كه پس از كسب مهارت توان خويش را در مجموعه مربوطه بكار گيرند. و بدينجهت اگر كارآموزى ازانجام وطيفه امتناع ورزد. ملزم مى شود كه هزينه مصرف شده را به سازمان باز گرداند.

ز: و در نهايت مراكز كارآموزى و كارشناسى ياد شده بخشى از مجموعه و سازمان توليدى و صنعتى مربوطه است و جداى از آن به حساب نمى آيد و بى ارتباط با آن عمل نمى كند.

همه اين ويژه گى ها بطور كامل در زمينه مناسبات (حوزه و جامعه ) نيز صادق است .

الف : اسلام كليتى است كه حيات واقعى و همه جانبه زندگى بشر را در بعد فردى واجتماعى اخلاقى عبادى سياسى اقتصادى حقوقى فرهنگى و نظامى عهده داراست و رهبرى و هدايت انسان را در همه زمينه هاى اصولى زندگى مادى و معنوى بر عهده گرفته است و بدينجهت است كه در فلسفه ارسال رسل قرآن به دو مساله زيربنايى واساسى اشاره كرده است 1 مساله تزكيه و تعليم و پرورش و هدايت و آموزش واصلاح جوامع بشرى 3 و زدودن خرافات و برقرارى مناسبات انسانى 4 2 مساله برقرارى حاكميت قسط و عدل 5 و گستن زنجيره هاى طلم و مبارزه با طواغيت . 7

تحقق اين دوايده اساسى مستلزم حضور و دخالت و رهبرى و هدايت همه جانبه اسلام در شوون مختلف جامعه بشرى است . و چنين دخالت و هدايت و مديريتى نيازمند شناختها و توان قوى و نيرومندى است كه اين شناختها و توان هاى لازم در پيامبران وامامان معصوم[ ع] به صورت غيراكتسابى از ناحيه خداوند متعال قرار داده شده است ولى در ديگرانى كه بايد راه پيامبران وامامان را تداوم بخشند اين نيروها و توان ها تا حد لازم به صورت بالقوه نهفته شده است و قابل اكتساب است وبايد براى ايفاى مسووليتهاى گران خويش خود را به دانش و توان مجهز سازند. و حوزه هاى علمى اسلامى تنها مراكزى است كه به اهداف عالى پيامبران و تداوم خط انبياء وامامان[ ع] مى انديشد و بدين منظور تاسيس شده است تا به صورت مركز علوم اسلامى و كارشناسى مسايل اجتماعى جهان اسلام عمل نمايد و تحقق اهداف و آرمانهاى اسلامى را در جامعه بشرى تضمين نمايد. و به پرورش نيروهاى كارآزموده و خبير و آماده واسلام شناس و زمان شناس همت گمارد تا پس از كار آزمودگى آنان را در جايگاه هدايت و رهبرى و نظارت جامعه اسلامى قرار دهد.

ب : بنابراين وقتى كه حوزه مركز كار آموزى و كارشناسى مسايل جامعه اسلامى شناخته شد بايد نياز جامعه به نيروى رهبرى از جهت كيفى و كمى ملاحظه شود و براساس


آن برنامه حوزه ها تنظيم گردد.

ج : دوران تحصيل رسمى و كسب تخصص هاى لازم بايد معين و مشخص باشد - و البته منافات ندارد بااين كه فردى پس ازاتمام دوران تحصيل رسمى در كنارانجان وظيفه اجتماعى و دينى به ادامه تحصيل و كسب دانش نيز بپردازد.

د.رشته هاى تخصصى وابعاد كاراجتماعى و علمى بايداز يكديگر تجزيه شود تااز كوتاه ترين فرصت بهترين و عميق ترين بهره گيرى حاصل آيد.

ه: كسانى كه مى خواهند در دوران كارشناسى از بودجه حكومت اسلامى - سهم امام - وامكانات حوزه اى استفاده كنند بايد داراى شرايط يك محصل از نظر سنى تعهد ايمانى استعداد و كارآيى ... باشند تا پس از دوران تحصيل مجال و توان بازدهى را دارا باشند. البته باز هم توضيح مى دهيم كه حق فراگيرى علم و دانش - بخصوص دانش دين - براى همگان ثابت است و هيچ حد و مرزى ندارد. ولى آزادى كسب دانش معنايش اين نيست كه هر فردى با هر شرايط و هدفى بعنوان تحصيل علوم دينى بار زندگى خود را بر دوش بوجه بيت المال تحميل كند و در كسوت روحانيت در آيد. :

