حلاج از دیدگاه شیخ مفید (ره) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حلاج از ديدگاه شيخ مفيد (ره)
حلاج از ديدگاه شيخ مفيد (ره)
منصور
جغتائى
محمدبن محمدبن
النعمان المفيد، معروف به ابن معلم
(336-413 ه . ق)
(1)
يكى از
دانشمندان بزرگ قرن چهارم و اوايل قرن
پنجم است. اين دو قرن يكى از
مهمترين دورهها در تاريخ تصوف به
شمار مىرود. شخصيتهايى بزرگ در اين
عصر
برآمدند
و به نشر عقايد و
افكار و طريقتخويش
پرداختند
.
(2)
زهد و رفتار نيكو و نظم و انضباط
برخى از خانقاهها از جمله عواملى بود كه
سبب
مىشد گروهى از مردم در
اين خانقاهها حلقه زنند و به تزكيه و
تعليم و تربيت مشغول
شوند.
نمونه اين خانقاهها در شهرهاى خراسان و
عراق و فارس كه در طبقات مردم نفوذ
داشتند، مشهود است; اما غالبا بين
فقهاى مذاهب مختلف و آنان اختلافاتى
بروز مىكرد
كه به تهديد و
ايذا و قتل مىانجاميد
.
(3)
تصوف در طى چهار قرن به
تدريج از صورت زهد و تعبد به شكل خاصى
درآمد و حالت ثبات
و استوارى
يافت
.
(4
)
صوفيه اين
قرن (قرن 4) به شرح و تفصيل آداب و
رسوم
طريقت و چگونگى سير و
سلوك و مراحل و منازل سالك پرداختند و
هر يك را به مرحلهاى
تقسيم
كردند و نام آنها را «مقامات» نهادند
و سالك براى رسيدن به حقيقت ناگزير
بود
از اين مقامات بگذرد تا
«فانى فى الله» شود
.
(
5)
در اين دوره در كشورهاى
اسلامى به ويژه ايران خانقاههاى بسيارى
بود. تنها در
نيشابور در
اوايل
قرن پنجم چندين خانقاه وجود داشت.
كراميه در خراسان و ماوراءالنهر
خانقاههاى متعدد داشتند كه زاهدان
پشمينهپوش در آنها به سر
مىبردند
.
(6)
در عهد
هجويرى سيصدتن از مشايخ بزرگ صوفيه
تنها در خراسان بودهاند كه هر يك
در تصوف راه و روشى در همين ايام
مقدسى گروهى از صوفيه را در شيراز نشان
داده
است
.
(8)
صوفيه به سبب عدم اعتقاد به علوم
ظاهر و كافى ندانستن آن براى
وصول به حضرت حق، همواره با فقيهان
و متكلمان و فلاسفه حالت انكار و ستيز
داشتند و
از بيم اين كه «علم
قال» آنان را از «علم حال» بازدارد
به كتاب بىاعتنا بودند و
گاهى هم به از بين بردن كتاب
اهتمام مىكردند و مىگفتند «بدا من
هذا الامر كسر
المحابر و فرق
الدفاتر و نسيان العلوم»
.
(9)
اسرارالتوحيد در احوال
ابوسعيد ابوالخير از توطئهاى بزرگ كه
در نيشابور ايمه
فقه آن شهر
عليه او ترتيب داده بودند آورده است كه:
«چون شيخ ابوسعيد - قدس الله
روحه العزيز - در ابتداى حالتبه
نشابور آمد و مجلس مىگفت و به يكبار
مردمان روى
به وى آوردند و
مريدان بسيار پديد آمدند... بر سر منبر
بيت و شعر مىگويد، تفسير و
اخبار نمىگويد، و سماع
مىفرمايد و [رقص مىكند و] جوانان را
رقص مىفرمايد... اگر
تدارك
اين نكنند زود بود كى فتنه[اى] ظاهر گردد
و اين محضر بغزنين فرستادند، به
مذمتسلطان غزنين، جواب نبشتند
بر پشت محضر، كى ايمه فريقين شافعى و
بوحنيفه
بنشينند و تفحص حال
او بكنند و آنچه مقتضاى شريعت استبر
وى برانند
...
