باب سوم: در حق مسلمان، خویشان، همسایگان و بردگان و کیفیت معاشرت با کسانی که چنین ارتباط هایی با انسان دارند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باب سوم: در حق مسلمان، خویشان، همسایگان و بردگان و کیفیت معاشرت با کسانی که چنین ارتباط هایی با انسان دارند - نسخه متنی

ملامحسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باب سوم : در حق مسلمان ، خويشان ، همسايگان و بردگان و كيفيت معاشرت با كسانى كه چنين ارتباطهايى با انسان دارند

ملا محسن فيض كاشانى

بدان كه انسان يا با ديگران است و يا تنهاست و از آن جا كه زندگى انسان به تنهايى مشكل است و جز با معاشرت با همنوعان ميسر نيست ، ناگزير بايد آداب معاشرت را بياموزد و براى هر معاشرى در معاشرتش آدابى است و اين آداب نيز به قدر حق اوست و حقش نيز به مقدار رابطه اى است كه بر اساس آن معاشرت برقرار شده است . رابطه يا رابطه خويشاوندى است كه خصوصى ترين رابطه است و يا رابطه اخوت اسلامى است كه عمومى ترين نوع روابط مى باشد و يا رابطه همسايگى و يا همسفرى و يا هم مكتبى و هم درسى است و يا دوستى و برادرى است هر كدام از اين روابط چندين درجه دارد، بنابراين خويشاوندى داراى حقى است و ليكن حق خويشاوند محرم مهمتر است .

محرم حقى دارد اما حق پدر و مادر مهمتر است . همچنين حق همسايه بر حسب دورى و نزديكى به منزل تو متفاوت است و تفاوت برحسب ميزان نسبت مشخص مى شود تا آن جا كه همشهرى در ديار غربت به منزله يك فرد نزديك در وطن است ، به دليل اختصاص وى به حق همسايگى در شهر، و همچنين حق مسلمان با آشنايى بيشتر، بالا مى رود و آشناييها نيز مراتبى دارد. بنابراين حق كسى كه از طريق ديدار با وى آشنايى حاصل شده با حق كسى كه از طريق شنيدن اوصاف وى آشنايى حاصل شده يكسان نيست بلكه حق اولى مهمتر از دومى است . شناخت پس از عمل ، به وسيله معاشرت اهميت پيدا مى كند. همچنين رفاقت مراتب مختلفى دارد؛ به اين ترتيب كه حق رفاقت در درس ‍ و مكتب مهمتر از رفاقت در سفر است . همچنين دوستى متفاوت است به طورى كه هرگاه قوت بگيرد، اخوت و اگر افزون شود، محبت مى شود؛ و اگر بيشتر شود به خلت مى رسد، و خليل از حبيب نزديكتر است .

محبت چيزى است كه از هسته دل سرچشمه مى گيرد و خلت چيزى است كه در راز دل نفوذ دارد و هر خليلى ، حبيب است ، اما هر حبيبى خليل نيست و تفاوت مراتب دوستى به حكم مشاهده و تجربه پوشيده نيست . اما خلت بالاتر از برادرى و اخوت است ؛ به اين معنى كه لفظ خلت عبارت از حالتى است كه كاملتر از اخوت است ، زيرا خليل كسى است كه محبت به تمام اجزاى قلبش ، به ظاهر و باطن آن سرايت كرده و آن را فرا گرفته است و پيامبر ما (ص ) هم حبيب خدا بود و هم خليل خدا؛ و روايت شده است كه آن حضرت روزى با شادى و خوشحالى بالاى منبر رفت و فرمود: (( خداوند مرا خليل خود گرفت ، همان طورى كه ابراهيم را خليل خود قرار داد. پس من هم حبيب خدايم و هم خليل خدا.)) (954) بنابراين هيچ رابطه اى مانند معرفت نيست و بالاتر از خلت درجه اى وجود ندارد و درجات ديگر همه پايين تر از آن است ، و ما حق رفاقت و اخوت را بيان كرديم و سواى محبت و خلت بقيه حقوق جزء رفاقت و اخوت است . البته چنان كه گذشت تفاوت مراتب در اين حقوق بر حسب تفاوت مراتب محبت و اخوت است تا آن جا كه به آخرين مرتبه برسد و باعث ايثار به نفس و مال شود. اكنون حق اخوت اسلامى و حق خويشاوندى و حق پدر و مادر و حق همسايه و حق برده را بيان مى كنيم ؛ همسرى را در كتاب آداب نكاح قبلا بيان كرده ايم .

حقوق مسلمانان

حقوق مسلمان ، آن است كه هر وقت مسلمان ديگرى او را ملاقات كند سلام دهد و هرگاه دعوت كرد بپذيرد، و هرگاه عطسه زد (( يرحمك اللّه )) (خدايت بيامرزد) بگويد، و هر وقت بيمار شد، از او عيادت كند و هرگاه از دنيا رفت به تشييع جنازه اش برود و هرگاه سوگند خورد، سوگندش را باور كند و هر وقت از او نصيحت بخواهد او را پند دهد و در نبودنش حرمت او را پاس دارد، و آنچه براى خود مى پسندد، براى او بپسندد و آنچه براى خود نمى پسندد براى او نپسندد. تمام اينها در اخبار و آثار آمده است .

از پيامبر (ص ) نقل شده است كه مى فرمود:

(( چهار چيز از حقوق مسلمانان بر عهده تو است : به نيكوكارشان يارى كنى و براى گنهكارشان طلب آمرزش نمايى و براى آن كه روگردانده است ، دعا كنى و آن را كه توبه و بازگشت كرده ، دوست بدارى )) (955)

و از ابن عباس در معناى قول خداى تعالى :

(( رحماء بينهم )) (956) ؛ نقل شده كه مى گويد: نيكوكارشان بدكارشان را و بدكارشان نيكوكارشان را دعا مى كند و چون بدكار از امت محمّد (ص ) به نيكوكار مى نگرد، مى گويد: خداوندا آنچه از خير براى او مقرر كرده اى برايش مبارك گردان و بر راه خير ثابت قدم بدار و ما را از او بهره مند فرما؛ و هرگاه چشم نيكوكار به بدكار افتد، گويد: خدايا او را هدايت كن و توبه او را بپذير و او را بيامرز.

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) در كافى روايتى است از معلى بن خنيس از ابوعبداللّه - امام صادق (ع ) - كه مى گويد:

(( پرسيدم : حق مسلمان بر مسلمان چيست ؟

فرمود: هفت حق واجب دارد، و هيچ حقى نيست مگر اين كه بر او واجب است ، اگر يكى از آنها را ضايع كند از ولايت و طاعت خدا بيرون شده است و لطف خداوندى شامل حال وى نمى شود؛ گفتم : فدايت شوم آن حقوق چه هستند؟ فرمود: اى معلى من دلسوز توام مى ترسم كه آنها را ضايع كنى و پاس ندارى ، و بدانى و عمل نكنى . (معلى ) گويد، عرض كردم : هيچ نيرويى جز به وسيله خدا نيست ، فرمود: آسانترين حق آن است كه دوست بدارى براى او آنچه را دوست مى دارى براى خودت و نپسندى براى او آنچه را براى خود نمى پسندى و حق دوم آن است كه از خشم او بپرهيزى و در پى رضايت او باشى و مطيع امر او باشى و حق سوم آن است كه با جان و مال و زبان و دست و پايت او را يارى كنى و حق چهارم آن كه چشم و راهنما و آيينه او باشى و حق پنجم آن كه مبادا تو سير باشى و او گرسنه و تو سيراب باشى و او تشنه و تو پوشيده باشى و او برهنه ، و حق ششم آن كه نبايد تو خدمتگزار داشته باشى و برادرت بى خدمتگزار باشد كه در آن صورت بر تو لازم است كه خدمتگزارت را بفرستى تا جامه او را بشويد و براى او غذا فراهم كند و بستر خوابش را مهيا سازد، و حق هفتم ، آن كه سوگندش را بپذيرى و دعوتش را اجابت كنى و در هنگام بيمارى از وى عيادت كنى و جنازه او را تشييع كنى و چون اطلاع يافتى كه او نيازى دارد، به انجام آن مبادرت كنى و منتظر نمانى تا از تو حاجتش را بخواهد بلكه هر چه زودتر پيشدستى كنى .

پس هرگاه چنين كردى دوستى خود را به دوستى او، و دوستى او را به دوستى خودت مرتبط ساخته اى .)) و نيز به سند خود از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گويد: (( گروهى از شيعيان خدمت امام صادق (ع ) نامه اى نوشتند و راجع به چند چيز از آن حضرت سؤ ال كردند و به من دستور دادند درباره حق مسلمان نسبت به برادر مسلمانش بپرسم و من پرسيدم ، آن حضرت جواب نداد. موقعى كه براى خداحافظى آمدم عرض ‍ كردم : سؤ الى از شما كردم ، پاسخ نداديد! فرمود: من از آن مى ترسم كه كافر شويد، زيرا مهمترين چيزى كه خداوند بر خلقش واجب كرده است سه چيز است : عدالت شخص نسبت به خودش به طورى كه از جانب خويش نسبت به برادر مسلمانش ‍ نپسندد، مگر آنچه را كه از او نسبت به خود مى پسندد و با برادرش در مال و ثروت مواسات كند و در هر حال ياد خدا كردن و ياد خدا فقط، گفتن سبحان اللّه و الحمدللّه نيست ، بلكه ترك گفتن آن چيزى است كه خداوند بر او حرام كرده است .)) (957) ؛ و با سند صحيح خويش از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (( خداوند، به چيزى بالاتر از اداى حق مؤ من پرستيده نشده است .)) (958)

و با سند حسن از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه فرمود:

(( حق مسلمان بر مسلمان آن است كه سير نباشد در حالى كه برادرش گرسنه است و سيراب نباشد در حالى كه برادرش تشنه است و پوشيده نباشد در حالى كه برادرش برهنه باشد. پس چقدر حق مسلمان بر برادر مسلمانش بزرگ است ! و فرمود: آنچه براى خود مى پسندى براى برادر مسلمانت بپسند و اگر نيازى داشتى از او بخواه و اگر او از تو چيزى خواست ، بده و با نيكى فراوان او را بد حال نكن و او نيز تو را بدحال نكند. پشتيبان او باش زيرا او پشتيبان تو است ، هرگاه حضور نداشت حرمت او را در نبودنش پاس بدارى و هرگاه حاضر بود به ديدار او بروى و به او احترام و اكرام نمايى ، زيرا تو از او و او از توست و اگر بر تو خشم گرفت از او دورى نكنى و اگر گرفتاريى داشت يارى اش كنى و اگر دچار سختى و مشقت شد كمكش ‍ كنى . و هرگاه مردى به برادرش اف بگويد، دوستى مابين آنها گسسته شود و هرگاه بگويد: تو دشمن منى يكى از دو تن كافر شده اند و هرگاه او را متهم كند، ايمان در قلبش آب مى شود مانند حل شدن نمك در آب )) ؛ (959) و با سند خود از حضرت نقل كرده است كه فرمود: (( از حقوق مسلمان بر برادر مسلمانش آن است كه وقت ملاقات بر او سلام دهد و در هنگام بيمارى او را عيادت كند و در غيابش ‍ خيرخواهش باشد، وقت عطسه (( يرحمكم اللّه )) بگويد و دعوتش را اجابت و جنازه اش را تشييع كند.)) (960)

و با سند خود از ابان بن تغلب نقل كرده كه گويد:

(( من همراه با امام صادق (ع ) طواف مى كردم . مردى از شيعيان ، به ما برخورد و از من درخواست كرد تا به همراه او پى حاجتى بروم . پس به من اشاره كرد و من نخواستم كه امام صادق (ع ) را رها كنم و به همراه او بروم . پس در آن ميان كه طواف مى كردم ، دوباره نيز به من اشاره كرد. امام صادق (ع ) او را ديد، فرمود: اى ابان ! اين مرد با تو كار دارد؟ گفتم : آرى ، فرمود: او كيست ؟ گفتم : مردى از شيعيان است ، فرمود: او بر همان عقيده اى است كه تو هستى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: پس نزد او برو گفتم : آيا طواف را قطع كنم ؟ فرمود: آرى ، گفتم : مردى از شيعيان است ، فرمود: او بر همان عقيده اى است كه تو هستى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: پس نزد او برو گفتم : آيا طواف را قطع كنم ؟ فرمود: آرى ، گفتم : هر چند طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى ، مى گويد: پس با او رفتم و بعدها خدمت آن حضرت رسيدم و درخواست كردم تا مرا از حقى كه مؤ من بر مؤ من دارد، مطلع سازد، فرمود: اى ابان از اين مطلب بگذر و آن را طلب نكن . عرض كردم : چرا، فدايت شوم ؟ آنگاه تكرار كردم تا اين كه فرمود: ابان ! مگر نمى دانى كه خداى تعالى از كسانى كه ديگران را بر خود ترجيح داده اند يا كرده است ؟ گفتم : آرى فدايت شوم ، فرمود: بدان كه چون تو نيمى از مالت را به او بدهى او را بر خود ترجيح نداده اى بلكه تو و او برابر شده ايد، تنها موقعى او را ترجيح داده اى كه از نصف ديگرى مال هم به او بدهى .)) (961)

غزالى گويد :

از جمله حقوق مسلمان آن است كه براى همگان بپسندد آنچه را كه براى خود مى پسندد و براى آنان نپسندد، آنچه را كه براى خود نمى پسندد.

از پيامبر (ص ) نقل شده است كه فرمود:

(( مؤ منان در دوستى و محبتشان به يكديگر همانند يك پيكرند كه هرگاه عضوى از آن دردمند شود، ساير اعضا احساس تب و ناراحتى كنند.)) (962)

از آن حضرت است :

(( مؤ من نسبت به مؤ من مانند بنايى است كه هر جزئى باعث مقاومت جزء ديگر است .)) (963)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى با سند خود از مفضل بن عمر نقل شده كه امام صادق (ع ) فرمود: (( مؤ منان برادر يكديگر و فرزندان يك پدر و مادرند و چون رگى را از يك فرد بزنند ديگران به خاطر او ناراحت شوند.)) (964) ؛

و به سند خود از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود:

(( مؤ من برادر مؤ من است ؛ مانند يك پيكر، كه هرگاه عضوى از آن دچار درد شود، اعضاى ديگر هم احساس درد كنند و ارواح آنان نيز از يك روح است و همانا ارتباط روح مؤ من با روح خود از رابطه شعاع خورشيد به خورشيد بيشتر است .)) (965)

و از آن حضرت است كه فرمود: مؤ منان خدمتگزار يكديگرند؛ پرسيدند: چگونه خدمتگزار يكديگرند؟ فرمود: به يكديگر فايده مى رسانند - تا آخر حديث )) (966)

و با سند صحيح خود از شعيب عقرقوفى نقل كرده مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه به اصحابش مى فرمود: (( از خدا بترسيد و برادرانى نيكوكار باشيد و در راه خدا با هم دوستى كنيد و پيوستگى داشته و مهربان باشيد، به زيارت و ديدار يكديگر برويد و امر ولايت ما را مورد مذاكره قرار دهيد و آن را زنده بداريد.)) (967)

و به سند صحيح خود از آن حضرت نقل كرده كه مى گويد: (( بر مسلمانان لازم است كه در ارتباط با هم و كمك بر مهر و محبت به يكديگر و مواسات با نيازمندان كوشا باشند و نسبت به يكديگر توجه كنند تا آن چنان باشند كه خداوند عز و جل به آنها دستور داده است : )) (( رحما بينهم )) )) با يكديگر مهربانند و نسبت به (امر ولايت ) امرى كه مربوط به آنهاست و از دستشان رفته ، اندوهگين باشند همان گونه كه گروه انصار در زمان رسول خدا (ص ) اندوهگين بودند.)) (968)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق ، آن است كه مسلمانى را به گفتار و رفتارش نيازارد. پيامبر (ص ) فرموده است : (( مسلمان كسى است كه مسلمانان را از زبان و دستش در امان باشند.)) (969)

و نيز فرمود:

(( بدترين مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند.)) (970) ؛

و باز فرمود:

(( آيا مى دانيد كه مسلمان واقعى كيست ؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند. آنگاه فرمود: مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند. عرض كردند: مؤ من كيست ؟ فرمود: كسى كه مؤ منان بر جان و مالشان از او در امان باشند. گفتند: مهاجر چه كسى است ؟ فرمود: كسى كه از شر دورى و اجتناب كند.)) (971)

مردى عرض كرد:

(( يا رسول اللّه ! اسلام چيست ؟ فرمود: آن است كه قلبت براى خدا عز و جل سالم و خالص باشد و مسلمانان از زبان و دستت در امان باشند.)) (972)

مجاهد گويد:

بر اهل دوزخ بيمارى گرى مسلط مى شود، بدن شخص آنقدر مى خارد كه استخوانش از زير پوستش پيدا مى شود، پس ندايى مى رسد كه اى فلان ! آيا اين بيمارى تو را رنج مى دهد؟ مى گويد: آرى ، آنگاه خطاب مى رسد كه اين در مقابل آزارى است كه به مؤ منان مى رساندى .

پيامبر (ص ) فرمود:

(( من در بهشت مردى را در ناز و نعمت ديدم به خاطر اين كه درختى را كه بين راه مردم بود و باعث اذيت مردم مى شد قطع كرده بود.)) (973) به آن حضرت عرض شد: (( يا رسول اللّه چيزى به من بياموز كه از آن بهره مند شوم ؟ فرمود: آنچه باعث آزار مسلمين است آن را از سر راه آنان بردار.)) (974) ؛ و آن حضرت فرمود: (( هر كه از سر راه مسلمين چيزى را كه باعث ناراحتى آنان مى شود بر طرف سازد، خداوند در مقابل حسنه اى براى او بنويسد و هر كه خداوند حسنه اى برايش بنويسد بهشت را براى او واجب سازد.)) (975)

آن بزرگوار فرمود:

(( جايز نيست مسلمانى به برادر مسلمانش چنان نگاه كند كه باعث آزردن او شود.)) (976) و نيز فرمود: (( خداى عز و جل آزار مؤ منان را نمى پسندد.))

(977) ربيع بن خثيم مى گويد: مردم دو دسته اند: يك دسته مؤ منند كه نبايد آنها را بيازارى دسته ديگر نادانند كه نبايد با آنها جاهلانه رفتار كنى .

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى از امام باقر (ع ) وارد شده كه مى فرمايد:

(( رسول خدا (ص ) فرمود: آيا به شما خبر ندهم كه مؤ من كيست ؟ مؤ من كسى است كه مؤ منان او را بر جان و مالشان امين بدانند. آيا شما را آگاه نسازم كه مسلمان كيست ؟ مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند و مهاجر كسى است كه بديها را كنار گزارد و حرام خدا را ترك كند، و بر مؤ من حرام است كه نسبت به مؤ منى ستم كند يا او را از خود براند.)) (978)

به سند صحيح از هشام بن سالم نقل شده كه مى گويد:

از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: (( خداى تعالى مى فرمايد: اعلان جنگ مى دهد با من ، آن كسى كه مؤ من را بيازارد، و از خشم من در امان است آنكه بنده مؤ من مرا گرامى مى دارد و اگر در ميان مشرق و مغرب زمين مخلوقى نباشد جز يك مؤ من به همراه يك رهبر عادل ، من با عبادت آن دو از تمامى مخلوقات روى زمين بى نياز مى گردم و هفت آسمان و زمين به خاطر آنان سرپا مى شوند و براى آنها از ايمانى كه دارند آرامشى فراهم مى كنم ، كه نيازى به آرامش ديگرى نداشته باشند. (979)

و با سند خود از مفضل بن عمر نقل كرده كه گويد:

امام صادق (ع ) فرمود: (( چون روز قيامت شود، مناديى ندا دهد: كجايند كسانى كه دوستان مرا اذيت كردند؟ پس دسته اى برخيزند كه صورت آنان گوشت ندارد، گفته شود: اينان كسانى هستند كه مؤ منان را آزردند و با آنان دشمنى كردند و عناد ورزيدند و با آنان ، در مورد دينشان بدرشتى رفتار كردند، سپس فرمان رسد كه ايشان را به دروغ برند.)) (980)

غزالى گويد :

از جمله حقوق آن است كه براى هر مسلمانى تواضع كند و تكبر نورزد، چرا كه خداوند هيچ متكبر گردن فراز را دوست نمى دارد.

پيامبر (ص ) فرمود:

(( خداوند به من وحى كرد: تواضع كنيد، تا آن جا كه كسى بر كسى فخر نكند)) (981) ؛ سپس اگر ديگرى بر او فخرفروشى كند بايد تحمل كند چرا كه خداى تعالى به پيامبرش فرموده است : (( (( خذ العفو و اءمر بالعرف و اعرض عن الجاهلين .)) (982)

از ابن ابى اوفى نقل شده كه گويد: (( بر رسول خدا (ص ) گران نبود و تكبر نمى كرد كه با بيوه زن و درمانده راه برود تا نياز او را برآورده كند.)) (983)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى با سندى حسن از امام صادق (ع ) رسيده است كه فرمود: (( همانا دو فرشته در آسمانند كه بر بندگان خدا گماشته شده اند و هركس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كه تكبر كند پستش كنند.)) (984) ؛

و به سند حسن از آن حضرت نقل كرده ، گويد:

(( على بن حسين (ع ) گذرش بر جذاميان افتاد، در حالى كه حضرت سوار بر الاغ بود و آنها صبحانه مى خوردند. امام را به خوردن صحابه دعوت كردند؛ فرمود: اگر من روزه نداشتم مى پذيرفتم و چون به منزلش رفت دستور داد غذايى لذيذ و خوب فراهم كردند سپس براى صبحانه از آنها دعوت كرد و خود نيز با آنها صبحانه ميل كرد.)) (985) ؛

و به سند موثق از آن حضرت نقل شده است :

(( آن بزرگوار مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى براى خانواده اش خريده و با خود مى برد، وقتى چشم آن مرد به امام افتاد خجالت كشيد. امام صادق (ع ) به او فرمود: چيزى را براى خانواده ات خريده اى و براى آنها مى برى . آگاه باش به خدا سوگند اگر مردم مدينه نبودند من هم دوست داشتم چيزى براى خانواده ام بخرم و سپس خود آن را حمل كنم .)) (986) ؛ و به سند خود از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود: (( از جمله مطالبى كه خداوند به داود وحى كرد آن بود كه فرمود: اى داود! همان طورى كه نزديكتر از همه مردم به خدا متواضعانند، دورترين مردم از خدا نيز متكبرانند.)) (987)

غزالى گويد :

به سخن چينهاى مردم از يكديگر گوش ندهد و چيزى را كه از كسى شنيد به ديگرى ابلاغ نكنند. پيامبر (ص ) فرمود: (( سخن چينان وارد بهشت نمى شوند.)) (988) خليل بن احمد مى گويد: هر كه نزد تو سخن چينى كند، از تو نيز نزد ديگران سخن چينى مى كند و هر كه خبر ديگران را نزد تو بياورد از تو نيز به ديگران خبر برد.

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى است كه در كافى به سند صحيح از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: اى كسانى كه به زيان اسلام آورده اند، ولى ايمان به قلبتان نرسيده است مسلمانان را به خاطر لغزش نكوهش ‍ نكنيد زيرا هر كه در لغزشهاى آنان تفحص كند خداوند عيبهاى او را بر ملا كند و هر كه خداوند عيبش را بر ملا كند رسوايش سازد.)) (989) ؛

و به سند موثق خود، از آن حضرت نقل كرده ، گويد: (( نزديكترين خصلت به كفر آن است كه انسان با كسى عقد برادرى ببندد و لغزشهاى او را بشمارد تا روزى بدان وسيله او را سرزنش كند.)) (990)

به سند خود از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( هر كه بر ضرر مؤ منى چيزى نقل كند و قصدش عيبگويى و ريختن آبروى او باشد تا وى از چشم مردم بيفتد خداوند او را از دوستى خود به دوستى شيطان براند هم او را نپذيرد.)) (991)

غزالى ، اين حديث را با اندك تفاوتى در عبارات ، از حسن نقل كرده و از ابوالبلاد به صورت مرفوع نقل شده است كه مى گويد: مرد بيابان نشينى نزد پيامبر (ص ) آمد در حالى كه آن حضرت عازم يكى از غزوات بود؛ ركاب شترش را گرفت و عرض كرد: يا رسول اللّه ! عملى را به من بياموزيد كه باعث رفتن من به بهشت گردد، فرمود: هر طورى كه دوست دارى مردم با تو رفتار كنند، تو نيز با آنها رفتار كن و هر چه را كه دوست ندارى مردم با تو انجام دهند، تو نيز با آنها مكن . حال جلو شتر را رها كن .)) (992)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق اين است كه كسانى را بيشتر احترام كند كه هياءت و لباسشان بر بلند مرتبه بودن آنان دلالت دارد و هر كس را در حد خودش احترام كند.

نقل شده است : (( پيامبر (ص ) وارد يكى از خانه هاى خود شد و اصحاب خدمت آن حضرت رسيدند به طورى كه ازدحام شد و خانه از اصحاب پر شد. پس جرير بن عبداللّه بجلى وارد شد؛ جايى براى نشستن پيدا نكرد لذا روى در گاهى نشست . رسول خدا (ص ) رداى خودش را به هم پيچيد و به سمت او انداخت و فرمود: روى آن بنشين . جرير آن را گرفت و روى صورتش نهاد و آن را مرتب مى بوسيد و گريه مى كرد. سپس آن را در هم پيچيد و به نزد پيامبر انداخت و عرض كرد: من روى جامه شما نمى توانم بنشينم خداوند شما را گرامى دارد همان طورى كه شما مرا گرامى داشتيد. پس پيامبر (ص ) به سمت راست و چپ نگاه كرد و بعد فرمود: هرگاه بزرگ قومى نزد شما آمد او را گرامى داريد و همچنين هر كسى را كه حق پيشين بر شخصى دارد بايد آن شخص وى را گرامى بدارد.))