و:استفاده طلاب از سهم امام و بودجه حكومتى اسلام بايد مشروط به بازدهى وارائه خدمت باشد زيرا كسب دانش در هر حال شايسته و مطلوب است و شايد روزى برسد كه جامعه ما به حدى از غناى علمى و نيروهاى كارآى مدير و مدبر مورد نياز برسد و كه امكانات حوزه بدون قيد و شرط دراختيار همگان قرار گيرد - مانند آنچه امروز بعنوان نهضت سوادآموزى در حد خواندن و نوشتن مطرح است اما در شرايط خاصى كه جامعه به مقدار نيازش دسترسى به اسلام شناس و روحانى كاردان و آزموده ندارد چاره اى جز رعايت شرط بازدهى نيست .

ز: و در نهايت نظام حوزه بخشى از نظام جامعه اسلامى بشمار مى رود و نمى تواند به كليت اسلام و حكومت و جامعه اسلامى نينديشد و جداى ازنظام حكومتى واجتماعى و سياسى و فرهنگى جامعه به راه خودادامه دهد و به صورت يك سيستم بسته عمل نمايد!

[تعيين جايگاه اجتماعى نظام حوزه]

پس از عبوراز مرحله نخست كه عبارت بوداز تبيين اصل ضرورت ارتباط حوزه با جامعه نوبت به مرحله دوم كه ازاهميت و كارآيى بيشترى برخورداراست مى رسد و در حقيقت نقطه اوج اين گذرگاه است و مى تواند محط انظار و جولانگاه انديشه ها قرار گيرد. زيرا آنچه مسلم است حوزه و جامعه در گذشته بهرحال با هم مرتبط بوده اند. گر چه اين ارتباط در دوران هاى مختلف و نسبت به افراد بينشهاى گوناگون داراى شدت و ضعف و نوسان بوده است . حتى كسانى كه عملا خود رااز جامعه و مشكلات


و مسايل آن كنار مى كشيده اند به ناچار در حد گفتن مساله و اقامه نماز جماعت و كارهايى ازاين قبيل با مردم ارتباط برقرار مى كرده اند. و آنچه در حقيقت ناشناخته بوده و هست و بسيارى از مشكلات و ناهنجارى هاى سازمان روحانيت در گذشته و حال معلول آن مى باشد عبارتست از ناشناخته بودن و ناشناخته ماندن جايگاه واقعى حوزه در نظام سياسى فرهنگى اقتصادى حقوقى قضايى ... جامعه اسلامى .

جايگاه حوزه از دو ناحيه بايد مورد شناسايى قرار گيرد:

1 جايگاه حوزه در نظام علمى و فرهنگى جامعه و رابطه و تناسب آن با نظام دانشگاهى كشور و نيز تعيين وجوه تمايز حوزه و دانشگاه در علوم انسانى مشترك مانند رشته معارف اسلامى و فلسفه و همچنين مشخص شدن وظيفه و مسووليت و كارآيى هر يك .

2 تعيين جايگاه حوزه در نظام اجرايى و سياسى و قضايى و ... كشور بايد معلوم شود كه حوزه و روحانيت در مشاغل و كارها و مسووليتهاى علمى و مملكت چه مسووليتى را بر عهده دارد؟


اين موضوع ارتباط مستقيمى با نوع بازدهى و فعاليت و كارآيى و عملكرد واجتماعى حوزه ها دارد. و موضوعى است بسيار حساس و تعيين كننده . زيرا نامشخص بودن كار و نقش اجتماعى روحانيت و ناشناخته بودن مشاغل و بازدهى روحانيت مشكلات بزرگى را در گذشته و حال به وجوه آورده و مى آورد.

[مفهوم جايگاه اجتماعى]

وقتى مى گوييم جايگاه اجتماعى حوزه ناشناخته است و بايد آن را تبيين كرد و شناساند.ابتدا بايد ديد منظوراز[ جايگاه اجتماعى] چيست ؟


اصولا جامعه مجموعه اى است تشكيل شده ازاصناف واقشار گوناگون مردم و سازمانها وارگانهاى مختلف كه هر كدام از آنها خدمتى را به جامعه عرضه مى دارد و در مقابل از خدمات ارائه شده ديگران بهره مى گيرد. همه


مى دانند نقش يك معلم كه در دبستان ابتدايى تدريس مى كند در جامعه چيست ؟ به تفصيل مى توانند در رابطه با آن توضيح دهند و با شناخت روشنى كه از زحمات معلم دارند به حكم وجدان ازاو قدردانى و سپاسگزارى هم مى كنند و نه تنها خودشان را طلبكاراو نمى دانند كه خويش را مديون مى شناسند.