»
(10)
رديههاى نوشته شده بر
صوفيه
اكثر قدما و متاخران علماى شيعه -
رحمهمالله - مذمت ايشان كردهاند و
بعضى
كتابها بر رد ايشان
نوشتهاند مثل: علىبن بابويه كه نامه
به حضرت صاحبالامر
مىنوشته و شيخ صدوق كه رئيس
محدثين شيعه است و مثل شيخ مفيد كه عماد
مذهب شيعه
بوده و مثل شيخ
طوسى كه بزرگ طائفه شيعه است و مثل
علامه حلى - رحمهالله - كه در
علم و فضل مشهور است و مثل شيخ شهيد
و شيخ على در كتاب «مطاعن مجرميه»، و
فرزند او
شيخ حسن در كتاب
«عمدةالمقال» و شيخ عالىقدر
جعفربن محمد دوريستى در كتاب
«
اعتقاد» و ابنحمزه در چند كتاب،
و سيد مرتضى رازى و ملا احمد اردبيلى در
كتاب
«
حديقة الشيعه» و ملا
محمدباقر مجلسى در «عين الحياة» و ملا
محمدطاهر قمى در
«
تحفةالاخبار» و به جز ايشان از
علماى شيعه - رحمةالله عليهم -
رديههاى مختلفى
بر اين فرقه
نوشتهاند
.
(11)
«
فقها و متشرعه غالبا طريقه
صوفيه يا لااقل
صورت
مبالغهآميزى را كه صوفيان اهل سكر از
آن عرضه مىكردهاند درخور نقد
يافتهاند
».
(12)
جارالله زمخشرى (م537 ه . ق) كه از
جمله اكابر علماى
اهل سنت است
در بسيارى از مواضع «كشاف» بر اين
جماعت طعن كرده است
.
(13)
صاحب «السهام المارقه» مىگويد
كه «به تحقيق كه علماء ما و علماى
اهل
سنتبسيار رد نوشتهاند
بر اين جماعت و تشنيع نمودهاند طريقه
و
عقيده ايشان را در
كتب متعدده
... از علماى عامه طيبى در «شرح مشكوة»
و همچنين سيمرى، و سيوطى و
ابوبكر فارسى و غيرهم; و بعضى از
ايشان نقل نمودهاند كه بطلان طريقه
صوفيه مذهب
مالك و شافعى و
احمد حنبل و غير ايشان از ايمه عامه
است
»
(14)
صاحب
اثناعشريه در اين كه شيعه اماميه و
جميع طائفه اثنىعشريه بر بطلان مذهب
تصوف اجماع
داشتهاند آورده
است كه «اجماع الشيعة الامامية و اطباق
جميع الطائفة الاثنى عشرية
على بطلان التصوف و الرد على
الصوفية من زمن النبى (ص) الى قريب من
هذا الزمان و ما
زالوا ينكرون
عليهم تبعا لائمتهم فى
ذلك
».
(15)
بارى در اينباره،
رديههاى مهم و فراوان ديگرى بر
صوفيه در كتابهاى مختلف مذكور
است
.
(16)
كتاب
«الرد على اصحاب الحلاج»
صاحب «الذريعه» هم همين نظر را
دارد
.
(18)
«
در فهرست
كتابخانه ملى
تهران ضمن
مجموعه ش1276/4 ملحقات كتاب «الدر
المنثور من الماثور و غيرالماثور»
را
معرفى مىنمايد و
مىگويد: در اين ملحقات رساله «الرد
على اصحاب الحلاج» تاكنون
چاپ نشده و با مراجعه به نسخه خطى
آن مىبينيم مرحوم شيخ على نواده شهيد
ثانى
مىنويسد: به تعدادى از
اوراق پراكنده رسالهاى در رد اصحاب
حلاج منسوب به شيخ مفيد
دسترسى پيدا كرده، چند روايت از آن
رساله نقل مىكند
.»
(19)
و
ديگر
فهرستها هم از اين نسخه
اطلاع دادهاند «ذكر سزگين فى 1/551 من
الاصل الالمانى
و3/313 من
الترجمة العربية فى مؤلفات الشيخ
المفيد رد الصوفيين و قال: يوجد فى
المكتبة الآصفية فى حيدرآباد
الهند رقم 604 كلام كمافى فهرسها 2/1304 و
حكى عن
بروكلمن انه ذكر ايضا
برقم 22 فلعله هو هذا
الكتاب
».
