انقلاب دینی و جهانی شدن معکوس‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب دینی و جهانی شدن معکوس‌ - نسخه متنی

سعیدرضا عاملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهاني شدن معکوس و انقلاب ديني (قسمت
دوم)





جهاني شدن معکوس و
انقلاب ديني (قسمت دوم)

سعيد رضا
عاملي











 







4.

جهاني شدن هاي معکوس
و جامعه شناسي بومي-جهاني انقلاب
اسلامي ايران





جامعه
شناسي بومي-جهاني انقلاب اسلامي ايران،
نگاهي است به "فضاهاي همزمان "
جامعه بومي ايراني و جامعه جهاني. با
اين نگاه ضمن توجه به روندهاي حاکم،
ساختگي و سطحي جامعه ايراني که در
بسياري از موارد تبديل به ماسک فهم لايه
هاي عميقتر مي شود، لايه هاي پنهان و
عميق تر جامعه ايراني را مورد مطالعه
قرار مي دهد. نکته مهمي که در اين نگاه
نيازمند توجه است ظهور جوامع همزمان و
تبديل شدن "يک جامعه " به "جوامع
متعدد " تحت تاثير تنوع ها و تکثرهاي
جديد است. باهمين نگاه است که امروز
جهان تجربه "يک جهاني شدن" خاص را
ندارد، بلکه "جهاني شدن هاي بسيار
همرمان " (برگر و هانتينگتون، 2002) در
حال شکل گيري است که به موازات يکديگر
در جريان است. جهاني شدن هاي معکوس،
اشاره به يک لايه عميق همزمان و موازي
در کنار ساير روند هاي حاکم جهاني است.
از اين منظر در عرصه عمومي و روابط بين
المللي، عرصه جديدي از "موازنه
قدرت" در جهان در حال شکل گيري است که
حلقه جديدي از قدرت شکل مي دهد. اين قدرت
با ماهيت قدرت هاي رسمي و نظام هاي
قدرتي
رسمي جهان قابل فهم نيست و اساسا يک
"فرامفهوم " و "فراقدرت "
محسوب مي شود که قدرت آن قابل رويت نيست
و از يک مکان و جغرافياي مشخص برخوردار
نيست. انرژي نهفته اي است که در بسياري
از موارد تبديل به نهضت هاي کوچک بزرگ
اجتماعي، انقلاب و حتي "اعتراضات
جهاني" مي شود که محوريت آنرا ارزش
هاي "عدالت گرايانه جهاني" تشکيل
مي دهد. نمونه اين قدرت را در اعتراض به
جنگ آمريکا بر عليه عراق در سراسر جهان
نمود پيدا کرد.





با اين نگاه،
انقلاب اسلامي مبتني بر يک انرژي است که
آنرا "فرا قدرت" و يک قدرت اجتماعي
بومي - جهاني معکوس مي توان تلقي نمود که
همه اصول قدرتي بومي و جهاني را در
نورديد. اين فراقدرت اجتماعي، بسياري
از روند هاي بعدي خود را بدون برخورداري
از يک سامان و سازمان قدرتي جهاني دنبال
نمود و منشاء تغييرات بنيادين در ايران
و جهان پيرامون خود شد. روند عمومي نظام
سياسي ايران به سمت غربي کردن همه
روندهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه
ايران در حرکت بود. برنامه هاي پنج ساله
توسعه اقتصادي شاه، سياست هاي فرهنگي،
نقش آمريکا و دولت هاي غربي در اداره
جامعه ايراني و ظهور نمادهاي فرهنگي و
اجتماعي غربي در جامعه ايران، همه معرف
روندي هماهنگ با روندهاي "غير ملي
" و يا به تعبيري همراهي با روند
جهاني شدن غرب بود. در سطح جهاني هم،
غربي شدن فرهنگي جهان و گسترش جهان غرب
بصورت گسترده اي فضاهاي سياسي و
قلمروهاي عمومي را تسخير مي کرد. بنا بر
اين از يک سو هم عوامل بومي و هم عوامل
جهاني، سمت و سوي غربي شدن، سکولارشدن
جامعه و حاکميت ارزش هاي نظام سرمايه
داري ار دنبال مي کرد و از سوي ديگر هم
در سح ملي در درون جامعه ايران و هم با
تاثير گرفتن از عوامل جهاني بعنوان
مثال رهبري در تبعيد و انقلابيون خارج
از ايران و اساسا روح جمعي جهاني،
روندهاي معکوس جهاني شدن غرب در قالب
ارزش هاي ديني و عدالت گرايانه در جريان
بود.





