حاشیه، یا بهتر بگویم شرح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حاشیه، یا بهتر بگویم شرح - نسخه متنی

جویا جهانبخش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حاشيه، يا بهتر بگويم: شرح





حاشيه، يا بهتر بگويم: شرح...





آينه ميراث ـ شماره23،زمستان 82





حاشيه، يا بهتر بگويم:
شرح
...





جويا
جهانبخش









الحاشيه علي کتاب من لا يحضره
الفقيه/
الشيخ بهاءالدّين محمد بن الحسين بن
عبدالصَّمَد الحارثي الهمداني العاملي
الجبعي المشتهر بالبهائي، تحقيق: فارس
حَسون کريم، باهتمام د. السّيد محمود
المرعشي النّجفي (ره)، ط: ا، قم: مکتبة
آيه الله العظمي المرعشي النّجفي (ره)،
1424 ه‍ ق / 1382 ه‍.ش.





چکيده






کتاب من لا يحضره الفقيه اثر شيخ
صدوق (305-381 ه.ق) از علماي بزرگ اماميّه و
از محدّثان نامي سد? چهارم هجري است. اين
کتاب، که شامل بخش کلاني از ميراث حديث
شيعه است، از امّهات کتب اربعه (کافي،
تهذيب، استبصار، من لا يحضره الفقيه)
است و از ديرباز، مدار استنباط احکام
شده. کتاب من لا يحضره الفقيه به دليل
اهميت آن، مورد توجّه علماي شيعه قرار
گرفته و حواشي و شروح متعدّدي بر آن
نوشته اند، که از آن جمله است حاشيه
علّامه محمّد تقي مجلسي، دانشور نامي
دور? صفوي. اين حاشي? ناتمام در سال 1382 ش.
به تحقيق فارس حسّون کريم و به اهتمام
دکتر سيد محمود مرعشي، در قم (کتابخان?
حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي) چاپ
شده، و گفتار حاضر، بررسي و معرّفي اين
حاشيه است.





شيخ جليل ديرين،
صَدوق (محمّد بن عليّ بن حسين بن
بابويه، أبوجعفر/ 305 - 381 ه.ق)- رضوان الله
عليه- از بزرگترين عالمان إماميّه و
خاصّ? محدّثي چيره دست و بي مثال است که
محقِّق مُدَّقِقي چون ابن إدريس حلّي-
رَوَّح الله روحه- ، مشهور به حرّيّت
رأي و دلاوري در داوري و نقد بي لاف و
گزاف، دربار? او مي نويسد: «کان... بصيراً
بالاخبار، ناقداً للآثار، عالماً
بالرِّجال، حَفَظَةً...»
[1]





در ميان آثار متعدّد حديثي صَدوق-
قُدِّس سِرّه- که بخش بزرگي از ميراث
حديثي شيعه را تشکيل مي دهد، بيش از
همه، کتاب شريف کتاب مَن لا يَحْضُرُه
الفَقيه مورد اعتنا و توجّه و تمسّک
فقيهان إمامي بوده است و در کنار سه
مجموع? شريف کافي و تهذيب استبصار،
موسوم به «کتبِ أربعه» و از ديرباز مدار
استنباط أحکام واقع شده.





حتي
بنا بر يک داوري احاديث کتابُ من لا
يحضُرُهُ الفقيه- که با اختصار آن را
الفقيه نيز مي گويند- بر أحاديث آن سه
کتاب ديگر از «کتبِ أربعه» ترجيح داده
شده، و در اين ترجيح نظر به زيادت حفظ
صدوق و حُسِن ضبط وي و تثبّتش در روايت،
و همچنين تأخّر کتابش از کافي شريف، و
پايبندي وي به صحت و حجّيّت هر چه در اين
کتاب مي آورد، بوده است
[2]
.





کوتاه سخن اين که جلالت و اهمّيّت
کتاب
من لا يحضُرُه الفقيه از روزگاران دور
توجّه عالمان شيعه را به خود معطوف
داشته است و شروح و حواشي متعدّد براين
حديثنام? عزيز نوشته اند که شايد
مشهورترين آنها دو شرح علّامه آخوند
ملّا محمّد تقي مجلسي، والد ماجد صاحب
بحارالأنوار- رَضِيَ اللهُ عَنْهما و
أَرضاهُمها- باشد، موسوم به روضه
المتقين (به زبان عربي) و لوامع
صاحبقراني (به زبان فارسي)
[3]
.






