سرمقاله بركت حضور
مجتبى احمدى جنبش و رستاخيز تشيّع از آغازين سالهاى قرن دوم هجرى در شكل مكتب حقوقى و فقهى ويژه نمايان شد.اين مكتب فقهى به دست يكى از تواناترين و برجسته ترين فرزندان پيامبر(ص) امام باقر(ع) بنيان گرديد.امام صادق مى فرمايد:(كانت الشيعه قبله [امام باقر(ع)] لايعرفون مايحتاجون اليه من حلال و حرام الاّ ماتعلّموا من الناس حتى كان ابوجعفر ففتح لهم و بيّن لهم و علّمهم.)1در روزگار اين امام همام و فرزند وى امام صادق(ع) بحثهاى كلامى در جامعه اسلامى رو به فزونى گذاشت و تشيّع نيز به پشتوانه انديشه بلند و قوى اين دو امام گام در اين آوردگاه گذارد و بنيان مرصوص انديشه كلامى خويش را پى ريخت. با اين تلاش سترگ تشيع بر پايه استوارى ايستاد و با استدلالهاى روشن در پهنه فقه و با منطق قوى و قويم در ساحت كلام در برترين سكوهاى انديشه قرار گرفت و انديشه ورزان را به درنگ واداشت.شيعه كه در عرصه عمل و رستاخيزعليه دستگاههاى بيداد و مبارزه با به كژ راهه كشاندن اسلام در قيام خونين كربلا به سال 61 نهضت توّابين در سالهاى 64 ـ 65 و قيام مختار ثقفى در سالهاى 66 ـ 67 شايستگى اقتدار و توان خود را در برنامه ريزى حماسه حضور و جنبش در آوردن ناب انديش ترين و خالص ترين انسانها به نمايش گذاشته بود اينك در ساحت انديشه چنان قد برافراشت كه صاحبان خرد و انديشه را در حيرت فرو برد و براى هميشه انديشه و مكتب كلامى وفقهى آنان را از جلوه انداخت.نام اين دو بنيانگذار مكتب كلامى و فقهى شيعه در همه محفلها و مجلسها بر سر زبانها بود و همگان از گستره دانش و ژرفاى بينش آنان سخن مى گفتند از دو خورشيدى كه فروزنده و گرمابخش كانونهاى تاريك و سرد بودند.مردمان فرودست به ستوه آمدگان از ستم و بيداد زجركشيدگان در بند كشيده شدگان و… چشم اميد به اينان داشتند كه شورى انگيزند و حماسه اى آفرينند و بساط ستم را در نوردند.در آغازين سالهاى قرن دوم هجرى خشم مردم از بنى اميه اوج گرفته بود و عرصه بر مردم از ستم پيشگيها و بى رسميها و خونريزيهاى آنان تنگ شده بود و حكومت نيز در سراشيبى ضعف قرار داشت در اين برهه بسيارى از مردم بر اين اميد بودند كه رئيس خاندان پيامبر(ص) امام باقر(ع) رهبرى نهضت ضد اموى را در دست خواهد گرفت و به اين دوران پرادبار و نكبت با تكيه بر پشتوانه عظيم مردمى پايان خواهد داد.در سالهاى پايانى دهه سوم قرن دوم كه مسلمانان در سرزمينهاى اسلامى عليه حكومت يكصد ساله اموى برخاسته و جامعه شاهد قيام بزرگ مردمى بود امام صادق(ع) محترم ترين فرد از خاندان پيامبر در نظر تمامى مسلمانان از شيعه و سنى بودو همه جامعه به وى به عنوان روشن ترين و شايسته ترين نامزد خلافت مى نگريستند و بسيارى انتظار داشتند او براى به دست گرفتن آن گام پيش نهد.حتى عباسيان در آغاز به او براى رهبرى معنوى قيام خود عليه بنى اميه مى انديشيدند و (الرضا من آل محمد) را شعار خود ساخته بودند.