زندگي امام باقر (ع)
السلام عليك يا اباجعفر يا محمد بن علي ايها الباقر يا بن رسول الله تولد :
حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام پنجمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت بنابر قول مشهور، در روز اوّل ماه رجب سال 57 هجرى قمرى در شهر مدينه منوره متولّد گرديدند. پدر آن بزرگوار، حضرت علىّ بن الحسين امام زين العابدين عليه السّلام و مادر آن بزرگوار فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليه السلام بود. بنابر اين نسب شريف آن حضرت هم از جهت پدر و هم از جهت مادر به اميرالمؤمنين عليه السلام منتهى مىشود. القاب آن بزرگوار عبارتند از شاكر، هادى ... و مشهورترين آنها باقرالعلوم (باقر) است كه برگرفته از فرمايش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مىباشد كه فرمودند: يَبقُرُ عِلْمَ الدّينِ بَقْراً (يعنى او علم دين را به طور كامل شكافته و واضح مىكند). قد مبارك آن حضرت متوسط و خط موى باريكى در شكم داشت. موهايش مجعّد و رنگ نازنينش گندمگون بود و خال زيبايى بر بدن مقدّسش داشت. جسم مباركش باريك ميان و صدايش بسيار دلربا بود. بشارت پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به ولادت آن حضرت: جابر بن عبداللَّه انصارى در سنين طفوليت آن حضرت به خدمتش رسيده و عرض كرد جدّ بزرگوارتان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درباره شما به من فرمود: اى جابر! هر گاه او را ديدى، سلام مرا به او برسان و بدان كه پس از او مدّت كوتاهى زنده خواهى بود، جابر نيز پس از زيارت حضرت باقر سلام اللَّه عليه مدّت زيادى زنده نبود و از دنيا رفت. فرزندان:
امام باقر عليه السّلام دو همسر به نامهاى امّ فروه و امّ حكيم داشتند كه فرزندان آن حضرت از ايشان عبارتند از: امام صادق عليه السّلام، عبداللَّه، ابراهيم، عبيداللَّه، و على. عبادت آن حضرت:
امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم بسيار ذكر مىگفت، با او راه مىرفتم، غذا مىخوردم و او مشغول ذكر خدا بود، گاهى با مردم سخن مىگفت ولى اين امر او را از ذكر خدا باز نمىداشت، و من مىديدم كه زبانش به بالاى دهانش چسبيده است و لا اِلهَ اِلاَّ اللَّه مىگويد. هر روز صبح ما را جمع مىنمود و امر مىفرمود تا طلوع آفتاب ذكر بگوييم. آن كس را كه مىتوانست قرآن بخواند، به قرائت قرآن و آنها كه نمىتوانستند را به ذكر امر مىفرمود. محمّد بن ابى بكر شبلى ذكر كرده است كه آن حضرت در شبانه روز صد ركعت نماز مىخواند ا حسان و كرم آن حضرت:
1 - سلمى كنيز آن حضرت مىگويد: اصحاب آن حضرت به حضورش شرفياب مىشدند و خارج نمىشدند مگر اينكه آن حضرت غذاهاى پاكيزه و لباسهاى فاخر به آنها مرحمت مىفرمود، و پول زيادى نيز به آنها مىبخشيد. من به آن حضرت مىگفتم: قدرى كمتر مرحمت كنيد. ولي آن حضرت مىفرمود: اى سلمى! خوبى دنيا چيزى جز رسيدگى به برادران و آشنايان نيست. 2 - عمرو بن دينار و عبداللَّه بن عبيد بن عمير مي گويند: ما حضرت باقر عليه السّلام را ملاقات نكرديم مگر اينكه خرجى و پوشاك و هدايايى به دوش كشيده و براى ما مىآورد و مىفرمود: قبل از اينكه شما را ملاقات كنم، اينها را برايتان آماده كرده بودم. 3 - سليمان بن قرم مىگويد: امام باقر عليه السّلام به ما پانصد و گاهى نهصد و گاهى هزار درهم مرحمت مىفرمود، و هيچگاه از بخشش به برادران و آنها كه به طرف او آمده و اميد و آرزو به درگاهش داشتند، خسته و ناراحت نمىشد. 4 - امام صادق عليه السّلام مىفرمود: روزى بر پدرم امام باقر عليه السّلام وارد شدم و ديدم حضرت هشت هزار دينار به فقراى مدينه صدقه داده است و غلامانش را كه به يازده غلام رسيده بودند، آزاد فرموده است. گفتارهاى نورانى و كلمات حكمتآميز آن حضرت:
احاديث و فرمايشات آن حضرت كه هر يك سرچشمهاى از كمالات و معارف است بسيار زياد است كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مىكنيم. 1 - صانِعِ الْمُنافِقَ بِلِسانِكَ، وَ اَخْلِصْ مَوَدَّتَكَ لِلْمُؤْمِنِ، وَ اِنْ جالَسَكَ يَهُودِىٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ با منافق با زبانت بساز، و محبّتت را براى مؤمن خالص گردان، و اگر يك يهودى با تو همنشين شد، با او خوشرفتارى كن. 2 - ما شيبَ شَىْءٌ بِشَىْءٍ اَحْسَنَ مِنْ حِلْمٍ بِعِلْمٍ هيچ چيزى با چيزى آميخته نشد، بهتر از حلمى كه با علم آميخته شود. 3 - اَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ: اَلتَّفَقُّهُ فِى الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ، وَ تَقْديرُ الْمَعيشَةِ همه مراتب كمال عبارت است از: تفقّه در دين، و صبر بر ناگواريها، و با اندازهگيرى (و حساب) زندگى كردن. 4 - ثَلاثَةٌ مِنْ مَكارِمِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: اَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ، وَ تَحْلُمَ اِذا جُهِلَ عَلَيْكَ. سه چيز است كه از بزرگوارىهاى دنيا و آخرت است: اول اينكه هر كس كه به تو ظلم كرد او را ببخشى، و كسى كه با تو قطع رابطه نمود با او ايجاد ارتباط كنى، و هرگاه با نادانى با تو رفتار شود، حلم و بردبارى نمايى. 5 - عالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ اَلْفَ عابِدٍ يك عالم كه از علم او استفاده شود، بهتر است از هفتاد هزار عابد. 6 - لا يَكُونُ الْعَبْدُ عالِماً حَتّى لا يَكُونَ حاسِداً لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّراً لِمَنْ دُونَهُ بنده عالم نمىشود مگر بعد از آنكه حسد نسبت به بالاتر از خود را كنار گذاشته و پايين دست خود را كوچك نشمارد. 7 - اِنَّما مَثَلُ الْحاَجَةِ اِلى مَنْ اَصابَ مالَهُ حَديثاً كَمَثَلِ الدِّرْهَمِ فى فَمِ الْأَفْعِىِّ، اَنْتَ اِلَيْهِ مُحَوِّجٌ وَ اَنْتَ مِنْها عَلى خَطَرٍ مثل احتياج به شخصى كه تازه به مال رسيده، مانند درهمى است كه در دهان افعى قرار دارد، كه هم به آن احتياج دارى و هم براى تو خطر دارد. 8 - وَ اللَّهِ ما شيعَتُنا اِلاَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ اَطاعَهُ، وَ ما كانُوا يُعْرَفُونَ اِلاَّ بِالتَّواضُعُ وَ التَّخَشُّعِ، وَ اَداءِ الْأَمانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ، وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلاةِ، وَ الْبِرِّ بِالْوالِدَيْنِ، وَ تَعَهُّدِ الْجيرانِ مِنَ الْفُقَراءِ، وَ ذَوِى الْمَسْكَنَةِ وَ الْغارِمينَ وَ الْأَيْتامِ، وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ تَلاوَةِ الْقُرْآنِ، وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ اِلاَّ مِنْ خَيْرٍ وَ كانُوا اُمَناءُ عَشائِرِهِمْ فِى الْأَشْياءِ. به خدا قسم شيعيان ما نيستند مگر كسانى كه از خدا ترسيده و او را اطاعت نمايند. و شيعيان ما شناخته نمىشدند مگ ر به تواضع و خشوع، و اداى امانت، و زياد به ياد خدا بودن، و روزهدارى و نماز و نيكى به پدر و مادر، و رسيدگى به همسايگان فقير و مستمند و قرض دار و يتيم، و راستگويى، و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم مگر به سخن نيك، و شيعيان ما در ميان عشيره و قبيله خود نسبت به همه چيز امين بودند. 