در سده هاي دهم تا دوازدهم هجري که با
برقراري حکومت شهرياران صفوي فرصتي
مُساعد براي رونق گرفتن دوبار? حيات
علمي عالمان شيعه فراهم شد و مجالس درس
و بحث علوم شرعي، به ويژه دانش حديث،
منعقد گرديد و اجازه و استجازه و قرائت
و تدريس حديثنامه هاي کهن فزوني گرفت،
بطبع کتابُ من لا يحضُرُه الفقيه نيز
يکي از متون اصلي مورد توجّه و مدار بحث
بود.





از همين روي شگفت نيست که
- هر چند بحمدِاللهِ تعالي دستنوشتهاي
بسيار کهن از اين حديثنامه موجود است-
غالب نسخه هاي مهمّ آن در اين روزگار
استقرار و ازدهار، استنساخ و تکثير و
تحصيل شده
[4]
، و همچنين مهمترين
شروح و حواشي آن در اين زمان به قلم آمده
باشد.





از مشهورترين اين آثار
پيراموني الفقيه- که آن را هم «شرح» و هم
«حاشيه» خوانده اند- حاشي? حضرت شيخ
بهاء
الدّين محمّد بن حسين بن عبد الصَّمد
حارثي همداني
[5]
جبعي (953-1030 ه.ق)،
مشهور «شيخ بهائي» است- أفاضَ اللهُ
عَلي? تُربَتِهِ شآِبيبَ الرَّحْمَة.





شيخ- أعلَيَ اللهُ مَقامَه-
اشهر و اجلّ از آن است که نيازي به
معرّفي داشته باشد و اگر سخني ببايد
گفت، در باب خدمات عظيم آن بزرگوار به
دانش حديث است، که مَعَ الأسَف به
انداز? کافي مورد توجّه واقع نشده و
البتّه خود موضوع رساله‌اي مستّقل است.
الحبل کافي المتين و الوجيزة و مشرق
الشَّمْسَيْن و مِفتاح الفَلاح و
الحديقة الهلاليّة و...، همه و همه،
نمودار طول باع و تضلّع اين مرد ذوفنون
در فنِّ حديث اند.





اينک، سخن
ما دربار? حاشي? او بر کتابُ من لا
يحضُرُهُ الفَقيه است که در روزگار
پُختگي کامل و پس از تأليف آثاري چون
زبدة الأصول و الحبل المتين و مشرق
الشَّمْسَيْن به قلم آورده؛ چه، در متن
حاشيه از اين کتابها ياد مي‌کُند (نگر:ص
33 و 42 و 50 و 66 و 68 و 91 و...) و به آنها ارجاع
مي دهد.





اين حاشيه هر چند
ناتمام است و مَعَ الأسَف از سي امين
حديث پيشتر نرفته (که حدود «21» صفحه از
مُجَلَّدِ نخست مطبوع کتابُ من لا
يحضره الفقيه مي شود) (نگر: ص 22)، بسيار
سودمند و بالنّسبه مبسوط است؛ از همين
روست که خبيري بصير چون شيخ حُرِّ
عاملي- قَدَّسَ اللهُ روحَه- آن را
«شرح» خوانده است (نگر: ص 22). خود شيخ
بهائي - رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه- نيز در
خطبه اش از آن به عنوان «تعليقات» ياد
مي کند (نگر: ص 31).





شيو?
بَحّاثان? شيخ - رَضِيَ اللهُ عَنه- در
اين حاشيه کاملاً هويدا است. او دلائل
نقد و جرح يک قول را بيان مي کند، سپس تا
جائي که ممکن است به پاسخگوئي و دفاع مي
پردازد، وانگهي نتيجه گيري مي
نمايد(نمونه را، نگر: ص 59 و 60) .





آنسان که از متن همين حاشيه بر مي
آيد،
نويسنده پيشتر کتاب من لا يحضره الفقيه
را بر والِد ماجدش، شيخ حسين بن
عبدالصَّمد عاملي از مشايخ بزرگ حديث
به شمار مي رود- رضوان الله تعالي
عَلَيْهِما- قرائت کرده است. چه يک جا مي
گويد: «... قال والدي- رَحِمَهُ الله-
حالَ
قِراءتي عليه هذا الکتاب في توجيه کلام
المؤلّف- طابَ ثَراه- ...» (ص 34).





خوش طَبْعي اين پدر و شوخ طَبْعي آن
پسر، در اين حاشي? فني و در خلال مباحث
تخصّصي آن نيز جائي براي بُروز گشوده، و
عاقبت عيان ساخته است که ورود مردماني
ظَريف چون شيخ و پدرش در اينگونه مباحث
با محَدّثان صِرْف و إذهان تکرشته‌اي
چه تفاوتي دارد، حتّي در لحن کلام.