(993) نقل كرده اند:

(( مادر رضاعى رسول خدا (ص ) كه به آن حضرت شير داده بود، نزد آن حضرت آمد. پيامبر (ص ) رداى خود را براى او پهن كرد، سپس فرمود: مرحبا به مادر من و بعد او را روى ردا نشاند و آنگاه گفت : شفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته است و درخواست كن كه هر چه بخواهى داده خواهد شد. آن زن گفت : راجع به قوم و خويشانم آمده ام . فرمود: اما حق من و حق بنى هاشم متعلق به تو است . مردم از اطراف برخاستند و گفتند: يا رسول اللّه ! حق ما هم به ايشان تعلق دارد. سپس به شمار هركدام سهمى به آن زن تعلق يافت و بعد سهام خود را از جنگ حنين به او بخشيد و آن سهام را به مبلغ صد هزار درهم به عثمان بن عفان فروختند.)) (994) چه بسا شخصى خدمت پيامبر مى آمد و آن حضرت روى تشك كوچكى نشسته بود ولى آنقدر جا نبود كه او در كنار خود بنشاند؛ پس خود كنارى مى رفت و آن را زير آن شخص قرار مى دهد تا بنشيند و اگر خوددارى مى كرد او را سوگند مى داد تا بنشيند.

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود:

(( دو نفر بر اميرالمؤ منين (ع ) وارد شدند. ايشان براى هر كدام تشكى انداختند، يكى از آنها نشست ولى ديگرى خوددارى كرد. اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: بنشين زيرا كسى رد احسان نمى كند، مگر الاغ ! سپس فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده است : هرگاه بزرگ قومى نزد شما آمد او را احترام كنيد.)) (995)

از محمّد بن عيسى بن عبداللّه علوى از پدرش به نقل از جدش آمده است :

(( اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: وقتى كه عدى بن حاتم خدمت پيامبر (ص ) رسيد پيامبر (ص ) او را به خانه خود برد و در خانه جز يك زنبيل و متكاى چرمى چيزى نبود همان متكا را زير پاى عدى بن حاتم گسترد.)) (996)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق يك مسلمان آن است كه اختلاف بين مسلمين را هر وقت و به هر مقدارى كه ميسر شد، اصلاح كند. پيامبر (ص ) فرمود: (( آيا نمى خواهيد شما را از چيزى خبر دهم كه بالاتر از نماز، روزه و صدقه است ؟ عرض كردند: چرا، فرمود: اصلاح ذات البين ، زيرا بر هم زدن بين مسلمين نابود كننده دين است .)) (997)

پيامبر (ص ) فرمود: (( بالاترين صدقه آشتى دادن بين مسلمانان است .))

(998) از انس نقل شده كه مى گويد: (( روزى همين طور كه رسول خدا (ص ) نشسته بود، ناگهان خنديد به حدى كه دندانهاى ثنايايى اش ديده شد. عمر عرض كرد: يا رسول اللّه ! پدر و مادرم فدايت باد! چرا خنديديد؟ فرمود: دو مرد از امتم در برابر پروردگار رب العزه زانو زده اند. يكى مى گويد: پروردگارا حق مرا از اين مرد بگير، و خداى متعال به او مى فرمايد: حق برادرت را باز پس بده ، او مى گويد: پروردگارا از اعمال خوبم چيزى باقى نمانده است ، پس خداوند به آن كه حقش را مطالبه مى كرد، خطاب مى كند: يا برادرت چه مى كنى . از اعمال خوب او چيزى باقى نمانده است ؟ مى گويد: پروردگارا! بنابراين بايد گناهان مرا به گردن بگيرد، آنگاه اشك از چشمان رسول خدا (ص ) سرازير شد و فرمود: همانا آن روز، روز عظيمى است ! روزى است كه مردم محتاج آنند كه كسى بار گناهانشان را بر دوش بگيرد، فرمود: پس خداوند به آن مردى كه دادخواهى مى كرد، مى فرمايد: چشمانت را بالا بگير؛ نگاهى به بهشت كن . گويد: پروردگارا شهرهايى از نقره با كاخهايى از طلا كه عرشه هاى آنها مرواريد نشان است ، مشاهده مى كنم . اينها مال كدام پيامبر يا كدامين صديق و يا كدام شهيد است ؟ خداى تعالى مى فرمايد: اينها مال كسى است كه بهاى آن را بپردازد. عرض مى كند: پروردگارا چه كسى آن بها را در اختيار دارد؟ مى فرمايد: تو مالك آنى . عرض مى كند: پروردگارا چه بهايى ؟ خطاب مى رسد: گذشت و عفو از برادرت . مى گويد: پروردگارا از او گذشتيم .

خداى متعال فرمايد: دست برادرت را بگير و وارد بهشت كن ؛ سپس رسول خدا (ص ) فرمود: از خدا بترسيد و مابين خودتان صلح كنيد، زيرا خداوند روز قيامت بين مؤ منان اصلاح مى كند.)) (999)

پيامبر (ص ) فرمود: (( دروغگو نيست كسى كه بين دو نفر را اصلاح كند و سخن نيكى بگويد.)) (1000) اين حديث بر وجوب اصلاح بين مؤ منان دلالت دارد زيرا ترك دروغ واجب است و در هيچ حال ساقط نمى شود، مگر به وسيله واجبى كه مهمتر از آن باشد.

پيامبر (ص ) فرمود: (( هر دروغى نوشته مى شود جز آن دروغى كه مرد در جنگ بگويد زيرا جنگ نيرنگ است و يا آن كه بين دو تن دروغ بگويد تا آنها را آشتى دهد و يا براى خوشحال كردن زنش دروغ بگويد.)) (1001)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى است در كافى از حبيب احول كه مى گويد:

از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: (( آن صدقه اى را كه خدا دوست دارد همان اصلاح بين مردم است . زمانى كه رابطه بين آنها تيره شود، و نزديك ساختن آنان به يكديگر است وقتى كه از هم دور شوند.)) (1002)

همچنين روايت صحيحى در كافى از هشام بن سالم به نقل از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود: (( اگر بين دو نفر را اصلاح كنم بهتر از آن است كه دو دينار صدقه بدهم .)) (1003)

از مفضل نقل شده كه مى گويد:

امام صادق (ع ) فرمود: (( هرگاه بين دو تن از شيعيان برخوردى مشاهده كردى از مال من (براى رفع اختلاف آنان ) فديه بده .)) (1004)

از ابوحنيفه سايق الحاج نقل شده كه گويد: (( من و دامادم با هم درباره ميراثى درگير بوديم . مفضل به ما رسيد، ساعتى كنار ما ايستاد؛ آنگاه گفت : با من تا منزلم بياييد! ما رفتيم و او با چهارصد درهم ما را صلح داد و آن مبلغ را به ما داد و از هر كدام نسبت به ديگرى تعهد گرفت . سپس گفت : بدانيد كه اين پول از مال شخصى من نبود بلكه امام صادق (ع ) دستور داده است كه هرگاه دو تن از شيعيان ما در موضوعى نزاع داشتند بين آنها صلح برقرار كنم و از مال آن حضرت فديه دهم و آن مبلغ را بپردازم . بنابراين اين مبلغ از آن امام صادق (ع ) است .)) (1005)

در حديث حسن از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( مصلح دروغگو نيست )) (1006) ؛ و آن حضرت درباره قول خداى تعالى : (( و لا تجعلوا اللّه عرضة لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس (1007) فرمود: هرگاه تو را براى اصلاح ميان دو تن دعوت كردند، مگو كه قسم خورده ام تا اين كار را نكنم .)) (1008)

در روايت صحيحى از معاوية بن عمار به نقل از امام صادق (ع ) آمده است :

(( امام (ع ) فرمود:

از جانب من چنين و چنان - درباره امورى كه دستور داده بود - بگو، معاويه مى گويد: عرض كردم : سخن شما را به ايشان مى رسانم آيا خودم مى توانم آنچه را كه شما نفرموده ايد، بگويم ؟ فرمود: آرى ، مصلح دروغگو نيست ، همانا اين صلح است نه دروغ .)) (1009)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق آن است كه معايب همه مسلمانان را بپوشاند. رسول خدا (ص ) فرمود: (( هركه عيب مسلمانى را بپوشاند، خداوند متعال دنيا و آخرت عيبهاى او را بپوشاند.)) (1010)

و آن حضرت فرمود: (( هيچ بنده اى عيب بنده اى را نپوشاند مگر آن كه خداوند روز قيامت عيب او را بپوشاند.)) (1011)

ابوسعيد خدرى گويد، پيامبر (ص ) فرمود:

(( هر شخصى كه عيبى از برادر مؤ منش را ببيند و آن را بپوشاند (به پاداش اين عمل ) وارد بهشت مى گردد.)) (1012)

هنگامى كه ماعز از گناه خود به پيامبر (ص ) خبر داد، آن حضرت فرمود: (( اگر با جامه ات آن را مى پوشاندى براى تو بهتر بود.)) (1013)

پس در اين صورت بر مسلمان واجب است كه عيب خويشتن را بپوشاند و حق اسلامش بر او واجب است همان طورى كه حق اسلام ديگرى بر او واجب است و شرع اسلام پنهان داشتن كارهاى زشت را خواسته است و زشت ترين كارها زناست كه اثبات آن مشروط به اين است كه چهار تن از افراد عادل ببينند آلت مرد در آلت زن ، همچون ميل در سرمه دان ، قرار گرفته است و اين نوع مشاهده هرگز اتفاق نمى افتد و اگر خود قاضى هم با تحقيق آن را بداند، حق ندارد آن را بر ملا كند. اكنون به حكمت الهى بنگر كه چگونه راه فحشا را با وجوب رجم و سنگسار كردن كه بدترين نوع مجازات است بكلى مى بندد؛ وانگهى به پرده پوشى بيش از حد خداوند بنگر كه چگونه با تنگ كردن راه كشف زنا و فحشا، بر گنهكاران از مخلوق پرده پوشى كرده است ! ما اميدواريم كه روز قيامت (روز كشف رازها) از اين بزرگوارى و كرم خدا محروم نمانيم . در حديث است : (( خداوند هرگاه در دنيا عيب بنده اى را بپوشاند، بزرگوارتر از آن است كه آن را در آخرت آشكار كند و اگر در دنيا عيبها را آشكار كند، بالاتر و گرامى تر از آن است كه بار ديگر بر ملا كند.)) (1014) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد ولى ايمان وارد قبلتان نشده است ، غيبت مردم را نكنيد و از عيبهايشان جويا نشويد، زيرا هر كه از عيب برادرش جويا شود، خداوند از عيب او بازجويى كند و هر كه خدا از او عيبجويى كند رسوا شود، هر چند كه در خلوتخانه اش باشد.)) (1015)

نقل كرده اند كه عمر شبى در مدينه از جايى مى گذشت . صداى مردى را در خانه اى شنيد كه آواز مى خواند؛ روى ديوار رفت ديد كه زنى در نزد آن مرد نشسته و شرابى پيش اوست . گفت : اى دشمن خدا آيا گمان بردى خدا را كه معصيت كنى ، معصيت تو را مى پوشاند؟ او گفت : يا اميرالمؤ منين ! شتاب نكن اگر من يك معصيت خدا را كرده ام ، تو سه معصيت خدا را مرتكب شدى . خداى تعالى فرموده است : (( تجسس نكنيد)) در حالى كه تو تجسس كردى . و فرموده است : (( از پشت خانه ها وارد نشويد)) در حالى كه تو از روى ديوار بر من وارد شدى ! و خداى تعالى مى فرمايد: (( جز خانه هاى خودتان به خانه ديگران وارد نشويد...)) در حالى كه تو بدون اجازه وارد خانه من شدى . عمر گفت : آيا اميد خيرى از تو، در صورت گذشت و عفو من وجود دارد؟ گفت : آرى به خدا قسم يا اميرالمؤ منين اگر تو مرا عفو كنى هرگز چنين كارى را دوباره انجام نخواهم داد. پس عمر او را بخشيد و او را به حال خود گذاشت و بيرون آمد.

پيامبر (ص ) فرمود: (( تمام امت من معاف هستند جز افشاگران و افشاگرى آن است كه مردى كار بدى بكند، و بعد كسانى آن را بر ملا كنند.)) (1016)

آن حضرت فرمود:

(( هركس به سخن قومى گوش فرا دهد در حالى كه آنان راضى به شنيدن او نبوده اند، روز قيامت به گوشهاى وى سرب بريزند.)) (1017)

مى گويم :

قبلا از طريق خاصه (شيعه ) احاديثى را در اين باب (( باب اين كه نبايد به خبرهاى مردم گوش داد)) نقل كرديم .

در كافى از امام صادق (ع ) چنين نقل شده است :

(( رسول خدا (ص ) فرمود: هر كه كار زشتى را فاش كند مانند كسى است كه آن كار را انجام داد و هر كه مؤ منى را به عملى سرزنش كند، از دنيا نرود، مگر آن كه خود مرتكب آن عمل شود.)) (1018) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( هركس درباره مؤ منى آنچه با چشمانش ديده ؛ و گوشهايش شنيده ، بگويد از جمله كسانى است كه خداى عز و جل درباره ايشان فرموده است : (( (( ان الذين يحبون الذين ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم .)) (1019)

در حديث صحيح از عبداللّه بن سنان آمده است كه مى گويد:

(( به آن حضرت عرض كردم : آيا ديدن عورت مؤ من بر مؤ من حرام است ؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : مقصود شما عورتين اوست ؟ فرمود: نه آنچه تو فهميدى نيست ، بلكه منظور از عورت مؤ من فاش كردن سر او است .)) (1020)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق آن است كه از رفت و آمد به اماكن تهمت برانگيز - به خاطر نگهدارى دل مردم از بدگمانى و زبانشان از غيبت - دورى كند، زيرا كه مردم هرگاه با ذكر كارهاى اين شخص از خدا نافرمانى كنند و او باعث اين نافرمانى شود، وى شريك معصيت خواهد بود. خداى تعالى فرموده است : (( (( ولا تسبوا الذين يدعون من دون للّه فيسبوا اللّه عدوا بغير علم .)) )) (1021)

پيامبر (ص ) فرمود: (( چگونه مى بينيد كسى را كه به پدر و مادرش دشنام مى دهد؟ عرض كردند: آيا كسى پيدا مى شود كه پدر و مادرش را دشنام دهد؟ فرمود: آرى ، شخصى كه پدر و مادر ديگران را دشنام مى دهد، و آنها نيز پدر و مادر او را دشنام مى دهند.)) (1022)

روايت شده است : (( آن حضرت با يكى از زنانش حرف مى زد، مردى از آن جا عبور مى كرد. رسول خدا (ص ) او را طلبيد و فرمود: فلانى ، اين همسرم صفيه است . عرض كرد، يا رسول اللّه من ممكن است به كسى گمان ببرم ولى نسبت به شما گمان نمى برم . پيامبر فرمود: همانا شيطان در وجود فرزند آدم همانند خون در جريان است .)) (1023) ؛

و در روايتى مى افزايد: (( من ترسيدم كه سوء تفاهمى روى دهد. (آنها دو نفر بودند) و فرمود: توجه داشته باشيد كه او صفيه است ...)) و ديدار صفيه با آن حضرت در دهه آخر ماه رمضان بود.

و از جمله حقوق آن است كه هرگاه مسلمانى به كسى حاجتى داشت كه وى نزد آن شخص منزلتى دارد واسطه شود تا به قدر توانايى اش در برآوردن حاجت او بكوشد.

آن حضرت فرمود: (( همانا نزد من مى آيند، از من مى خواهند و نيازهاى خود را مى طلبند در حالى كه شما نزد من هستيد، پس شما هم وساطت كنيد تا اجر ببريد و خداوند به دستهاى پيامبرش آنچه را صلاح مى داند برآورده سازد)) (1024) ؛

و نيز آن حضرت فرمود:

(( نزد من شفاعت كنيد، تا اجر ببريد زيرا من كارى را مى خواهم انجام دهم ولى به تاءخير مى اندازم تا شما نزد من شفاعت كنيد و اجر ببريد.))

(1025) همچنين آن حضرت فرمود: (( هيچ صدقه اى بالاتر از صدقه زبان نيست . عرض ‍ كردند: آن چگونه است ؟ فرمود: شفاعت كه باعث جلوگيرى از خونريزى مى شود و از اين راه سودى به ديگرى مى رسد و ناراحتى از شخص ديگر بر طرف مى شود.)) (1026)

عكرمه از ابن عباس نقل كرده است كه همسر بريره بنده اى بود به نام مغيث . گويى من مى بينم كه پشت سر بريره گريه مى كند و اشك چشمش بر محاسنش جارى است . پيامبر (ص ) به عباس فرمود: آيا از زيادى محبت مغيث نسبت به بريره و شدت عداوت بريره نسبت به مغيث در شگفت نيستى ؟ پس پيامبر (ص ) به بريره فرمود: اگر برگردى نزد مغيث كه او پدر فرزندان تو است بهتر خواهد بود. عرض ‍ كرد: يا رسول اللّه آيا شما امر مى فرماييد و بايد انجام دهم ؟ فرمود: خير بلكه من شفاعت مى كنم .)) (1027)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى از مفضل بن عمر آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: (( همانا خداى عز و جل دسته اى از مخلوق را آفريده و ايشان را براى قضاى حوايج شيعيان فقير ما برگزيده است تا در برابر آن بهشت را به ايشان پاداش ‍ دهد. پس اگر تو مى توانى از آنها باشى چنان باش . سپس فرمود: به خدا كه ما را پروردگارى است كه ما او را پرستش مى كنيم و چيزى را شريك او نمى سازيم )) (1028) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( برآوردن حاجت مؤ من بالاتر از آزاد كردن هزار بنده و باز كردن هزار اسب در راه خداست .)) (1029) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( برآوردن حاجت مرد مؤ منى ، در نزد خدا از بيست حجى كه در هر حج هزار دينار خرج شود بالاتر است .)) (1030)

از اسماعيل بن عمار صيرفى نقل شده كه مى گويد: (( به امام صادق (ع ) عرض ‍ كردم : فدايت شوم ، آيا مؤ من براى مؤ من رحمت است ؟ فرمود: آرى گفتم : چگونه رحمت است ؟ فرمود: هر مؤ منى كه براى حاجتى نزد برادر مؤ منش برود رحمتى است كه خداوند آن را به سوى وى فرستاده و برايش آماده كرده است ، پس اگر حاجتش را برآورده سازد رحمت خدا را پذيرفته و اگر حاجت او را رد كند با وجود آن كه مى توانسته است برآورد رحمتى را كه خداى متعال به سوى او فرستاده و آماده كرده بود، رد كرده است و خداى تعالى آن رحمت را تا روز قيامت اندوخته مى كند تا كسى كه حاجتش رد شده درباره آن قضاوت كند، اگر بخواهد آن رحمت را به خود برگرداند و اگر بخواهد به ديگرى ارجاع دهد، اى اسماعيل هرگاه روز قيامت خود اين شخص در مورد اين رحمت مشروع قاضى باشد به نظر تو اين رحمت را به چه كسى خواهد داد، گفتم گمان مى كنم به خودش بدهد؛ فرمود: گمان نكن ، بلكه يقين بدان كه او آن رحمت را به خود اختصاص خواهد داد.

اى اسماعيل هر كه براى حاجتى نزد برادرش رود كه او بتواند آن را برآورده سازد و برآورده نكند، خداوند مارى را در قبر او بر وى مسلط كند كه انگشت ابهامش را تا روز قيامت بگزد چه آن ميت در قيامت آمرزيده شود و چه معذب باشد.)) (1031)

از ابان بن تغلب روايت شده است :

(( امام صادق (ع ) مى فرمود: (( هركس هفت شوط خانه كعبه را طواف كند خداى متعال شش هزار حسنه براى او مى نويسد و شش هزار گناه او را مى زدايد و شش ‍ هزار درجه او را بالا مى برد؛ ابان اضافه مى كند: سپس امام (ع ) فرمود: برآوردن حاجت مؤ من بالاتر از طواف و طواف است تا ده طواف را نام برد.)) (1032)

و از آن حضرت نقل شده است : (( هر مسلمانى كه حاجت مسلمانى را روا كند، خداى تعالى به او خطاب كند كه : ثواب تو به عهده من است و من به غير از بهشت براى تو راضى نباشم .)) (1033) ؛

و از آن حضرت نقل شده است : (( هر كس در راه حاجت برادر مؤ منش قدم بردارد تا آن را برآورده سازد و هدفش اجر الهى باشد، خداى عز و جل براى او پاداشى همانند پاداش يك حج و يك عمره قبول شده و روزه دو ماه حرام را با اعتكاف در مسجدالحرام بنويسد و كسى كه به نيت برآوردن حاجت مؤ منى قدمى بردارد ولى نتواند آن را برآورد، خداوند براى او پاداش يك حج قبول شده بنويسد، بنابراين به كار خير رغبت كنيد.)) (1034) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( در احسان به برادران ايمانى بر يكديگر پيشى گيريد و اهل خير باشيد، زيرا بهشت درى به نام معروف دارد و فقط كسى كه در زندگى دنيا نيكى كرده است از آن در وارد مى شود، همانا بنده در راه برآوردن حاجت برادر مؤ منش گام بر مى دارد و خداوند متعال دو فرشته بر او مى گمارد؛ يكى در سمت راست و ديگرى در طرف چپ او، تا از پروردگار براى او آمرزش بخواهند و براى روا شدن حاجت او دعا كنند. سپس فرمود: به خدا سوگند كه اگر آن مؤ من به حاجتش برسد، رسول خدا (ص ) از او خوشحال تر خواهد بود.)) (1035)

از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( خداى عز و جل به موسى (ع ) وحى كرد: همانا از جمله بندگانم كسى است كه به وسيله حسنه به من تقرب جويد و من او را در بهشت حاكم سازم ، موسى (ع ) عرض ‍ كرد: پروردگارا حسنه چيست ؟ فرمود: اين است كه همراه برادر مؤ منش در راه برآوردن حاجت او قدم بردارد، خواه آن حاجت برآورده شود يا نشود.)) (1036) ؛

و از آن حضرت نقل شده است : (( همانا به مؤ من حاجتى از طرف برادرش عرضه مى شود كه از عهده او ساخته نيست ولى بدان همت مى گمارد و علاقه مند است كه آن را برآورد. خداى تعالى او را به سبب همتش وارد بهشت مى كند.)) (1037) ؛

و از آن حضرت نقل شده است : (( كسى كه در كمك كردن به برادر مسلمانش بخل ورزد و از اقدام در انجام حاجت او دريغ كند، ناچار به كسى كمك كند كه در آن مرتكب معصيت شود و مزدى هم نبرد.)) (1038)

از ابوالحسن (ع ) نقل شده است كه مى فرمود:

(( همانا براى خدا در زمين بندگانى است كه در برآوردن حوايج مردم مى كوشند. اينان در روز قيامت در امانند و هر كه مؤ منى را شاد كند خداوند در روز قيامت دلش ‍ را شاد سازد.)) (1039)

امام صادق (ع ) فرمود: (( هر كه براى خدا در راه برآوردن حاجت برادر مسلمانش ‍ بكوشد خداوند عز و جل هزار هزار حسنه برايش مقرر فرمايد كه بدان سبب خويشان و همسايگان و برادران آشنايانش آمرزيده شوند و چنانچه كسى در دنيا به او احسانى كرده باشد، روز قيامت به شخص اولى گويند: به آتش درآى و هر كس را بيابى كه در دنيا به تو احسانى كرده است به اذن خدا خارج كن ، مگر اين كه ناصبى (دشمن اهل بيت (ع )) باشد.)) (1040) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: كسى كه مؤ منى را يارى كند خداى تعالى هفتاد و سه گرفتارى را از او بردارد كه يكى در دنيا هفتاد و دو تاى ديگر به هنگام گرفتاريهاى بزرگ است ، يعنى (روز قيامت ) هنگامى كه مردم به خود مشغولند.)) (1041) ؛

و از آن حضرت نقل شده است : (( هركس نسبت به برادر مؤ من گرفتار و تشنه كامش به هنگام بى تابى اش فريادرسى كند و او را از گرفتارى نجات دهد و در رسيدن به حاجتش او را يارى كند خداى عز و جل به سبب آن عمل ، هفتاد و دو رحمت از جانب خود برايش مقرر گرداند كه يكى از آنها را بزودى (در اين دنيا) به او مرحمت كند و به سبب آن امر، زندگى او را اصلاح كند و هفتاد و يك رحمت ديگر را براى هراس و بيمهاى روز قيامت او اندوخته كند.)) (1042) و اخبار از اهل بيت (ع ) در اين زمينه بى شمار است .

