عاشورا، عرصه اندیشه و رفتار سیاسی امام حسین علیه السلام (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاشورا، عرصه اندیشه و رفتار سیاسی امام حسین علیه السلام (2) - نسخه متنی

مصاحبه با: اکبر هاشمی رفسنجانی؛ مصاحبه کنندگان: مهدی پورحسین، حسین جوان آراسته، احمد حیدری، سیدضیاء مرتضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
عاشورا خاستگاه خيزش مجاهدان و عرصه حفظ دين و انقلاب (2)/ گفت و گو


مصاحبه شونده : هاشمي رفسنجاني، اکبر
( 10 )
اشاره دو باره
پرداختن به عاشورا از منظر انديشه و رفتار سياسي که وجه غالب و خاستگاه اصلي اين نهضت بزرگ ديني است، مباحث و پرسشهاي بسياري را پيش روي مي‏گذارد؛ بخش اصلي اين مباحث مربوط به ماهيت حرکت سيدالشهدا(ع)، اهداف و علل و سير تاريخي وقوع آن است، اما بخش قابل توجهي از پرسشها و موضوعات آن، به دستاوردها و پيامدهاي اين حرکت تاريخي و تأثيري که در جامعه آن روز گذاشت و نقشي که در تحولات اجتماعي سياسي و فرهنگي پس از خود، در طي قرون بعدي ايفا کرد، اختصاص دارد. ادامه اين نقش‏آفريني و تأثيري که فرهنگ عاشورا و منطق حسيني در جوامع اسلامي بويژه جوامع شيعي دارد نيز در همين راستا ارزيابي مي‏گردد.

گفت و گوي مبسوط با صاحب نظري پرتجربه که دهها سال، جريان عاشورا و حرکت سياسي سيدالشهدا(ع) در متن مطالعات و بررسي‏هاي علمي و تاريخي وي بوده است و به ويژه در سالهاي مبارزه سياسي و پس از پيروزي، در دوران دفاع مقدس، الگوي عملي سلوک سياسي و ديني وي قرار داشته، فرصت مغتنمي است که مي‏توان طيّ آن بخشي از پرسشها و مباحث مورد نظر در هر دو محور را از

( 11 )
نگاه پردقت ايشان پي گرفت. استقبال آيت الله هاشمي رفسنجاني، رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام، از طرح سؤالات و پي‏گيري آن، اين فرصت را به دست داد که به بخش دوم پرسشهاي مورد نظر نيز بپردازيم. بخش نخست گفت و گو به بعد فکري و ماهيت قيام عاشورا و اهداف حرکت اختصاص داشت که در دفتر نخست ويژه‏نامه آورديم. اينک در بخش دوم گفت و گو، به تناسب محور اصلي دفتر سوم ويژه‏نامه، نقش تاريخي عاشورا را در حفظ مکتب و تحولات سياسي اجتماعي پس از آن، از جمله رخداد مبارک انقلاب اسلامي ايران و نقش عاشورا در شرايط کنوني و رسالتي که در بهره جستن صحيح از آن بر دوش ما مي‏باشد، از نگاه ايشان پي مي‏گيريم. در اين بخش گفت و گو نيز حجج اسلام آقايان مهدي پورحسين، حسين جوان آراسته، احمد حيدري و سيدضياء مرتضوي شرکت داشته‏اند.

از محضر آيت‏الله هاشمي رفسنجاني به خاطر فرصت دوباره‏اي که در اختيار مجله گذاشتند، سپاسگزاري مي‏کنيم.

از حضرت‏عالي به خاطر اين‏که فرصت دوباره‏اي را به ما داديد تا پرسشهاي مورد نظر، متناسب با دفتر سوم ويژه‏نامه را مطرح کنيم، صميمانه سپاسگزاري مي‏کنيم. پرسشهاي اين قسمت در باره سه محور اصلي شکل گرفته است: الف: نقش و تأثير عاشورا در حيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه در قرون گذشته، دوران مبارزه براي انقلاب اسلامي و دوران جنگ تحميلي؛ ب: جايگاه و نقش کنوني عاشورا؛ ج: جايگاه و تأثير عاشورا در آينده جامعه و انقلاب و تحولات اجتماعي. و امّا سؤال اول: در باب تأثيري که عاشورا در تحوّلات سياسي، اجتماعي بعد از خود گذاشته، بارها صحبت شده و نوعاً مثالهايي که بيان مي‏شود منحصر به قيام توّابين مي‏شود و يا با توسعه شامل قيام مختار هم مي‏گردد، يعني به همان سالهاي محدود بعد از عاشورا. در حالي که قيام حضرت

( 12 )
ابي‏عبداللّه الحسين(ع) حرکتي مستمرّ ايجاد کرد و تا الآن هم در تحولات اجتماعي، سياسي و حتي فرهنگي مؤثر است. اگر سير تاريخي تشيّع را نگاه کنيم، ترديدي وجود ندارد که نقش‏آفريني عاشورا به وضوح خود را در حفظ و توسعه آن نشان داده است. نگاه کلّي حضرت‏عالي به اين بُعد از حرکت سيدالشهدا(ع) مخصوصاً در قرون بعدي و قبل از انقلاب اسلامي و دوران مبارزه چيست؟

بسم الله الرحمن الرحيم

طبيعتاً ما تأثير قيام سيدالشهدا(ع) را در زمان خود حادثه و بعد از آن دوران نزديک به حادثه، خيلي بحث مي‏کنيم، و در تواريخ هم هست و ملاحظات سطحي تاريخ هم براي مردم گفته مي‏شود و کم هم نيست، اين‏طور هم نيست که مبتکر آن باشيم.

فکر مي‏کنم تاريخ در اعماق خود، اين مسائل را نوشته است. اگر حوصله اين برنامه شما بوده که يک تحقيق جامعي کرده باشيد، ببينيد در آن زمان، اگر بر فرض امام‏حسين(ع) قيام نکرده بودند، به صورت طبيعي جهان اسلام چگونه بود؟ کار مفيدي است. اسلام در آن زمان پيشرفت جغرافيايي وسيعي داشت. از غرب به اقيانوس اطلس، از اين طرف به آسياي ميانه، در شمال هم پيشرفت خوبي کرده بود و با اين وسعت، تحت سلطه خاندان بني‏اميّه بود و آنها هم ثابت کرده بودند که حساسيت ايدئولوژيکي و اسلامي ندارند. يک گروه خاصّي بودند، کم کم هم بدتر شده بودند و حقيقتاً هم به هر قيمت دنبال حکومت بودند. تعهدي به اسلام نداشتند و اساساً خيلي از آنها ضدّيت داشتند، و در صدد انتقام‏گيري بودند.

در آن زمان تحقيقاً همه شخصيتهاي اسلامي و اصحابي که زمان پيغمبر بودند، تسليم شدند. مقاومت در سطح دو سه نفر خلاصه مي‏شد که بيعت نمي‏کنند. آنها هم از آن اصالت و ريشه‏اي که امام‏حسين(ع)

( 13 )
داشتند، برخوردار نبودند. آن عمق لازم براي شخصيتي که مي‏خواهد چنين کار بزرگي را بکند، آنها نداشتند، علم، سوابق، افتخارات زندگي، در آنها نبود. گرچه پسر عمر و پسر زبير، شخصيتهاي بزرگي بودند، ولي با امام‏حسين(ع) خيلي تفاوت داشتند.

اگر بنا بود که امام نسبت به آنچه اتفاق مي‏افتاد، حساسيت نشان ندهد و بگذارد جامعه سير طبيعي مادي خود را طي کند، به نظر مي‏رسد که بدون ترديد همان تعبيراتي که در کلمات امام‏حسين(ع) است، تحقق مي‏يافت، يعني کاملاً اسلام مندرس مي‏شد يا به کلّي يک چيز ديگري در مي‏آمد.

اين حرکت امام‏حسين(ع) حداقل دستاوردش اين بود که متفکران و اهل نظر را وادار به تفکر کرد که چرا قضيه‏اي به اين مهمّي اتفاق افتاد؟ طراحي واقعه نيز تأمل برانگيز بود زيرا فقط شهادت چند شخصيت بزرگ نبود! زيرا حادثه شهادت و جنگ، در آن زمان خود به خود خيلي تکان‏دهنده نبود، به خاطر اينکه جنگ‏هاي قبيله‏اي، فردي و اجتماعي اتفاق مي‏افتاد و تمام مي‏شد. اما با آن طرّاحي که امام انجام داد و با ضميمه شدن قسمت بعدي که اسارت فرزندان پيغمبر بود، تأمل برانگيزي واقعه فوق العاده گشت. اساس اهل‏بيت و نقطه تمرکز خاندان پيغمبر در آن زمان، حسين بن علي و خانواده‏اش بودند. شهادت و اسارت آنان با آن کيفيت و عواطفي که ضمن اسارت و شهادتشان اتّفاق افتاد؛ با آن طرّاحي خاص ـ حالا چه طرّاحي را غيبي بدانيم و چه تدبير سياسي امام‏حسين(ع) ـ حقيقتاً يک مايه تفکّر و تنبّهي براي سراسر دنياي اسلام بود و مثل بمب منفجر شد.

فکر مي‏کنم مهمترين نقطه‏اي که مي‏توان روي آن تکيه کرد اين است که امام‏حسين(ع) با اين اقدام طراحي شده خود، مسير تاريخ را عوض کردند. اگر تنبّهات تاريخي و اظهار نظرهايي که شخصيت‏ها و

( 14 )
آيت اللّه‏ رفسنجاني:

اگر تنبّهات تاريخي و اظهار نظرهايي که شخصيت‏ها و مسلمان‏هاي آن زمان و سالهاي بعد کرده‏اند و برداشت آنها نسبت به حادثه عاشورا و شخص امام حسين و يزيد و خاندان بني‏اميّه و ديگران را جمع کنيم، اينها خيلي دلالت دارند که امام مسير تاريخ را حداقل در حدّ توجّه، هشدار و بيدارباش عوض کردند.

مسلمان‏هاي آن زمان و سالهاي بعد کرده‏اند و برداشت آنها نسبت به حادثه عاشورا و شخص امام حسين و يزيد و خاندان بني‏اميّه و ديگران را جمع کنيم، اينها خيلي دلالت دارند که امام مسير تاريخ را حداقل در حدّ توجّه، هشدار و بيدارباش عوض کردند و بعد آن حوادث معروف اتفاق افتاد و از خود کربلا از اردوگاه عمر سعد در عصر عاشورا شروع شد و در کوفه شديدتر شد. در دوراني که اسرا در کوفه بودند، حوادثي که در جلسات رسمي و يا در ميدان‏ها اتّفاق افتاد، زير چشم مأموران بني‏اميّه بود. اينها همه نشانه‏هاي خوبي است. بعد مسير کاروان، آنجايي که آنان را شناختند، تأثير فراواني گذاشت. در شام که از بسته‏ترين نقاط تفکر بود ـ چرا که بني‏اميّه و معاويه خيلي با زيرکي و تبليغات خاص خود، آنجا را بسته بودند، تعصبات هم بود زيرا شامي‏ها با بودن معاويه يک سلطنتي درست کرده بودند و محوريت دنياي اسلام را در بُعد سياسي براي خود به‏دست آورده بودند؛ همين حالا هم شما مي‏توانيد اهميت آن را ببينيد ـ در آن محيط، اسرا در مدتي که در اين شهر بودند، آنجا را عوض کردند. بعد از آن هم معلوم است که از آن زمان به بعد، هميشه مرکزيت حکومت بني‏اميّه در حال دفاع بود. حقيقتاً انسان مي‏بيند و مي‏فهمد که حالت دفاعي به خود گرفته بودند تا اشکالات را جواب دهند. در بحث‏ها و جدل‏ها با مخالفانشان وقتي به مسئله عاشورا مي‏رسيدند، کم مي‏آوردند و نمي‏توانستند جواب بدهند، مي‏خواستند مسؤوليت آن واقعه را از خودشان دور بکنند. بدترين نقطه‏اي که آنها را در مباحثه و مذاکره مي‏توانست وادار به عقب‏نشيني بکند همين ظلمي بود که به امام‏حسين(ع) و به خصوص بچه‏هاي امام‏حسين(ع) کردند. و از آن به بعد، حوادثي که شما اشاره کرديد، رخ داد، مثل اقدام سريع توابين، يعني همانهايي که حقّش بود وقتي امام‏حسين(ع) به عراق آمد اقدام مي‏کردند، ولي تأخير کردند و تأخيرشان مايه حسرت شد و خودشان را گناهکار

( 15 )
تشخيص دادند و حقاً گناهکار بودند و براي جبران آن و نجات خود از ملامت و سرزنش وجدان، شجاعانه وارد ميدان شدند، در حقيقت آن اقدامي که آنها کردند يک نوع عمليات استشهادي بود، که اگر همين استشهادي را زماني که امام‏حسين(ع) زنده بود انجام مي‏دادند، مؤثّرتر بود و جواب مي‏داد.