و همينطور مردم نقش و فعاليت و تاثير يك دبير يااستاد دانشگاه و ... را در نظام و سيستم ملموس اجتماعى مى دانند و مى فهمند و در صورتى هم كه نوعى ابهام داشته باشند ابهام خويش را ناشى از جهل خود مى دانند و بدگمان نمى شوند و آنان را به چشم يك عضو بيكار نمى نگرند. در صورتى كه نقش اصلى و فعاليت علمى واجرايى و عملكرد ملموس اجتماعى حوزه و روحانيت براى بيشترافراد نامشخص و مجهول است . واگراز آنها پرسيده شود كه روحانيت در جامعه چه كار محسوس و ملموسى را ارائه مى كند يا در پاسخ در مى مانند و يا مطالب متفاوت و گاهى متناقضى را بيان مى دارند و بهمين جهت است كه يك روحانى بارها و بارها از سوى افراد تحصيل كرده و غير تحصيل كرده بااين گونه سوالات روبرو مى شود شما چه مى خوانديد وقتى اين را خوانديد چكاره مى شويد شما چند سال درس مى خوانيد مثل اين كه درس طلبگى تمام نمى شود؟! شما در آمدتان از كجاست ؟ فايده اين مطالبى كه مى خوانيد چيست ؟ آيا شما هم امتحان داريد؟ معيار شناخت پايه علمى شما چيست ؟ چگونه مى توان يك روحانى متعهد و فاضل و دانشمند رااز يك روحانى نماى جاهل تشخيص داد و ...؟؟


ممكن است گمان شود كه اين ابهامها در ذهن مردم جامعه - مردمى كه حوزه با آنها سروكار دارد اهميت چندانى ندارد! ولى واقعيت جزاين است !

آثار منفى نامشخص بودن جايگاه اجتماعى حوزه

نامعلوم بودن جايگاه اجتماعى حوزه در سه ناحيه تاثير منفى داشته و دارد:

1- در سيستم و محتواى تحقيقات علمى و مطالعاتى و رشته هاى متون آموزشى و بينش اجتماعى و نوع فعاليت حوزه در جامعه . زيرا وقتى كه يك محصل نداند كه مسووليت مشخص او در آينده چيست و نتواند وظيفه خود را در آينده نسبت به جامعه پيش بينى كند.اولا تحقيقات علمى و مطالعاتى او داراى جهت و سوى واحد و مشخصى نيست و ثانيا محركى براى پيمودن دقيق و صحيح و سريع مراتب علمى ندارد و ثالثا ممكن است در زمينه انتخاب فعاليت اجتماعى به فعاليت هاى ناچيز و كم اثر و يا فعاليتهاى كاذب روآورد واز مسووليتهاى واقعى خويش بازمانده و چه بسا آنها را نشناسد ! - كه بايد گفت بسيارى از كسانى كه گرفتار بينش عزلت وانزوا و دورى از جامعه شده اند و


شديدترين فعاليت اجتماعى آنان امامت جماعت و مساله گفتن و حمد و سوره درست كردن و ... شده است بينش آنان معلول نامشخص بودن جايگاه اجتماعى حوزه و روحانيت مى باشد - چرا كه وقتى انسان مسووليت خويش را نشناسد و خود را براى ايفاى آن از نظر علمى و عملى مجهز نسازد و هرگز نمى تواند وظيفه خويش راانجام دهد و چه بسا به اقتضاى[ الناس اعداء ماجهلوا] 8 به دشمنى با آن برخيزد واگر هم به انجام آن اقدام كند خرابى به بار مى آورد!

2- يكى ديگراز تاثيرهاى منفى نامشخص بودن جايگاه اجتماعى حوزه را بايد در ناحيه بينش مردم نسبت به حوزه و روحانيت جستجو كرد. واين موضوع بسيار حساس و قابل توجه است !

اصولااز آنجا كه دين جلوى آزاديهاى بى قيد و شرط و شهوات و تمنيات نفسانى را مى گيرد و غرائز را كنترل و محدود مى كند واز سوى ديگر نفس آدمى سركش و طغيان گراست و به تعبيرى كه در قرآن آمده است :

ان النفس لاماره بالسوءالا ما رحم ربى، و همچنين [ بل يريدالانسان ليفجرامامه] و [ زين لهم الشيطان ما كانوا يعملون] .