ارائه يک جامعه شناسي
بومي - جهاني که همه عوامل توليد کننده و
توسعه دهنده انقلاب اسلامي ايران را
توضيح دهد مجال گسترده تري را نياز
دارد. اين مقاله تلاش روشمندي است که
اين نگاه و رويکرد را بعنوان يک رويکرد
جامعه شناختي جديد به انقلاب اسلامي
ايران معرفي کند. در اين مجال مهمترين
عامل متمايز کننده انقلاب اسلامي ايران
از ساير انقلاب هاي گذشته و مهمترين
عامل بومي و جهاني که هم در توليد
انقلاب اسلامي ايران و هم در گسترش
جهاني انقلاب هاي ارزشي در سودان،
الجزاير و ساير نقاط جهان نقش داشته است
را مورد توجه قرار مي دهيم. در واقع آن
"دليل بنيادين" که روح همه بازگشت
هاي جديد و هم روند هاي اعتراضي و هم جهت
گيري هاي معکوس جهان معاصر محسوب مي
شود، مورد توجه قرار خواهد گرفت.









4-1

انقلاب ايران و
دين گرائي: روند معکوس جهاني شدن غرب و
جهاني شدن سوسياليسم





همانطور که در فصل دوم همه اشاره شد،
به نظر مي رسد آن عامل بنيادين چيزي جز
دين نيست. عليرغم همه جريان هاي "ضد
دين" و يا "محدود کننده دين" که
در قالب مادي گرائي و يا سکولاريزم در
جهان شکل گرفته، روند هاي "بازگش به
دين" و "روشنگري ديني" بصورت
قدرتمند هم در جهان غرب وهم در جهان شرق
در جريان است. بعنوان مثال دين در جامعه
آمريکا، يک پديده مدرن و کاملا "غير
منتظره" محسوب مي شود. پرفروش ترين
کتاب سال 2000 آمريکا، کتاب "فرهنگ بي
ايماني " نوشته "استيفن کارتر "
بود که کتابي است در نقد سکولاريزم و
تشويق است براي روندهاي معکوس
سکولاريزم. در اين کتاب کارتر، مي گويد
در هيچيک از مراکز، نهادها و تصميمات
جدي جامعه دين حضور ندارد و همين باعث
بحران هاي بسيار گسترده اجتماعي شده
است. بررسي دين در جامعه جيد مقوله
مستقلي است که نيازمند بحث طولاني است،
اما نکته اي که قابل توجه است فراساختار
بودن و جهاني بودن نگاه اديان است که
"قدرت هاي مشترک جهاني" را در درون
خود پرورش مي دهد.





ديدگاه هاي
جهان گرايانه ديني در همه اديان
ابراهيمي خصوصا مسيحيت و اسلام وجود
دارد و اين باعث شده است که يک ارتباط و
پيوند جوهري بين جهاني شدن و دين برقرار
شود،بعنوان مثال در موارد متعددي در
کتاب مقدس با خطاب "اي مردم جهان"
ضمير انساني را قطع از نظر از مليت،
قوميت و زن يا مرد بودن مورد خطاب قرار
داده است و يا در قرآن مجيد با خطاب عام
"يا ايها الناس" 18 بار در جاهاي
مختلف جامعه جهاني انساني را مخاطب خود
قرار داده است و يا در 92 جايگاه متفاوت
با خطاب خاص گرايانه جهاني "يا
ايهاالذين آمنوا" جامعه مومنانه
جهاني را مورد توجه قرار داده است. لذا
دين هم يک ظرفيت "عام گرايانه جهاني
" و هم يک ظرفيت "خاص گرايانه جهاني
" دارد که از قدرت ايجاد همبتستگي
اجتماعي بالائي برخوردار است.





