حسن و قبح «خشونت» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حسن و قبح «خشونت» - نسخه متنی

محمدحسین واثقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حسن‌ و قبح‌ « خشونت»





حسن‌ و قبح‌ « خشونت»





كتاب
نقد ـ شماره14-15،بهارو تابستان79





محمد حسين واثقي






اشاره:





مقاله،
«خشونت» و «مدارا» را داراي‌ ارزشي‌
نسبي‌ و منوط‌ به‌ مبدأ، هدف‌ و روش‌
آنها دانسته‌ و حسن‌ و قبح‌ هر يك‌ از
اين‌ دو را بسته‌ به‌ عنواني‌
مي‌داند كه‌ در هر موقعيت‌ بر آن‌
صدق‌ مي‌كند. خشونت‌ورزي‌ و
صدمه‌زدن‌ به‌ ديگران، محتاج‌ جواز
عقلي‌ و شرعي‌ است‌ و به‌ همين‌ علت،
اصل‌ در اسلام، بر «مدارا» و «عدم‌
خشونت» است‌ و مقاله، آيات‌ و روايات‌
بسياري‌ را كه‌ دلالت‌ بر «اصالت‌
مدارا» دارند ذكر نموده‌ و سپس‌ به‌
اسناد شرعي‌ بنفع‌ ضرورت‌ قاطعيت‌ و
اعمال‌ خشونت‌ مشروع‌ و عادلانه‌
عليه‌ مواردي‌ كه‌ با مدارا قابل‌
حل‌ نيست‌ مي‌پردازد و توضيح‌
مي‌دهد كه‌ حقوق‌ و احكام‌ جزائي‌ را
نمي‌توان‌ به‌ تعارف‌ با مكاتب‌
ماد‌ي‌ و تسامح‌ با مجرمان‌ برگزار
كرد. خشونت‌ و مدارا، از جمله‌
واژگاني‌اند كه‌ در موضوعات‌ و
موقعيتهاي‌ مختلف، كاربردهاي‌
متفاوت‌ مي‌يابند و چنين‌ نيست‌ كه‌
در همه‌ جا به‌ يكسان‌ ستايش‌ يا
نكوهش‌ گردند. بلكه‌ بايد به‌
اقتضاي‌ شرايط‌ و موضوع‌ و اهداف‌
به‌ داوري‌ ويژه‌ در هر مورد پرداخت.
نرم‌خويي‌ و انعطاف‌پذيري‌ در
شرائط‌ عادي، به‌ عنوان‌ فضيلتي‌
انساني‌ ستايش‌ مي‌شود ليكن‌ اگر با
مصالح‌ بزرگ‌ اجتماعي‌ در تعارض‌
قرار گيرد و اگر مصداق‌ رذيلتي‌
اخلاقي‌ گردد، هرگز درخور ستايش‌
نيست. خاستگاه‌ خشونت‌ اگر
انتقام‌گيري، ناسازگاري، تكبر،
خودخواهي‌ و كينه‌توزي‌ باشد،
متفاوت‌ با موارد ناشي‌ از احساس‌
مسئوليت‌ در اجراي‌ قانون، تربيت‌
افراد، اصلاح‌ امور جامعه، جلوگيري‌
از مفاسد، حراست‌ از امنيت‌ اجتماعي‌
و بيت‌المال‌ يا امانت‌داري‌ و... است.
چنانكه‌ نرم‌خويي‌ وملايمت‌ نيز به‌
اقتضاي‌ مورد، مصداق‌ فضايل‌ يا
رذايل‌ اخلاقي‌ و خدمت‌ يا خيانت‌
اجتماعي‌ قرار مي‌گيرد. آن‌
نرم‌خويي‌ كه‌ مصداق‌ تواضع‌ و
احترام‌ به‌صيت‌ انسانهاست‌ با آن‌
مدارا و ملاطفتي‌ كه‌ تملق‌ و
چاپلوسي‌ و ظلم‌پذيري‌ و تأييد ستم‌
است، متفاوتند. برخورد تند اما
حساب‌شدة‌ يك‌ پدر مهربان‌ نسبت‌
به‌ شيوه‌ ناشايسته‌ فرزند پس‌ از
ناكارآيي‌ نصيحت‌ و تشويق‌ و ترغيب،
نمي‌تواند قابل‌ نكوهش‌ باشد. اقدام‌
تنبيهي‌ و حساب‌ شدة‌ يك‌ معلم‌
شايسته‌ و دلسوز با احساس‌ دردمندي‌ و
مسئوليت‌پذيري‌ نسبت‌ به‌ آينده‌
دانش‌آموز، پس‌ از بي‌ثمري‌ پنددهي‌
و تشويق، نمي‌تواند مورد نكوهش‌ قرار
گيرد. چه‌ آنكه‌ فروتني‌ ناظم‌
مدرسه‌ يا اجتماع‌ در برابر تبعة‌
شرور و حدنشناس، دليل‌ بر توانايي‌ او
بر انجام‌ مسئوليت‌ نيست. تسامح‌ و
تساهل‌ مديران‌ نسبت‌ به‌ كم‌كاري‌
و بي‌تفاوتي‌ و خيانت‌ و دزدي‌
كارپردازان‌ نمي‌تواند ستايش‌ شود.
ليكن‌ در روند روزگار و پيدايش‌
جريانهاي‌ فرهنگي‌ و سياسي، شماري‌
از واژه‌ها محتوائي‌ ويژه‌ مي‌يابد
كه‌ گويي‌ آن‌ را رنگ‌ جديدي‌
زده‌اند. عنوان‌ خشونت‌ نيز در روزگار
ما بار سياسي‌ يافته‌ و به‌ معناي‌
اعمال‌ قدرت‌ غيراصلاحي،
حكومت‌ورزي‌ صرفاً‌ با تكيه‌ بر
اسلحه، ايجاد رعب‌ و وحشت، سركوبي‌
بيرحمانة‌ منتقدان‌ سياسي،
مجازاتهاي‌ بي‌ملاك‌ و طاقت‌فرسا
تلقي‌ شده‌ و روشن‌ است‌ كه‌ خشونت‌
به‌ اين‌ معنا، غيرمنطقي‌ و
نامشروع‌است.





