استاد علامه سيد مرتضى عسكرى مقاله ارائه شده به سمينار بين المللى «جايگاه سنّت نبوى در اسلام»، استانبول، تركيه.25/ج 2/1416 ه* . و 28/8/1374 ش.[1]ترجمه از عربى: عباس جلالى الحمدلله رب العالمين والصلاة على خاتم الانبياء افضل المرسلين محمد و آله الطاهرين والسلام على اصحابه المنتجبين.پيروان مكتب اهل بيت (شيعه اماميه)، طبق فرموده خداى متعال: «ما اتاكم الرسول فخذوه ومانهاكم عنه فانتهوا»[2]، دستورات اسلام (اعمّ از عقائد و احكام) را پس از كتاب خدا، از سنّت رسول اكرم ـ ص ـ دريافت مى كنند، و روشن ترين دليل بر اين معنا آن است كه فقهاى اماميّه از قرن چهارم هجرى در استنباطِ احكام، بعد از كتاب خدا به سنت رسول او رجوع نموده اند و در اين زمينه به كتب چهارگانه حديث: كافى، از شيخ كلينى (م: 329 ه*)، من لا يحضره الفقيه از شيخ صدوق (م: 381 ه*)، استبصار و تهذيب از شيخ طوسى (م: 460 ه*)، مراجعه مى كنند و مؤلفان اين كتب، روايات را از اصول گرفته اند، و اصل[3]، در اصطلاح محدثان مكتب اهل بيت، عبارت است از تأليفى كه مؤلفِ اصلى، رواياتِ متن آن را مستقيماً از اهل بيت و يا از كسى شنيده باشد كه او مستقيماً آنها را از امام فرا گرفته است؛ و ائمه اهل بيت تصريح كرده اند كه آنچه روايت مى كنند و يا در آن فتوا مى دهند، از سخنان رسول خدا ـ ص ـ است.امام ابو عبدالله صادق ـ ع ـ به پرسش فردى كه از او مسأله اى پرسيد، همين گونه پاسخ داد؛ آن شخص پرسيد: اگر چنين و چنان شود به نظر شما درباره آن چه بايد گفت؟حضرت فرمود: آرام باش؛ آنچه كه من به تو پاسخ مى دهم، از سخنان رسول خدا ـ ص ـ است و ما با «چه بايد گفت» كارى نداريم[4].و در «بصائر الدرجات» آمده است:هرگاه به تو پاسخى دهم، از رسول خدا ـ ص ـ است و ما از پيش خود چيزى نمى گوييم[5].مجلسى مى گويد: آنگاه كه سؤال كننده از حضرت خواست «ديدگاه خود را كه با ظن و اجتهاد برمى گزينى برايم بازگو نما»، امام ـ ع ـ وى را از اين ظن نهى فرمود، و براى وى روشن ساخت كه آنان جز با قطع و يقين و يا آنچه كه از سيدالمرسلين ـ ص ـ به آنان رسيده است، مطلبى نمى گويند[6].و نيز در بصائر الدرجات از سماعه نقل شده كه گفت:به ابوالحسن ـ ع ـ عرض كردم: هر چه را كه مى فرمايى در كتاب خدا و سنّت نبى اوست، يا از پيش خود مى گويى؟حضرت فرمود: بلكه هر چه را مى گوييم در كتاب خدا و سنت نبىّ او ـ ص ـ است[7].و به سندش آن را از ابى عبدالله الصادق ـ ع ـ نقل كرده كه:اگر ما از پيش خود و از سر هوا و هوس براى مردم فتوا دهيم، در زمره هلاك شوندگانيم، ولى اين گفته ها از رسول خدا ـ ص ـ است. سرچشمه دانشى است كه هر يك از ما آن را از ديگرى به ارث مى بريم. و همان گونه كه مردم زر و سيم خود را نهان مى سازند، ما آن [علوم] را ذخيره مى كنيم[8].مانند اين روايت به سه سند از امام باقر ـ ع ـ در اين كتاب آمده است[9]. و مؤلف، به سند خود از ابى جعفر امام باقر ـ ع ـ روايت كرده كه فرمود:ما اگر از پيش خود سخن بگوييم، مانند كسانى كه قبل از ما به گمراهى كشيده شدند گمراه خواهيم شد؛ ولى ما با حجّتى از ناحيه پروردگار خود سخن مى گوييم كه آن را براى پيامبرش تبيين كرده، و پيامبر آن را براى ما روشن ساخته است[10].و به سند خود آن را از امام جعفر صادق ـ ع ـ روايت كرده كه آن حضرت فرمود:حجّتى است از ناحيه پروردگارمان كه آن را براى پيامبر خود تبيين نموده، و پيامبرش آن را براى ما روشن ساخته است. اگر چنين نبود، ما هم مانند اين مردم بوديم.و نيز به سند خود آن را از ابى عبدالله الصادق ـ ع ـ آورده است كه فرمود:به خدا سوگند ما با هوا و هوس و از پيش خود چيزى نقل نمى كنيم و جز آنچه را كه پروردگارمان فرموده است نمى گوييم. [اين علوم] اصولى است نزد ما كه آن را ذخيره مى كنيم همانگونه كه اين مردم زر و سيم خويش را نهان مى سازند[11].