در پايان هزاره دوم، و در آغاز ظهور
جهاني شدن ارتباطات، انقلاب اسلامي
ايران مهمترين مصداق پيوند زدن جهاني
شدن و دين بود که اين پيوند از منطق جهان
گرايانه دين تاثير مي گيرد.





ارتباط بين جهاني شدن و دين در يک سطح
گسترده اي مورد توجه جامعه شناسي جديد
قرار گرفت (بير ، 1990، 1994، 1998، ترنر ، 2001
وعاملي a2002). اهميت يافتن اين موضوع در
بستر اجتماعي، موجب گلايه ترنر (2001) از
عدم توجه وسيع متفکرين سياسي و اجتماعي
نسبت به اين مهم شده است و او تصريح مي
کند که رابطه بين جهاني شدن و دين
مهمترين پديده دوران ماست که از آن غفلت
شده است. به عبارتي مي توان گفت، دين بعد
از دوران افول دوره روشنگري و توسعه
مدرنيته و مادي گرائي دوباره وارد عرصه
جدي اجتماعي و سياسي هم در عرصه ملي و هم
در عصه بين المللي شد ه است. دقيقا از
همين منظر است که انقلاب اسلامي ايران
در بسياري از تحليل هاي شرق شناسان مورد
غفلت واقع شده است. توجه به
"فراقدرت" بودن دين و حضور پنهان و
رمزگونه اين قدرت، مي تواند بسياري از
استراتژي هاي قدرت هاي سياسي جهان را
تحت الشعاع خود قرار دهد و لزوما قدرت
دروني ديني را با قدرت سازمان يافته
سياسي مترادف تلقي نشود. دين قبل از
آنکه يک "تهديد" در عرصه ملي و
روابط بين المللي محسوب شود از يک جوهر
رحماني برخوردار است، که در قالب پيام
هاي ديني قابل فهم است،
و ما
ارسلناک الا رحمه للعالمين

(سوره
انبياء، آيه 107).





انقلاب
اسلامي ايران، که به لحاظ قلمرو نگاه،
يک نگاه جهاني داشت و در قلمرو عمل
جامعه ايراني را نشانه گرفته بود، تلاش
داشت که روند "غير سکولار کردن "
جامعه را دنبال کند و با وارد کردن دين
به همه عرصه هاي جدي جامعه اعم از
ديدگاه هاي عدالت گرايانه اجتماعي و
اقتصادي و اداره نهادهاي سياسي و
اجتماعي جامعه را به سمت "فضاي
ديني" سوق دهد. اين ديدگاه روند
معکوسي بود که با تلاش غرب بعد از
تحولات رنسانس و با سوسياليسم در صد سال
اخير در تعارض جدي بود. لذا انقلاب
اسلامي ايران همه يک روند "معکوس
جهاني شدن غرب " و هم يک روند
"معکوس جهاني شدن سوسياليسم "
محسوب مي شد.





البته اين روند
لزوما يک تهديد استراتژيک را بيان نمي
کند، بلکه اين روند سخن از يک قراقدرتي
دارد که از خصيصه غير تهديدي رحماني
دارد. اگرچه شکل تهديد بخشيدن به اين
روند در نگاه تحليل گران غربي ديده مي
شود. بعنوان مثال مارتا بريل الکوت
(1982:487) در همين راستا مي نويسد قدرت
گرفتن بنيادگرائي اسلامي در ايران نه
تنها تهديد جدي براي مارکسيسم در
افعانستان محسوب مي شود، بلکه بر اساس
ديدگاه نويسندگان غربي ظهور انقلاب
اسلامي را تهديدي براي کل موقعيت بين
المللي اتحاديه جماهير شوروي تفسير
کردند. البته تهديد ايران براي اتحاديه
جماهير شوروري يک تئوري قديمي بود که
کسينجر مطرح مي کرد که ايران يا بعنوان
مانع توسعه قدرت شوروي در منطقه و يا
بعنوان حلقه وصل ارتباط آمريکا با
شوروي بايد مورد استفاده قرار گيرد
(جنتلسون ، 1987:678) که بعد از پيروزي
انقلاب بعنوان يک تهديد واقعي آشکار
توسط آمريکا مطرح مي شود تا با سياست
نعل وارونه از هر دو شرايط متضاد بهره
مند شود.





