حجت الاسلام عزيزاله حيدري آقاي رايكو كه تازه مسلمان شده است ميگويد: «من 14 سال همه اديان را مطالعه كردم، ولي پاسخ مناسب را نيافتم. انجيل و تورات را مطالعه نمودم، اما پاسخ نداد. در نهايت، اسلام و آن هم با ديدگاه شيعي مرا قانع نمود؛ به ويژه وقتي كه در كتاب «هانري كربن» اين مطلب را خواندم كه تشيع تنها مذهبي است كه امام و رهبرش زنده و حيّ است.» [1] راستي چه حركتي ميتوانست رابطة شيعه با رهبري خود را مثل ايجاد يك پايگاه معنوي و جذب و پاسخگو، زنده نگه دارد؛ آن هم تشيعي كه پيوسته در محدوديت بوده و تاريخش آكنده از خون و زخم و رنج است و رهبري آن در سه شكل شهادت و اسارت و تبعيد به بند كشيده شد، چنان كه دعاي ندبه از آن گزارش ميكند؟ [2] سزاوار است اشارهاي به گوشهاي از سركوبها و جناياتي كه در تاريخ بر شيعه روا داشتهاند، داشته باشيم: مسعودي در مروج الذهب مينويسد: 1. منصور فرزندان امام حسن(ع) را جمعآوري نموده و دستور داد زنجير و كُند به پا و گردن آنان بزنند و در همان حال به دارالحكومه منتقل كنند. سپس آنان را در سرداب و زيرزمين زندان جا دادند كه شب و روز تشخيص داده نميشد. لذا قرآن را پنج قسمت كرده و هر نماز پنجگانه را پس از خواندن يك قسمت قرآن انجام ميدادند. اولاد علي مستراح نداشتند و ناچار بودند براي قضاء حاجت از محل سكونت خود استفاده كنند. در نتيجه بوي كثافت برايشان مشقتآور بود و بدن آنان ورم ميكرد و اين ورم از پا شروع ميشد و آنگاه كه به قلب ميرسيد، از شدت مرض از دنيا ميرفتند. [3] 2. در كتاب عيون اخبار الرضا آمده است: حميد بن قحطبه طايي طوسي گفت: در يكي از شبها هارون مرا احضار كرد ... . به من دستور داد كه اين شمشير را بگير و دستور اين خادم را عمل كن! خادم مرا در منزلي آورد كه در آن بسته بود. در را باز كرد. در آن منزل سه اتاق و يك چاه بود. اتاق اول را باز كرد و بيست نفر سيد را بيرون آورد كه داراي موهاي بلند و بافته بودند. در ميان آنان پيرمرد و جوان ديده ميشد. آنان را با زنجير بسته بودند. نوكر هارون به من گفت: دستور اميرالمؤمنين اين است كه اين عده را بكشي. من يكي را پس از ديگري كشتم و نوكر بدنهاي آنان را با سر در چاه ميانداخت. سپس اتاق ديگر را باز كرد كه بيست نفر ديگر را هم كشتم. آنگاه بيست سيد اتاق ديگر را هم به آن چهل نفر ملحق ساختم. يك پيرمرد باقي مانده بود كه متوجه من شده، گفت: اي مرد شوم، خدا نابودت كند. روز قيامت پيش جد ما رسول خدا چه عذري داري؟ دستهاي من لرزيد و گوشتهاي بدنم از هم جدا ميشد. نوكر با نگاه غضبآلودي به من نگريسته و مرا تهديد كرد. من پيرمرد را كشتم و نوكر بدنش را در چاه انداخت. [4] 3. هنگامي كه منصور بناهاي بغداد را ميساخت، اولاد علي(ع) را ميگرفت و در ميان ديوارهايي كه از آجر و گچ بنا ميشد، ميگذاشت. [5] از جنايات معاويه و ديگران تا امروز كه شيعه را در تنگناهاي گوناگون قرار دادهاند، ميگذريم و از جنوب لبنان و محاصره ايران شيعي يادي نميكنيم. آنچه بايسته است، تحقيق چند موضوع در باب مسجد مقدس جمكران است: 1. اصل قصه چيست؟ اين مطلب از آن جهت داراي اهميت است كه برخي تصور ميكنند محمدبنمثله، دستور ساخت مسجد را در خواب ديده است. 2. استناد و توثيق 3. سيرة بزرگان دربارة مسجد جمكران 4. برخي از توسلات و پاسخگيريها 5. انتخابي هوشمندانه و شگرف از نظر جغرافيا و حساسيت تاريخ معاصر 1. مروري بر تاريخ ساخت مسجد دهخدا دربارة روستاي جمكران مينويسد: «جمكران قصبهايست در حومة شهرستان قم، واقع در پنجهزار گزي (6 كيلومتر) جنوب قم. ناحيهاي است واقع در جلگه معتدل و داراي دوهزار سكنه ميباشد كه از رودخانه قم مشروب ميشود. باغات انار و انجير دارد. اهالي آن به كشاورزي و كرباسيبافي گذران ميكنند. [6] مسجد مقدس جمكران بنايي است كه حدود هزار و سي سال پيش در اين قريه به فرمان امام زمان(عج) ساخته شده است. حكايت بناي مسجد را شيخ عفيف و صالح، حسنبنمَثُله [7] جمكراني (از اهالي مورد اطمينان روستا) چنين نقل نموده است: شب سهشنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سال 393 قمري در منزل خود خوابيده بودم كه جمعي به در منزل آمده و مرا بيدار نمودند؛ در حالي كه شب از نيمه گذشته بود. آنان گفتند: برخيز كه امام مهدي صاحبالزمان(عج) تو را ميخواند. برخيز و نداي او را پاسخ ده. برخاستم و گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم! ندا آمد: آن پيراهن از آن تو نيست. خواستم شلواري بردارم، فريادي برآمد كه آن نيز مال تو نيست. مال خود را بردار! لباس خود را پوشيده، در جستجوي كليد در بودم كه صدايي گفت: در باز است. به در خانه آمدم. مرداني با عظمت مشاهده كردم. سلام نمودم و جواب شنيدم. آنان مرا به جايگاهي كه اكنون مسجد است آوردند. در آنجا تختي ديدم كه فرش نيكو بر آن گسترده بودند. جواني سي ساله روي آن تخت بر پشتي تكيه كرده و پيرمردي پيش او نشسته بود و كتابي در دست گرفته براي جوان ميخواند. در گرداگرد آن دو، شصت مرد در حال نماز بودند كه بعضي جامههاي سفيد و برخي سبز بر تن داشتند. آن پير كه حضرت خضر بود، مرا نشاند و حضرت امام(عج) مرا به نام خودم خواند و فرمود: «برو به حسن مسلم بگو كه تو پنج سال است در اين زمين عمارت زراعت ميكني و امسال دوباره عمارتسازي از سر گرفتهاي. رخصت نيست كه ديگر بار زراعت كني. بايد هر سودي از اين زمين (غصبي) گرفتهاي رد كني تا در اين جايگاه مسجد بنا كنند. و به حسن مسلم بگو كه اينجا زمين شريفي است و حق تعالي آن را برگزيده و بزرگ داشته است؛ در حالي كه تو آن را به زمين خود ملحق كردهاي. به همين علت خداي تعالي دو جوان را از تو گرفت، اما متوجه نشدي و اگر كاري كه دستور داديم انجام ندهي، حق تعالي تو را در فشار قرار ميدهد؛ به طوري كه متوجه نشوي.» حسنبنمثله ميگويد: عرض كردم سيد و مولاي من! براي مطالبي كه فرموديد نشانه و دليلي قرار دهيد. چون اين مردم حرف بدون دليل را قبول نخواهند كرد. حضرت فرمودند: «ما علامتي قرار خواهيم داد تا شاهد