مدرسه کربلا (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدرسه کربلا (4) - نسخه متنی

عبدالحسین شهیدی صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مؤيد علقمى وزير خدا او را بكشد براى مغولان نامه اى نگاشت و آنان را برانگيخت كه به بغداد لشكر كشند. او خواست بدين وسيله از عباسيان كه برادران شيعى او را كشته و كرخ بغداد را غارت كرده بودند انتقام بگيرد و به پندار خود امور به سود وى خواهد انجاميد و با برچيده شدن خلافت عباسيان خلافت را به علويان خواهدسپرد.

او برادر و غلام خود را به سوى هلاكو فرستاد و زمينه را براى تسخير بغداد فراهم كرد و از هلاكو خواست كه وكيل او در بغداد باشد. سپاه هلاكو بغداد را تسخير كردند.

آنچه را اين تاريخ نگاران كژ انديش و متعصب مطرح كرده اند و شمارى از نويسندگان ناآگاه شيعه هم با پيروى از آنان در آثار خود يادآور شده اند كه ابن علقمى براى انتقام از سنيان و كينه اى كه از آنان در دل داشت به هلاكو كمك كرد تا بغداد را تسخير كند درست نيست. اين برخلاف اعتقادات

شيعه اماميه است; زيرا شيعيان با آغاز غيبت كبرا همچنان در انتظار امام زمان(عج) بودند و هرگز نامزدى را از علويان براى استمرار امامت در نظر نداشتند. در عصر غيبت كبرا تا ظهور حضرت مهدى(عج) ولايت رهبرى و امامت شيعيان را فقيهان برجسته اماميه بر عهده دارند.

ابن علقمى كه از فقيهان نامور و برجسته عصر خود بود و مورد قبول شيعيان رهبرى و زعامت شيعيان عراق را بر عهده داشت و در ايران خواجه نصيرالدين طوسى رهبرى مطلق شيعيان را بر عهده داشت و در اين برهه نام هيچ يك از علويان در برابر اين دو عالم بزرگ شيعه مطرح نبود كه داعيه رهبرى داشته باشند. پس علت سقوط بغداد همكارى ابن علقمى با هلاكو خان نبود كه اين دروغ بزرگ تاريخى است بلكه برابر آنچه تاريخ نگاران همان دوران نوشته اند سقوط بغداد بر اثر ناشايستگى خليفه و شهوت پرستى و عيش نوشها و خوش گذرانيهاى شبانه وى و بى تدبيريها و آشفتگى دستگاه خلافت بود.

ابن طقطقى (م. 702هـ.ق.) در اين باره مى نويسد:

(… انه كان مستضعف الرأى ضعيف البطش قليل الخبرة بامور المملكة مطموعاً فيه غير مهيب فى النفوس ولامطلع على حقائق الامور و كان زمانه ينقضى اكثره سماع الاغانى والتفرج على المساخرة… و كان اصحابه مسئولين عليه و كلهم جهال من اراذل العوام الاوزيره مؤيدالدين محمد بن العلقمى فانه كان من اعيان الناس و عقلاء الرجال و كان مكفوف اليد مردود القول.)4

رأى و نظر خليفه را حقير مى شمردند. از تصميم گيرى ناتوان بود. خبره در اداره امور مملكت نبود. در نزد مردم و قارى نداشت. از حقايق امور بى خبر بود. بيش تر وقت خويش را در

گوش فرا دادن به غنا و تماشاى رقص سپرى مى كرد. پيرامونيان وى همگى از پست ترين و نادان ترين مردمان بودند كه بر وى غلبه داشتند. امّا وزير وى مؤيد الدين محمد بن علقمى از بزرگان و اشراف و خردمندان عصر خود بود ولى خليفه دست او را بسته بود و گفتارش را نمى پذيرفت.

در جاى ديگر مى نويسد:

(… كان وزيره مؤيدالدين بن العلقمى يعرف حقيقة الحال فى ذلك و يكاتبه بالتحذير والتنبيه ويشير عليه بالتيقظ والاحتياط والاستعداد وهو لايزداد الاّ غفولاً و كان خواصه يوهمونه انه ليس فى هذا كبير خطر ولاهناك محذور وان الوزير انما يعظم هذا لينفق سوقه ولتبرز اليه الاموال ليجند بها العساكر فيقتطع منها لنفسه.)5

وزيرخليفه مؤيدالدين محمد بن علقمى به حقايق اوضاع آگاه بود و به خليفه خطر را گزارش مى كرد و او را هوشيار مى ساخت و به دور انديشى بيدارى و آمادگى در برابر دشمن فرا مى خواند.

ولى خليفه در جهل و غفلت همچنان باقى بود و نزديكان و خواص وى را گمراه كرده بودند و وانمود مى كردند: خطرى در بين نيست وزير خطر را بزرگ مى كند و سپاه دشمن را در نزد شما بزرگ جلوه مى دهد تا وجوهى را براى آماده كردن سپاه به دست گيرد و بيهوده به مصرف برساند و جيب خود را پر كند.

/ 22