عليرغم حمايت بي دريغ
و بي قيد و شرط کارتر در حمايت نظامي از
شاه در دوره انقلاب (پستور، 1991:69)، از
بين رفتن مهمترين پايگاه آمريکا در
منطقه خاورميانه با پيروزي انقلاب
ايران و قبل از آن، تحقق انقلاب کوبا
(59-1958) و همزمان با انقلاب ايران ظهور
انقلاب نيکارگو، با تاکيد بيشتري بازگو
کننده روندهاي معکوس سطله جهاني آمريکا
نيز محسوب مي شد. عليرغم اينکه با حمايت
هاي گسترده ريچارد نيکسون (1972) ايران
تبديل به قوي ترين پايگاه نظامي آمريکا
در منطقه خليج فارس شد، اوج گيري و
فراگيري اعتراضات مردمي در ايران، اين
قدرت عظيم نظامي را در مقابل روندهاي
مردمي عاجز کرد. پيروزي قدرت مردم بر
قدرت نظامي ايران در بعد داخلي، نمادي
از "قدرت مردم" و کارآمدي عامل يا
عوامل "فراقدرت" است. روندهاي بعدي
جهاني شدن هاي معکوس در جهان که
بازتابهاي آنرا در روندهاي بعدي عالم
اسلام و ساير نقاط جهان بصورت گسترده،
اتفاق افتاد بر اساس همين "منطق
فراقدرتي بودن قدرت دين"، قابل فهم
است. مواجهه قدرت مندانه رهبر انقلاب
اسلامي ايران با آمريکا و دادن لقب
"شيطان بزرگ" به آمريکا(گرجز ،
1997:70)، مواجهه جديدي را براي آمريکا رقم
زد و توازن جديدي از مواجهه قدرت با بي
قدرتي و بي قدرتي با قدرت (عاملي، b2002) را
در جهان سياست بوجود آورد که همه
معيارهاي موازنه قدرت را دچار چالش جدي
کرد.





با سياست نه شرقي نه غربي
بودن جمهوري اسلامي ايران در قالب
روندهاي معکوس جهاني شدن شرق و غرب، همه
مخالفت و تعارضات غرب و شرق با ايران
بعد
از انقلاب قابل تحليل است. اين روند
حلقه
جديدي از تعارضات بين المللي بر عليه
ايران را شکل داد که در يک بازتاب شتاب
زده تبديل به جنگ هشت ساله بر عليه
جمهوري اسلامي ايران و تحريم ها و تهديد
هاي گسترده جهاني شد.






نتيجه گيري






1.
فهم انقلاب اسلامي ايران
و
اساسا نهضت هاي معاصر اجتماعي نيازمند
يک جامعه شناسي روشمند بومي-جهاني است.
قرار دادن نهضت ها اجتماعي در يک
"فضاي بومي-جهاني"، انعکاس بومي -
جهاني نهضت ها، "ارتباطات بومي و
جهاني بين نهضتي " و پيدا کردن
"ابعاد همزمان نهضت ها "، يک جامعه
شناسي بومي-جهاني از نهضت هاي اجتماعي
را امکان پذير مي سازد که جنبه انعکاسي
جامعتري را فراهم مي کند. در عصر ظهور
"صنعت جهاني همزمان ارتباطات "
مطالعه کردن يک پديده گسترده و مهم
اجتماعي بصورت منزوي و صرفا بومي و يا
صرفا جهاني موجب يک تحليل جامعه شناختي
ضعيف و يک بعدي مي شود. در واقع فضاي
بومي-جهاني، منعکس کننده کل فضاي حاکم
بر نهضت هاي اجتماعي جديد است که توجه
به اين فضا، جامعه شناسي بومي - جهاني
نهضت هاي اجتماعي را بعنوان يک "حوزه
مطالعات جامعه شناسي" معنا مي بخشد.