غزالى گويد :

و از جمله حقوق آن است كه پيش از آغاز سخن با هر مسلمانى ، سلام گويد و در وقت سلام مصافحه كند، پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كس پيش از سلام ، سخن آغاز كند، پاسخش ندهيد مگر اين كه آغاز به سلام كند.)) (1043)

يكى از اصحاب گويد:

(( بر رسول خدا (ص ) وارد شدم و سلام نگفتم و اجازه نخواستم . فرمود: برگرد و بگو: (( سلام عليكم )) و بعد وارد شو.)) (1044)

جابر نقل كرده ، مى گويد: رسول خدا (ص ) فرمود: (( هرگاه وارد خانه اى شديد، به اهل خانه سلام دهيد، زيرا وقتى كه يكى از شما سلام مى دهد، شيطان با او وارد خانه نمى شود.)) (1045) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( وضو را به طور كامل و تام انجام بده كه باعث طول عمر مى شود و به هر كس از امت من برخورد كردى سلام بده كه حسناتت افزون مى گردد و هر گاه وارد منزلى شدى به اهل آن منزل سلام بده كه خير خانه ات زياد مى شود.)) (1046) ؛ خداى تعالى فرموده است : (( و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردودها )) (1047) ؛ و فرموده است : (( اذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم . )) (1048)

آن حضرت فرمود:

(( به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست به بهشت وارد نشوند، مگر ايمان آورند و مؤ من نگردند مگر آن كه به يكديگر محبت كنند. آيا نمى خواهيد كه شما را بر عملى راهنمايى كنم كه هر گاه آن را انجام دهيد با هم دوست شويد؟ عرض ‍ كردند: چرا يا رسول اللّه ، فرمود: در بين خود سلام را آشكارا بگوييد.)) (1049) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( وقتى كه مسلمانى به مسلمان ديگر سلام مى دهد و او پاسخ مى گويد، فرشتگان هفتاد بار به او درود مى فرستند.)) (1050)

و نيز فرمود: (( فرشتگان تعجب مى كنند از مسلمانى كه از كنار مسلمان ديگرى مى گذرد و به او سلام نمى دهد.)) (1051) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( سواره به پياده سلام مى دهد، و هرگاه يك نفر از ميان جمعى سلام دهد، از طرف همه كفايت مى كند.)) (1052)

(( مردى خدمت رسول خدا (ص ) آمد و گفت : (( سلام عليكم ؛ )) پيامبر (ص ) فرمود: ده حسنه دارد؛ ديگرى آمد و عرض كرد: (( سلام عليكم و رحمة اللّه ؛ )) فرمود: بيست حسنه دارد، و ديگرى آمد و گفت : (( سلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته )) فرمود: سى حسنه دارد.)) (1053) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( به يهود و نصارى آغاز سلام نكنيد و هرگاه يك نفر از آنها را در بين راه ديديد به تنگترين طرف راه آنها را ناگزير سازيد.)) (1054) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( سواره بر پياده سلام مى دهد و پياده بر نشسته و اشخاص كم به اشخاص زياد و كوچك بر بزرگ سلام مى كند.)) (1055) ؛

آن حضرت فرمود: (( هرگاه كسى از شما به انجمنى رسيد بايد سلام دهد؛ پس اگر خواست بنشيند بايد بنشيند سپس وقتى كه از جا برخاست بايد سلام دهد سلام نوبت اول سزاوارتر از سلام بعدى نيست .)) (1056)

از آن حضرت نقل شده است :

(( هرگاه مردى بر گروهى گذر كند و بر ايشان سلام دهد، و آنان پاسخ دهند، سلام دهنده بر ايشان يك درجه فضيلت دارد، به خاطر اين كه آنها را به ياد سلام انداخته است و اگر آنها پاسخ ندادند، گروهى بهتر و پاكيزه تر از ايشان پاسخ دهند - و يا فرمود: بالاتر از ايشان .)) (1057)

روايت شده است كه مردى به رسول خدا (ص ) در حالى كه بول مى كرد سلام داد و آن حضرت جواب سلام او را نداد. بنابراين سلام دادن بر كسى كه قضاى حاجت مى كند، كراهت دارد.)) (1058)

و كراهت دارد از ابتدا مى گويد: (( عليك السلام )) ، مردى به رسول خدا (ص ) اين طور سلام داد؛ پيامبر (ص ) فرمود: (( همانا (( عليك السلام )) ، سلام دادن مرده است . سه مرتبه اين جمله را تكرار فرمود و سپس اضافه كرد: هرگاه كسى از شما برادرش را ديد بايد بگويد: (( سلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته . )) )) (1059)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) در اين باب روايتى است در كافى از امام صادق (ع ) كه فرمود: (( سلام دادن مستحب و پاسخ آن واجب است .)) (1060) ؛

و با همين سند مى فرمايد: (( رسول خدا (ص ) فرمود: هر كس پيش از سلام دادن سخن آغاز كند پاسخش را ندهيد، و فرمود: پيش از آن كه سخنى بگوييد ابتدا سلام دهيد، پس هر كس پيش از سلام ، سخن آغاز كند پاسخش را ندهيد.)) (1061) ؛

و با همان اسناد، مى فرمايد:

(( رسول خدا (ص ) فرمود: نزديكترين مردم به خدا و رسولش كسى است كه سخن را با سلام آغاز كند.)) (1062)

از امام باقر (ع ) است كه فرمود:

(( سليمان (ع ) مى گفت : سلام خدا را آشكار كنيد، زيرا سلام خدا به ستمگران نمى رسد.)) (1063) ؛

و از آن حضرت است :

(( براستى كه خداى تعالى دوست مى دارد آشكار گفتن سلام را.)) (1064)

از امام صادق (ع ) نقل شده است :

(( خداى تعالى فرمود: بخيل كسى است كه از سلام دادن بخل ورزد.)) (1065)

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( هرگاه يكى از شما سلام دهد بايد با صداى بلند سلام دهد و نبايد بگويد: من سلام دادم و جواب سلام مرا ندادند زيرا شايد سلام داده و آنها نشنيده اند. پس ‍ هرگاه يكى از شما به سلام پاسخ دهيد بايد با صداى بلند پاسخ دهد و مسلمانى نگويد: من سلام كردم و جواب مرا ندادند. سپس فرمود: على (ع ) مى فرمود: خشم نكنيد و كسى را هم به خشم نياوريد، سلام را به صورت آشكار بگوييد و سخن خوشى بر زبان آوريد؛ در شب نماز بخوانيد آن وقتى كه مردمان در خوابند تا به سلامتى وارد بهشت شويد، سپس اين آيه را تلاوت كرد: (( السلام المؤ من المهيمن )) (1066) )) (1067)

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( هر كس بگويد: (( السلام عليكم )) ده حسنه دارد و هر كه بگويد: (( السلام عليكم و رحمة اللّه ، )) بيست حسنه دارد، و هر كه بگويد: (( (( السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته ، )) سى حسنه دارد.)) (1068)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( سه كس اند كه اگر يك نفر هم باشند درباره آنها به صورت جمع پاسخ داده مى شود: يكى در مورد كسى كه عطسه بزند، گفته مى شود: (( يرحمكم اللّه )) (خدا شما را بيامرزد) اگر چه ديگرى با او نباشد؛ و ديگر آن كه سلام مى دهد و مى گويد: (( السلام عليكم )) (درود بر شما) و ديگر آن مردى كه براى ديگرى دعا مى كند و مى گويد: (( عافاكم اللّه )) (خداوند شما را عافيت بخشد) اگر چه يك نفر باشد، در حقيقت ديگرى با او هست .)) (1069) ؛

و از آن حضرت است كه فرمود:

(( سه كس اند كه نبايد سلام دهند: كسى كه همراه جنازه مى رود، كسى كه به نماز جمعه مى رود و كسى كه در حمام است .)) (1070) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( از نشانه تواضع اين است كه با هركس برخورد كردى سلام دهى .)) (1071) ؛

و نيز فرمود:

(( كوچك به بزرگ و رهگذر به نشسته و جمع اندك بر جمع زياد سلام مى دهد.)) (1072)

از آن حضرت است كه فرمود: (( گروه كوچكتر به گروه بزرگتر سلام دهند، و سواره ها به پياده ها و استرسواران به الاغ سواران و اسب سواران به استرسواران سلام كنند.)) (1073) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( سواره بر پياده و پياده بر نشسته سلام مى دهد و هرگاه گروهى به گروهى برخوردند، گروه كوچكتر به گروه بزرگتر سلام مى دهد و هرگاه يك نفر به جمعى رسيد آن يك نفر به جمع سلام مى دهد.)) (1074) ؛

و از آن حضرت نقل شده است :

(( هرگاه گروهى در مجلسى باشند و گروه ديگرى وارد شوند، آنهايى كه تازه وارد مى شوند بايد سلام دهند.)) (1075) ؛

و از آن حضرت است كه فرمود:

(( هرگاه از جمعى ، يك تن سلام كند براى ديگران كفايت مى كند و چون يكى از جمع پاسخ دهد براى ديگران كافى است .)) (1076) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) به زنها سلام مى كرد و آنها نيز جواب مى دادند و اميرالمؤ منين (ع ) نيز سلام مى داد ولى خوش نداشت كه به زنان جواب سلام دهد و مى فرمود: از آن بيم دارم كه از آوازش مرا خوش آيد و زيادتر از اجرى كه مى طلبم ، گناه عايد من شود.)) (1077)

از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( اميرالمؤ منين (ع ) بر مردمانى گذر كرد و به آنها سلام داد؛ در جواب گفتند: (( عليك السلام و رحمة اللّه و بركاته و مغفرته و رضوانه ، )) اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: درباره ما از آنچه فرشتگان به پدرمان ابراهيم (ع ) گفتند، زياده نگوييد، همانا فرشتگان عرض كردند: (( رحمة اللّه و بركاته عليكم اهل البيت )) )) (1078) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( مردى يهودى بر رسول خدا (ص ) وارد شد در حالى كه عايشه در حضور آن حضرت بود و گفت : (( السلام عليكم )) (مرگ بر شما) رسول خدا (ص ) در پاسخ فرمود: (( عليك )) (بر تو)، سپس ديگرى وارد شد و همان طور سلام داد و رسول خدا (ص ) پاسخى همانند رفيقش به او داد، پس سومى وارد شد و مانند آن را گفت ، و رسول خدا (ص ) به مثل آن دو نفر پاسخش را داد. عايشه خشمگين شد و گفت : مرگ و خشم و لعنت بر شما باد اى گروه يهود؛ اى برادران ميمونها و خوكها! پس رسول خدا (ص ) رو به عايشه كرد و فرمود: اگر ناسزاگويى به صورت مجسم مى شد، هر آينه صورت زشتى داشت ، بر هيچ چيز نرمش و مدارا نهاده شده است ، مگر آن چيز را آراسته و از هيچ چيز برداشته نشده است مگر آن كه چهره آن را زشت كرده است ، عرض كرد: يا رسول اللّه آيا نشنيدى كه اينان گفتند: (( السلام عليكم ؟ )) فرمود: چرا، آيا تو هم نشنيدى كه من چه جواب دادم ؛ گفتم : (( عليكم ؟ )) بنابراين هرگاه مسلمانى به شما سلام داد، در پاسخ (( سلام عليكم )) بگوييد و اگر كافرى بر شما سلام داد در پاسخش (( عليك ، )) بگوييد.)) (1079)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( به اهل كتاب آغاز به سلام نكنيد و اگر آنها به شما سلام دادند شما در جواب بگوييد (( عليكم )) (بر شما)) ) (1080) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( در پاسخ يهودى و نصرانى مى گويى : سلام .)) (1081)

از عبدالرحمن بن حجاج نقل شده است كه مى گفت :

(( به حضرت موسى بن جعفر (ع ) عرض كردم : بفرماييد كه اگر من به پزشك نصرانى نياز داشتم ، مى توانم بر او سلام دهم و در حقش دعا كنم ؟ فرمود: آرى اما دعاى تو سودى به حال او ندارد.)) (1082)

از امام رضا (ع ) نقل شده كه مى فرمايد:

(( به امام صادق (ع ) عرض كردند: درباره يهودى و نصرانى چگونه دعا كنيم ؟ فرمود: بگوييد: به خدا به دنياى تو بركت دهد.)) (1083)

غزالى گويد :

مصافحه كردن نيز به همراه سلام دادن سنت است . پيامبر (ص ) مى فرمايد: (( هرگاه دو مسلمان به يكديگر برخورد كردند، مصافحه كنند، چرا كه هفتاد مغفرت ميان آنها تقسيم مى شود كه شصت و نه مغفرت متعلق به كسى است كه چهره اش بازتر است .)) (1084) ؛

از آن حضرت نقل شده است :

(( تمام درودهايتان با مصافحه كامل مى شود.)) (1085)

و آن حضرت فرمود:

(( مصافحه آن است كه مسلمان برادر مسلمانش را ببوسد.)) (1086)

از نظر دينى بوسيدن دست شخص بزرگ به عنوان تبرك و براى گراميداشت تو مانعى ندارد، از ابن عمر روايت شده كه مى گويد: ما دست پيامبر (ص ) را مى بوسيديم ؛ (1087)

از كعب بن مالك نقل شده است كه مى گويد:

(( وقتى آيه اى درباره تو به من نازل شد، خدمت پيامبر (ص ) رسيدم و دستش را بوسيدم .)) (1088)

روايت كرده اند كه عربى باديه نشين عرض كرد:

يا رسول اللّه (ص ) اجازه مى فرماييد سر و دستتان را ببوسم ؟ پيامبر (ص ) اجازه فرمود و او بوسيد. (1089)

از براء بن عازب نقل شده است :

(( كسى كه به پيامبر (ص ) سلام داد در حالى كه آن حضرت وضو مى گرفت ؛ آن حضرت جواب سلام او را نداد تا اين كه از وضو گفتن فارغ شد و آن وقت جواب داد و دست مباركش را به سمت او دراز و با او مصافحه كرد. آن مرد عرض كرد: يا رسول اللّه ! من چنين عملى را از كسى جز عجمها نديده بودم ! پيامبر (ص ) فرمود: مسلمانان ، هرگاه با هم ملاقات كنند و مصافحه بگيرند، گناهانشان مى ريزد.)) (1090) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر دو نفرى از مسلمانان كه با يكديگر ملاقات كنند و مصافحه بگيرند؛ پيش از جدا شدن ، خداوند آنها را بيامرزد.)) (1091)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى از ابوعبيده نقل شده كه مى گويد:

(( من هم كجاوه امام باقر (ع ) بودم ، اول من سوار مى شدم و بعد آن حضرت ؛ چون در جاى خود قرار مى گرفتيم ، حضرت به من سلام مى داد و مانند مردى كه رفيقش ‍ را به تازگى نديده است ، احوال پرسى و مصافحه مى كرد، و هنگام پياده شدن آن حضرت پيش از من پياده مى شد، چون روى زمين قرار مى گرفتيم ، به من سلام مى كرد و مانند كسى كه رفيقش را به تازگى نديده سلام مى داد و احوال پرسى مى فرمود؛ عرض كردم : يا بن رسول اللّه ! شما كارى مى كنيد كه هيچ كس چنان نكرده است و اگر يك بار هم بكند، زياد است . فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمى دانى ؟ هرگاه دو مؤ من به هم برسند و يكى با ديگرى مصافحه كند، همواره گناهان آن دو بريزد همان طورى كه برگ از درخت مى ريزد و خدا به آنها عنايت مى فرمايد تا وقتى كه از هم جدا شوند.)) (1092) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( هرگاه دو مؤ من با هم برخورد كنند و مصافحه بگيرند، خداوند دست خود را ميان دست آنان بگذارد و با آن كه رفيقش را بيشتر دوست مى دارد، مصافحه كند.)) (1093)

از ابوحمزه نقل شده كه گويد:

(( با امام باقر (ع ) هم كجاوه بوديم ؛ چون بار بر زمين گذاشتيم ، حضرت اندكى قدم زد و برگشت و دست مرا گرفت و بگرمى فشرد من عرض كردم : فدايت شوم من كه در كجاوه همراه شما بودم ؟ فرمود: مگر نمى دانى چون مؤ من گردشى كند و سپس با برادرش مصافحه كند خداوند به آنها توجه فرمايد و همواره به آنها عنايت كند و به گناهانشان گويد: فرو ريزد و گناهان فرو ريزند. - اى ابوحمزه ! - همان طورى كه برگ درختان فرو مى ريزند و آنها خالى از گناه از يكديگر جدا شوند.)) (1094) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: چون يكى از شما با برادرش ديدار كند بايد سلام دهد، و مصافحه بگيرد، زيرا خداى عز و جل فرشتگان را به اين عمل گرامى داشته است ، پس شما كار فرشتگان را بكنيد.)) (1095) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: چون به يكديگر رسيديد با سلام و مصافحه برخورد كنيد و چون از هم جدا مى شويد با طلب آمرزش جدا شويد - در بعضى نسخه ها آمده است : با طلب عفو و گذشت جدا شويد.)) (1096)

امام صادق (ع ) فرمود:

(( مسلمانان هرگاه با رسول خدا (ص ) به جنگ مى رفتند و از جاى پر درختى گذر مى كردند و سپس به فضاى باز مى رسيدند به يكديگر نگريسته و مصافحه مى گرفتند.)) (1097) ؛

و از آن حضرت نقل است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) هرگاه با مردى مصافحه مى گرفت ، دست خود را از دست او نمى كشيد تا وقتى كه آن مرد دستش را از دست حضرت بكشيد.)) (1098) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( با يكديگر مصافحه بگيريد كه مصافحه كينه را از بين مى برد.)) (1099) ؛

و از آن حضرت نقل شده است :

(( مصافحه مؤ من از مصافحه فرشتگان افضل است )) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( وقتى كه دو مؤ من با يكديگر معانقه كنند رحمت خدا آنها را فرا گيرد و چون هم را در آغوش گيرند و هدفى جز رضاى خدا نداشته باشند به آنها گفته مى شود: آمرزيده شديد، عمل را از سر گيريد، و چون با يكديگر سخن گويند فرشتگان به هم گويند: از آنها دور شويد كه رازى دارند و خداوند بر ايشان پرده انداخته است . اسحاق گويد: عرض كردم : فدايت شوم بنابراين سخن آنها نوشته نمى شود در حالى كه خداى تعالى مى فرمايد: (( ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد )) (1100) امام صادق (ع ) آه عميقى كشيد و بعد گريه كرد به حدى كه محاسنش تر شد و فرمود: همانا خداى تعالى به احترام آن دو مؤ من به فرشتگان فرمود از آنها در وقت ديدارشان فاصله گيرند، اگر فرشتگان الفاظ آنها را ننويسند و سخنشان را ندانند ولى خدايى كه داناى راز و پنهان تر از راز است سخن آنها را مى داند و ثبت مى فرمايد.)) (1101) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( شما (شيعيان ) را نورى است كه بدان وسيله در دنيا شناخته مى شويد تا آن جا كه هرگاه كسى از شما با برادرش ملاقات كند محل نور را در پيشانى او ببوسد.)) (1102) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( نبايد سر و دست كسى از شما را ببوسند مگر از رسول خدا (ص ) يا كسى كه رسول خدا (ص ) اراده كرده باشد.)) (1103)

از على بن مزيد صاحب سابرى نقل شده است كه مى گويد: (( خدمت امام صادق (ع ) رسيدم و دستش را گرفتم و بوسيدم . فرمود: آگاه باش كه بوسيدن دستى جز دست پيامبر (ص ) و وصى او شايسته نيست . (1104) )) (1105) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود :

(( بوسيدن دهان كسى سزاوار نيست جز دهان همسر يا فرزند خردسال .)) (1106)

از ابوالحسن (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( هر كه به خاطر خويشاوندى بستگانش را ببوسد اشكالى ندارد و بوسيدن صورت برادر و بوسه زدن ميان دو چشم امام ، خوب است .)) (1107)

غزالى گويد :

خم شدن در وقت سلام دادن منع شده است . انس گويد: (( عرض كرديم : يا رسول اللّه ! آيا ما مى توانيم براى يكديگر (به نشانه احترام ) خم شويم ؟ فرمود: خير، عرض ‍ كرد: مى توانيم يكديگر را ببوسيم ؟ فرمود: خير، عرض كرد: مصافحه بگيريم ؟ فرمود: آرى .)) (1108)

راجع به آغوش كشيدن و بوسيدن به هنگام بازگشت از سفر، در خبر آمده است (1109) كه ابوذر - رضى اللّه عنه - گويد: هر گاه من با پيامبر خدا (ص ) ملاقات كرم با من مصافحه كرد؛ روزى مرا طلبيد. من در خانه نبودم . وقتى كه مطلع شدم ، خدمتش ‍ رسيدم در حالى كه روى بستر نشسته بود، مرا در آغوش گرفت و حالش بهتر و بهتر شد.)) (1110)

گرفتن ركاب دانشمندان براى احترام در خبر آمده است ، ابن عباس ركاب زيد بن ثابت را گرفت .

(1111) ايستادن ، به منظور بزرگ جلوه دادن كسى نه احترام به او، مكروه است و در مسجد كراهت بيشترى دارد زيرا مسجد جاى نماز است و قيام تنها براى خدا شايسته است و

نبايد كسى را شريك او دانست ؛

خداى تعالى مى فرمايد:

(( و لا يشرك بعبادة ربه احدا. (1112)

نشستن در مسجد عبادت است . بنابراين قيام در مسجد براى كسى كه وارد مى شود مكروه است ، زيرا شريك ساختن ديگرى در عبادت است .

انس گويد:

هيچ كس از رسول خدا (ص ) در نزد ما محبوب تر نبود؛ با وجود اين وقتى كه او را مى ديدند به دليل اين كه مى دانستند آن حضرت ايستادن را دوست ندارد، از جا بلند نمى شدند. (1113) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر كه خشنود مى شود از اين كه مردم براى او از بلند شوند خداوند نشيمنگاه او را پر از آتش كند.)) (1114) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( كسى حق ندارد، ديگرى را از جايى كه نشسته است بلند كند سپس خودش ‍ بنشيند. ليكن شما جا باز كنيد و به يكديگر جا دهيد)) (1115) ؛ و مسلمانان به دليل همين نهى پيامبر (ص ) از قيام در مجالس اجتناب مى كردند.

آن حضرت فرمود:

(( هرگاه مردم در جاى خودشان نشستند، اگر مردى برادرش را بطلبد و براى او جا باز كند و او بيايد، اين عمل كرامتى است كه بدان وسيله برادرش را گرامى داشته است و اگر جا باز نكرده باشد بايد نگاه كند كجا، بازتر است و همان جا بنشيند.)) (1116)

شخص تازه وارد وقتى كه سلام داد و جايى براى نشستن پيدا نكرد، مستحب است بر نگردد، بلكه پشت رديف جلو بنشينيد. رسول خدا (ص ) در مسجد نشسته بود، ناگهان سه نفر آمدند؛ دو تن به سمت رسول خدا رفتند و يكى از آنها گوشه اى را پيدا كرد و نشست و دومى پشت سر ايشان نشست و اما ديگرى به عقب برگشت و مى رفت ، وقتى كه رسول خدا (ص ) فارغ شد، فرمود: آيا شما را از اين سه نفر، خبر ندهم ؟ اما يكى از آنها به خدا پناه برد و خداوند او را جا داد و اما دومى خجالت كشيد، خداوند از او خجالت كشيد، و اما سومى از خدا رو گرداند و خداوند نيز از او رو گرداند.)) (1117)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى است در تهذيب از بسطام از قول امام صادق (ع ) كه (( مردى به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم ، آيا شخص مى تواند برادرش را در آغوش بگيرد؟ فرمود: آرى ، رسول خدا (ص ) روزى كه خيبر فتح شد، خبر آوردند كه جعفر از حبشه آمد، فرمود: به خدا سوگند كه نمى دانم از كدام يك از اين دو خبر بيشتر خوشحال باشم ؛ از آمدن جعفر يا فتح خيبر؟ فرمود: چيزى نگذشت كه جعفر آمد، مى گويد: رسول خدا (ص ) از جاى جست او را در آغوش گرفت و ميان دو چشمش را بوسيد.)) (1118)

در مكارم الاخلاق طبرسى از پيامبر (ص ) نقل شده است كه فرمود: (( آن طورى كه عجمها براى يكديگر بلند مى شوند، بلند نشويد.)) (1119)

استاد شهيد ما - خدايش بيامرزد - در كتاب قواعد خود، مى گويد: احترام مؤ من به هر شكلى كه در هر زمان معمول است ، جايز است هر چند كه از گذشتگان نقل نشده باشد، به خاطر دلالت عمومات بر اين جواز، خداى تعالى مى فرمايد: (( ذالك و من يعظم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب )) (1120) ؛ و خداى تعالى فرمود: (( ذالك و من يعظم حرمات اللّه فهو خير له عند ربه )) (1121) ؛ و براى اين سخن پيامبر (ص ): (( با هم دشمنى نكنيد، حسد نورزيد و از هم دورى نكنيد و جدا نشويد بلكه شما بندگان خدا با هم برادر باشيد.)) بنابراين از جا بلند شدن و تعظيم به وسيله خم شدن و نظاير آن جايز است و چه بسا آن جا كه ترك اينها به دشمنى و بريدن از يكديگر و يا اهانت مؤ من بينجامد، اداى آنها واجب باشد. در روايت صحيح آمده است كه پيامبر (ص ) براى فاطمه زهرا (ع ) از جا بلند شد و وقتى كه جعفر - رضى اللّه عنه - از حبشه آمد از جا برخاست و رو به انصار كرد و فرمود: (( به احترام سرورتان از جا برنخيزيد)) ؛ و نقل كرده اند كه آن حضرت براى عكرمه بن ابى جهل وقتى كه از يمن برگشت به دليل خشنودى اش از بازگشت وى از جا برخاست .

اگر بگويى كه رسول خدا (ص ) فرموده است : (( هر كه دوست دارد زنان و مردان براى او سرپا بايستد خداوند نشيمنگاه او را پر آتش كند.)) (1122) ؛ و نقل كرده اند كه آن حضرت راضى نبود كسى برايش از جا بلند شود، اين بود كه هرگاه بر مى خاست ، چون مى دانستند كه آن حضرت ايستادن را دوست ندارد، كسى از جا بر نمى خاست و هرگاه از آنها جدا مى شد مردم بر مى خاستند و چون تعظيم آن حضرت بر آنها لازم بود تا وارد منزل مى شد او را همراهى مى كردند.

مى گويم :

سرپا ايستادن مردان عملى بود كه ستمكاران در مجالس خود انجام مى دادن آنها مردم را مجبور مى كردند به پا خيزند و تا زمانى كه مجلس ادامه داشته باشد سرپا بياستند نه اين به پا خاستن كه زمانى كوتاهى بود؛ و به فرض قبول سخن شما، آن موردى است كه شخص قصد برترى جويى و بزرگى بر مردم را دارد، در نتيجه هر كس به احترام او بلند نشود از او بازخواست مى كند، اما كسى كه خود اين كار را مى كند به قصد دفع اهانت و توهين از خود، باكى بر او نيست ، زيرا دفع ضرر از خود واجب است و اما نارضايتى پيامبر (ص ) به خاطر فروتنى براى خدا و سبكبارى اصحابش بود. همچنين مى گوييم : براى مؤ من شايسته است كه آن حالت را نپسندد و خويشتن را اگر ميل به آن داشته وادار به ترك آن نسازد و از طرفى صحابه از جا بلند مى شدند، همان طورى كه در حديث آمده بود و بعيد است كه پيامبر (ص ) به عمل آنها واقف نبوده باشد با اين كه عمل ايشان دليلى بر جواز آن مى باشد. پايان سخن شهيد.