دربار? ابراهيم بن هاشم مي نويسد:
«... هو غَيْر مُصَرَّح بتوثيقه في کتبِ
الرّجال، إلّا أنّ مدحه متظافر، حتّي
أنّ والدي- طابَ ثراه- کان يَقُول: إنّي
أستحي أن أخرجَ حديثَه مِن سِلکِ
الصَّحاح!...» (ص 75)





در عبارتي
از فقيه آمده است: «و أکبر ما يقع في
البئر الإنسان...» (ص 131). در بعضِ نسخ
«أکثر» نوشته شده و شيخ گرايش به «أکثر»
را نتيج? عدمِ توجّه به آن دانسته که
«أکبر» بودن إنسان ناظر به «نزح عددي»
است و... القصّه مي نويسد: «من اعترض عليه
بأنّ الثّور أکبر من الآدميّ، ففيه نوع
من الثّوريّة!» (ص 132)!!





أدبيّت
شيخ- رضوانُ الله عَلَيْه- و حدَّت ذهن و
کثرت اطّلاع وي، اينجا و آنجا در حاشيه
جلوه گر است. نمونه را، در باب روايت
بَرقي که در آن مقدارِ کُر «ثلاثة
أشبارٍ في ثلاثة اشبارٍ» تعيين گرديده
است، توضيح و إفاضه‌اي آورده که بجهت
مزيد اشتمال بر فائده اي لطيف دربار? يک
روايت مشهور ديگر، نقل آن در اينجا
مناسب به نظر مي رسد: قد طعنَ المحقّقُ
فيه بِخُلُوِّه عن تقديرِ البُعدِ
الثّالث، و دفعه بعضهم بدلالة سوق
الکلام علي المرام، و مثله کثير في
المحاورات، بل قد يسکتُ البُلَغاء عن
ذکر ثالث الثّلاثة - من غير ذکر ما يدلّ
عليه.





و منه قول الشّاعرِ:





کانَتْ حَنيفَةُ أثْلاثاً
فثُلْثُهُم مِنَ العَبِيدِ وَ ثُلْثُ
مِنْ مَواليها





و قد عَدَّ
بَعْضُهُمْ مِن ذلک قَوْلَه - صلّي الله
عليه و آله- لمّا عَدَّ ملاذّ الدُّنيا:
«حبّب إليّ مِن دُنياکم ثلاث: الطّيب، و
النّساء، و قرّة عيني في الصّلاة ».
فإنَّ الصَلاةَ لَيْسَت مِن لذّةِ
الدّنيا، فهو- صلّي الله عليه و آله-
لمّا عدّد من ملاذّ الدّنيا اثنين عزمت
نفسه المقدّسة عن ذکر الثّالثة، فکانّه
يقول: مالي و لِتعدادِ ملاذّ الدّنيا؟
قُرَّة عَيني فِي الصَّلاة ... (ص 49 و 50).





شيخ- رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه-
در اين حاشيه داستان جالبي از يک شکار
شاه صفوي و مکالم? فقهي خود با شاه و سپس
بحثي که در باب ابن سينا و کتاب قانون با
يکي از أطبّاء کرده، آورده که هم
خواندني است و هم سزاوار تدبّر؛ به ويژه
چون شيخ بلا ترديد ثقه است، بل در اوج
وَثاقت جاي دارد و لذا در صحّت ما وَقَع
ترديدي نيست، مسأل? مورد بحث او و شاه
صفوي را همْچنان مي توان بجد گرفت و
مورد موشکافي قرار داد( از براي اين
داستان، نگر: صص 97-99).





يکي از
مختصّات بارز حضرت شيخ- قَدَّسَ اللهُ
روحَه- دقّت نظر و اعتدال فکرست که در
اين حاشيه نيز هويداست و نمونه را، در
بحث از حديث مشهور بحث انگيز أوايل فقيه
(ش 13) در باب طهارت بني إسرائيل که وجوه
مختلفي براي توضيح و توجيه آن پيشنهاد
گرديد
[6]
، توجيه و توضيح باريک
بينانه‌اي مي آورد که نمودار همين دقّت
و اعتدال ذهني است (نگر: ص 95).





