نگاهي به كتاب الصيانةالقرآن من التحريف
دکتر علي نصيري مقدمه
كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» در كنار آثاري همچون «التمهيد في علومالقرآن» و «شبهات وردود» از آثار ارزشمند و ماندگار استاد فرزانه ما آيت الله معرفت (حفظهالله) است. نگارنده در اين مقاله و در آستانه نكوداشت ان استاد گرانمايه به دنبال آن است تا انگيزه مؤلف از تدوين، ترجمه و ويژگيهاي كتاب را براي خوانندگان فرهيخته تبيين نمايد. انگيزه تأليف
مسأله احتمال تحريف به كاستي از ديرباز ميان انديشهوران و قرآنپژوهان مطرح بوده است. زيرا از سويي جايگاه بلند و منيع قرآن ميطلبد تا در كنار اثبات اعجاز و فرازميني بودن، سلامت و پيراستگي آن از هرگونه دخل و تصرف نيز به قطعيت ثابت گردد. و اين امر بالطبع ميبايست به عنوان نخستين بنيادهاي قرآنشناسي مورد توجه قرار گيرد. چه، اگر كسي به احتمال هرگونه دخل و تصرف اعم از تحريف به كاستي يا فزوني در قرآن تن دهد، خواسته يا ناخواسته اعتبار اين كتاب به عنوان سند زنده آخرين دين آسماني و معجزه جاويدان اسلام را از هر جهت مخدوش كرده است. از اينرو هر گونه گفتو گو درباره علوم، آموزهها و معارفِ قرآن منوط به اثبات سلامت و نزاهت كامل آن است. از سوي ديگر در جوامع روايي فريقين رواياتي به صورت پراكنده و به مناسبتهاي مختلف انعكاسيافته كه به صورت صريح و آشكار-كه البته شمار اين دست از روايات بسيار محدود است- يا به صورت اشاري ناظر به تحريف به كاستي بوده و گروهها يا افرادي در ميان اهل سنت يا شيعه تحت تأثير اين روايات يا بخاطر عواملي ديگر در ورطه باورمندي به راهيافت تحريف به كاستي در قرآن لغزيده و در لابلاي آثار خود و گاه با تدوين نگاشتههاي -مستقل- كه اين امر نيز بسيار محدود است نظير كتابالفرقان از محمد عبداللطيف در ميان انديشهوران معاصر اهل سنت و كتاب فصلالخطاب في تحريف كتاب ربّالارباب از محدث نوري- در ميان شيعه- به اين تفكر گراييدهاند. در اين بين برخي از خاورشناسان همچون گلدزيهر- كه دشمني با اسلام و قرآن از عموم نگاشتههاي او هويداست- فرصت را غنيمت شمرده با استفاده از رخنه تفكر تحريف در ميان شماري اندك از انديشهوران فريقين، به قرآن تاخته و - به گمان خود بياعتباري- اين كتاب آسماني را به كرسي نشاندند، چنان كه در برابر، شماري از عالمان متعصب اهل سنت همچون ابنتيميه كه عناد و دشمني آنان با اهل بيت(عليهالسّلام) و پيروانشان در سرتاسر آثارشان هويداست و نيز وهابيان عصر ما كه همان راه نواصب پيشين را دنبال ميكنند، بيآنكه به خطر كارشان بيانديشند. شيعه و عالمان شيعه را يكسره به اعتقاد به تحريف به كاستي در قرآن و ادعاي كنار گذاشتن آيات و سور در زمينه ولايت اهل بيت (عليهالسّلام) از سوي خلفا متهم ميسازند و گاه گستاخانه و بيپروا از كيفر و عقوبت الهي، شيعه را به كفر و مهدورالدم بودن محكوم ميكنند!! بيآنكه دريابند كه اين سخن همصدايي با دشمنان ديرينه قرآن بوده و ضمن دامنزدن به تفرقه و جدايي ميان مسلمانان، معتبرترين كتاب آسماني در كرانه گيتي يعني قرآن را سست و بياعتبار ميسازند. پيداست در چنين حال و هوايي هر انديشمند قرآني بويژه عالمان متعهد شيعه بر خود فرض ميدانند كه ضمن دفاع از حريم قرآن و نزاهت كامل آن، دامن شيعه و عالمان شيعي را از انتساب تهمتهاي ناروا پيراسته سازند. راز آن كه در مقدمه تفاسير كهن و نويني همچون مجمعالبيان، صافي، آلاءالرحمان و البيان يا لابلاي برخي ديگر از تفاسير همچون الميزان و نمونه از اين مسأله به اجمال يا گاه به تفصيل گفتوگو شده، و در عموم آثار قرآني و گاه در تكنگاريها مورد توجه قرار گرفته همين است. در همين راستاست كه استاد فرزانه آيتالله معرفت-چنانكه از مقدمه كتاب ايشان پيداست- با الهام از فصلي از كتاب «البيان في تفسيرالقرآن» استادشان آيتالله خويي(رحمةالله) با عنوان «صيانةالقرآن منالتحريف» كتابي گرانسنگ با همين عنوان به رشته تحرير درآوردند. چاپها و ترجمههاي كتاب