ليكن شايسته است كه اين تعظيم را مخصوص دينداران بدانيم ، در محاسن برقى از امام صادق (ع ) رسيده است : (( درباره مردى كه به خاطر احترام به كسى از جا بلند شد از آن حضرت پرسيدند؟ فرمود: كراهت دارد مگر به خاطر ديانت آن مرد

باشد.)) (1123)

در كافى از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( هركه از مجلس بدون تشريفات راضى باشد، خداى متعال و فرشتگانش همواره بر او رحمت مى فرستد تا از آن مجلس برخيزد.)) (1124) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) چنين بود كه به هر منزلى وارد مى شد، در نزديكترين جاى ورودش مى نشست .)) (1125) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است : از جمله حقوق شخصى كه بر اهل خانه وارد مى شود آن است كه هنگام ورود و خروجش لحظه اى كوتاه با او همقدم شوند و فرمود كه رسول خدا (ص ) فرموده است : هرگاه يكى از شما بر برادر مسلمانش در خانه او وارد شود، تا وقتى كه از آن جا بيرون رود، صاحبخانه بايد بدو اعتماد كند و او را امين بداند.))

(1126) در قرب الاسناد از آن حضرت به نقل از پدر بزرگوارش (ع ) آمده است كه فرمود:

(( هرگاه كسى از شما به منزل برادر مسلمانش وارد شد، بايد هر جا كه صاحبخانه دستور داد بنشيند، زيرا صاحبخانه در داخل خانه خودش ، جايى را كه بايد از نظر دور بماند بهتر از ديگران مى شناسد.)) (1127)

غزالى گويد :

از جمله حقوق برادر مؤ من آن است كه ناموس ، جان و مال او را تا جايى كه مى تواند از تجاوز ديگران محفوظ نگه دارد و جلو ظلم ديگران را بگيرد و به خاطر حفظ او مبارزه و او را يارى كند. ابودرداء روايت كرده است كه مردى از مرد ديگرى نزد رسول خدا (ص ) بدگويى كرد و مردى از حاضران از او دفاع كرد. پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كس از حرمت برادرش دفاع كند، اين عمل او حجابى از آتش خواهد شد.)) (1128) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هرگاه مسلمانى از آبروى برادرش دفاع كند بر خداوند واجب است كه روز قيامت ، آتش جهنم از او باز دارد.)) ؛

و از آن حضرت نقل شده است : (( هر كس در نزد او از برادر مسلمانش به بدى ياد كنند و او بتواند، هر چند به كلمه اى ، او را يارى كند و يارى نكند خداوند عز و جل در دنيا و آخرت او را خوار و ذليل كند؛ و هر كه در نزد وى از برادر مسلمانش به بدى ياد كنند و او يارى اش كند، خداوند متعال در دنيا و آخرت او را يارى كند.)) (1 129) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر كه در دنيا از آبروى برادر مسلمانش حمايت و جانبدارى كند، خداوند در روز قيامت فرشته اى را ماءمور كند تا او را از آتش دوزخ حفظ كند.)) (1130)

جابر و ابوطلحه گويند: شنيديم كه رسول خدا (ص ) فرمود: (( هر مسلمانى مسلمان ديگرى را در جايى كه آبرو و حرمتش در خطر است يارى كند خداوند در جايى كه دوست دارد يارى اش كنند او را يارى كند و هر كس مسلمانى را در جايى كه حرمتش از بين مى رود، خوار و تنها گذارد خداوند در جايى كه دوست دارد يارى اش كنند، او را خوار كند و تنها گذارد.)) (1131)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) صدوق به اسناد خودش از پيامبر (ص ) نقل كرده است كه فرمود:

(( كسى كه در مورد غيبتى كه در مجلسى بشنود كه از برادرش غيبت مى كنند از او جانبدارى كند و مانع از غيبت از او شود، خداوند در دنيا و آخرت هزار نوع بدى را از او دفع كند، اما اگر با وجود قدرت بر دفاع ، جلوگيرى نكند، هفتاد برابر گناه آن كه غيبت كرده ، گناه كرده است .)) (1132) ؛

و به اسناد خويش از امام باقر (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (( هركه در نزد وى از برادر مؤ منش غيبت كنند و او از وى دفاع كند خداوند در دنيا و آخرت او را يارى كند و هر كه با وجود داشتن قدرت بر يارى و كمك ، از او دفاع نكند، خداوند او را در دنيا و آخرت خوار سازد.)) (1133)

غزالى گويد :

از جمله حقوق برادر مسلمان ، در وقت عطسه زدن ، (( يرحمكم اللّه ، )) گفتن است . پيامبر (ص ) فرموده : كسى كه عطسه زده است بگويد: (( (( الحمدللّه على كل حال )) )) و كسى كه عطسه را مى شنود بگويد: (( (( يرحمكم اللّه )) )) و عطسه زننده در پاسخ او بگويد: (( (( يهديكم اللّه و يصلح لكم .)) )) (1134)

از ابن مسعود نقل شده كه مى گويد: رسول خدا (ص ) مى فرمود: (( هرگاه كسى از شما عطسه زد بايد بگويد: (( الحمدللّه رب العالمين ، )) وقتى كه او چنين گفت ، هر كس در نزد اوست بايد بگويد: (( يرحمك اللّه )) ، وقتى كه آنها چنين گفتند، او بايد بگويد: (( يغفر اللّه لى و لكم .)) )) (1135)

رسول خدا (ص ) به كسى كه عطسه زد، فرمود: (( يرحمك اللّه ، )) ولى به ديگرى نگفت .

آن شخص علت آن را پرسيد؛ فرمود: او حمد خدا را گفت ولى تو ساكت ماندى )) (1136) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر وقت مسلمانى تا سه بار عطسه زد، (( يرحمك اللّه ، )) گفته مى شود، ولى اگر بيش از سه بار عطسه زد او زكام است .)) (1137)

روايت شده است :

(( كه پيامبر (ص ) به كسى كه عطسه زده بود، (( يرحمك اللّه ، )) گفت ، و به ديگرى كه عطسه زد، فرمود: تو زكامى .)) (1138)

نقل كرده اند:

(( هر وقت رسول خدا (ص ) عطسه مى زد، به صداى آهسته عطسه مى كرد و با لباس و يا دستش جلو دهانش را مى گرفت و - بعضى گفته اند: - صورتش را مى پوشاند.)) (1139)

عبداللّه بن عامر بن ربيع از پدرش نقل كرده است : (( مردى پشت سر پيامبر (ص ) در حال نماز عطسه زد و گفت : (( (( الحمدللّه حمدا كثيرا طيبا مباركا فيه كما يرضاه ربنا و بعد ما يرضى ، والحمدللّه على كل حال )) )) وقتى كه سلام نماز را داد، پيامبر (ص ) پرسيد: كى بود كه اين كلمات را گفت ؟ عرض كرد: من بودم يا رسول اللّه ، از آن قصدى جز خير نداشتم . پيامبر فرمود: دوازده فرشته را ديدم كه همگى شتاب داشتند تا آنها را بنويسند.)) (1140)

پيامبر (ص ) فرمود:

(( هر كه در نزد وى عطسه بزنند و او زود حمد خدا را بگويد خاصره اش درد نگيرد.)) (1141)

پيامبر (ص ) فرمود:

(( عطسه زدن از طرف خداست و خميازه كردن از شيطان . پس هر گاه كسى از شما خميازه كند بايد دستش را روى دهانش بگذارد و هرگاه هاها بگويد شيطان در باطن او مى خندد.)) (1142)

مى گويم :

و از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى از امام صادق (ع ) آمده كه مى فرمايد: (( از حقوق مسلمان بر برادر مسلمانش آن است كه چون با او برخورد كند سلام دهد و چون بيمار شود به عيادتش رود، و در پشت سرش خيرخواه او باشد و چون عطسه زند بگويد: (( الحمدللّه رب العالمين لاشريك له ، )) و نيز بگويد: (( يرحمك اللّه )) و عطسه زننده در پاسخ بگويد: (( يهديكم اللّه و يصلح و لكم ، )) و چون او را بخواند اجابت كند و چون بميرد جنازه اش تشييع كند.)) (1143) ؛

از ابن رثاب و معمر بن ابى زياد و اسحاق بن زياد نقل شده كه گويند:

ما در خدمت امام صادق (ع ) نشسته بوديم ، مردى عطسه زد، هيچ يك از حاضرين جواب او را ندادند تا اين كه خود حضرت شروع كرد و فرمود: (( سبحان اللّه ! )) چرا جواب عطسه او را نداديد؟ همانا از حقوق مسلمان اين است كه هرگاه بيمار شد عيادتش كنند و هرگاه دعوتى كند بپذيرند و چون مرد بر جنازه اش حاضر شوند و هرگاه عطسه زد جواب عطسه اش را بدهند.)) (1144)

از امام رضا (ع ) است كه فرمود:

(( خميازه از شيطان و عطسه از خداى عز و جل است .)) (1145)

از صالح بن ابى حماد نقل شده كه مى گويد:

از امام موسى بن جعفر (ع ) راجع به عطسه پرسيدم و اين كه چرا به دنبال آن بايد حمد خدا را گفت ؟ فرمود: همانا براى خداوند بر بنده اش نعمتهايى است از سلامتى بدن و اعضاى بدنش و براستى كه بنده خدا از ياد اين نعمتها غافل مى شود و چون ياد خدا را فراموش كند، خداوند به ياد فرمان دهد كه از تنش بگذرد و از بينى او بيرون رود تا خدا را به خاطر آن حمد گويد. بنابراين حمد او در آن هنگام شكر نعمتى است كه آن را فراموش كرده است .)) (1146)

از جابر نقل شده كه مى گويد: ابوجعفر (ع ) فرمود: (( چيز خوبى است عطسه ! براى بدن سودمند است و خداى عز و جل را به ياد انسان مى آورد! عرض كردم : نزد ما كسانى هستند كه مى گويند: رسول خدا (ص ) را از عطسه بهره اى نيست ! فرمود: اگر دروغ گويند؛ شفاعت محمّد (ص ) به ايشان نرسد.)) (1147)

از ابن ابى عمير به نقل از يكى از اصحابش گفته اند: (( مردى در محضر امام باقر (ع ) عطسه زد و گفت : (( الحمدللّه ؛ )) امام (ع ) نفرمود: (( يرحمك اللّه ، )) و به او گفت : تو از حق ما كاستى ، سپس فرمود: هرگاه كسى از شما عطسه زد، بايد بگويد: (( الحمدللّه رب العالمين و صلى اللّه على محمّد و اهل بيته ، )) مى گويد: آنگاه آن مرد اين ذكر را گفت ، پس از آن امام باقر (ع ) فرمود: (( يرحمك اللّه )) )) . (1148)

از فضيل بن يسار نقل شده كه مى گويد:

به امام باقر (ع ) عرض كردم : (( در سه مورد صلوات بر محمّد و آل محمّد (ص ) پسنديده نيست : يكى وقت عطسه و ديگرى هنگام سر بريدن حيوانات و سوم در وقت جماع . حضرت باقر (ع ) فرمود: چه شده آنها را، واى بر ايشان ، آنها منافق شده اند، خدا لعنتشان كند.)) (1149)

از مسمع بن عبدالملك روايت شده مى گويد: (( حضرت صادق (ع ) عطسه زد، سپس فرمود: (( الحمدللّه رب العالمين )) آنگاه انگشتش را بر بينى نهاد و فرمود: (( رغم اءنفى اللّه رغما آخرا.)) )) (1150)

از آن حضرت نقل شده است :

(( هر كس صداى عطسه اى را بشنود و خداى عز و جل را حمد و سپاس گويد و بر پيامبر (ص ) و خاندانش صلوات بفرستد، درد چشم و درد دندان نبيند، سپس ‍ فرمود: اگر آن را شنيدى حمد و صلوات بگو اگر چه بين تو و صداى عطسه دريايى فاصله باشد.)) (1151)

از اميرالمؤ منين (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( هر كه عطسه كند و بعد از آن بگويد:

(( الحمدللّه رب العالمين على كل حال ، )) درد گوش و درد دندان نبيند.)) (1152)

از امام صادق (ع ) است كه فرمود: (( هركه عطسه بزند و بعد دستش را روى تيغه بينى نهد و بگويد: (( الحمدللّه رب العالمين كثيرا كما هو اهله و صلى اللّه على محمّد النبى و آله و سلم )) از سوراخ چپ بينى او پرنده اى كوچكتر از ملخ و بزرگتر از مگس بيرون آيد و برود تا زير عرش و تا روز قيامت براى او استغفار كند.)) (1153) ؛

و از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: هرگاه مسلمانى عطسه زند و به واسطه دردى كه دارد خاموش بماند، فرشتگان (به عوض او) گويد: (( الحمدللّه رب العالمين ع(( و اگر بگويد: (( الحمدللّه رب العالمين فرشتگان مى گويند: (( يغفر اللّه لك ، )) امام (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده است : عطسه براى بيمار، نشانه بهبودى و راحتى بدون اوست . (1154)

از حذيفة بن منصور نقل شده كه (امام صادق (ع )) فرمود:

(( عطسه براى تمام بدن سودمند است ، اگر بيش از سه بار نباشد و چون از سه مرتبه بگذرد نشانه بيمارى و درد است .)) (1155)

از امام باقر (ع ) است كه فرمود:

(( هرگاه مردى عطسه زد تا سه بار در جواب او (( (( يرحمك اللّه )) )) بگو، سپس او را به حال خود بگذار.)) (1156)

از امام صادق (ع ) درباره قول خداى تعالى (( (( ان انكر الا صوات لصوت الحمير)) )) (1157) پرسيدند فرمود: منظور عطسه ناهنجار است .)) (1158)

از آن حضرت نقل است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است : نشانه راستگويى عطسه است .))

(1159) در روايت ديگرى آمده است : (( هرگاه مردى سخنى بگويد، و كسى عطسه زند، آن عطسه گواه درستى سخن اوست .)) (1160)

غزالى گويد :

و از جمله حقق آن است كه هرگاه گرفتار آدم بدى شد شايسته است كه با او نيكو معاشرت كند و از او دورى نمايد. يكى از بزرگان مى گويد: با مؤ من صميمانه رفتار كن و با بدكار با حسن خلق معاشرت نما، زيرا فاجر به حسن خلق ظاهرى راضى مى شود. ابودرداء مى گويد: همانا ما با گشاده رويى با گروه هايى برخورد مى كنيم كه دلهايمان ايشان را لعنت مى كند؛ اين است معناى مدارا و اين حالت در مورد كسى است كه از شر او بيم داشته باشيم . خداى تعالى مى فرمايد: (( (( ادفع بالتى هى احسن السيئة .)) (( (1161)

ابن عباس درباره قولى خداى تعالى :

(( (( و يدرؤ ن بالحسنة السيئة )) )) (1162) مى گويد: يعنى دشنام و آزردن را به وسيله سلام و مدارا، دفع مى كنند و در معناى قول خداى تعالى : (( (( و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض )) ، )) (1163) مى گويد: خدا به وسيله رغبت و ترس او حيا و مدارا مردم را از يكديگر دفع مى كند. عايشه مى گويد: مردى اجازه ورود خواست تا به خدمت رسول (ص ) برسد؛ پيامبر (ص ) فرمود: اجازه دهيد كه او مرد بد قبيله است ! اما وقتى كه وارد شد پيامبر (ص ) با او بنرمى سخن گفت ، به طورى كه من گمان كردم در نزد آن حضرت مقامى دارد، وقتى از خانه بيرون رفت به پيامبر عرض ‍ كردم : وقتى كه وارد شد آنچه درباره او گفتنى بود گفتى ، سپس با او بنرمى سخن گفتى ؟ فرمود: عايشه ! بدترين مردم نزد خداى تعالى در روز قيامت كسى است كه مردم از ترس بد زبانى اش به او احترام بگذارند.)) (1164)

در خبر است :

(( آنچه را كه شخص بدان وسيله آبرويش را حفظ كند، برايش صدقه است .)) (1165) ؛

و در خبر است :

با مردم وسيله اعمالشان معاشرت كنيد ولى با دلهايتان از آنان دورى كنيد.

محمّد بن حنفيه - رضى اللّه عنه - مى گويد: دانا نيست كسى كه با شخصى كه ناگزير از معاشرت است به نيكى معاشرت نكند تا آن كه خداوند برايش گشايشى فراهم كند.

مى گويم :

از طريق خاصه روايتى است در كافى از امام صادق (ع ) درباره قول خداى تعالى :

(( اولئك يؤ تون اجرهم مرتين بما صبروا، )) آمده است كه فرمود: (( صبرى كه براساس تقيه نمودند، و درباره (( و يدرون بالحسند السيئة ، )) فرمود: (( حسنه يعنى تقيه و سيئه يعنى تقيه نكردن و فاش ساختن .)) (1166)

از آن حضرت است كه فرمود:

(( نه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه نكند دين ندارد، و تقيه در هر چيزى رواست جز در نبيذ و مسح روى كفش .)) (1167)

از ابوبصير نقل شده كه مى گويد: امام صادق (ع ) فرمود: (( تقيه از دين خداست . عرض كردم : از دين خداست ؟ فرمود: آرى به خدا سوگند از دين خداست ؛ همانا يوسف (ع ) فرمود: (( اءيتها العير انكم لسارقون ، )) (1168) به خدا كه آنها چيزى ندزديده بودند، و حضرت ابراهيم (ع ) گفت : (( (( انى سقيم )) )) (1169) به خدا سوگند كه ابراهيم (ع ) بيمار نبود.))

از آن حضرت نقل شده است كه درباره قول خداى تعالى : (( لا تستوى الحسنة و لا السيئة ، )) فرمود: (( خوبى تقيه ، و بدى فاش كردن است )) و درباره قول خداى عز و جل : (( ادفع بالتى هى احسن السيئة ، )) فرمود:

(( آنچه نيكوتر است همان تقيه مى باشد.)) (( فاذ الذى بينك و بينه عداوة كاءنه ولى حميم )) (1170)

از آن حضرت نقل است كه فرمود: (( كسى در تقيه به درجه تقيه اصحاب كهف نرسيد، آنها در اعياد (بت پرستان ) حاضر مى شدند و زنار مى بستند، از اين رو خداوند پاداششان را دوبار مرحمت كرد.)) (1171)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( ميثم - رحمه اللّه - را چه چيز مانع از تقيه شد؟ به خدا سوگند كه او مى دانست اين آيه درباره عمار و يارانش نازل شده است : (( الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان . )) (1172)

در روايت صحيح از معمر بن خلاد نقل شده كه مى گويد: (( از امام ابوالحسن (ع ) درباره برخاستن براى واليان ، پرسيدم ، فرمود: امام باقر (ع ) فرموده است : تقيه آيين من و آيين پدران من است و هر كه تقيه ندارد، ايمان ندارد.)) (1173)

امام باقر (ع ) فرمود:

(( تقيه به هنگام هر درماندگى است و تقيه كننده ، خود بهتر مى داند چه موقع ناچار و درمانده مى شود.)) (1174)

و از آن حضرت نقل شده است :

(( در هر موردى كه انسان ناگزير از تقيه مى شود، خداوند آن را برايش روا دانسته است )) (1175)

و از آن حضرت نقل شده است :

(( تقيه تنها براى جلوگيرى از خونريزى مقرر شده است پس هرگاه به كار خونريزى كشيد تقيه در كار نيست .)) (1176) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( هرگاه حكومت كودكانه (از روى هوا و هوس ) باشد با طرفداران آن به ظاهر معاشرت كنيد ولى در باطن با آنان مخالف باشيد.)) (1177)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

(( در تورات نوشته شده است : از جمله مناجات خداى تعالى با موسى بن عمران (ع ) اين بود كه اى موسى ! راز نهفته مرا در باطن خويش پوشيده دار و در ظاهر با دشمن خود و دشمن من از مخلوقم از جانب من اظهار سازش و مدارا كن و با اظهار راز نهانم باعث دشنام دادن به من مشو، تا در دشنام دادن به من با دشمن خود و دشمن من شريك نباشى .)) (1178)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است : سه خصلت است كه هر كه نداشته باشد، هيچ كارش كامل نيست : پرهيزگارى كه او از معصيت خدا باز دارد؛ و خلقى كه با مردم سازگار باشد و بردبارى كه نادانى شخص نادان را بدان وسيله ناديده گيرد.)) (1179)

از آن حضرت نقل شده است :

(( رسول خدا (ص ) فرمود: پروردگارم مرا به مدارا و سازگارى با مردم امر كرده ، همان طورى كه به انجام واجبات دستور داده است .)) (1180)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرمايد: سازگارى با مردم نصف ايمان است و نرمش با آنان نيمى از زندگى است . سپس امام (ع ) فرمود: با خوبان از صميم دل و با بدان به صورت ظاهر معاشر باشيد و به زيان رساندن بر بدان تمايل نكنيد كه بر شما ستم مى كنند زيرا زمانى براى شما پيش آيد كه از دينداران نجات نيابد جز آن كه مردم او را ابله دانند و او نيز تحمل كند كه بگويند ابله و نادان است .)) (1181)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( گروهى از قريش با مردم خوب مدارا نكردند در نتيجه از ميان آن قوم رانده شدند در صورتى كه به خدا قسم آنان در نسب خود نقصانى نداشتند، و همانا گروهى از قريش با مردم خوشرفتارى كردند و به خاندان عالى پيوستند. سپس فرمود: هر كس ‍ كه دستش را از اذيت مردم باز دارد، در حالى كه او از اذيت مردم يك دست باز مى دارد، مردم از آزار وى دستها باز دارند.)) (1182)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( شما را به اقامه نماز در مساجد و نيكى به همسايگان و اداى شهادت و حضور در تشييع جنازه سفارش مى كنم ، زيرا شما ناگزير از همزيستى با مردم هستيد و براستى كسى نيست كه تا زنده است از مردم بى نياز باشد و ناچار بايد مردم با يكديگر بسازند.)) (1183)

در روايت صحيح از معاوية بن وهب نقل شده كه مى گويد: (( به حضرت صادق (ع ) عرض كردم : چگونه بايد با اقوام و كسانى كه با ما معاشرت دارند، رفتار كنيم ؟ امام (ع ) در پاسخ فرمود: امانت ايشان را بازگردانيد و به سود و زيانشان گواهى دهيد و بيمارانشان را عيادت كنيد و بر جنازه امواتشان حضور يابيد.)) (1184)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( نفس كشيدن كسى كه به خاطر ما غمگين و براى ظلم به ما اندوهناك است تسبيح و همتش براى امر ما عبادت و پنهان داشتن راز ما، جهاد در راه خداست .)) (1185)

از ابوالحسن (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( اگر بخواهى اقدام به انجام كار خيرى كنى سعى كن بدون آن كه كسى مطلع شود، اين كار را انجام دهى . راوى گويد: كسى در خدمت آن حضرت بود و از فاش ساختن راز، سخن به ميان آمد، حضرت فرمود: زبانت را نگه دار تا عزيز شوى و افسار گردنت را به دست مردم نده (رازت را به كسى نگو) كه ذليل مى شوى .)) (1186)

غزالى گويد :

از جمله حقوق برادر مسلمان آن است كه از معاشرت با ثروتمندان دورى كند؛ و با مستمندان معاشرت و به يتيمان نيكى كند. پيامبر (ص ) مى گفت : (( خدايا مرا مسكين زنده بدار و مسكين بميران و در زمره مسكينان محشورم كن .)) (1187)

سليمان (ع ) در زمان سلطنت خويش وقتى كه وارد مسجد مى شد و مستمندى را مى ديد كنار او مى نشست و مى گفت : مسكينى هم نشين مسكينى شده است ! و بگويند: هيچ سخنى نبود كه به عيسى (ع ) گفته شود و در نزد وى محبوب تر از اين باشد كه بگويند:

اى مسكين !

كعب الاحبار گويد:

در هر جا از قرآن (( يا ايها الذين آمنوا، )) گفته نشده مگر آن كه در تورات (( يا ايها المساكين ، )) آمده است .

عبادة بن صامت گويد: آتش دوزخ هفت دروازه دارد: سه دروازه از آن ثروتمندان و سه دروازه مال زنان و يك دروازه از آن مستمندان و مساكين است .

فضيل گويد:

شنيده ام كه پيامبرى از پيامبران عرض كرد: پروردگارا! چگونه بدانم كه آيا تو از من خشنودى ؟ خطاب رسيد: ببين مستمندان از تو خشنود هستند يا نه .

پيامبر (ص ) فرمود:

(( دورى كنيد از همنشينى با مردگان ؛ عرض شد: مردگان كيستند؟ فرمود: ثروتمندان .)) (1188)

موسى (ع ) فرمود:

(( خدايا تو را در كجا بجويم ؟ خطاب رسيد: من در نزد دل شكستگانم .))

پيامبر (ص ) فرمود:

(( نبايد به ناز و نعمت شخص بدكارى رشك ببرى زيرا تو نمى دانى كه سرانجام او پس از مرگ كجاست . همانا جوينده اى كوشا و جدى در پى اوست .)) (1189)

اما درباره يتيم ، پيامبر (ص ) فرموده است : (( هر كه يتيمى را كه از پدر و مادر پتيم مانده تحت سرپرستى بگيرد تا او بى نياز شود، البته كه بهشت بر او واجب گردد.)) (1190) ؛

و پيامبر (ص ) فرمود:

(( من و كسى كه يتيمى را سرپرستى كند - در حالى كه اشاره به دو انگشتش ‍ مى فرمود - در بهشت همانند اين دو انگشت در كنار هم خواهيم بود.))