9 - اَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِ الْبِرِّ: كِتْمانُ الْحاجَةِ، وَ كِتْمانُ الصَّدَقَةِ، وَ كِتْمانُ الْوَجْعِ، وَ كِتْمانُ الْمُصيبَةِ چهار چيز از گنجهاى نيكى و خوبى است. پنهان كردن حاجت، پنهان نمودن صدقه، و پنهان كردن درد، و پنهان كردن مصيبت و بلا. 10 - اَلتَّواضُعُ اَلرِّضا بِالْمَجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقيتَ، وَ اَنْ تَتْرُكَ الْمِراءَ وَ اِنْ كْنْتَ مُحِقّاً تواضع عبارت است از راضى بودن به نشستن در جايى كه پايينتر از شأن و مقام اوست، و سلام كنى بر هر كسى كه ملاقات كنى، و اينكه نزاع و پافشارى در دعوا را ترك كنى اگر چه حق با تو باشد. 11 - اِنَّ الْمُؤْمِنَ اَخُ الْمُؤْمِنِ، لا يَشْتُمُهُ وَ لا يَحْرُمُهُ وَ لا يَسىءُ بِهِ الَّظنَّ مؤمن برادر مؤمن است، هرگز به او دشنام نمىگويد، و نه اورا (از كمك خود) محروم مىكند، و نه نسبت به او بدگمان مىشود. شكافنده علوم
شيخ مفيد عليه الرحمة مىفرمايد: امام باقر عليه السّلام از بين برادرانش، جانشين پدرش امام سجاد عليه السّلام و نماينده او و به پادارنده امامت پس از آن حضرت بود. و به سبب فضيلتى كه آن حضرت در علم و زهد و آقايى داشت بر همه تفوّق و برترى يافت. و از همه آنها باهوشتر و زيركتر و در قدر و شأن از عام و خاص برتر بود. از هيچ يك از فرزندان امام حسن و امام حسين عليه السّلام به اندازه آن حضرت علوم دين و آثار علمى و علم قرآن و اخلاق ملكوتى و آداب مختلف انسانى پديدار نگشت. باقى ماندگان صحابه پيامبر و بزرگان تابعين و رؤساى فقهاء مسلمين از آن حضرت معارف و نشانههاى دين را روايت كردهاند و به خاطر فضلى كه در دين داشت، پرچمى براى هدايت اهل دين گشت. مالك بن اعين جهنى درباره آن حضرت سروده است: اِذا طَلَبَ النَّاسُ عِلْمَ الْقُرآنِ كانَتْ قُرَيْشُ عَلَيْهِ عِيالاً وَ اِنْ قيلَ اَيْنَ ابْنُ بِنْتِ النَّبِىِّ نِلْتَ بِذاكَ فُروعاً طُوالاً نُجُومٌ تُهْلِلُ لِلْمَدْلِجينِ جِبالٌ تُورِثُ عُلُوماً جِبالاً 1 - هرگاه مردم بخواهند از علم قرآن بهرهمند شوند، تمامى قريش ريزهخوار سفره علم و دانش آن حضرتند. 2 - و اگر بپرسند كجاست دختر پيغمبر، به وسيله اين بزرگوار (امام باقر) به شاخههايى بلند مىرسى. (يعنى او است پسر پيغمبر). 3 - آنها ستارگانى هستند كه براى سير كنندگان در شب مىدرخشند و بزرگانى هستند كه علوم و دانشهايى با ارزش به ارث مىگذارند. جابر جعفى رحمة اللَّه عليه كه از ياران خاص آنحضرت بوده است، مىگويد: امام باقر عليه السّلام به من هفتاد هزار حديث فرمود. محمّد بن مسلم نيز كه از بزرگان شاگردان آن حضرت است مىگويد: هر مسئلهاى برايم پيش مىآمد، آن را از حضرت باقر عليه السّلام مىپرسيدم تا آنكه سى هزار حديث از آن حضرت سؤال كردم. يكى از كسانى كه در سفر حج حضرتش را ديده بود، نقل مىكند كه مردم بر سر آن حضرت ريخته و مشكلات را از آن سؤال مىكردند حضرت از جا برنخاست مگر آنكه همانجا هزار مسئله را جواب داد، سپس برخاست كه نزد وسايل و اثاثيهاش برود. صلوات بر امام محمّد باقر عليه السلام