صدق قول تو باشد. برو و به سيد ابوالحسن بگو به همراه تو بيايد و آن مرد را حاضر كند و استفادههاي چند سالهاي را كه برده است از او بگيرد و به ديگران بدهد تا بناي مسجد را شروع كنند. سپس فرمود: «كمبود (پول) آن را از رهق كه در ناحية اردهال (حوالي كاشان) و ملك ماست آورده مسجد را تمام كنند. به مردم هم بگو به اين مكان روي آورده و آن را گرامي بدارند و در اينجا چهار ركعت نماز بخوانند؛ به اين صورت كه دو ركعت آن را به قصد تحيت مسجد و در هر ركعت يك بار حمد و هفت بار قل هو الله و در ركوع و سجود، هفت مرتبه تسبيح بگويند. دو ركعت ديگر را به نيت امام صاحبالزمان به جاي آورند؛ به اين صورت كه حمد را بخوانند. وقتي به «اياك نعبد و اياك نستعين» رسيدند، آن را صد بار بگويند و بعد از آن، حمد را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را هم به اين ترتيب عمل كنند و در ركوع و سجود، هفت بار تسبيح بگويند. وقتي نماز تمام شد، تهليل (لا اله الا الله) گفته و تسبيح حضرت فاطمة زهرا(س) را بخوانند. بعد از تسبيح، سر به سجده بگذارند و صدبار بر پيغمبر و آلش صلوات بفرستند؛ فَمَن صَلّيها فكانما صلّي في البيت العتيق: هر كس اين دو ركعت را بخواند، مثل اين است كه دو ركعت نماز در خانه كعبه خوانده باشد.» حسنبنمثله جمكراني ميگويد: وقتي اين جملات را شنيدم، با خود گفتم گويا محل مسجد همان است كه حضرت در آنجا تشريف دارند. بعد به من اشاره فرمودند كه برو. مقداري از راه را كه آمدم، دوباره مرا خواستند و فرمودند: «در گله جعفر كاشاني چوپان، بزي هست كه بايد آن را بخري. اگر مردم روستا پولش را دادند، با پول آنها بخر، وگرنه بايد از پول خود بدهي. فردا شب آن بز را به اين محل بياور و ذبح كن. آنگاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان گوشتش را به بيماران و كساني كه مرض سختي دارند بده. زيرا خداي تعالي همه را شفا ميدهد. آن بز، ابلق (سفيد و سياه) است و موهاي زيادي دارد. هفت علامت در او هست: سه علامت در يك طرف و چهار علامت در طرف ديگر.» بعد از اين فرمايشات، به راه افتادم كه بروم؛ اما باز مرا خواستند و فرمودند: «ما تا هفتاد يا هفت روز اينجاييم.» (اگر بگوييم هفت روز، دليل است بر شب قدر كه بيست و سوم ماه رمضان است و اگر بگوييم هفتاد روز، شب بيست و پنجم ذيقعده ميشود كه روز بزرگي است.) حسنبنمثله ميگويد: به خانه برگشتم و همة شب در فكر بودم تا صبح شد و نماز خواندم. بعد از نماز به سراغ عليبنمنذر آمدم و اتفاقات را برايش گفتم. با هم تا جايي كه شب قبل مرا برده بودند، رفتيم. در آنجا گفتم: به خدا قسم، نشاني و علامتي را كه امام(ع) اين مطالب را به من فرمودند، همين زنجيرها و ميخهايي است كه در اينجا هست. سپس به طرف منزل سيد ابوالحسن رضا رفتيم. وقتي كه به در منزلش رسيديم خدمتگزاران او را ديديم. آنها به من گفتند: سيد ابوالحسن از اول صبح در انتظار توست. آيا تو اهل جمكراني؟ گفتم: بلي. همان وقت نزد سيد ابوالحسن رفتم و سلام كردم. ايشان جواب سلام مرا با نيكويي داد و مرا گرامي داشت و پيش از آنكه چيزي بگويم، گفت: اي حسنبنمثله! من خواب بودم. در عالم رؤيا شخصي به من گفت كسي به نام حسنبنمثله از جمكران نزد تو ميآيد. هر چه گفت، سخن او را تصديق كن و بر قولش اعتماد كن. چون سخن او سخن ماست و نبايد گفتهاش را رد كني. از خواب بيدار شده و تا الآن منتظر تو بودهام. در اينجا حسنبنمثله وقايع را مشروحاً به او ميگويد. سيد همان وقت فرمود كه اسبها را زين كنند. بعد سوار شدند. وقتي نزديك ده رسيدند، جعفر چوپان را ديدند كه گله را در كنار مسير ميبرد. حسنبنمثله ميان گله رفته و همان بزي را كه نشانياش را داده بودند در آخر گله ميبيند كه به طرف او ميآيد. او هم بز را گرفته و ميخواهد قيمتش را بدهد كه جعفر قبول نميكند و سوگند ياد كرده و ميگويد: من اين بز را هرگز در گله نديده بودم، جز امروز كه آن را مشاهده نمودم و هر طور خواستم آن را بگيرم ممكن نميشد؛ تا حالا كه پيش شما آمد. بز را همان طور كه حضرت بقيهالله(عج) دستور داده بودند به آنجا برده و كشتند. هر بيماري كه از گوشت آن خورد شفا يافت. آنگاه حسن مسلم را نزد سيد ابوالحسن رضا حاضر نمودند و استفادههاي زمين و خود زمين را از او گرفتند و درآمد رهق را هم به آن ملحق كردند. سپس ساخت مسجد جمكران شروع شد. سيد ابوالحسن رضا زنجير و ميخها را به قم برد و در منزل خود گذاشت. گويند بعد از وفات وي سراغ صندوقي كه زنجيرها در آن بود رفتند، اما چيزي در آن نيافتند. [8] اين جريان در كتابهاي متعددي نقل شده است كه عبارتند از: نجم الثاقب، ص 383 نوشته محدث بزرگ ميرزا حسين نوري، استاد مرحوم شيخ عباس قمي، چاپ مسجد مقدس جمكران.جنهالمأوي، ص 230 به نقل از كتاب مونس الحزين منسوب به شيخ صدوق(ره) كه اين كتاب ناياب است.
بررسي
با آنكه مسجد جمكران حقيقت خود را با خود ثابت ميكند، اما گاهي وسوسههايي شنيده ميشود كه براي رفع آنها بايد چند امر ذكر شود: 2. اعتبار روايت جمكران در ذهن بسياري چنين متبادر ميشود كه اين جريان در خواب ديده شده است. اما آنچه افراد را به اشتباه انداخته اين است كه در ابتداي جريان، حسنبنمثله ميگويد كه من خواب بودم، اما مرا بيدار كردند و گفتند امام(عج) تو را ميطلبد و سپس تمامي اتفاقات در بيداري رخ ميدهد. حضرت آيتالله مكارم شيرازي در سخنراني خود در مسجد جمكران تصريح فرمودند كه بايد به اين موضوع دقت شود كه مسأله كاملاً در بيداري اتفاق افتاده است. منشأ گفتار برخي در ترديدها اين است كه حاج ميرزا حسين نوري(ره) استاد محدث كبير، شيخ عباس قمي(ره) در كتابهاي «كلمة طيبه» و «نجم الثاقب» استناد داستان جمكران را به كتاب «مونس الحزين في معرفت الحق و اليقين» از شيخ صدوق(ره) نسبت داده و حال آنكه فوت شيخ صدوق(ره) در سال 381 ه.ق بوده و واقعه جمكران به نقل حسنبنمثله مربوط به سال 393 ه.