اما با اثبات‌
نسبيت‌ «خشونت‌ و ملايمت»، ديگر
نمي‌توان‌ گفت‌ كه‌ در اسلام،
«خشونت»، اصل‌ است. نرم‌خويي‌ و
انعطاف‌پذيري‌ در فرهنگ‌ اسلامي،
ارزشي‌ بس‌ والا داشته‌ و جايگاه‌
ارزشي‌ آن‌ مورد توافق‌ است. اگر
واژگان‌ خشونت‌ در تقابل‌ با اين‌
فضيلت‌ اخلاقي‌ قرار گيرد، نه‌ در
اسلام‌ و نه‌ نزد هيچ‌ خردمندي‌
قابل‌ پذيرش‌ نيست. در اسلام،
نرم‌خويي، مهرباني، بخشش‌ و گذشت‌ و
مدارا، اصول‌ اولية‌ معاشرت‌
اجتماعي‌ با مردم‌ است‌ و خشونت‌ به‌
عنوان‌ قاعده‌ كلي، سفارش‌ نشده‌ مگر
مواردي‌ كه‌ احقاق‌ حق‌ و نشر عدالت‌
و هدايت، جز با اِ‌عمال‌ خشونت‌
مشروع‌ و در حد‌ ضرورت، ممكن‌ نباشد.
در انديشه‌ و فرهنگ‌ اسلام، بنيان‌
همه‌ چيز بر «حق‌ خداوند» است. رابطه‌
خداوند با انسان، اصل‌ همة‌ اصول‌ و
رابطه‌ انسانها با يكديگر و كليه‌
قوانين‌ بر بنيان‌ همان‌ رابطه‌
استوار است. همة‌ آگاهيها و
بايستگيهاي‌ اخلاقي‌ و دنيوي‌ و
معنوي‌ نيز بر بنيان‌ همين‌ رابطه،
نهاده‌ شده‌اند و اين‌ رابطه‌
براساس‌ پروردگاري، رحمانيت‌ و
رحيميت، مبتني‌ شده‌ است. در قرآن‌
نزديك‌ به‌ نهصد و هفتاد بار واژگان‌
«رب» و ربوبيت‌ بيش‌ از همة‌ صفات‌
خداوند بكار رفته‌ است‌ و اقتضاي‌
پروردگاري، محبت‌ است. سيصد و ده‌ مورد
واژگان‌ «رحمن» و «رحيم» و «رحمة» و... .
در توصيف‌ خداوند به‌ كار رفته‌ است.
در شماري‌ آيات‌ فرموده‌ است: «او
رحمت‌ بر بندگان‌ را بر خود، ضروري‌
ساخته‌ است» «كتب‌ علي‌ نفسه‌
الرحمةً»
[1]
و «كتب‌ ربكم‌ علي‌
نفسه‌ الرحمة».
[2]
در جاي‌ ديگر در
توضيح‌ گسترة‌ استثنأناپذير رحمت‌
خويش‌ فرموده‌ است: «ربنا وسعت‌
كلَّ‌ شي‌ رحمةً‌ و علماً.»
[3]
نيز
نود و يك‌ بار واژگاني‌ «غفور» و
بيست‌
مورد «عفو» استعمال‌ شده‌ است. وفور
اين‌ اسمأ و اوصاف، رابطه‌ خداوند با
انسان‌ را براساس‌ محبت، مهرباني،
گذشت‌ و بخشندگي‌ از سوي‌ او استوار
مي‌دارد. متقابلاً‌ سيزده‌ مورد
واژگان‌ «انتقام» به‌ كار رفته‌ و در
جائي‌ - آيه‌ چهل‌ و هفت‌ سوره‌ روم‌
- تعليل‌ شده‌ است‌ كه‌ ياري‌
بخشيدن‌ ايمان‌ آوردگان‌ در برابر
طغيان‌ ستمگران‌ بر ما حتمي‌ است:
«فانتقمنا من‌الذين‌ اجرموا و كان‌
حقاً‌ علينا نصُرالمؤ‌منين.»
[4]
همچنين‌ در ادعيه، خداي‌ را با وصف‌
«من‌ سبقت‌ رحمتهُ‌ غضبَه».
مي‌خوانيم: كسي‌ كه‌ رحمتش‌ بر غضبش‌
پيشي‌ گرفته‌ است‌ و حتي‌ غضب‌ او از
سر رحمت‌ است. آفرينش‌ انسانها در
اين‌ ساختار وجودي‌ و وفور
نيازمنديهاي‌ زندگي‌ و بعثت‌
پيامبران‌ و هدايت‌ و الهامات‌
معنوي‌ فراگير يا مقطعي‌ و پذيرش‌ عذر
به‌ خطارفتگان‌ و... همه‌ و همه‌ از
خاستگاه‌ رحمت‌ بر انسان، نازل‌ شده‌
است.





ما ارسلناك‌ الا‌ رحمةً‌
للعالمين
[5]
شما را جز از سر رحمت‌
بر مردم‌ نفرستاديم. در باب‌ رفتار
رسول‌ خدا«ص» با مردم‌ نيز فرمود:
«فبما رحمة‌ من‌الله‌ لنتَ‌ لهم‌
ولو كنت‌ فظاً‌ غليظ‌ القلب‌ لانفضوا
من‌ حولك.»
[6]
از رحمت‌ خداي‌ بود
كه‌ با مردم، نرم‌خوي‌ بوديد. اگر
سنگدل‌ و خشن‌ مي‌بوديد از اطراف‌
شما پراكنده‌ مي‌شدند. و به‌
پيامبر«ص» فرمود: «فذكر انما انت‌
مذكر، لست‌ عليهم‌ بمسيطر.»
[7]
به‌ يادشان‌ آور. تو به‌ ياد آورنده‌
هستي‌ و بر آنها سيطره‌ نداريد. اين‌
دستور در دو مقوله‌ تشريعي‌ و تكويني‌
به‌ اين‌ معناست‌ كه‌ نخواسته‌اند
اصل‌ دين‌باوري‌ را با اعمال‌ قدرت،
تضمين‌ كنند گرچه‌ قدرت‌ در خدمت‌
اين‌ ايمان‌ و حفاظت‌ از آن‌
استعمال‌ مي‌شود. روايات‌ مدارا با
مردم‌ و چشم‌پوشي‌ از خطاها را
بنيان‌ اسلام‌ دانسته‌اند. رسول‌
خدا«ص» فرمود: «امرت‌ بمداراة‌
الناس‌ كما امرت‌
بتبليغ‌الرسالة.»
[8]
همان‌گونه‌
كه‌ به‌ تبليغ‌ رسالت، دستور يافتم‌
به‌ رفتار نيكو و مدارا با مردم‌ نيز
امر شده‌ام. در موضوع‌ رفتارهاي‌
اجتماعي‌ با مسلمانان‌ نيز آمده‌ است:
«فاعف‌ عنهم‌ واستغفرلهم‌ و شاورهم‌
في‌الامر.»
[9]
از خطاهاي‌ آنها در
گذر، از خداوند براي‌ آنها آمرزش‌
طلب‌ كن‌ و با آنها در كارها مشورت‌
كن. اما روي‌ ديگر سكه‌ را نيز بايد
ديد. همين‌ پيامبر رحمت، با معاندانِ‌
«حقيقت» و مخالفان‌ اسلام‌ و عدالت،
وارد قهر و مقابله‌ مي‌شد. او مشركان‌
را كه‌ به‌ او و مسلمين‌ ستم‌
مي‌كردند، نفرين‌ مي‌كرد و كساني‌ را
نيز به‌ مجازاتهاي‌ سخت، محكوم‌
كرد.