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ باقِرِ الْعِلْمِ وَ اِمامِ الْهُدى وَ قائِدِ اَهْلِ التُّقى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبادِكَ. اَللَّهُمَّ وَ كَما جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ وَ مَناراً لِبِلادِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِماً لِوَحْيِك وَ اَمَرْتَ بِطاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ، فَصَلِّ عَلَيْهِ يا رَبِّ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ اَنْبِياءِكَ وَ اَصْفِياءِكَ وَ رُسُلِكَ وَ اُمَنائِكَ يا رَبَّ الْعالَمينَ. دعاى امام محمّد باقر عليه السلام براى كفايت امور هنگام خارج شدن از منزل بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ حَسْبِىَ اللَّهُ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ اَللَّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ خَيْرَ اُمُورى كُلِّها وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْىِ الدُّنْيا وَ عَذابِ الْآخِرَةِ. شهادت سرانجام در روز دو شنبه هفتم ذى الحجّة الحرام سال 114 هجرى به تحريك هشام بن عبدالملك و به دست ابراهيم بن وليد بر اثر زهرى كه در غذاى ايشان ريخته شد مسموم گرديده و در شهر مدينه به شهادت رسيد. غبار غم و اندوه تمام شهر مدينه را فرا گرفته، و دلهاى تمام شيعيان آن حضرت را محزون و داغدار نموده و ديدگان دوستان و محبّين آن حضرت را اشكبار نمود . بدن پاك و مطهّر آن حضرت در قبرستان بقيع در جوار پدر بزرگوار و جد غريبش امام مجتبى عليهما السلام به خاك سپرده شد. ما اين مصيبت بزرگ را به پيشگاه مقدس حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف تسيلت عرض نموده فرج آن حضرت را از درگاه ايزد متعال خواستاريم . خدمتگزاران حضرت زهرا سلام الله عليها اشعار
وى حرف دل دعاى تو يا باقر العلوم
از جانب خداى تو يا باقر العلوم
شرمنده از عطاى تو يا باقر العلوم
در صحن با صفاى تو يا باقر العلوم
درد من و دواى تو يا باقر العلوم
از نطق جانفزاى تو يا باقر العلوم
محشر بپا با ولاى تو يا باقر العلوم
دست گرهكشاى تو يا باقر العلوم
كوشيد بر جفاى تو يا باقر العلوم
تاريخ رنجهاى تو يا باقر العلوم
كنج خرابه جاى تو يا باقر العلوم
خون گريد از براى تو يا باقر العلوم
اين بود ماجراى تو يا باقر العلوم
روى خدا نماى تو يا باقر العلوم
گرديد كربلاى تو يا باقر العلوم
گريند در عزاى تو يا باقر العلوم
دارم به سر هواى تو يا باقر العلوم
هرجا سفر كنم دل من در بقيع توست
اى ذكر جان ثناى تو يا باقر العلوم
اى مصطفى سلام فرستاده سوى تو
دشنام داد دشمن و گرديد عاقبت
هر دم هزار قافله دل كند صفا
جرم من و شفاعت تو اى شفيع خلق
علم و كمال و حكمت و توحيد جان گرفت
فرداّ هخلد ناز فروشم اگر شود
يك لحظه وا كند گره از كار عالمى
دردا كه صبح و شام هشام از ره ستم
در گوشه بقيع مزار غريب تو ست
طفلى دو ساله بودى و در شهر شام شد
باللَّه قسم رواست كه چشم تمام خلق
مظلوم زيست كردى و مسموم كين شدى
دردا كه شد نهان به دل خاك در بقيع
شهر مدينه شهر نبى لالهزار وحى
گفتى كه شيعيان تو دهسال در منا
هرجا سفر كنم دل من در بقيع توست
هرجا سفر كنم دل من در بقيع توست