بسيارى از شيفتگان اهل بيت بويژه شيعيان خراسان كه عشق به اهل بيت رسول خدا در وجود آنان شعله مى كشيد در زير بيرق آنان گرد آمدند و به آرزوى حكومت عدل و قسط عليه اردوى فرزندان اميه سر به شورش برداشتند و اين شعله سركش در خراسان و ديگر سرزمينها زمينه را براى عباسيان فراهم ساخت و آنان با شعار (الرضا من آل محمد) حكومت يكصدساله فرزندان اميه را از هم گسستند و حكومت عباسى را بنيان نهادند. مردم وقتى به اين دسيسه پى بردند و ديدند عباسيان به همان راهى مى روند كه فرزندان اميه مى رفتند در دوره امامت امام موسى بن جعفر(ع) انتظارات آنان از نو سربرآورد. در اين برهه حديثى در ميان شيعيان دهان به دهان نقل مى شد كه برابر آن هفتمين امام قائم آل محمد بود. اين حديث و تلاشهاى گسترده سياسى و مخالفتهاى آشكار و روشن وى با حكومت گران عباسى سبب شد كه در سرتاسر جامعه اسلامى اين نظر به وجود آيد: امام موسى بن جعفر(ع) همان امامى است كه قيام خواهد كرد و حكومت عدل و قسط را برقرار خواهد ساخت.پس از شهادت آن عزيزدر زندان هارون اين تب و تاب و انتظار دگرديسى بنيادى در وضع موجود نه تنها فروكش نكرد كه شعاع گسترده ترى را فرا گرفت تا بدان جا كه مأمون ناگزير شد حضرت رضا(ع) را در سال 201 به ولايت عهدى خود برگمارد.او بر اين پندار بود كه با گماردن امام به ولايت عهدى خود از تب و تاب شيعيان مى كاهد و اين آرمان و آرزوى بزرگ را كه هر چندگاه بسان اقيانوسى مى خروشد و پايه هاى حكومت را مى لرزاند در َبر حكومت خويش با كنترل و ميرابى خود در بستر رودخانه اى آرام روى به سوى دشت گسترده زندگى و مردابهاى حكومت سريانش مى دهد و پس از مدتى از آن خروشها و شورشهاى ستم سوز خبرى نخواهد بود و اقيانوس آرام خواهدگرفت و در رودخانه زندگى و حكومت گرى آرام آرام راه خواهد پيمود. ولى مأمون نتيجه عكس گرفت و حركت وى نه تنها شيعيان را از تب و تاب و شور و خروش نينداخت كه بر اميد آنان افزود و هر آن خود را به قله بلند آرمانها و آرزوها نزديك تر مى ديدند و عاشقانه برگرد فرزند رسول اللّه حلقه زدند و شورى عظيم در دلِ حكومت عباسى انگيختند.خليفه عباسى خطر را در بيخ گوش خود احساس كرد; از اين روى دست به گناه آلود و خورشيد را در گاه برآيش آغشته به خون كرد. اين نيز شيعه را از خروش نينداخت و زانوانش را نَخَماند و دلش را نفسرد. عزيزان آغشته به خونِ زهرا(س) را بر روى دست گرفت و كوى به كوى و هامون به هامون درنورديد و سند مظلوميت و حق بودن راه و رسم خويش را نماياند.شيعيان چشم به امام جواد(ع) دوختند. امام جواد از طريق نهاد وكالت كه امام موسى بن جعفر(ع) آن را پى ريخته بود با شيعيان در سرتاسر قلمرو اسلامى در ارتباط بود و از اين راه به شيعه تشكل مى دا د و كانون ضد ستم و حق مدارى را گرم و فروزان نگه مى داشت.اين نهاد قوى كه از سوى انسانهاى شايسته مورد اعتماد و آگاه به مسائل در هر منطقه و شهرى اداره مى شد شيعه را زير پوشش داشت و از نظر مادى و معنوى نيازهاى آنان را بر مى آورد و گردنااميدى را از چهره ها مى سترد و به جامعه شيعه شادابى مى بخشيد و نمى گذاشت شيعيان در گيرودارها بحرانها و فراز و نشيبها طعمه گرگها و كركسهاى گرسنه شوند.نهاد وكالت در روزگار امام هادى(ع) بسيار گسترده شد و امام به گونه دقيق و برنامه ريزى شده بر اين شبكه بسيار مهم و قوى و كارامد نظارت داشت و از اين راه امور معنوى و مادى شيعه را رسيدگى مى كرد و به شبهه ها و پرسشها پاسخ مى داد و معارف ناب اسلامى و انديشه شيعى را مى گستراند.در سال 233 هـ.