آيا منشأ اين عمل استشهادي حرکت امام‏حسين(ع) است يا اينکه چون احساس تقصير و کوتاهي کردند، خواستند آن را جبران بکنند، يعني آيا مي‏توانيم قيام توّابين را جزء آثار عاشورا ذکر کنيم؟

آري مي‏توانيم. حرکت امام‏حسين(ع) يک حجّتي براي آنها شد که تا حالا هم ادامه دارد، ترديدهايي که بعضي داشتند، تهلکه و امثال آن که شبهه مي‏شد، با اقدام امام، حجت بر آنان تمام شد که بايد اين کار را مي‏کردند. ممکن است اين حجّت، قبلاً هم براي آنها تمام بود و کوتاهي مي‏کردند، ولي بعد از واقعه کربلا، حجتي عمومي شد.

بعد قيام مختار پيش آمد که نقطه تمرکز تبليغاتي و استدلالي و قدرت پيشرفتش را از همين حادثه مي‏گيرد. هر کس را که مي‏خواهد از سر راه خودش بردارد، اتهام شرکت در جنگ عليه امام(ع) را متوجه او مي‏کند که غالباً هم تهمت واقعي داشتند و با آنها برخورد مي‏کند و کسي هم در مقابل اين برخوردها، نمي‏ايستد و مقاومت نمي‏کند. بنابراين امام‏حسين(ع) جامعه را حسابي تکان داده بود و زمينه سازي کرده بود.

کمي که جلو مي‏آييد و به زمان قيام عباسي‏ها مي‏رسيد، همه قبول دارند که مايه قيام عباسي‏ها علوي‏ها بودند، نقطه جدي تبليغات و حلقه مؤثّر جريان ضدّ اموي، عمدتاً بر بيان ظلم اموي بود و بهترين مَثل آنها، کربلا بود. بالاخره عباسي‏ها با شيطنت تلاش نموده و نقش اموي‏ها در ظلم به اهل‏بيت و کشتن امام حسين را تبليغ کردند ولي خودشان هم به سمت همان شيوه اموي‏ها رفتند و از همان قماش گشتند، منتها يک

( 16 )
آيت اللّه‏ رفسنجاني:

همه قبول دارند که مايه قيام عباسي‏ها علوي‏ها بودند، نقطه جدي تبليغات و حلقه مؤثّر جريان ضدّ اموي، عمدتاً بر بيان ظلم اموي بود و بهترين مَثل آنها، کربلا بود.

مقداري خفيفتر. بني‏اميّه هميشه نسبت به علوي‏ها تندتر بودند. عباسي‏ها هم جزء مدعيان بودند؛ از اشراف قديمي بودند که دنبال حکومت در جزيره بودند و قطعاً در مکه و آنجاها رياست داشتند. به هر حال آنها از اين حربه استفاده کردند.

ـ البته در اين جا، نمي‏توان به همه آنچه که در طول تاريخ اتفاق افتاد، پرداخت و لازم است در يک فرصت بيشتر به همه اين موارد پرداخت. ـ

تا اينکه به زمان متوکّل مي‏رسيم. اقداماتي که متوکّل عليه قبر امام‏حسين(ع) مي‏کند، نشان مي‏دهد آنجا يک نقطه مبارزه پروري شده بود و براي هر کسي الهام‏بخش بوده است. او مي‏خواسته اين نقطه الهام‏بخش فراموش شود و مردم ديگر به فکر امام‏حسين(ع) نباشند. گرچه قبر و مزار اينها، خود مهم‏ترين نقطه از نظر جغرافيايي بوده که مردم مي‏آمدند و اجتماع مي‏کردند، کنار کوفه بود و موقعيت خاصّي هم داشت، ولي اصل مسئله اين بود که مي‏خواستند مرکزيت عاشورا را از تاريخ بيرون ببرند. من يک وقتي در قيام علويين مطالعه مي‏کردم، ديدم کمتر قيامي هست که از نورانيت کربلا به نحوي استفاده نکرده باشد، بعضي‏ها خيلي صريح و محوري و بعضي‏ها به عنوان چاشني کار متناسب با محيط انقلابشان استفاده مي‏کردند.

جلوتر مي‏آييم تا مي‏رسيم به صفوي‏ها. در کتابي که پيش از انقلاب خواندم در مورد حکومت صفوي‏ها يک بحث خوبي را شروع کرده بود که يک بحث مبنايي براي شما راجع به ايران است تا در بحث‏هايتان استفاده بکنيد، اينکه حکومت صفوي‏ها معلول حضور نفوذ اهل‏بيت(ع) در ايران است يا بر عکس، يعني صفوي‏ها آمدند و اهل‏بيت را در ايران تقويت کردند، واقعاً دو نظر است. بعضي‏ها مي‏گويند صفوي‏ها آمدند اين را ماندگار و عمومي کردند، بعضي‏ها مي‏گويند چنين زمينه‏اي از قبل وجود داشت. به اضافه اينکه اينها در مقابل عثماني‏هاي متعصّب سنّي بودند و اختلاف ايران و عثماني بود و اينها از اين موقعيت روحي مردم استفاده کردند که بتوانند مردم را در مقابل عثماني جمع بکنند.

( 17 )
من در ادله‏اي که آن موقع مطالعه مي‏کردم، به اين نتيجه رسيدم که اين نظر دوم درست است. قبل از صفويان گرچه حکومت، حکومت شيعي نبود ولي به طور واقعي که انسان مي‏بيند، عاشورا محوريّت داشته و در خيلي از جاهاي ايران بوده است و صفوي‏ها ديدند چيزي بهتر از اين نيست. البته خودشان هم دوستدار اهل‏بيت بودند، نه اينکه به خاطر مصالح سياسي آن را اظهار کنند؛ ولي کشف کردند و روي آن ايستادند، لذا اين عشق ماندگار شد و هيچ‏کس نتوانست آن را از بين ببرد. در دوره قاجار هم تقويت شد و بعداً هم همينطور تا به حال مانده است. به اطراف هم که برويد همچون بحرين که تشيع هنوز هم آنجا هست، آنجا را نيز که مي‏خوانيد، مي‏بينيد که مسئله امام‏حسين(ع) و عاشورا باعث تثبيت اين موقعيت شد. درعراق کمي که از کربلا دور مي‏شويد و به طرف شمال و مناطق سني‏نشين مي‏رويد که عثماني‏ها آن موقع حاکميت داشتند، آنان نيز در آنجا هيچ وقت نتوانستند مسأله امام حسين و محبت او را پاک کنند. همچنين نجف و حلّه که مرکز تشيّع شد و بعد هم مرکز علوم اسلامي شد، تمام اينها را، انسان وقتي نگاه مي‏کند، مي‏بيند که در تاريخ هميشه مثل يک جويباري که جريان دارد و از اطراف اين رودخانه استفاده مي‏شود، بهره مي‏گيرند، آباد مي‏شوند، تمدن خلق مي‏کنند. يا مانند رگ اصلي در بدن انسان که همه چيز را مشروب مي‏کند، يک چنين حالتي براي جريان عاشورا در تاريخ مي‏توانيد، ببينيد.

يعني مي‏توانيم بگوييم که هويت تاريخي تشيّع و ماندگاري آن درتاريخ ربط تمام و کامل به امام‏حسين(ع) دارد که اگر نبود، معلوم نبود از تشيّع به اين شکل فعلي‏اش چيزي مي‏ماند؟

من نمي‏توانم بگويم که اگر عاشورا نبود، شيعه هم نبود. ولي اگر با ديد محققانه نگاه بکنيد، مي‏بينيد الآن اهل‏بيت در خيلي جاها نفوذ دارد. به مصر نگاه بکنيد، مي‏بينيد مصريها با محوريت رأس‏الحسين و چيزهايي

( 18 )
از اين قبيل که بسيار برايشان تقدّس دارد به اهل‏بيت ابراز علاقه مي‏کنند؛ يا در کشور مغرب، تونس، الجزاير و هر جا ما رفتيم، مي‏بينيم از حضور تفکر عاشورايي و مظلوميّت اهل‏بيت(ع) و دفاع از قرآن بر اين محور آثار قابل توجهي شکل گرفته است.

اگر کسي بگويد که استفاده از قيام امام‏حسين(ع) در بعد تشکيل حکومت را کساني مثل عباسيان کردند، چه بايد گفت؟ چطور شيعيان نتوانستند در جهت تشکيل حکومت از اين قيام بهره ببرند تا به اهداف وسيع‏ترشان برسند و فرصتها را از دست دادند؟ آيا طبق صحبتي که حضرت‏عالي فرموديد همين مقدار استفاده کفايت مي‏کند؟ آيا شيعيان کوتاهي کردند يا ظرفيت شيعيان براي استفاده از قيام امام‏حسين(ع) بيشتر از اين نبود؟

اين يک سؤال مهمي است، من در خصوص اين سؤال کار نکرده‏ام ولي حالا آنچه که از ذهنيتهاي خودم مي‏توانم داشته باشم را بيان مي‏کنم.

در زمان ائمه(ع)، رهبري و هدايت اين وضع را خود آنان برعهده داشتند و ما نمي‏توانيم نتيجه بگيريم و قضاوت تاريخي بکنيم. دوره‏اي که شما مي‏گوييد حدود 200 سال آن را ائمه(ع) بودند و اگر بنا بود کسي کاري کند خود آنان بودند. حتّي در زمان امام صادق(ع) وقتي که فرصتي پيدا شد و يکي از رهبران انقلاب عليه امويان به امام صادق(ع) رو آورد، امام نپذيرفتند.

اين يک بحث اساسي مي‏خواهد و من چند کلمه‏اي عرض مي‏کنم، اگر شما اين بحث را در اين نشريه نداريد، جاي آن خالي است.

چرا اين‏طوري شد و ائمه اقدامي نکردند، مخصوصاً امام رضا(ع) که موقعيت ممتازي براي آن حضرت به وجود آمده بود. قضاوت کردن سخت است، با آن اصرارهاي مأمون و شرايطي که به وجود آورده بود و نفوذ امام رضا(ع) در خراسان و مشکلاتي که مأمون با بغداد داشت. امام رضا(ع) که طرفداران مردمي قوي داشتند.