2.
در دوره جهاني شدن،
مهمترين نهضت اجتماعي و ديني که منجر به
انقلاب ديني شد، انقلاب اسلامي ايران
بود. همانطور که گيدنز (1989) تصريح کرده
است، عليرغم پيش بيني جامعه شناسان
بزرگي مثل کارل مارکس، اميل دورکيم و
ماکس وبر که آينده جهان را بر مبناي رو
به افول رفتن دين خصوصا در عرصه اجتماعي
ترسيم مي نمودند، انقلاب اسلامي ايران
بعنوان مهمترين روند معکوس جهاني شدن،
عامل تغيير بزرگ در جامعه ايران و به
تبع آن در کل جهان اسلام و حتي منشاء
احياء دين گرائي در کل جهان شد. در
شرايطي که تمام تحليل ها و نظريه هاي
انقلاب به نوعي منعکس کننده اين معنا
بود که عدم تعادل در موازنه هاي اقتصادي
و سياسي موجب ظهور انفجار اجتماعي و
انقلاب مي شود، در ايران، دين بعنوان
مهمترين، نيروي اجتماعي، موجب تحقق
انقلاب و يکپارچگي جامعه ايراني شد. به
دنبال اين تحول عظيم، مقابله با دين
گرائي، در جهان غرب شدت گرفت و به طرق
مختلف تلاش کردند، چهره وحشتي از اسلام
و ايران معرفي کنند که آثار اين مواجهه
در قالب مقابله هاي خشونت آميز مثل جنگ
و تروز نيز ادامه پيدا کرد و اين مقابله
همچنان ادامه دارد.






3.
جهاني شدن هاي سلطه و ماديگرايانه،
مرکزيت گرائي غارتگرانه، منشاء و عامل
اصلي ظهور جهاني شدن هاي معکوس و انقلاب
هاي بزرگ در جهان مي باشد. از طرفي سياست
هاي خود محورانه دولت گرايانه، منشاء
خطرات بزرگ براي "جهان ديگري" است.
شکل گيري يک نوع عدالت و توجه جهاني
مستلزم تجديد نظر در اين نگاه مي
باشد.






4.
تمايلات عام
گرايانه و خاص گرايانه جهاني به سمت
توجه به اخلاق و دين در جريان است. روند
خستگي از سازمانها و کارگزاران ديني در
دوره روشنگري و انتقال جامعه به دوره
مدرنيته، خستگي هاي جديدي را بوجود
آورده است که ناشي از جدائي از دين و
اخلاق مي باشد. اي روند، بستر ظهور
"فرهنگ هاي مخالفت" با شرايط جديد،
و ظهور دين گرائي پالايش شده از
هنجارهاي سازماني ديني را بوجود آورده
و نوعي "روح جمعي ديني" در جهان
جديد قابل رويت است.






5.
اخلاق نديدن قدرت دين و
تحليل قدرت دين، در قالب استراتژي هاي
بين المللي مي تواند چالش هاي بزرگي را
بوجود آورد. در حاليکه انساني ديدن
تمايل به دين، توجه به ناستالژياي دوري
از اخلاق و دين و طبيعي ديدن خستگي
انسان که مي تواند ناشي از دوري انسان
از خدا تحليل شود، ظرفيت تحليل واقع
بينانه جامعه جديد را بر مبناي "قدرت
دين" دارد. اين نگاه بسياري از
تعارضات ملي و بين المللي را تبديل به
صلح و دوستي جهاني بر گرفته از روندهاي
عام گرايانه و خاص گرايانه ديني مي کند.
















کتابنامه منابع :











Ameli, S. R. (2002a) Globalization,
Americanization and British Muslim Identity, London, ICAS Press.

Ameli, S. R. (2002b) Glocal Space: Power and Powerlessness of
Cultures, Unpublished paper, Presented in an International
Conference: Rhetoric, Globalization and Culture, Organized by LOGO
and University of Salamanca, Spain.

Ameli, S. R. (2004a) Dual
Globalizations: Intercommunication between Religions in the
Cyberspace and the Real World, Presented in the Conference on
Globalization and Religion, at 24th of January 2004, Homburg,
Organized by Islamische Akademie Deutschland e. V.