ق. امام هادى به دستور متوكل عباسى به سامراء فراخوانده شد و زير نظر قرار گرفت. اين حركت ازآن روى انجام شد كه شيعيان در پرتو رهبرى امام در سرتاسر قلمرو اسلامى به جنبش درآمده بودند و متوكل عباسى با اين كار خواست از تلاشهاى امام بكاهد و جلوى تماس وى را با نهاد وكالت و در واقع با مردم بگيرد. در اين برهه فشار بر شيعه بيش از پيش شد و جامعه شيعه در تنگناى شديد سياسى قرار گرفت. هر كسى كوچك ترين گرايشى به امام داشت از كارهاى رسمى بركنار مى شد و از نظر اجتماعى منزوى مى گرديد.مرقد مطهر امام حسين(ع) كه از مراكز بسيار مهم گردايى شيعيان بود با خاك يكسان شد و بسيارى از بزرگان و ناموران شيعه از جمله چند تن از وكلاى امام به زندان افكنده شدند و شمارى به شهادت رسيدند.پس از به شهادت رسيدن امام هادى(ع) در سال 254 شيعه وارد دوره و مرحله بسيار غم انگيز و دهشتبارى شد.آسمان شفاف و زلال جامعه شيعه را ابرهاى تيره شبهه ها فروپوشاند. فرقه ها نحله ها متكلمان كينه توزو دستان ناپاك تيرهاى زهرآگين شبهه ها را به سوى شيعيان در بند و زير سلطه ستم پيشه ترين ستم پيشگان رها مى كردند و كانون امامت را كه هميشه و همه گاه پرتوافكنى مى كرد و راه مى نمود و از خطرها و آفات پرهيز مى داد در محاصره گرفتند و شلاقهاى انتقاد و شبهه صفيركشان بر امام و امامت فرود مى آمد.در اين تنگناى شديد و محاصره سخت و بى رحمانه كه هيچ كس را ياراى آن نبود به يتيمان شيعه غذاى مادى و معنوى برساند و آنان را از شعله هاى سركش آتش مهيبى كه گرفتار آن شده اند برهاند امام حسن عسكرى(ع) با تدبير و دَهاء وجودت رأى و هوشيارى و تيزنگرى شجاعت و بى باكى بى بدليل در عرصه مادى و معنوى وارد كار زار شد. با نامه نگاريها و گسيل نمايندگان و برخوردهاى قاطع و مدبرانه نهاد وكالت را همچنان قوى و استوار و با شوكت نگهداشت و تلاش ورزيد و از جان مايه گذاشت كه به اين با روى سترگ گزندى وارد نيايد و شيعيان در هر كجا كه هستند در پناه آن از هر آفتى در امان مانند.به شبهه ها دقيق پاسخ گفت و ابرهاى تيره را با نور دانش الهى شكافت و آسمان لاجوردين حق را نماياند. امام با پيش بينى آينده افزون بر محور قرار دادن علماى بزرگ هر شهر و منطقه اى براى شيعيان به آماده سازى علمى شيعه براى دوران دشوار حيرت و غيبت پرداخت.امام انقلابى عظيم آفريد و با رهنمودها و پاسخهاى كوتاه فقهى به گونه فتوا كه بيش تر با عبارت (ان شاء الله) پايان مى پذيرفت دلالت شيعيان به ميراث علمى پيشينيان و مجموعه هاى روايى و… كارى كرد كه شيعه هنگامى كه دسترسى به امام حاضر نداشت و نتوانست پرسشهاى دينى خود را با امام مطرح كند در هنگامه هاى سخت در گاه هجوم شبهه ها با راهنمايى و كمك آگاهان و اسلام شناسان راه خود را بيابد و سر در گم نشود و در گرداب فرقه ها و نحله هاى كژ انديش و ره گم كرده فرو نيفتد و براى هميشه بسان بسيارى از فرقه ها و نحله ها از صحنه روزگار برافتد و جز در تاريخ يادى و نامى از آن نماند.امام باتلاشى كه در دوره امامت خود كرد شيعه را از بلاها و آفتهايى كه پيش بينى مى كرد در آينده گريبان گيرش شود و تارو پودش را از هم بگسلد رهاند و به صراط مستقيم راهش نمود.