(1191) پيامبر (ص ) فرمود:

(( هر كه از باب دلسوزى دستش را روى سر يتيمى مى گذارد به عدد هر مويى كه از زير دستش مى گذرد خداوند براى او حسنه اى مى نويسد.)) (1192) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( بهترين خانه مسلمانان خانه اى است كه در آن يتيمى باشد و به او احسان كنند؛ و بدترين خانه مسلمانان خانه اى است كه در آن يتيمى باشد و به او بدى كنند.)) (1193)

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) حديثى در ذيل آيه (( (( و اذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتبعدون الا اللّه ... و اليتامى .)) )) (1194) در تفسير امام عسكرى (ع ) آمده است كه آن حضرت فرمود: (( و اما قول خداى تعالى (( (( واليتامى )) ((ع رسول خدا (ص ) در آن باره فرموده : خداى تعالى بندگانش را به نيكى به يتيمان به خاطر گسستن ايشان از پدرانشان تشويق فرموده است ؛ پس هر كه از ايشان نگهدارى كند خداوند او را نگه دارد و هر كس آنان را گرامى دارد خداوند او را گرامى دارد و هر كه از باب رفق و مدارا دست بر سر يتيمى بكشد خداوند به خاطر هر مويى كه از زير دست او رد شود در بهشت كاخى به او مرحمت كند گسترده تر از دنيا و آنچه در دنياست و در آن بهشت هر چه دل بخواهد و چشم از ديدنش لذت برد موجود است و آنان در آن جا جاودانه اند.)) (1195)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( هر بنده اى كه از روى دلسوزى دست بر سر يتيمى بكشد خداوند به ازاى هر مويى در روز قيامت نورى به او مرحمت فرمايد.)) (1196)

روايت شده است كه :

(( خداى عز و جل به شمار هر مويى كه از زير دستش بگذرد، حسنه اى را براى او مى نويسد.)) (1197)

رسول خدا (ص ) فرمود: (( هر كه سنگدلى خودش را بد مى داند، بايد به يتيمى نزديك شود و به او مهربانى كند و دست نوازش بر سر او بكشد؛ به اذن خدا دلش ‍ نرم مى شود، زيرا يتيم حقى دارد.))

(1198) روايت شده است كه آن حضرت فرمود:

(( آدم سنگدل يتيم را بر سر سفره اش بنشاند و دست بر سرش بكشد، دلش نرم مى شود.)) (1199)

امام صادق (ع ) فرمود:

(( وقتى كه يتيمى بگريد عرش خدا مى لرزد، و خداوند تبارك و تعالى مى گويد: كيست اين كه بنده مرا كه پدر و مادرش را در خردسالى از او گرفتم ، به گريه درآورد؛ به عزت و جلال و مقام والايم سوگند كه هيچ بنده مؤ منى او را ساكت نخواهد كرد، مگر آن كه بهشت براى او واجب شود.)) (1200)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق آن است كه براى هر مسلمانى خيرخواه باشد و بكوشد تا قلب او را شاد كند. پيامبر (ص ) فرمود: (( مؤ من آنچه براى خود دوست دارد براى مؤ من ديگر نيز همان را دوست دارد.)) (1201)

پيامبر (ص ) فرمود:

(( مؤ من نيست فردى از شما، مگر آن كه براى برادرش بپسندد آنچه براى خود مى پسندد.)) ؛ و آن حضرت فرمود: (( البته هر يك از شما آيينه برادرش مى باشد، پس هرگاه چيزى در او ديد بايد آن را از وى دور كند.)) (1202) ؛ و آن حضرت فرمود: (( هر كه حاجتى را براى برادرش برآورد گويا تمام عمرش را در خدمت خدا بوده است .)) (1203) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر كه ساعتى از شب يا روز را دنبال حاجت برادرش باشد چه بتواند و چه نتواند برآورد، از اعتكاف دو ماه بالاتر است .)) (1204) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر كه غم غمزده اى را بر طرف سازد و يا به مظلومى كمك كند، خداوند هفتاد و سه گناه او را بيامرزد.)) (1205)

پيامبر (ص ) فرمود:

(( برادرت را خواه ظالم باشد، خواه مظلوم ، يارى كن ، عرض شد: ظالم را چگونه يارى كند؟ فرمود: او را از ظلم باز دارد.)) (1206) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( براستى كه از محبوب ترين كارها نزد خداوند خوشحال كردن مؤ من است ؛ همچنين بر طرف ساختن اندوه و يا اداى وام او يا رفع گرسنگى اوست .)) (1207) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( كسى كه از مؤ منى در برابر ظالمى كه او را مى آزارد، حمايت كند خداوند روز قيامت فرشته اى را بر او بگمارد تا گوشت او را از آتش جهنم محفوظ دارد.)) (1208) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( دو خصلت است كه بالاتر از آنها شرى نيست : شرك به خداى تعالى و ضرر رساندن به بندگان خدا و دو خصلت نيك است كه بالاتر از آنها خيرى نيست : ايمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا.)) (1209) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر كس به امور مسلمانان اهميت ندهد، از مسلمانان نيست .)) (1210)

معروف كرخى مى گويد:

هر كس بگويد: (( اللهم ارحم امة احمد اللهم اصلح امة احمد، اللهم فرج عن امة احمد )) (1211) و اين جملات را هر روز سه مرتبه بگويد، خداوند او را از ابدال قرار دهد.

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى در كافى از امام صادق (ع ) نقل شده كه مى فرمايد:

(( بر مؤ من واجب است كه ناصح و خيرخواه مؤ من باشد.)) (1212)

در روايت صحيح از آن حضرت است كه فرمود:

(( بر مؤ من واجب است كه در حضور و غياب خيرخواه مؤ من باشد.)) (1213)

از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است كه هر مردى از شما بايد خيرخواه برادرش باشد همان طورى كه براى خودش خيرخواه است .)) (1214) ؛

و از آن حضرت درباره قول خداى تعالى (( (( قولوا للناس حسنا)) )) نقل شده كه فرمود: (( بهترين سخنى را كه دوست داريد مردم درباره شما بگويند، درباره مردم بگوييد.)) (1215)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است بزرگترين مردم از لحاظ مقام و رتبه در نزد خدا در روز قيامت آن كسى است كه براى خيرخواهى مردم بيشتر تلاش كند.)) (1216) ؛

و از آن حضرت نقل شده است :

(( شما را به خيرخواهى مخلوق براى رضا خدا توصيه مى كنم كه خدا را با عملى بهتر از آن ملاقات نمى كنى .)) (1217) ؛

و از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است : (( هر كه در راه برآوردن حاجت برادر مؤ منش ‍ بكوشد اما خيرخواه او نباشد به خدا و رسولش خيانت كرده است .)) (1218) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( هر كه برادرش با او معاشرت كند و او با تدبير خالصانه پاسخ ندهد، خداوند عقل و تدبير را از او بگيرد.)) (1219) ؛

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( مؤ من برادر مؤ من است ، چشم و راهنماى اوست ، نسبت به او خيانت نمى كند و ستم روا نمى دارد و خلف وعده نمى كند.)) (1220) ؛

از آن حضرت نقل شده است :

(( هر مردى از شيعيان ما كه مردى از برادرانش به او مراجعه كند و براى رفع نيازش ‍ كمك بخواهد و او در حالى كه قدرت دارد، كمك نكند، خداوند او را به رفع حوائج دشمنان ما بيازمايد و در روز قيامت بر آن اساس او را عذاب كند.)) (1221) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: هر كه صبح كند و به امور مسلمانان همت نگمارد، مسلمان نيست .)) (1222) ؛

با همين اسناد مى فرمايد: (( رسول خدا (ص ) فرمود: عابدترين مردم كسى است كه نسبت به همه مسلمانان خيرخواه تر و پاكدل تر باشد.)) (1223)

از آن حضرت نقل شده است كه مى فرمود:

(( از رسول خدا (ص ) پرسيدند: محبوب ترين مردم نزد خدا كيست ؟ فرمود: كسى كه به مردم بيشتر سود برساند.)) (1224)

و از آن حضرت درباره قول خداى تعالى (( (( و جعلنى مباركا اينما كنت )) )) نقل شده كه فرمود: منظور از مبارك اين است كه هر كجا باشم خداوند مرا سودمند قرار داده است . (1225) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) مى فرمايد: مردم عائله خدا هستند و محبوب ترين آنها نزد خدا كسى است كه به عائله خدا سود رساند و اهل خانه اى را شاد كند.)) (1226)

از امام باقر (ع ) نقل شده كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است :

هر كس مؤ منى را شاد كند، براستى كه مرا شاد كرده است و هر كس مرا شاد كند براستى كه خدا را شاد كرده است .)) (1227) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( لبخند مرد به روى برادر مؤ منش حسنه است و بر طرف كردن خاشاكى از روى او حسنه است و خداوند به چيزى پرستش نشده است كه در نزد او از شادمان ساختن مؤ من محبوب تر باشد.)) (1228)

از امام صادق (ع ) نقل شده كه فرمود:

(( خداوند به داوود (ع ) وحى كرد براستى بنده اى از بندگان من ، حسنه اى به جا مى آورد و به سبب آن بهشت را بر وى مباح مى سازم .

داوود (ع ) عرض كرد: پروردگارا! آن حسنه چيست ؟ فرمود: بنده مؤ من مرا خوشحال كند، اگر چه به يك دانه خرما باشد. داوود (ع ) عرض كرد: پروردگارا! سزاوار است آن كه تو را بشناسد، اميد خود را از تو قطع نكند.)) (1229)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( مبادا كسى از شما چنين پندارد كه چون مؤ منى را شادمان ساخت ، تنها او را شاد كرده بلكه به خدا سوگند ما را خوشحال كرده ، و به خدا سوگند كه رسول خدا را خوشحال كرده است .)) (1230) ؛

و از آن حضرت نقل شده است :

(( هركس به مؤ منى شادى رساند، خداى متعال از آن شادى ، مخلوقى را بيافريند كه به هنگام مردن ، از او ديدن كند و بگويد: اى دوست خدا مژده باد تو را به كرامت و رضوان الهى ، سپس همواره با او باشد تا او داخل قبر شود و در قبر نيز همان سخن را بگويد و چون از قبر برانگيخته شود با او ديدار كند و همين سخن را به او بگويد و بعد در هر ترس و بيمى همواره با او باشد و او را مژده دهد و اين سخن را بگويد. پس آن مؤ من از وى بپرسد خدا تو را رحمت كند، تو كيستى ؟ گويد: من آن شادى ستم كه به فلان مؤ من بخشيدى .)) (1231)

در زمينه اين احاديث ، اخبار ديگرى قبلا گذشت كه شمار آنها زياد است .

غزالى گويد :

و از جمله حقوق برادران مسلمان آن است كه از بيماران ايشان عيادت كند، و در اثبات اين حق و برخوردارى از امتياز آن ، شناخت خدا و مسلمان بودن كافى است . ادب عيادت كننده آن است ، كه مدت نشستن نزد بيمار را كوتاه كند و كم بپرسد و اظهار دلسوزى كند و براى بهبودى مريض دعا كند و به جاهايى كه بايد از نظر او پوشيده بماند ننگرد؛ در وقت اجازه ورود نبايد بگويد! من ، و نگويد: اى پسر! بلكه حمد و تسبيح بگويد.

رسول خدا (ص ) فرمود:

(( عيادت كامل بيمار آن است كه فردى از شما دستش را روى پيشانى و يا روى دست بيمار بگذارد و از حال او بپرسد.)) ، (( و كمال درود شما بر بيمار مصافحه با اوست .)) (1232) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هرگاه مردى از بيمارى عيادت كند، در رحمت خدا فرو رفته است و چون در نزد او بنشيند، در رحمت خدا استوار شده است .)) (1233)

و پيامبر (ص ) فرمود:

(( هر كه از بيمارى عيادت كند، در جايگاههاى بهشت نشسته و وقتى كه بلند شود هفتاد فرشته بر او موكل شوند كه تا شب بر او درود فرستند.)) (1234) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هرگاه مسلمانى از برادرش عيادت و ديدار كند، خداى تعالى فرمايد: خوشا به حال تو و خوشا به مقدم تو و تو در منزلى از بهشت نشسته اى .)) (1235) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر گاه بنده اى بيمار شود، خداوند دو فرشته به نزد او فرستد و بگويد: ببينيد، اين بيمار به عيادت كنندگانش چه مى گويد، اگر او در وقتى كه عيادت كنندگان نزد وى آمدند حمد و ثناى الهى را بگويد، فرشتگان آن را به پيشگاه خداوند ببرند در حالى كه او بهتر مى داند، پس بفرمايد: حق اين بنده بر من آن است كه اگر او را از دنيا بردم وارد بهشت كنم و اگر او را شفا دادم ، گوشت و خون بهترى به او بدهم و از گناهان او درگذرم .)) (1236) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( خداوند درباره هر كسى كه اراده خير كند، او از آن برخوردار شود.)) (1237)

آن حضرت بر على بن ابيطالب كه بيمار بود وارد شد و به او فرمود:

(( (( اللهم انى اساءلك تعجيل عافيتك ، او صبرا على بليتك ، او خروجا من الدنيا الى رحمتك ، فانك ستعطى احداهن .)) )) (1238)

و نيز مستحب است كه بيمار بگويد: (( اعوذ بعزة اللّه و قدرته من شر ما اجد. )) (1239)

على (ع ) گويد: (( هرگاه كسى از شما درد شكم شد، بايد از زنش مقدارى از مهريه اش را درخواست كند و با آن عسل بخرد و با آب باران مخلوط كند و بخورد، در نتيجه ، اين عسل شفابخش ، گوارا و با ميمنت خواهد بود.)) (1240)

روايت شده است كه فرمود :

(( عيادت بيمار به مقدار فاصله زمانى دو بار دوشيدن شتر است .)) (1241)

طاووس گويد:

بهترين عيادت سبكترين آنهاست . ابن عباس گويد: عيادت بيمار، يك مرتبه سنت و بيش از نافله است . يكى از بزرگان گويد: عيادت بيمار پس از سه روز لازم است .

پيامبر (ص ) فرمود:

(( روز در ميان از مريض عيادت كنيد و دو روز بعد يعنى چهارمين روز هم عيادت كنيد.)) (1242)

از جمله آداب بيمار، تحمل و صبر نيكو و كمتر اظهار درد كردن و پناه بردن به دعا و پس از دوا توكل بر آفريننده دواست .

مى گويم :

از طريق خاصه (شيعه ) روايتى از امام باقر (ع ) در كافى آمده است كه فرمود: (( از جمله مناجات موسى بن عمران (ع ) با پروردگار عز و جل اين بود كه عرض كرد: پروردگار عيادت بيمار چقدر اجر دارد؟ فرمود: فرشته اى را موكل عيادت كننده مى سازم كه تا قيامت او را در قبرش عيادت كند.)) (1243)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است : هر كه از بيمارى عيادت كند، منادى از آسمان او را به نامش صدا مى زند: اى فلان ! خوشا به حال تو و خوشا به مقدم تو، تو در جايگاهى از بهشت قرار دارى .)) (1244)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( هر كه از بيمارى مسلمان عيادت كند، خداوند هفتاد هزار فرشته را بر او موكل سازد در حالى كه خانه و منزل او را پر كنند، در آن جا تسبيح ، تقديس ، تهليل و تكبير گويند تا روز قيامت و نيمى از ثواب نمازشان مال عيادت كننده بيمار است .)) (1245) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( هر مؤ منى كه از مؤ منى در وقت بامدادان عيادت كند، هفتاد هزار فرشته او را بدرقه كنند و چون بنشيند، رحمت خدا او را فرا گيرد و تا شامگاه براى او استغفار كنند و اگر شامگاه از او عيادت كند تا به صبح چنين باشد.)) (1246) ؛

و از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( سزاوار است هر بيمارى از شما برادرانش را از بيمارى خودش آگاه سازد تا از او عيادت كنند و او از كار ايشان و آنان از عيادت وى اجر ببرند. عرض شد: درست است آنها به خاطر رفتن نزد مريض اجر مى برند اما مريض چگونه از كار ايشان اجر مى برد؟ فرمود: به خاطر فراهم آوردن حسنات براى ايشان ، از ايشان اجر مى برد و بدين وسيله براى او ده حسنه نوشته مى شود و ده درجه بالا برده مى شود و ده گناه از او محو مى شود.)) (1247)

از ابوالحسن (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( هرگاه كسى از شما بيمار شد بايد به مردم اطلاع دهد تا نزد وى بيايند، زيرا هر فردى يك دعاى مستجاب دارد.)) (1248)

در كتاب المكارم از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( هرگاه روز قيامت شود، بنده به خدا توسل جويد و خداوند از او به آسانى حساب بكشد و بگويد: اى مؤ من چه چيز تو را مانع شد از اين كه مرا وقتى بيمار بودم ، عيادت كنى ؟ آن مؤ من گويد: خدايا تو پروردگار منى و من بنده تواءم ، تو آن زنده پايدارى هستى كه درد و رنج تو را نرسد؛ پس خداى عز و جل فرمايد: هر كسى مؤ منى را به خاطر من عيادت كند، بتحقيق مرا عيادت كرده است . سپس به اين بنده خطاب مى رسد آيا فلانى فرزند فلانى را مى شناسى ؟ عرض مى كند: آرى پروردگار من ! پس مى فرمايد: چه چيز مانع تو شد كه وقتى بيمار بود از او عيادت كنى ؟ بدان كه تو اگر از او عيادت كرده بودى ، از من عيادت كرده بودى و سپس مرا در نزد او ديده بودى وانگهى اگر حاجتى را از من درخواست مى كردى برآورده مى ساختم و آن را رد نمى كردم .)) (1249)

از پيامبر (ص ) نقل شده است ، وقتى كه از سلمان عيادت كرد، و خواست بلند شود، فرمود: (( سلمان ! خداوند ناراحتى تو را برطرف كند و گناه تو را ببخشد و دين و سلامتى تو را تا پايان عمرت حفظ كند.)) (1250)

از امام صادق (ع ) كه فرمود:

(( هرگاه كسى از شما براى عيادت برادر مؤ منش وارد شد، بايد براى او دعا كند زيرا دعاى او همانند دعاى فرشتگان است .)) (1251) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( هر كه براى خدا از بيمارى عيادت كند، آن بيمار چيزى براى عيادت كننده از خدا نخواهد خواست ، مگر آن كه خداوند مستجاب گرداند.)) (1252)

در كافى از يكى از مواليان امام صادق (ع ) نقل شده كه مى گويد: (( يكى از دوستان امام (ع ) مريض شد؛ ما جمعى از مواليان امام ، به عيادت او مى رفتيم . پس در بين راه با امام (ع ) روبرو شديم ؛ فرمود: كجا مى خواهيد برويد؟ گفتيم : مى خواهيم به عيادت فلانى برويم ؛ فرمود: بايستيد، ايستاديم فرمود: همراه كسى از شما سيب ، يا گلابى يا ترنج ، يا كمى عطر و يا قطعه اى از چوب عود موجود است ؟ عرض كرديم : چيزى از اينها همراه ما نيست ، فرمود: آيا نمى دانيد بدانچه براى او مى برند آسوده مى شود؟)) (1253)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( عيادت كامل براى بيمار آن است كه دستت را روى بازوى وى بگذارى و زود از نزد او برخيزى ، زيرا عيادت نادانان براى مريض سخت تر از درد اوست .)) (1254) ؛

و از آن حضرت نقل شده است :

(( عيادت مريض بقدر فاصله دو بار دوشيدن و يا يك نوبت دوشيدن شتر است .)) (1255)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( همانا از همه عيادت كنندگان آن كسى در نزد خدا اجر بيشترى دارد كه در وقت عيادت برادر مؤ منش كم بنشيند مگر اين كه بيمار دوست داشته باشد و بخواهد و درخواست نشستن بيشتر كند.)) (1256)

آن حضرت فرمود: (( از كمال عيادت بيمار آن است كه عيادت كننده يكى از دستهايش را روى دست ديگر و يا روى پيشانى خود بگذارد.)) (1257) ؛

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( درد چشم و عيادت ندارد و از سه روز كمتر (بيمار) عيادت ندارد و اگر لازم شد يك روز در ميان بايد انجام گيرد و هرگاه بيمارى طولانى شد، بايد مريض را به خانواده اش واگذارد.)) (1258)

از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است خداى عز و جل مى فرمايد: هرگاه بنده من دچار بيمارى شود و صبر كند و به عيادت كنندگانش شكوه نكند، به جاى گوشت ، پوست و خون او گوشت ، پوست و خون بهترى به او مى دهم و اگر او را از دنيا بردم ، به جانب رحمتم برده ام و اگر عافيت دادم ، در حالى كه بى گناه است ، او را عافيت بخشيده ام .)) (1259)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

(( همانا شكايت آن است كه شخص بگويد: چنان گرفتار شده ام كه كسى گرفتار نشده ! و بگويد: به بيماريى دچار شده ام كه هيچ كس دچار نشده است ! و شكايت آن نيست كه بگويد: ديشب خوابم نبرد و امروز تب داشتم و نظاير اينها.)) (1260)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق آنان است كه جنازه برادران مسلمان را تشييع كند.

رسول خدا (ص ) فرمود:

(( هر كه تشييع جنازه كند، قيراطى از اجر دارد و اگر تا وقت دفن كردن بايستد دو قيراط اجر دارد.)) (1261) در خبر است : (( قيراط همانند كوه احد است .)) (1262)

هدف از تشييع برآوردن حق مسلمانان و عبرت گرفتن است ، مكحول دمشقى وقتى كه جنازه اى را مى ديد، مى گفت : تو صبح برو ما شب مى آييم ، موعظه بليغ است در حالى كه غفلت زود به سراغ انسان مى آيد، اولى مى رود، در حالى كه ديگرى بى خرد است .

مالك بن دينار به دنبال جنازه برادرش بيرون شد در حالى كه مى كرد و مى گفت : به خدا سوگند كه شادمان نخواهم شد تا وقتى كه بدانم سرانجام كارت چه شد، و نه به خدا سوگند، تا زنده ام نخواهم دانست .

اعمش گويد:

ما در تشييع جنازه ها حاضر مى شديم ، ولى نمى دانستيم به چه كسى تسليت بگوييم چون همه مردم غمگين بودند.

ابراهيم زيات ديد گروهى بر ميتى ترحم مى كنند؛ گفت : اگر به خودتان ترحم كنيد، شايسته تر خواهد بود زيرا او از سه مرحله ترسناك نجات يافته است : چهره ملك الموت را ديده ، تلخى مرگ را چشيده و از ترس خاتمه زندگى ايمن شده است .

پيامبر (ص ) فرمود:

(( ميت سه چيز را به دنبال خود مى كشد. دوتاى آنها بر مى گردند و يكى مى ماند. خانواده و مال و عملش در پى او هستند؛ خانواده و مالش بر مى گردند ولى عملش ‍ مى ماند.)) (1263)

وظيفه آن كس كه تسليت مى دهد، تواضع و اظهار اندوه و كم سخن گفتن و لبخند نزدن است و از آداب تشييع جنازه ، تواضع مداوم ، حرف نزدن ، توجه به ميت ، انديشه درباره مرگ و آمادگى براى مردن است و نيز از آداب تشييع اين است كه جلو جنازه و نزديك آن راه بروند و به عنوان يك سنت جنازه را زود ببرند.

مى گويم :

بلكه سنت ، راه رفتن پشت سر جنازه است ، نه جلو جنازه چنانكه لفظ تشييع و دنباله روى در اخبار زيادى همين مطلب را مى رساند و اهل تسنن نيز از ابن مسعود، نقل كرده اند كه از رسول خدا (ص ) درباره بردن جنازه پرسيد؛ فرمود:

(( جنازه بايد در جلو باشد، نه در عقب .)) (1264)

روايت كرده اند كه على (ع ) پشت سر جنازه و ابوبكر و عمر، جلو جنازه حركت مى كردند. از على (ع ) پرسيدند: آن دو نفر پيشاپيش جنازه حركت مى كنند؟ فرمود: البته مى دانند كه پشت سر جنازه راه رفتن افضل است ولى آنها در جلو راه مى روند تا در مقابل چشم مردم ممتاز باشند)) (1265) ؛

و نيز از على (ع ) روايت كرده اند: (( فضيلت راه رفتن پشت سر جنازه بر كسى كه جلو جنازه حركت مى كند مانند فضيلت واجب بر مستحب است .)) (1266)

و مى گويند: تنها عاملى كه باعث شده است تا اهل تسنن چنين عمل كنند، تعصب در برابر شيعه است ، در حالى كه - همان طور كه بيان خواهد شد - راه رفتن جلو جنازه را امامان ما جايز دانسته اند.

از جمله رواياتى كه درباره تشييع و چهار گوشه جنازه را گرفتن و تعزيه از طريق شيعه رسيده ؛ روايتى است كه در (( من لا يحضره الفقيه ، )) آمده كه مى گويد: اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: (( هر كه دنبال جنازه اى برود، چهار قيراط اجر و مزد براى او مقرر مى شود: يك قيراط براى دنبال جنازه حركت كردن و يك قيراط براى نماز خواندن بر جنازه و يك قيراط براى منتظر ماندن تا وقتى كه دفن كنند و يك قيراط براى تسليت گفتن .)) (1267)

ابوجعفر (ع ) گويد:

(( هركه با جنازه اى حركت كند تا بر آن نماز بخواند و بعد برگردد، يك قيراط اجر دارد و هرگاه همراه جنازه حركت كند تا آن را دفن كنند، دو قيراط اجر دارد، و هر قيراطى مانند كوه احد است .)) (1268)

و آن حضرت فرمود:

هر كه به دنبال جنازه شخص مسلمانى برود، در روز قيامت چهار شفاعت به او عطا كنند، و هر چه او بگويد، فرشته اى گويد: براى تو همانند آن فراهم است . (1269)

امام صادق (ع ) مى فرمايد: (( هر كه چهار طرف تابوت را بگيرد، خداوند چهل گناه كبيره او را بيامرزد.)) (1270) ؛

و آن حضرت فرمود: (( هر كه جنازه مؤ منى را تشييع كند تا در قبر دفن كنند خداوند براى تشييع كننده هفتاد فرشته از تشييع كنندگان را تعيين كند تا وقتى كه از قبرش ‍ بيرون آمده و به سمت محشر مى رود، او را تشييع و براى او طلب مغفرت كنند.)) (1271) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( كمترين هديه اى كه به مؤ من در قبرش مى رسد آن است كه تشييع كنندگان جنازه اش آمرزيده مى شوند.)) (1272)

امام باقر (ع ) فرمايد:

(( وقتى كه مؤ من داخل قبر شود، ندا دهند: بدان كه نخستين هديه به تو بهشت است و بدان كه نخستين هديه به تشييع كنندگان تو آمرزش است .)) (1273)

امام باقر (ع ) مى فرمايد:

(( هر كه چهار طرف تابوت برادرش را حمل كند، خداوند چهل گناه از گناهان كبيره او را محو كند.)) (1274)

سنت آن است كه تابوت را از چهار طرفش حمل كنند و جز آن هر چه باشد به اختيار خود شخص است .