وقتى كه دين و دين خواهان و مروجان احكام الهى جلو خودسرى هاى آنان را مى گيرند وامر به معروف و نهى از منكر مى كنند وانذار و تبشير دارند بديهى است كه به بى اعتقادان و سست اعتقادان به مذهب و ديانت به خواهش دل با دين و دين خواهان و مبلغان دين به مبارزه بر مى خيزند. و دراين راه تهمت و دروغ و حق كشى نيز دريغ نمى دارند.

اكنون با توجه به مقدمه ياد شده و ملاحظه نقش مذهبى روحانيت در جامعه مى توانيد به دست آوريد كه چرا مردم جامعه - بى سواد و با سواد - نسبت به روحانيت بيشتراز سايراقشار حساسيت دارند. به علاوه كه اين حساسيت توسط مستكبران منطقه اى و جهانى از طريق تبليغات منفى تشديد مى شود. و به علاوه كه عملكرد ناصحيح و ضداسلامى و ضداخلاقى برخى از عناصر به ظاهر روحنى و همچنين حضور بى اثر و يا كم اثر عناصرانزوا طلب و كم بينش زمينه را براى حساسيتها و ( ان قلت ها) واتهامها همواتر مى كند.

در چنين شرايطى ذهن ها و چشم ها در جستجوى يافتن خلااى است تا از آنجا ضربه خويش را وارد كند. و يكى از ضربه پذيرترين مواضعى را كه براى تحقير روحانيت و بى اعتبار جلوه دادن دانش وارزش و كارآيى حوزه ها پيدا كرده اند خلا و نقصانى است كه براثر نامشخص بودن مشاغل روحانيت و جايگاه اجتمعى حوزه وجود داشته و دارد.

و بهمين دليل كاراو و فلسفه وجودى و نقش اجتماعى او زير علامت سوال مى رود واو را عضوى بى ثمر بى فعاليت و زائده جامعه تلقى مى كنند! و حاضر نمى شون داو را بعنوان يك


مديراجتماعى و يك مربى اخلاقى و يك رهبر سياسى بشناسند.

اتهام مذكور نه بخاطراين است كه آنان گمان مى برند حوزه و روحانيت بودجه زيادى را بخوداختصاص داده اند واز رفاه فراوانى برخوردارند خير بلكه آنان وقتى وضع لباس و قيافه و ظاهر زندگى يك روحانى را - بخصوص در گذشته - مى ديدند به تنگدستى و قناعت او پى مى بردند و بااين وصف به او چنين اتهامى را مى زدند و سراين مطلب رواج بينش انزواطلبى و دورى از فعاليت هاى واقعى وارزشمنداجتماعى و نامعلوم بودن جايگاه اجتماعى روحانيت بوده و هست زيرا همين گروه وقتى كه مى بينند يك پزشك در ماه دهها برابر حقوق و در آمد و مزاياى اجتماعى يك روحانى زحمت كشيده درس خوانده را دارد هيچ استنكارى ندارند. زيرا جايگاه اجتماعى يك پزشك را در جامعه مى شناسند.

3- سومين تاثير منفى نامشخص بودن جايگاه اجتماعى حوزه را مى توان در هماهنگى بى ضابطگى و بى ملاكى برخى از فعاليتهاى اجتماعى روحانيون پس ازانقلاب اسلامى و در شرايط فعلى مشاهده كرد. زيرا پس از تحقق انقلاب اسلامى درب فعاليتهاى جامعه درابعاد گوناگون فرهنگى سياسى قضايى جامعه درابعاد گوناگون فرهنگى سياسى قضايى اجرايى به روى حوزه و روحانيت باز شد. و شرايطى پديد آند كه بسيارى از طلاب و روحانيون به وسعت مسووليت خويش در برابر جامعه و حكومت اسلامى واقف شده و براساس تعهدايمانى واجتماعى كمر به خدمت در جامعه و حضور در فعاليتهاى ملموس اجتماعى بستند. ولى از آنجا كه در زمينه تنها اراده و خواست و عزم طلاب كافى نبوده است و بلكه مى بايست سيستم نظام حوزه مديريت و تشكيلات و برنامه ريزى آموزشى و علمى و فعاليت هاى فرهنگى و سياسى و اجتماعى آن و ... به تناسب تحول زمان گام بر دارد و تحول يابد و خود را براى اداره يك جامعه و يك حكومت قدرتمنداسلامى از نظر فكرى و ايدئولوژى واصول سياسى واقتصادى و شيوه هاى تبليغى مجهز و آماده نمايد و تحقق اين امر نياز به زمان و تلاش فراوان از سوى صاحبنظران داشته است به سرعت صورت نگرفت و هنوز كه هنوزاست جايگاه كاملا مشخصى با ملاكهاى متناسب و حسابشده اى براى حوزه و روحانيت در جامعه تصوير و تعيين نشده واين مساله علاوه بر مشكلات و آثار منفى گذشته مشكلات جديدى را به وجود آورده است از آن جمله :