شيعه را خيلى زود تند باد حوادث در برگرفت و به دوران پرغم و بلا گام گذارد. در آستانه شهادت امام حسن عسكرى(ع) پرسشها و شبهه ها درباره ادامه امامت پس از امام يازدهم جامعه شيعه را در كلاف سردرگمى گرفتار كرد و حكومت عباسى نيز براى زمين گير كردن شيعه و بر چيدن بساط آن اين آتش را شعله ور ساخت و به شبهه افكنان از هر فرقه و گروهى ميدان داد تا پتكهاى خود را بر سر شيعه بكوبند و از ميدان به درش برند.با شهادت امام حسن عسكرى(ع) و آغاز غيبت صغرى اين دريا پرتلاطم تر و طوفانى تر شد و بسيارى را در امواج خشماگين خود اسير كرد و برد.در اين هنگامه سخت و توانفرسا و هستى سوز كسانى از خشم امواج جان سالم به در بردند و به سر منزل رسيدند كه دستورالعمل امام حسن عسكرى را فرا راه خود قرار دادند.اينان همين كه نشانه هاى طوفان ويرانگر را ديدند بر كشتى نجات فراز آمدند و با پيروى آگاهانه و دقيق ازعالمان ربانى محدثان سختكوش و متعهد راز داران و اصحاب سرّ دلِ درياى خشماگين را شكافتند و امواج را رام خويش ساختند و به ساحل امن و آرام گام گذاردند.اين بحران و گرفتارى بزرگ شيعه را امام هادى(ع) در آينه آينده ديده و از حماسه شگفتى كه علماى ربانى در اين برهه آفريدند به روشنى خبر داده است:(لولا مايبقى بعد غيبة قائمكم من العلما ء الداعين اليه والدّالين عليه والذابين عن دينه بحجج اللّه والمنقذين لضعفاء عباد اللّه من شباك ابليس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقى احد الاّ ارتد عن دين اللّه ولكنّهم الذين يمسكون ازمّة قلوب ضعفاء الشيعه كما يمسك صاحب السفينة سكانها اولئك هم الا فضلون عند اللّه عزّوجل.)2پس از شهادت امام حسن عسكرى و در پس پرده غيبت قرار گرفتن حضرت مهدى(عج) تلاش علماى بيدار و زمان شناس در جاى جاى قلمرو اسلامى براى ساماندهى به شيعه و شبهه زدايى و كار ناحيه مقدسه در فروزان نگهداشتن مشعل امامت همچنان ادامه يافت.عثمان بن سعيد عمرى كه گويا از زمان امام هادى(ع) به سامراء آمده بود تا پايان زندگى ايشان خدمتگزار و كارپرداز بيت آن امام و سپس دستيار عمده و كارپرداز اصلى امور مالى و دفترى امام حسن عسكرى بود و پس از شهادت آن بزرگوار همچنان رئيس دفتر امامت باقى ماند و به قرار پيشين وجوه مالى جامعه شيعه را به عنوان نيابت از فرزند ايشان كه اكنون در پس پرده غيبت بود از شيعيان دريافت مى كرد و پس از درگذشت وى فرزندش محمد بن عثمان و سپس دوتن ديگر عهده دار اين مهم بودند. با درگذشت آخرين وكيل كار دفتر مراجعات امام و نهاد وكالت به پايان رسيد و دوره غيبت كبرى آغاز شد.در اين هفتاد سال يعنى از زمان شهادت امام حسن عسكرى تا درگذشت آخرين نايب خاص حضرت مهدى(عج) شيعه در كوره و آتشگاه عمل پخته شد و آنچه را مى بايد بياموزد آموخت و خود را براى دوران سخت تر كه دوران غيبت كبرى باشد آماده ساخت و پس از فراز و نشيبهاى بسيار به شاهراه زندگى گام گذارد و راه خود را به سوى افقهاى روشن پيمود.شيعه با حالت انتظار كه مى پنداشت خيلى زود به سر مى آيد و آن يار در پس پرده پرده راكنار مى زند و رُخ مى نمايد و جهانى را غرق در نور خود مى كند جامعه آرمانى خود را بنيان نهاد و به روزگار نوينى گام گذارد. هميشه و همه گاه نگاه به افقهاى روشن و قلّه هاى بلند داشت. هيچ كس و هيچ چيز آن را از حركت به سوى آينده روشن و سرشار و لبالب از عدل و قسط و برادرى باز نمى داشت و هر دولت و حكومتى كه تشكيل مى داد به هر قيامى كه دست مى زد و هر پيروزى كه به دست مى آورد در آن درنگ نمى ورزيد و كار را تمام شده نمى انگاشت بلكه آن را گامى به سوى حكومت جهانى آن نگار پرده نشين مى دانست.