شيخ- رضوانُ اللهِ عليه- به مسائلي
چون
داوري ميان اختلاف نسخ کتاب (نگر: صص
123-131) و حتّي ضرورت چگونگي نقل و نگارش
کتابي چون کتابُ مَن لا يَحْضُرُهُ
الفَقيه- که احتمال خلط أحاديث آن با
بيانات مؤلّف زياد است (نگر: ص 110)- بذلِ
توجّه مي نمايد. در اين باره مي نويسد:





... و کثيراً مّا يشتبه علي
النّاظِرين في هذا الکتاب کلامه بعبارة
الحديث، و نحن نبيّن ذلک في مواضع
الشتباه إن شاء اللهُ تعالي. و کانَ
والِدي- نَوَّرَ اللهُ مَرقَدَه- يفصل
بَينَ الکلامَيْنِ برقمِ الحمرة، و قد
سلک هذا المنوال في کلّ ما کتبه بخطّه
من کتب الحديث الّتي يقع فيها هذا
الاشتباه، فلا ينبغي إهمالُ ذلک سيّما
في هذا الکتاب؛ فإنّ مواضع الالتباس
اکثر کما يظهر ذلک لمن تصفّحه (ص 109 و 110).





بايد از آقاي فارِس حَسُّون
کريم بابت إحياء و تحقيق اين حاشي?
کِرامند- که خصوصاً از دو حيثِ فقه و
رجال، شايان توجّه است- سپاسگزار بود؛
به ويژه ادب ايشان در ياد کرد مصحّحان
ديگر آثار شيخ بهائي- قُدِّسَ سِرُّه
الشَّريف- و نوعي خستوئي به فضل تقدّم
آن مصحَّحان (نگر: ص 7، هامش) شايست?
تقدير و تقليد است.





مصحَّح
محترم، متن فقيه را بالاي صفحه و حواشي
و توضيحات خود را پائين آن قرار داده
اند که البتّه در مواردي هم ضبط نصّ متن
فوقاني با آنچه شيخ- رحمةُ اللهِ عليه-
آورده تفاوت دارد (نگر: ص 35 و 57 و 69 و 72 و 88
و ...). اين تفاوتها را هم مي توان حَمل بر
اختلاف نُسَخ کرد و هم حَمل بر نقل به
مضمون در نوشت? شيخ (بَل احتمالاً جميع
بينِ اين دو وجه أقرب به صواب است).





مصحح در هامش ص 83 توضيحي دربار?
صورت کنوني واژ? «نُشْخار» داده که
مسامحت آميز به نظر مي رسد. شيخ- قُدَّسَ
سِرّه- نوشته است: «يجترّ ... مصدره
الاجترار، و يقال له بالفارسيّة:
«نُشْخار» و...» (ص83). مصحّح در هامش
نوشته: «... و تکتب اليوم: نشخور،
نوشخوار، نوشخور».





مي گويم:
أوّلاً، تفاوت اين صُوَر با «نُشْخار»
صِرفاً کتابتي (/إملائي) نيست و تلفّظي
(/زباني) هم هست. ثانياً، اين صُوَر
لزوماً «امروزينه» نيستند و در متون
کهن هم ديده مي شوند. ثالثاً، از قضا
صورتِ تَلَفّظِي رائج اين کلمه در
فارسي معيار و امروزينه، همان است که در
متن کتاب آمده بوده.





مُسامَحَتي شائع و به هر روي اشتباه
آميز، چند بار در اين کتاب رخ نموده
است، و آن ضبط نام کتاب شيخ صدوق به صورت
من لا يحضره الفقيه است، به جاي کتابُ
من
لا يحضره الفقيه يکبار در ص 19 «من لا
يحضره الفقيه» نوشته اند؛ بار ديگر در ص
20 و ص 31 همين تعبير را سياه کرده اند، بي
لفظ «کتاب»؛ روي جلد هم «من لا يحضره
الفقيه» را سفيد کرده و «الحاشية علي
کتاب» را زرد نوشته اند (و بدين ترتيب
باز لفظ «کتاب» را از تعبير خارج کرده
اند). اينهمه در حالي است که صورت صحيح
اين نام، کتاب من لا يحضُرُهُ الفقيه
است و لفظِ «کتاب» جزئي أصيل است از نام
أثََر، نه وصف شيء
[7]
.





از
اين خُرده‌ها بگذريم، که احياي حاشي?
فقيه، در خور سپاس است؛ اعتناي کتابخان?
بزرگ مرحوم آية الله مرعشي- نورّ الله
مرقده- و خاصّه متولّيِ دانشورش نيز به
حفظ و ترويج ميراث مکتوب أمّتِ مرحومه،
چيز تازه اي نيست و ديريست متعهّدانه و
فرهنگبانانه بدين مهم اهتمام مي کنند.
از خداوند سبحان، توفيق فزايند? اين
خادمان دانش و فرهيختگي و توسع? بالند?
اينگونه خدمات فرهنگ پَروَرانه را
خواستاريم؛ بِمَنَّهِ و
کَرَمِه
[8]
.