ليكن‌ هرگز براي‌
منافع‌ شخصي‌ بر هيچ‌ كس‌ خشم‌
نگرفت‌ و هيچگاه‌ كسي‌ را به‌ دليل‌
نپذيرفتن‌ آنچه‌ نمي‌فهمند، مجازات‌
نكرد و هرگز از سر حكومت‌خواهي‌ و
دنياطلبي‌ بر مردم‌ سخت‌ نگرفت.
جائي‌ فرمود: «ان‌الله‌ عزوجل‌ لم‌
يبعثني‌ معنفاً‌ و لكن‌ بعثني‌
معلماً‌ ميسراً.»
[10]
خداي‌ مرا
برنيانگخيت‌ كه‌ با زور با مردم‌
رفتار كنم، برانگيخت‌ تا آگاهشان‌
سازم‌ و تا بشود، آسان‌ بگيرم.
اصولاً‌ همة‌ كتابهاي‌ آسماني‌ به‌
ويژه‌ قرآن‌ به‌ عنوان‌ مصداق‌
روشن‌ «رحمت» معرفي‌ شده‌اند و
تنزيل‌ شريعت، از سر شفقت‌ بر مردم‌ -
و نه‌ خشم‌ و غضب‌ - بوده‌ است. و نزلنا
عليك‌ الكتاب‌ تبياناً‌ لكل‌ شي‌ و
هدي ‌ و رحمةً‌ و بشري‌
للمسلمين.
[11]
كتاب‌ را بر شما
نازل‌ كرديم‌ كه‌ بيان‌ روشن‌ همه‌
چيز و هدايت‌ و رحمت‌ و نويد براي‌
مسلمانان‌ است. و در جاي‌ ديگر: «و
ننزل‌ من‌القرآن‌ ما هوشفأ و رحمةٌ‌
للمؤ‌منين.
[12]
آنچه‌ درمان‌ و
رحمت‌ براي‌ مؤ‌منان‌ است‌ از قرآن‌
جاري‌ ساختيم. همچنين‌ از رسول‌ خدا(ص)
به‌ عنوان‌ پيامبر و فرستاده‌ خداوند
چنين‌ ياد شده‌ است: فضلاً‌ من‌الله‌
و نعمةً‌ والله‌ عليم‌ حكيم.
[13]
او
بخشش‌ خداوند و نعمت‌ او بود و خداوند،
داناي‌ حكيم‌ است. در مقوله‌ روابط‌
اجتماعي‌ مسلمانان‌ با يكديگر نيز
سخن‌ از مدارا و عفو و گذشت، فراوان‌
آمده‌ است: رسول‌ خدا(ص) فرمود:
«الااخبركم‌ بخير خلائق‌الدنيا و
الاَّخرة؟! العفو عمن‌ ظلمك‌ و صلة‌
من‌ قطعك‌ والاحسان‌ الي‌ من‌
أسأاليك‌ واعطأ من‌ حرمك.
[14]
آيا
شما را به‌ نيكوترين‌ اخلاق‌ دنيا و
آخرت‌ خبر دهم؟ بخشيدن‌ كسي‌ كه‌ بر
شما ستم‌ كرده‌ و ارتباط‌ با
وابستگاني‌ كه‌ بريده‌اند و نيكي‌
به‌ كسي‌ كه‌ با شما بدي‌ كرد و بخشش‌
به‌ كسي‌ كه‌ محروم‌تان‌ ساخته‌
است.
در حديث‌ ديگر: مداراة‌ الناس‌
نصف‌الايمان‌ مدارا با مردم، خود
نيمي‌ از ايمان‌ است. نيز امام‌ علي(ع)
فرمود: اذا قدرت‌ علي‌ عدوك‌ فاجعل‌
العفو عنه‌ شكرالقدرة‌ عليه.
[15]
هرگاه‌ بر دشمن‌ شخصي‌ خود چيره‌
گشتيد، بخشيدن‌ او را سپاس‌ نعمت‌
قدرت‌ قرار دهيد.





و فرمود:
اولي‌الناس‌ بالعفو اقدرهم‌ علي‌
العقوبة.
[16]
شايسته‌ترين‌ مردم‌
به‌ گذشت، توانمندترين‌ آنها به‌
انتقام‌ است. والعفو
زين‌القدرة.
[17]
عفو كردن، زينتِ‌
قدرت‌ است. رفتار رسول‌ خدا با
مشركان‌ قريش‌ پس‌ از فتح‌ مكه‌ و
همچنين‌ با مردم‌ هوازن‌ پس‌ از
پيروزي‌ در ديگر جنگها با افرادي‌ كه‌
اهانت‌ مي‌كردند، همچنين‌ با شماري‌
از افراد مسلمان‌ كه ‌ دل‌ او را به‌
درد مي‌آوردند، دلايل‌ روشن‌ اين‌
مدعاست. رفتار امام‌ علي(ع) با مردم‌
نيز به‌ويژه‌ در پنج‌ سال‌ حكومت‌ او
مظهر آشكار عفو و عدالت‌پروري‌ و
انساني‌ دوستي‌ است. رفتار حاكمان‌ و
واليان‌ اسلام‌ كه‌ از سوي‌ پيامبر و
اهلبيت(ع)، به‌ حكومت‌ و قدرت‌
مي‌رسند نيز بايد همين‌گونه‌ باشد
كه‌ از لغزشهاي‌ مردم‌ درگذرند،
خطاهاي‌ آنها را ناديده‌ گيرند و
براي‌ مردم‌ مظهر مهر و محبت‌ و لطف‌
خداوند باشند. قال‌ النبي(ص) لمعاذبن‌
جبل‌ لما بعثه‌ الي‌ اليمن: «عليك‌
بالرفق‌ والعفو في‌غير ترك‌
الحق».
[18]
رسول‌ خدا معاذ را به‌
سمت‌ استاندار يمن‌ منصوب‌ فرمود و در
ضمن‌ سفارشهاي‌ لازم‌ چنين‌ دستور
داد: «بر شما باد - تا آنجا كه‌ حقي‌ از
بين‌ نرود - مدارا كنيد.» و فرمود: يسر
ولاتعسر، بشر ولاتنفر.
[1

9]
با
مردم، آسان‌ گير و از سخت‌گيري‌ پرهيز
كن، به‌ مردم‌ نويد دهيد و
خوشحال‌شان‌ سازيد و دلهاي‌ آنها را
از اسلام‌ دور نسازيد. امام‌ علي(ع) نيز
به‌ مالك‌ اشتر دستور داد: «واشعر
قلبك‌ الرحمة‌ للر‌عية، والمحبة‌
لهم‌ واللطف‌ بهم‌ ولاتكونن‌ عليهم‌
سبعاً‌ ضارياً‌ تغتنم‌ اكلهم‌
فانهم‌ صنفان‌ اِما اخٌ‌ لك‌
في‌الدين‌ اونظيرٌ‌ لك‌ في‌الخلق‌
يفرط‌ منهم‌ الزلل‌ و تعرض‌ لهم‌
العلل‌ و يؤ‌تي‌ علي‌ ايديهم‌
في‌العمد و الخطا فاعطهم‌ من‌ عفوك‌
و صفحك‌ مثل‌الذ‌ي‌ تحب‌ و ترضي‌
أن‌ يعطيك‌الله‌ من‌ عفوه‌ و
صفحه.»
[20]
قلب‌ را در پوشش‌ مهر و
محبت‌ و نيكي‌ و لطف‌ به‌ مردمان‌
قرار دهيد. مباد كه‌ با مردم، چون‌
درندة‌ خون‌آشام‌ باشيد و خوردن‌
آنها را غنيمت‌ شماريد.