اين كتاب تاكنون سه بار منتشر شده است؛ چاپ نخست از سوي مؤسسّه دارالقرآنالكريم، چاپ دوم توسط مؤسسّه امام صادق (عليهالسّلام)، و چاپ سوم- همراه با اصلاحات و اضافات- توسط مركز انتشار جامعه مدرسين حوزه علميه. دو ترجمه از اين كتاب نيز به جامعه فرهنگي عرضه شده است: ترجمه آقاي محمد شهرابي با عنوان «مصونيت قرآن از تحريف» كه ترجمه بخشهايي از متن عربي كتاب بوده و در سال 1376 توسط دفتر تبليغات اسلامي قم منتشر شده است. ترجمه نگارنده اين مقاله با عنوان «تحريفناپذيري قرآن از تحريف» كه ترجمه كامل از كتاب بوده و در سال 1379 به صورت مشترك توسط مؤسسّه انتشاراتي التمهيد و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم اسلامي دانشگاهها (سمت) انتشار يافته و چنان كه در مقدمه سازمان مزبور آمده، متن ترجمهشده به عنوان متن درسي مقطع كارشناسي ارشد رشته علوم قرآن و حديث در نظر گرفته شده است. استاد بزرگوار در مقدمه خود نگارنده را مورد مهر قرار داده و از ترجمه كتاب دفاع كردهاند. نگارنده در مقدمه مترجم، ضمن طرح مباحثي پيرامون مفهوم- و انگيزه هاي گرايش به تحريف- معرفي برخي از آثار در زمينه اثبات نزاهت قرآن از تحريف، انگيزه خود از ترجمه و جايگاه كتاب را به صورت مختصر ارائه داده است. نقل آرا و گفتار مؤلف محترم و ارجاعات در اين مقاله براساس اين ترجمه ارائه شده است. ويژگيهاي كتاب
همانگونه كه اشاره شد پيش از كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» آثاري در زمينه اثبات پيراستگي قرآن از تحريف نگاشته شد و برخي از آثار همچون «نزاهت قرآن از تحريف» از آيةالله جوادي آملي (حفظهالله) پس از آن فراهم آمد، با صرف نظر از مقايسه كتاب صيانةالقرآن منالتحريف با ساير آثار، براي اين كتاب ويژگيهايي ميتوان برشمرد كه برخي از آنها به اين كتاب اختصاص دارد و در اين مقاله به بررسي آنها ميپردازيم: انتساب تحريف به روايات اهل سنت
همانگونه كه اشاره شد به رغم اذعان گروهي از صاحبنظران و عالمان اخل سنت مبني برهمصدايي عالمان شيعه با آنان بر پيراستگي قرآن از تحريف، شماري از آنان در گذشته و بويژه در دوران معاصر-متأثر از جريان نوپاي وهابيت متعصب- بيپروا به شيعه تاخته و همه آنان را به اعتقاد به تحريف متهم ساختهاند، هر چند براي اثبات مدعاي خود بدون نگريستن به تأكيد اكثريت قاطعانديشهوران شيعه بر انكار تحريف، تنها به ديدگاه شماري بس اندك همچون محدث نوري استناد كردهاند. دشمني اين گروه با پيروان اهل بيت (عليهالسّلام) و بيپروايي آنان تا به آنجا رسيده كه دامنه دروغپردازيشان از نگاشتهها پا را فراتر گذاشته و در شماري از پايگاههاي شبكه جهاني اينترنت گسترش يافته است. در پاسخ به اين تعصب و دشمني كور دو راه حل وجود دارد: بددون پرداختن به اين امر، و فراخواندن عالمان اهل سنت به كنار گذاشتن تعصب، بر يكصدايي عالمان شيعه و اهل سنت بر پيراستگي قرآن از تحريف پاي فشرده شود. چه، انتساب هر دو فرقه به تحريف، پيش از آنكه باعث تضعيف آن فرقه شود، به كاستن از منزلت و جايگاه قرآن خواهد انجاميد. اين شيوه در كتاب «نزاهت قرآن از تحريف» دنبال شده است. براي جلوگيري از دامنه تهمتهاي ناروا به شيعه، به اين دست از عالمنماهاي اهل سنت گوشزد شود كه اگر به خاطر وجود رواياتي در زمينه تحريف در منابع روايي شيعه، اينگونه بيپروا به آنان ميتازيد، عين همين كاستي و ضعف در منابع روايي اهل سنت نيز راه يافته است و اگر تدوين كتابي همچون «فصلالخطاب في تحريف كتاب ربالارباب» از سوي محدث نوري زمينه را براي چنين هجومي فراهم ساخته، نظير چنين پديدهاي نامبارك با نگاشتن كتاب «الفرقان» از سوي محمد محمد عبداللطيف در ميان عالمان معاصر اهل سنت، راه يافته است. اين شيوه به صورت گسترده در كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» دنبال شده است. مؤلف محترم اين كتاب در فصل هفتم كتاب با عنوان «تحريف نزد فرقه حشويه عامه» به تفصيل به اين مسأله پرداخته است. در اين فصل بيست و چهار مورد از روايات ناظر به تحريف قرآن در منابع روايي اهل سنت برشمرده شده است. نظير آيه رجم كه خليفه دوم بر قرآن بودن آن