امام صادق (ع ) فرمود:

(( هر كه يك پايه تابوت را بگيرد، خداوند بيست و پنج گناه كبيره او را بيامرزد و هرگاه چهار سمت تابوت را بگيرد، از گناهان بيرون شود.)) (1275)

امام صادق (ع ) به اسحاق بن عمار فرمود:

(( هرگاه اطراف تابوت ميت را (به دوش ) حمل كنى ، از گناهان پاك شوى همانند، روزى كه از مادر متولد شده اى .)) (1276)

حسين بن سعيد به ابوالحسن الرضا (ع ) نوشت : (( و درباره حمل تابوت پرسيد، آيا سمت معينى دارد كه در حمل از چهار طرف از آن سمت شروع كند، يا هر طور كه آسان باشد، از هر طرف جنازه كه بخواهد، حمل كند؟ امام (ع ) در پاسخ وى نوشت ؛ از هر طرف كه خواست ، شروع كند.)) (1277)

امام باقر (ع ) فرمود:

(( راه رفتن پشت سر جنازه بهتر از حركت در جلو جنازه است و اگر جلو جنازه حركت كردى اشكالى ندارد.)) (1278)

محمّد بن مسلم از امام باقر و يا امام صادق (ع ) نقل كرده ، مى گويند: (( درباره حركت به همراه جنازه پرسيدم ؛ از جلو، از راست ، از چپ و از پشت سر حركت مى كنى .)) (1279)

رسول خدا (ص ) فرمود:

(( هر كس شخص داغديده اى را دلدارى دهد در قيامت خلعتى به وى بپوشانند كه زينت او باشد.)) (1280)

از هشام بن حكم نقل شده است كه گفت :

(( ديدم كه حضرت موسى بن جعفر (ع ) پيش از دفن ميت و پس از دفن آن (به صاحبان عزا) تسليت مى گفت .)) (1281)

امام صادق (ع ) فرمود:

(( پس از دفن ميت تسليت گفتن ضرورى و لازم است ، و فرمود: همين قدر در تسليت گفتن تو بس ، كه صاحب عزا تو را ببيند.)) (1282)

امام صادق (ع ) را نزد قومى بردند كه مصيبت زده بودند، امام (ع ) فرمود: (( خداوند، ضعف و شكست شما را جبران كند و به نيكى شما را دلدارى دهد و مردگان شما را بيامرزد، سپس مراجعت فرمود.)) (1283)

رسول خدا (ص ) فرمود:

(( تسليت به صاحبان عزا بهشت را در پى دارد.)) (1284)

امام صادق (ع ) به مردى كه پسرش را از دست داده بود، تسليت گفت و فرمود:

(( خداى عز و جل از تو براى پسرت بهتر و اجر الهى براى تو از پسرت بهتر است ؛ باز هم به امام (ع ) خبر رسيد كه او بى تابى مى كند؛ برگشت و به او فرمود: رسول خدا (ص ) از دنيا رفت مگر او را الگوى خود قرار نداده اى ؟ عرض كرد: پسر من نوجوان بود! فرمود: همانا پيش روى او سه خصلت است : شهادت بر اين كه خدا يكى است و رحمت خدا و شفاعت رسول خدا (ص ) پس هرگز - ان شاء اللّه - يكى از اين سه خصلت را از دست نخواهد داد.)) (1285)

ابوبصير از امام صادق (ع ) رويت كرده است كه فرمود:

(( شايسته است كه صاحب عزا ردا نپوشد و با پيراهن باشد تا وى را بشناسند و همسايه ها تا سه روز او را غذا دهند.)) (1286)

آن حضرت فرمود:

(( ملعون است آن كسى كه در مصيبت ديگران ردا بپوشد.)) (1287)

در كافى از امام صادق (ع ) نقل شده كه فرمود: (( شايسته است اولياى فردى كه از شما مرده است به برادران ايمانى ميت اطلاع دهند تا تشييع جنازه كنند و نماز بر جنازه او بخوانند و براى او طلب آمرزش كنند تا براى ايشان اجر و پاداش فراهم آيد و براى ميت استغفار نوشته شود و اجر از طريق آنها به دست آورد و نيز براى ميت ايشان استغفارى فراهم آيد.)) (1288)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( هر كه از جنازه اى استقبال كند يا آن را ببيند و بگويد: (( اللّه اكبر هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله ، اللهم زدنا ايمانا و تسليما، الحمدللّه الذى تعزز بالقدرة ، و قهر العباد بالموت ، ع(( در آسمان فرشته اى نخواهد ماند جز اين كه از باب ترحم بر صداى او خواهد گريست .)) (1289)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

(( در حمل جنازه از سمت راست آن شروع مى كنى ، سپس از پشت سر به سمت ديگر مى روى تا پيش جنازه ، همين طور مانند گردش سنگ آسيا.)) (1290)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

(( جلو جنازه مسلمان عارف ، حركت كن ولى جلو جنازه شخص منكر كافر حركت نكن زيرا فرشتگان جلو جنازه مسلمان بسرعت او را به سوى بهشت مى برند، در حالى كه جلو جنازه كافر فرشتگانى هستند كه او را به سرعت به سمت آتش دوزخ مى برند.)) (1291)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) گروهى را ديد پشت سر جنازه سواره حركت مى كنند؛ فرمود: اين قوم خجالت نمى كشند كه رفيق همراهشان را سواره تشييع مى كنند در حالى كه او را به اين حالت واگذاشته اند.)) (1292)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

(( رسول خدا (ص ) فرموده است : هر كس مصيبت زده اى را تسليت دهد، برايش ‍ اجرى نظير اجر او خواهد بود بدون آن كه از اجر مصيبت زده چيزى كم شود.)) (1293)

از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( تسليت نيست جز كنار قبر، سپس بر مى گردند تا براى ميت در قبر عذابى پيش نيايد و صدا را بشنوند.)) (1294)

غزالى گويد :

و از جمله حقوق ، آن است كه قبور آنها را زيارت كند و هدف از زيارت ، دعا و عبرت گرفتن و رقت قلب باشد. پيامبر (ص ) فرمود: (( هيچ منظره اى را نديدم مگر اين كه قبر غم انگيزتر از آن باشد.)) (1295)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

(( همانا قبر نخستين منزل از منازل آخرت است . اگر صاحب قبر، از آن منزل خلاص شود منزلهاى بعدى آسانتر است و اگر از آن خلاص نشد، بعد از آن سخت تر است .)) (1296)

مجاهد گويد:

نخستين چيزى كه با فرزند آدم سخن مى گويد قبر اوست كه مى گويد:

منم خانه كرمها و خانه تنهايى و خانه غربت و خانه ظلمت ، اين است آنچه من براى تو آماده كرده ام پس تو چه چيز براى من مهيا كرده اى ؟

ابوذر - رضى اللّه عنه - گفت : آيا نمى خواهيد به شما خبر دهم از روز بيچارگى خود يعنى روزى كه مرا در قبر نهند؟!

ابودرداء كنار قبرها مى نشست ، از علت آن پرسيدند، گفت : كنار مردمانى مى نشينم كه مرا به ياد معادم مى اندازند و چون بر مى خيزم ، پشت سر از من غيبت نمى كنند.

حاتم اصم گويد: هر كه به قبرستان گذر كند و درباره خود نينديشد و براى اهل قبور دعا نكند هم به خود خيانت كرده است و هم به ايشان .

رسول خدا (ص ) فرمود:

(( هيچ شبى نيست مگر آن كه مناديى ندا مى كند: اى اهل قبور! به چه كسى رشك مى بريد؟ گويند: به اهل مسجد رشك مى بريم زيرا آنها نماز مى خوانند و ما نماز نمى خوانيم و روزه مى گيرند و ما روزه نمى گيريم و خدا را ياد مى كنند و ما ياد نمى كنيم .)) (1297)

ربيع بن خثيم ، ميان منزلش قبرى كنده بود و هرگاه قساوتى در دلش احساس ‍ مى كرد، ميان قبر مى رفت ، به پهلو مى خوابيد و ساعتى توقف مى كرد، سپس ‍ مى گفت : (( (( رب ارجعونى لعلى اءعمل صالحا)) )) (1298) پس از آن مى گفت : اى ربيع ، (فرض كن ) برگشتى پس هم اكنون پيش از آن كه دوباره نتوانى برگردى ، عمل كن .

مى گويم در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از امام صادق (ع ) نقل شده كه راجع به زيارت اهل قبور و بناى مساجد در قبرستان از آن حضرت پرسيدند؛ فرمود: (( اما زيارت اهل قبور، اشكالى ندارد ولى ساختن مساجد در آن جا ممنوع است .)) (1299)

پيامبر (ص ) فرمود: (( قبر مرا قبله و مسجد قرار ندهيد، زيرا خداى عز و جل يهود را از آن جهت لعن كرده است كه قبور انبياى خود را مسجد قرار دادند.)) (1300)

جراح مداينى از امام صادق (ع ) پرسيد: (( سلام بر اهل قبور چگونه است ؟ فرمود: مى گويى : (( (( السلام على اهل ديار من المؤ منين و المسلمين رحم اللّه المتقدمين منا و المتاءخرين ، و انا ان شاء اللّه بكم لاحقون .)) )) (1301)

رسول خدا (ص ) هرگاه بر قبرستانى گذر مى كرد و مى فرمود: (( (( السلام عليكم من ديار قوم مؤ منين و انا ان شاء اللّه بكم لاحقون .)) )) (1302)

اميرالمؤ منين (ع ) وقتى كه وارد قبرستان مى شد، مى گفت : (( اى اهل تربت واى اهل غربت ، اما منزلهاى شما را (ديگران ) ساكن شدند و اما همسرانتان ازدواج كردند و اما ثروتهايتان (بين ورثه ) تقسيم شد، اين خبرى است كه در نزد ماست و كاش مى دانستم كه در نزد شما چه خبر است ؟! سپس روبه اصحاب خود كرد و فرمود: اگر به آنان اجازه پاسخ دهند، هر آينه خواهند گفت : همانا بهترين توشه ، تقواست .)) (1303)

حضرت فاطمه (س ) در هر بامداد روز شنبه نزد قبور شهدا مى آمد سپس كنار قبر حضرت حمزه مى رفت و براى طلب آمرزش و مغفرت مى كرد. (1304)

امام صادق (ع ) فرمود:

(( هرگاه وارد قبرستان شدى بگو: (( درود بر اهل بهشت ))

امام ابوالحسن ، موسى بن جعفر (ع ) فرمود:

(( وقتى كه وارد قبرستان شدى ، بر قبرها پا بگذار، پس هر كه مؤ من باشد، از اين عمل تو آسايش مى يابد و هر كه منافق باشد، احساس ناراحتى خواهد كرد.)) (1305)

از محمّد بن مسلم نقل شده كه مى گويد: (( به امام صادق (ع ) عرض كردم : آيا مردگان را ديدار كنيم ؟ فرمود: آرى ؛ گفتم : وقتى كه به ديدارشان مى رويم آيا مى دانند؟ فرمود: آرى به خدا سوگند آنان مى دانند كه شما به ديدارشان رفته ايد و خوشحال مى شوند و با شما انس مى گيرند. محمّد بن مسلم مى گويد: عرض كردم : وقتى به زيارت آنها مى رويم چه بگوييم ؟ فرمود: بگو: (( اللهم جاف الارض عن جنوبهم و صاعد اليك ارواحهم ، و لقهم منك رضوانا و اسكن اليهم من رحمتك ما تصل به وحدتهم و تونس به وحشتم ، انك على كل شى ء قدير.)) )) (1306)

امام رضا (ع ) فرمود: (( هر بنده خدايى كه قبرى را زيارت كند و (( انا انزلناه فى ليلة القدر، )) را هفت مرتبه تلاوت كند خداوند او، و صاحب قبر را مى آمرزد.)) (1307)

صفوان بن يحيى به ابوالحسن موسى بن جعفر (ع ) عرض كرد: (( به من اين طور گفته اند كه هرگاه زائرى كنار قبر مؤ من بيايد با او انس مى گيرد و چون برگردد، وحشت مى كند؛ فرمود: وحشت نمى كند.)) (1308)

عمر بن يزيد مى گويد:

(( به امام صادق (ع ) عرض كردم : ما از جانب ميت مى توانيم نماز بخوانيم ؟ فرمود: آرى . او بيقين در تنگناست پس از آن تنگنا، گشايش مى يابد، سپس حاضرش ‍ مى كنند و به او مى گويند: اين تنگنا از تو برداشته شد به خاطر نمازى كه فلان برادر دينى ات از جانت تو خواند. عمر بن يزيد مى گويد: عرض كردم : آيا مى توانم دو شخص را در دو ركعت نماز شريك كنم ؟ فرمود: آرى و آنگاه گفت : براستى كه ميت خوشحال مى شود و به خاطر طلب رحمت و آمرزش برايش ، همان طورى كه يك فرد زنده با هديه اى كه به او مى دهند شاد مى گردد، و جايز است كه فرد، حج ، يا عمره ، و يا مقدارى از نماز و يا طوافش را براى يكى از بستگانش كه مرده است انجام دهد، تا او را بهره مند سازد؛ چنين شخصى حتى اگر مورد خشم خدا بوده است ، آمرزيده مى شود و اگر در تنگنا بوده ، گشايش برايش حاصل مى شود، و ميت از آن آگاه مى گردد؛ و اگر مردى چنين كارى را از طرف يك ناصبى (( مخالف اهل بيت (ع )) ) انجام دهد، در عذاب او تخفيف حاصل مى شود، و نيكى ، صله و حج براى مرده و زنده صحيح است اما نماز از طرف زنده ، جايز نيست .)) (1309)

آن حضرت فرمود: (( شش چيز است كه پس از وفات مؤ من به او مى رسد: فرزندى كه برايش طلب آمرزش كند؛ قرآنى كه بنويسد و از خود به جا گذارد؛ و درختى كه بكارد؛ و آبى را كه صدقه جاريه قرار دهد، و چاهى كه حفر كند و سنتى كه پس از او مورد استفاده ديگران باشد.)) (1310)

آن حضرت فرمود:

(( هر مسلمانى كه از جانب ميتى عمل شايسته اى انجام دهد، خداوند به او چند برابر اجر مى دهد و به ميت نيز بدان وسيله سود رساند.)) (1311)

آن حضرت فرمود:

(( نماز، روزه ، حج ، صدقه ، نيكى و دعا در قبر ميت به او مى رسد، و اجر آنها براى كسى كه انجام مى دهد و براى ميت نوشته مى شود.)) (1312)

مى گويم :

اين آخرين حق از حقوق مسلمان بود كه ابوحامد آن را ذكر نكرده است . فصل : سخن جامع در آداب معاشرت

غزالى گويد :

اين بود قسمتهايى از آداب معاشرت با عموم مردم و سخن جامع در تمام آن موارد اين است كه حق ندارى هيچ كس را زنده يا مرده كوچك بشمارى كه هلاك مى شوى ، زيرا تو نمى دانى شايد او بهتر از تو باشد، او اگر چه فاسق است ، شايد عاقبت به خير شود و وضع تو سرانجام كار همانند وضع او شود؛ و نبايد به ايشان به سبب دنيايشان به ديده بزرگى بنگرى ، زيرا در نزد خدا كوچك و آنچه در دنياست ناچيز است ، و هرگاه مردم دنيا در نزد تو بزرگ شمرده شوند در حقيقت دنيا را بزرگ شمرده اى و از چشم خدا افتاده اى ؛ و نبايد دينت را براى ايشان از دست بدهى ، به خاطر اين كه به دنياى ايشان برسى ، چرا كه در نظر ايشان كوچك خواهى شد و از دنياى آنها بى بهره مى مانى ؛ و اگر هم بى بهره نمانى چيزى را كه پست تر است در عوض بهترى به دست آورده اى ، و با آنان دشمنى علنى نكن كه اين دشمنى به درازا خواهد كشيد، و دين و دنياى تو را و دين ايشان را از طريق تو از بين خواهد برد، مگر عمل خلاف دينى را ببينى .

پس در اين هنگام بايد با كارهاى زشت آنان مخالفت كنى و به ايشان به خاطر آن كه به سبب معصى خود در معرض خشم خدا قرار گرفته اند به ديده زحمت بنگرى . در اين صورت نيز براى ايشان جهنمى كه در آن وارد مى شوند كافى نيست ؛ تو چرا با ايشان ، كينه توزى كنى ؛ و به محبت و تعريف ايشان در مقابل تو و خوش برخوردى ايشان ، اطمينان نكن ؛ زيرا تو اگر حقيقت آن را بخواهى در صد مورد بيش از يك مورد نخواهى يافت ، بلكه همان يك مورد را نيز نمى يابى . هرگز از احوال خود نزد آنها شكوه مكن كه خداوند تو را به ايشان وامى گذارد و توقع نداشته باش كه آنها در پشت سر تو و در باطن مانند ظاهر دوستدار تو باشند كه اين توقع نادرستى است و كجا به آن خواهى رسيد! و به آنچه در اختيار آنهاست چشم طمع مدوز كه بزودى خوار و ذليل خواهى شد و به آرمانت نخواهى رسيد. از باب تكبر به دليل بى نيازى ات از ايشان ، بر آنها فخر فروشى نكن ، زيرا خداوند به دليل مجازات بر تكبرت به خاطر اظهار بى نيازى ، تو را به ايشان محتاج خواهد كرد.

هرگاه از برادرى از آنها حاجتى خواستى و آن را برآورده كرد پس ‍ او برادر سودرسان است و اگر برآورده نساخت مبادا وى را سرزنش كنى كه او دشمن تو خواهد شد و تلافى كردنش به درازا خواهد كشيد. خودت را سرگرم موعظه كسى نكن كه در او اميد پذيرش نباشد، زيرا علاوه بر اين كه پند تو را نمى شنود، دشمن تو مى شود، و بايد موعظه تو، به صورت درخواست و غير مستقيم باشد بدون آن كه نام كسى را ببرى و هر وقت از ايشان كرامت و خيرى ديدى خدا را سپاسگزار باش كه آنان را مسخر تو كرده است و به خدا پناه ببر از اين كه مبادا تو را به ايشان واگذارد؛ و هرگاه از ايشان غيبت شد و يا از آنها بدى ديدى و يا چيزى به تو رسيد كه باعث ناراحتى تو شد، كار ايشان را به خدا واگذار و از شر ايشان به خدا پناه ببر و به فكر مكافات عمل آنها نباش ، كه بيشتر زيان مى بينى و عمرت بدان وسيله تباه مى شود و به آنها نگو: شما جايگاه مرا درك نكرديد؛ و بر اين عقيده باش كه تو اگر چنان استحقاقى را داشتى خداوند در دل ايشان جايگاهى براى تو قرار مى داد، زيرا خداوند است كه حب و بغض را در دلها مى اندازد. و چنان باش كه حق ايشان را مى شنوى و باطل آنها را نمى شنوى ؛ زبانت به حق ايشان گويا و در برابر باطلشان خاموش است . از معاشرت با اكثر مردم دورى كن كه آنان از هيچ لغزشى چشم پوشى نمى كنند و از اشتباهى نمى گذرند و هيچ عيبى را نمى پوشند و ريز و درشت را محاسبه مى كنند و بر كم و زياد حسد مى برند؛ از ديگران انصاف مى خواهند و خود انصاف نمى ورزند و بر خطاها و لغزشها و فراموشيها مؤ اخذه مى كنند و خود نمى بخشند و با سخن چينى و بهتان برادران را به هم بدبين مى سازند.

بنابراين معاشرت با اكثر ايشان زيان و بريدن از ايشان رجحان دارد؛ اگر خشنود باشند، ظاهر نرمى دارند و اگر ناراضى باشند باطن گرفته اى دارند، نه در حال گرفتگى از آنان مى توان ايمن بود و نه در حال نرمى شان اميدوار؛ در ظاهر آراسته اند ولى در باطن گرگ صفت اند؛ از روى گمان سخن مى گويند، (1313) پشت سر به تو طعنه مى زنند، از حسد براى دوستشان منتظر حوادث روزگارند، لغزشهاى تو را در ضمن معاشرت مى شمارند تا در وقت خشم و غضبشان با تو مقابله كنند. به دوستى كسى كه بخوبى او را نيازموده اى اعتماد مكن ، مگر آن كه در يك منزل و يك جا مدتى با او معاشرت كنى و در وقت بر كنارى و حكومتش ، در ثروت و فقرش او را بيازمايى و يا با يكديگر همسفر شويد و يا با درم و دينار با او داد و ستد كنى و يا گرفتارى پيدا كنى و به او نيازمند شوى ، پس اگر در اين احوال از او راضى بودى ، در صورتى كه بزرگسال است او را به منزله پدر خود بدان و اگر خردسال است پسر خويش و اگر هم سن تو بود او را برادر خود بشمار. اين بود خلاصه آداب معاشرت با مردم .

حقوق نزديكان و خويشاوندان

رسول خدا (ص ) فرمود:

(( خداى تعالى مى فرمايد: منم بخشنده و اين است خويشاوند، نام او را از نام خودم مشتق كرده ام ، پس هر كه صله رحم كند به او بپيوندم و هر كه قطع رحم كند من از او قطع كنم .)) (1314)

آن حضرت فرمود:

(( هر كه خشنود مى شود كه دنبال سرش حرف بد نزنند و عمرش طولانى و روزى اش زياد شود بايد صله رحم كند و از خدا بپرهيزد.)) (1315)

به رسول خدا (ص ) عرض شد:

(( بالاتر از همه مردم كيست ؟ فرمود: آن كه بيش از همه تقواى الهى دارد و از همه كس بيشتر صله رحم مى كند و امر به معروف و نهى از منكرش بيشتر است .)) (1316)

ابوذر - رضى اللّه عنه - گويد:

(( حبيبم پيامبر (ص ) مرا به صله رحم سفارش كرد و همچنين فرمود: سخن حق را بگو هر چند كه تلخ باشد.))

(1317) پيامبر (ص ) فرمود:

(( خويشاوندى به عرش آويخته است . و صله رحم كننده آن نيست كه مقابله به مثل كند، بلكه آن كسى است كه هرگاه قطع رحم شده باشد او صله رحم كند)) (1318) ؛

و آن حضرت فرمود:

(( از همه طاعتها ثواب صله رحم زودتر مى رسد تا آن جا كه حتى اگر خانواده اى تبهكار صله رحم كنند، اموالشان زياد مى شود و افرادشان افزون مى گردد.)) (1319)

زيد بن اسلم گويد:

(( وقتى كه رسول خدا (ص ) راهى مكه شد، مردى به آن حضرت رسيد و عرض ‍ كرد: اگر زنان سفيد و شتران گندمگون مى خواهى به سراغ بنى مدلج برو. پيامبر (ص ) فرمود: خداوند از تعرض به بنى مدلج به خاطر صله رحمشان منع كرده است .)) (1320)

اسما بنت ابى بكر مى گويد: (( مادرم نزد من آمد (خدمت پيامبر (ص ) رسيدم ) عرض كردم : يا رسول اللّه ! مادرم ، نزد من آمده است ، در حالى كه او مشرك است ، آيا نسبت به او صله رحم بكنم ، فرمود: آرى .)) (1321)

آن حضرت فرمود:

(( صدقه در مورد تهيدستان يك صدقه است و در مورد خويشاوندان دو صدقه است .)) (1322)

وقتى كه ابو طلحه خواست باغى را به صدقه بدهد، در مقام عمل از اين سخن خدا در شگفت شده كه مى فرمايد: (( (( لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ؛ )) عرض كرد يا رسول اللّه ! آن را در راه خدا و تنگدستان و بيچارگان داده ام ، فرمود: (( اجر تو مقرر است ولى آن را بين خويشاوندانت تقسيم كن .)) (1323)

و آن حضرت فرمود: (( بالاترين صدقه ، بر خويشاوندى است كه دشمنى خود را آشكار مى كند.)) اين سخن پيامبر (ص ) هم معناى اين بيان حضرت است كه فرمود: (( بالاترين فضايل آن است كه با كسى كه از تو قطع رحم كرده ، صله رحم كنى و به كسى كه تو را محروم داشته ، عطا كنى و از كسى كه به تو ستم روا داشته ، بگذرى .))

(1324) نقل كرده اند كه عمر به كارگزارانش نوشت به خويشاوندان دستور دهيد كه با هم ديد و بازديد كنند اما همسايه نشوند، و البته اين سخن را بدان سبب گفته است كه همسايگى باعث مزاحمت بر سر حقوق مى شود و چه بسا موجب تنهايى و قطع رحم مى گردد. (1325)

مى گويم :

بعضى از دانشمندان اين نامه را به اميرالمؤ منين (ع ) نسبت داده اند كه آن حضرت به ابوموسى اشعرى نوشت .

غزالى گويد :

توضيح اين كه وقتى خانه هاى خويشاوندان از يكديگر دور باشد محبت بيشتر به هم مى كنند و هرگاه نزديك باشند حسد و كينه نسبت به هم مى ورزند.

