منشاء اتهام قول به تحريف در ميان شيعه - تحریف در لغت و اصطلاح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحریف در لغت و اصطلاح - نسخه متنی

رؤیا جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تهيه كننده رؤيا جعفرى

تاريخ: 25/7/1376تحريف مصدر باب تفعيل از ماده (حرف) است و در لغت (حرف من الشى ء) را به معناى برگرداندن و عدول كردن ذكر نموده است.(1)و نيز گفته شده كلمه تحريف از (حرف الشى) به معناى گوشه و كنار و كرانه آن است همچنانكه خداوند مى فرمايد «و من الناس من يعبد الله على حرف»(2)همچنين تحريف كلمه به معنى تفسير آن بر غير وجه صحيحش و يا تأويل آن به آنچه كه در آن ظهور ندارد(3) يعنى: (نقل الشى عن موضعه و تحويله الى غيره) در لسان العرب آمده است تحريف كلمه از موضع خودش و تغيير دادن آن است و تحريف در قرآن و كلمه عبارت است از تغيير حرف و كلمه از معناى خودش است(4) و به همين دليل است كه خداوند يهوديان را مذمت مى كند (يحرّفون الكلم عن مواضعه)(5)تحريف در اصطلاح: براى معناى اصطلاحى تحريف، معناى مختلفى ذكر شده است كه پاره اى از آنها بنابر نظر مسلمانان در قرآن واقع شده و بعضى ديگر در قرآن واقع نشده است و بعضى ديگر از جمله مواردى است كه بين صاحبان نظر اختلاف وجود دارد. حال به طور جداگانه به هر يك از معانى مربوطه اشاره مى نمائيم.(6)1 - تحريف به معناى نقل چيزى از موضوع خود و برگرداندن آن به غير خود. خداوند در قرآن مى فرمايد (من الذين يحرفون الكلمه عن مواضعه)در ميان مسلمانان كسى كه به وقوع مثل اين تحريف در كتاب خدا مخالفتى نكرده است. زيرا هر كسى كه قرآن را به غير حقيقت خود آن تفسير كند و آن را بر غير معناى خود حمل كند در حقيقت آنرا تحريف كرده است. ملاحظه مى شود بسيارى از اهل بدعت و مذاهب فاسد، قرآن را با تأويل آيه اى مطابق با نظرات و انديشه هاى شخصى شان تحريف مى كند. بسيارى از روايات، از تحريف اين معنا و مفهوم مذمت شده و آنرا جايز ندانسته اند.2 - نقصان و يا زيادتى در حروف و كلمات و حركات: چنانچه اين نوع از تحريف همراه با حفظ و صيانت قرآن و عدم تباهى آن باشد، مى توان گفت قطعاً در قرآن واقع شده است توضيح اينكه قرآن مختلف متواتر نيستند و لذا نبى گرامى اسلام (ص) بر اساس يكى از آن قرآن تلاوت كرده اند و بنابراين، مابقى آن قرآن يا فزونى دارد و يا چيزى از آن كاسته شده است.3 - كاستى و يا زيادتى در آيه و سوره همراه با حفظ اساس قرآن: تحريف به اين