اصرار داشت، يا آيه رضعات كه عائشه مدعي بود كه در زمان پيامبر (صلالله عليه و آله و سلّم)تلاوت ميشده اما در جمع قرآن در زمان عثمان مورد غفلت قرار گرفته است. يا روايت ابيبنكعب به نقل از مسند احمدبن حنبل كه مدعي شده سوره احزاب - كه امروزه 73 آيه دارد- در دوران پيامبر (صلالله عليه و آله و سلّم) برابر با سوره بقره بوده است. معناي اين مدعا آن است كه سه چهارم اين آيات اين سوره اسقاط شده است. چنان كه نظير اين ادعا از سوي صحابه بزرگ پيامبر (صلالله عليه و آله و سلّم)حذيفةبنيمان درباره سوره برائت بازگو شده است. در همين فصل با عنوان «فاجعه كتابالفرقان» از اين كتاب نيز گفتوگو شده است. مؤلف فرزانه كتاب همچنين در فصل نخست كتاب به اثبات اين مسأله پرداخته كه ادعاي وجود نسخ تلاوت و انساء، مآلاً به معناي پذيرش راهيافت تحريف به كاستي در قرآن است. زيرا وقتي با استناد به گفتار امثال ابوموسياشعري ادعا شود كه شماري از آيات در دوران پيامبر(صلالله عليه و آله و سلّم) تلاوت ميشده و با اراده الهي از اذهان مسلمانان محو شده است، در حقيقت به اين معناست كه بخشي از قرآن- حال چه به دست خداوند يا به دست ديگران- از دست رفته است. 2. انعكاس ديدگاه گروهي از عالمان اهل سنت مبني بر برائت شيعه از تهمت تحريف
يكي از امتيازات كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» كه در آثاري ديگر از اين دست كمتر مورد اهتمام قرار گرفته، انعكاس نظرگاه آن دسته از انديشهوران اهل سنت است كه خود اذعان كردهاند كه دامن شيعه از تهمت تحريف پيراسته است. اهتمام به اين نكته از آن جهت حائز اهميت است كه صداي مظلوميت شيعه در برابر موج تهمتهاي نارواي شماري متعصب، نه تنها از زبان شيعه، بلكه از زبان انديشهوران اهل سنت شنيده شود. حضرت استاد در فصل چهارم كتاب با عنوان: «گواهي صاحبنظران اهل سنت به پيراستگي شيعه از قول به تحريف»، گفتار چهار تن از عالمان اهل سنت را آورده است. به عنوان مثال ابوالحسن اشعري(م330) بنيانگذار مشرب اشاعره در كتاب معروف خود «مقالات الاسلاميين» اذعان ميكند كه گروهي از شيعه- عقلگرايان در برابر نقلگرايان- بر نزاهت كامل قرآن از هر گونه تحريف و دخل و تصرف پاي فشردهاند. بخشي از گفتار استاد محمّد مدني- رئيس دانشكده شريعت (فقه) دانشگاهالازهر-كه در اين كتاب انعكاس يافته چنين است: معاذالله- از اينكه- اماميه معتقد به كاستي قران باشند، آنچه هست رواياتي است كه در كتب روايي ايشان آمده است، همانگونه كه در جوامع روايي ما نيز چنين رواياتي يافت ميشود، آنچه مهم است نظريه محققان هر دو طايفه است. خوشبختانه آنان با اعلام سستي اين عقيده، برآن خط بطلان كشيدهاند. 3. ارائه ديدگاه عالمان شيعه
پيداست مهم ترين گام در برابر تهمت انتساب تحريف به شيعه، انعكاس نظرگاه عالمان شيعه مبني بر نزاهت قرآن از تحريف است. كاري كه در عموم آثاري از نوع كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» دنبال شده است. مؤلف محترم در چاپ نخست كتاب ديدگاه بسياري از عالمان شيعه را براساس سير تاريخي منعكس ساخته بود، اما در چاپ دوم كتاب به انعكاس اهم ديدگاهها بسنده نمود. آنچه در فصل سوم كتاب تحت عنوان: «تصريحات بزرگان شيعه» آمده، ديدگان بيست و دو تن از عالمان شيعه است أعم از عالمان سلف همچون شيخ صدوق و شيخ مفيد و سيد مرتضي و عالمان دوران معاصر همچون علامه طباطبايي، امام خميني و آيتالله خويي. از نكات قابل توجه آن كه استاد- چنان كه در پاورقي متن عربي كتاب آورده- براي دستيابي به ديدگاه استاد خود امام خميني(ره) از دست نوشتههاي آقاي قديري- يكي از شاگردان امام- كه شرحي بر كفايةالاصول است، و نيز از اظهار نظر شفاهي آيتالله سبحاني درباره چگونگي برخورد امام با مسأله تحريف و شاكله فكري محدّث نوري استفاده كرده است. و اين امر از همت والاي ايشان و تتبع فراگير براي دستيابي به تفكرات صاحبنظران حكايت دارد. 4.اهتمام به ديدگاه خاورشناسان و نقد نظرگاه آنان