چرا
كه‌ آنها يا برادر ديني‌ شما هستند و
يا در آفرينش‌ با شما همانند هستند.
مردمان‌ از راه‌ مي‌لغزند و دچار
آفت‌ مي‌شوند، خواسته‌ و يا
ناخواسته‌ به‌ كارهايي‌ دست‌
مي‌يازند. آن‌چنان‌ كه‌ انتظار داريد
خداوند با شما به‌ گذشت‌ و چشم‌پوشي‌
رفتار كند، با آنها به‌ گذشت‌ و
چشم‌پوشي‌ رفتاركن. همچنين‌ رسول‌
الله‌ (ص) فرمود: لا تصلح‌ الامامة‌
الا‌ لرجلٍ‌ فيه‌ ثلاث‌ خصال: ورعٌ‌
يحجزه‌ من‌ معاصي‌الله‌ و حلمٌ‌
يملك‌ به‌ غضبه‌ و حُسن‌ الولاية‌
علي‌من‌ يلي‌ حتي‌ يكون ‌ لهم‌
كالوالد الرحيم. پيشوايي‌ مبر‌ا جز با
داشتن‌ سه‌ ويژگي‌ شايسته‌ نيست:
تقوايي‌ كه‌ او را از گنهكاري‌ باز
دارد، بردباري‌ كه‌ خشم‌ خود را
فرونشاند و سرپرستي‌ خوب‌ نسبت‌ به‌
مردم‌ آن‌چنانكه‌ پدر بسيار مهربان‌
و دلسوز براي‌ آنها باشد. پس‌ حاكمان‌
اسلامي، دغدغة‌ مردم‌ را بايد داشته‌
باشند، چنانكه‌ دغدغة‌ فرزند خويش‌
دارند. اما آنگاه‌ كه‌ بحث‌ از
خطاهاي‌ شخصي‌ گذشته‌ و مسئله‌ حفظ‌
دين‌ و عدالت‌ و حقوق‌ اجتماعي‌ به‌
ميان‌ آيد ديگر مدارا و تسامح‌ و عفو
نمي‌توان‌ كرد و بايد قاطعيت‌ نشان‌
داد چنانكه‌ رسول‌ خدا در سفارشي‌
به‌ معاذ چنين‌ فرمود: ويلين‌ للناس‌
في‌الحق‌ و يشتد عليهم‌ في‌الظلم‌
فان‌الله‌ كره‌ الظلم‌ و نهي‌
عنه.
[21]
با مردم‌ در مورد حق‌ به‌
نرمي‌ رفتار كن‌ اما در موضوع‌
بي‌عدالتي، سخت‌گير باش، چرا كه‌
خداوند ستم‌ را ناخوش‌ داشته‌ و از
آن‌ منع‌ كرده‌ است. امام‌ علي(ع) به‌
يكي‌ از استانداران‌ خود دستور فرمود:
فاستعن‌ بالله‌ علي‌ مااهمك‌ و
اخلط‌ الشدة‌ بضعثٍ‌ من‌اللين‌
وارفق‌ ماكان‌ الرفق‌ ارفق‌ و
اعتزم‌ بالشدة‌ حين‌لا يغني‌ عنك‌
الا‌الشدة‌ واخفض‌ للرعية‌ جناحك‌
والن‌ لهم‌ جانبك‌ و آلي‌ بينهم‌
في‌اللخطة‌ والنظرة‌ والاشاره‌
والتحية.
[22]
«از خداوند در انجام‌
آنچه‌ كه‌ هدف‌ است‌ ياري‌ بخواهيد.
سخت‌گيري‌ را با آميزه‌اي‌ نرمش‌
توأم‌ ساز. آنجا كه‌ مدارا شايسته‌تر
است، مدارا پيشه‌ ساز و زماني‌ به‌
سخت‌گيري‌ بپرداز كه‌ راهي‌ جز آن‌
نباشد.





نسبت‌ به‌ مردم،
بالهاي‌ تواضع‌ را فرود آور و فروتن‌
باش‌ و با مردمان‌ در توجه‌ و نگاه‌ و
اشاره‌ و به‌ تساوي‌ رفتار كن.» اما
خشونت، هرگز نفي‌ مطلق‌ نشده‌ و رفتار
قاطع‌ و درهم‌ كوبنده‌ در برابر
ظالمان‌ بدون‌ رودربايستي‌
پيش‌بيني‌ شده‌ است. سارقي‌ كه‌ وارد
منزل‌ كسي‌ مي‌شود و در ضمن‌ دزدي،
به‌ تجاوز و جنايت‌ مي‌پردازد، صاحب‌
منزل‌ حق‌ دارد او را بكشد و خون‌ او
هدر است. اگر كسي‌ بر بلندي‌ رود يا از
بالاي‌ ديوار و روزنه‌ به‌ خانه‌
ديگران‌ به‌ ناموس‌ آنها بنگرد و
امنيت‌ آنها را مختل‌ كند، شديداً‌
مجازات‌ مي‌شود.
[23]
امام‌ صادق(ع)
فرمود: «هر كسي‌ از سر تعد‌ي، اقدام‌
كند تا ديگري‌ را بزند و او در دفاع‌ از
خود، وي‌ را زخمي‌ كند و از پاي‌
دراندازد، بر او چيزي‌ نيست‌ و هر
كسي‌ كه‌ بر خانه‌ ديگران‌ مُشرف‌
شود تا به‌ ناموس‌ آنها نظر افكند و
آنها او را مجروح‌ كنند، چيزي‌ «ديه»
بر آنها نيست‌ و هر كسي‌ آغازگر
جنايت‌ باشد و بر او جنايتي‌ وارد شود،
قصاص‌ ندارد».
[24]
آنچه‌ امروز
مورد
نقد كساني‌ با ديدگاههاي‌ غيرديني‌
قرار گرفته، مجازاتهاي‌ اسلامي‌ در
ذيل‌ حدود، تعزيرات، قصاص‌ و ديات‌
است‌ كه‌ شماري‌ از آنها مجازاتهاي‌
سخت‌ بدني‌اند حال‌ آنكه‌ همة‌ اين‌
قوانين‌ در جهت‌ مهار خشونت‌ و تجاوز،
جعل‌ شده‌اند و مگر در اداره‌ جامعه‌
انساني‌ در جهان‌ ليبرال‌ و ساير
جهانها از اصل‌ مجازات‌ مجرمان‌
صرف‌نظر مي‌كنند؟! كليه‌ مجازاتها در
تمام‌ سياستهاي‌ خردگرا و جامعه‌گرا
بر مبناي‌ حقوق‌ اجتماعي‌ قرار دارد و
هر مجازاتي‌ براي‌ دفاع‌ از حقوق‌
فرد
يا جامعه‌اي‌ در برابر فرد يا جامعة‌
ديگري‌ است.