معنا نيز در قرآن واقع شده است از جمله مى توان به بسمه (بسم اللّه الرحمن الرحيم) اشاره نمود. مسلمانان بر اين مطالب اتفاق نظر دارند كه پيامبر اكرم (ص) بسم الله را قبل از هر سوره بجز سوره برائت خواندند وليكن بين دانشمندان اهل سنت بر سر اينكه (بسم اللّه) از قرآن است و يا جزء قرآن محسوب نمى شود اختلاف نظر پيدا شد و لذا گروهى از آنان معتقد شدند بسم اللّه از قرآن نيست و مذهب مالكيه معتقد به كراهت آوردن آن قبل از سوره فاتحه در نماز واجب است و بالاخره جماعتى ديگر بر اين عقيده اند كه (بسم اللّه) جزئى از قرآن بشمار مى آيد و شيعه نيز بر اين اتفاق دارد كه (بسم اللّه) جزئى از هر سوره بجز سوره توبه است.4 - كاستى و يا زيادتى در يك كلمه و يا دو كلمه همراه با حفظ قرآن (و بدون از بين رفتن آن). تحريف به اين معنا در صد اسلام واقع شده و در زمان صحابه يقيناً واقع شده است دليل بر اين مدّعا اين است كه عثمان همه مصاحف را امر به سوزاندن نمود و به حاكمان و واليان خود دستود داد با هر قرآنى بجز قرآن جمع شده را بسوزانند.5 - تحريف به فروتنى و زيادتى بر اصل قرآن: منظور از قائلين به اين نظر آن است كه بعضى از آنچه كه هم اكنون در قرآن موجود است از جمله آيات نازل شده از جانب خداوند نبوده است تحريف به اين معنا نزد همه مسلمانان باطل است .البته ناگفته نماند بعضى از كلماتى كه اضافه شده - همچنانكه به ابن مسعود منسوب است - صرفاً به دليل توضيح بيشتر آيه بوده و حتى صاحب آن مصحف بر اين باور نبوده كه كلمات انصياحى و روشنگرانه جزئى از آيات قرآنى است تنها گروهى كه متهم به اعتقاد به اين نوع تحريف بيان نموده اند «عجاروده» است كه پيروان عبدالكريم بن عجرو از پيشوايان خوارج هستند آنان منكر سوره يوسف شده اند و بيان داشته اند اين سوره از قرآن نبوده زيرا در آن از داستان عشق سخن رفته و جايز نيست در زمره وحى بحساب بيايد.(7)6 - تحريف به معناى نقصان و كاستى از قرآن: مقصود از بيان اين نوع تحريف اين است كه قرآنى كه هم اكنون در دست ما قرار دارد. شامل همه آن آياتى كه خداوند نازل فرموده نمى شود بلكه مردم از بعضى از آنها محروم، خداوند در تحريف به اين معنا و مفهوم اختلاف نظر وجود دارد بعضى آنرا پذيرفته اند و پاره اى وقوع انرا در قرآن را نفى نموده اند پيروان مكتب اهل بيت (ع) وقوع چنين تحريفى در قرآن را انكار كرده اند و ليكن ملاحظه مى شود بعضى از محدثين اهل سنت از جانب بعضى از قرأء از آن سخن مى گ ويند.