سخنان ائمه (ع) به جدشان رسول خدا (ص) استناد دارد
در احاديث قبلى، ائمه ـ ع ـ تصريح كرده اند كه از پيش خود سخن نمى گويند، بلكه از رسول خدا ـ ص ـ روايت مى كنند. برخى رواياتى را كه ائمه ـ ع ـ در آنها سخنان خود را به جدشان رسول اكرم ـ ص ـ نسبت داده اند، ذيلاً يادآور مى شويم:در بصائر الدرجات و وسائل الشيعه شيخ حُرّ عاملى (م: 1104) و غير آن دو، به پنج سند، از ابى عبدالله امام صادق ـ ع ـ نقل شده كه فرمود:خداوند، حلال و حرام و تأويل و تفسير را به رسول خود ـ ص ـ آموخت، و رسول خدا ـ ص ـ كليه علم خويش را به على [ع] ياد داد[12].و به سند خود از ابى عبدالله ـ ع ـ آورده است كه حضرت فرمود:خداى متعال، قرآن و چيزى غير از آن را به رسول خود ـ ص ـ آموخت و آنچه را كه خداوند به رسولش آموخت، آن حضرت آنها را به على ـ ع ـ ياد داد[13].در همين كتاب به سند خود از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ـ ع ـ نقل كرده است كه فرمود:هرگاه از رسول خدا ـ ص ـ پرسشى داشتم، به من پاسخ مى داد، و اگر پرسشهايم پايان مى يافت او با من شروع به سخن مى كرد. هيچ آيه اى در شب و روز و آسمان و زمين درباره دنيا و آخرت و بهشت و دوزخ، و در دشت و كوه و تاريكى و روشنايى بر او نازل نگشت مگر اينكه آن را برايم قرائت كرد و بر من املاء نمود و من با دست خود آن را نگاشتم، و تأويل و تفسير و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و به من ياد داد كه چگونه و كجا و درباره چه كسى تا روز قيامت نازل شده است. و برايم از خدا خواست كه به من فهم و قدرت حفظ عنايت كند، و من هيچ آيه اى از كتاب خدا را و اينكه بر چه كسى نازل شده فراموش نكردم، مگر اينكه رسول خدا ـ ص ـ آن را بر من املاء فرمود[14].و در بصائر الدرجات آمده است كه راوى از زيد بن على نقل مى كند كه براى ما گفت: «اميرالمؤمنين ـ ع ـ فرمود: نه آسودم، و نه رسول خدا ـ ص ـ عهد و پيمانى از من گرفت تا اينكه آنچه را جبرئيل در آن روز از حلال يا حرام يا سنت يا امر يا نهى نازل كرده بود، از رسول خدا ـ ص ـ آموختم و دانستم درباره چه و چه كسى نازل گشته است». بيرون رفتيم و معتزله به ما برخوردند، اين قضيه را بر ايشان بيان كرديم؛ گفتند: اين ماجراى شگفت آورى است! چگونه اين كار ممكن است؟ در حالى كه يكى از آن دو از ديگرى غايب است، چگونه آن را مى داند؟ مى گويد: به زيد مراجعه كرديم و او را در جريان پاسخ معتزله قرار داديم. وى گفت: تعداد روزهايى كه [على ـ ع ـ غايب بود، بر رسول خدا ـ ص ـ حفظ و رعايت مى شد و آنگاه كه يكديگر را ديدار مى كردند، رسول خدا ـ ص ـ بدو مى فرمود: «اى على! در فلان روز، فلان آيه و در فلان روز، فلان آيه نازل شد»، تا آخرين روز كه به هم مى رسيد؛... و ما اين پاسخ زيد را به اطلاع آنها رسانديم[15].