مى گويم :

اين حالت در بيشتر مردم عصر ما ديده مى شود، در حلى كه شنيدن كى بود مانند ديدن ، و در سخنان حكيمانه در زبان فارسى آمده است : (( دورى و دوستى ))

از طريق خاصه (شيعه ) راجع به صله رحم روايتى در كافى با سند نيكو از جميل بن دراج نقل شده كه مى گويد: (( از امام صادق (ع ) راجع به اين قول خداى - تعالى ذكره - پرسيدم : (( واتقواللّه الذى تسائلون به و الارحام ان اللّه كان عليكم رقيبا )) (1326) ؛ فرمود: آن ارحام مردمان است كه خداى تعالى به صله آن ارحام ، ايشان را امر فرموده است و آن را بزرگ داشته ، مگر نمى بينى كه آن را در رديف خود قرار داده است .)) (1327)

در روايت موثقى از آن حضرت است : (( مردى خدمت پيامبر (ص ) آمد عرض ‍ كرد: يا رسول اللّه ! بستگانم تصميم گرفته اند به من حمله كنند و از من قطع رحم كنند و به من دشنام دهند. آيا من حق دارم آنها را ترك گويم : فرمود: در آن صورت خداوند همه شما را ترك مى كند. گفت : پس چه كنم ؟ فرمود: بپيوند با هر كه از تو ببرد و ببخش بر آن كه محرومت كند و درگذر از كسى كه به تو ستم روا دارد زيرا تو هرگاه چنين كنى ، خدا در برابر آنها از تو پشتيبانى كند.)) (1328)

در كافى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( جز صله رحم چيزى را سراع نداريم كه عمر را زياد كند، تا آنجا كه شخصى كه سه سال ديگر اجلش فرا مى رسد وقتى صله رحم مى كند، خداوند سى سال به عمرش مى افزايد و آن سه سال را سى و سه سال مى كند و مردى كه عمرش سى و سه سال است ، ولى قطع رحم مى كند خداوند سى سال از عمر او كم مى كند و آن را به سه سال مى رساند.)) (1329)

از امام رضا (ع ) نيز روايتى مانند روايت بالا رسيده است .

از امام باقر (ع ) است كه فرمود: (( صله رحم اعمال را پاك سازد و اموال را بركت دهد و بلا را دور كند و حساب را آسان و اجل را بتاءخير اندازد.)) (1330)

و در روايتى آمده است : (( و روزى اش را فراخ و در ميان خانواده اش محبوبش ‍ گرداند.)) (1331)

از آن حضرت است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرموده است : سفارش مى كنم حاضر و غايب امتم و آنهايى را كه در پشت مردان و رحم زنانند تا روز قيامت ، كه صله رحم كنند اگر چه به فاصله يك سال راه باشد زيرا صله رحم جزء دين است .)) (1332) ؛

و از آن حضرت است كه فرمود: (( همانا رحم به عرش آويخته و مى گويد: بپيوند هر كه مرا بپيوندد و قطع كن با هر كه از من قطع كند.)) (1333)

از آن حضرت است كه فرمود: (( ابوذر - رضى اللّه عنه - گفته است : از رسول خدا (ص ) شنيدم كه مى فرمود: رحم و امانت در روز قيامت دو طرف صراطند؛ همين كه صله رحم كننده و امانتدار بر صراط بگذرند، به بهشت رسند و چون خائن به امانت و قاطع رحم بر صراط بگذرند هيچ عملى با وجود آنها سودى نبخشد و صراط آنها را در آتش دوزخ سرنگون كند.)) (1334)

در روايت صحيح از آن حضرت رسيده است كه فرمود: (( در كتاب على (ع ) است كه هر كس سه خصلت داشته باشد از دنيا نمى رود مگر وبال آنها را ببيند: ستم ، قطع رحم و دروغ كه بدان وسيله به جنگ خدا مى رود؛ و البته آن طاعتى كه ثواب و اجرش زودتر مى رسد، صله رحم است و همانا گروهى تبهكارند اما صله رحم مى كنند، اموالشان زياد مى شود و توانگر مى شوند، و براستى كه قسم دروغ و قطع رحم خانه ها را ويران و خويشاوندى را از جا بركند و از جا كندن خويشاوندى باعث قطع نسل گردد.)) (1335)

در روايت صحيح از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است : هر گاه مردمان قطع رحم كنند، ثروتها به دست اشرار افتد.)) (1336)

از آن حضرت است كه فرمود: (( صله رحم خلق را نيكو و دست را باز و نفس را پاكيزه و روزى را زياد مى كند و مرگ را به تاءخير اندازد.)) (1337) از امام صادق (ع ) نيز نظير حديث بالا رسيده است . (1338)

از آن حضرت است كه : (( صله رحم و خوشرفتارى با همسايه شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.)) (1339)

از آن حضرت است كه فرمود: (( از حالقه بپرهيزيد زيرا آن مردان را مى ميراند عرض كردم : حالقه چيست ؟ فرمود: قطع رحم .)) (1340)

از يكى از اصحاب ما (شيعه ) نقل شده است كه مى گويد: (( به آن حضرت گفتم : برادران و عموزادگان من خانه ام را بر من تنگ كرده اند و از تمام خانه تنها يك اتاق را در اختيار من گذاشته اند و من اگر حرفى بزنم مى توانم آنچه دست آنهاست بگيرم . فرمود: صبر كن زيرا خداوند بزودى برايت گشايشى فراهم خواهد كرد. مى گويد: برگشتم ، در سال صد و سى و يك بيمارى وبا آمد. به خدا سوگند كه همه آنان مردند و كسى از آنها نماند. مى گويد: من از خانه بيرون آمدم و چون خدمت آن حضرت رسيدم فرمود: حال اهل بيتت چگونه است ؟ عرض كردم : به خدا سوگند همه آنها مردند و يك تن از آنان باقى نماند. فرمود: اين براى آن كارى بود كه نسبت به تو كردند، و به خاطر آن آزارى بود كه به تو رساندند و آنان به سبب قطع رحم ، نابود شدند. آيا مى خواستى كه زنده باشند و بر تو تنگ بگيرند؟ عرض كردم : آرى به خدا سوگند.)) (1341)

از ابوحمزه ثمالى نقل شده كه مى گويد: (( اميرالمؤ منين (ع ) در خطبه اى فرمود: پناه مى برم به خدا از گناهانى كه نابودى را شتاب دهند. پس عبداللّه بن كواى يشكرى از جا برخاست و گفت : اى اميرمؤ منان ! مگر گناهانى وجود دارد كه باعث سرعت نابودى شود؟ فرمود: آرى ، واى بر تو، آن گناه قطع رحم است ، البته خانواده هايى هستند كه گردهم مى آيند و يكديگر را يارى مى دهند، و با اين كه فاسقند خداوند به ايشان روزى مى دهد؛ و خانواده هايى هستند كه از هم جدا مى شوند و از يكديگر مى برند و با وجود اين كه پرهيزگارند، خداوند آنها را محروم مى گرداند.)) (1342) از على بن حسين (ع ) است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرموده است : هر كه خوش دارد كه خدا عمرش را زياد كند و روزى اش را گشايش بخشد بايد صله رحم كند، زيرا روز قيامت رحم ، زبان تندى دارد كه مى گويد: پروردگارا بپيوند با هر كه با من پيوست و قطع كن با هر كه از من بريد و مردى با راه و روش نيك به نظر مى رسد ولى ناگاه خويشاوندى كه از او بريده است ، نزد وى مى آيد او را به پايين ترين مرتبه دوزخ سرنگون مى سازد.)) (1343)

از جهم بن حميد نقل شده كه مى گويد: (( به امام صادق (ع ) عرض كردم : خويشاوندانى دارم كه هم دين من نيستند آيا بر من حقى دارند؟ فرمود: آرى ، هيچ چيز باعث قطع خويشاوندى نمى شود و اگر هم دين تو باشند دو حق دارند: حق خويشاوندى و حق اسلام .)) (1344)

از آن حضرت است كه فرمود: (( صله رحم و نيكوكارى حساب را آسان و از گناهان جلوگيرى كند، پس صله رحم كنيد و به برادرانتان نيكى نماييد اگر چه به وسيله خوب سلام دادن و جواب سلامى باشد.)) (1345)

از آن حضرت است كه فرمود: (( اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است : با ارحام خود بپيونديد اگر چه با سلام دادن باشد كه خداى تعالى فرمايد: (( اتقواللّه الذى تساءلون به و الارحام ان اللّه كان عليكم رقيبا.)) (1346) و (1347)

از امام رضا (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( امام صادق (ع ) فرموده است : با خويشاوندانت صله رحم كن هر چند به يك شربت آب باشد و بهترين صله رحم ، آزار نرساندن به اوست ، صله رحم مرگ را به تاءخير اندازد و باعث محبت در خانواده مى شود.)) (1348)

از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( دوست دارم خدا بداند من براى خويشاوندم فروتنى مى كنم و من پيش از اين كه خاندانم از من بى نياز شوند بر صله رحم آنان مى شتابم .)) (1349)

از آن حضرت است كه فرمود: (( اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است : شخص هر چند مال و فرزند داشته باشد هرگز نبايد از خويشاوندان خود و از محبت و كرامت و دفاع با دست و زبان از ايشان روبرگرداند؛ آنها از همه مردم اطراف او را مهمتر دارند و به او مهربانترند و اگر مصيبتى به او رسد يا ناراحتى برايش پيش آيد پريشانى او را بهتر سر و سامان دهند. هر كه دست كمك از فاميل خويش باز دارد از آنها يك دست و از خود او دستهاى بسيارى گرفته شده است ؛ هر كه با اطرافيانش نرمش كند، دوستش ‍ از او مهربانى بيند؛ هر كه در وقت دارايى دستش را به احسان باز كند، آنچه را كه داده است خداوند در دنيا جبران كند و در آخرت چند برابر دهد؛ و زبان راستى كه خداوند براى كسى در ميان مردم مى گذارد بهتر از ثروتى است كه مى خورد و به ارث مى گذارد؛ و نبايد كسى از شما كه ثروتمند شد تكبرش زياد شود و خود بزرگ بين گردد و از خويشاوندانش فاصله بگيرد و هيچ يك از شما نبايد نسبت به برادرى كه تنگدست است وقتى كه به او احسان نمى كند، از او دورى كند؛ و هيچ كدام از شما نبايد نسبت به خويشاوند تنگدستش غفلت ورزد از اين كه جلو شكست او را بگيرد؛ به وسيله چيزى كه اگر نگه دارد سودش ندهد و اگر از دست بدهد زيانى به حال او نرساند.)) (1350)

از آن حضرت است كه فرمود: (( معاشرت بيست ساله (به منزله ) خويشاوندى است .)) (1351)

شهيد ثانى - رحمه اللّه - مى فرمايد: خويشاوند همان قوم و خويش نزديك در رابطه فاميلى است ، هر چند كه خويشاوند دورى باشد و ازدواج با او به نص و اجماع جايز باشد.

954- اين حديث را طبرانى از حديث ابوامامه در الكبير بدون عبارت : (( پس من حبيب خدا و من خليل خدايم .)) به طورى كه در الجامع الصغير آمده - به سند ضعيف نقل كرده است .

955- اين حديث صاحب الفردوس از انس - آن طورى كه در المغنى آمده - بدون اسناد نقل كرده است .

956- فتح / 28: مؤ منان با يكديگر مهربانند.

957- كافى ، ج 2، ص 170، شماره 3 و 4.

958- كافى ، ج 2، ص 170، شماره 3 و 4.

959- همان ماءخذ ،ص 170، شماره 5.

960- كافى ، ج 2، ص 171، شماره 6.

961- همان ماءخذ، ص 171، شماره 8.

962- اين حديث را مسلم در صحيح ، ج 2، ص 20، از حديث نعمان بن بشير نقل كرده است .

963- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 8، ص 14، ضمن حديثى و ابوداوود طيالسى در ص 68 از حديث ابوموسى اشعرى نقل كرده اند.

964- كافى ، ج 2، ص 168، شماره 9.

965- همان ماءخذ، (( باب اخوة المؤ منين بعضهم لبعض )) ، شماره 4.

966- همان ماءخذ، ص 167، شماره 9.

967- همان ماءخذ، ص 175، (( باب التراحم و التعاطف )) ، شماره 1و 4.

968- كافى ، ج 2، ص 175، (( باب التراحم و التعاطف )) ، شماره 1 و 4.

969- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 1، ص 11، باب چهارم از كتاب الايمان آورده است .

970- اين حديث را مسلم در ج 1، ص 48 كتاب خود بخارى در صحيح ، ج 1، ص 14 نقل كرده اند.

971- حاكم در مستدرك ، ج 1، ص 10 و 11 نظير اين حديث را نقل كرده است .

972- اين حديث را احمد در مسند، ج 4، ص 114 از حديث عمرو بن عنبسه به سند صحيح نقل كرده است .

973- اين حديث را مسلم در ج 8، ص 34، از حديث ابوهريره نقل كرده است .

974- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3681 از حديث ابوبرزه اسلمى نقل كرده است .

975- اين حديث را طبرانى در الكبير نقل كرده و راويانش ثقه اند و در آن جا: (( هر كه سنگى از سر راه مسلمانان بردارد)) آمده و اين را در الاوسط، از قول ابودرداء نقل كرده - در آن جا: (( هر كه از راه مسلمين خارج كند...)) آمده است - به طورى كه در الترغيب ، ج 3، ص 619 آمده است .

976- اين حديث را ابن مبارك در باب الزهد از روايت حمزة بن عبيد به صورت مرسل با سند ضعيفى نقل كرده و در باب (( (( البر و الصلة )) )) آن را از جمله اضافات حسين مروزى (حمزة بن عبداللّه بن ابى سمن ) - به طورى كه عراقى در المغنى آورده - نقل كرده و همين درست است .

977- اين حديث را ابن مبارك در باب الزهد - به طورى كه در كنوزالحقايق مناوى در باب همزه آمده - نقل كرده است .

978- كافى ، ج 2، ص 235، و در الفقيه ، ص 575 نيز نظير آن آمده است .

979- همان ماءخذ، ص 350، شماره 1.

980- همان ماءخذ، ص 351، شماره 2.

981- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4179 از حديث عياض بن حمار نقل كرده است .

982- اعراف / 198: با آنها مدارا كن ، و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان .

983- اين حديث را نسائى به سند صحيح و حاكم بر اساس روش بخارى و مسلم نقل كرده اند (المغنى ).

984- كافى ، ج 2، ص 122.

985- همان ماءخذ، ص 123، شماره 8.

986- همان ماءخذ، ص 123، شماره 10.

987- همان ماءخذ، ص 123، شماره 11.

988- اين حديث را بخارى در صحيح 7 ج 8، ص 21 و ابوداوود، در سنن ، ج 2، ص 566 از حديث حذيفه نقل كرده اند.

989- كافى ، ج 2، ص 335، شماره 6.

990- كافى ، ج 2، ص 335، شماره 6.

991- همان ماءخذ، ص 358.

992- كافى ، ج 2، ص 146.

993- اين حديث را حاكم در ج 4، ص 292 كتاب خود نقل كرده و گفته است : اسناد اين حديث صحيح است ، در حالى كه بخارى و مسلم آن را نقل نكرده اند.

994- اين حديث را حاكم نقل كرده و آن را صحيح دانسته است و ابوداوود به اختصار از قلو ابوالطفيل تا جاى پهن كردن ردا نقل كرده و قسمت بعد را نقل نكرده است (المغنى ). و اين داستان را طبرى در تاريخ خود، ج 2، ص 352 براى خواهر رضاعى پيامبر (ص ) - در آن جا كه تقسيم غنايم حنين را ذكر كرده است - بيان مى كند.

995- كافى ، ج 2، ص 659، شماره 1 و 3.

996- كافى ، ج 2، ص 659، شماره 1 و 3.

997- اين حديث را ابوداوود، ج 2، ص 578، از حديث ابودرداء نقل كرده است .

998- اين حديث را به طورى كه در الجامع الصغير آمده طبرانى و بيهقى از ابن عمر نقل كرده اند.

999- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 576 نقل كرده و مى گويد: اسناد اين حديث صحيح است ولى بخارى و مسلم آن را نقل نكرده اند.

1000- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 3، ص 227، كتاب الصلح نقل كرده است .

1001- اين حديث را ابن سنى در كتاب عمل اليوم و الليلة ، ص 165 به شماره 613 آورده است .

1002- كافى ، ج 2، ص 209، شماره 1 و 2.

1003- كافى ، ج 2، ص 209، شماره 1 و 2.

1004- همان ماءخذ، همان صفحه ؛ فديه دادن در اين جا مجاز است زيرا همان طورى كه ديه خونبهاست و جلو خود را مى گيرد و يا همان طورى كه اسير فديه مى دهد، مال در اين جا جلو نزاع را مى گيرد و هر يك از اينان با مال جلو ديگرى را مى گيرند.

1005- كافى ، ج 2، ص 209، شماره 4.

1006- همان ماءخذ، ص 210.

1007- بقره / 224: خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد تا اين كه نيكوكار و پرهيزگار و مصلح ميان مردم باشيد.

1008- كافى ، ج 2، ص 210.

1009- كافى ، ج 2، ص 210.

1010- اين حديث را ابوداوود در ج 2، ص 584 ضمن حديثى از ابوهريره نقل كرده است .

1011- اين حديث را مسلم در ج 8، ص 21 از ابوهريره نقل كرده است .

1012- اين حديث را طبرانى در الاوسط و الصغير آورده اند چنان كه در، ج 3، ص 238 الترغب و الترهيب آمده است .

1013- اين حديث را بيهقى در الكبرى ، ج 8، ص 228 آورده و مى گويد: (( ما در خدمت پيامبر (ص ) آمد و چهار مرتبه (به زنا) اقرار كرد. پيامبر دستور داد او را سنگسار كنند و فرمود: اى هزال ! اگر با جامه ات آن را مى پوشاندى بهتر بود.)) ...

1014- اين حديث را مسلم در، ج 8، ص 37 و ابوداوود، ترمذى و حاكم و ابن ماجه با عبارات مختلف نقل كرده اند.

1015- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 568 از حديث ابوبرزه اسلمى نقل كره است .

1016- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 8، ص 24، (( باب ستر المؤ من على المؤ من )) آورده است .

1017- اين حديث را طبرانى - به طورى كه در الجامع الصغير آمده - به سند حسن از ابن عباس نقل كرده است .

1018- كافى ، ج 21، ص 356 شماره 2.

1019- همان ماءخذ، ص 357، شماره 2. نور / 18: همانا آنان كه دوست دارند كارهاى ناشايست ، درباره آنان كه ايمان آورده اند فاش شود ايشان را عذاب دردناكى است .

1020- همان ماءخذ، ص 358.

1021- انعام / 108: به كسانى كه به غير خدا را (معبود خود) مى خوانند دشنام ندهيد مبادا كه آنها نيز از روى ظلم و جهل خدا را دشنام دهند.

1022- اين حديث را بخارى در، ج 8، ص 3، و تردمى در، ج 8، ص 97 از حديث ابن عمرو طبراين - به نوشته مجمع الزوائد، ج 8، ص 73 - نظير آن را در الكبير نقل كرده اند.

1023- اين حديث و همچنين حديث ديگر را مسلم در، ج 7، ص 8، از حديث انس نقل كرده است .

1024- اين حديث را ابوداوود در، ج 2، ص 627 از قول ابوموسى اشعرى و مسلم در، ج 8، ص 37 نقل كرده اند.

1025- اين حديث را نيز ابوداوود در، ج 2، ص 627 سنن خود آورده است .

1026- اين حديث را خرائطى در مكارم الاخلاق - به طورى كه در المغنى و مجمع الزوائد آمده - نقل كرده است .

1027- اين حديث را بخارى ، در ج 8، ص 62 نقل كرده است .

1028- كافى ، ج 2، ص 193: شايد مقصود اين باشد كه ائمه (ع ) جز از خدا حاجت نمى طلبد و منزه از آنند.

1029- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 3 و 4 و 5.

1030- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 3 و 4 و 5.

1031- كافى ، ج 2، شماره 3 و 4 و 5.

1032- همان ماءخذ، ص 194، شماره 8.

1033- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 7 و 9.

1034- كافى ، ج 2، شماره 7 و 9.

1035- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 10.

1036- همان ماءخذ، ص 195، شماره 12.

1037- همان ماءخذ، ص 196، شماره 14.

1038- كافى ، ج 2، ص 366، شماره 1 و 2.

1039- كافى ، ج 2، ص 366، شماره 1 و 2.

1040- همان ماءخذ، ص 197، شماره 6. ناصبى در عرف اصحاب ائمه عبارت از مخالفان متعصب است . ولى غير ناصبيان همان مستضعفين مى باشند.

1041- همان ماءخذ، ص 199.

1042- كافى ، ج 2، ص 199.

1043- اين حديث را طبرانى در الاوسط با سندى نقل كرده است كه در آن ابوالطيب و هارون بن محمّد آمده كه او - به گفته مجمع الزوائد، ج 8، ص 32 - كذاب است . و اين روايت را كلينى در كافى ، ج 2، ص 644 به سند حسن از امام صادق (ع ) به نقل از پيامبر (ص ) روايت كرده .

1044- اين حديث را ترمذى در، ج 10، ص 179 و ابن داوود، در، ج 2، ص 636 نقل كرده و در هر دو كتاب چنين آمده است : (( بگو (( سلام عليكم )) ، آيا وارد شوم ؟)) .

1045- اين حديث را خرائطى در مكارم الاخلاق - به طورى كه در المغنى آمده - به سند ضعيف نقل كرده است .

1046- اين حديث را بزاز و ابن عدى و بيهقى در الشعب - به طورى كه در درالمنثور، ج 5، ص 59 آمده - از قول انس نقل كرده است .

1047- نساء / 86؛ نور / 61: هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آنرا بهتر و يا بمانند آن بدهيد. هنگامى كه داخل خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد.

1048- نساء / 86؛ نور / 61: هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آنرا بهتر و يا بمانند آن بدهيد. هنگامى كه داخل خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد.

1049- اين حديث را مسلم و بزاز به اسناد نيكو - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 30 آمده - نقل كرده است .؛

1050- اين حديث را ديلمى در الفردوس از قول ابوهريره نقل كرده است و - به طورى كه در المغنى آمده - فرزند ديلمى در مسند خود سند آن را نياورده است .

1051- به اصل اين حديث دست نيافتم .

1052- اين حديث را مالك در الموطا، ج 2، ص 238 (( باب العمل فى السلام )) حديث اول نقل كرده است .

1053- اين حديث را ابوداوود در، ج 2، ص 641 و ترمذى ، در، ج 10، ص 162 از قول عمران بن حصين نقل كرده اند.

1054- اين حديث را مسلم در، ج 2، ص 5، صحيح خود از حديث ابوهريره و ترمذى ، در ج 10، ص 175 نقل كرده است .

1055- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 8، ص 64 در دو حديث نقل كرده در حالى كه از نظر ترمذى يك حديث است ، به جامع ترمذى ، ج 10، ص 176 مراجعه كنيد.

1056- اين حديث را ترمذى ، در، ج 10، ص 177 نقل كرده است .

1057- اين حديث را خرائطى و بيهقى در الشعب از حديث ابن مسعود به طور مرفوع نقل كرده اند و بيهقى آن را مرفوعا ضعيف شمرده است و - به طورى كه در المغنى آمده - آن را به شرط سند صحيح روايت كرده است .

1058- اين حديث را طبرانى در الكبير و الاوسط - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 1، ص 276 باب (( ذكر اللّه تعالى للمحدث )) آمده - و ترمذى در، ج 10، ص 187 نقل كرده اند.

1059- اين حديث را ترمذى در، ج 10، ص 188 نقل كرده است .

1060- كافى ، ج 2، ص 644، باب تسليم ، شماره 1 - 3.

1061- كافى ، ج 2، ص 644، باب تسليم ، شماره 1 - 3.

1062- كافى ، ج 2، ص 644، باب تسليم ، شماره 1 - 3.

1063- همان ماءخذ، ص 644، شماره 4 و 5 و 6.

1064- همان ماءخذ، ص 644، شماره 4 و 5 و 6.

1065- همان ماءخذ، ص 644، شماره 4 و 5 و 6.

1066- حشر / 33: خدايى كه از هر عيب و نقصى سالم و امان دهنده و نگهبان است . مقصود امام (ع ) از استشهاد به اين آن است كه سلام يكى از نامهاى خداست .

1067- كافى ، ج 2، ص 644، شماره 9 و 10.

1068- كافى ، ج 2، ص 644، شماره 9 و 10.

1069- همان ماءحذ، همان صفحه ، باب التسليم ، شماره 1.

1070- همان ماءخذ، ص 646: اين بدان جهت است كه آنان مشغول به خود و سرگرمند و باكى نيست كه سلام ندهيد.

1071- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 12 و 2.

1072- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 12 و 2.

1073- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 12 و 2.

1074- كافى ، ج 2، ص 647.

1075- كافى ، ج 2، ص 647.

1076- كافى ، ج 2، ص 647.

1077- همان ماءخذ، ص 648.

1078- همان ماءخذ، ص 646، شماره 13.

1079- كافى ، ج 2، ص 648، (( باب التسليم على اهل الملل . ))

1080- كافى ، ج 2، ص 648، (( باب التسليم على اهل الملل . ))

1081- كافى ، ج 2، ص 648، (( باب التسليم على اهل الملل . ))

1082- كافى ، ج 2، ص 648، (( باب التسليم على اهل الملل . ))

1083- كافى ، ج 2، ص 648، (( باب التسليم على اهل الملل . ))

1084- اين حديث را حكيم ترمذى و ابوالشيخ از قول عمر - همان طورى كه در الجامع الصغير آمده - نقل كرده است .

1085- اين حديث را ترمذى در ضمن حديثى در، ج 10، ص 192 كتاب خود نقل كرده است .

1086- اين حديث را محاملى در امالى خود و ديلمى در الفردوس - چنان كه در الجامع الصغير آمده - به سند صحيح از انس نقل كرده است .

1087- اين حديث را ابوداوود در، ج 2، ص 644 كتاب خود نقل كرده است .

1088- اين حديث را ابوبكر بن مقرى در كتاب الرخصة فى تقبيل اليد - به طورى كه در المغنى آمده - به سند ضعيف نقل كرده و داستان كعب را جرزى در اسدالغابة ، ج 4، ص 247 آورده است .

1089- اين حديث را حاكم از حديث بريده نقل كرده است با اين تفاوت كه او به جاى دستها پاها را آورده و گويد سندش صحيح است .

1090- به مجمع الزوائد، ج 8، ص 37 مراجعه كنيد.

1091- اين حديث را ترمذى در، ج 10، ص 191 و ابن ماجه به شماره 3703 در سنن خويش آورده اند.

1092- كافى ، ج 2، ص 179، باب مصافحه .

