نگرش انتقادي برروش تحقيق و تفكّر در فلسفه اسلامي - نگرش انتقادی بر روش تحقیق و تفکر در فلسفه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرش انتقادی بر روش تحقیق و تفکر در فلسفه اسلامی - نسخه متنی

منوچهر صانعی دره بیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرش انتقادي برروش تحقيق و تفكّر در فلسفه اسلامي

دكتر منوچهر صانعي دره بيدي

چكيده

فلسفه غرب كه مرحله آغازين آن متعلق به دوره يوناني است، از بدو ورود به حوزه فرهنگ و اعتقادات ما، با عقايد ديني ما پيوند خورد و در نتيجه پيوند با دين به صورت يك «فلسفه مقدّس» درآمد. خاصيت «تقدس» كه هيچگاه با ديدگاه انتقادي جمع نمي‏شود جنبه نقد پذيري را از آن حذف كرد. لذا فلسفه در كنار دين و همگام با دين به صورت مجموعه‏اي از اصول ثابت و تغييرناپذير در تاريخ فرهنگ ما باقي ماند. اين پيوند بين دين و فلسفه كه نهايةً به صورت «علم كلام» تثبيت شد، هم گوهر دين را از قداست و خلوص قلبي آن خارج كرد و مورد شك و ترديد قرار داد و هم فلسفه را كه كار اصلي آن شناخت طبيعت است، نه طرح مباحث كلامي، از پويايي خاص خود بازداشت، حاصل اين پيوند نابجا اشتغال خاطر متفكران ما به مسايلي شد كه نه در حقيقت دين جايي دارند و نه جزء فلسفه‏اند. به موجب اين انحراف، فلسفه در فرهنگ ما از شناخت طبيعت و تأسيس علوم طبيعي بازماند.

من مقدّمه‏اي در حدود هشت صفحه بر چاپ دوم ترجمه اصول فلسفه دكارت نوشته بودم كه ناخرسندي و حتّي خشم بعضي از دوستان (دوستان من و دوستان فلسفه اسلامي) را برانگيخت.1 به رغم اين خشم و عصبانيّت، در اين مقاله قصد دارم اندكي به شرح و بسط مطالب آن مقدّمه بپردازم. در سنت فلسفي مغرب زمين كه بنابرشواهد تاريخي، خاستگاه فلسفه است، دو مبحث عمده وجودشناسي و شناخت‏شناسي به نحوي منظم از يكديگر متمايز شده است. در هر يك از اين دو حوزه، نحله‏هاي فلسفي مختلفي با اصول تعريف شده و روش مشخص تأسيس شده است. عمده‏ترين اين حوزه‏ها در بحث وجود، اصالت معنا و اصالت مادّه و در بحث شناخت، اصالت عقل و اصالت تجربه است. هر يك از اين نحله‏ها ضمن تعريف اصول فلسفي خود و دفاع از آن، به نقد و بررسي اصول طرف مقابل پرداخته‏اند. اين انتقادها در مجموع موجب تقويت كلّ نظام فلسفي غرب شده است.

با يك مطالعه تاريخي در فلسفه غرب معلوم مي‏شود كه عنصر «انتقاد» يا «سنجش» پرنفوذترين عناصر تفكّر غرب است كه موجب تحرّك و پويايي و استمرار و شادابي اين نظام فلسفي شده است. در فلسفه اسلامي چنين تقسيماتي وجود ندارد. اگرچه دو نحله عمده مشّايي و اشراقي در فلسفه اسلامي تعريف شده است و سهروردي در مقدمه حكمة الاشراق انتقادات متعددي بر روش مشائيان وارد كرده است، امّا اين مقابله از نوعي نيست كه بتواند تحولي عمده در روش تفكر پديد آورد و بيشتر از نوع اختلاف سليقه است از قبيل اختلافي كه در فلسفه غرب مثلاً «اسپينوزا» با «لايب نيتس» در حوزه اصالت عقل يا «لاك» با «هابز» در حوزه اصالت تجربه دارد. فلسفه متعاليه ملّا صدرا را، چون به اعتراف خودش جامع روشهاي مشّايي و اشراقي است، نمي‏توان حوزه مستقلي كه اختلاف روش با حوزه‏هاي قبلي داشته باشد، تعريف كرد. بنابراين اولين نارسايي و نقصي كه در فلسفه اسلامي به چشم مي‏خورد فقدان تشعّب و نحله‏هاي مختلف است (و اين نكته را بعضي از مدرّسان و نويسندگان متأخر از امتيازات فلسفه اسلامي به حساب آورده‏اند) كه همين امر موجب كساد روش نقادي در آن شده است.

/ 12