اصل‌ مجازاتها
منطقي‌ است‌ و بحث‌ در كيفيت‌ است.
فلسفه‌ و خاستگاه‌ مجازاتهاي‌
اجتماعي‌ حتي‌ در جامعه‌ مبتني‌ بر
پلوراليسم، حقوق‌ متقابل‌ و تكافوي‌
افراد در برابر يكديگر و در برابر
جامعه‌ بوده‌ است، چه‌ جامعه‌ به‌
مفهوم‌ وحدت‌ جمعي‌ منظور باشد و يا
كثرت‌ در ضمن‌ يك‌ مجموعه‌ با هويت‌
تكثري‌ خودش. اگر فلسفه‌ و خاستگاه‌
مجازاتها را استيفاي‌ حقوق‌ ندانيم‌
و صرفاً‌ پيش‌گيري‌ و بازدارندگي‌
بدانيم، باز هم‌ به‌ همان‌ حقوق‌ و
تكافوء برمي‌گردد. با اين‌ تفاوت‌
كه‌ مجرم‌ را اين‌ بار نه‌ به‌ دليل‌
جنايتي‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ بلكه‌ به‌
منظور بازدارندگي‌ مجازات‌ مي‌كنند.
سازمان‌ مديريت‌ اجتماعي، همان‌
احساس‌ مسئوليتي‌ كه‌ در برابر
شخصيت‌ مجرم‌ مي‌كند، همان‌
مسئوليت‌ را در قبال‌ جامعه‌ و افراد
آن‌ يعني‌ قربانيان‌ مجرم‌ نيز دارد.
اگر در يك‌ انديشه‌ سياسي‌ و حقوقي،
مجازاتهاي‌ سخت‌ و در مورد مجرم‌ در
حقوق‌ اجتماعي، مطلقاً‌ ناروا باشد،
حقوق‌ از ميان‌ رفته‌ قربانيان‌
چگونه‌ استيفا شده‌ و امنيت‌ آنها
چگونه‌ تأمين‌ مي‌شود؟! اگر فرايند
اقدام‌ مجرم، تنها به‌ خود وي‌ باز
مي‌گشت‌ و هيچ‌ اختلال‌ در جامعه‌
ايجاد نمي‌كرد شايد دليل‌ بر مجازات‌
او وجود نمي‌داشت. قانون‌ شريعت‌ در
اين‌ موضوع، گاه‌ انعطاف‌پذير است‌ و
نه‌ تنها مجرم‌ را مجازات‌ نمي‌كند،
بلكه‌ راهي‌ براي‌ اصلاح‌ و جبران‌
خطا و اشتباه‌ او نيز بازگذاشته‌ است.
ميان‌ اين‌ قوانين‌ و انديشه‌هاي‌
فلسفي‌ و باورهاي‌ ديني، رابطه‌
«عامل» و «فراگرد» وجود دارد، جامعه‌ و
افراد آن‌ را از فراسوي‌ زمان‌ و
مكان‌ مي‌نگرد و نيز به‌ مصلحت‌ و
تكامل‌ آنها در فراسوي‌ زمان‌
مي‌انديشد. اجراي‌ اين‌ مجازاتها را
بايد در جامعه‌ آرمان‌گراي‌ ديني‌ با
اهداف‌ جاودانگي‌ و باورهاي‌
ماورايي‌ مورد بررسي‌ قرار داد.
مهم‌ترين‌ هدف‌ در نظام‌ سياسي‌
اسلام، طهارت‌ و تعالي‌ معنوي‌
جامعه‌ است‌ و آن‌ مجازاتها بر
بنيان‌ همين‌ انديشه، قانوني‌
شده‌اند. در جامعه‌ ديني‌ و اسلامي‌
دوران‌ نخست، حتي‌ شماري‌ از افراد
گنهكار خواستار اجراي‌ آن‌ قوانين‌
در مورد خود مي‌شدند، تا خداوند را با
طهارت‌ معنوي‌ و بدور از سيه‌رويي‌
ملاقات‌ كنند.





روشن‌ است‌
كه‌ شماري‌ از اين‌ مجازاتها كه‌ بر
بنيان‌ آن‌ باورها و اهداف‌ آرماني‌
حكومت‌ قرار دارند، درجامعه‌
غيرديني‌ يا لاييك‌ با فرهنگ‌
اجتماعي‌ مادي‌گرايي‌ نتواند قابل‌
قبول‌ باشد. انديشه‌ اسلامي، مد‌عي‌
الگوي‌ ماورايي‌ و معنوي‌ است‌ و از
هيچ‌ انديشه‌ و جامعه‌ و حكومتي‌
نمي‌تواند الگو بگيرد. اسلام، پيشرو
است‌ نه‌ در پي‌ رونده. به‌ مفهوم‌
ديگر، تكامل‌ اسلام، ماهوي‌ است‌ نه‌
تجربي. اگر انديشه‌ و نظامي‌ در هويت‌
خود دچار نقص‌ و كاستي‌ باشد، در
تكامل‌ اجتماعي، تجربه‌ ديگران‌
بكارش‌ مي‌آيد و تكامل‌ خود را در
روند تدريجي‌ و تجربه‌ ديگران‌ قرار
مي‌دهد. چنين‌ نظام‌ و قوانين‌
اجتماعي‌ مي‌تواند، جامعه‌ مشابه‌
را به‌ طور كلي‌ و يا جزئي‌ الگو قرار
دهد. اما اسلام‌ به‌ دليل‌ تكيه‌گاه‌
فلسفي‌ و فكري‌ ماورايي، نيازي‌
ندارد
كه‌ تجربه‌ بشري‌ را الگو قرار دهد
مگر
در مواردي‌ كه‌ اين‌ اجازه‌ داده‌
شده‌ است. در تفكر سياسي، اجتماعي‌
ديني‌ به‌ ويژه‌ در قوانين‌ ديني‌
كه‌ يك‌ پايه‌ آن‌ بر نياز و امنيت‌
اجتماعي‌ و پايه‌ ديگر آن‌ بر تعالي‌
و زندگي‌ اخروي‌ استوار است،
نمي‌توان‌ قوانين‌ اجتماعي‌ جامعه‌
غيرديني‌ و لاييك‌ را الگو قرار داد.
به‌ همان‌ نسبت‌ كه‌ شماري‌ از
مجازاتهاي‌ اسلامي‌ در منطق‌ آنان،
نادرست‌ بنظر مي‌آيد. اگر شماري‌ از
مجازاتها از نظرگاه‌ آنان، آميزه‌اي‌
از خشونت‌ باشد، شماري‌ از قوانين‌
آنها نيز از نظرگاه‌ اومانيسم‌
اسلامي‌ با انسانيت، تضاد دارد و
آنچه‌ را آباد مي‌كند صدچندان‌ آن‌
چيزي‌ است‌ كه‌ تخريب‌ كرده‌اند.
به‌ همان‌ نسبت‌ كه‌ قوانين‌ اسلام‌
در نظرگاه‌ ما منطقي‌ مي‌نمايد،
شماري‌ از قوانين‌ آنها مضحك‌ و
خنده‌دار است. پس‌ اختلاف‌ قوانين‌ و
مجازاتهاي‌ اجماعي‌ ميان‌ ديدگاه‌
لاييك‌ غربيان‌ با انديشه‌ الهي‌
اسلامي، بنيادين‌ و ماهوي‌ است‌ و
بايد به‌ حل‌ اختلافهاي‌ فكري‌ و
اصولي‌ پرداخت. كليه‌ قوانين‌ اسلام‌
از سررحمت‌ خداوند نسبت‌ به‌ بندگان،
تشريع‌ شده‌اند. خاستگاه‌ قوانين‌ و
مجازاتهاي‌ اجتماعي، حقوق‌ متقابل‌
افراد نسبت‌ به‌ يكديگر و نسبت‌ به‌
نسل‌ آينده‌ است‌ و تزكيه‌ و تطهير و
تربيت‌ جامعه‌ و تكامل‌ معنوي‌
وزندگي‌ اخروي‌ جامعه‌ نيز مد‌ نظر
بوده‌ است. مجازاتها با توجه‌ به‌
«حقوق‌ از بين‌ رفته» و حقوق‌ جامعه‌
در حال‌ و آينده‌ و تعالي‌ شخص‌
مجرم‌ در آخرت، تشريع‌ شده‌اند. اين‌
پندار نيز باطل‌ است‌ كه‌ بگوييم‌
آن‌ مجازاتها خاستگاه‌ انتقام‌ و
تلافي‌ دارند.