پي‌نوشت‌ها












.
پژوهشگر
ميراث اسلامي و عضو حوز? علمي? اصفهان. ·





.[1] الحديث، محمّد حسين
الحسيني الجلالي، تحقيق محمّد جواد
الحسيني الجلالي، CHICAGO: The open School ص 74.





.[2] نگر : مصادر الحديث عند
الاماميّه، السيّد محمّد حسين
الجلالي، ط 1 ، قاهره: 1395 ه.ق، ص 23 و 24 .





.[3] از براي شروح و حواشي فقيه،
نگر: تاريخ حديث، کاظم مدير شانه چي، چ:
ا، تهران: سمت 1377 ه.ش، صص 136-137 : و: حديث
عشق(نکته ها، گفتگوها و مقالات استاد
عبدالحسين حائري) به کوشش سهل علي مددي،
چ: 1، تهران: کتابخان? ... مجلس شوراي
اسلامي، 1380 ه.ش، صص 171-175 .






[4]
. اين که يکي از محققان سالها
پيش نوشته است: «نسخه هاي اين کتاب که
تاکنون ما از آن اطّلاع داريم و در
کتابخانه هاي ايران موجود است، همگي
متعلّق به قرن دهم هجري و بعد از آن و
بيشتر متعلّق به قرن يازدهم است.» (حديث
عشق، ص 170 ) - آنسان که تصريح شده- محدود
به آگاهيهاي کتابشناختي آن زمان است؛
ورنه، امروز نسخه هاي کهن از اين کتاب
شريف به دست است که بايد در طبعهاي
آينده آن- إن شاء اللهُ الرحمن- مورد
استفاده قرار گيرد.





نسخه اي
بسيار قديم و نفيس از آن در کتابخان? آية
الله مرعشي در قم به شمار? 1251 و نيز نسخه
اي کهن به شمار? 803 و نسخ? ديگري که حدود
سد? پنجم کتابت شده به شمار? 235 در همين
کتابخانه موجود است (تاريخ حديث، صص 137 و
138). تصويري از همين دستنوشت أخير الذّکر
بر روي جلد الحاشية علي کتاب من لا
يحضره الفقيه- که بدان مي پردازيم- آمده.





علّامه سيّد محمّد حسين حسيني
جلالي- مدّ ظلّه- در کتاب مشيخة الحديث
(ص 61)، تصوير نسخه اي از کتابُ مَن لا
يَحْضُرُهُ الفَقيه را طبع کرده اند که
مورَّخ 652 هـ .ق. است؛ و همچُنين در مصادر
الحديث عند الإماميّه (ص 24) از دستنوشت
مُوَرَّخ 681 ه.ق خبر داده اند که در
کتابخان? منچستر است (و در فهرست چاپي
آن، ص 298، ط: 1934 م، شناسانيده شده).







[5]
. در خط نبشت? صفح? عنوان و روي
جلد اين طبع حاشيه، به نادرست،
الهمذاني» آمده که علي الظّاهر بايد
سهوالقلم کاتب باشد.






[6]
.
نمونه را، نگر: مصادر فقه الشيعه في شرح
وسائل الشّيعة، العلّامه السّيّد
محمّد علي الموحّد الأبطحي (ره)، ط: 1 ،
قم: 1424 ه.ق، 1/257-259 ؛ و: ترجمه و متن کتاب
من لا يحضره الفقيه، مترجم: محمّد جواد
غفّاري، چ: ا، تهران: نشر صدوق، 1367 ه‍ ش.
1/25 و 26 .






[7]
. سنج: ترجمه
فَرَحة الغريّ، علّامه محمّد باقر
مجلسي (ره)، پژوهش جويا جهانبخش، چ: 1 ،
تهران: ميراث مکتوب، 1379 ه.ش، ص 161 .







[8]
. اين تصحيح، پيش از اين نشر
مستقل، در ضمن ميراث حديث شيعه (به کوشش
مهدي مهريزي و علي صدرائي خوئي، 7/291-430)
چاپ شده بود و البتّه نشر مستقل آن نيز
سزاوار مي نمود (تمّ بحمدِ الله و حُسنِ
توفيقه).





/ 1