Ameli, S. R.
(2004b) Negative Globalizations: New Centralism or Decentralism,
Present in a Seminar on Negative Globalizations at 26th of January
2004, London, Organized by Islamic Human Rights Commission.

Amuzegar, J. (1991) The Dynamics of the Iranian Revolution: The
Pahlavis' Triumph and Tragedy, New York, State University of New York
Press.

Bahramitash, R. (2003) Islamic Fundamentalism and Womens
Economic Role: The Case of Iran, in International Journal of
Politics, Culture and Society, Vol. 16(4), pp. 551-568.

Batliwala, S. (2002) Grassroots Movements as Transnational
Actors:
Implications for Global Civil Society, in International Journal of
Voluntary and Non-profit Organization, Vol. 13(4), pp. 393-409.

Behnam, M. R. (1986) Cultural Foundations of Iranian Politics,
Salt
Lake City, University of Utah Press.

Berejikian, J. (1992)
Revolutionary Collective action and the Agent-Structure Problem, in
the American Political Science Review, Vol. 86(3), pp. 647-657.

Berger, P. L. and Huntington, S. P. (2002) Many Globalizations:
Cultural Diversity in the Contemporary World, Oxford, Oxford
University Press.

Beyer, P. (1990) Privatization and the Public
Influence of Religion in Global Society in M. Featherstone (ed.)
Global Culture, London, Sage: 373-96.

Beyer, P. (1994) Religion
and Globalization, London, Sage.

Beyer, P. (1998)'Globalizing
System, Global Culture, Models and Religion(s),' in International
sociology, March 1998: vol 13(1):79-94, London, Thousand Oaks, CA and
New Delhi, SAGE.

Bishop, D. (1988) Mosque and Church in the
Uprising, in Middle East Report, Issue 152, pp. 41-42.

Buechler,
S. M. (2000) Social Movements in Advanced Capitalism: The Political
Construction of Social Activism, New York and Oxford, Oxford
University Press.

Cater, S. (2000) The Culture Disbelief,
London.

Chase-Dunn, C. (2002) Globalization from Below: Toward a
Collectively Rational and Democratic Global Commonwealth, in Annals
of
the American Academy of Political and Social Science, Vol. 581(1),
pp.
48-61.

Defronzo, J. (1991) Revolutions and Revolutionary
Movements, Boulder, San Francisco and Oxford, Westview Press.

Devji, F. F. (2001) Imitatio Muhammadi: Khomeini and Mystery of
Citizenship, in Cultural Dynamics, 13(3), pp. 363-371.

Dix, R.
H. (1983) The Varieties of Revolution, in Comparative Politics,
15(3), pp. 281-294.

Dunn, J. D. (1972) Modern Revolutions,
Cambridge, Cambridge University Press.

Eckstein, S. (1986) The
Impact of the Cuban Revolution: A Comparative Perspective, in
comparative Studies in Society and History, Vol. 28, pp. 502-534.

Esfandiari, H. (1997) Reconstructed Lives: Women and Iran's
Islamic
Revolution, Washington, The Woodrow Wilson Centre Press.

Farr,
J. (1982) Historical Concepts in Political Science: The Case of
Revolution, in American Journal of Political Science, 26(4), pp.
688-708.

Fitzpatrick, S. (1982) The Russian Revolutions:
1917-1932, New York, Oxford University Press.

Eckstein, S.
(1986) The Impact of the Cuban Revolution: A Comparative Perspective,
in comparative Studies in Society and History, Vol. 28, pp. 502-534.


Gerges, F. A. (1997) Islam and Muslims in the Mind of America:
Influences on the making of U.S. Policy, in Journal of Palestine
Studies, 26(2), pp. 68-80.

Giddens, A. (1990) The Consequences
of Modernity, Stanford, Stanford University Press.

Giddens, A.
(1999) Runaway World: How Globalization is Reshaping our lives,
London, Profile Books.

Giddens, A. (2001) Dimensions of
Globalization, in S. Seidman and F. C. Alexander, The New Social
Theory Reader, London and New York.