در اجراي‌ آنها
هميشه‌ استيفاي‌ حقوق، ايجاد زمينه‌
مساعدتربيتي، امنيت‌ اجتماعي‌ و
حقوقي‌ و تعالي‌ اخروي، همه‌ مورد
توجه‌ بوده‌ است. در راستاي‌ همين‌
فلسفه، شماري‌ از مجازاتها ثابت‌ و
شماري، متغير بوده‌ و نيز برخي‌ با
قطعيت‌ در اجرا و شماري‌ قابل‌
گذشت‌اند. آنجا كه‌ از سر استيفاي‌
حقوق‌ از ميان‌ رفته، تشريع‌ شده‌اند
و اجراي‌ آن‌ برعهده‌ فرد يا جامعه‌
گذاشته‌ شده‌ است، گذشت‌ از آن‌ نيز
در اختيار آنها نهاده‌ شده‌ و در
همين‌ موارد سفارش‌ شده‌ كه‌ گذشت‌
كنند و آن‌ موارد كه‌ از حقوق‌ تمام‌
جامعه‌ و يا خداوند به‌ حساب‌
مي‌آيد، در پاره‌اي‌ موارد، اختيار
مجازات‌ يا عفو مجرم، برعهدة‌ حاكم‌
گذاشته‌ شده‌ است. در هر صورت‌ در
برخي‌ موارد و شرايط، مجازاتها قابل‌
انعطاف‌ مي‌باشند. گذشته‌ از آنچه‌
گفتيم‌ تجربه‌ دمكراسي‌ و فرهنگ‌ و
تمدن‌ غرب‌ عليرغم‌ ادعاهايش، در
زمينه‌ جلوگيري‌ از جرايم‌ اجتماعي‌
جز در مواردي‌ كه‌ با قاطعيت، مجازات‌
كرده‌ ناموفق‌ بوده‌ است. در هر
موضوعي‌ كه‌ قوانين‌ جدي‌ و قاطع،
وضع‌ و اجرا كردند از تخلفات‌ و خطا و
تجاوزهاي‌ افراد، تا حدود زيادي‌
جلوگيري‌ گرديد و نمونه‌ واضح‌ آن‌
رعايت‌ برخي‌ قوانين‌ مدني‌ چون‌
قواعد رانندگي‌ و... است. تسامح‌ و
تساهل‌ نسبت‌ به‌ مجرم‌ و بزهكار
اجتماعي، بر نوعي‌ از فلسفة‌
«فردگرايي» استوار است. اگر اميال‌ فرد
را محور وضع‌ قوانين‌ قرار دهيم‌ و
براي‌ جامعه، شخصيت‌ حقيقي‌ و يا
حقوقي‌ قايل‌ نشويم‌ انعطاف‌پذيري‌
و نرمش‌ در برابر جرمهاي‌ اجتماعي،
كار قابل‌ فهمي‌ است. اگر جامعه‌ را
نيز اصل‌ بدانيم‌ و حقوق‌ آنها نسبت‌
به‌ فرد از اهميت‌ بيشتري‌ برخوردار
باشد، در اين‌ صورت‌ نرمش‌ و
انعطاف‌پذيري‌ مطلقاً‌ مورد ندارد.
تا آنجا كه‌ او و ديگر افراد بزهكار از
تجاوز به‌ حقوق‌ اجتماعي‌ بازداشته‌
شود، بايد سخت‌گير بود. اما در اسلام،
گرچه‌ امنيت‌ و حقوق‌ جامعه‌ از
اهميت‌ بيشتري‌ برخوردار است‌ در
عين‌ حال‌ ستمگري‌ را از هيچ‌ سوي‌
جايز نمي‌داند و حقوق‌ فرد و جامعه، هر
دو را محترم‌ مي‌دارد.





در
انديشه‌ «ساختارگرايي»، اجزاي‌ يك‌
مجموعه، هويت‌ استقلالي‌ ندارند و هر
يك‌ در بازآفريني‌ كل، عامل‌ اساسي‌
به‌ حساب‌ مي‌آيند. جايگاه‌ اجزاي‌
يك‌ مجموعه‌ نه‌ براساس‌ هويت‌
فردي‌ و استقلال‌ آنها، بلكه‌
براساس‌ سازنده‌ ساختار كل‌ مورد
بررسي‌ قرار مي‌گيرد كه‌ نخست‌ بايد
تناسب‌ اجزا با يكديگر و سپس‌ تناسب‌
آنها با هويت‌ كل‌ مستقل‌ و پديد
آمده‌ بررسي‌ گردد. با شناخت‌ اين‌
محورها مي‌توان‌ به‌ شناخت‌ جزء مورد
نظر دست‌ يافت. هر كدام‌ اجزأ اگر در
ضمن‌ مجموعه‌ خودش‌ قرار گيرد،
جايگاه‌ ارزشي‌ خود را بازمي‌يابد و
مسئوليت‌ و نقش‌ سازندگي‌ خود را ايفأ
مي‌كند. براساس‌ اين‌ انديشه،
جزئيات‌ و كليات‌ قوانين‌ اسلام‌ با
يكديگر و همچنين‌ با كل‌ مجموعه،
تناسب‌ و ارتباط‌ ويژه‌ دارند.
اشتباه‌ است‌ اگر يك‌ جزء را از اين‌
ساختار بيرون‌ آوريم‌ و به‌ تنهايي‌
مورد بررسي‌ قرار دهيم‌ كه‌ در اين‌
صورت، نقش‌ ساختاري‌ آن‌ را در
نيافته‌ و جايگاه‌ آن‌ را
نشناخته‌ايم. اكنون‌ پس‌ از اين‌
مقدمات، نظري‌ به‌ مجازاتهاي‌
اسلامي‌ مي‌افكنيم. الف: مجازاتهاي‌
اسلامي‌ به‌ دو دسته‌ از پيش‌ معين‌
و غيرمعين، حقوق‌ خدا و حقوق‌ مردم،
قطعيت‌ در اجرا و عدم‌ قطعيت‌ يعني‌
قابل‌ عفو و بخشش‌ تقسيم‌ مي‌شوند.