نهاد وكالت و نيابت خاصه كه در زمان حضور امامان(ع) و غيبت صغرى كارى كرد كارستان و شگفتيها آفريد و شيعه را در خطى روشن و بى آميغ به پيش برد و راه را براى پيشرفت و تكامل آن هموار كرد در اين دوران به نيابت عامّه دگر شد و شيعه به دوران بسيار زيبا پرجاذبه و رخشان بلوغ خود گام گذاشت.در دوره بلوغ به عقل خود دريافت: خط امامت پايان ناپذير است و اسلام با امامت جلوه گر مى شود و اسلامِ بدون امامت بركه اى ساكن را مى ماند نه شاداب و نه شادابى آفرين.از اين روى سر بر خط امامت كه در نيابت عامه و نهاد مرجعيت جلوه گر شده بود گذارد و از گرداب هر فتنه اى به سلامت بيرون آمد و راه خود را ادامه داد.شيعه در دوران ننگين عباسيان كه از زمين و آسمان شرر مى باريد با همه قد برافرازيها و مخالفتها و در افتادنها با دستگاه ستم با همه كينه توزيهاى دشمن و دامهايى كه براى آن در هر كمينگاهى گسترده بودند به خاطر داشتن اصولى روشن و رهبران فكرى تيزنگر و روشن ضمير هسته مركزى خود را حفظ كرد و از تك و تا و تكاپو و پرتوافشانى باز نايستاد.شيعه گروه كوچك و پراكنده اى نبود. در سرتاسر قلمرو اسلامى پايگاههاى استوارى داشت و ياران از جان گذشته و آماده براى هرگونه فداكارى بسيار.شيعه در داشتن دانشمندان بزرگ و اسلام شناسان نامور فقيهان مفسران محدثان منجمان ستاره شناسان رياضى دانان شاعران اديبان مورخان سياستمداران دبيران جنگاوران و… بر همه گروهها و فرقه ها سر بود و گوى سبقت را از همه آنها در ربوده بود.اين درخشش علمى و سازمان و تشكل قوى و نفوذ ژرف در بين توده ها حكومت گران عباسى را با همه كينه اى كه به شيعه داشتند ناگزير كرده بود كه در گرداندن و به چرخش در آوردن چرخهاى حكومت از اين گروه با شكوه و جلال كمك بگيرند و حتى مهم ترين و پرنقش ترين كارگزاران خود را از بين شيعيان برگزينند.شيعه به خاطر اقتدار و نفوذ در جاى جاى دارالاسلام پيوند استوار و ناگسستنى بين تك تك پيروان آن با كانون گرم و اميدبخش و حركت آفرين نيابت عامه حكومت قوى و استوارى بود در دل حكومتها; از اين روى هر حكومت گرى نمى توانست اين گروه را ناديده انگارد و به كار خود ادامه دهد و به پيروزيهايى دست يابد و بر اوضاع چيره شود و قلمرو حكومت خويش را بگستراند. عباسيان وقتى كه نبرد و ستيز با شيعه را به عرصه شهرها كشاندند و در باريان و پيرامونيان خليفه برخلاف رأى و نظر مرد دورانديش خردمند و سياستمدار دستگاه ابن علقمى وزير خليفه را انگيختند و به محله هاى شيعه نشين يورش بردند و در اين يورش وحشيانه خانه ها كتابخانه ها و مسجدها را به آتش كشيدند و بسيارى از مردم مظلوم شيعه را از دم تيغ گذراندند مدتى بعد به تيغ آخته ايلغار مغول گرفتار آمدند و در اين گرفتارى و بلاى بزرگ نه مردان خردمند و با تدبير را پشتوانه خود داشتند كه كار را تدبير كنند نه عالمان ربانى را در بَر خود كه مردمان را برانگيزند و سدى آهنين جلوى سيل بنيان افكن لشكر مغول برافرازند و نه جنگاوران پولادين اراده شيعى را كه از زور و بازوى آنان در آوردگاهى چنين دهشت انگيز بهره برند; از اين روى در اولين تاخت مردان صحرا امپراطورى ديرپا و كهن سال آنان فرو ريخت و براى هميشه از صحنه روزگار برافتاد.