( 19 )
به نظرم مي‏رسد که پس از امام‏حسين(ع) اين اصل براي ائمه ما مسلّم بوده که شرايط به هر دليل شرايطي نيست که حکومت ناب اسلامي مورد نظر اهل‏بيت تشکيل شود. و ما از امامان هيچ حرکتي جدّي براي گرفتن حکومت که واقعاً دنبال اين باشند که خودشان بخواهند حکومت را قبضه کنند، نمي‏بينيم. البته در تبيين حقّانيّت خودشان مي‏بينيم حرکت مي‏کنند، حرف مي‏زنند، محاجّه مي‏کنند، دوستانشان هم احتجاجات زيادي دارند و بحث مي‏کنند، نمايندگانشان در سراسر جهان اسلام بودند، پول مي‏گرفتند، شؤون ولايت را اجرا مي‏کردند، مظلوميت و سلب حقّشان را مطرح مي‏کردند. اسلام را هم تبيين مي‏کردند. ولي به نظر مي‏رسد که عملاً به فکر تصاحب حکومت نبودند. حالا اگر شما توانستيد، مواردي را پيدا کنيد. ما پيش از انقلاب بحث‏هايي در اين زمينه داشتيم و مايل بوديم ثابت کنيم که امامان دنبال تشکيل حکومتي بوده‏اند. ديديم کارهايي بوده است، در سرّ و خفا يک چيز ديگري بود و آشکارا چيز ديگري. تقيّه مي‏کردند، گروههاي مسلّح را تقويت مي‏کردند اما خودشان در صدد تشکيل حکومت نبودند و ما نمي‏خواستيم اين را بپذيريم.

حضرت‏عالي مستحضر هستيد، برخي روايات نشان مي‏دهد که برخي ائمه(ع) از اين نظر تحت فشار بودند مانند امام صادق(ع) که از ناحيه برخي از شيعيان مورد سؤال بود که چرا دست به شمشير نمي‏بريد و چرا اقدام نمي‏کنيد؟ از موضع‏گيري امام(ع) بر مي‏آيد که آنان واقعاً شرايط را مساعد نمي‏ديدند و همين کساني که ادّعا مي‏کردند ما در رکاب شما هستيم، ايستادگي نمي‏کردند. نمونه‏هاي زيادي وجود دارد که يک نمونه آن جريان سدير صيرفي است که به نقل مرحوم کليني، يک وقت آمد خدمت حضرت صادق(ع) ـ حتماً جواني انقلابي بوده است ولي توجه به موقعيت نداشت. ـ به امام اعتراض کرد که چرا در خانه نشسته‏ايد؟ اگر جد شما اميرالمؤمنين(ع) اين مقدار که شما نيرو و شيعه و يار داريد، نيرو داشت، قبيله تيم و قبيله عدي، در حکومتش طمع

( 20 )
نمي‏کردند! حضرت سؤال کرد: چند نفر انتظار مي‏رود باشند؟ سدير گفت: صدهزار نفر. امام(ع) فرمود: صد هزار نفر؟ عرض کرد: نه؛ دويست هزار نفر! و در مرحله بعد ادّعا کرد نصف دنيا طرفدار شماست! معلوم مي‏شود که اين شخص، شناخت درستي از وضع موجود نداشته است. حضرت ساکت شدند و بعد با سدير به مزرعه رفتند. در مسير در مکاني براي خواندن نماز پياده شدند. سدير خودش نقل مي‏کند که پسر بچه‏اي در آنجا گله بزغاله‏اي مي‏چراند، امام(ع) آنجا خواست جواب مرا بدهد، فرمود. اگر به تعداد اين رمه ياور داشتم، نشستن در خانه و دست کشيدن از قيام برايم جايز نبود! سدير مي‏گويد پس از نماز تعداد بزغاله‏ها را شمردم فقط 17 بزغاله بود! اين در شرايطي بود که نقل شده امام(ع) چهار هزار نفر شاگرد و راوي داشتند. يعني کساني که به هر حال به گونه‏اي، کم يا زياد، از محضر امام استفاده کردند. بنابراين معلوم مي‏شود که اين وضعيت چندان با دوره امام حسين(ع) تفاوت نداشته است چون بالاخره سيدالشهدا(ع) يک تعداد 70 ـ 80 نفري او را همراهي کرد که تا آخر بايستند ولي اين بزرگواران اين مقدار هم نيروي کاري نداشتند که تا آخر بايستند. اگر کسي چنين تحليلي بکند، نظر شما چيست؟

ما بايد در اين روايات يک قدري کار بکنيم، چرا که بالاخره مي‏بينيم در همان زمان گاهي صدها نفر شهيد مي‏شدند، يعني آدم‏هايي بودند که مقاومت مي‏کردند و در يک گوشه‏اي شهيد مي‏شدند، همزمان جاهاي ديگر هم بودند. در زمان خود امام‏حسين(ع) که اشاره کرديد همين مردم بودند، قطعاً در حکومت اسلامي، تعداد زيادي آدم حاضر بودند که فداکاري بکنند. ولي مجموعه شرايط را براي پياده کردن افکار اهل‏بيت(ع) که بخواهند اسلام واقعي را پياده بکنند، شايد مساعد نمي‏ديدند. اين يک بحث مستقلي است و در بحث ما نمي‏گنجد، شما يک سؤال مهمي را مطرح کرديد که خود يک مقوله مستقلّ است.

( 21 )
اين سؤال براي اين است که معلوم شود چرا اين خط بعد از شهادت حضرت دنبال نشد بلکه ظواهر تاريخي نشان مي‏دهد که برخي فرصتها که در ظاهر پيش مي‏آمد، ائمه(ع) امتناع کردند و حاضر نشدند، به ميدان مبارزه علني بيايند؛ علت آن چيست؟

مهم‏ترين نکته‏اي که هميشه به ذهنمان مي‏رسد و نمي‏توانيم آن را نفي کنيم، اين است که بگوييم شرايط عمومي کشور براي پياده شدن احکام اسلام، آن گونه که اهل‏بيت تشخيص مي‏دادند، آماده نبود. چون در زمان‏هاي بعدي، مکتب اهل سنّت شکل گرفته بود و عامه مردم ـ تعبيرات روايات به عامّه و خاصّه از همين نگاه است ـ تابع آن مکتب بودند و تقليد مي‏کردند، واقعاً قبول مي‏کردند و ايمان داشتند به اينکه اين مکتب حاکم باشد. اتفاقاتي که در دوران صفويه در ايران مي‏افتد، بعد سياسي براي آنها مهم بوده است نه ابعاد واقعي اجراي احکام، ولي براي ائمه که اين گونه نمي‏توانست باشد. آنها مي‏خواستند قرآن را پياده کنند. من احتمال جدّي مي‏دهم که اگر بحث و بررسي بکنيم به اين نتيجه برسيم که امامان(ع) ظرفيت جامعه را بيش از اين نمي‏ديدند.

يک نکته‏اي در سالهاي اخير درباره آية‏الله شيخ عبدالکريم حائري در دوره رضا خان گفته مي‏شود که ايشان حرکتي در جهت ضديّت با اساس حکومت رضاخان، انقلابي نکرد تا حوزه را حفظ کند و نتيجه حفظ حوزه، نيروهايي بود که بعدها انقلاب کردند. اگر کسي بگويد در طول تاريخ ائمه(ع) نيز به خاطر محدوديت توان، و در اقليت بودن شيعه، بيشترين سعيشان اين بود که شيعه را حفظ بکنند و اين فرهنگ و جايگاه باقي بماند، نظر شما چيست؟

اين نکته هست، ولي اگر با آن حرفي که من گفتم با هم بگوييم، يک معنايي پيدا مي‏کند و الاّ به تنهايي فايده ندارد. فرض بکنيم صفوي‏ها که جنبه حکومتي دارند، گرچه فقط در شعار باعث شد که ايران شيعه بماند،

( 22 )
آيا ائمه(ع) هم مي‏توانستند حکومتي با همين موقعيت تشکيل بدهند. فرض کنيد مانند حکومت فاطمي‏ها که بعداً در مصر تشکيل شد ولي آن شيعه خالص نبود و ما هنوز آثار مثبت آن را مي‏بينيم و بهره‏مند مي‏شويم از آن زمان اهل‏بيت به مصر راه يافتند و باقي هستند. اينکه ائمه(ع) هم مي‏توانستند چنين حکومتي به وجود بياورند و مصلحت مي‏ديدند که حکومتي در همين حد از اسلامي بودن تشکيل دهند، اين قابل بحث است و به اين روشني نمي‏توانيم، جواب دهيم. ولي به صورت کلّي اگر مي‏ديدند که [که تشکيل حکومت ناب اسلامي ممکن] نمي‏شود، يعني تحمّل نمي‏کنند [و حکومتي مثل حکومت صفوي نيز] يک اسلام واقعي و يک شيعه واقعي نبود؛ يعني اگر مي‏خواستند حکومتي مثل صفوي‏ها و يا مثل فاطمي‏ها و يا حمدانيان يا ادارسه در آفريقا تشکيل بدهند، اسمش شيعه بود ولي واقعيتش نبود. در حالي که آنان در صدد تشکيل حکومت اسلامي ناب بودند نه حکومتي که اسمش اسلامي باشد ولي در واقع صددرصد اسلامي نباشد.

اين بحث همان گونه که اشاره فرموديد جاي کار و بررسي دارد ولي آنچه که مسلّم است اينکه اين روند ادامه پيدا کرد تا به انقلاب مبارک و اسلامي ايران رسيد که دستاورد مهمي براي همين نهضتي بوده که در طول تاريخ ادامه داشت. به نظر حضرت‏عالي نقش عاشورا در اين انقلاب در چه حدّي بوده است؟ توضيح اينکه اين سؤال را ممکن است در دو سطح مطرح کنيم، يکي نقش‏آفريني فکري که اين نهضت داشته و انقلابيون و مبارزين را به اينجا رسانده که بايد در چنين موقعيتي مثل امام‏حسين(ع) قيام کنند و جلوي استبداد داخلي يا حتّي استعمار خارجي بايستند و اين حرکت را آغاز بکنند. چون قبل از آن حداقل رکودي بين متفکّرين وجود داشت و در اين زمينه اقدامي نکردند تا حضرت امام(ره) چنين اقدامي کردند. بنابراين از جهت فکري، اين نقش‏آفريني را براي عاشورا مي‏بينيم. ديگري در سازماندهي عملي انقلاب

( 23 )
نيز مشهود است که نهضت عاشورا، نقش عمده‏اي داشته است. حضرت‏عالي به عنوان کسي که در متن اين قضايا و جريانات مبارزه بوديد و از نزديک شرکت داشتيد، اين نقش‏آفريني را براي نسل‏هاي فعلي که آن زمان را درک نکردند و اين مسائل را نمي‏دانند و همچنين نسل‏هاي بعدي، چگونه ترسيم مي‏کنيد؟

فکر مي‏کنم از چند جهت از مسئله عاشورا و کربلا و امام‏حسين(ع) استفاده مي‏شد، براي اينکه مبارزه هم جدّي‏تر و هم عميق‏تر و هم ماندگارتر بشود. يکي به عنوان يک حجت تا کسي در مسير مبارزه شک نکند، چون به خاطر امام‏حسين(ع) جانشان را تقديم مي‏کردند و بچه‏هايشان را هم به اسارت مي‏دادند.

آن چيزي که در انتظار مبارزين بود بالاخره يا شهادت بود يا اسارت و يا هزينه کردن. امام حسين(ع) به خاطر دين همه اين کارها را کرده بودند. ملموس‏ترين شکلش در زندگي ائمه را در کربلا داشتيم. البته از حضرت موسي بن جعفر(ع) هم زندان را داشتيم، آن هم يک حجّت بود. اين را از لحاظ افکار عمومي مي‏گويم، اما براي صاحب نظران و اهل فتوي، حجت بيش از اينهاست. اين امر تأثير بسيار جدّي بر اين داشت که انسان با شهامت و با خيال راحت، وارد مبارزه شود و از هر چه که مي‏تواند، مال، جان، بچه‏ها و رفاهش سرمايه گذاري بکند.