الف : بينش افراطى مردم نسبت به روحانيت كه ضررش كمتراز عقيده هاى تفريطى نيست . صاحبان نظريه افراطى گمان برده اند كه پس از تحقق انقلاب تمام كارهاى مملكتى و سياسى واجرايى و ... دراختيار كامل روحانيت است و هر فرد روحانى و هر طلبه بخشى از ميراث حكومت را به ارث برده است . در حالى كه صاحبان نظريه تفريطى


گمان مى كردند كه روحانيت كارآيى و كارى جز خواندن چند كتاب درسى قديم و خزيدن در منازل و مساجد واشتغال به او را دواذكار واخذ سهم امام و زكات ندارد و هيچ بارى از بارهاى اساسى جامعه را بر دوش نمى كشد


بينش تفريط مربوط به گذشته است واحيانا در برخى ازاقشار روشنفكرماب كنونى نيز مشهود مى باشد بينش افراط گرايانه زاييده شرايط پس ازانقلاب است كه هرگز نمى توان آن را يك نقطه مثبت و يك وجهه اجتماعى ارزشمند به حساب آورد بلكه بعكس ديدگاهى خطرناك و زيانبار براى حوزه و روحانيت واسلام است .

افراطى نگران هر عمامه بسرى را همه كاره مى دانند وانتظار دارند كه مشكلات مختلف خويش را از سند منزل وام بانك استخدام دراداره تامين آهن و شيشه ساختمان و ... توسط او حل كنند و در وراى اين انتظار عقيده دارند كه يك عمامه بسر در هيچ يك ازاين زمينه ها مشكلى ندارد صاحب و اختياردار همه اين موارداست واگر براى خودش باشداز پس هر مشكلى بر مى آيد و هر معضلى را حل مى كند!

و همينان از سوى ديگر هر كاستى و كمبود و خلافى كه در گوشه اى از جامعه بيابند تك تك افراد روحانى و عمامه سر را مسوول آن مى دانند از آسفالت خيابان كمبود شير خشك زباله شهر وضع و مسايل نقليه عمومى و صف بنزين و نفت گرفته تا معطلى در كنار ميز كارمند شهردارى و حتى تابيدن مدوام آفتاب يا باريدن پياپى باران !

اگر نكوييم تنها عامل اصلى اين بينشهاى افراطى و ناصحيح نامشخص بودن جايگاه اجتماعى حوزه است بايد قبول كنيم كه يكى از عوامل بسيار موثراست .

ب : دخالت برخى از روحانيون درامور غير مهم و بر زمين ماندن بخشى از كارها و فعاليت هاى اصلى واساسى حوزه و روحانيت . اين مطلب وقتى مبرهن خواهد گشت كه جايگاه اصلى و فعاليتهاى اساسى حوزه در جامعه مشخص گردد و سپس وضعيت موجود با وضعيت


مطلوب مقايسه شود.

ج : حضور روحانيون درصحنه هاى مختلف اجتماعى بدون رعايت ملاكها و ضوابط علمى و عملى . كه اين البته از توابع قهرى نامشخص بودن جايگاه اجتماعى حوزه است . زيرا وقتى جايگاه اجتماعى مشخص بشود ناگزير در كنار آن ملاكهاى علمى و تجربى و ساير شرايط نيز مشخص مى گردد. بعنوان مثال هنگامى كه كار قضايى يكى از فعاليتهاى اصلى حوزه بشمار آيد شرايط علمى و عملى كسانى كه مى خواهند به اين كار شاغل شوند نيز مشخص مى شود. و در صورتى كه كار فرهنگى مستقيم مانند تدريس در مدارس - دانشگاه ها و مراكز علمى جهانى از كارهاى اصلى و زيربنايى نظام حوزه بشمار آيد. ويژگى ها و شرايط كسانى كه در مراتب و مدارج مختلف مى خواهند به فعاليت اجتماعى بپردازند. تعيين خواهد شد.