احاديث سه گانه اى كه ذيلاً از طبقات ابن سعد مى آيد، مؤيد حديث گذشته است:1 ـ از محمد بن عمر بن على بن ابى طالب نقل كرده است كه گفت: به على [ع] گفته شد: چگونه شما بيش از ديگر اصحاب رسول خدا ـ ص ـ حديث نقل مى كنى؟! حضرت فرمود:هر گاه از رسول خدا ـ ص ـ مى پرسيدم، وى مرا آگاه مى ساخت و آنگاه كه ساكت مى شدم، او با من آغاز سخن مى كرد.2 ـ از سليمان احمسى از پدرش نقل كرده كه گفت: على ـ ع ـ فرمود:به خدا سوگند هيچ آيه اى نازل نگشت، مگر اينكه من دانستم درباره چه و چه كسى و در كجا نازل شده است؛ پروردگارم به من دلى با ادراك و زبانى گويا و روان بخشيده است.3 ـ از ابى طفيل نقل نموده است كه على [ع] گفت:درباره كتاب خدا از من پرسش نماييد، زيرا آيه اى نيست مگر اينكه من مى دانم در شب نازل شده يا در روز، در دشت فرود آمده و يا در كوهسار[16].و نيز سه روايت در سنن نسايى و ابن ماجه و مسند احمد، مؤيد گفته ماست، و لفظ از نسايى است:1 ـ از عبدالله نجى نقل شده كه گفت: على ـ ع ـ فرمود: «من نسبت به رسول خدا ـ ص ـ جايگاهى داشتم كه هيچ يك از مردم از آن برخوردار نبودند؛ هر سحرگاه بر او وارد مى شدم، و مى گفتم: السلام عليك يا نبى الله! اگر حضرت تنحنح مى كرد، نزد خانواده ام برمى گشتم، وگرنه بر آن حضرت وارد مى شدم».2 ـ على ـ ع ـ فرمود: «در اوقاتى خاصّ، بر رسول خدا ـ ص ـ وارد مى شدم. هرگاه نزد او مى آمدم اجازه مى گرفتم، اگر حضرت در حال نماز بود، تنحنح مى كرد، و اگر از نماز فارغ شده بود، به من اجازه ورود مى داد».3 ـ و نيز فرمود: «من دو زمانِ ورود بر رسول خدا داشتم، يكى شب هنگام و يكى در روز، و هر گاه شبانگاه خدمت آن حضرت مى رسيدم، برايم تنحنح مى كرد»[17].برخى از رواياتى را كه درباره دريافت علوم على ـ ع ـ از رسول خدا ـ ص ـ وارد شده بود، پيشتر از نظر شما گذراندم. از اين پس، احاديثى مى آيد كه بيانگر اين است كه ائمه اهل بيت ـ ع ـ علوم خود را از پدرشان امام على ـ ع ـ مى گرفتند، و اين كار به دستور رسول خدا ـ ص ـ انجام مى پذيرفت.دستور پيامبر اكرم به على (ع) مبنى بر نگارش براى ديگر ائمه (ع)در «امالى» شيخ صدوق و «بصائر الدرجات» و «ينابيع الموده» آمده (و لفظ از امالى) است كه احمد بن محمد بن على الباقر از پدرانش عليهم السلام نقل مى كند:رسول خدا ـ ص ـ به على ـ ع ـ فرمود: «آنچه را به تو املاء مى كنم، يادداشت كن»عرض كرد: اى پيامبر خدا! مگر بيم فراموشى بر من دارى؟حضرت فرمود: «به فراموشى تو بيمناك نيستم؛ چه اينكه من از خدا خواستم تا نگاهدار تو از فراموشى باشد، ولى براى شريكانت يادداشت نما».مى گويد عرض كردم: اى پيامبر خدا! شريكانم كيانند؟فرمود: «پيشوايانى كه از فرزندان تو هستند...»[18].و على ـ ع ـ در سخنان خو در «مسكن» (كه منطقه اى است) به اين معنا اشاره كرده است، چنانكه ابو اراكه آن را روايت كرده و گفته است در «مسكن» همراه على ـ ع ـ بوديم و بر سر اين گفتگو مى كرديم كه على ـ ع ـ شمشير رسول خدا ـ ص ـ را به ارث برده است، و برخى مى گفتند استرِ حضرت را به ارث برده، و بعضى قائل بودند كه صحيفه و نوشتارى را در قبضه شمشير حضرت، به ارث برده است، تا آنكه على ـ ع ـ بيرون آمد و ما هنوز درباره وى گفتگو مى كرديم. آن حضرت فرمود:به خدا سوگند اگر توان داشته باشم و به من رخصت داده شود، آنقدر با شما سخن مى گويم كه سالى بگذرد و يك حرف را تكرار نكرده باشم، و به خدا سوگند، نزد من صحف بسيارى وجود دارد، كه ميراث رسول خدا ـ ص ـ و اهل بيت اوست[19].