ق يعني 12 سال پس از فوت شيخ(ره) ميباشد و هرگز كتابي به نام فوق از شيخ صدوق(ره) گزارش نشده است. [9] پاسخ اين مطلب هم آسان است. زيرا: اولاً، حديث معتبري از اميرالمؤمنين علي(ره) نقل شده است كه ساخت مسجدي را در كنار كوه خضر كه پايگاهي براي ياران امام موعود(ع) است خبر ميدهد. اين حديث شريف كه كلمه جمكران را نيز به همراه دارد در كتاب انوارالمشعشعين، ج 1، ص 454 فصل 10، نور سوم به طور مفصل نقل و شرح شده است. ثانياً، حديثشناسان بزرگي همچون محدث كبير حاج شيخ عباس قمي(ره) و استاد بزرگ وي، ميرزاي نوري واقعه را تلقي به قبول نمودهاند. ثالثاً، واقعه مسجد جمكران از استحكامي عجيب و هماهنگي خاصي با ديگر سخنان امام زمان(عج) برخوردار است كه بر اساس همين معيار، شهيد صدر(ره) توقيعات و سخنان امام زمان(عج) در زمان غيبت صغري را اطمينان بخش ميخواند. شهيد صدر(ره) اصولي بزرگي است كه فضل و عظمت علمي گستردة او بر هيچ كس پوشيده نيست. پس روايت جمكران وثوق روايي و مضموني دارد؛ چنانكه در اقوال علما خواهد آمد. رابعاً، بزرگان از علما كه در بين آنان افرادي رجالي و حديثشناس چون آيتالله بروجردي(ره) و آيتالله مرعشي(ره) قرار دارند، دربارة اين مسجد توثيقاتي داشتهاند كه نظرات علما را مرور خواهيم كرد. [10]
3. نظرات بزرگان
1. آيتالله شيخ مرتضي حائري(ره) مرقوم فرمودهاند: [11] الف: داستان مربوط به يك نفر نيست؛ جمعيت مردم و همراهي يكي. ب: از سادات محترم (سيد ابوالحسن رضا) و زنجيرها امري معمولي نبوده. ج: جايي دور از شهر و در وسط بيابان، جايي نيست كه مورد جعل يك فرد جمكراني بشود. د: نوعاً مردم عادي به واسطه خواب، يك امامزاده معين ميكنند و مسجد از تصور مردم عادي دور است. ه . اين مسجد اگر روي احساسات و علاقه به حضرت صاحبالامر(عج) بنا شده باشد، ميبايست سراسر توسل به آن بزرگوار باشد و حال آنكه به مسجد جمكران شهرت يافته، نه مسجد صاحبالزمان. و. متن دستور امام(عج) موافق با ادله ديگر است. چون در آن هم نماز تحيت مسجد وارد شده، هم نماز صدبار «اياك نعبد و اياك نستعين» و هم تسبيح حضرت فاطمه زهرا(س). در نهايت، استاد شيخ مرتضي حائري(ره) ميفرمايد: نگارنده خالي از وسوسه (علمي) نيستم و خيلي به نقليات مردم خوشبين نميباشم. اما از اين امارات (نشانهها) به صحت اين مسجد مبارك قطع دارم. [12] 2. آيتالله شيخ عبدالكريم حائري(ره) بارها در مشكل شهريه طلاب كه به واسطه مرحوم عالم رباني شيخ محمدتقي بافقي پرسش ميشد و گرهاي در كار بود، به مسجد جمكران متوسل شده و تحت توجهات حضرت ولي عصر(عج) مطلب به نتيجه ميرسيد. 3. آيتالله العظمي خوانساري (صاحب نماز باران) و آيتالله اراكي(ره) پياده به مسجد جمكران ميرفتند. 4. آيتالله حجت در مشكل خشكسالي، چهل نفر از فضلا را به مسجد جمكران فرستاد و دستور دادند بعد از نماز، زيارت عاشورا خوانده شود كه باران مفصلي باريد. 5. آيتالله بروجردي فرمودند: اگر موفق شوم در قم دو كار خواهم كرد؛ يكي راه مسجد مقدس جمكران را باز ميكنم و دوم بيمارستاني در شهر قم بنا خواهم نمود. 6. امام خميني(ره) به نقل از يكي از فضلا (شيخ علياصغر احمدي خميني) به دعوت مردم جمكران به آنجا رفته و نماز خواندند. 