يك كتاب در يك مقاله
نويسنده: محمد خردمند 1 ـ در حدود پنجاه سال پس از رحلت رسول اكرم صلياللهعليهوآله و بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام و ده سال بعد از شهادت امام حسن عليهالسلام ، در نيمه ماه رجب سال شصتم هجري معاويه مرد. او تقريباً 42 سال در دمشق حكومت كرد و در اين مدت، نفوذ و تسلط بسياري بر قلمرو حكومتش داشت. بطوري كه بنا بر نقل مسعودي در مروج الذهب، در زمان رفتن به جنگ صفّين در روز چهار شبنه با مردم نماز جمعه خواند و احدي اعتراض نكرد كه امروز چهار شنبه است؛ نماز جمعه چرا؟!2 ـ معاويه در اواخر عمرش براي خلافت يزيد از مردم بيعت گرفت. بعد از مرگ معاويه، امام حسين عليهالسلام از بيعت با يزيد خود داري كرد و به مكه رفت. چون اين خبرها منتشر شد، شيعيان كوفه مانند سليمان بن صُرَد و مسيّب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد بجلي و حبيب بن مظهّر و هزاران تن ديگر با نامههاي فراوان به امام حسين عليهالسلام اظهار ولايت و ارادت كردند و وعده نصرت دادند و پيمان فداكاري بستند. سيدالشهداء عليهالسلام براي ارزيابي اوضاع و آزمايش ادّعاي آنان، مسلم بن عقيل را به سوي كوفه فرستاد.3 ـ شيعيان كوفه كه ميپنداشتند بيدرد سر و به راحتي امام حسين عليهالسلام پيروز خواهد شد نزد مسلم بن عقيل رفتند و با يك دنيا خلوص اشك شوق ريختند و بنابر نظر شيخ مفيد هيجده هزار نفر و بنا بر رأي طبري دوازده هزار نفر با او بيعت كردند. اما چون عبيداللّه بن زياد آمد و كار را بر مردم دشوار گرفت، همان شيعيان راه عافيت پيشه كردند و راحتي و رفاه را برگزيدند و مسلم بن عقيل را تنها گذاردند. مسلم بن عقيل به فيض شهادت نائل شد.4 ـ ما كوفيان را به خاطر بيوفايي و پيمان شكني ملامت ميكنيم اما آيا براستي از خود پرسيدهايم كه اگر ما به جاي آنان در چنان اوضاع و احوالي بوديم چهكار ميكرديم؟! آيا واقعاً راه وفا پيشه ميساختيم؟! كار اهل كوفه جاي شگفتي ندارد چه آنكه آنان همان كردند كه هر شخص عادي و معمولي در روزگار سختي و هنگام امتحان ميكند، بايد از بزرگي و بزرگواري روح آن قهرماناني شگفت زده شد كه با قطره قطره خون خود حماسه عاشورا را رقم زدند؛ بزرگاني چونان عمرو بن قرظه انصاري كه در روز عاشورا سينهاش را سپر بلا قرار داد و تا زخمهاي تيرها و شمشيرها او را از پا در نياورد نگذاشت صدمهاي به امام حسين عليهالسلام برسد و چون برخاك غلطيد عرض كرد:اي فرزند رسول خدا! آيا وفا كردم؟!امام حسين عليهالسلام فرمود:«نَعَمْ وَ اَنْتَ اَمامي فيِ الْجَنَّةِ»آري، و تو در بهشت در پيش روي من هستي... .5 ـ كساني كه سرگذشت ضحّاك بن عبداللّه مشرقي همداني را شنيدهاند او را كم توفيق ميشمارند. اما پرسيدني است كه اگر ما به جاي او بوديم همان مقدار از توفيق را نيز در همراهي و ياري امام حسين عليهالسلام بدست ميآورديم؟ ضحّاك به همراه مالك بن نضر اَرحبي به نزد امام عليهالسلام رفتند و خبر دادند كه كوفيان آماده جنگند. امام حسين عليهالسلام گفت:«حسبي اللّه و نعم الوكيل؛» بعد پرسيد آيا مرا ياري ميكنيد؟ مالك بهانه آورد كه قرض دارد و در بند زن و بچه است. ضحّاك گفت من نيز همين مشكلات را دارم اما حاضرم با دشمنانت بجنگم به شرط آنكه آنگاه كه ياري من ديگر سودي نداشت آزاد باشم كه تو را واگذارم و بگريزم. امام عليهالسلام پذيرفت و او ماند و در روز عاشورا دو نفر از دشمنان سيدالشهداء عليهالسلام را به هلاكت رساند و دست ديگري را بريد. امام حسين عليهالسلام چند بار در حق ضحّاك دعا كرد: «لاتشلل لا يقطع اللّه يدك جزاك اللّه خيراً من اهل بيت نبيّك»و سرانجام چون جز دو تن از ياران امام عليهالسلام باقي نماند، ضحّاك با اذن امام حسين عليهالسلام از معركه بگريخت.6 ـ وصيّت نامهاي كه امام حسين عليهالسلام قبل از خروج از مدينه، براي برادرش محمد بن حنفيّه نوشت به روشني هدف و انگيزه سيدالشهداء عليهالسلام را از قيام روشن ميسازد:«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اَوْصي بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَليِّ بْنِ اَبيطالِبٍ اِلي اَخيهِ مُحِمَّدٍ المَعْرُوفِ بِاِبْنِ الْحَنَفِيَّةِ، اِنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعِةَ اتِيَةٌ لا رَيْبِ فيها وَ اَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فيِ الْقُبُورِ وَ اِنّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِما وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي، اُرِيدُ اَنْ امُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ اَبي عَليِّ بْنِ اَبيطالِبٍ؛ فَمَنْ قَبِلَني بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّهُ أَوْلي بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هذا أَصْبِرُ حَتّي يَقْضِيَ اللّهُ بَيْني وَ بَيْنَ الْقَومِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ، وَ هذا وَصِيَّتي يا اَخي اِلَيْكَ وَ ما تَوفيقي إلاّ بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنيبُ.»اين وصيت حسين فرزند علي بن ابيطالب عليهالسلام به برادرش محمد معروف به ابن حنفيه است: حسين عليهالسلام گواهي ميدهد كه خدايي نيست جز اللّه، او يكتا و بيهمتاست و محمد صلياللهعليهوآله بنده و فرستاده اوست، حق را آورد از جانب حق، بهشت و جهنم حق است، و روز رستاخيز خواهد آمد و ترديدي در آن نيست، و خدا همه اهل قبور را بر ميانگيزد.من نه براي سركشي و شرارت و نه از روي هوا و هوس قيام كردم و نه به قصد فسادانگيزي و نه تجاوز و ستمگري، بلكه من فقط براي آن قيام كردم كه امت جدم صلياللهعليهوآله را اصلاح كنم؛ من فقط براي آن قيام كردم كه امت جدم صلياللهعليهوآله را اصلاح كنم؛ ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر؛ و سيره جدّ و پدرم عليبن ابيطالب عليهالسلام را در پيش گيرم.ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر؛ و سيره جدّ و پدرم عليبن ابيطالب عليهالسلام را در پيش گيرم. پس هر كس مرا خدا پسندانه بپذيرد، خدا او را به حق رساند و جزاي خير دهد و هركس كه دعوت مرا نپذيرد پس من صبر ميكنم تا خدا بين من و اين قوم عادلانه داوري نمايد كه او بهترين داوران است.برادرم! اين وصيت من به توست و توفيقي نيست جز از خدا كه بر او توكل كردم و به سوي او باز ميگردم.7 ـ چرا امام حسين عليهالسلام بيعت نكرد و شهادت را برگزيد؟ برخي از نويسندگان چه نسنجيده جوابي دادهاند:امام حساب كرد كه در هر صورت، چه بيعت كند و چه بيعت نكند، كشته ميشود. پس چه بهتر كه به صورت آبرومندي كشته شود و در راه خدا شهيد گردد. اين پاسخ شايسته بسياري از مسلمانان عادي نيز نيست تا چه رسد به سرچشمه نور و فضيلت حضرت امام حسين عليهالسلام .