البته شمارى از صاحب نظران و مورخان بر اين نظرند كه تخته را از زير پاى عباسيان خواجه نصيرالدين طوسى عالم بزرگِ و سياستمدار برجسته شيعه كشيده است; زيرا او جايگاه بلندى در دستگاه مغولان داشته و دربار مغول و فرمانرواى مغولان هلاكوخان با رأى و تدبير او كارها را سامان مى داده خواجه از اين موقعيت بهره برده و هلاكو را بر انگيخته است كه به بغداد لشكر بكشد و امپراطورى عباسيان را در هم بكوبد:(خواجه شخصيتى است ذو جوانب: سياستمدار حكيم فقيه متكلم رياضى دان منجم طبيب اديب لغوى و سرانجام يكى از مهم ترين بنيانگذاران ايدئولوژى تشيّع. زندگى پرفراز و نشيبش در دژهاى محتشمان اسماعيلى و سپس در دربار هلاكو و آباقاخان و نقش شگرفى كه در تاريخ ايران بازى كرده است در خور مطالعه و سزنده تحليل و تعليل علمى ژرفى است….ييكى ديگر از نقشهاى شگفت انگيز خواجه از ميان برداشتن قطعى خلافت عباسى به دست هلاكوست. در اين باره افسانه ها بسيار است. خود خواجه راجع به آن طى شرحى بسيار عادى و محجوبانه سخن گفته است. خواجه رشيدالدين فضل اللّه كه مورخى مطلع و منطقى است نقل مى كند كه: برخى در ذهن هلاكو تلقين كرده بودند كه كشتن خليفه عباسى شوم است و خواجه نصيرالدين طوسى با ذكر دلايل و شواهد تاريخ متعدد دائر به آن كه هم از بزرگان اسلام و هم از خلفاء عباسى جمعى كشته شده اند و حادثه اى در كائنات رخ نداد ترديدخان خرافاتى را رفع كرده است…به هر جهت با برداشتن اين سنگ بزرگ دوم (پس از اسماعيليه) خواجه عملاً دو رقيب عظيم و نيرومند ايدئولوژى شيعه را از سر راه برداشت و در واقع نيز ديگر هيچ چيز مانع سير ايران به طرف قبول مذهب اماميه به عنوان دين رسمى خود نشد. از زمان ايلخانان رخنه ٌ نيرومند اين دين [شيعه] در دستگاه دولتى آغاز گرديد وظفرمندى نهايى آن به دوران صفوى رسيد.)3اگر اين تحليل درست باشد و نگوييم امپراطورى عباسيان از درون فرو ريخته بود و تاخت مغول به سوى مقر فرمانرواى آن در بغداد تنها نقشى كه داشت جان خليفه محتضر و در حال جان كندن را زودتر از موعد مقرر از كالبدش درآورد يادآور مى شويم: به هيچ روى ويرانگريها خونريزيها وحشى گريهاى مغول (اگر همه زواياى قضيه را بپذيريم) با روحيه انسان دوستانه و انديشه و باور و اعتقاد پاك خواجه طوس كه از اسلام سرچشمه مى گرفت و كارنامه درخشانش اين را نيز نشان مى دهد سازگار نبود.اين دانشمند بزرگ و با تدبير و دورانديش نه تنها شيعه را كه كيان اسلام را از نابودى حتمى نجات داد. گواه بر اين آزادى عملى است كه همه فرقه ها در پرتو تلاش اين شخصيت والا در دوران مغول چه در بغداد و چه در ديگر شهرها و سرزمينهاى اسلامى از آن برخوردار بودند.اين مرد بزرگ در عصر تيره و تار ايلغار مغول دانش و دانشمندان را كه در آغاز لشكر كشى اين قوم سركش به سرزمينهاى اسلامى به سُخره گرفته مى شدند به بالاترين و والاترين پايگاه درخور خود رساند.خواجه از شخصيت علمى و آبرو و جايگاه خود در راه اعتلاى اسلام و مسلمانان به بهترين وجه استفاده كرد.ايلخانان مغول از جمله دانشهايى كه به آن علاقه بسيار داشتند نجوم و علم اختيارات بود.