نام كتاب على (ع)
در بصائر الدرجات و كافى به سندشان از اباعبدالله ـ ع ـ نقل شده (و لفظ از بصائر) است كه حضرت فرمود:به خدا سوگند نزد ما چيزى است كه [با وجود آن] به هيچ كس نيازى نداريم و مردم به ما نيازمندند. پيش ما كتابى است به املاى رسول خدا ـ ص ـ كه على ـ ع ـ آن را با دستخط خود به نگارش درآورده و صحيفه اى است كه طول آن هفتاد ذراع است، و هر حلال و حرامى در آن وجود دارد[20].و ائمه اهل بيت كتاب على را كه رسول خدا ـ ص ـ در آن، احكام را بر او املا فرموده است، «الجامعه» ناميده اند. چنانكه در شش روايت در كافى و وافى و بصائر الدرجات از اباعبدالله الصادق ـ ع ـ وارد شده است كه خلاصه آن چنين است:«الجامعه» نزد ما است؛ صحيفه اى كه داراى هفتاد ذراع از ذراع رسول خدا ـ ص ـ است، و آن را به زبان خويش املا فرموده و على ـ ع ـ آن را با دستخط خويش به نگارش درآورده است. هر حلال و حرام و هر چه كه مردم بدان نياز دارند حتى عوض اندك خراشيدگى، در آن وجود دارد[21].و در روايتى، آن حضرت فرمود:در گستره اى از چرم، مانند ران شتر دو كوهان، حكم هر چه مردم بدان نياز دارند، در آن وجود دارد. هيچ قضيه اى نيست مگر اينكه در آن هست، حتى عوض اندك خراشيدگى[22].در روايتى ديگر است كه فرمود:«الجامعه» براى هيچ كس سخنى باقى نگذاشته است. علم حلال و حرام در آن است. طرفداران قياس به واسطه قياس، در پى علم و دانش برآمدند، ولى جز دورى [از آن] چيزى نصيبشان نشد، زيرا دين خدا به وسيله قياس دست يافتنى نيست[23].ائمه شيعه، امام على و امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر ـ ع ـ چگونه كتبِ علم را دست به دست گردانده اند؟در بصائر الدرجات به سند خود از ابى عبدالله امام صادق ـ ع ـ نقل كرده است كه فرمود:كتبِ [علم] نزد على ـ ع ـ بود و آنگاه كه رهسپار عراق گرديد، آن كتب را به ام سلمه سپرد، و زمانى كه على ـ ع ـ به شهادت رسيد آن كتب، نزد امام حسن و پس از او نزد امام حسين، و بعد از امام حسين، نزد على بن حسين و سپس نزد پدرم امام باقر بود[24].
امام على بن حسين (ع)
در «مناقب» ابن شهرآشوب و «بحار» به سندشان از ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ آورده اند كه:زمانى كه حسين ـ ع ـ متوجه عراق شد، وصيّت [خود] و آن كتب و ديگر چيزها را به ام سلمه همسر پيامبر ـ ص ـ سپرد و بدو فرمود: «هر گاه بزرگترين فرزندم نزدت آمد، آنچه را كه به تو سپردم به او تحويل ده» و آنگاه كه حسين ـ ع ـ به شهادت رسيد، على بن حسين نزد ام سلمه آمد، و او آنچه را كه امام حسين ـ ع بدو سپرده بود، به آن حضرت داد[25].مانند اين حديث در كافى نيز آمده است[26].