حقيقت آن است كه امام حسين عليهالسلام موجبات و مقدماتي را كه بني اميه از حدود سي سال پيش فراهم كرده بودند بررسي كرد و بدرستي تشخيص داد كه در آن زمان (سال شصتم هجري) انحراف امت اسلامي بقدري عميق است كه با سخنراني و موعظه و كتاب و خطبه علاج پذير نيست و بايد براي اصلاح دست به قيامي خونين و نهضت تند و عميق زد تا مقدماتي كه اميرالمؤمنين عليهالسلام و امام حسن عليهالسلام فراهم ساخته بودند ثمر دهد. امام حسين عليهالسلام در خطبهاي كه در مسجدالحرام قبل از حركت از مكه ايراد كرد «خُطُّ الْمَوتُ عَلي وُلْدِ ادَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلي جيدِ الْفَتاةِ ...»بروشني همين نكته را بيان كرده است.8 ـ فرزدق در جواب پرسش امام حسين عليهالسلام كه پرسيد از مردم عراق چه خبرداري؟ گفت: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَكَ وَ اَسْيافُهُمْ عَلَيْكَ وَالْقَضاءُ يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَاللّْهُ يَفْعَلُ مايِشاءُ»دل مردم با توست و شمشيرشان بر ضدّ تو؛ و قضاء از آسمان نازل ميشود و خدا هرچه خواهد بكند.امام حسين عليهالسلام در پاسخ فرمود:«صَدَقْتَ، للّهِ اْلاَمْرُ وَ كَلَّ يَوْمٍ رَبُّنا في شَأْنٍ اِنْ نَزَلَ الْقَضاءُ بِما نُحَبُّ فَنَحْمَدُاللّهَ عَلي نَعْمائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعانُ عَلي اَداءِ الشُّكْرِ، وَ اِنْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرِّجاءِ فَلَمْ يَتَعَدَّ مَنْ كانَ الْحَقُّ نِيَّتُهُ وَ التَّقْوي سَريرَتُهُ»راست گفتي. هركاري به دست خداست و هر روزي پروردگار ما در كاري است. اگر قضاي الهي چنان آمد كه ما دوست داريم پس خداي را بر نعمتهايش سپاسگزاريم و توفيق سپاسگزاري نيز از هموست، و اگر قضا راه اميد را مسدود كرد پس آن كس كه نيّتش حق است و باطنش تقوا؛ ضرري نكرده است.دقّت در كلام امام عليهالسلام نشان ميدهد كه هدف اساسي امام حسين عليهالسلام انجام وظيفه الهي است؛ نه خليفه و حاكم شدن و نه پيروزي ظاهري؛ و چون امام حسين عليهالسلام وظيفهاش را خدا پسندانه انجام ميدهد پس در هرحال پيروز است؛ نتيجه هر چه ميخواهد باشد؛ چه غلبه ظاهري چه شهادت في سبيل اللّه.9 ـ برخي از مردم پنداشتهاند: امام حسين عليهالسلام كشته شد تا گناهان امت بخشيده شود و گنه كاران بيمه شوند!اين پندار عوام پسند مخالف هدف واقعي امام حسين عليهالسلام است زيرا او قيام كرد تا مردم بيشتر از خدا بترسند، بيشتر به انجام فرائض ديني توجه كنند و روحيه تقوي در مردم زنده گردد، بپاخاست تا امر به معروف و نهي از منكر كند و جلوي مفاسد و معاصي را بگيرد، ياد و ذكر خدا را در جانها زنده كند.امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا و در حالي كه از شمشيرها خون ميچكيد، به دو نفر از ياران خود به نام زهير بن قين بجلي و سعيد بن عبداللّه حنفي فرمود تا در پيش روي امام بايستند و سينهها را سپر كنند و جلو حمله دشمن را بگيرند تا امام حسين عليهالسلام نماز ظهر را به جماعت اقامه كند، چنين امامي چگونه ميتواند راضي باشد به آنكه كسي نماز نخواند و به جاي آن براي او عزاداري كند؟! چگونه ميشود كه كسي خود را مريد امام حسين عليهالسلام بشمارد و با اين حال نماز نخواند، روزه نگيرد، ربا بخورد، دروغ بگويد و...؟!امكان پذير نيست كه كسي با دوري از خدا به امام نزديك شود و با خشم پروردگار امام را خشنود كند. اگر كسي معني پيامبري و امامت را نيك بشناسد به اين گونه اشتباهات گرفتار نميشود و ميداند كه بزرگي پيغمبر و امام بر پايه بندگي خدا استوار است و جز از راه بندگي خدا نميتوان پيامبر و امام را خشنود ساخت.10 ـ وقتي واقعه عاشورا رخ داد، مردم ساير مناطق هنوز بيخبر بودند و تنها دستگاه خلافت بود كه جريان اين واقعه را بطور اجمالي و مبهم به نواحي ديگر گزارش داد. يكي براي آنكه