Gill, S. (2002)
Constitutionalizing Inequality and the Clash of Globalizations, in
International Studies Review, Vol. 4(2), pp. 47-65.

Hiro, D.
(1985) Iran under the Ayatollahs, London and New York, Routledge
& Kegan Paul.

Huntington, S. P. (1968) Political Order in
Changing Societies, New Haven, Yale University Press.

Huntington, S. (1996) The Clash of Civilizations, New York :
Touchstone.

Jentleson, B. W. (1987) American Commitments in the
Third World: Theory vs. Practice, in International Organization,
41(4), pp. 667-704.

Kamrava, M. (1990) Revolution in Iran: The
Roots of Turmoil, London and New York, Routledge.

Keddi, N. R.
(1981) Roots of Revolution: An Interpretive History of Modern Iran,
New Haven and London, Yale University Press.

Keddi, N. R (1983)
Religion and Politics in Iran: Shi'ism from Quietism to Revolution,
New Haven and London, Yale University Press.

Keddi, N. R.
(1994) The Revolt of Islam, 1700 to 1993: Comparative Considerations
and Relations to Imperialism, in Comparative Studies in Society and
History, 36(3), pp. 463-487.

Keddie, N. R. (1995) Iran and the
Muslim World: Resistance and Revolution, London, Macmillan.

Midlarsky, M. I. (1982) Scarcity and Inequality: Prologue to the
Onset of Mass Revolution, in The Journal of Conflict Resolution,
26(1), pp. 3-38.

Olcott, M. B. (1982) Soviet Islam and World
Revolution, in World Politics, 34(4), pp. 487-504.

Paige, J. M.
(1975) Agrarian Revolution: Social Movements and Export Agriculture
in the Underdeveloped World, New York, Macmillan.

Pasha, M. K.
(2002) Predatory Globalization and Democracy in the Islamic World, in
ANNALS, AAPSS, 581, May 2002, pp. 121-132.

Pastor, R. A. (1991)
Preempting Revolutions: The Boundaries of U.S. Influence, in
International Security, 15(4), pp. 54-86.

Pesaran, M. H. (1982)
The System of Dependent Capitalism in Pre- and Post-Revolutionary
Iran, in Middle East Studies, 14(4), pp. 501-522.

Rinehart, J.
F. (1997) Revolution and the Millennium: China, Mexico and Iran,
London, PRAEGER.

Pinn, A. B. (2000) New Religious Movements in
Global Perspective: Views from the Mainstream, in Reviews in Religion
and Theology, Vol. 7(2), pp. 145-150.

Rizvi, S. A. A. (1980)
Royalty, Religion and Revolution, Canberra, Marifat Publishing
House.

Robertson (1996) Globality, Globalization and
Transdisciplinarity, in Theory, Culture & Society (1996:
127-133), London, Thousand Oaks and New Delhi, SAGE.

Rhoads, R.
A. (2003) Globalization and Resistance in the United States and
Mexico: The Global Potemkin Village, in Higher Education, Vol. 45(2),
pp. 223-250.

Rootes, C. (2002)Global Visions: Global Civil
Society and the Lessons of European Environmentalism, in
International Journal of Voluntary and Non-Profit Organization, Vol.
13(4), pp. 411-429.

Skocpol, T.(1979) States and Social
Revolutions: A Comparative Analysis of France, Russia and China.
Cambridge, Cambridge University Press.

Skocpol, T. (1988) Social
Revolutions and Mass Military Mobilization, in World Politics, 40(2),
pp. 147-168.

Trimberger, K. E. (1978) Revolution From Above:
Military Bureaucrats and Development in Japan, turkey, Egypt and
Peru, New Brunswick, NJ, Transaction Books.

Turner, B. (2001)
Cosmopolitan Virtue: On Religion in a Global Age, in European Journal
of Social Theory, 4 (2), pp. 131-152.

Walt, S. M. (1992)
Revolution and War, in World Politics, 44(3), pp. 321-368.











منبع :












پايگاه
اطلاع رساني فرهنگي ايران و
روسيه







/ 1