نقطه مهم ديگري که در قضيه امام حسين(ع) وجود داشت فضايي بود که عاشورا و کربلا در جامعه درست کرده بود و بالاخره جامعه را يک مقداري حسيني کرده بود. ما در اين جامعه مي‏خواستيم کار کنيم. اگر اين کار را مي‏خواستيم در جامعه مثلاً سنّي‏هاي مصر يا شام بکنيم، قدري دشوار بود، مگر اينکه آنها هم يک فضاي ديني مي‏داشتند که ما از آن زاويه نگاه مي‏کرديم، اما فضاي امام‏حسين(ع) در جامعه بستر مناسبي براي حرکت جهادي و مبارزاتي خلق کرده بود.

( 24 )
آيت اللّه‏ رفسنجاني:

اين رزمندگان با آشنايي که با ايثارگري موجود در کربلا داشتند، مسائل برايشان حل شده بود. در جهاد و مبارزه چيزي که مهم است اين است که مسائل براي انسان حل شده باشد. آدم اگر گرفتار شبهه و ترديد باشد ممکن نيست شهامت داشته باشد.

سوم، امکاناتي که عاشورا و محرّم خلق کرده بود و هنوز هم خلق مي‏کند و نيز خود مراسم عاشورا، حسينيه‏ها، نذورات و موقوفات، اينها در مسير مبارزه خيلي مهم است. در جوامع بشري براي کارهاي فرهنگي‏شان از اين چيزها خلق مي‏کنند. بالاخره روز استقلال و آزاديشان، روز مرگ قهرمانانشان، از اين چيزها درست مي‏کنند و در آن فرصت‏ها بهره مي‏گيرند. حادثه عاشورا يک بهره مداومي را در اختيار تفکر ولايي و تفکر حکومت ولايي گذاشته است. براي اينکه هم از لحاظ مالي و هم از لحاظ زماني و هم از لحاظ مکاني و هم از لحاظ داشتن مستمع که مردم به طور طبيعي جمع شوند و گوش بدهند، اين‏طور فرصتي هيچ جا نيست. من الآن جايي را نمي‏بينم که بخواهم به وضع خودمان تشبيه کنم. کربلا و عاشورا و محرم اين فرصت را در اختيار مبارزان شيعي در ايران قرار داده بود. ما واقعاً منابع مالي مبارزان را بيشتر از اين ناحيه به‏دست مي‏آورديم. همه، به خاطر اين بود که اين فضا وجود داشت. يک حادثه‏اي که براي ما اتفاق مي‏افتاد و کسي از ما کشته يا اسير يا متواري و يا تبعيد مي‏شد، خيلي خوب و آسان مي‏توانستيم او را تشبيه کنيم به آن چيزي که در ذهن مردم مقدس است و شبيه‏سازي بکنيم و از اين تقدس که وجود مردم را قبضه کرده براي اثبات حقانيت راه خودمان و جلب احساسات مردممان استفاده بکنيم. اينها خيلي ظرفيت بالايي است. ما چون در آن هستيم، خودمان غافليم از آنچه که داريم.

آنهايي که در گذشته به فکر بودند که اين جريان را منحرف کنند و به طرف مسائل غيرسياسي ببرند و فقط مسائل عاطفي مردم را از اين طريق درست کنند، آنها رندانه عمل مي‏کردند. نقطه مقابلش اين بود که اين نهضت و عزاداري‏ها را که آنها مي‏خواستند منحرفش بکنند، همان را ما در خدمت انقلاب آورده بوديم و اين کار را فقط روحانيت مي‏توانست بکند که سابقه متولي‏گري اين امور را داشت. مثلاً وقتي که سراغ مصيبت‏خواني‏ها و نوحه‏خواني‏ها، دستجات و عزاداري‏ها مي‏رفتيم دو تيپ مي‏ديديم؛ يک تيپ بودند که ما با آن تباين داشتيم و دولت هم بيشتر

( 25 )
از آنها حمايت مي‏کرد و آنها را تشويق مي‏کرد که عواطف مردم را با مسائل سطحي جلب بکنند و آتش خواسته‏هاي مردم را با آن چيزها خاموش بکنند. يک عدّه‏اي هم بودند که مي‏گفتند بايد احساسات مردم را در جهت اصلاح جامعه و نظام و کارهاي مبنايي جامعه سمت و سو داد.

در آن دوره بهترين پايگاه ما اين جلسات بود، حتي جلسات ماه رمضان که مردم براي خود ماه رمضان جمع مي‏شوند نيز بدون امام حسين(ع)هيچ بود. وقتي يک جلسه برپا مي‏شد مي‏بايست روحش را با تبليغ راه امام‏حسين(ع) احيا بکنيم. آن عبادت، روزه، ذکر و قرآن همه بود، ولي آنکه به کار ما و جلساتمان بيشتر جهت مي‏داد اين روح قيام امام‏حسين(ع) بود. حالا هم همينطور است و هميشه هم بوده است. عاشورا واقعاً چاشني خيلي مؤثّر در جلسات ما بود و هنوز هم هست. خداوند اين محبت را قرار داده است.

اگر در اين خصوص خاطراتي از دوران مبارزه داريد، خوشحال مي‏شويم بازگو فرماييد.

وقتي مسئله مدرسه فيضيه اتفاق افتاد و ما براي اولين بار با رژيم درگير شديم، در آن حادثه که با شهادت امام صادق(ع) و ايام نوروز همزمان بود، طلبه رودباري، آقاسيديونس از بالاي پشت بام مدرسه، آن طرف داخل رودخانه افتاد و بعد از مدتي در رودبار از دنيا رفت. ما اين مورد را به عنوان شهيد مدرسه فيضيه مطرح کرديم و از کتکها و غارتها، که اولين بار بود اتفاق افتاده بود، استفاده کرديم، يعني اينها را با شبيه‏سازي با قيام امام‏حسين(ع) استفاده مي‏کرديم. مردم براي اينها واقعاً گريه مي‏کردند و حسابي اشک مي‏ريختند، البته با آن ظرافتهايي که وعاظ داشتند، مثلاً شعر مي‏گفتند و مرثيه‏سرايي مي‏کردند.

اين جريان نوروز اتفاق افتاد، شايد 21 فروردين بود که مرا بازداشت کردند. براي ارسال نامه‏هاي مکتب تشيع رفته بودم که در خيابان باجک قم مرا دستگير کرده و به سربازي بردند. جمع ديگري از طلبه‏ها را نيز

( 26 )
دستگير کردند. هر کدام از ما طلبه‏ها را در گردانها تقسيم کردند. وقتي محرم رسيد هر يک از ما گردانمان را به يک مسجد تبديل کرده بوديم، هم حرفهايمان را مي‏زديم و هم روضه مي‏خوانديم، البته نمي‏گذاشتند يک جلسه مشترک ميان گردانها داشته باشيم. عصر عاشورا، سپهبد عظيمي، فرمانده نيروي زميني براي بازديد آمده بود که يک‏دفعه نگاه کرد، ديد اين سربازها گروه گروه نشسته‏اند و ما هم با لباس سربازي مشغول صحبت براي آنها هستيم. او گفته بود اينها آمده‏اند اينجا را آخوندخانه کرده‏اند! بعد از آن، جلسات ما را تعطيل کردند.

و يا مثلاً، آن نيروهايي که براي حمله به مدرسه فيضيه آورده شده بودند، چتر بازها بودند که نيروهاي جدي و مقاوم شاه به شمار مي‏رفتند؛ نيروهاي ورزيده، ورزشکار و آموزش‏ديده‏اي بودند. آنها را به جنگ قشقايي‏ها فرستاده بودند و در همان پادگان حضور داشتند؛ اينها هم روضه گرفته بودند و مرا هم براي روضه خواني دعوت کرده بودند. حالا چتربازي که مدرسه فيضيه را کوبيده بود و از آنجا رفتند قشقايي‏ها را هم تار و مار کردند، مجلس روضه گرفته بودند! اين نيروها خيلي هم مورد احترام بودند، مثلاً اگر مي‏خواستند به آنها آبگوشت بدهند، چند تا تخم مرغ هم توي آبگوشتشان مي‏ريختند براي اينکه تغذيه مقوي داشته باشند! اين را ما و رفقا که براي روضه‏خواني در مجالس آنها رفته بوديم متوجه شديم که غذاي آنها با بقيه متفاوت است. من دو سه تا سخنراني براي اين چتربازها کردم. سالني داشتند که از جمعيت پُر مي‏شد، واقعاً ما را تحمل کردند، در حالي که درست در نقطه مقابل خودمان بودند، برايشان سخنراني کرديم، اين خيلي تأثير دارد، يعني ما اين گونه مي‏توانستيم از عاشورا استفاده بکنيم، راههاي ديگري هم بود، اما اين راه نزديکتر بود.

يکي ديگر از جلوه‏هاي حضور کربلا و فرهنگ عاشورا را ما در مسئله جنگ تحميلي و فضاي حاکم بر کشورمان در آن

( 27 )
زمان شاهد بوديم و حضرت‏عالي هم در متن قضاياي جنگ و مديريت جنگ قرار داشتيد. به نسل موجود ما متأسفانه فقط برخي از آثار و خاطرات جنگ منتقل مي‏شود؛ خيلي مايليم که روايت نقش‏آفريني حادثه کربلا را از اين منظر، يعني در زمينه دوران دفاع مقدس از زبان حضرت‏عالي بشنويم.

طبعاً در جنگ اين قضيه بيشتر از جاهاي ديگر ديده مي‏شود، چون جنگ يک ميدان محسوس شبيه کربلا بوده است، براي آنهايي که نزديک به شهادت بودند، آن جلساتي که آقايان روحاني برايشان روضه مي‏خواندند، اين مؤثرترين برنامه فرهنگي بود. و به طور کلي براي نيروهاي جنگ از نقطه آموزششان، اعزامشان، مسيري که مي‏رفتند، چه آنجايي که مانور مي‏دادند و چه آن موقعي که براي عمليات توجيه مي‏شدند و بعدش مي‏جنگيدند که يا پيروز مي‏شدند و يا شکست مي‏خوردند و شهيد يا اسير يا مجروح مي‏شدند؛ در تمامي اين مراحل آنچه که آنان را سر حال نگه مي‏داشت و روحيه آنان را تقويت مي‏کرد، داستان کربلا بود. من هيچ چيزي را بيش از اين مؤثر نمي‏ديدم.

چرا؟ اين چرايش خيلي مهم است.

چون اينها راهشان را مطابق راه امام‏حسين(ع) و يارانش مي‏ديدند و انتظار سرنوشتي شبيه سرنوشت آنان را داشتند. چون اينها ممکن بود يا شهيد شوند و يا اسير گردند و سرنوشتي مانند سرنوشت امام‏حسين(ع) يا اسراي کربلا پيدا کنند. آنان مي‏ديدند هر چه برايشان پيش آيد در کربلا بهترين نمونه و مقتدا و الگويش را دارند. علاوه بر اينکه آدم‏هايي که به جبهه مي‏آمدند، نوعاً کساني بودند که از اول تربيتشان همين بود و با عشق به امام حسين(ع) بزرگ شده بودند. بخصوص که جهت حرکت جنگمان هم به طرف کربلا بود. اينکه کربلا و قبور ائمه(ع) را اينها بتوانند فتح بکنند و راه مردم به کربلا را باز کنند، برايشان مهم بود و لذا روي همه چيز اسم کربلا را مي‏نوشتند، جاده کربلا، سقّاخانه کربلا، عمليات کربلا

( 28 )
آيت اللّه‏ رفسنجاني:

اگر امروز هم بخواهيم آثار و خاطرات دوران دفاعمان را که همراه با کربلاست زنده نگه داريم، همه جا مي‏شود برايش جا پيدا کنيم.