7. آيتالله العظمي گلپايگاني هرگاه امر مهمي داشتند عريضه نوشته و به مسجد جمكران روانه ميشدند. 8. آيتالله مرعشي فرمودند: ترديدي نيست كه مسجد جمكران مورد اهميت و احترام شيعه بوده و در اين مسجد مكرر كراماتي ديده شده است و مرحوم آيتالله حائري و شيخ محمدتقي بافقي تعميراتي كردهاند. حقير، خودم كراماتي مشاهده كردهام و چهل شب چهارشنبه موفق شدم در آن مسجد بيتوته كنم. 9. آيتالله ناصر مكارم شيرازي ميفرمايند: در روايتي آمده است هر جا مسجدي ساخته شده، در آنجا خون شهيدي به خاك ريخته است. از اين روايت پر معنا به خوبي استفاده ميشود كه هر زميني شايستگي مسجد شدن ندارد... . مسجد جمكران مطابق روايت موجود به فرمان حضرت مهدي، مولانا صاحبالعصر والزمان(عج) براي هدف بزرگي در اين منطقه خاص از شهر تاريخي ـ مذهبي قم ساخته شده و حسن مثله جمكراني كه مردي پاكدل و پاكسرشت بود، در بيداري (و نه در خواب) اين دستور را دريافت كرد و با تشريفات خاص، اين مسجد را بنا نهاد. به همين دليل هر كس در فضاي ملكوتي آن قرار ميگيرد، احساس روحانيتي عجيب و جاذبة معنوي فوقالعاده ميكند. اين جاذبه نيرومند معنوي به اضافه بر آورده شدن حوائج و حل مشكلات فراواني كه مردم از عبادت در آن و توسل به حضرت مهدي (ارواحنا فداه) ديدهاند، سبب شده است كه روز به روز بر شكوه و دامنه آن افزوده شود و خيل مشتاقان سراسر كشور پهناور اسلامي، بلكه خارج از كشور در مواقع مختلف به سوي آن بشتابند. علماي بزرگ همواره براي اين مسجد احترام خاصي قائل بودهاند و در آن راز و نياز فراوان داشتهاند و هم اكنون مورد توجه علما و فضلا و مراجع بزرگ است. [13]
4. مسئله توسل و پاسخها
توسل به اهل بيت(ع) امري ثابت و يقيني است كه در جاي خود از قرآن و روايات و تجربههاي فراوان تثبيت شده است و جاي هيچ شك و ترديدي باقي نميگذارد. [14] كالوين گفته است: هر فرد انسان براي ارتباط مستقيم دروني خود با جهان فرا طبيعي، وسيلهاي دارد. [15] بنابراين هنگامي كه هزاران مورد از دوران شروع مسجد تا كنون با توسل مستقيم به امام زمان(عج) در اين مكان مقدس به پاسخ رسيده است، چگونه ميتوان در حقيقت آن ترديد نمود؟ زيرا بر اساس حساب احتمالات هم، يك دروغ اين قدر پايدار نميماند و از آنجا كه پيوسته موارد صدق آن تكثير ميشود، طرف مقابل (كذب) ضعيف شده و به حد صفر ميرسد. مسجد مقدس جمكران بخشي از اين توسلات را در دو جلد منتشر كرده. جالب آنكه دربارة اين نقل قولها تحقيق و بررسي ميشود. براي مثال، شفا يافتن بيماران با مدارك و سوابق پزشكي به اثبات رسيده، سپس درج ميشود. توسل به پيشگاه حضرت امام زمان(عج) حكايتي گسترده دارد كه كتابهاي زيادي دربارة آن نوشته شده است كه برخي از آنها عبارتند از: - نجم الثاقب، مرحوم ميرزا حسين نوري - عبقري الحسان، حاج شيخ علياكبر نهاوندي - دارالسلام، علامه شيخ محمود عراقي ميثمي - شيفتگان حضرت مهدي، انصاري - و...