گفتوگو درباره خاورشناسان، گسترده پژوهشهاي آنان در زمينه قرآن، انگيزه و ميزان درستي يا خطاي انديشههاي آنان، مجالي ديگر را ميطلبد. آنچه كه همگان بر آن اذعان دارند سوءنيت و غرضورزي شماري از خاورشناسان در عرصه قرآنپژوهي و در بررسي هر يك از مباحث قرآني است. از اين رو بر هر قرآنپژوهي لازم است كه در طرح مباحث و مسائل قرآني ضمن اهتمام به انديشه و نظرگاه خاورشناسان در موارد خطا يا غرضورزي پاسخي درخور به آنان بدهد. كاري كه آيتالله معرفت -حفظهالله- در كتاب مورد بحث و در نقد ديدگاه گلدزيهر - يكي از چهرههاي شاخص غرضورزي- انجام داده است. مؤلف در فصل چهارم كتاب در مبحثي تحت عنوان «هذرالمستشرقين=گزافهگويي خاور شناسان» گفتار گلدزيهر را منعكس ساخته كه در بخشي از آن چنين آمده است: [شيعه] معتقداند قرآني كه در عهد عثماني گرد آمد دچار فزوني و دگرگونيهايي در قياس با قرآن منزَل بر پيامبر شده است؛ چنان كه بخشهاي مهمي از قرآن [به علّت انگيزههاي سياسي] حذف شده است... گرايش عقيدتي شيعه عموماً به اين است كه قرآن كاملي كه از سوي خداوند فروفرستاده شده، بسيار طولانيتر از قرآن رايج بين مردم بوده است. مؤلف محترم كتاب ضمن تبيين خطاهاي گلدزيهر درباره كتاب بيانالسعادة، او را از اين جهت كه براي بازشناساندن نظرگاه شيعه به اين كتاب- كه نگاشته رهبر فرقه صوفيه به نام «نعمةاللهي» است- و نيز تفسير قمي كه استنادش به مؤلف مخدوش است، اعتماد كرده، مورد نقد قرار داده است. 5. بازسازي مفهوم تحريف در كتب عهدين
نخستين دليلي كه محدث نوري براي اثبات رهيافت تحريف در قرآن آورده اين است: در كتب عهدين تحريف واقعشده و ضرورت تشابه حوادث گذشته باحال، مستلزم وقوع تحريف در قرآن است. اين مدعا براساس شكل نخست قياس اقتراني از صغرا و كبرا برخوردار است.صغراي قياس وقوع تحريف در كتب عهدين و كبراي قياس ضرورت تشابه ميان رخدادهاي امّتهاي گذشته با امّت اسلامي براساس رواياتي از پيامبر اكرم (صلالله عليه و آله و سلّم) است. مؤلف كتاب صيانةالقرآن من التحريف ضمن پاسخگويي و تبيين معناي تشابه در روايات مورد استناد،- و اين كه مقصود تشابه در كليات و اصول كلي حيات است و نه رخدادهاي خرد و جزيي و وجود موارد نقض در رخدادهايي همچون فرود منّ و سلوي و سرگرداني- بني اسرائيل در بيابان، به تفصيل به ردّ صغراي قياس پرداخته است، به اين بيان كه از نظر ايشان تحريف به مفهوم مورد نظر و مصطلح-يعني راهيافت فزوني و كاستي در متن اصلي و حياني- در تورات و انجيل راه نيافته است. اين مدعا كاملاً نو و بديع بوده و حتّي در بدو نظر تعجببرانگيز است.زيرا از ظاهر اين مدعا- يعني انكار وقوع تحريف در كتب عهدين- چنين به ذهن تبادر ميكند كه آيتالله معرفت (حفظهالله) به اصالت و اعتبار و آسماني بودن كتب عهدين باورمند است. ديدگاهي كه حتي در ميان متكلّمان يهودي و مسيحي چندان قابل دفاع نيست. حقيقت آن است نگارنده وقتي كه براي نخستين بار در سال 1372 در دانشگاه علوم اسلامي رضوي اين مدعا را از زبان استاد معظم شنيده بسيار شگفتزده شده، و در پي اشكال و اعتراضهاي پيدرپي در جلسه درس و خارج آن مقصود ايشان از ديدگاه را پيجو شده و آنگاه كه به مقصود ايشان- چنانكه توضيح خواهيم داد- دست يافت آرام گرفت. باري، مراد ايشان اين است كه راهيافت تحريف زماني صادق است كه اصالت يك متن مورد پذيرش باشد. به عنوان مثال اگر اصالت كتاب «جمهوريت» افلاطون به رغم قدمت آن مورد قبول همگان باشد، آنگاه اگر دخل و تصرف در بخشي از متن آن اتفاق افتاده باشد، اصطلاحاً ميگويند كه در آن تحريف به فزوني يا كاستي واقع شده است. اما اگر در اصالت واصل انتساب كتاب به افلاطون تشكيك جدّي وجود داشته باشد به گونهاي كه گروه زيادي از صاحبنظران بگويند افلاطون اساساً كتابيبه نام جمهوريت نداشته، يا اگر داشته كتابي سراسر غير از كتاب موجود است، در اين صورت برغم وقوع فزوني يا كاستي در متن اين كتاب، اصطللاحاً نميگويند كه كتاب دچار تحريف شده است.