و...اصلاً يک پارچه عشق به امام‏حسين(ع) بودند و اصلاً در آن دوره هيچ نقطه‏اي از امام‏حسين(ع) خالي نبود. اين رزمندگان با آشنايي که با ايثارگري موجود در کربلا داشتند، مسائل برايشان حل شده بود. در جهاد و مبارزه چيزي که مهم است اين است که مسائل براي انسان حل شده باشد. آدم اگر گرفتار شبهه و ترديد باشد ممکن نيست شهامت داشته باشد. عاشورا خيلي کمک کرد که اينها مشکل فکري و ترديد نداشته باشند.

براي ماندگاري و احياي آن تأثيري که مسأله فضاي حاکم بر جبهه‏ها با الهام از فرهنگ عاشورا داشت، تلاش‏هاي نسبتاً خوبي صورت مي‏گيرد. مسأله راه‏اندازي کاروانهاي راهيان نور در ايام نوروز براي ديدار از مناطق جنگي، ستاد احياي آثار دفاع مقدس و...، و حضرت‏عالي نيز اطلاع داريد از تمام اقشار جامعه حضور دارند و با وسائل نقليه خودشان راه مي‏افتند و مي‏روند، کاروانهاي دانشجويي، اعم از دانشجويان و اساتيد و يا مجموعه‏اي از هنرمندان و ورزشکاران براي بازديد جبهه‏ها مي‏روند که به هر حال اينها خودشان در تأثيرگذاري بر افکار عمومي مردم نقش دارند؛ حضرت‏عالي براي استفاده بهتر از اين مجموعه و تأثيرات عميق‏تر و براي اينکه تأثيرات صرفاً در لايه‏هاي ظاهري نماند و به تأثيرات عاطفي اکتفا نشود؛ اگر پيشنهادي داريد بفرماييد.

پيشنهاد و نظر ويژه‏اي که به فکر کساني که دارند کار مي‏کنند نرسيده باشد ندارم، ممکن است لازم باشد امکانات بيشتر و بهتر باشد و راه را هموار کرد. ولي به هر حال يکي از کارهاي خوبي که اينها مي‏کنند و زياد هم هست، نوشتن خاطرات رزمندگان جبهه‏ها مي‏باشد. ماها که در عمق مسائل بوديم، وقتي فرصت مي‏کنيم و اين جزوه‏ها را مي‏خوانيم، تحت تأثير قرار مي‏گيريم، گريه مي‏کنيم و به ياد هواي آن موقع مي‏افتيم؛ تأثير ويژه‏اي دارد. الآن ميليونها نسخه از همين خاطرات را منتشر کرده‏اند،

( 29 )
ساده هم مي‏نويسند؛ اينکه پدرشان اين جوري بود، مادرشان اين جوري بود، اين‏طوري خداحافظي کردند، رفيقشان اين جوري بود، در جبهه و سنگر، شب را چه جوري گذراندند، صبح چه کردند، چه جوري مجروح شدند، در مورد اسارت و امثال آن؛ اين کار خوبي است که هزاران اثر ماندگار به وجود مي‏آيد.

يک کاري که پيشنهاد مي‏کنم استفاده از ظرفيت‏هاي هنري و نمايش‏هاي مختلف است؛ اعم از فيلم، سريال، نمايشنامه و...الآن از هنر براي هر چيزي استفاده مي‏کنند، هنر مربوط به جنگ، بهتر از اين مي‏توانست باشد و اين کار خيلي مؤثر است. اگر درست يک واقعه را به صورت تخيّلي تنظيم کنند و به صورت فيلم پخش کنند، بغض مردم مي‏شکند و همه را تکان مي‏دهد. ما نمي‏گوييم در اين زمينه فيلم نداريم، اما کارهايي که هنرمندان به آنها عشق دارند و انجام مي‏دهند گُل مي‏کند و فوق‏العاده مي‏شود و ما کمتر هنرمنداني داريم که در اين زمينه عاشقانه فعاليت کنند و لذا گرچه زحمت مي‏کشند ولي کارشان در زمينه جنگ گُل نمي‏کند. يعني هنرمنداني که بخواهند در زمينه جنگ و دفاع مقدس، هدف اصلي را ارائه و آن را بزرگ کنند و نشان بدهند؛ زياد نيستند، تعداد کمي هستند، من فکر مي‏کنم که يکي از چيزهايي که خيلي جايش خالي است همين است.

علاوه بر اينکه در بخش مربوط به آثار جنگ، ما مدتهاست که پيشنهاد کرديم که يک موزه جامعي از جنگ ساخته شود ولي هنوز کار درستي انجام نشده است، البته موزه‏هاي کوچکي به صورت پراکنده هست. من به کره شمالي که رفته بودم يک موزه‏اي ديدم که واقعاً عظمت جنگشان را نشان مي‏داد. تمام وسايل جنگي‏شان را نشان مي‏داد. تمام عمليات‏هايشان و...؛ هم وسايل بود و هم فيلم جنگ، يعني آن وقتي که با آمريکا مي‏جنگيدند چه چيزهايي داشتند و چگونه مي‏جنگيدند. در حالي که ما جنگمان با همه مشکلاتي که داشت، واقعاً جنگ پرمعنا و مفهومي بود، ما سربازان مخلصِ اختياري، انتخابگر و با آن روحيات را در جبهه داشتيم.

( 30 )
من خيلي از جنگ‏هاي دنيا را مطالعه کرده‏ام و چنين سرمايه‏اي را نديدم. روي اين سرمايه بيش از اينها بايد کار بشود. همين کارهاي کاروان نور که شما مي‏گوييد مي‏رساند که همان تقدسي که در زمان جنگ به ذهن مردم آمده بود، هنوز آن تقدس باقي است. همين هم مربوط به اين کارهايي است که کردند. صدا و سيما، رسانه‏ها و خود رزمنده‏ها اين تقدّس را نگه داشته‏اند. واقعاً مردم همين جوري که به مشهد مي‏روند و يک خضوعي مي‏کنند، به قتلگاه اينها هم که مي‏روند، همين خضوع، شايد هم عميقتر وجود داشته باشد، چون آنان را مي‏شناسند و مي‏دانند که بچه‏هاي خودشان بودند و رفتند شهيد يا مجروح شدند. اين قتلگاهها براي مردم خيلي مفهوم دارد. به نظر مي‏رسد از اين سرمايه‏هايي که در اختيار ماست مي‏شود بهتر بهره‏برداري کرد. البته ناسپاسي هم نبايد بکنيم، هنوز هم بهترين جلساتي که در کشور گرفته مي‏شود مراسم شهدا است؛ گاهي ده بيست بار مراسم گرفته‏اند، اما باز هم که آدم مي‏رود مي‏بيند که با روح‏ترين جلسات است.

زنده نگه داشتن فرهنگ جنگ و جهاد ما چگونه بايد با مجالس و محافل امام‏حسين(ع) مرتبط بشود؟ يعني آيا ما مي‏توانيم از اين توان و ظرفيتي که در مجالس هست استفاده بکنيم و آن را همچنان زنده نگه بداريم و مثل زمان جنگ که عاشورا در نوحه‏هايمان بوده، آيا اين راه را مي‏توانيم ادامه بدهيم و اين فرهنگ آميخته با هم بماند، يعني آن قدرت بقا و نفوذ کلمه قيام امام‏حسين(ع) و در کنارش اين همه خاطرات از جنگ همچنان تأثير خودش را در نسلهاي بعدي بگذارد؟

فکر مي‏کنيم ياد اينها و اين گونه آثار هميشه معجوني از عاشورا در آن هست، يعني هم مستند و هم تشبيه به عاشورا مي‏کنند.

به نظر مي‏رسد مجالسي بر پا مي‏شود که صرفاً جنبه‏هاي عاطفي قضيه امام‏حسين(ع) را مطرح مي‏کنند بدون اينکه

( 31 )
پيوندي با مسائل انقلاب برقرار شود.

اينگونه اگر نباشد بهتر است، يعني روضه‏اي که مي‏گيرند اگر گريزي به دفاع خودمان بزنند بهتر مي‏شود.

همانطور که فرموديد نقش کربلا در دوران انقلاب و دوران جنگ خيلي پر رنگ بود، اما سؤال اين است که در اين دوراني که دوران سازندگي و دوران ساماندهي امور مملکت است و ديگر آن حالت بحران و درگيري با نظام طاغوت يا نظام متجاوز خارجي وجود ندارد، در اين دوران تثبيت و سازندگي، چگونه مي‏توانيم از فرهنگ عاشورا براي پيشبرد اهداف سازندگي استفاده بکنيم؟

در آن بحث قبلي که راجع به آثار جنگ و حفظ و نگهداري آن داشتيم مقداري به اين سؤال جواب داده شد.

ما بايد در همه برنامه‏هايي که مي‏خواهيم انجام دهيم، يک نشانه‏اي، علامتي، گريزي و حضوري از آن دوره داشته باشيم. الآن عاشورا و جنگمان با هم همراهي پيدا کردند و با هم تأثير متقابل دارند. لذا اگربخواهيم عاشورا را زنده نگه بداريم مثلاً در فيلمي و يا سريال داستاني، بايد با مسائل جنگ هماهنگ بکنيم. در کارهاي کشوري هم اينها را زنده نگه داريم و اين مسائل هيچ‏گاه فراموش نشود و مايه عزتمان باشد، مايه تجهيز فکري‏مان باشد و بدانيم اگر به ثبات رسيديم به خاطر آنها بوده است و اگر آن فرهنگ نبود ما منفعل مي‏شديم و از بين مي‏رفتيم. مسائل مربوط به دفاع را بايد هنرمندانه و با علاقه منتقل کرد. يعني کساني بايد باشند که خودشان هم از همان نسل باشند، يعني دنبال همان چيزها باشند و پيوند برقرار کنند. من نمي‏توام الآن يک شکل خاصي از اين نوع کارها را پيشنهاد بکنم ولي روح قضيه اين است که اگر امروز هم بخواهيم آثار و خاطرات دوران دفاعمان را که همراه با کربلاست زنده نگه داريم، همه جا مي‏شود برايش جا پيدا کنيم.

( 32 )
بُعد ديگر اين سؤال اين است که الآن گاهي در اين جريانات داخلي، شايد برخي تلقي‏شان اين باشد که نحوه تفسير و تحليل و استفاده‏اي که در سطوح مياني ياپايين‏تر از قضيه امام‏حسين(ع) مي‏شود ممکن است وجه‏المدافعه برخي مسائل داخلي قرار بگيرد. يعني يک وقت برخورد با جبهه بيروني است و مثلاً قضيه آمريکا و متجاوزين مطرح است که وضعيت روشن است چرا که ما بايد با همان فرهنگ عاشورا و با همان شدت که در زمان جنگ داشتيم و بلکه شديدتر برخورد کنيم و روحيه مردم را قوي نگه داريم و در مبارزه با جبهه بيروني از آن استفاده بکنيم، اما در داخل وقتي گفته مي‏شود که مثلاً حسيني عمل مي‏کنيم، اين يک عکس‏العملي ممکن است داشته باشد و طرف مقابل بگويد مگر ما يزيدي هستيم! مي‏خواستيم حضرت‏عالي درباره نحوه استفاده از منطق امام‏حسين(ع) در شرايط فعلي، هم نسبت به جبهه بيروني و هم در داخل، با توجه به مشکلات و شرايط ناگوار و دشواري‏هايي که هست، چه از سوي ضد انقلاب و چه در داخل خودمان، توضيح دهيد تا روشن شود که هيچ کس نبايد از قضيه امام‏حسين(ع) استفاده ابزاري بکند. آنجايي که واقعاً نياز داريم، از منطق شمشير امام‏حسين(ع) استفاده کنيم و طبعاً همه‏جا اينگونه نيست.