يك حرف از آن هزاران
نگارنده خود، شاهد شدت ارادت مردمي به مسجد مقدس جمكران بودهام. اين حالت، معلول همان يقيني است كه در اثر پيوند و انس و پاسخگويي در اين محل شريف ميباشد. هنگامي كه به مسجد ميآمديم، زائري در كنارم با ديدن مسجد آهي از دل كشيد و گفت: چقدر من به اين مسجد و به اين امام(عج) مديونم. گفتم: چگونه؟ گفت: بارها در فراز و نشيب زندگي، اوضاع ما به نازكي مويي رسيد، اما آن حضرت نگذاشت رشته زندگي ما پاره شود. سپس اشكي در چشمانش حلقه زد و گفت: اكنون براي آن نميآيم كه چيزي بگويم، بلكه ميآيم تا سپاسگزار باشم. در موردي ديگر، زني از اصفهان است كه يك چشمش رو به نابينايي و يك چشم دچار درد شديد بود كه به پزشك مراجعه كرد و تومور مغزي تشخيص داده شد. بلافاصله چهل شب، مسجد جمكران نيت نموده و در پنجمين سفر، هنگام بازگشت، داخل اتوبوس در رؤيا ديد كه خادمي از مسجد چيزي به او تعارف نموده و او ميل مينمايد. سپس صبح از خواب برخاسته و اثري از بيماري مشاهده نميكند. خوشحال، به پزشك معالج مراجعه نموده و پزشك نيز اعلام سلامتي كامل ميكند. نگارنده خود مدارك پزشكي را تحويل گرفته و ثبت نموده است.
نكته مهم
توسل براي حاجاتي از قبيل خانه، قرض و بيماري و ساير نيازها در اين حد در پيشگاه ائمه اطهار(ع) نشانه همتي والا و بلند نيست. نه آنكه آن گراميان كسي را نااميد كنند؛ خير. مسئله، هماهنگي توسل با شأن و مقام آنان است. شأن اصلي امام، رهبري و هدايت انسان است و طالبي كه چنين مطلوبي دارد همه به هدف زده است. چنين است كه جلوه عالي امامت در اين هدايت باطني قرار دارد كه قرآن از اين حقيقت با كلمه ?«يهدون بأمرنا [16] » ياد ميكند. علامه طباطبايي هدايت به امر را چنين توضيح ميدهند كه وقتي كساني داراي استعداد و قوه جذب باشند، امام(عج) با عنايتي، آنان را دستگيري نموده و به نور ميرساند. [17] آيتالله بدلا فرمودهاند: روزي با اتوبوس عازم مسجد مقدس جمكران شدم. عده زيادي از جوانها در ماشين بودند كه با هم به مسجد جمكران ميرفتيم. بعد از نماز و دعا، موقع برگشتن نيز با هم بوديم. يكي از جوانها كه از نظر اخلاق و ادب و لباس وضع چندان خوبي نداشت به جوان ديگر گفت: من چهل شب چهارشنبه آمدم و چيزي نديدم. من خيلي ناراحت شدم. گريهام گرفت. گفتم: يا صاحبالزمان! به من كمك كن يكي حرفي بزنم كه به دل اين جوان اثر كند. يك مرتبه اين شعر به دلم افتاد و به آن جوان گفتم: پاك كن ديده و آنگه سوي آن پاك ?