- شايد در چنين مواردي اصطلاح جعل و برساختن به حقيقت نزديكتر باشد. از نگاه استاد آيتالله معرفت درباره تورات و انجيل چنين حقيقتي رخ داده است- زيرا آنچه كه بر موسي و عيسي (عليهالسّلام) فرود آمد در اثر گذر زمان و رويكرد حوادث و رخدادهاي ويرانگر مختلف همچون حمله بختالنصر نابود شده و سالها بلكه قرنها پس از وفات اين دو پيامبر آسماني بخشي از اين متون با تكيه به حافظهها ثبت و گردآوري شد. بنابراين به اذعان بسياري از صاحبنظرانِ يهود و نصارا ـ در نگاه مؤلف محترم كتاب صيانةالقرآن منالتحريف- تورات و انجيل فاقد اصالت و قداست است. گذشته از آن كه پيروان و صاحبنظران اين دو دين آسماني يعني يهود و مسيحيت تا چه حدّ با اين ادعا موافقاند، راهي كه مؤلف كتاب براي مخدوش دانستن صغراي قياس دنبال كرده و ادعاي وقوع تحريف در كتب عهدين را از قبيل سالبه منتفي به انتفا موضوع دانسته، منحصر به فرد و قابل توجه است. ايشان بر اساس اين مدّعا فصل ششم كتاب تحت عنوان «تحريف در كتب عهدين» را به اين امر اختصاص داده و در پژوهشي تاريخي به بررسي اين مسأله پرداخته است. ايشان در پايان اين مبحث و انعكاس ديدگاه پارهاي از متكلّمان و كشيشان مسيحي چنين آورده است: آنچه مسلّم است اين است كه كتاب اصلي در دسترس نيست و آنچه باقي مانده است شرح حالها و پارهاي تعليمات ديني است كه از سخنان پيامبران برگرفته شده و در ضمن يادكرد حوادث تاريخي ذكر شده است. در اين صورت، ادّعاي كساني كه حوادث امّتهاي پيشين را با امّت اسلامي قياس ميكنند مردود است؛ چون تحريف در كتب عهدين موضوعيت ندارد. آنگاه ايشان همصدا با استاد خود آيتالله خويي كبراي قياس را نيز مخدوش دانسته و تبيين كرده است كه مقصود تشابه اصول و كليات است زيرا اگر مقصود تشابه حوادث خرد و جزيي است ميبايست رخدادهايي همچون فرودآمدن منّ و سلوي كه براي بنياسرائيل فرود ميآمد براي اين امّت نيز فرود ميآمد و مسلمانان نيز بسان يهود چهل سال در بيابانها سرگردان ميماندند. 6. بازشناساندن مباني تفكّر اخباريان
اخباريگري گرايشي است كه مبتني بر ترجيح منقولات بر معقولات و بويژه با تأكيد بر انحصار امكان فهم از متون روايات در ميان شيعه شكل گرفته است. اين گرايش در سه مرحله از تاريخ شيعه به شكوفايي رسيد. نخست: در سده هاي دوم تا چهارم كه از جمله پرچمداران آنان شيخ صدوق را ميتوان برشمرد. دوم: در سده دهم و يازدهم با ظهور محدثاني همچون: فيض كاشاني، محمدتقي مجلسي و فرزندش محمدباقر مجلسي، شيخ حرّ عاملي. سوم: سده دوازدهم و سيزدهم؛ سيد نعمةالله جزائري و شاگرد ايشان حاجي نوري به اين مرحله از تاريخ اخباريان تعلق دارند. شماري از تفكرات، وجه مشترك ميان همه اخباريان است، نظير برتري نقل برعقل به هنگام تعارض دو دليل؛ تكيه بر روايات در فهم مداليل آيات و دخالت ندادن عقل در تفسير قرآن مگر در حوزهاي محدود؛ اما برخي از باورها و نوع تعامل به متون ديني منحصر به دوره متأخر اخباريان است. در اين دوره گروهي از اخباريان چنان به سادگي و سهلانگاري در برخورد با روايات و كتارگذاشتن مباني عقلي رويآوردند كه در ورطه لغزشهاي متعددي از جمله راهيافت تحريف به قرآن غلتيدند. از اين جهت اگر واژه اخباريگري به اين گروه قابل تطبيق باشد، به هيچ روي سزاوار نيست. همين اصطلاح درباره مراحل پيشين اين مشرب فكري بكار رود. بلكه شايسته است به آنان اصطلاح محدثان اطلاق گردد. آيتالله معرفت در فصل پنجم كتاب به بررسي اين مسأله- هر چند به صورت اختصار- پرداخته است. ايشان پس از تقسيم نهضت اخباريگري به دو دوره كهن و نوين، و برشمردن ثقهالاسلام كليني(م329) و شيخ صدوق (م380) به عنوان پرچمداران دوره كهن، تفاوت اين دو مرحله را، تثبّت و دقت در نقل روايات و تأكيد بر-بررسي سندي و متني آنها در ميان اخباريان كهن و - سهلانگاري در برخورد با روايات در دوران متأخر دانسته است. آنگاه ايشان به معرفي شاكله فكري و نوع تعامل سيد نعمةالله جزائري به عنوان چهره شاخص اخباريان در دوره متأخر- كه در شكلدهي به شخصيت فكري محدث نوري بيشترين تأثير را داشته- پرداخته است. ايشان در مبحثي با عنوان «سادگي فاجعهآميز» به ارائه نمونههايي از سادهانديشي محدث جزائري پرداخته