هلاكو پذيرفت كه به خواجه امكان دهد تا بر روى تپه هاى مراغه زيج يا رصدخانه معروف ايلخانى را بنا كند و قرار شد موقوفات ايلخانى در اختيار خواجه قرار بگيرد و خواجه با اين موقوفات نه تنها رصدخانه بلكه كتابخانه اى با چهار صدهزار كتاب مدرسه و حجره هاى ويژه براى فقيهان طبيبان محدثان و حكما (با دادن حقوق يا راتبه و جامگى) پديدآورد و زبده علماى عصر را از هر فرقه و گروه و هر آيين و مسلك و دين در آن جا گردآورد.خواجه با استفاده خردمندانه و از روى امانت از موقوفات ايلخانى رصدخانه را به اهرمى براى نشر دانشهاى مفيد و كارساز و تربيت علماء دگر ساخت و در محضر او شاگردانى بنام مانند: علامه حلّى علامه قطب الدين شيرازى و… تربيت شدند.او با تدبير خرد دانش سياست و بينش والاى خود قوم ويرانگر مغول را به قومى آبادگر و علاقه مند به كشاورزى و ايجاد قنوات و… بدل ساخت و پايه تمدن نوينى را بر روى خرابه هاى تمدن عباسى بنا كرد:(خواجه نصيرالدين طوسى روشنفكرى سازنده تاريخ; يعنى كه اول خراب كننده اش. نمونه عالى آن دسته از روشنفكران كه بَر دست قدرت عرف نشستند تا در عالم واقع اثر كنند و كردند و چه به موقع نيز.مى دانيم كه او در آغاز بلوغ عقلى خود به قلاع اسماعيليان باطنى پناه برد و حتى اسم خود را از ناصرالدين اسماعيلى امير قهستان دارد و آيا نه به اين علت كه در نهضت باطنيان نوعى شمشير هرج و مرج را مى ديد پس گردنِ مؤسسات پوسيده حكومتى زمان نشسته؟و اگر از ايشان نيز به مغول پناه برد و وزارت هلاكو را پذيرفت آيا نه به اين علت بود كه شلاق غضب آسمان را در دست او مى ديد كه بغداد را مى خواست كوفت؟اگر چنين باشد كه گذشت آيا نمى توان استنباط كرد كه خواجه نصير (كه چه اندك مطالعه اى در كارش كرده آيم!) اين صورت برجسته تاريخ روشنفكرى قرن هفتم هجرى مؤسسات حكومتى دنياى معاصر خويش را ويران مى خواست تا چيزى بهتر بر جايش بسازد.به هر صورت در اين سازنده تاريخ نوع خاصى روشنفكر مهاجم را مى توان ديد كه مأيوس از تأثير در وقايع و نوميد نوميد از اصلاح وضع موجود يا از عوض كردن كوچك ترين جزئى از يك كل مدد دهنده مى شود به بلايى كه چون زلزله اى يا سيلى قرار است اساس بنيادهاى حكومتى را بلرزاند و سپس فرو بريزد.اين حضرت كسى است كه تمام سنگينى وجود خود را بر آخرين نقطه اتكاى اهرمى گذاشته است كه به قصد واژگون كردن حكومت ششصد ساله بغداد زيرپى قرار گرفته.)4اين حركت شگفت خواجه و عالمان بزرگ و صاحب نقش دوره ايلخانان مغول الگو شد براى عالمان دوره ها و سده هاى بعد كه خواستند با حفظ ارزشها و والاييها نقش بيافرينند و در صحنه حضور داشته باشند.خواجه طوس به حوزه ها و علماى بزرگ دين آموخت: اگر مى خواهند در بناى تمدن اسلامى نقش بيافرينند و از هر رخداد بزرگ به سود اسلام و شيعه بهره برند و نگذارند شيعه بسان بركه اى ساكن و راكد بگندد و تباه شود بايد افزون بر تقوايى كه چراغ راه آنان با شد در شبهاى ديجور و روزهاى تيره و تار و پناهگاهى درگاهِ طوفانهاى سهمگين و ويرانگر در دانشهاى دين و دانشهاى روز و آگاهيهاى سياسى حرف اول را بزنند و در اين آوردگاه هميشه و همه گاه بلند ترين و برافراشته ترين سكو را به خود اختصاص دهند.