1093- كافى ، ج 2، ص 179، باب مصافحه .

1094- كافى ، ج 2، ص 179، باب مصافحه .

1095- همان ماءخذ، همان صفحه ،

1096- همان ماءخذ، ص 180.

1097- همان ماءخذ، ص 180.

1098- همان ماءخذ، ص 180.

1099- همان ماءخذ، ص 180.

1100- ق / 18: كلمه اى نگويد جز آنكه فرشته رقيب و عتيد در نزد او حاضر شوند.

1101- كافى ، ج 2، ص 184.

1102- همان ماءخذ، ص 185،، باب تقبيل .

1103- همان ماءخذ، ص 185،، باب تقبيل .

1104- نسبت به ديگران هم كسى قائل به حرمت نشده است بخصوص دست والدين و معلم و عالمان باتقوا. - م .

1105- همان ماءخذ، ص 185،، باب تقبيل .

1106- كافى ، ج 2، ص 185، باب تقبيل .

1107- كافى ، ج 2، ص 185، باب تقبيل .

1108- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3702 با اختلاف در عبارت و نيز ترمذى در جامع ، ج 10، ص 191 نقل كرده اند.

1109- به جامع ترمذى ، ج 10 ص 193 مراجعه كنيد.

1110- اين حديث را ابوداوود، در، ج 2، ص 644 باب معانقه آورده است .

1111- اين حديث را در، ج 1، در فصل ابواب علم گذشت .

1112- كهف / 110: نبايد به عبادت پروردگارش ، شريكى قائل شود.

1113- اين حديث را ترمذى در، ج 10، ص 212 آورده و مى گويد حديث حسن و صحيح است .

1114- اين حديث را ترمذى در، ج 10، ص 213 نقل كرده است .

1115- اين حديث را مسلم در، ج 7، ص 10 از حديث ابن عمر نقل كرده است .

1116- اين حديث را بغوى در كتاب معجم الصحابة از حديث ابن ابى شيبه نقل كرده و طبرانى آن را در الكبير - به طورى كه در المغنى آمده است - از روايت مصعب بن شيبه از قول پدرش با عبارت كوتاه ترى نقل كرده است .

1117- اين حديث در مسلم در، ج 7، ص 9، و بخارى از حديث ابوواقد ليثى نقل كرده است .

1118- تهذيب ، ج 1، (( كتاب الصلاة باب صلاة التسبيح و غيرها من الصلوات . ))

1119- همان ماءخذ، ص 25.

1120- حج / 32: (اين گونه است مناسك حج ) و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست .

ory.go(-1) 1121- حج / 30: (اين گونه است مناسك حج ) و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد نزد پروردگارش براى او بهتر است .

1122- اين حديث اندكى پيش از ابوداوود نقل شد.

1123- كافى ، ج 233، باب حق العالم .

1124- همان ماءخذ، ج 2، ص 661، باب الجلوس ، شماره 3 و 6.

1125- همان ماءخذ، ج 2، ص 661، باب الجلوس ، شماره 3 و 6.

1126- همان ماءخذ، ص 659، باب حق الداخل .

1127- قرب الاسناد، ص 33، اين حديث را از مسعدة بن صدقه نقل شده است .

1128- اين حديث را ترمذى ، در، ج 8، ص 11 با اختلاف اندكى در عبارت نقل كرده و مى گويد: اين حديث حسن است .

1129- اين حديث را ابن ابى الدنيا به طورى اختصار در كتاب الصمت با سند ضعيف - چنان كه در المغنى آمده - نقل كرده است .

1130- اين حديث را ابوداوود در، ج 2، ص 569 آورده است .

1131- اين حديث را ابوداوود با اندكى جابجايى و اختلاف در، ج 2، ص 569 مسند خود نقل كرده است .

1132- اين حديث و حديث بعدى را صدوق در )) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال )) ، ص 142 و 240 روايت كرده است .

1133- ر.ك : شماره 238.

1134- اين حديث را بخارى از قول ابوهريره در، ج 8، ص 61 صحيح نقل كرده است .

1135- اين حديث را ترمذى در، ج 10، ص 200 ضمن حديثى آورده است .

1136- اين حديث را بخارى در، ج 8، ص 60 نقل كرده است .

1137- اين دو حديث را ابوداوود در، ج 2، ص 603 كتاب خود از حديث ابوهريره نقل كرده است .

1138- - اين دو حديث را ابوداوود در، ج 2، ص 603 كتاب خود از حديث ابوهريره نقل كرده است .

1139- اين حديث را ترمذى در ج 10، ص 204 آورده است .

1140- اين حديث را نسائى در ج 2، ص 145 و ابن سنى در عمل اليوم و الليلة ، ص 72، نقل كرده است .

1141- اين حديث را طبرانى در الاوسط از حديث حارث اعور از على (ع ) از قول پيامبر (ص ) - به همان نحوى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 57 آمده - نقل كرده است .

1142- ذيل اين حديث در صحيح بخارى و صحيح مسلم مورد اتفاق است و ابو داوود در ج 2، ص 601 نقل كرده و در كافى ، ج 2، ص 654 با مقدارى جابجايى از امام كاظم (ع ) نقل شده و ترمذى نيز نقل كرده و آن را حسن شمرده است .

1143- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المعطاس و التسميت )) .

1144- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المعطاس و التسميت )) .

1145- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب .

1146- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المطاس و التسميت .))

1147- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المطاس و التسميت .))

1148- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المطاس و التسميت .))

1149- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المطاس و التسميت .))

1150- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب المطاس و التسميت .))

1151- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1152- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1153- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1154- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1155- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1156- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1157- لقمان / 19: براستى ناخوش ترين صداها بانگ خران است .

1158- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت .))

1159- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1160- كافى ، ج 2، ص 653، (( باب العطاس و التسميت . ))

1161- مؤ منون / 91: بدى را از راهى كه بهتر است دفع كن (پاسخ بدى را با نيكى ده ).

1162- قصص / 54: آنها به وسيله نيكى بديها را دفع مى كنند.

1163- بقره / 250: و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند...

1164- اين حديث را مسلم در ج 8، ص 21 و بخارى ، در ج 8، ص 15 و 38 آورده اند.

1165- اين حديث را طيالسى در مسند خود، ص 237، از قول جابر بن عبداللّه نقل كرده است .

1166- كافى ، ج 2، ص 217؛ توضيح اين كه در معاشرت جز در موارد كمى - به طورى كه مرحوم فيض در وافى گفته است - نيازى به تقيه نيست و يا آن كه نفى تقيه در اين جا به اعتبار رعايت زمان و مكان اين سخن امام است و نظر به موقع سخن و علم امام (ع ) بر عدم اضطرار در اين دو مورد اين سخن را فرموده است .

1167- كافى ، ج 2، ص 217؛ توضيح اين كه در معاشرت جز در موارد كمى - به طورى كه مرحوم فيض در وافى گفته است - نيازى به تقيه نيست و يا آن كه نفى تقيه در اين جا به اعتبار رعايت زمان و مكان اين سخن امام است و نظر به موقع سخن و علم امام (ع ) بر عدم اضطرار در اين دو مورد اين سخن را فرموده است .

1168- يوسف / 70: اى كاروان همانا شما سارقيد.

1169- صافات / 89: همانا من بيمارم ، كافى ، ج 2، ص 217.

1170- كافى ، ج 2، ص 218.

1171- كافى ، ج 2، ص 218.

1172- نحل / 106: به جز آنهايى كه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان آرام به ايمان است ؛ كافى ، ج 2، ص 218.

1173- كافى ، ج 2، ص 219، شماره 12.

1174- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 13.

1175- كافى ، ج 2، ص 220.

1176- كافى ، ج 2، ص 220.

1177- كافى ، ج 2، ص 220: علامه مجلسى در مرآة العقول مى گويد: منظور آن است كه فرمانروا كودك باشد و يا در كم عقلى و نادانى چون كودك باشد و بناى حكومت بر اساس هوا و هوس همانند بازى كودكان باشد. و نسبت به جمع دو نحوه است يا نسبت به جنس است كه به فرد مربوط مى شود و يا مقصود جمع است كه معناى فردى ندارد و در اين جا چون به حكومت كودكان تشبيه شده معناى جمعى مراد است .

1178- همان ماءخذ، ص 116، باب المداراة .

1179- همان ماءخذ، ص 116، باب المداراة .

1180- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب .

1181- كافى ، ج 2، ص 116، باب المداراة .

1182- كافى ، ج 2، ص 116، باب المداراة .

1183- همان ماءخذ، ص 635، (( باب ما يجب من المعاشرة . ))

1184- همان ماءخذ، ص 635، (( باب ما يجب من المعاشرة . ))

1185- همان ماءخذ، ص 226.

1186- كافى ، ج 2، ص 226.

1187- اين حديث را ترمذى در ج 9، ص 213، و ابن ماجه به شماره 4126 كتاب خود نقل كرده اند.

1188- اين حديث را ترمذى نقل كرده و ضعيف شمرده است ولى حاكم نقل كرده و چنين تصحيح كرده است : (( دورى كنيد از هم نشينى توانگران .))

1189- اين حديث را طبرانى در الاوسط و بيهقى در الشعب - به طورى كه الجامع الصغير و المغنى آمده - از ابوهريره نقل كرده اند.

1190- اين حديث را احمد در مسند خود، ج 4، ص 344 و طبرانى در الكبير و ابويعلى نيز - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 161 آمده - نقل كرده اند.

1191- اين حديث را بخارى در، ج 8، ص 10، از قول سهل بن سعد و ابن ماجه به شماره 3680 از حديث ابن عباس نقل كرده اند.

1192- اين حديث را بخارى در، ج 8، ص 10، از قول سهل بن سعد و ابن ماجه به شماره 3680 از حديث ابن عباس نقل كرده اند.

1193- اين حديث را احمد در مسند، ج 5، ص 250 و طبرانى به سند ضعيف از حديث ابوامامه باهلى نقل كرده اند.

1194- بقره / 83: (به ياد آورديد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداى يگانه را پرستش نكنيد... و به يتيمان نيكى كنيد.

1195- (( من لا يحضره الفقيه : )) ص 49، باب نوادر، شماره 12 و 16 و 14 تا 16.

1196- (( من لا يحضره الفقيه : )) ص 49، باب نوادر، شماره 12 و 16 و 14 تا 16.

1197- (( من لا يحضره الفقيه : )) ص 49، باب نوادر، شماره 12 و 16 و 14 تا 16.

1198- (( من لا يحضره الفقيه : )) ص 49، باب نوادر، شماره 12 و 16 و 14 تا 16.

1199- (( من لا يحضره الفقيه : )) ص 49، باب نوادر، شماره 12 و 16 و 14 تا 16.

1200- (( من لا يحضره الفقيه : )) ص 49، باب نوادر، شماره 12 و 16 و 14 تا 16.

1201- اين حديث قبلا با عبارت حديث بعدى گذشت .

1202- اين حديث را ابوداوود و ترمذى در، ج 8، ص 116 نقل كرده اند و قبلا گذشت .

1203- اين حديث را ابونعيم در الحليه - چنانكه در الجامع الصغير آمده - از قول انس به سند ضعيف نقل كرده است .

1204- اين حديث را حاكم نقل كرده و با عبارت ديگر از حديث ابن عباس تصحيح كرده و طبرانى در الاوسط چنين آورده است : (( هركه در پى حاجت برادرش باشد از اعتكاف ده سال بهتر است .)) به مجمع الزوائد، ج 8، ص 121 مراجعه كنيد.

1205- اين حديث را ابويعلى و بزاز - چنان كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 191 آمده - با عبارت (( غمزده را يارى كند)) و (( هفتاد و سه حسنه )) آمده است .

1206- اين حديث در صحيح بخارى و صحيح مسلم از قول انس مورد اتفاق است و قبلا گذشت .

1207- اين حديث را طبرانى در الاوسط از ابن عباس و در الصغير از حديث ابن عمر - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 193 و المغنى آمده - به سند ضعيفى نقل كرده است .

1208- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 568 از قول سهل بن معاذ بن اسد نظير آن را نقل كرده است .

1209- اين حديث را صاحب الفردوس از على (ع ) نقل كرده است - به طورى كه در المغنى آمده - پسرش در مسند سند آن را نياورده .

1210- اين حديث را حاكم از قول حذيفه و طبرانى در الاوسط از ابوذر نقل كرده و هر دو ضعيف است .

1211- يعنى : خدايا به امت احمد (ص ) ترحم فرما، خدايا امت محمّد (ص ) را اصلاح كن و خداى گرفتارى را از امت احمد برطرف كن .

1212- كافى ، ج 2، ص 208، شماره 1، 2 و 3.

1213- كافى ، ج 2، ص 208، شماره 1، 2 و 3.

1214- كافى ، ج 2، ص 208، شماره 1، 2 و 3.

1215- كافى ، ج 2، ص 164، شماره 9. آيه در سوره بقره / 83: به مردم سخن نيكو گوييد.

1216- همان ماءخذ، ص 208.

1217- همان ماءخذ، ص 208.

1218- همان ماءخذ، ص 363.

1219- همان ماءخذ، ص 363.

1220- همان ماءخذ، ج 2، ص 167.

1221- همان ماءخذ، همان صفحه .

1222- كافى ، ج 2، ص 328.

1223- كافى ، ج 2، ص 328.

1224- همان ماءخذ، ص 163، (( باب الاهتمام به امور المسلمين و النصيحة لهم و نفعهم . ))

1225- همان ماءخذ، ص 163، (( باب الاهتمام به امور المسلمين و النصيحة لهم و نفعهم . ))

1226- همان ماءخذ، ص 163، (( باب الاهتمام به امور المسلمين و النصيحة لهم و نفعهم . ))

1227- همان ماءخذ، ص 188، (( باب ادخال السرور على المؤ منين . ))

1228- همان ماءخذ، ص 188، (( باب ادخال السرور على المؤ منين . ))

1229- كافى ، ج 2، ص 188، (( باب ادخال السرور على المؤ منين . ))

1230- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره 6 و 12.

1231- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره 6 و 12.

1232- اين حديث در المكارم ، ص 416، از كتاب زهد اميرالمؤ منين (ع ) و كتاب الجنائز آمده است و قبلا گذشت .

1233- اين حديث را مالك در الموطاء، ج 2، ص 231 از حديث جابر بن عبداللّه نقل كرده است .

1234- اين حديث را بيهقى در الكبرى ، ج 4، ص 381، از قول على بن ابيطالب (ع ) به نقل از پيامبر (ص ) با اختلاف در عبارت نقل كرده است .

1235- اين حديث را ترمذى ، در ج 8، ص 170 و ابن ماجه به شماره 1443 نقل كرده اند.

1236- اين حديث را مالك در الموطاء، ج 2، ص 229، از حديث عطا بن يسار نقل كرده است .

1237- اين حديث را بخارى و احمد از حديث ابوهريره - به طورى كه در جامع الصغير آمده - به سند صحيح نقل كرده است .

1238- اين حديث را ابن ابى الدنيا در كتاب المرض از حديث انس نقل كرده ، مى گويد: پيامبر (ص ) بر مردى وارد شد در حالى كه او از درد شكوه مى كرد (نام از على (ع ) نبرده است ) معنى دعا: خدايا از تو بهبود سريع ، يا تحمل و صبر بر بلا و يا خروج از دنيا به رحمتت را درخواست دارم ، همانا تو يكى از آنها را مرحمت خواهى كرد.

1239- يعنى : از شر بيمارى كه بدان مبتلايم به عزت و قدرت خدا پناه مى برم .

1240- مكارم الاخلاق ، طبرسى ، ص 417.

1241- كافى ، ج 3، ص 118، از امام صادق (ع ). و ابن ابى الدنيا در كتاب المرض اين حديث را از قول انس نقل كرده است .

1242- اين حديث را- به طورى كه در كتاب المغنى آمده است - ابن ابى الدنيا در كتاب المرض به سند ضعيف نقل كرده است .

1243- كافى ، ج 3، ص 119، (( باب ثواب عيادة المريض . ))

1244- كافى ، ج 3، ص 119، (( باب ثواب عيادة المريض . ))

1245- كافى ، ج 3، ص 119، (( باب ثواب عيادة المريض . ))

1246- كافى ، ج 3، ص 119، (( باب ثواب عيادة المريض . ))

1247- همان ماءخذ، ص 117، (( باب المريض يؤ ذن به للناس . ))

1248- همان ماءخذ، ص 117، (( باب المريض يوذن به الناس . ع((

1249- كافى ، ج 3، ص 417، اين حديث را بغوى در المصابيح ، ج 1، ص 103 نقل كرده است .

1250- مكارم الاخلاق ، ص 417 و 418.

1251- مكارم الاخلاق ، ص 417 و 418.

1252- كافى ، ج 3، ص 118.

1253- كافى ، ج 3، ص 118.

1254- كافى ، ج 3، ص 118.

1255- همان ماءخذ، ص 118، شماره 2 و 6.

1256- همان ماءخذ، ص 118، شماره 2 و 6.

1257- همان ماءخذ، ص 118؛ مرحوم مجلسى مى فرمايد: اين مطلب از باب تمثيل است . مقصود اظهار غم و تاءسف به خاطر بيمارى مريض است و اين كار متعارف بين مردم است .

1258- همان ماءخذ، ص 119.

1259- كافى ، ج 3 7 ص 115، شماره 2.

1260- همان ماءخذ، ص 116؛ اين تفسير شكايتى است كه اجر را ضايع مى كند، اگر نه بهتر آن است كه به كسى نگويد - چنانكه از بعضى اخبار به دست مى آيد و ممكن است نظير اطلاع دادن به طبيب ، براى هدف خاصى باشد.

1261- اين حديث را بخارى در، ج 2، ص 105 از قول ابوهريره و بزار و احمد ابويعلى از ابوسعيد - به طورى در مجمع الزوائد، ج 3، ص 29 آمده - با سند حسن ، نقل كرده اند.

1262- اين حديث را مسلم در صحيح ، ج 1، ص 52 از سخن ثوبان و ابوهريره نقل كرده و اصل حديث مورد اتفاق است .

1263- اين حديث را حاكم در، ج 1، ص 74 و ترمذى در، ج 9، ص 223 نقل كرده است .

1264- به سنن ترمذى ، ج 4، ص 231، و مصابيح السنة بغوى ، ج 1، ص 112 مراجعه كنيد.

1265- اين حديث را بيهقى در الكبرى ، ج 4، ص 25 نقل كرده با اين تفاوت كه در آن جا آمده : (( ولى ايشان آسان مى گيرند و براى مردم كار را آسان مى كنند)) كه به يقين اشتباه خطى است .

1266- اين حديث را ابن ابى شيبه - به طورى كه در (( الجواهر النقى فى الرد على البيهقى ، )) كه در حاشيه سنن الكبرى ، ج 4، ص 25، چاپ شده آمده است - نقل كرده و در مجمع الزوائد، ج 3، ص 30 و 31 نظير آن نقل شده است .

1267- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ؛ )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1268- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ؛ )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1269- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ؛ )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1270- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ؛ )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1271- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ؛ )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1272- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ، )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1273- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت ، )) كافى ، ج 3، ص 172 و 173 (( باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1274- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت . ))

1275- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت . )) باب ثواب من مشى مع جنازة . ))

1276- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت . ))

1277- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت . ))

1278- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت . ))

1279- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 41، (( باب الصلاة على الميت . ))

1280- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1281- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1282- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1283- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1284- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1285- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1286- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1287- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 45، (( باب التعزية و الجزع عند المصيبة . ))

1288- كافى ، ج 3، ص 166.

1289- همان ماءخذ، ص 1678، (( باب القول عند رؤ ية الجنازة . ))

1290- همان ماءخذ، ص 169.

1291- همان ماءخذ، ص 169.

1292- همان ماءخذ، ص 170، (( باب كراهية الركوب مع الجنازة . ))

1293- كافى ، ج 3، ص 227، (( باب ثواب التعزية ، )) شماره 4.

1294- همان ماءخذ، ص 203.

1295- اين حديث و حديث بعدى را ابن ماجه به شماره 4267 در يك حديث نقل كرده است .

1296- اين حديث را حاكم ، در، ج 4، ص 331 نقل كرده است .

1297- در هيچ اصلى به اين حديث برخورد نكردم .

1298- مؤ منون / 99، 100: پروردگار من ! مرا بازگردانيد شايد در آنچه ترك كرده ام (كوتاهى كرده ام ) عمل صالحى انجام دهم .

1299- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 47، باب التعزية ، شماره 29 و 30.

1300- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 47، باب التعزية ، شماره 29 و 30.

1301- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره 31.

1302- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره 32 و 35.

1303- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 47، باب التعزيه ، شماره 32 و 35.

1304- همان ماءخذ، ص 47، باب التعزية ، شماره 32، 35، 39، و 42.

1305- همان ماءخذ، ص 47، باب التعزية ، شماره 32، 35، 39، و 42.

1306- همان ماءخذ، ص 47، باب التعزية ، شماره 32، 35، 39، و 42.

1307- همان ماءخذ، ص 47، باب التعزية ، شماره 32، 35، 39، و 42.

1308- همان ماءخذ، ص 47، باب التعزية ، شماره 32، 35، 39، و 42.

1309- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 48، باب التعزية ، شماره 52 و 54.

1310- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 48، باب التعزية ، شماره 52 و 54.

1311- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 48، باب التعزية ، شماره 52 و 54.

1312- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره 55.

1313- در احياء العلوم (( (( يقطعون بالظنون )) )) آمده است ، يعنى به سبب گمانها دوستى را مى برند.

1314- اين حديث را بغوى در مصابيح السنه ، ج 2، ص 158، با همين عبارت نقل كرده و بخارى در، ج 8، ص 7، با اختلاف در عبارت از حديث عايشه روايت كرده است .

1315- مسند احمد، ج 3، ص 156، از حديث انس ، و صحيح بخارى ، ج 8، ص 6؛ و جامع ترمذى ج 8، ص 111 و - به طورى كه در مجمع الزوائد آمده - آن را عبداللّه بن احمد و بزاز به سند صحيح نقل كرده اند.

1316- اين حديث را احمد، در ج 6، ص 432، مسند خود از حديث درة بنت ابى لهب به اسناد حسن نقل كرده است .

1317- اين حديث را احمد در مسند و بزاز و طبرانى در الصغير و الكبير - به طورى كه در مجمع الزوائد ج 8، ص ‍ 154، آمده است - به سند صحيح نقل كرده اند.

1318- اين حديث را بغوى در المصابيح ، ج 2، ص 157 آورده است . احمد و بزاز اول حديث را از ابن عباس نقل كرده اند و رجال اين حديث - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 150 آمده - ثقه هستند و ترمذى در ذيل ، ج 8، ص 100 كتاب خود سند آن را صحيح دانسته و چنان كه در متن آمده بيهقى آن را در الشعب نقل كرده است .

1319- طبرانى اين حديث را در الاوسط از قول ابوهريره - به طورى كه در المجمع الزوائد، ج 8، ص 152 آمده - نقل كرده است .

1320- اين حديث را - چنانكه در المغنى آمده - خرائطى در مكارم الاخلاق نقل كرده است .

1321- اين حديث را بخارى ، در، ج 8، ص 5، كتاب خود نقل كرده است .

1322- اين حديث را نسائى در، ج 5، ص 92 و ابن ماجه به شماره 1844 و ترمذى در ج 3، ص 160 آورده و آخرش (( (( صدقة و صلة )) )) را افزوده اند.

1323- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 392، باب صلة الرحم از كتاب زكات آورده است .

1324- اين حديث را احمد در مسند 7 ج 5، ص 416، و طبرانى و ترمذى نقل كرده اند و در جلد دوم ، ص 110، با شرح آن گذشت .

1325- اين حديث را احمد در مسند، ج 3، ص 438، از حديث معاذ بن انس جهنى با اندكى اختلاف نقل كرده است .

1326- نساء / 2: بترسيد از خدايى كه به نام او از يكديگر درخواست مى كنيد و از قطع رحم كه خدا مراقب شماست .

1327- كافى ، ج 2 7 ص 150، باب صله رحم به شماره 2 و 17.

1328- كافى ، ج 2 7 ص 150، باب صله رحم به شماره 2 و 17.

1329- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره هاى 4، 5، 10، 11 و 13.

1330- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب ، شماره هاى 4، 5، 10، 11 و 13.

1331- كافى ، ج 2، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 4، 13، 5، 10 و 11.

1332- كافى ، ج 2، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 4، 13، 5، 10 و 11.

1333- كافى ، ج 2، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 4، 13، 5، 10 و 11.

1334- همان ماءخذ، همان صفحه ، همان باب .

1335- همان ماءخذ، ص 347، باب قطع رحم ، شماره 4 و 8.

1336- همان ماءخذ، ص 347، باب قطع رحم ، شماره 4 و 8.

1337- كافى ، ج 2، ص 347، باب قطع رحم .

1338- كافى ، ج 2، ص 347، باب قطع رحم .

1339- كافى ، ج 2، ص 347، باب قطع رحم .

1340- همان ماءخذ، ص 364، شماره 2.

1341- همان ماءخذ، ص 346، باب قطع رحم ، شماره هاى 3 و 7.

1342- كافى ، ج 2، ص 364، باب قطع رحم ، شماره هاى 3 و 7.

1343- همان ماءخذ، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 29، 30 و 31.

1344- همان ماءخذ، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 29، 30 و 31.

1345- همان ماءخذ، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 29، 30 و 31.

1346- نساء / 2: بترسيد از خدايى كه به نام او از يكديگر درخواست مى كنيد و از قطع رحم كه خدا مراقب شماست .

1347- كافى ، ج 2، ص 150، باب صله رحم ، شماره 22.

1348- كافى ، ج 2، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 9 و 25.

1349- كافى ، ج 2، ص 150، باب صله رحم ، شماره هاى 9 و 25.

1350- همان ماءخذ، ص 154، شماره 19.

1351- اين حديث را حسن بن على شعبه حرنى در تحف العقول ، ص 358، به طور مرسل نقل كرده است .

راه روشن (ترجمه محجه البيضاء) ج 3 -ص 439

/ 1