است. از جمله آنكه ايشان از استاد خود حرفوشي نقل كرده است كه شخصي به نام معمّر ابوالدنيا را ملاقات كرده كه مدعي بود با ائمه(عليهالسّلام) و صاحبان كتب اربعه مصاحبت داشته و از او اجازه روايي گرفته و روايات را بدون نياز به وسائط روايي نقل كرده است. آنگاه به نقل از سيد نعمةالله جزائري اين ادعا را آورده كه او نيز روايات كتب اربعه را تنها با واسطه استاد خود مرفوشي و بدون نياز به چندين و چند واسطه نقل كرده است!! او با چنين سادهانديشي در كتاب منبعالحياة خود مدعي تحريف قرآن شده است. آيتالله معرفت با اين مبحث به اثبات اين مدعا پرداخته كه محدث نوري متأثر از چنين سادهانديشي استاد خود كتاب فصلالخطاب را فراهم آورده و بهانه به دست دشمنان شيعه داده است. آنچه كه در اين كتاب به وضوح به چشم ميخورد تضعيف جايگاه علمي سيد نعمةالله جزائري و شاگرد او محدث نوري است. مؤلف محترم كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» ضمن پافشاري مكرر بر ساده انديشي اين محدثّان و همصدايي با گفتار امام خميني-ره- كه درباره محدّث نوري بر اين اعتقاد بود كه كتابهاي او از جمله مستدرك وسائلالشيعه آميزهاي است از روايات ضعيف با صحيح، و آميخته است از داستانها و حكايتهاي عجيب و غريب راه هرگونه توجيه و تأويل بر كتاب فصلالخطاب محدث نوري را بسته دانسته است. بر اين اساس در بحثي تحت عنوان «عقبنشيني يا در لفّافه سخن گفتن» از كتاب فارسي محدّث نوري با عنوان «كشفالارتياب» ياد ميكند كه به نقض شبهات كتاب فصلالخطاب پرداخته و مؤلف ضمن تأكيد بر خواندن آن در كنار كتاب فصلالخطاب گفته است كه من ميبايست نام كتابم را «فصلالخطاب في عدم تحريفالكتاب» ميگذاشتم زيرا معتقدم كه در قرآنِ منزََََل تحريف راه نيافته و اگر دخل و تصرّفي راه يافته مربوط به مصحف عثماني است. محدث نوري در كتاب الرسالةالجوابيه نيز بر عذرخواهي خود تأكيد كرده است. آيتالله معرفت پس از تأكيد بر آن كه محدث نوري به طور آشكار عقبنشيني نكرده و همچنان بر تحريف قرآن- كه ناظر به مصحف عثماني است- پاي فشرده است، به عكس شاگرد ايشان-شيخ آقابزرگ تهراني- راه هرگونه اعتذار را براي ايشان بسته دانسته است. اين امر يعني تضعيف جايگاه علمي محدّث جزايري و بسته دانستن راه توجيه بر محدّث نوري به رغم مورد احترام بودن آنان براي گروهي از عالمان و صاحبنظران- چنانكه از مصاحبه حضرت استاد ايشان آيتالله معرفت و نيز مذاكرات شفاهي با ايشان برآمده انتقاداتي را متوجه ايشان ساخت. مآل سخن منتقدان اين بود كه به هر حال امثال محدّث نوري جزو عالمان بنام شيعه بوده و مناسب است بسان شيخ آقابزرگ تهراني با بازگذاشتن راه توجيه، خدمات علمي و معنوي ايشان نيز مغفول قرار نگيرد. آيةالله معرفت در پاسخ به اين دست از انتقادات اينچنين پاسخ دادند كه من در برخورد با اين مسأله بين دو راه قرار گرفتم يا ميبايست شيعه را فداي محدث نوري كنم و همصدا با او بر راهيافت تحريف در قرآن پاي فشارم كه كاري خلاف عقل و بداهت بود و يا ميبايست محدث نوري را فداي شيعه كنم و من به رغم احترامي كه براي شخصيت ايشان قائلم، بخاطر اهميت نجاب شيعه و پيراسته ساختن دامن شيعه از تهمت تحريف، گريزي را از راه دوم نديدم. بسته دانستن راه توجيه براي محدّث نوري به خاطر اصرار ر مقصر دانستن ايشان نبوده است، بلكه حقيقتاً آنچه ايشان به عنوان اعتذار آورده، اعتذاري حقيقي و عقبنشيني آشكار از ادعاي تحريف نبوده است. زيرا براي هر انديشهور قرآنپژوهي هويداست كه اساساً محطّ بحث در مسأله تحريف، سلامت قرآني است كه امروزه در دست مسلمانان قرار دارد و آن مصحف برجاي مانده از همان مصاحفي است كه در دوران عثمان با تكيه بر قرآن منزَل بر پيامبر(صلالله عليه و آله و سلّم) تنظيم يافت. بنابراين ادعاي اينكه در قرآن منزَل تحريف راه نيافته و اين مصحف عثماني است كه دچار تحريف شده، غلتيدن كامل در ورطه ادعاي راهيافت تحريف در قرآن است. 7. تشكيك در منابع مورد استناد محدث نوري