ب: فلسفه‌ كلي‌ آنها ايجاد
زمينه‌ مساعد جهت‌ تربيت‌ و تكامل‌ و
تعالي‌ جامعه‌ است، تا محيط‌ سالم‌
براي‌ تربيت‌ عالي‌ افراد پديد آيد و
صيانت‌ از اين‌ محيط‌ را ضرورت‌
مي‌داند. ج: بسياري‌ از جرايم‌ قبل‌
از مطرح‌ شدن‌ در دادگاه، قابل‌
اغماض‌ و گذشت‌اند و شماري‌ نيز حتي‌
پس‌ از اثبات‌ و داوري، قابل‌ گذشت‌
مي‌باشند و شمار ديگر قطعيت‌
مي‌يابند. د: در شماري‌ از جرايم‌ كه‌
مربوط‌ به‌ حقوق‌ خداوند مي‌شود،
تحقيق‌ و تفحص‌ براي‌ افراد جامعه‌
جايز نيست‌ و افشاگري‌ آن‌ در
پيشگاه‌ خداوند، گناه‌ به‌ حساب‌
مي‌آيد. ه' : در شماري‌ موارد كه‌ مجرم،
مجازات‌ مي‌شود، در آخرت‌ پاكيزه‌
مي‌گردد و عقابي‌ بر او نيست. سئل‌ ابو
جعفر(ع) عن‌ رجلٍ‌ اقيم‌ عليه‌ الحد
في‌الدنيا أيعاقب‌ في‌الاَّخره؟
فقال‌الله‌ اكرم‌ من‌ ذلك.
[25]
از
امام‌ باقر(ع) پرسيده‌ شد آيا كسي‌
كه‌ در دنيا بر او حد‌ جاري‌ مي‌شود،
در آخرت‌ نيز مجازات‌ مي‌شود؟ فرمود:
خداوند بزرگوارتر از آن‌ است‌ كه‌ او
را دوباره‌ مجازات‌ كند. و: تمام‌
حدود، در صورت‌ اثبات‌ قطعي، اجرا
مي‌شوند و اگر ترديدي‌ در اثبات‌ جرم،
اجرا نمي‌شوند. اين‌ نيز دليل‌
انعطاف‌ پذيري‌ آن‌ است‌ و در اثبات‌
آنها نيز شرايط‌ سخت‌ و دشواري‌ را
تعيين‌ كرده‌ است. ز: آن‌ دسته‌ از
مجازاتها كه‌ مربوط‌ به‌ حق‌الناس‌
مي‌شود از سوي‌ همان‌ افراد، قابل‌
گذشت‌ است‌ و بخشش‌ در اين‌ مورد نيكو
نيز شمرده‌ شده‌ است. ح: اگر كسي‌
مرتكب‌ گناهي‌ شد كه‌ بايد حد در مورد
او جاري‌ شود، ليكن‌ توبه‌ كرد و خود
را اصلاح‌ نمود و جامعه‌ نيز امر
خلافي‌ از او نديد و مدتي‌ گذشت، حد بر
او جاري‌ نمي‌شود. كندوكاو به‌ منظور
اطلاع‌ از لغزشهاي‌ مردم‌ نيز گناه‌
به‌ حساب‌ مي‌آيد: قال‌ رسول‌ الله‌
(ص): لا تطلبوا عثرات‌ المؤ‌منين‌
فان‌ من‌ تتبع‌ عثرات‌ اخيه‌
يتبع‌الله‌ عثراته‌ و من‌
يتبع‌الله‌ عثراته‌ يفضحه‌ ولو في‌
جوف‌ بيته.
[26]
در جستجوي‌
لغزشهاي‌ مردمان‌ برنخيزيد. اگر كسي‌
بكوشد تا از لغزشهاي‌ برادرش‌ اطلاع‌
پيدا كند، خداوند نيز چنين‌ مي‌خواهد،
اگر كسي‌ كه‌ خداوند لغزشهاي‌ او را
بخواهد، او را هر چند در داخل‌ منزلش‌
رسوا مي‌سازد. بايد بر گناهان‌ مردم‌
سرپوش‌ نهاد، افشاگري‌ آن‌ نيز چون‌
خودش‌ گناه‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد: قال‌
رسول‌الله‌ (ص): من‌ اذاع‌ فاحشة‌
كان‌ كمبتدئها و من‌ عيرمؤ‌منا بشي‌
لم‌ يمت‌ حتي‌ يرتكبه.
[27]
«كسي‌
كه‌ گناه‌ زشتي‌ را افشا كند چنان‌
است‌ كه‌ خود آن‌ را انجام‌ داده‌
است‌ كسي‌ كه‌ بخواهد فردي‌ را با
افشاي‌ لغزشي‌ او رسوا كند.





پيش‌ از مردن‌ خود آن‌ را مرتكب‌
مي‌شود». همچنين‌ اگر كسي‌ گناهي‌ را
مرتكب‌ شده‌ است ‌ بهتر است‌ آن‌ را
پوشيده‌ دارد. قال‌ رسول‌الله‌ (ص):
المستتر بالحسنة‌ يعدل‌ سبعين‌
حسنةً‌ والمذيع‌ بالسيئة‌ مخذول‌
والمستتربها مغفورله.
[28]
كسي‌ كه‌
در پنهاني‌ كار خوبي‌ را انجام‌
مي‌دهد ثواب‌ آن‌ هفتاد برابر
مي‌شود. كسي‌ كه‌ خلافي‌ را علني‌
مرتكب‌ مي‌شود، ذليل‌ خواهد شد، كسي‌
كه‌ آن‌ را پنهان‌ مي‌دارد بخشيده‌
خواهد شد. (اعتراف‌ به‌ گناهان‌
اخلاقي‌ شخصي، درست‌ نيست). امام‌
علي(ع) درباره‌ كسي‌ كه‌ به‌
بزهكاري‌ خود اعتراف‌ كرد تا حد،
جاري‌ شود، فرمود: افلا تاب‌ في‌بيته؟
فو‌الله‌ لتوبته‌ فيما بينه‌ و
بين‌الله‌ فضلٌ‌ من‌ اقامتي‌
عليه‌الحد.
[29]
چرا در منزل‌ خود
توبه‌ نكرد؟ به‌ خداوند سوگند، توبه‌
او ميان‌ خودش‌ و خداوند بهتر از آن‌
بود كه‌ حد‌ را بر او جاري‌ سازم.
حاكم‌ اسلامي‌ نيز شماري‌ از
مجازاتها را در صورت‌ اثبات‌ با اقرار
مي‌تواند ببخشد: جأ رجلُ‌ الي‌
اميرالمؤ‌منين(ع) فاقر بالسرقة‌
فقال‌ له‌ أتقرأ شيئاً‌ من‌ القرآن؟
قال‌ نعم، سورة‌ البقره. قال‌
قدوهبت‌ يدك‌ لسورة‌ البقرة.
[30]
شخصي‌ نزد امام‌ علي(ع) آمد و عرض‌ كرد
من‌ دزديده‌ام. حضرت‌ فرمود آيا
قرآن‌ مي‌دانيد؟ گفت‌ بله‌ سوره‌
بقره‌ را بلد هستم. حضرت‌ فرمود دست‌
شما را به‌ سوره‌ بقره‌ بخشيدم. در
قرآن‌ همان‌ آياتي‌ كه‌ قانون‌
قصاص‌ را بيان‌ داشته، چنين‌ فرموده‌
است: ... فمن‌ عفي‌له‌ من‌ اخيه‌ شي‌
فاتباعُ‌ بالمعروف‌ وادأٌ‌ اليه‌
باحسانٍ.





