بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
برخى منابع علت بركنارى خليفه سلطان را از وزارت دسيسه و توطئه برخى از درباريان و غيره مى دانند.34 البته اين كه مقام وى ممكن است مورد طمع و يا حسد برخى افراد قرار گرفته باشد, شكى نيست. در اين باره يكى از منابع, علت عزل وى را از وزارت (سخنان دروغ چراغ خان) مى داند.35 اسكندر بيك تركمان, گستاخى خليفه سلطان را در يكى از جنگ ها موجب عزل او مى داند.36 به نظر مى رسد خليفه سلطان يا فرزندانش قطعاً مورد سوء ظن قرار گرفته باشند و علت عزل خليفه سلطان نيز تنها در همين راستا قابل توجيه است. البته اين كه تهديد مزبور از جانب فرزندان خليفه سلطان يا خود او متوجه موقعيت شاه بوده است دقيقاً نامشخص است, با اين حال به نظر مى رسد كه خطر احتمالى از جانب فرزندان او جدى تر بوده است. اگر چه قرائن و شواهدى موجود است مبنى بر اين كه خود خليفه سلطان نيز در زمان پادشاهى صفى نمى توانسته چندان از حكومت او دل خوش باشد, اما آن چه اساساً و عمدتاً موجب بحران مذكور شد از جانب فرزندان خليفه سلطان بوده است.نويسنده يكى از منابع مى نويسد: (چون شغل وزارت امر خطيرى است و هرچند در مهمات دنيوى جانب حق را منظور دارند ناچار جهت انتظام امور دولت مرتكب بعضى امور خلاف شرع مى گردند, بنابر ملاحظه (خليفه سلطان) جانب فضل و صلاح خود را معاف داشت و اوقات شريف را به امور دنيوى معطل نداشتن بهتر دانسته, استدعا نمود كه او را از آن خدمت معاف دارند.)37از آنچه كه گفته شد مى توان فهميد كه خود خليفه سلطان نيز در مرخص شدن از خدمت شاه صفى مصرّ بوده است چنان كه در ادامه همان مطالب آمده است (در اين ماده غلوى بسيار مى كرد). اما اين كه چرا وى بر اين باور بوده است و حال آن كه در زمان عباس اول چنين خواسته اى از وى به ظهور نرسيد, هنوز براى نگارنده اين سطور دقيقاً مكشوف نيست, اما شايد بتوان يكى از علل آن را سُست اعتقادى, استبداد, افراط, كينه كشى و بى لياقتى نسبى صفى اول دانست. هم چنين ممكن است اين موضوع ريشه در باورهاى سياسى خليفه سلطان داشته باشد.با توجه به اين كه خليفه سلطان با مادر شاه عباس اول منسوب بود38 و همسرش نيز دختر شاه عباس اول بود و به ويژه آن كه فرزندان ذكورش نوه هاى عباس اول بودند اين دعوى يا احتمال, قوت مى گيرد. امّا در اين كه صفى اول به عللى از وى خوش دل نبوده است شكى نيست. حتى چنان چه موضوع انفصال از خدمت وزارت, ابتدا از طرف خود خليفه سلطان مطرح شده باشد, همين موجب بد دلى صفى گشته است. چنان كه اسكندر بيك در همين راستا نگاشته است: (دامن از مراقبت در چيدن و پهلو از معاونت خالى كردن به خاطر انور خطور مى كرد كه نتيجه نااخلاصى است يا در صفحه خاطر طرحى ديگر كشيده اند. مجملاً به انواع وجوه حزم واحتياط مقتضى آن گرديد كه خاطر اشرف را از غبار اين تفرقه پاك ساخته خود را از اين دغدغه فارغ سازند.)39لذا شاه نه تنها با درخواست او موافقت مى كند بلكه دستور مكحول نمودن فرزندان ذكور وى و رفيع الدين محمد پدر او و معزوليت رفيع الدين محمد از صدارت و تبعيد خليفه سلطان به قم را صادر مى نمايد.40 البته اسكندر بيك اين مجازات ها را مربوط به بدگمانى شاه صفى ـ همچنان كه گفته شد ـ به خليفه سلطان مى داند.از تعبيرات نويسنده (خلاصة السّير) مى توان فهميد كه شاه صفى از جانب فرزندان خليفه سلطان بيش تر بيم ناك بوده است. چنان كه نوشته است: (… [شاه صفى] به لفظ درر بار گهر نثار فرمودند كه اخلاص مندى و نيكو بندگى خليفه سلطان بر پيشگاه ضمير آفتاب تأثير به نوعى پرتو انداخته كه اگر قتل فرزندان او را به او مى فرموديم بى تأخير و تعويض به دست خود به عمل مى آورد. اما چون در عالم مملكت دارى اين قسم حالات بعيد نيست چند روزى به مقتضاى ادوار فلكى در دامن اصطبار بايد زد تا آن چه در پرده غيبت است به منصه ظهور جلوه گر شود.)41شاردن خاطره اى را نگاشته است كه اگرچه, آن اشاره اى دقيق به خليفه سلطان ندارد ولى از آن جايى كه هيچ كدام از دامادهاى عباس اول بدان اعتبار نبودند و هيچ كدام مقام شيخ الاسلامى نيز نداشتند به نظر مى رسد فرد مورد نظرِ شاردن, همان خليفه سلطان باشد. در اين خاطره اشاره به تبليغات و مواعظ يكى از وعاظ اصفهان به نام (ملاكاظم) دارد كه در مواعظ خود عليه حكومت شاهان صفوى سخن رفته و سلطنت را حق پسر شيخ الاسلام دانسته كه يكى از منسوبان خاندان سلطنت بود42.