2 . استقلال ذوات اشيا - دین و دنیا (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و دنیا (2) - نسخه متنی

صادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقصود اين است كه به بهانه تغيير نيازها, نمى توان احكام كلّيِ شريعتِ اسلام را زير پا نهاد و آن ها را احكامى مربوط و منحصر به زمان شارع و يا جوامع مشابه آن دانست. و اگر توجّه كنيم كه در مورد پديده هاى پيچيده و پيچيده تر, همواره ممكن است بتوان يك يا چند وجهه ثابت و كلّى يافت, در اين صورت راه براى دخالت دين در شئونِ دنيايى, حتى در زمان هاى بسى دورتر باز خواهد شد: خداوند به علم كلّى خويش, پديده هاى متغيّر را مى شناخته است و براى وجهه هاى ثابت آن كه نيازهاى ثابت ما را تشكيل مى دهد, احكام كلّى و ثابتى نازل كرده است تا نيازهاى انسان ها را در طول اعصار بر آورند. چه مشكلى در اين تصوير وجود دارد كه سكولاريست ها از آن مى گريزند؟ آرى, سهل گيرانه نمى گوييم كه هر مورد جزئى از آن حيث كه جزئى است, مورد حكم شارع است تا سخنى نامعقول و ناموجّه جلوه كند.

2 . استقلال ذوات اشيا

برخى, ريشه هاى عميق تر سكولاريزم, و بلكه علّة العلل آن را, نظريه هاى محض فلسفى در باب ذوات اشيا دانسته اند; ريشه هايى كه در ابتدا چندان به ذهن نمى آيد. سكولاريزم فرزند فلسفه عقلانى متافيزيكى است. از زمانى كه يونانيان براى اشيا (طبيعت) و (ذاتى) قائل شدند بدان ها استقلال بخشيدند كه كار را براى تأثير خداوند, دشوار ساخت. خداوند گرچه به اشيا و ذوات وجود مى بخشد, امّا ماهيّت را ماهيت نمى كند. بوعلى گفته بود: (ماجعل الله المشمشة مشمشةً بل اوجدها). براى اشيا ماهيت و ذاتى قائل شدن, استقلال بدان ها مى بخشد كه در دل مؤمنان مخلص هيچ گاه خطور نكرده بود. چنان كه حسن و قبح ذاتى هم ارزش ها را به ذوات اشيا بر مى گرداند و از امر و نهى خداوند مستغنى مى سازد.

ورود مفاهيم (ذات) و (طبيعت) و نقش آن ها را در لادين كردن فكر نبايد دست كم بگيريم. هر چيز كه از پيش خود ذاتى و ماهيّتى داشته باشد ديگر نمى تواند ذاتاً دينى شود, چرا كه يك چيز, دو ذات و دو ماهيّت نمى تواند داشته باشد; فى المثل (آب) ساختمان يا ذات ويژه اى دارد. و به همين سبب آب دينى و آب غير دينى يا شراب دينى و شراب غيردينى نداريم. همين طور است عدل و حكومت و علم و فلسفه و امثال آن ها. اين مقولات هم اگر ذاتى و ماهيّتى داشته باشند ديگر دينى شدنشان بى معناست و لذا علم جامعه شناسى ذاتاً دينى يا فلسفه ذاتاً اسلامى و مسيحى, فى المثل نمى توان داشت, هم چنان كه حكومت ذاتاً دينى هم نمى توان داشت (مگر بالعرض و درمقام وجود خارجى و مگر سكولارها غير از اين مى گويند…) و تازه كار به اين جا ختم نمى شود و حقوق و فقه ذاتاً دينى و اخلاق ذاتاً دينى هم نمى توان داشت.

سپس از اين بيان نتيجه گرفته اند كه:

اولاً: ريشه عميق خصومت دين داران (هم چون امام محمدغزالى و شهاب الدين سهروردى) با فلسفه يونانى روشن مى شود و معلوم مى گردد كه قصّه از انكار معاد جسمانى يا علم بارى به كليّات فراتر مى رود و لادين شدن نظام فكر را منظور مى دارد و سر از نشاندن نظامى ذاتاً غير دينى به جاى نظامى ذاتاً دينى در مى آورد.

و ثانياً: محتواى ژرف نزاع اشاعره و معتزله را آشكار مى كند و لازمه عقلى (يعنى فلسفى ـ يونانى) كردن فهم دين را آشكار مى كند كه چيزى جز تسليم كردن آن به فلسفه نيست.

ثالثاً: معلوم مى دارد كه چرا فلسفه يونانى و دين ذاتاً اجتماع ناپذيرند و تلاش هايى كه در توفيق عقل (فلسفى) و شرع شده است چرا همواره ناكام مانده است.

/ 15