واما در شرايطى كه جايگاه واقعى حوزه در نظام جامعه ناشناخته باشد چه بسياراتفاق مى افتد كه افراد كم سواد يا بيسواد و فرصت طلب و يا جاهل در پستها و جريان فعاليتهاى سنگين قرار گيرند و با ناتوانى خويش به نظام حوزه و روحانيت و حيثيت آن ضربه بزنند.

جايگاه واقعى حوزه در نظام جامعه

پس ازاين كه تااندازه اى ضرورت تعيين جايگاه اجتماعى حوزه را بيان داشتيم واهميت آن را نمايانديم و خطرات نامشخص بودن آن را يادآور شديم نوبت به اين مى رسد كه بدانيم براستى جايگاه واقعى حوزه چيست و كدام است ؟


آيا جايگاه حوزه در جامعه فقط بيان احكام است ؟


آياارشاد وامر به معروف و نهى از منكراست و بس ؟


آيا بايد در مسايل سياسى دخالت كند و سياست گزار باشد؟


آيا بايد چون ديگران كارى آزاد يا دولتى داشته باشد و در كنار آن به بيان احكام وارشاد مردم بپردازد؟


آيا بايد به كار قضاوت بپردازد؟


آيا بايد قانونگذار باشد؟


تداوم رسالت انبياء

وقتى كه مى گوييم جايگاه حوزه جايگاه انبياءاست نمى خواهيم با الفاظ و عناوين تقدسى تعبدى براى حوزه درست كنيم و شيفتگان انبياء را چشم و گوش بسته به اطاعت و پيروى از حوزه و روحانيت دعوت كنيم و يا با تلقين اين مطالب حريمى از عصمت برگرد حوزه پديد آورد تا هر كس انتقادى كرد وايرادى گرفت او را تكفير و تفسيق نمايند! و يا بخواهيم بااين عناوين واوصاف اسباب غرور و خود فراموشى و بزرگ بينى خويش را فراهم آورده و خود را براستى مالك واختياردار همه چيز و صالح و لايق براى همه كار بپنداريم و هيچ قيد و شرط و


ضابطه و قانونى را هم لازم ندانيم ! هرگز


! وقتى مى گوييم جايگاه حوزه جايگاه انبياءاست مسووليت و سنگينى بار آن همانند مسووليت بزرگى است كه خداوند بر دوش پيامبراسلام (ص ) نهاد و به او فرمان داد:[ فاستقم كماامرت] 9 و پيامبر فرموداين فرمان مرا پير نمود. 10

آنان كه داراى تعهد وايمان و شعور عالى باشند در خواهند يافت كه تحمل اين امانت سنگين كارى بس دشواراست .

در جايگاه انبياء خبرى از سلطه گرى و تجبر و زورگويى واشرافى گرى و رفاه طلبى و فخرفروشى نيست آنچه هست ايثار تلاش خدمت دلسوزى آگاهى اخلاص توكل و ارشاداست .

و كوتاه سخن اين كه جايگاه پيامبران جايگاه معلمى است كه مى بايست خود همه شرايط را فراهم آوردند و با شعائر واقعى[ لااسئلكم عليه اجرا] محصلان خويش رااز گرد بازار دنيا فرا خوانند و به آنان درس از كجا آمده اند و براى چه آمده اند و چگونه بايد باشند و چگونه بايد بروند و بكجا خواهند رفت را بياموزند. و در راه انجام مسووليت خويش با هر مانعى به مبارزه برخيزند و درمقابل هيچ دشمنى تسليم نشوند و براى امتها چونان پدرى رحيم و دلسوز باشند.

و علما و روحانيون و حوزه هاى دينى اسلامى وارث پيامبران در همه اين ابعادند.

قال الصادق، ان العلماء ورثه الانبياء 11 و ...

و در راستاى همين وراثت است كه خلفاى رسول الله وامناى اويند.

قال النبى (ص) رحم الله خلفائى . فقيل يا رسول الله و من خلفاوك ؟ قال : الذن يحيون سنتى و يعلمونها عبادالله 12

يعنى : فرمود رسول (ص ) : خداوند رحمت كند جانشينان و خلفاى من را. گفته شداى رسول خدا! جانشينان شما كيانند؟ و خلفاى من را. گفته شد اى رسول خدا! جان شينان شما كيانند؟ فرمود: [آنان كه سنت و روش مرا زنده مى دارند و آنها را به بندگان خدا تعليم و آموزش مى دهند].