از جمله رهيافتهاي علمي كه منحصراً در اين كتاب به چشم خورده و با درنظر نگرفتن پارهاي از مناقشات، مدعاي راهيافت تحريف در قرآن را از ريشه سست و بياعتباري ميسازد، تشكيك و تضعيف منابعي است كه مورد استناد محدّث نوري و امثال او قرار گرفته است- بر اين اساس مؤلف كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» در فصل هشتم كتاب به برشمردن و تضعيف اين كتابها پرداخته است كه عبارتند از:1.رساله نعماني؛
2. كتاب سليمبنقيسهلالي(السقيفه)؛
3. قرائات تأليف سياري؛
4. تفسير ابوالجارود؛
5. تفسير عليبنابراهيمقمي؛
6. الستغاثه تأليف عليبناحمد كوفي؛
7. احتجاج طبرسي؛
8. تفسير منسوب به امام حسن عسكري (عليه السّلام)؛
9. تفاسيري كه سند آنها بريده است نظير تفسير فرات كوفي؛ تفسير ابن حجام و ... از نظر مؤلف محترم، اين كتابها به خاطر روشن نبودن نام اصلي مؤلفان آنها، نظير رساله نعماني و احتجاج طبرسي؛ يا عدم اصالت آنها نظير كتاب سليمبن قيس، يا استناد به مؤلفان غير شايسته نظير تفسير ابوالجارود؛ يا عدم وضوح استناد آنها به مؤلفان ادعايي نظير تفسير منسوب به امام حسن عسكري (عليهالسّلام) و تفسير عليبن ابراهيم قمي، غير قابل استناد بوده و نميتوان به استناد روايات طرحشده در آنها راهيافت تحريف در قرآن را اثبات كرد. ايشان همچنين در توجيه وجود برخي روايات از اين دست در كتاب كافي معتقداند كه وجود يك روايت در جوامع روايي به معناي اشاره داشتن آن به نظر مؤلف نيست، زيرا كار محدث گردآوري روايات است نه اظهار نظر درباره صحت و سقم آنها.
8. نقد و بررسي روايات مورد استناد محدث نوري
همانگونه كه آيتالله معرفت آوردهاند مهمترين دليلي كه از سوي مدعيان تحريف ارائه شده، پارهاي از روايات است كه به طور پراكنده در منابع روايي انعكاس يافته است. محدّث نوري مجموع اين دست از روايات را كه شمار آنها بيش از هزار روايت است، به دو دسته روايات عام و روايات خاص تقسيم كرده و به ترتيب به عنوان دليل يازدهم و دوازدهم از ادلّه خود مبني بر تحريف قرآن شمرده است. مقصود او از روايات عام كه 61 روايت است، رواياتي است كه به طور غير صريح به مدّعا ناظر است و در برابر، منظور از روايات خاص- يعني 1061 روايت- رواياتي است كه به طور صريح و روشن دال بر تحريف قرآن است. مؤلف محترم كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» اين روايات را به هفت دسته تقسيم كرده كه گزارش مختصر آنها بدين شرح است: 1. روايات تفسيري؛ شماري از رواياتي كه مورد استناد محدّث نوري قرار گرفته، رواياتي است كه به عنوان تفسير آيات، به فزونيهايي در لابلاي آيات ناظر است. نظير روايت: «يا ايتهاالنفسالمطمئنّه- الي محمد و اهل بيته- ارجعي الي ربك- راضية- بالولاية- مرضية- بالثواب- فادخلي في عبادي- يعني محمداً و اهل بيته- و ادخلي جنّتي» چنان كه پيداست فقراتي كه در لابلاي آيات آمده به تفسير يا تطبيق آيات ناظر است. و مقصود آن نيست كه اين فقرات جزو قرآن منزل بوده و آنگاه اسقاط شده است. چنان كه كلمه يعني در بخش پاياني روايت گواه مدعاست. 2. روايات ناظر به قرائات خاص اهل بيت (عليهالسّلام)؛ در شماري از روايات، قرائاتي به ائمه (عليهالسّلام) نسبت داده شده كه با قرائت متواتر و متداول ميان مسلمانان مخالف است. اين قرائات از نگاه آيتالله معرفت و نيز استاد ايشان آيتالله خويي (رحمةالله) فاقد حجيتاند. از اين رو به اين دست از روايات به هيچ روي نميتوان عمل كرد. از سويي حتي با فرض صحت اين دست از روايات به هيچ روي نميتوان از آنها تحريف قرآن را اثبات كرد. زيرا «القرآن شيء و القرائات شيءآخر»، نظير روايت، « يحكم به ذو عدل منكم» كه فقره «ذواعدل» در قرائت متعارف را «ذوعدل» دانسته است. 3. رواياتي كه در آنها لفظ تحريف آمده و مقصود تحريف معنوي [=تفسير به رأي] است نه تحريف لفظي؛ نظير امام صادق (عليهالسّلام): « خدايا آنان را كه پيامبرانت را تكذيب، كعبهات را ويران و كتابت را تحريف كردهاند، لعنت كن» گواه مدعا روايتي ديگر از امام باقر (عليهالسّلام) خطاب به سعدالخير است كه در آن آمده است كه: «آنان حروف و الفاظ قرآن را پاس داشته اما حدود آن را تحريف كردند.» 