لايت فقيه و رهبرى يك امر قراردادى عرفى و اجتماعى و يا سياسى نيست كه به توان آن را تغيير داد و يا نپذيرفت, بلكه يك حكم الهى و اسلامى است كه شخص مسلمان و پيروان خاندان رسالت پس از اعتقاد به رسالت پيغمبر و باور داشتن امامت و ولايت ائمهء معصوم(ع) بايد آن را بپذيرند و حكم آنان را از نظر وظيفهء دينى قبول كنند. منصب فقاهت و رهبرى, و به طور كلى حكومت اسلامى, يك امانت بزرگ دينى است كه بايد در انجام آن نهايت عدالت. عطوفت, ايثار و چشم پوشى از هوا و هوس را رعايت كند. اين منصب يك حكومت و رياست استبدادى نيست كه بگويد هر چه آن خسرو كند شيرين بود و مردم نتوانند او را از تخت قدرت پايين آورند. رهبر دينى اگر يك مورد خلاف عدالت از او سر زند, خود به خود, از رهبرى ساقط و ولايت امر به ديگرى منتقل مى شود و نيازى به عزل نيست. بسيار خطا است اگر كسى بگويد ولايت فقيه, حكومت نعلين و يا استبداد عبا و قبا است, زيرا رهبرى دينى يك نوع محبت پدرى و ولايت و نظارت بر مصالح جامعهء اسلامى است كه مجبور است آن را در موقع ضرورت قبول كند, همان گونه كه در فتوا دادن و قضاوت مجبور است اگر كسى از مجتهدى مسئله اى را بپرسد و يا قضاوتى را از او بخواهد, در صورتى كه شخص ديگرى نباشد, واجب است جواب دهد و قضاوت را بپذيرد. اگر رهبرى دينى و ولايت فقيه يك امر مذهبى و حكم الهى نبود, كم تر كسى از فقها حاضر مى شد كه اين بار سنگين را قبول و اين مسئوليت خطير را بپذيرد, اما چه كنند كه اين مسئوليت بر عهدهء فقها گذاشته شده و اگر مسامحه نمايند مورد مواخذه خواهند بود و نمى توانند خود را كنار بكشند و اوضاع مسلمين و حكومت را به دست طاغوتيان و ستم كاران بسپارند. امام حسين(ع) در روايتى كه از آن حضرت نقل شده(و بعضى آن را از اميرالمومنين(ع) روايت كرده اند), علما راسرزنش نموده كه چرا موقعيت خود را تسليم دشمن نموديد و از مرگ ترسيديد و دچار اختلاف و افتراق شديد, و در برابر احترام و تعظيم مردم از موقعيت علمى شما, در برابر ستم كاران نايستاديد, اگر چنين نمى بوديد حق شما بود كه مصدر و مرجع امور مسلمين باشيد ولى دچار مصيبت شديد و موضع و موقعيت شما مغلوب دشمنان گرديد. و اگر موقعيت خود را در دست مى داشتيد, مجارى امور در دست عالمان به احكام خدا و حلال و حرام او بود ولى به علت ترس, و محبت و علاقه به زندگى دنيا امور خدا را تسليم دشمن و ستم كاران نموديد تا هر چه دلشان مى خواهد انجام دهند. علمايى كه در اين خطبه مورد نكوهش قرار گرفته اند كسانى اند كه امور خدا را به ظالمان تسليم كردند و خود كنار نشستند و تماشا كردند, يا نماز خواندن و روزه گرفتن را به ستم كاران واگذاشتند, يا زكات و خمس دادن و قرآن و دعا خواندن را به دشمنان دادند يا مسائل اجتماعى و حكومت خدايى و رسيدگى به وضع مردم و اداره كردن اصلاح دين و دنيا و سياست و اقتصاد مردم را. هركس در اين روايت, اندكى دقت كند مى فهمد اين نكوهش براى اين است كه علما موقعيت اجتماعى و سياسى خود را به ديگران سپردند نه نقل حديث و نماز جماعت خواندن را:مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء بالله الامناء على حلاله و حرامه 16. اگر ما دليلى براى ولايت فقيه غير از اين روايت نمى داشتيم, كافى بود كه اين امر خطير اجتماعى و اجراى قوانين اسلامى را مخصوص فقها بدانيم. از امام موسى بن جعفر(ع) روايت شده كه فقها و مجتهدين حصار و ديوار اسلام هستند, مانند ديوار شهر. مقصود از اين خبر اين است كه همان گونه كه نگهدارى و حفاظت يك شهر به ديوار محكم و حصار آن بستگى دارد, نگهدارى دين مقدس اسلام هم بايد به وسيلهء فقها باشد و نگذارند دين, مورد تعرض دشمنان قرار گيرد, و از تغيير و تبديل آن مانع شوند و اين وظيفه نسبت به همهء احكام اسلام است نه يك حكم خاص. يك شهر, داراى نهادهاى مختلف است: مسجد, ادارهء قضائى, انتظامات, آموزش و پرورش و ده ها موسسهء مورد نياز سكنه در آن وجود دارد, اما ديوار شهر حافظ همه است.