و در تداوم و تحقق يافتن همين جانشينى است كه عالمان حاكم بر مردم و حاكم بر مديران جامعه بشرى مى شوند و در حل مشكلات جامعه و تحاكم مردم مرجع قرار مى گيرند.

درايفاى چنين نقشى است كه با مستكبران و زورگويان و طواغيت درگير مى شوند و فرمانى چون[ اذهباالى فرعون انه طغى] 13 آنان را به تداوم مبارزه با ستمكاران فرا مى خواند و مسوولشان مى دارد[ ان لايقاروا على كظه ظالم ولا سغب مظلوم] 14 .

اينجاست كه عالمان و مصلحان جامعه نمى تواننداز مشكلات زندگى و مسايل امت خوى غافل باشند. و بايد دراين زمينه ها به مردم هشدار داده و آنان راارشاد كنند بدعتها رااز ميان بردارند و به مردم قدرت انديشه و بيدارى اجتماعى بدهند و ...

قال النبى (ص ): اذا ظهرت البدع فى


امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يقعل فعليه لعنه الله . 15

فرمود رسول خدا(ص ): چون بدعتها درامت من پديد آيد بر عالم است كه علم خود را آشكار كند پس هر كس چنين نكند لعنت خدا براو باد.

و آنچه زمينه هاىاين روشنگرى واين مسووليت را تعميم مى دهداين است كه :

بدعت و چى نوظهور تنها به آنچه به عقايد و مسائل ذهنى مربوط مى شود منحصر نيست بلكه از آن تجاوز مى كند و به همه شئون و خصوصيات عمومى زندگى همچون آداب عادات و لباسها و سنتها مى رسد و غالبا به سياستهاى اجتماعى و پيوندهاى فرهنگى واقتصادى و ذرزاداره كارها در داخل جامعه اسلامى و همچنين سياستهاى خارجى وارتباط با ديگر ملتها نيز سرايت مى كند.

بنابراين بر عالم اسلامى واجب است كه از گونه هاى متنوع بدعتها و چيزهاى نوظهور آگاه باشد واز چند و چونى و راههاى نفوذ و شيوع آنها با خبر گردد. تا بتواند در برابر آنهاايستادگى كند و اجتماع رااز گزند آنها در امان نگاه دارد. 16

پس وقتى كه گفته مى شوداصلى ترين مهمترين و اساسى ترين كار حوزه در جامعه كار مهمترين واساسى ترين كار حوزه در جامعه كار تعليم و تربيت است معنايش اين نيست كه وظيفه روحانيت و حوزه ها فقط تذكر خشك و خالى است !

معناى معلمى حوزه و روحانيت اين نيست كه ما منبرمان را برويم مساله مان را بگوييم و كارى نداشته باشيم كه حقيقتا در جامعه چه مى گذرد حكومتها با مردم و بااسلام چه مى كننداستعمارگران چگونه به غارت مسلمين پرداخته مى پردازند واحكام الهى چگونه تعطيل شده و مى شود و ...!

معلمى حوزه چونان معلمى انبيا يك معلمى زنده و فعال و مسوول و دلسوز عينى و پويا و طبيب گونه است اگر شاگرد نمى تواند در كلاس حاضر شود اگر نمى تواند درسى را بفهمد اگر نمى تواند درسى را گوش بدهد مشكل او را جويا مى شود و آن را رفع مى كند.

على (ع) در توصيف كامل ترين معلم بشرى حضرت خاتم الانبياء وامامان پس از وى مى فرمايد:

طبيب دوار بطبه قداحكم مراهمه واحمى مواسمه يضع من ذلك حيث الحاجه اليه... 17 .

يعنى : پيامبر وامام - طبيبى است كه همواره در گردش و حركت است و مرهم هايش را آماده ساخته وابزارها و وسايل مداوا را تافته است هرجا كه نيازى باشد بر آن مرهم مى نهد.

وقتى مردم به جانب انبياء نمى آيند انبيا تلاش مى كنند تا ببينند آيا چه كسى و چه چيزى سد راه مردم شده است . خرافات تعصبات بينش ها و پيمانهاى جاهلى يااربابها واشرافها و سرمايه داران مستكبر و طاغوتها؟ و سپس به


شكستن آن سداقدام مى كنند.

