حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد
موضوع : رغبت ديني_قسمت اول متأسفانه ما در عالم انساني بر مبناي نفسمون برنامه ريزي مي كنيم و حتي عبادت هاي ما گرچه رنگ و بوش الهي هست اما بر اساس برخي از خصلتهاي انساني استوار شده . لذا خداوند تبارك و تعالي حتي عبادت رو يه چيز فطري مي دونه . دل ما در تمام اركان زندگي مون سهيمه . يعني اگه دلمون رو نتونيم با دينمون همراه كنيم مي بازيم . اونايي كه مبارزه با نفس رو به اين معنا مي دونن كه طوري با دين و خدا بر خورد كنن كه دلشون مي خواد در اشتباهن و معمولاً هم كم مي يارن . براي رسيدن به خدا بايد پا روي دل بگذاريم ، اينجا دل به معناي نفس اماره است ، نفس اماره اي كه ما رو به سمت بدي ها و زشتي ها رهنمون مي كنه . اما اگه بتونيم براي رسيدن به خدا ، به عنوان يه ابزار ازش استفاده كنيم ، اتفاقاً هم قشنـگ تر ، هم بهتـر و هم راحت تر به خـدا مي رسيم . اسم اين رو اصطلاحاً مي ذاريم رغبت ديني . شما در آيات شريفه قرآن دقت كنيد در جايي كه دعوت به دين مي شه مي فرمايند : تو اول مباحث عقلي رو پيش بكش ، يعني سعي كن خدا رو از راه عقل و منطقت درك كني و بعد از راه وعظ و موعظه . يه موعظه اي كه دلت هم خوشش بياد . اين جمله اي كه ((خدا هست و خدا خوبه )) رو ما مي تونيم در بين نسل هاي مختلف بيان كنيم . طوري كه فرد هم خوشش بياد . چرا فكر مي كنيم ارتباط با خداوند يعني خوش آمدها رو كنار گذاشتن ؟ يا احياناً پا روي نفس گذاشتن ؟ امروز به يه جوون مي گي قدر جوونيت رو بدون چون دين در جووني خيلي قشنگ تر اثر مي كنه ؛ همين جوون ممكن بر گرده بهت بگه يه چيزهاي ديگه اي هم هست كه اينا هم فقط مخصوص جوونيه ، تو مي گي اين ها رو ول كنم و دين رو بچسبم ؟ من مي خوام اينها رو الآن داشته باشم ، بعد به سن 50 ، 60 سالگي كه رسيدم مي رم سراغ دين . من الان به اين چيزها نياز دارم ، چطور اينها رو كنار بذارم ؟ ! من هم مي خوام اون ديني كه تو مي گي ؛ اون خـدايي كه تو مي گي رو بپـرستم ، اما دوست دارم كه با ميل و اشتياق خودم باشه . امامي كه دوستش داشته باشم رو بهتر اطاعت مي كنم ، تا اون امامي كه فقط تو مي گي اگه حرفش رو گوش نكني مي ري جهنم . لذا فرمودن موعظه بايد حسنه باشه ، نيكو باشه ، زيبا باشه ، ما بين خطابه و موعظه فرق قائليم و نبايد يه چيزهايي بگيم كه مردم فراري بشن . لذا فرمودن يه جوري خدا و دين رو تبليغ كنيد كه مردم احساس كنن قرار نيست دنياشون تعطيل بشه ، قرار نيست كه رو فطرتشون پا بذارن . مثلاً مي خواي از محرمات بگي ، از دروغ ، از غبيت ، از كنترل چشم ، از كنترل زبون بگي ، چرا فقط آيه هاي عذاب رو مي گي . چرا مي گي : اگه اين كار رو نكني تـوي قيامت مي سوزي . دهه محرم ، جزوه هايي پخش شد كه من تذكر دادم جزوه هائيكه پخش مي شه دقت كنيد اگه آرم و علامت كانون داره ، از طرف ما هست ، وگرنه به ما ربطي نداره . بعد گفتن آقا مگه تو اين جزوه چي نوشته ؟ گفتم چيزي كه توي جزوه نوشته شده بود و بين خواهرها پخش شد ، چند تا حديث بود مبني بر اينكه اگه زني قسمتي از موهاش معلوم باشه ، توي قيامت همون قسمت از مو رو مي گيرن و آتيش مي زنن . و يا روايتهايي كه بعضاً مستند هم نيستند . منتها من اين رو مي خواستم بگم كه اگه ما بخوايم از اين راه جلو بريم ، داريم به مردم زور مي گيم . بايد كاري كنيم كه شخص براي رعايت مسائل ديني خودش رغبت داشته باشه ؛ مثلاً اگه مي خواي براش از حجاب بگي يا از كنترل چشم يا از غبيت و دروغ بگي، اول بهش اثبات كن كه خدا با تو مشكلي نداره ، تو دوست داري فلان كار رو انجام بدي ، خدا نمي گه چون تو اين كار رو دوست داري ، انجام نده ، خدا ميگه اين كار براي دنيا و آخرت تو ضرر داره . از اين راه نرو. به اين ميگن موعظه حسنه . براش اثبات كن . بگو اين قسمت قضيه ، اين ضرر رو براي دنياي تو داره . اگه دروغ مي گي ؟ اگه دنبال شهوات هستي اين ضرر رو براي جسم و دنيات داره . بعد اين رغبت درش ايجاد مي شه . ديشب با يه بنده خدايي كه ايراني هم نبود صحبت مي كردم . مي گفتش كه ، آقا بدون احساسات ، بدون روايت ، بدون آيات قرآن ، به من بگو كه چرا خدا دوست داره ما عبادتش كنيم ؟ بهش گفتم اصلاً خدا همچين حرفي زده ؟ تا حالا گفته دوست دارم كه تو من رو عبادت كني ؟! گفت پس چي ؟ گفتم ببين دست خودمونه ، ما يه جسم داريم و يه روح . اگه تو غذا به جسمت نرسوني ، جسمت ضعيف مي شه و وقتي ضعيف شد از بين مي ره ، روحت هم دقيقاً غذا لازم داره ، به غذاي روح ميگن مسائل روحاني ؛ در برخي جاها ، اصطلاحاً بهش ميگن عبادت . آقا ، زيارت اهل بيت (ع) هيچ سودي براي اهل بيت(ع ) نداره . هرچي هم كه ما بريم زيارت كنيم ، سلام بديم ، از اين ثواب هاي ما حسنه و يا سودي به امام رضا (ع) نمي رسه . ما يه روح داريم كه اين روح مون با سلام دادن به علي بن موسي الرضا(ع) ارضا مي شه و آروم مي گيره ، اين سلام دادن ، غذاي روح ماست . الان هم از اين ديدگاه مي خوايم نگاه كنيم . پس مقدمه كار اين شد اگه احياناً مي خوايم براي بچه هاي خودمون ، براي جوون ها ، براي خواهر و برادرهامون ، براي هم كلاسي هامون ، يه انسان متدين رو ترسيم كنيم و بعنوان يه الگو به اونها معرفي كنيم و بگيم كه تو بايد به اين جا برسي ، يادمون نره يه چيزهايي تو دلش داره كه داشتن اين چيزها ايرادي نداره ، هيچ وقت دين شيعه اينها رو ايراد نمي دونه بابا ! شهوت ، محبت ، عاطفه جويي ، عاطفه خواهي ، عشق ورزي ، اينا هيچ ايرادي نداره ، ايراد در اينه كه ما نوع بدش رو انتخاب مي كنيم . وقتي نامه هاي خصوصي امام (رحمت الله عليه) ، كه توي بعضي از كتابها و يا روزنامه ها چاپ شده رو مي خونيم ، مي بينيم يه مطلب خيلي قشنگ داره ، و اون هم اينكه بزرگانِ ما هر چه به خدا نزديك تر مي شن ، روابط انساني و عواطف انسانيشون خيلي خيلي قوي تر مي شه . يا جملاتي از ائمه معصومين(ع) و پيغمبر اكرم(ص) داريم كه اين جملات بقدري عاشقانه و لطيف و زيباست كه اصلاً آدم وقتي مي شنوه تعجب مي كنه ، با خودش مي گه : اه ! جدي اين ها رو ائمه (ع) گفتن ؟ بعضي وقت ها گول لباس ها رو مي خوريم ، رداي بلند ، ريش بلند ، انگشتر فلان ، ولي خدا رو مي بينيم كه مثلاً چه ابهتي داره يادمون مي ره كه آقا اين ابهت الهي دقيقاً همراه با يه عواطف كاملاً انساني و طبيعيه . كاملاً انساني و طبيعي . ما بايد در مردم رغبت ايجاد كنيم تا مردم احساس نكنن دين دركشون نمي كنه . آقا دين من و شما رو درك مي كنه . بعضي ها مي گن : وقتي متدينين ، ما رو درك نمي كنن ، دين ما رو درك مي كـنه ؟ برخي از سليـقه هاي ديني ما رو درك نمي كنن ! مثال هاي فراوان داريم كه خدمتتون مي گم . خب اولين قدم اينه كه ما صداهاي انساني رو گوش بديم . ما در طبيعت علاوه بر صداهايي كه داريم ، يه صداي انساني هم داريم ، اين صداهاي انساني كه ايجاد مي شه چند نوعه بعضي ها حرف مي زنن . خيلي عادي ، صداشون يه صداي عاديه . بعضي ها داد مي زنن ، داد يه حرف بلنده ، كه از اراده بلند مي شه ، طرف تصميم مي گيره ميگه الآن بايد داد بزنم . بعضي ها فرياد مي زنن . فرياد يه صداي بلندتر از داد هست . اين صدا از بي ارادگي بلند مي شه . يعني برگشته از باطن خروشيده است . و بعضي ها هم صدايي كه ايجاد مي كنند از فرياد هم بالاتره ، و اين صداي بالاتر از فرياد ، سكوته ! و برخي اونقدر بالاتر مي رن كه از فريادِ سكوت هم جلوتر مي رن . و اين نوع فرياد توي واقعه عاشورا اتفاق افتاد . كار به جايي مي رسه كه به قول حضرت امام (ره) اشك مي ريزن ، چشم حرف مي زنه . يكي از زيباترين و عاشقانه ترين مكالمات بين حضرت زينب(س) و آقا امام حسين(ع ) اونجايي بود كه بعد از اينكه زينب(س) خطبه اش رو خوند ، وقتي سر بريده ابا عبدالله(ع) رو آوردن مقابل ايشون ، آروم آروم اشك از بغل چشم حضرت (س) فرو ريخت . در مقاتل و كتب تاريخي مي نويسند كه چند دقيقه كاملاً حضرت زينب(س) خيره موند . و برخي از مورخين كه اشتباه هم نوشتند و مداحا هم گاهي در مرثيه ها ميگن ، زينب (س ) تا اين رو ديد ، بهت زده شد . در صورتيكه اصلاً بهتي در كـار نبود ، اون داشت حرف مي زد ؛ ( مـن و شما نمي فهميم) چند دقيقه كاملاً عاشقانه صحبت كردن و اون آخر كار ، حضرت زينب (س) سرش رو به چوبه محمل زد ، و اين مربوط به آخر صحبته . پس بالاترين فريادها از چشم بلند مي شه ، چشم صحبت مي كنه . ما در مسير دين ، مي تونيم از تمام اينها استفاده كنيم . يعني خداوند تبارك و تعالي در قسمت هاي مختلف به ما اجازه داده و گفته همه جور مي توني با من ارتباط داشته باشي ، از حرف تا داد تا فرياد تا سكوت . جديداً يه مناجات با خدا ياد گرفتم ، خيلي با حاله ، مال خودمه ، اختراع خودمه ، مي گم خدايا (يه كم سكوت مي كنم) ، بعد مي گم : هيچي ! خودش ديگه مي فهمه . يه وقت هايي اينجوري امتحان كن ، بگو خدايا ! تو نامه نانوشته خواني ، توي همين هيچي ساعت ها حرف خوابيده . خدايا ! . . . . . هيچي ! دستت رو به قنوت بلند كن ، يه صلوات بفرست : ربنا ! . . . . و بعد ساكت شو ! چرا فكر مي كني حتماً بايد يه مسير خاصي رو داشته باشي ؟ ساكت شو ، خودش مي دونه . خيلي وقتا كار من و تو و ارتباط با خدا و اهل بيت(ع) از اين حـرفها مي گذره كه بخوايم حرف بزنيم ، اونوقت بايد ساكـت بشيم . وقتي با كاروان مي ري مشهد ، شبهاي آخر ، موقع برگشتن ، معمولاً يه عده هستن خيلي با امام رضا(ع) حرف مي زنن : آقا ! ما ديگه داريم مي ريم ، فلان شده ! اِله شده و . . . !! يا بعضي ها فكر مي كنن امام رضا(ع) فقط تو مشهد هست ، اغلب اينطوري هستيم . ولي برخي از خداحافظي ها بالاترين نجواست ! آخرين بار كه از حرم مي خواد بياد بيرون ، رو مي كنه به حرم ، آخرين سلامها رو مي ده ، وا مي سه نگاه مي كنه ، مي خواد حرف بزنه ، لبهاش حركت نمي كنه ، دلش يه حرفهايي برا گفتن داره . اما اونقدر اين حرفهاش سنگين و ثقيل هست كه ادبيات كلامي ـ انساني ـ دنياييش نمي تونه اين ها رو بيان كنه . خيلي وقتا براي خود شما ، حتي در روابط انساني تـون هم پيش مي ياد ، مجبور مي شيد سكوت كنيد ، سكوت ! خدا رحمت كنه شهيد علي ديمر رو ، يادم نمي ره ، بچه روستا بود ، يه روستايي حوالي سبزوار ، دو هفته بيشتر ازدواج نكرده بود ، خيلي پسر كم رويي بود . بعد از چند روز مي خواست با خانمش تماس بگيره ، با يه بدبختي ، از طريق بيسيم به مخابرات روستاشون تماس گرفتيم ، اومد با خانمش حرف بزنه . گوشي رو گرفت ، گفت : سلام ! خانمش هم گفت : سلام . . . . ! همين جور ساكت شد ! بعد هم گفت : كاري نداري ؟! خداحافظ ! اين سكوت يه دنيا حرفه . چرا ما نمي تونيم اينطوري با خدا و اهل بيت(ع) ارتباط بر قرار كنيم ؟ اتفاقاً اين يكي خيلي راحت تره . چرا تا بحث ارتباط با امام رضا(ع) مي شه شكوه ها و شكايت نامه هاي صدمن يه غاز بار مي زنيم مي بريم ؟ چرا بايد اينجور باشه ؟ دليل اصليش اينه كه رغبت نداريم ! اگه رغبت داشته باشي كه امام رضا(ع) مال خودت باشه ، اگه خدا رو از خودت بدوني ، ديگه زياد نيازي به صحبت كردن نداري ، نياز نيست حتماً و حتماً خيلي چيزها رو بگي . يكي از بزرگان مي گفت : من مناجاتم تو خونه امام رضا(ع) اينه ، مي گم : آقا جون ! تو همه چي رو مي دوني ، همه چي هم كه مي توني ، خيلي خب ديگه من الآن اومدم اينجا . اصلاً من چكاره ام ؟! من كه كاره اي نيستم . ماها رغبت نداريم ، اين رغبت رو بايد ايجـاد كنيم . اگـه من و شما ، آقا علي بن موسي الرضـا(ع) رو به اندازه همين عشـق هاي مجازي خودمون دوست داشته باشيم ، اونقدر ازشون مي گيريم كه اصلاً حساب نداره ! به اندازه همين عشق هاي مجازي ! شما ببينيد زن امام حسـن(ع) ، آدم بدي بود ، عشقش به امام حسن مجتبي(ع) هم مجازي بود . توي همين عشق مجازيِ دروغيش ، كلي چيز از امام حسن(ع) گرفت ! چرا ما نگيريم ؟ ! چرا رغبت نداريم ؟! بيايم اين رغبت رو معنا كنيم . بعضي ها فقط دهه محرم توي مجالس شركت مي كنند ، اما درصد خيلي بالايي از اين جمعيت ، هميشگي هستند ، شما كساني هستيد كه ماندگاريد يعني اين ارتباطتون قطع نمي شه ، سر ماندگاري رغبته . الآن بنده مي تونم روي اين منبر يه جوري صحبت كنم كه هفته آينده جمعيت ما نصف بشه . يعني اين رغبت جمعيت رو از بين ببرم ! طوري كه بگيد : آقا ما ديگه با اين بابا اصلاً صفا نمي كنيم ، ديدي چي چي گفت ؟ ! اما الان اكثر اين جمعيت با خودش مي گه : اين بابا ، اين همه صحبت كرده ، از خدا و پيغمبر(ص) ، اين همه حرف خوب زده ، شايد جلسه بعدي هم حرفهاي خوبي بزنه ، سر ماندگاري ، رغبته . و اين كه تو تا آخر عمرت غلام حلقه به گوش پدر و مادرت مي موني ، اين هست كه دوستشون داري ، هيچ وقت از پـدرت زده نمي شي ، هيچ وقت از مادرت زده نمي شي ، بهشون رغبت داري . و اين كه تا آخر عمرت با امام زمان(عج) رابطه ات خوبه ، چون رغبت داري . اما اگه يه وقتي آقا بياد و خلاف ميلت عمل كنه ، اگه اين رغبتت از بين بره ، مشكل پيدا مي كني . لذا امام حسين (ع) فرمودند همه شما ما رو دوست داريد ، ولي بايد ببينيم تا كي ما رو دوست داريد ؟ اين رغبت هايي كه ما الآن نسبت به امام رضا(ع) و فلان و فلان داريم يكي از دلايلش اينه كه غائبند . آقا امام زمان(عج) غائب هستن كه ما دوستش داريم . اگه بياد ، ممكنه به يه چيزهايي از ما گير بده و رغبت مون از بين بره . من الان بالاي منبر نشستم ، هفته اي يه ساعت مي يام براي شما صحبت مي كنم ، شايد بعضي از شما بگيد : آقاي انجوي خيلي آدم خوبيه ، الحمدلله هفته اي يه ساعت صحبت مي كنه . دوستش داريم ، اگه بيايد به من نزديك بشيد و من يواش يواش به شما گير بدم ، بگم : ببخشيدا ! تو تا ديروز پاي منبر من مي نشستي ، من هم از تو هيچي نمي دونستم ، اما الآن مي بينم كه تو توي حرف زدنت مشكل داري ، آقا ! تو چرا با پدر و مادرت اينجور رفتاري داري ؟ اصلاً تو كه در مقابل پدر و مادرت نمي توني ادب رو رعايت كني ، چرا پاي منبر مي شيني ؟ مادرت زنگ زده ، شكايتت رو كرده و . . . يواش يواش اين رابطه بين ما كدر مي شه ، رغبتت كم مي شه . الان رغبتي كه بين ما و امام رضا (ع) هست ، به اين دليله كه امام رضا(ع) رو نمي بينيم . اگه آقا رو ببينيم ، به ما گير بده كه تو الآن واسه من ثبت نام كردي مي خواي بياي اين جا چرا فلان مشكل رو داري ، آيا باز هم پاي كار هستي ؟ بيايم اين رغبت رو ايجاد كنيم . رغبت نسبي نباشه ، رغبت مطلق باشه . يعني ما هميشه به اينها علاقه داشته باشيم . جناب آقاي سازگار شعري براي حضرت زهرا(س) سرودند كه بسيار زيباست ، اشكالش اينه كه كاش اين در وجود ما بود درد اگر عطا كند يا به شفا كشد مرا اگر زمين زند مرا يا به سماء كشد مرا ( هر كاري بكنه ) پاي برون نمي نهم من از سراي فاطمه (س ) ! ما اينطوري هستيم و مي خوايم اين خصوصيت رو تقويت كنيم . سرّ ماندگاري ما رغبته . اما ببينيم رغبت چيه ؟ بر چه مبناهائيه ؟ 1 ـ رغبت فطري :
خدا رو شكر كه همه انسانها ، ايراني ها و بيشتر ماها نسبت به اهل بيت(ع) رغبت داريم . و نسبت به امام رضا(ع) رغبتمون بيشتره . خيلي از شما وقتي مي ريد كربلا ، نا خود آگاه يه حرفي مي زنيد بر خلاف همه ي روايات ! حرفتون چيه ؟ وقتي مي ريد اونجا ، مي گيد : هيچ كجا براي ما امام رضا نمي شه همون طور كه ما هم توي بين الحرمين خونديم . اين بر خلاف همه رواياته . براي اينكه ميگن آقا ، همه بايد دور كربلا بچرخن ، حتي خيلي وقتا مي گن كربلا از خانه كعبه هم برتره ! و يا روايت هست كه توي حرم امام حسين (ع) مي توني نمازت رو كامل بخوني ، همون طور كه توي كعبه مي توني . همه ائمه(ع) سفارش كردند به آقا امام حسين(ع) از همه ما بالاتر نگاه كنيد . خود امام رضا(ع) هم فرموده امام حسين(ع) بالاتر از ماست ، اما ما فطرتاً يه رغبتي به امام رضا(ع) داريم ، خداوند اين رو از ايراني ها قبول كرده ! گفته بذار اين تيكه رو ، ايراني ها خلاف روايت باشن ! جدي وقتي هم مي رن كربلا ، مي گن جاي امام رضا(ع ) خالي . كاش مشهد بوديم ، هواي امام رضا(ع) به دلشون مي يوفته . وقتي داشتيم توي بين الحرمين مي خونديم غير از شما ، زائرهاي شهرهاي ديگه هم بودن و دائم مي يومدن مي گفتن : از امام رضا(ع) بخونيد . آقا ! اينجا بين الحرمينه ، امام رضا(ع) كه دم دست ماست ، زيارت امام رضا(ع) هم كه مرتب داريد مي ريد ، باز هم از امام رضا(ع) بخونم ؟ ! پس اولين نوع رغبت ، رغبت فطري ما نسبت به اهل بيت(ع) هست كه نسبت به امام رضا(ع ) با درجه بيشتري وجود داره . (در ما ايراني ها) . اين فطريه كه بايد قدرش رو بدونيم .2 ـ رغبت اكتسابي :
هر چي بيشتر به ائمه(ع) نزديك مي شيم ، سيرت زيباتري پيدا مي كنيم . مثلاً همه مي گن فلاني آدم خوبيه ، اما وقتي بهش نزديك مي شي مي بيني خيلي زيباتر از اوني هست كه مي گفتن ، خيلي قشنگ تر از اين حرف هاست . آقا امام رضا(ع) خيلي خوبه ، خيـلي هم مرامش قشنـگه ، اما وقتي آدم نزديك مي شه مي بينه يه چيزهايي هم داره كه بقيه خبر نداشتن . اگه يه وقت ببينيش ، ديگه چي مي شه ؟ !! پس اول اينكه خوبان عالم يه ظاهري دارن كه بر مصداق يا من اظهر الجميل خداونـد اين ظاهـر رو بين همه مردم پخـش مي كنه . خب همـه علاقه مند مي شن . دوم اينكه يه باطني دارن كه اين باطن رو خداوند فقط براي يه تعدادي پخش مي كنه ، تعداد خيلي قليلي اجازه دارن به اين باطن نزديك بشن . سوم اينكه يه باطن در باطني دارن (بطن در بطن ) كه ابداً كسي نمي تونه بفهمه مگر اينكه خودشون بگن ، مگر اينكه خودشون اجازه داشته باشن بگن . اين باطن سوم هر چي بيشتر بهش نزديك مي شيم ، هر چقدر بيشتر بطور اكتسابي به اين نزديك مي شيم ، رغبت ما نسبت به اين خوبان بيشتر مي شه. بايد دقت كنيم كه توي اين مسير باشيم . اين حرم ديدنها ، اين جلسه بحث ما ، رغبت ديني هست . ايجاد اين رغبت اكتسابي نسبت به ائمه معصومين (ع) ممكنه با كمك محيط باشه . خيلي از ما اونقـدري كه امام حسيـن(ع) رو الآن ، بعد از زيارت ، دوست داريم ، قبلاً دوست نداشتيم ! چـون قبلاً محيط هايي كه روي ما تأثير بذاره ، نداشتيم . آقا ، ما تـا ديروز ، مثلاً هر وقـت مي خواستيم از عشق شعر بخونيم ، از همين شعرهاي كوچه بازاري و لاله زاري مي خونديم . معمولاً اينطوري بوديم ديگه ؛ مثلاًمي خونديم :
در ديده بـه جاي خواب آب است مــرا
گــويند بخواب تـا به خـوابـش بينـي
اي بـي خبـران چه جاي خواب است مرا !
زيــرا كـه بــه ديدنت تاب است مـــرا
اي بـي خبـران چه جاي خواب است مرا !
اي بـي خبـران چه جاي خواب است مرا !