با توجه به تقدّسي که قيام عاشورا دارد، آيا ما حق داريم از آن سوء استفاده کنيم و در جاهايي که مي‏خواهيم رقيب را از ميدان در کنيم متوسل به آن بشويم؟ من هم طبعاً مي‏گويم در جاهايي که بي‏ارتباط است نه. يعني يک وقت دو تا رقيب مسلمان با هم سر يک مسئله بحث دارند، آن يکي مي‏خواهد خودش را به امام‏حسين(ع) نزديک‏تر کند و با استناد به امام، رقيبش را از ميدان به در کند و...، اين نه؛ ولي يک وقت در همين صحنه‏ها يک جرياني مي‏خواهد به ارزشها و جهاد و عاشورا پشت بکند و فرض هم بر اين باشد که آنها هم انقلابي و مسلمان هستند، بله در اين مورد مي‏شود استفاده کرد. يعني اگر واقعاً داخل اين جبهه، امام‏حسين(ع)

( 33 )
حضور دارد، جهاد حضور دارد، اما در جبهه مقابل حضور ندارد بلکه آن جبهه در جهت ديگري هست و يا اصلاً ضد آن هست، استفاده از نام امام‏حسين(ع) و جهاد و ايثار جا دارد. ولي استفاده ابزاري به اين معنا که به ناحق اينها را به‏کار ببريم، حق نداريم از مقدسات در جهت اهداف شخصي و جناحي‏مان استفاده بکنيم. اين بر مي‏گردد به روح تقابل، اگر تقابل با اهداف امام‏حسين(ع) است و يا بي‏تفاوتي است، بله جاي استفاده هست، اما اگر تقابل بين دو نيروي مساوي است که هر دويشان به اندازه هم براي امام‏حسين(ع) يا براي خودشان کار مي‏کنند، اينجا ديگر جاي استفاده نيست.

اين پاسخي درست است ولي کلي است. اگر کسي به صورت مصداقي از حضرت‏عالي بپرسد که آيا الآن شرايط داخلي ما کربلايي و حسيني هست و ما بايد آنگونه عمل بکنيم، يعني در برخورد با مشکلاتمان، در مسائل فرهنگي و مسائل سياسي، بايد آنگونه عمل بکنيم؛ آن گونه که گاهي تبليغ يا جلوه داده مي‏شود؟ البته ممکن است همين‏طور هم باشد؛ ما در صدد قضاوت نيستيم. سؤال ما از حضرت‏عالي به اين انگيزه است که چه بکنيم تا بتوانيم از مجالس امام حسين(ع) و نام امام‏حسين(ع) و منطق امام‏حسين(ع)، همان‏طوري که در دوره جنگ به نحو احسن استفاده مي‏کرديم، در شرايطي که در آن قرار داريم نيز به نحو احسن استفاده کنيم و نتيجه معکوس نگيريم.

بله، الآن يک واقعيتي در صحنه سياسي اجتماعي زندگي ما هست و آن اينکه يک جرياني در کشور فعال است که مي‏خواهد سکولاريزم و جدايي سياست از دين را بر مردم تحميل کند و ما را از حرکت حکومت ديني جدا کند. حالا اينها بعضي‏شان قبلاً در انقلاب هم بودند، طرفدار حکومت ديني هم بودند ولي از اين راه پشيمان شده‏اند. مي‏بينند از اين راه مثلاً اشکالاتي پيش مي‏آيد. بعضي‏شان هم ذاتاً همين‏گونه بودند و هيچ

( 34 )
وقت با حکومت ديني در کشور ما موافق نبودند، حال يا ابراز هم مي‏کردند يا جرأت نمي‏کردند ابراز کنند، و حالا موقعيتي شده که ابراز کنند.

از طرفي مي‏بينيم الآن خارجيها نيز بخصوص آمريکا واقعاً مي‏خواهند حکومت در ايران، حکومت سکولار باشد. و افرادي هم اين را دنبال مي‏کنند. اخيراً هم که شما ديديد صريحاً و خيلي بي‏پروا در روزنامه‏ها مي‏نويسند و در سخنراني‏ها مي‏گويند، حتي در اجتماعات دانشجويي و دانشگاهها مي‏روند سخنراني مي‏کنند، بعضي از طلبه‏ها هم مي‏روند با آنها هم‏صدا مي‏شوند، اين يک جريان واقعي در کشور است.

تحقيقاً جاي استفاده از روح کربلا و دفاع اينجاست که ما بگوييم اين هماني است که امام‏حسين(ع) نمي‏خواست بشود. قبلاً در بخش اول مصاحبه گفتيم که همه حرکت امام‏حسين(ع) اين بود که آن نظام اسلامي را برقرار کند. ممکن است ما الآن در پياده کردن نظام اشکالات جدي داشته باشيم اين يک بحث ديگري است، اما اينکه بخواهند به اين نتيجه برسند که برگرديم به حکومتي مثل حکومت ترکيه، اين ديگر واقعاً درست در نقطه مقابل اهداف است، همان اهدافي که ما تشخيص مي‏دهيم اينها اهداف انقلاب است و از اول به دنبالش بوديم؛ من اينجا را حق مي‏دانم که ما از ادبيات عاشورا و از قداست عاشورا استفاده بکنيم، اين استفاده ابزاري نيست، اين استفاده در جهت راه است، يعني راه گُم نکردن است.

البته يک بحث ديگري که شما نيز در سؤالاتتان آورده بوديد، يعني آنچه رهبري به عنوان سال عزّت و افتخار حسيني مطرح کردند، اين را کمي صريحتر توضيح مي‏دهم و مي‏خواهم از يک زاويه ديگر به آن نگاه کنم. در شرايطي که رهبري بررسي و احساس مي‏کنند الآن شرايطي است که بايد مثل امام‏حسين(ع) قيام کرد و برخورد کرد و شمشير کشيد و يا به طرف شمشيري که ديگران کشيده‏اند، رفت و به جهاد پرداخت و مانند دوره امام‏حسن(ع) نيست که بايد کوتاه بياييم و صبر کنيم و يک چيزهايي

( 35 )
را از سرمان بگذرانيم، ايشان در اين فضا سال عزت و افتخار حسيني اعلام کردند، يعني وقتي که آمريکا تهديدش را رو کرد و به طرف منطقه ما حرکت کرد و صريحاً اعلام کرد که هدف او سرنگوني نظام اسلامي در ايران است، و وقتي که مي‏بينيم کساني در داخل صريحاً با آمريکا همصدايي نشان مي‏دهند؛ موقعي است که جاي مجاهدت و جانبازي و به استقبال خطر رفتن وجود دارد. ما در شرايطي هستيم که بايد خودمان را آماده کنيم براي اينکه ممکن است واقعاً خطري برايمان پيش بيايد و باز ممکن است صحبت از شهادت باشد و صحبت از جنگ و فداکاري باشد. خوب گاهي با ستون پنجم آن دشمن در داخل مواجهيم، گاهي با خودش مواجهيم؛ البته تشخيص اين با مديريت نظام است که چه کار بکند. من فکر مي‏کنم آن که ايشان سال عزت و افتخار حسيني اعلام کردند مفهومش اين بود شما هم تأکيد داريد و اين غير از آن بحث استفاده ابزاري است.

بله، کاملاً روشن است آنچه مقام معظم رهبري فرمودند در يک افق بالا است و کاملاً موضع‏گيري متيني است که با توجه به شرايطي که داريم همين را مي‏طلبيد. اين خطري که حضرت‏عالي از نظر داخلي فرموديد، خطر واقعي هست و کسي نمي‏تواند آن را انکار کند مگر اينکه چشمش را بر روي واقعيتها ببندد؛ ترديدي در اين نيست. اگر در چنين شرايطي قرار بگيريم ما بايد از آن تواني که در منطق امام‏حسين(ع) هست استفاده بکنيم. ولي يک سؤال جدي در اينجا که در بحثهاي سياسي روز و در برخي بحثهاي طلبگي ما نيز وجود دارد اين است که گاه رفتار ما به عنوان جبهه مدافع انقلاب و نهضت حسيني به گونه‏اي است که منتهي به همان نتيجه‏اي مي‏شود که از آن فرار مي‏کنيم؛ يعني نوع استفاده از قضيه امام‏حسين(ع) و نوع مقابله با همين خطري که حضرت‏عالي مي‏فرماييد، به گونه کسي است که مي‏خواهد از چيزي فرار کند ولي کاري مي‏کند که به همان

( 36 )
نتيجه‏اي که از آن مي‏ترسيد، مي‏رسد. لطفاً اگر موافق اين تلقي هستيد، مقداري توضيح بدهيد.

اين هميشه جزء اشکالات اساسي بوده و الآن هم هست، اصلاً آنها دارند از همين ضعفهاي ما استفاده مي‏کنند، يعني اگر ما در درون خودمان از دين، انقلاب، از امام‏حسين(ع) و از مقدسات فکري‏مان بد استفاده نکنيم، دشمن اين‏قدر سوژه به‏دست نمي‏آورد. همين اظهارات متحجرانه‏اي که بعضي‏ها مي‏کنند، اظهاراتي که قابل قبول نيست، جوانها را فراري مي‏دهد و يا اقداماتي که باعث مي‏شود که رابطه قشر جوان را، خانم‏ها را، روشنفکرها و تحصيل‏کرده‏ها را و يا آنها که دلسوز کشور هستند و مي‏خواهند کشورشان ترقي کند، با ما قطع شود و از ما جدا مي‏شوند؛ اينها همه خودش ضد هدف است. بد کار کردن و غلط کار کردن ما، مهم‏ترين اهرم دشمن است، مهمترين وسيله دشمن است. از کارهاي هميشگي اين بوده که دشمن مي‏آمد در جبهه مقابل خويش، عوامل نفوذي را وارد مي‏کرد و آنها هميشه بهانه و سوژه به دست دشمن مي‏دادند و تفرقه درست مي‏کردند. حرفهاي بي‏خودي مي‏زدند، خودشان را سبک مي‏کردند و جريان را از چشم مردم مي‏انداختند و بين مردم و آن جريان فاصله ايجاد مي‏کردند. اينها سوژه‏هاي شناخته شده امروزي دنياست که از اين دارند استفاده مي‏کنند.

مثلاً در جريان انتخابات که از مردم تقاضا مي‏کنيم پاي صندوقها بياييد، آن وقت اظهار شود که اسلام اصلاً به رأي مردم احتياج ندارد! اين درست ضدانگيزه است. ما بايد به رأي مردم احترام بگذاريم و به مردم بگوييم بايد با رأي شما جامعه اداره شود. در چنين موقعيتي معلوم است آن تحليل غلط فکري که بگويد رأي مردم اصالت ندارد، ناداني است.

ولي در اين ميان، حداقل يک اشکال ديگر وجود دارد و آن اينکه تلاش درخور توجهي در جهت اصلاح اين روشها صورت نمي‏گيرد و لااقل نسبت به رفتار برخي جريانات و

( 37 )
کساني که داعيه اعتقاد کامل به مباني حکومت ديني دارند و نگران غلبه تفکر سکولاريسم هستند، اصلاح لازم صورت نمي‏گيرد، و اين کار لازمي است که بايد به آن اهميت داده شود. البته در پاره‏اي موارد، تلاشهايي محدود از جمله برخي تذکرات حضرت‏عالي را شاهد بوده‏ايم.