مردم بدانند سران مخالفان خلافت كشته شدهاند و درس عبرت بگيرند و ديگر براي آنكه دستگاه خلافت ميخواست خود را برحق و بيگناه نشان دهد و مخالفان را ياغي و فتنه جو. دشمنان امام حسين عليهالسلام تا توانستند پس از شهادت امام و يارانش، هرزگي كردند و بدنهاي شهدا را لخت كردند، لباسها را به غارت بردند، به خيمهها ريختند و اثاث اهل بيت عليهمالسلام را غارت كردند. خيمهها را آتش زدند، خواستند بيمار را در بستر بكشند، بدنها را زير سم اسبها انداختند و لگدكوب كردند، سرها را بالاي نيزهها بر افراشتند، با اسيران داغديده تندي و درشتي كردند و... .عليرغم خواست دشمن كه تصميم داشت واقعه عاشورا را تحريف كند، به تحقيق تاريخ نهضت امام حسين عليهالسلام از روشنترين حوادث تاريخي است و كساني مثل شيخ مفيد و طبري و ابوالفرج اصفهاني حتي جزئيات اين حادثه را همانطور كه رخ داده ثبت كردهاند، علتش آن است كه دشمن ندانسته اصرار ورزيد كه جريان اين واقعه بوسيله اسيران اهلبيت عليهمالسلام تبيين و تشريح شود. اين اسيران آزادي بخش كه خود شاهدان عيني حماسه حسيني بودند در مركز عراق يعني كوفه و در مركز شام يعني دمشق و بعد در مركز حجاز يعني مدينه، پيام رسان نهضت حسيني شدند.11 ـ برخي از زنان نيز در واقعه عاشورا فداكاري كردند و نام خود را جاودانه ساختند. مردي از بني فزاره ميگويد ما با زهير بن قين بجلي در حال باز گشت از مكه و رهسپار عراق بوديم ولي دوست نداشتيم كه با حسين بن علي عليهالسلام در يك منزل فرود آييم مبادا او از ما ياري بطلبد، اما در يكي از منازل به ناچار در يك محلّ فرود آمديم و هريك در كناري خيمه زديم. ما در حال غذا خوردن بوديم كه ناگهان فرستاده امام حسين عليهالسلام رسيد و بعد از سلام گفت: اي زهير بن قين! اباعبداللّه حسين بن علي عليهالسلام تو را ميخواهد. ما مات و متحيّر، لقمه در دهان مانديم.در اين هنگام دلهم بنت عمرو ـ همسر زهير ـ رو به شوهرش كرد و گفت: «فرزند رسول خدا به دنبال تو فرستاده و تو را ميطلبد اما تو از رفتن به نزد وي دريغ ميكني؟! سبحان اللّه! چه مانعي دارد كه نزد وي مشرف شوي و سخنش را بشنوي و برگردي؟»زهير بر اثر اين سخن، به نزد امام حسين عليهالسلام رفت و طولي نكشيد كه خندان و شادمان باز گشت و به ياران امام عليهالسلام ملحق شد و به فيض عظيم شهادت نايل گرديد.12 ـ حضرت زينب كبري عليهاالسلام نقشي بسيار اساسي و مهم در رسوا ساختن ستمگران اموي و آشنا كردن مردم به اهداف و حقيقت نهضت حسيني بر عهده گرفت و در هر فرصتي با خطابه و سخنوري و پاسخگويي به پرسشها، در تاريكيها نور افشاند و غفلت زدود. از جمله زماني كه زينب عليهاالسلام وارد مجلس ابن زياد شد، ابن زياد گفت: خدا را شكر ميكنم كه شما را رسوا كرد! و شما را كشت و دروغتان را آشكار كرد!زينب عليهالسلام بدون درنگ پاسخ داد:«اَلْحَمْدُللّهِ الَّذي اَكْرَمَنا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّيَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهيرا، اِنَّما يَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنا، وَ الْحَمْدُ للّهِ.»شكر خدايي را سزاست كه ما را بواسطه پيامبرش محمد صلياللهعليهوآله گرامي داشت و ما را از پليدي پاك و پيراسته كرد. فقط فاسق است كه رسوا ميگردد و تنها فاجر است كه دورغ ميگويد، و فاسقان و فاجران ديگرانند نه ما. و خداي را سپاس).ابن زياد پرسيد:ديدي خدا با خانواده شما چه كار كرد؟!