علماى بزرگ سده هاى بعد چه آنان كه نيابت عامه را بر عهده داشتند و چه آنان كه بر مدار نيابت عامه در حركت بودند همين روش را در پيش گرفتند كه توانستند جامعه شيعه را در همه ادوار پُر درخشش و پرجاذبه نگهدارند و افكار بلند و راه گشاى آن را به تمامى زواياى جامعه رسوخ بدهند و امتى قدرت مند با شوكت هدف مند و آرمانگرا بسازند. اين شكوت و جلال به گونه اى بود كه هر قدرتى روى مى آمد ناگزير در برابر آن به كُرنش مى ايستاد و فرمانبردارى خود را اعلام مى كرد.درگاه روى كارآمدن صفويان شيعه در اين سرزمين جانهاى بسيارى را شيفته خود داشت و درفش آن را مردان قوى پنجه و پولادين اراده برافراشته بودند و هاله اى از نور گرداگردشان را فرا گرفته بود و مردم در پرتو آن در حركت بودند و پويش.صفويان با اين كه صوفى مسلك بودند و به اين آيين باور داشتند وقتى موج آفرينى اين درياى بى كران را در سينه تك تك شيعيان از نزديك ديدند و قدرت شگفت آن را در شور انگيزى موج آفرينى و بسيج مردم دريافتند و مشعل دانش آن را برافروخته و روشنايى بخش و تاريكى زدا احساس كردند به اين نتيجه رسيدند: اگر قدرت و نيروى آنان دوشادوش اين فكرو انديشه قوى و پرجاذبه حركت كند قلمرو گسترده اى را به زير نگين قدرت خود در خواهند آورد.از ديگر سوى علماى آگاه و زمان شناس وقتى جنگاورى سلحشورى تدبير و رويكرد پسران شاه صفى را به شيعه و توان آنان را در جلوگيرى از هرج و مرج و كوفتن قدرتهاى ستم پيشه محلّى و يك پارچه كردن ايران و در افتادن با دشمنان قسم خورده خارجى شيعه را ديدند به اين نتيجه رسيدند: اگر شيعه بر پُشتِ اين مركب پرتوان و تازه نفس و راهوار قرار بگيرد قلمروهاى جديدترى را درخواهد نورديد و بازدارنده ها را از سر راه پيشرفت و تكامل خود بر خواهد داشت و دشمنان شيعه را يكى پس از ديگرى زمين گير خواهد كرد و مردمان را از اين ناامنى و خوف به درخواهد آورد و ايرانى آباد با عقيده اى پاك و معنويتى زلال و بى آميغ و به دور از خرافه هاى هستى سوز بنا خواهد كرد.از اين روى هوشياران با تدبيران سياستمداران و زمان شناسان از علماى شيعه در برج بارويى بلند از تقوا و دامن گيرى از دنيا در بَر قدرت نشستند و بهره رسانند و بهره گرفتند و تمدن بزرگ شيعى را پى ريختند و نام خود را در برگ برگ تاريخ اين تمدن پرشكوه به ثبت رساندند.در اين برهه حساس و سرنوشت ساز خوانساريها آقا حسين و آقا جمال كه اين دفتر به نام نامى آنان آذين بسته شده نقش ويژه اى داشتند.خوانساريها پس از دانش اندوزى و رياضت نفس و خودسازى گام در سه آوردگاه مهم و نفس گير و توانفرسا گذاردند:1. عهده دارى نيابت عامه و رهبرى معنوى مردم.2. آموزش و تربيت نسل جوان براى حال و آينده.3. تلاش در راه اصلاح و كنترل پادشاهان و جلوگيرى از دست اندازيها و كژرويهاى آنان.اينان در هر سه عرصه كارنامه درخشانى از خود به جاى گذاردند و افتخار آفريدند كه در اين دفتر به خوبى به خامه محققان پرتلاش و متعهد پژوهشگاه حوزه نمايانده شده است.1 . (رجال كشى) تحقيق حسن مصطفوى 425/ دانشگاه مشهد.
2 . (الاحتجاج) طبرسى تحقيق: سيد محمد باقر موسوى خرسانى455/ اعلمى بيروت.
3 . (برخى بررسيها درباره جهان بينى و جنبشهاى اجتماعى در ايران) احسان طبرى308/ 309
4 . (در خدمت و خيانت روشنفكران) جلال آل احمد186/ ـ 187 فردوس تهران.