(20)
شيخ حسن
ابن
محقق كركى از پدرش نقل
مىكند كه شيخ مفيد كتابى مفصل نوشته
كه مشتمل استبر دلايل
عقلى
و نقلى در مذمت و بطلان و كفر و طغيان
صوفيه
.
(21)
علماى
شيعه
كتابهاى زيادى در رد
صوفيه نوشتهاند «منها كتاب الشيخ
المفيد فى الرد على اصحاب
الحلاج
»
(22)
و در
ديگر منابع هم از اين كتاب به نام شيخ
مفيد ياد شده
است
.
(23)
اين جانب متاسفانه به
نسخه خطى اين رساله دسترسى پيدا نكردم.
ولى كتابهايى كه
درباره
صوفيه نگارش يافته است، اقوال شيخ مفيد
را در رد بر صوفيه - از كتاب الرد
على اصحاب الحلاج - نقل كردهاند;
در اين نوشتار به ذكر پارهاى از اين
اقوال
مىپردازم
.
اقوال شيخ مفيد در رد
بر حلاج و صوفيه
در شرح احوال حلاج تاكنون سخنان
فراوان گفته شده است. «اخبار راجع به
حلاج و
آرايى كه درباره او
اظهار شده است چنان غريب و متناقض به
نظر مىآيد كه گاه اين
انديشه به خاطر مىرسد كه شايد
حلاج بيش از يك تن بوده است و مگر احوال
چند حلاج به
هم خلط شده است.
به سبب همين تناقضات شگفت است كه بعضى
او را به عرش اعلى بردهاند
و
برخى ملحد و كافر[ش] خواندهاند، بعضى
او را اهل سحر و شعبده دانستهاند و
بعضى
از اولياء خدايش
شمردهاند
»
(24)
و «علت
اصلى اختلاف ايمه دين با حسين
بن منصور امرى اساسى بود و آن
اشاعه فكر وحدت وجودى استبه وسيله
دستهاى از صوفيان
اين عهد
كه نتيجه اين فكر غالبا به اين مىكشيد
كه برخى از مشايخ صوفيه سخنانى كه
دال بر ظهور و جلوه حق در همه چيز و
از آن جمله در خود آنان استبر زبان
آورند
.
تفوه به اين اصل
معمولا سبب تكفير آنان بود و حلاج هم
يكى از آن قوم است كه گرفتار
تعصب فقهاى بغداد و خليفه عباسى شد
و در سال309 به قتل رسيد
.»
(25)
و
قتل ابوجعفر محمدبن
على الشلمغانى در سال 322 هم بر اثر چنين
جريانى بوده است
.
(26)
متصوفه دوازده فرقه هستند كه دو
فرقه از آنان مردودند و ده فرقه ديگر
مقبول «اما
الفرقتان
المردودتان، فواحدة منهما: الحلولية
المنسوبة الى الحلول و الامتزاج،
و
اليهم ينتمى السالمية و
المشبهة، و الاخرى: الحلاجيون
المردودون لتركهم الشريعة و
الحادهم، و اليهم ينتمى الاباحيون
و الفارسيون
»
(27)
و
همچنين «اماميه،
بر طبق
«توقيع» صادره عليه حلاج و عموم
مجتهدان بلااستثناء او را تكفير
كردهاند
.
قاضى نورالله
شوشترى، قاضى اماميه در هند موردى ويژه
و ستايشگر حلاج است، زيرا خودش
هم به تهمت زندقه به شهادت
رسيد
.»
(28)
شيخ مفيد در
كتاب «الرد على
اصحاب
الحلاج» آورده است كه صوفيه در اصل دو
فرقه هستند «حلولية و اتحادية و كل
الشيعة على هذا القول فيهم الا
القليل فانهم جعلوا الحلولية و
الاتحادية فرقة واحدة
و اكثر
اهل السنة يجعلونهما ايضا فرقة واحدة و
كل الشيعة على كفرهم و الرد عليهم
بطريق المبالغة العظيمة الى حد لم
يجوزوا لغير ضرورة التسمية
بالصوفية و رووا بهذا
المعنى احاديث كثيرة عن
ائمتهم»
.