زينب عليهاالسلام پاسخ داد:«كَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا اِلي مَضاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحاجُّوَ اِلَيْهِ وَ تُخاصِمُونَ عَنْدَهُ»خدا شهادت را براي ايشان مقرّر كرد و آنان به سوي آرامگاههايشان رفتند و به زودي خدا بين تو و آنان جمع خواهد كرد و در نزد او با يكديگر احتجاج خواهيد كرد و... .13 ـ ابن زياد براي آنكه مردم را از جريان عاشورا آنگونه كه خود ميخواهد با خبر سازد خود بر با لاي منبر مسجد اعظم كوفه رفت و چنين گفت:«اَلْحَمدُ للّهِ الَّذي أَظْهَرَ الْحَقَّ وَ اَهْلَهُ وَ نَصَرَ اَميرَ الْمُؤْمِنينَ يَزيدَ وَ حِزْبَهُ وَ قَتَلَ الْكَذّابَ ابْنَ الْكَذّابَ الْحُسينَ نْنَ عَلِيٍّ وَ شيعَتَهُ»خدا را شكر كه حق و اهل حق را پيروز كرد و امير المؤمنين يزيد! و حزبش را ياري نمود! و دورغگو فرزند دروغگو ... را كشت.شيخ مفيد و طبري نوشتهاند هنوز گفتار ابن زياد به پايان نرسيده بود كه عبداللّه بين عفيف ازدي غامدي(*) قيام كرد و گفت: اي پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو توئي و پدرت و كسي كه تو را به حكومت عراق فرستاده و پدر او! آيا فرزندان پيغمبر صلياللهعليهوآله را ميكشيد و دم از راستگويي ميزنيد؟!به دستور ابن زياد، اين مرد الهي را به دار آويختند و اين گونه عبداللّه بن عفيف ازدي غامدي، با بصيرت به استقبال شهادت رفت و روشني بخشيد و بيداري آفريد.14 ـ يكي از خطباي درباري در شهر دمشق بر منبر رفت و در حالي كه امام زين العابدين عليهالسلام نيز حاضر بود، در باره اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام به ناروا سخن گفت و در مدح و ثناي معاويه و يزيد پرگويي و ياوه سرايي را از حدّ گذراند ...امام زين العابدين عليهالسلام با كمال شجاعت فرياد زد: «وَيْلَكَ اَيُّهَا الْخاطِبُ اَشْتَرَيْتَ مَرْضاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ فَتَبَوَّءْ مَقْعَدَكَ مِنَ النّارِ»واي بر تو اي سخنران! با به خشم آوردن پروردگار؛ رضايت مخلوق را خريدي! و جهنمي شدي!آنگاه امام زين العابدين عليهالسلام رو به يزيد كرد و گفت:آيا به من اجازه ميدهي كه تا روي اين چوبها برآيم و سخناني چند بگويم كه هم خدا را خشنود سازد و هم براي شنوندگان موجب اجر و ثواب گردد؟امام عليهالسلام با بهترين تعبير بيان كرد كه سخنان اين خطيب موجب خشم خداست و براي مردم سودي ندارد.مردم اصرار كردند كه يزيد اجازه دهد و او امتناع ميورزيد ولي سر انجام با اصرار حاضران تسليم شد. امام چهارم عليهالسلام بر بالاي منبر قرار گرفت و چنان سخن گفت كه دلها از جا كنده شد و اشكها فرو ريخت وشيون از مردم برخاست... يزيد چارهاي جز آن نديد كه سخنان امام عليهالسلام را قطع كند. به ناچار دستور داد اذان بگويند.امام زين العابدين عليهالسلام سكوت كرد. وقتي مؤذن گفت «اشهد انّ محمداً رسول اللّه صلياللهعليهوآله » امام سجاد عليهالسلام عمامه از سر بر داشت و گفت اي مؤذن تو را به حق محمد صلياللهعليهوآله خاموش باش.آنگاه رو به يزيد كرد و گفت: آيا اين پيامبر ارجمند جدّ توست يا جد من؟ اگر بگويي جد توست همه ميدانند كه دورغ ميگويي و اگر ميگويي كه جد من است، پس چرا پدرم را كشتي و مال او را به غارت بردي و زنانش را اسير كردي؟ و...(*) اين مرد از شيعيان اميرالمؤمنين(ع) و از دو چشم نابينا بود. زيرا چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفّين در ركاب امام علي(ع) از دست داده بود. كارش در اين زمان، اين شده بود كه هر روز صبح به مسجد كوفه ميرفت و تا شام به نماز و عبادت ميپرداخت و شب به خانه بر ميگشت.