4. روايات بيانگر فزونيهايي در آيات كه به منظور تفسير آيات ارائهشده است. نظير روايتي كه در آن آمده است در مصحف ائمه (عليهالسّلام) در سوره بينه نام هفتاد تن از قريشيان آمده است. و مقصود از اين روايات تبيين اسبابالنزول است. 5. رواياتي كه به هيچوجه ناظر به تحريف نيست، اما در عين حال به عنوان دلايل تحريف برشمرده شده است، نظير روايتي كه در آن آمده: توصيه شده كه پساز قرائت سوره توحيد «كذلك الله ربي» بگوييد. پيداست كه روايت ناظر به آداب تلاوت قرآن است. 6. رواياتي كه به چگونگي برخورد امام عصر (عليهالسّلام)- پس از ظهور- با قرآن كنوني ناظر است؛ از ظاهر اين دست روايات به دست ميآيد كه قرآن مورد تأييد آن حضرت با قرآن موجود تفاوت دارد. آيتالله معرفت معتقد است كه اين روايات به مصحف حضرت امير (عليهلسّلام) ناظر است كه خود از جمله دلايل ادعاي محدّث نوري است. در حالي كه تفاوت مصحف امام علي (عليهلسّلام) با مصاحف كنوني- چنان كه بزرگاني همچون شيخ مفيد بر آن تأكيد كردهاند- در ترتيب و تنظيم آيات و سور و يادكرد شرح و تفسير و شأن نزول آيات است و نه تحريف قرآن. 7. رواياتي كه در آنها آمده كه اگر قرآن چنان كه نازل شد خوانده شود فضايل اهل بيت(عليهلسّلام) يا نام آنان را در آن خواهند يافت. اين روايات نيز ناظر به تفسير صحيح و بيغرض در برخورد با آياتي همچون آيه ابلاغ، و آيه مودّت است. به هر روي مؤلف محترم كتاب «صيانةالقرآن منالتحريف» بدين ترتيب ميكوشد تا مهمترين دليل محدّث نوري - يعني روايات - را با توجيه و تبيين اهداف روايات، مخدوش سازد. البته برشمردن مزايا و ويژگيهاي اين كتاب به معناي پيراسته دانستن آن از هر نقص و كاستي نيست كه اين امر تنها درباره كلام و كتاب الهي صادق است. براي استاد فرزانهام از خداوند متعال، بهروزي و توفيقات روزافزون آرزومندم. 1.براي تفصيل بيشتر ر.ك: صيانةالقرآن منالتحريف، 193-197. 2. براي آگاهي از زندگي و شخصيت گلدزيهر ر.ك: فرهنگ خاورشناسان،328-336. 3. بنا به فرموده استاد ايشان يكي از جانبازان فداكار جنگ تحميلي بوده است كه مدّتي پس از ترجمه كتاب در اثر جراحات ناشي از جنگ به لقاء الهي نايل آمد. براي روح آن عزيز رحمت و غفران خداوند و علوّ درجات را آرزومنديم. 4.تحريفناپذيري قرآن،4. 5. اين كتاب با توفيق و عنايت الهي، با تحقيق و تنظيم نگارنده، در سال 1383 توسط انتشارات اسرا، منتشر شده است. 6. ر.ك: نزاهت قرآن از تحريف،24-27. 7. عمربن خطاب معتقد بود عبارت «اذا زنيالشيخ و الشيخه فارجموها البته.» در زمان پيامبر (صلالله عليه و آله و سلّم) به عنوان يكي از آيات قرآن تلاوت ميشده است. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن،161-162. 8. آيه اين است:«عشر رضعات معلومات يحرّ من. ده بار شير دادند موجب محروميت ميشود.» .ك: همان،166. 9.ر.ك: همان،170-171. 10. ر.ك: همان،173. 11. براي تفصيل بيشتر ر.ك: همان، 29-39؛ التمهيدفي علومالقرآن، 2،28،294. 12. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن،88. 13. همان،91. 14. ر.ك: همان، 64-85. 15. صيانةالقرآن منالتحريف،78. در چاپ ترجمه در پاورقي آدرس كتاب «انوار الهدايه» (شرح كفايةالاصول)، 1،247-243 آمده است. ر.ك: تحريفناپذيري،85. 16. تحريفناپذيري قرآن،102. 17. ر.ك: همان،103-104. 18. همان،207. 19. همان،153. 20. همان، 152. 21. براي آشنايي بيشتر با تفكرات و تاريخ اخباريان ر.ك: مصادرالاستنباط بينالصوليين والاخباريين، محسن غراوي؛ علمالاصول تاريخاً و تطوراً، علي قاييني؛ الفوائدالطوسيه، شيخ حر عاملي. 22. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن،117. 23. همان،118-119. 24. همان،84. 25. همان،124-125. 26. همان، 124-125 27. همان،217. 28. شمار دقيق روايات 1123روايت است. ر.ك: همان، 231. 29. همان،217. 30. همان، 240-241. 31. براي تفصيل بيشتر ر.ك: التمهيد في علومالقرآن، 2،256. 32. تحريفناپذيري قرآن،246. 33. همان،248. 34. همان. 35. براي تفصيل بيشتر ر.ك: همان، 231-275.