امام محمد باقر (ع)
در كافى و إعلام الورى و بصائر الدرجات و بحار منقول است (و لفظ از كافى است) كه عيسى بن عبدالله از پدرش از جدّش نقل كرد و گفت: على بن حسين ـ ع ـ در حالى كه وى در بستر شهادت قرار داشت و گرد او جمع شده بودند، متوجه فرزندش شد و سپس رو به فرزندش (محمد بن على) نمود و فرمود:«اى محمد! اين صندوق را به خانه ات ببر» و آنگاه فرمود ـ يعنى على بن حسين ـ : «ولى در اين صندوق، دينار و درهمى وجود ندارد، بلكه سرشار از علم است»[27].و در بصائر الدرجات، و «بحار» از عيسى بن عبدالله بن عمر، از جعفر بن محمد الصادق ـ ع ـ منقول است كه فرمود:قبل از آنكه على بن حسين ـ ع ـ به شهادت برسد، صندوقى را كه نزدش بود، بيرون آورد و فرمود: «اى محمد، اين صندوق را بردار» گفتند: سهم ما را از صندوق بده، حضرت [باقر ـ ع ـ ] فرمود: «به خدا سوگند براى شما چيزى در آن نيست. اگر در آن چيزى براى شما وجود داشت، آن را به من نمى داد»، و در آن صندوق، سلاح و كتب رسول خدا ـ ص ـ بود[28].
امام جعفر صادق (ع)
در كافى و بصائر الدرجات از حمران نقل شده كه گفت: درباره آنچه مردم مى گويند صحيفه اى مُهر شده به أم سلمه سپرده شد، از حضرت ابوجعفر ـ ع ـ سؤال كردم، فرمود:«هنگامى كه رسول خدا ـ ص ـ رحلت كرد: على ـ ع ـ علم و دانش و سلاح او و آنچه را كه آنجا بود به ارث برد. سپس به امام حسن ـ ع ـ و پس از او به امام حسين ـ ع ـ رسيد، و آنگاه كه ما بيم كشته شدن و نابودى داشتيم آنها را به ام سلمه سپرد، و بعد از آن على بن حسين ـ ع ـ آنها را دريافت كرد».عرض كردم: «آرى، و سپس به پدرت رسيد و آنگاه به خودت منتهى شد و به شما رسيد». فرمود: «آرى»[29].و از عمر بن أبان منقول است كه گفت: از امام صادق ـ ع ـ درباره مطلبى كه مردم مى گويند (صحيفه اى مُهر شده به ام سلمه سپرده شد)، پرسيدم حضرت فرمود: «آنگاه كه رسول خدا ـ ص ـ دنيا را وداع گفت، على ـ ع ـ علم و دانش و سلاح آن حضرت و آنچه را كه آنجا وجود داشت به ارث برد، و سپس به امام حسن ـ ع ـ و پس از او به امام حسين ـ ع ـ رسيد».عرض كردم: و آنگاه به على بن حسين ـ ع ـ رسيد و بعد از او به پسرش و سپس به شما منتهى شد؟ فرمود: «آرى»[30].
امام موسى بن جعفر (ع)
در بحار از حماد صائغ نقل شده كه گفت از مفضّل بن عمر شنيدم كه:از امام صادق ـ ع ـ پرسش مى نمودم كه ابوالحسن موسى ـ امام كاظم ـ ع ـ سر رسيد. امام صادق ـ ع ـ به من (مفضل) فرمود: آيا اگر به صاحب كتاب على بنگرى شادمان خواهى شد؟ عرض كردم: چه [افتخارى از اين بزرگتر؟ حضرت فرمود: اين شخص [امام كاظم ـ ع ـ]، صاحب كتاب على ـ ع ـ است ... [حديث را در مأخذش بنگريد][31].
امام على بن موسى الرضا (ع)
از على بن يقطين منقول است كه گفت:ابوالحسن، امام كاظم ـ ع ـ به من فرمود: «اى على! اين شخص [امام رضا]، داناترين فرزند من است و كتب خويش را به وى هديه كرده ام، (و با دست خود به فرزندش ـ امام رضا ـ ع ـ اشاره كرد).و در روايتى ديگر از ابن يقطين آمده است كه:شنيدم مى فرمود: «فرزندم على، سرور فرزندانم است، و كتب خود را بدو هديه كردم»[32].