وقتى مردم به سخن وحى گوش نمى دهند. پيامبران نمى گويند: من آنچه شرط بلاغ است با تو مى گويم تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال! بلكه عامل آن را جويا مى شوند تا ببينند اگر گرسنگى و وضع نابسامان اقتصادى واجتماعى مانع است آن مانع را بشكلى برطرف سازند.

توهين جاهلان ناآگاه را تا بدانجا تحمل مى كنند كه خداوند وحى مى كند:[انك لعلى خلق عظيم] 18

واين است شيوه معلمى انبياءالهى شيوه اى كه تنها گفتگو نيست عمل است همراهى و همگامى با مردم است رعايت استعدادها و شرايط و واقعيتهاست . دلسوزى وايثار و محبت است حضور در همه ابعاد زندگى اجتماعى است . طبابت پويا و مراقبت داثم از سلامت اخلاقى و معنوى و مادى جامعه است .

معلمى انبياء يك چنين معلمى گسترده و فراگير و عينى است واز آنجا كه پيامبران با وحى و توان فوق العاده رسالت خداوندى تاييد مى شده اند قدرت و لياقت و صلاحيت چنين امر خطيرى را دارا بوده اند ولى حوزه و روحانيت براى يافتن چنين صلاحيت و توانى بايد به كسب دانش و معنويت و خودسازى در زمينه هاى مختلف فردى واجتماعى بپردازند تا وارثان نابرده ارث و غاصبان خلافت انبيا و ضايع كنندگان امانت الهى نباشند.

چگونگى ايفاى نقش معلمى و رهبرى فكرى

آنچه را تا كنون پيرامون جايگاه اجتماعى حوزه گفتيم بيان كلياتى بود كه بايدها ترسيم مى كرد و نقش واقعى واصيل حوزه را در جامعه بعنوان نقشى كه بايد داشته باشد معرفى مى كرد در حاليكه مشكل اساسى و نياز واقعى هنوزه باقى است و طرح استدلالى و برهانى اين مطالب در عالم ذهن و فكر و همچنين اعتقاد يافتن به آن تا زمانى كه عينيت نيافته و در جامعه پياده نشود و تحقق نيابد خلاهاى يادشده را پر نخواهد


كرد اگر به هزار و يك دليل ثابت كنيم كه نقش واقعى حوزه در جامعه معلمى و رهبرى فكرى و عقيدتى و دينى - به معناى يادشده است ولى شيوه ها و راه ها و گونه ها وابعاد مشخص آن را در جامعه ننمايانيم و تعيين نكنيم مشكلات يادشده همچنان به حال خود باقى است .

تعيين جايگاه اجتماعى حوزه در عينيت جامعه و در مشاغل و كارهاى محسوس و ملموس كشور كه بتواند منطبق با نقش واقعى حوزه در جامعه اسلامى باشد كارى است كه بايد در سيستم فراگير سازمان مديريت و طرح برنامه حوزه مورد بررسى و تحليل قرار گيرد و همه ابعاد و جوانب آن ملاحظه شود و با تحول زمان تحول يابد و گسترش پيدا كند.

تصميم گيرى نهايى دراين زمينه از عهده و توان يك فرد بيرون است بلكه بايدافراد صاحب نظر با شرايط خاصى و با ديدگاههاى مختلف اجتماعى و تجربيات و تخصصها و شناختهاى گوناگون از طريق تضارب آرا به نتيجه اى متقن دست يابند.

و در رابطه با ملاكهاى كلى تعليم و شيوه هاى صحيح رهبرى فكرى و مديريت معنوى جامعه اسلامى مطالبى هيت كه با يارى خداوند در مقاله آينده به آن خواهيم پرداخت .

11. الحياه ج 2.28.

17. نهج البلاغه .107.

10. قال ابن عابس : ما نزل على رسول الله صيحه آيه كانت اشد عليه ولااشق من هذه الايه و لذلك قالا صحابه حين قالوا له : اسرع اليك الشيب يا رسول الله : شيبنى هود والواقعه . تفسيرالميزان ج 11.66.

13. طه .43.

1. بحارالانوار ج 74.222.

14. نهج البلاغه خطبه 3.

18. القلم /04

12. همان مدرك .281.

15. اصول كافى، ج 1.54.

16. الحياه - گردانيده فارسى ج .304.

2. آل عمران .164.

3. هود .88.

4. حجرات /10

5. حديد .25.

6. اعراف .157.

7. بقره .286.

8. نهج البلاغه حكمت .163.

9. هود .112.


/ 1