بله، زماني پيش از دوم خرداد، به دوستان گفتم ببينيد، شما در آستانه انتخابات پنج، شش کار در اواخر دوره من کرديد و آراء مردم را به طرف مقابل خودتان داديد؛ حالا من وارد نمي‏شوم که اين درست بود يا نه، کاري به اين اختلافات ندارم، مثلاً شما آمديد و به مردم گفتيد بايد به اجبار چادر سر بکنيد، رفتيد مدرسه سر بچه‏هاي کوچک مردم مقنعه کرديد، آمديد با کسي که نوار موسيقي داشت آن‏جوري برخورد کرديد، آمديد در مجلس قانون گذرانديد که ماهواره بايد اين‏جوري باشد؛ اينها همه رأي‏پران است. يعني کساني که اينها را جزء اسلام نمي‏دانند و فکر مي‏کنند اينها جزء نيازهاي روز است، قشر عمده‏شان هم از همين بچه‏ها هستند، بچه‏هاي دانش‏آموز، دختر، پسر، و دانشجو؛ اينها جواب نمي‏دهد. يعني يک نوع تقدس‏گرايي که به سليقه‏هاي اشخاص مربوط مي‏شود، مي‏خواهيم اينها را به متون محکم اسلامي تبديل کنيم، اينها ظلم به اسلام است. ممکن است براي بعضي‏ها مستحب باشد، اما نمي‏شود به شکل قانون اجباري بر مردم تحميل کرد. از اين نوع کارهاي خشک و خشن در خيابانها به نام امر به معروف مردم را ناراضي مي‏کند. اسلام امر به معروفش اين جوري نيست. و خيلي چيزهاي ديگر از اين قبيل هم بود.

فرموديد در زمان رژيم گذشته دو گونه مجالس برگزار مي‏شد، در يک سري از آنها وجهه عزاي کربلا و مرثيه پر رنگ بود و رژيم طاغوت هم دوست داشت مجالس همان رنگ را داشته باشد و دسته ديگر که شماها در آن شرکت مي‏کرديد و رژيم با آن مخالف بود، آن شورآفريني، حرکت‏زايي، اعتراض‏گري به ظلم و ستم و مبارزه را ترويج مي‏کرد. در

( 38 )
طول تاريخ هم همين طور بوده است، هر وقت انقلاب و حرکت مثبتي ايجاد شده با بهره‏گيري از ادبيات حماسه، شور و قيام بوده است اما دو باره در گذر زمان آن حالت عزاداري صرف و گريه غلبه مي‏کرده است. آيا حضرت عالي اين غلبه جنبه سوگواري صرف بر حرکت‏زايي و شورآفريني کربلا را يک آفت و امري نامطلوب مي‏دانيد؟ اگر آن را آفت مي‏دانيد براي اين‏که چنين چيزي حادث نشود چه بايد کرد؟ آيا به نظر شما اينک در جامعه چنين اشکالي وجود ندارد؟

اصل اينکه مي‏توانيم از اين قيام استفاده کنيم در شرايطي است که اين عزاداري‏ها هست، اگر نباشد نمي‏توانيم استفاده کنيم. بنابراين من فکر مي‏کنم اصل جريان روضه، گريه و عاطفه بايد حفظ شود و بايد باشد. البته بايد شرايط را سنجيد. در يک شرايطي زمينه استفاده سياسي و امثال آن وجود ندارد و همين قدر امکان هست که مسأله عزاداري، حفظ و نگه‏داري شود. در اين شرايط عاطفه مردم بايد محفوظ بماند اما در يک موقعي شرايط استفاده وجود دارد. البته در همه زمانها حداقل شرايط استفاده اجتماعي هست، يعني حتي در حکومت‏هاي طاغوتي هم مي‏شود يک سري از اهداف امام‏حسين(ع) را پي‏گيري کرد و به مسلمان‏هايي که در آنجا هستند گفت اين کارها را انجام دهيد، مثل کمک به مظلوم، رسيدگي به محروم و رعايت امور اخلاقي و شبيه اينها که در پيام‏هاي عاشورا هست و عاشورا هم هيچ وقت از اين امور خالي نبوده است. اين طور هم نبود که صرف گريه باشد. ولي در يک شرايطي مي‏شود استفاده سياسي هم کرد، مثل دوران مبارزه. آن موقع ممکن است غلبه عزاداري يک کار انحرافي باشد، يعني ممکن است عده‏اي اين کار را بکنند که نگذارند از آن استفاده سياسي بشود. در اين زمان حساسيت ايجاد مي‏شود. به طور کلّي هر وقت حالت يأس و نااميدي از جريانها و

( 39 )
کارهاي سياسي پيش مي‏آيد، جنبه عزاداري‏هاي افراطي غلبه مي‏کند. ما هم نمي‏خواهيم پايه آن از بين برود. در يک شرايطي علماي ما حاضر نبودند قمه زني و زنجير زني را نيز حرام کنند، هر کاري براي عزاداري صورت مي‏گرفت و هر روضه‏اي خوانده مي‏شد حرفي نداشتند و مي‏گفتند اينها عيبي ندارد و همه براي امام حسين(ع) است. بعضي فتاوا هم در گذشته در اين زمينه بود. پس شرايط فرق مي‏کند.

در مجموع در شرايطي که ما نياز داريم بهره سياسي از عزاداري‏ها بگيريم نبايد کار انحرافي صورت گيرد و در موقعي که شرايط اجتماعي‏مان ايجاب مي‏کند بايد استفاده کنيم ولي اصل جريان بايد راه خودش را برود.

الآن احساس مي‏شود يک نوع قشري‏گري و افراط‏کاري و توجه به ظواهر و جنبه‏هاي عاطفي، محور اصلي قرار گرفته است. حداقل ضرر اين کار اين است که فرصت‏ها را از کف مي‏برد و نمي‏گذارد جنبه عقلانيت کربلا و نيز منطق سيدالشهدا(ع) در مبارزه با ظلم و تبعيض و دفاع از مظلومين و امر به معروف و نهي از منکر و آن افکار و مباني که تکيه‏گاه عاشورا است بروز کند. به هر حال جامعه ما در کنار عاطفه و احساس، نياز به فکر دارد و بايد بتواند بر اساس آن‏چيزي که در روضه‏ها و عزاداري‏ها مي‏شنود و مي‏بيند قضاياي روز و مسؤوليتهاي خويش را تحليل کند. متأسفانه اين نقص در رسانه‏هاي جمعي ما نيز مشهود است.

روشن است که در زمان ما بايد از اين امور استفاده اساسي بشود و من نقص مي‏بينم. منشأ آن اين است که افرادي هستند که از جريان‏هاي سياسي سرخورده مي‏شوند، و به روضه‏هاي اين‏چنيني پناه مي‏برند. اگر اينها قدري بي‏دين بودند به جلسات لهو و لعب پناه مي‏بردند. چون دين دارند مي‏روند آنجا و خودشان را ارضاء مي‏کنند. آدم از اين وضع راضي

( 40 )
آيت اللّه‏ رفسنجاني:

ما بايد به رأي مردم احترام بگذاريم و به مردم بگوييم بايد با رأي شما جامعه اداره شود. در چنين موقعيتي معلوم است آن تحليل غلط فکري که بگويد رأي مردم اصالت ندارد، يا يک ناداني است يا خيانت.

نيست و آنچه که مطلوب ما است همان است که گفتم.

به هر حال، رسانه‏هاي رسمي نظام در اين زمينه چه مسئوليتي دارند؟

اگر مقصود راديو و تلويزيون است، البته که نبايد ترويج کنند، اينها افراط مي‏کنند. گاه انسان هر چه مي‏بيند روضه است، آدمهاي سطحي را هم مي‏آورند و اين اتفاقات الآن مي‏افتد.

اجازه بفرماييد بعد حماسي عاشورا از منظر ديگري نيز بررسي شود. ما در اوائل انقلاب مسأله صدور انقلاب را مطرح کرديم و روشن هم بود که منظور صدور فرهنگي انقلاب و مقصود همان صدور فرهنگ حماسه حسيني و قيام و مبارزه و انقلاب حسيني بود و اين حرکت تقريباً تأثيرات خوبي در سطح جهان داشته است، حداقل جوانان مسلمان تحت تأثير واقع شده‏اند به گونه‏اي که استکبار جهاني را به وحشت انداخت. الآن به نظر مي‏رسد کم کم اين تصور براي جوانهاي مسلمان در سطح کشورهاي اسلامي پديد آمده است که ايران ديگر آن ايران حماسي، انقلابي و حسيني سابق نيست و از مواضع گذشته عقب‏نشيني کرده است و متأسفانه الآن رهبري حرکت انقلابي و مبارزاتي در برخي کشورهاي اسلامي به دست برخي افراد و جريانهايي افتاده که منحرف و در تفکرشان دچار افراط هستند و الآن همين افراط در سطح جهان به عنوان سمبل مطرح است و بعد از قضيه 20 شهريور در امريکا نيز اين امر تشديد شده است. آيا حضرت عالي احساس نمي‏کنيد که ما از منطق حسيني عاشورا و انقلاب مقداري عقب‏نشيني کرده‏ايم؟ اگر عقب نشيني کرده‏ايم الآن چه بايد بکنيم؟

اولاً اين‏که آنها آمدند و از راه انقلابي ما تبعيت کردند بطور طبيعي دنبال همان اثر خاص بودند، يعني بچه‏هاي جوان سني که آمدند ميدان، نيامدند

( 41 )
شيعه بشوند، آنها به طور جدي در مذهبشان متعصّب هستند، اينها آمدند ميدان که مبارزه کنند و در مبارزه از ما تقليد مي‏کردند. سلفي‏ها، وهابيها و يا جوانان فلسطين طبق عقايد خودشان حرکت مي‏کردند، حتي طالبان که يک دسته مسلمانهاي متعصب متحجّري بودند که خودشان در راه مبارزه افتادند. البته طالبان بيشتر مي‏خواستند با ما مبارزه کنند و درگير شوند.

پس وقتي ما از صدور انقلاب حرف مي‏زديم که انقلابي در دنياي اسلام خلق بشود آنها هم از منظر خودشان از ما حمايت مي‏کردند، نه از فرهنگ ما، البته يک سري مشترکات هم هست که آنها تکرار مي‏کنند.