كسي‌ كه‌ برادرش‌
چيزي‌ به‌ او بخشيده‌ بايد از معروف‌
پيروي‌ و به‌ خوبي‌ پرداخت‌ كند.
يعني‌ در وراي‌ قانون‌ قصاص‌ عفو و
بخشش‌ را نهاده‌ است. در تفسير اين‌
آيه، محمد بن‌ مسلم‌ مي‌گويد از
امام‌ باقر(ع) پرسيدم: شخصي‌ آسيبي‌
به‌ من‌ رسانده‌ است. آيا او را
ببخشم‌ يا به‌ محكمه‌ ببرم. حضرت‌
فرمود: اختيار با شماست. اگر ببخشي‌
بهتر است‌ و اگر نزد قاضي‌ و پيشوا
ببري‌ نيز حق‌ خودت‌ را
خواسته‌ايد.
[31]
ابوبصير مي‌گويد:
سألت‌ اباعبدالله‌ عن‌ قول‌الله‌
عزوجل: «فمن‌ عفي‌له‌ من‌ اخيه‌ شي‌
فاتباع‌ بامعروف‌ و أدأ اليه‌
باحسان،» قال: هوالرجل‌ يقبل‌ الدية‌
فينبغي‌ للطالب‌ أن‌ يرفق‌ به‌
ولايعسر، و ينبغي‌ للمطلوب‌ ان‌
يؤ‌د‌ي‌ اليه‌ باحسانٍ‌ و لا يمطله‌
اذا قدر.
[32]
از امام‌ صادق(ع) تفسير
اين‌ آيه‌ را پرسيدم‌ «كسي‌ كه‌ از
جانب‌ برادرش‌ چيزي‌ به‌ او بخشيده‌
شد، بايد از معروف‌ پيروي‌ كند و به‌
نيكي‌ پرداخت‌ نمايد» فرمود: منظور،
شخصي‌ است‌ كه‌ ديه‌ را پذيرفته‌
است، براي‌ طلبكار شايسته‌ است‌ كه‌
مدارا نمايد و سخت‌گيري‌ نكند و براي‌
بدهكار سزاوار است‌ كه‌ ديه‌ را به‌
خوبي‌ پرداخت‌ كند و اگر توان‌ دارد
به‌ تأخير نيندازد. امام‌ صادق(ع): من‌
اخذ سارقاً‌ فعفي‌ عنه‌ فذلك‌ له‌
فاذا رفع‌ الامام‌ قطعه.
[33]
كسي‌
كه‌ دزدي‌ را دستگير كند و او را ببخشد
حقي‌ بود كه‌ داشت‌ است‌ و اگر او را
نزد پيشوا ببرد دست‌ او را قطع‌
مي‌كند. پس‌ بنيان‌ اسلام‌ بر
مهرباني‌ نهاده‌ شده‌ است‌ ليكن‌ در
اجراي‌ قوانين، قاطعيت‌ بدون‌
محافظه‌كاري‌ وجود دارد و
انعطاف‌پذيري‌ در آن‌ راه‌ ندارد.
اين‌ موضوع‌ را در زندگي‌ رسول‌ خدا و
اميرالمؤ‌منين(ع) فراوان‌ مشاهده‌
مي‌كنيم‌ و به‌ مردم‌ نيز دستور
داده‌ شده‌ در اجراي‌ قوانين‌ و
مجازاتها، نرمش‌ نداشته‌ و
انعطاف‌پذير نباشند. چنانكه‌ در آيه‌
دوم‌ سوره‌ نور در موضوع‌ اجراي‌
مجازات‌ زن‌ و مرد بزهكار فرمود: ولا
تأخذكم‌ بهما رأفةٌ‌ في‌دين‌ الله.
در اجراي‌ قانون‌ خداوند نسبت‌ به‌
آنها ترحم‌ نكنيد. اين‌ آيه‌ شريفه،
بيشتر پاسخ‌ كساني‌ است‌ كه‌ در
روزگار ما به‌ انعطاف‌پذيري‌ بيش‌ از
ضرورت‌ مي‌انديشند و ناراحتند كه‌
اجراي‌ شماري‌ از حدود، به‌ ويژه‌
اعدام‌ در مورد بعضي‌ بزهكاران‌
جنسي‌ و يا قاتل، با فرهنگ‌ جهاني‌ و
حقوق‌ بشر غربي‌ سازگار نيست.





بايد گفت‌ اگر اصل‌ دين، ماورايي‌
مي‌باشد، بايد تمام‌ مجموعه‌ و
اجزاي‌ دين، ماورايي‌ باشد و يا به‌
تأييد آن‌ رسيده‌ باشد. وقتي‌ اصل‌
دين‌ عليرغم‌ كفار پذيرفته‌ شد،
تمام‌ قوانين‌ آن‌ از جمله‌ مجازاتها
نيز بايد پذيرفته‌ شود. همان‌
خداوندي‌ كه‌ فرمود رحمت‌ به‌
بندگان‌ را بر خودم‌ ضروري‌ ساختم،
اجراي‌ مجازاتها را نيز دستور داده‌ و
فرموده‌ است‌ كه‌ در اجراي‌ آن، دچار
رحم‌ دلي ‌ نشويد چرا كه‌ او بهتر
مي‌داند اين‌ ترحم‌ بيجا، عين‌
خشونت‌ و دامن‌ زدن‌ به‌ خشونت‌ است.
اينك‌ مي‌توان‌ گفت‌ خشونت‌ به‌
مفهوم‌قاطعيت‌ در اجراي‌ قوانين‌
مورد تسالم‌ جامعه‌ و يا دين‌ در
واقع، خشونت‌ نيست. مي‌توان‌ شماري‌
از مفاهيمي‌ كه‌ مصداق‌ خشونت‌ قرار
داده‌اند از آن‌ مصداق، خارج‌ و در
مقوله‌ «قاطعيت» قرار داد و در غير
اينصورت‌ بايد خشونت‌ را به‌ دو قسم‌
منطقي‌ و غيرمنطقي‌ و مشروع‌ و
نامشروع، تقسيم‌ كرد.












[1]
-انعام‌ / 12 و 54





-[2]
انعام‌ / 12 و 54






[3]
- غافر / 7






[4]
-روم‌ / 47






[5]
-انبيأ / 107






[6]
-آل‌ عمران‌ / 159






[7]
-غاشيه‌ / 21 و 22






[8]
-تحف‌العقول‌ كلمات‌ قصار پيامبر






[9]
-آل‌ عمران‌ / 159






[10]
-مسند احمد ج‌ 5 / 79 ش‌ 14522






[11]
-نحل‌ / 89






[12]
-اسرأ / 82






[13]
-حجرات‌ / 8






[14]
-اصول‌ كافي‌ ح‌ 2/107
باب‌ العفو.






[15]
-نهج‌البلاغه‌ كلمات‌ قصار / 11







[16]
-همان‌ / 52






[17]
-غررودر






[18]
-تحف‌العقول‌ / 25






[19]
-سيره‌ ابن‌ هشام‌ ح‌ 4/237 .






[20]
-نهج‌البلاغه‌ / نامه‌ 53 .






[21]
-سيره‌ ابن‌ هشام‌
ح‌ 4/237






[22]
-نهج‌البلاغه‌ / نامه‌ 46






[23]
-در كتاب‌ وسايل‌ الشيعه،
يك‌ باب‌ در كتاب‌ قصاص‌ به‌ همين‌
موضوع‌ اختصاص‌ يافته‌ است.






[24]
-كافي‌ ج‌ 7/290، تهذيب‌ ج‌
10/206
ح‌ 813 استبصار ج‌ 4/278 ح‌ 1055 من‌
لايحضره‌ الفيقه‌ ج‌ 4/75 ح‌ 233،
وسايل‌الشيعه‌ كتاب‌ القصاص‌ باب‌
ان‌ من‌ دفع‌ لصا






[25]
وسايل‌الشيعه‌ ابواب‌ مقدمات‌
الحدود






[26]
اصول‌ كافي‌
باب‌ من‌ طلب‌ عثرات‌ المؤ‌منين‌






[27]
ا-صول‌ كافي‌ باب‌
التعيير






[28]
اصول‌ كافي‌
باب‌ سترالذنوب‌






[29]
وسال‌الشيعه‌ ابواب‌
مقدمات‌ الحدود






[30]
وسايل‌الشيعه‌ كتاب‌
الحدود
باب‌ انه‌لايعفو عن‌الحدود التي‌
لله‌ الا الامام






[31]
وسايل‌الشيعه‌ كتاب‌
الحدود
باب‌ جواز العفو






[32]
وسايل‌الشيعه‌ كتاب‌
القصاص‌ باب‌ انه‌ يستحب‌ للولي‌
العفو عن‌ القصاص.






[33]
وسايل‌الشيعه‌ كتاب‌
المحدود باب‌ جواز ا





/ 1