(29)
شيخ مفيد در كتاب «الرد على اصحاب
الحلاج» حديثى نقل مىكند كه
ابىالقاسم
جعفربن محمدبن
قولويه و او به چند واسطه از ابالحسن -
عليهالسلام - درباره صوفيه
سؤال كرد. و امام(ع) فرمود: «لايقول
بالتصوف احد الا لخدعة او ضلالة او
حماقة و
ربما [استجمعها] واحد
منهم
»
(30)
جماعتى از
علما از كتاب مذكور (الرد
على
اصحاب الحلاج) نقل مىكنند كه «ان جابر
الجعفى قال للباقر(ع) ان قوما اذا
ذكر
شىء من القرآن و
الحديثيصير الرجل منهم بغير شعور
بحيث لو قطعتيداه و رجلاه لم
يشعر بذلك فقال(ع): سبحانالله هذا
من جانب الشيطان
»
(31)
و
همچنين
جماعتى از علما از
همين كتاب نقل مىكنند كه شيخ مفيد
«باسناده عن ابىالحسن على بن
محمد الهادى(ع) انه سئل عن احوال
هؤلاء و سماعهم الغناء و صفقهم و رقصهم
و صياحهم و
كونهم يصيرون بغير
شعور. فقال(ع): كلهم من المرائين و
الخداعين و لا يشتغلون بهذه
الاعمال الا لغرور الناس فانها من
الشيطان و انهم يتبعونه فقيل له: يابن
رسولالله
يقولون لاشعور
لنا فى بعضها; فتلا7: «يخادعون الله
والذين آمنوا و ما يخدعون الا
انفسهم و مايشعرون»
(32)
.
عدهاى از علماى
شيعه از كتاب «الرد على اصحاب الحلاج»
نقل مىكنند كه «اعلم
ايدك
الله ان كثيرا من هذا العالم قائل
بالامامة على ظاهر من القول مليح، و
باطن من
الفعل قبيح، يعلن تقى
و ايمانا، و يبطن كفرا و عدوانا، ياكل
الدنيا بالدين و يدخل
الشبهة
على المستضعفين من المؤمنين الحادا فى
دينالله و عنادا لآل رسولالله(ص)
و
لما راينا انهما كالحلاجية
فى اغواء ضعفاء الفرقة الناجية توجهنا
الى سد اضلالهم و
رد اقوالهم
لئلا يغتروا بايهامهم فى المقالات و
يعرضوا باعراضهم عن مسلك النجاة
كما
مر فى مقدمة الخبر الاول
من هذا الكتاب المسمى بكتاب «الرد
هعلى اصحاب الحلاج
»
الذين
نكبوا و نكبوا عن المنهاج و الذين الحوا
فى حبالله قولا و مكيدة و
بالغوافى
عداوته فعلا و
عقيدة
»
(33)
شيخ مفيد و
علماى ديگر شيعه معتقدند كه «ترك
نماز و جمله فرايض و حلال داشتن
جميع معاصى دين مجموع طوايف صوفيه
است»
.
(34)
بايزيد و حلاج از متقدمان
صوفيهاند كه يكى از دو مذهب حلوليه يا
اتحاديه را
داشتهاند. شيخ
مفيد و ابنقولويه و ابنبابويه به
سبب اعتقاد فاسدى كه اين گروه
داشتهاند، [آنها را] از غلات
شمردهاند
.
(35)
«
و
يقين حاصل است كه
ايشان
بدترين طوايف غلاتند و از
نواصباند»
.
(36)
ابن حمزه و غير ايشان از ثقات
علماى
شيعه از شيخ مفيد حديثى نقل مىكنند كه
امام
رضا(ع) فرمود «قايل
نمىشود به تصوف احدى مگر از روى مكر و
خدعه يا گمراهى و
ضلالتيا
جهل و حماقت و اما كسى كه خود را صوفى
نام كند از روى تقيه پس نيستبر او
گناهى
.»
(37)
از جمله
احاديث در رد بر صوفيه حديثى است كه سيد
مرتضى در
كتاب «فصول» و
ابنحمزه در كتاب «الهادى الى
النجاة» و كتاب «ايجاز المطالب»
به
سند خود از شيخ مفيد - عليه
الرحمه - و او به سند خود از امام جعفر
بن
محمدالصادق(ع) روايت نموده
كه آن حضرت فرمود كه پيغمبر خدا فرمود
كه
«اذا رايتم اهل
البدع و
الري