ثانياً، در مسأله صدور انقلاب، شرايط طوري شد که دنيا خطر بزرگي احساس کرد، مسلمانها الآن در همه جاي دنيا هستند. در اروپا، امريکا و جاهاي ديگر، اينها قشر مظلومي هستند که احساس محروميت و تبعيض مي‏کنند و ذاتاً روحيه انقلابي دارند. اگر بنا باشد اين نوع تفکرها همه جا متحرک باشد آنها را به حرکت در مي‏آورد، آنها هم متوجه شدند اين قضايا از ايران شروع شده و هنوز هم اين باور را دارند. از اين رو ما واقعاً در سطح جهاني دچار يک مشکلات جدي هستيم و مي‏تواند بيشتر هم بشود. ما البته در ايران خودمان را حفظ کرديم، از اهدافمان هيچ تنزل نکرديم، در مسأله فلسطين و در همه مسائل دنياي اسلام مواضع خودمان را حفظ کرديم، آنجاکه معقول باشد کمک هم مي‏کنيم و واقعاً از راه خودمان برنگشتيم، به طوري که الآن برخي داخلي‏ها مطرح مي‏کنند که شما داريد مصالح ملي را فداي مصالح آرماني مي‏کنيد! در مسأله فلسطين مي‏گويند ما چرا آنجا هزينه بکنيم؛ مي‏گويند خيلي از مشکلات ما به خاطر مواضعي است که در قضيه فلسطين داريم. در همين قضيه عراق مي‏گويند: ما که مي‏دانيم صدام رفتني است چرا مصالح خودمان را آنجا نبينيم؛ مثلاً با امريکا همکاري کنيم يا يک جوري مصالح خودمان را ببينيم و امثال اين جور چيزها. يعني به قول خودشان تقدم مصالح ملّي بر مصالح آرماني و اسلامي که الآن جزء حرفهاي پر رنگ اين‏ها شده است. البته ما هيچ وقت هم اين جور افراط نکرديم. امام هم مواظب بودند. يک بار در

( 42 )
دولت آقاي رجايي گفته شد ما با ملتها رابطه داريم؛ چه کار با دولتها داريم؛ ايشان فوراً موضع گرفتند و گفتند شما يک دولت هستيد بايد با دولتها رابطه داشته باشيد. ما در اين دنيا زندگي مي‏کنيم و ناچاريم حدودي را مراعات کنيم. عضو سازمان ملل هستيم و بسياري از پيمانهاي بين‏المللي را امضا کرديم که هر يک از آنها را نقض کنيم مشکل‏آفرين است. لذا قطعاً نظام ما يک ملاحظاتي در اين مسائل دارد. اين‏که حال عده‏اي از جوانان تند در دنيا بگويند، ايران ديگر مقتداي ما نيست و ما به بن‏لادن اقتدا مي‏کنيم، يک امر طبيعي است. صدور انقلاب در دنياي سنّي است. ما اگر الآن حتي مواضعي هم داشته باشيم آنها از ما نمي‏پذيرند همان‏طوري که طالبان نمي‏پذيرفتند. خيلي از اين سلفيها و تندها ما را کافر مي‏دانند و فکر مي‏کنند ما منحرف و مشرک هستيم! بنابراين يک تضادي بين ما و آنها وجود دارد.

پس ما اولاً يک کشور و دولت هستيم، نيازهاي بين‏المللي داريم که بايد آنها را رعايت کنيم. ثانياً آرمانهايي هم داريم که نمي‏توانيم آنها را از دست بدهيم. يک جاهايي است که مي‏توانيم اقدام عملي بکنيم، مي‏توانيم کمک کنيم، مثل کمکي که در فلسطين و لبنان و اين‏طور جاها مي‏شود، و يک جاهايي هم هست که نمي‏شود کمک کرد. اينها يک تعادلي لازم دارد. بايد بين مجموعه مسائل کسر و انکساري صورت بگيرد، بعد تصميم بگيريم.

به محور پاياني گفت و گو مي‏پردازيم. شما مي‏دانيد که در تاريخ اسلام، کوفه شهري است بسيار آموزنده و از بعد روانشناختي اجتماعي و در چارچوب تحليل‏هاي جامعه‏شناختي زمينه مطالعاتي گسترده‏اي را پيش روي مي‏نهد، زمينه‏ها و عوامل مختلفي منشأ تحولات پي در پي آن بوده است. در همان نيم قرن نخست شکل‏گيري خود، روزي، مرکز حضور قيام کنندگان عليه خليفه سوم و روزي مرکز خلافت اميرالمؤمنين(ع) و روزي نيز از ميان آنان و در برابر

( 43 )
ديدگانشان، فرزند پيامبر(ص) و اصحابش با بدترين وضع به شهادت مي‏رسند و زنان و کودکانشان به تماشاي آنان برده مي‏شوند. چنان که باز مستحضريد تحولات اجتماعي و سير تاريخي، قوانين و سنتهاي حاکم بر خود را دارد. حال و آينده جامعه انقلابي و اسلامي ما نيز بيرون از اين سنت‏ها و قوانين نيست و سرنوشت و آينده ما در گرو درس گرفتن از گذشته و عملکرد ما مي‏باشد. با اين توضيحات، در خصوص مسئوليتي که با الهام گرفتن از وقايع کربلا و کوفه و با عنايت به آن تجربه تلخي که تاريخ اسلام پشت سر گذاشت، جامعه ما بر دوش دارد، نظر حضرت عالي چيست و از اين منظر، کربلا در گزينش راه صحيح و التزام به آن، چه کمکي مي‏تواند به ما بکند و چه راهي را پيش روي ما مي‏گذارد؟

اين‏که ما مسأله کوفه را به ايران متصل کنيم خيلي مسأله درستي نيست. وضع کوفه اين طور بود که اول دست ايرانيها بود و بعد مسلمانان از دست ايرانيها گرفتند و بدنه خيلي از مردمي که در آن منطقه بودند ضد عرب بودند. به خاطر آن رفتاري که بعضي خلفا با غير عربها و موالي کرده بودند و تبعيض‏هايي که روا داشتند فضاي کوفه را نسبت به خلفاء بد کرده بود. از طرف ديگر حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) و امام‏حسين(ع) و اهل‏بيت، مواضع عادلانه‏اي مي‏گرفتند، با تبعيض‏ها و ظلم‏هاي بين عرب و عجم و موالي و امثال آن مخالفت مي‏کردند و به همين خاطر مردم کوفه به اهل‏بيت به عنوان اشخاص عادل و محبوب نگاه مي‏کردند و آنها نفوذ واقعي داشتند. شايد يکي از عواملي که حضرت علي از مدينه به کوفه آمدند همين بود که مردم کوفه به آن حضرت نزديکتر بودند. البته ادله جغرافيايي هم داشت که حضرت خواستند در وسط دنياي اسلام باشند. بنابراين طبيعت کوفه با مظالم بني‏اميه و بني‏عباس و آن تعصبهاي عربي و فاميلي و قبائلي، مخالف بود؛البته ترکيب جمعيتي کوفه و تربيتش تربيت اصيل جايي مثل مدينه نبود. بنابراين تا يک حدي حمايت مي‏کردند و يک

( 44 )
آيت اللّه‏ رفسنجاني:

به طور کلّي هر وقت حالت يأس و نااميدي از جريانها و کارهاي سياسي پيش مي‏آيد، جنبه عزاداري‏هاي افراطي غلبه مي‏کند.

جاهايي که منافعشان ايجاب مي‏کرد ديگر مقاومت نمي‏کردند. در تاريخ تقريباً همين گونه بوده است. و به هر حال کوفه بدتر از شهرهاي ديگر نبود. البته شهرهاي ديگر يک تعصبهاي خاصّي براي خودشان، مثل عربيّت و امثال آن داشتند. شام يک جوّي داشته، مدينه يک جوّي داشته، هر جايي يک جوّي داشتند. اينها ترکيبي بودند از مجموعه مسلمان‏هايي که آمدند به اسلام پيوستند و به خاطر مواضع خوب اهل‏بيت طرفدار اهل‏بيت بودند، اما آن عمق و معرفت واقعي در آنها زياد نبود و لذا حضرت علي دائماً با مردم کوفه دچار مشکل مي‏شدند. آنان تا يک جايي مي‏آمدند و جاي ديگر پيش نمي‏آمدند. با امام حسن(ع) و امام‏حسين(ع) هم همان طور رفتار کردند. بعداً نيز با همه قيامهايي که اتفاق مي‏افتاد، همين جور رفتار کردند، مثل قيامهاي زيدبن علي و بسياري از قيامهاي ديگر. حالت اصلي‏شان اينها را وادار به حمايت مي‏کرد ولي آن اصالت و ريشه را نداشتند.

فکر مي‏کنم مسأله ايران از لحاظ ولايت و علاقه به اهل‏بيت کم کم ريشه‏دار شده و واقعاً جزء فرهنگ واقعي اين سرزمين شده است. عرفان و تمدن و خيلي مسائل در ايران هست که اصالتي خاص و پر عمق به مردم ايران مي‏دهد. ايران پايگاه انقلاب است، اينجا جاي مناسبي است. اگر ما راه درستي انتخاب بکنيم، مردم در مسير و صحنه حکومت‏داري‏مان حاضرند و به خاطر آن مايه ولايي که دارند، پاي انقلاب مي‏ايستند. اين خيلي سرمايه خوبي است و در ايران هر چه غير از اين بخواهد جا بيفتد، نمي‏تواند. مردم ما ممکن است از يک جرياناتي ناراضي بشوند ولي اينکه کسي يا جرياني بخواهد جاي آن را بگيرد، من چنين چيزي نمي‏بينم.

يک وقتي تعبيري مي‏کردم که بعضي‏ها هم رنجيده بودند. من مي‏گويم حالا در همين شرايطي که شما داريد، اگر نيروهاي روحانيت و دوستان اهل‏بيت به اپوزيسيون تبديل شوند دولتي که سر کار بيايد آن اپوزيسيون،

( 45 )
مانع اساسي و در هم شکننده‏اي است، يعني هيچ کس نمي‏تواند در چنين شرايطي حکومتش را مقتدر بکند؛ ملّي گرايي و ليبراليزم جواب نمي‏دهد، اين حرفهاي روشنفکري که مي‏زنند، اينها همه يک بخشي را مي‏تواند جلب کند. توده مردم و عشق و فطرت مردم الآن اينجاست. لذا بايد روي اين جريان واقعي فرهنگي که در ايران هست، يک اصالتي قائل شويم و مناسبترين راه اين است که همين رويه مکتب اهل‏بيت را، ولي با ديد درست، انتخاب کنيم. اگر اشکالي در اينجا باشد اين است که ما اين را بد تفسير بکنيم، جاهلانه و متعصبانه عمل بکنيم، واقعيت زندگي مردم و نيازهاي آنان و شرايط جهاني را نبينيم و اقدامات مناسب را براي تأمين و تعيين نيازهاي مردم صورت ندهيم. در آن صورت هر اتفاقي مي‏تواند پيش بيايد، ولي اگر واقعاً در اين بستر خوبي که امام‏حسين(ع) و اهل‏بيت در ايران کسب کردند، ما درست عمل بکنيم، من فکر مي‏کنم، بهترين پايگاه است. اين قابل تشبيه به کوفه و امثال اين جاها نيست.

فکر مي‏کنم اگر به مقتضيات يک حکومت که اينها همه در اسلام و قرآن هم ديده شده است، ما عمل نکنيم، ما نيز نبايد انتظار موفقيت داشته باشيم.

حضرت‏عالي آرامش خاطر لازم را با توجه به شرايط روز و جهاني داريد؟

اگر عمل نکنيم هيچ کس نمي‏تواند آرامش داشته باشد. ولي با توجه به درک و فهم و احساس مسؤوليتي که در مسؤولان کشور و شخصيتها وجود دارد، مشکل حادّي نخواهيم داشت.

حضرت‏عالي قبلاً مي‏گفتيد اگر دو تا خوشبين در دنيا باشد يکي از آنها من هستم! حال با خوشبيني خاصي که حضرت‏عالي داريد مي‏خواهيم ببينيم که آيا در درون

( 46 )
خودتان آن آرامش خاطر را در شرايط کنوني داريد؟

امکان موفقيت را کاملاً مي‏بينم و اين عقل را هم تا حدودي در مسؤولان مي‏بينم که درست عمل بکنند، ان‏شاءالله، ولي به هر حال بايد مواظب باشيم و نمي‏شود اطمينان داد.

مجدداً از حوصله‏اي که در پاسخگويي به سؤالات ما به خرج داديد، صميمانه تشکر مي‏کنيم و براي حضرت عالي و ساير مسؤولان محترم نظام و انقلاب، آرزوي موفقيت داريم.

( 47 )
/ 1