منشاء اتهام قول به تحريف در ميان شيعه

در احتجاج طبرسى نقل شده است كه از حضرت على (ع) سوال شد كه هيچ تناسبى بين صدر و ذيل آيه «وان خفتم ان لا تسقطوا فى التيامى خانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع» وجود ندارد حضرت در پاسخ فرمودند بين صدرو ذيل آيه يك سوم از قرآن حذف شده است. اين روايت منحصراً در احتجاج طبرسى آمده و در هيچ كتاب روائى ديگرى وجود ندارد كه اولاً كتاب مزبور از ديدگاه شيعه ساقط است زيرا روايات مندرج در آن همگى محذوف هستند و ضمناً مؤلف اين كتاب هم معلوم نيست. كدام مازندرانى ثانياً: متن روايت، خود دليل بر كذب بودن آن است كه يك ثلث قرآن از وسط يك آيه حذف شده باشد. از ديگر كسانى كه ادعا كرده است بر تحريف، جزايرى مى باشد او معتقد است كه كلمه فى على از آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك» حذف شده است. معلوم نيست جزايرى اين مطلب را از كجا آورده است به جز او كس ديگرى اين سخن را نگفته است(8) به صورت مجموع بايد گفت كه در زمان معاصر انديشه وقوع تحريف در قرآن از جانب گروهى اخبارى ايجاد شد كه در سرلوحه آنان سيد جزائرى قرار داشته و پس از آن محدث نورى (1320 - 1254) با نگارش فضل الحظاب همان مطالب را تكرار كرده است. سيد جزائرى در كتاب خود (منبع الحياه) دلائل خود مبنى بر صحت وقوع تحريف در قرآن را بيان مى دارد. در اين مجال ضمن باز گو كردن دلائل به بررسى صحت آن و يا رد آن مى پردازيم. الف - وى مى گويد: ان الاخبار المستضيدبل المتواتره قد دلّت على وقوع الزياده و النقصان و التحريف فى القرآن، منها مارون عن اميرالمؤمنين (ع) لما شئل عن التناسب بين الجملتين فى قوله تعالى (وان حفتم ان لاتسقطو...) لقد سقط اكثر من ثلث القرآن (9)پاسخى كه در رد اين نظريه علاوه بر پاسخهاى ذكر شده آمده كه تنها اين روايت در اجتجاج طبرسى آمده كه آنرا بصورت مرسل ذكر مى كند نكته قابل تأمل آن است كه كتاب مذكور شايستگى اعتماد به آن را ندارد و لذا بزرگان دين به آن اعتماد نداشته و حتى سيد هاشم بحرانى آنرا معتبر ندانسته و در تفسير خود البرهان كه بر پايه جميع احاديث وارد شده پيرامون شرح آيات بنا نهاده شده حديثى نقل نمى كند. همچنين عياشى و قمى و غير آنها نيز كتاب ياد شده را معتبر نمى دانند ملاحظه مى شود كه چنانچه نظر سيد جزائرى صائب باشد. لازمه آن حذف كميت بسيارى از مجموعه خطابه ها و قصص در ضمن يك آيه است حتماً منافقين اين كميت را ساقط نمودند و به چند دليلى خدا داند(10)پس از سيد جزائرى مرحوم نورى در فضل الخطاب به اين مسئله پرداخته است فورى اين كتاب را در عصر شيرازى بزرگ در سامرا نوشت و غوغايى بپا كرد شهرستانى مى گويد در هر مجلسى كه وارد مى شديم نورى را لعن مى كردند و او جرأت ظاهر شدن در ملاء عام را نداشت.آيت اللّه سبحانى نقل كرده اند كه مرحوم امام دره، ضمن درس خارج خود به نورى پرخاش كرده و فرموده اند كه تمام كتب وى حتى مستدركش بيهوده است.

سخنان دانشمندان شيعه در خصوص عدم تحريف قرآن

در اين بخش از سخن پيشوايان تحقيق و اسوه هاى نقد و بررسى و گزينش آراء كه گفتارشان به نوبه خود براى ديگران حجّت است و نظرهايشان همچون سندى محكم پذيرفته مى شود سخنى به ميان مى آيد دانشمندان و بزرگان شيعه بدون استثناء بر ردّ احتمال تحريف در كتاب خدا اتفاق نظر دارند و جملگى بيان داشته اند اعتقاد به عدم تحريف قرآن از اصول و پايه هاى اعتقادى شيعه، خصوصاً اماميه، است در زير به بعضى از اقوال اين بزرگان اشارتى مى رود.1 - شيخ ابو جعفر محمد بن على بن حسين بابويه قمى معروف به شيخ صدوق مى فرمايد: اعتقاد، ما اين است كه قرآنى را كه خداوند بر پيامبرش نازل كرده است همان قرآنى است كه بين دو جلد وجود دارد «اعتقادنا ان القرآن الذى انزله اللّه على نبيّه (ص)، هو ما بين الدفين».(11)2 - شريف مرتضى على بن حسين موسوى ملقب به علم الهدى مى گويد: گروهى از صحابه پيامبر مانند عبداللّه بن مسعود و ابى بن كعب و غير آنها بارها همه قرآن را از اول تا به آخر، بر پيامبر گرامى خواندند و همه اينها به خوبى بر اين حقيقت گواهى مى دهند كه قرآن گردآورى شده و مرتب و بدون كاستى و پراكندگى بوده است.(12)3 - ابو جعفر محمد بن حسن طوسى معروف به شيخ الطائفه مى فرمايد:و اما كلام در وجود زيادت و نقصان در قرآن سزاوار قرآن نيست چون نسبت به وجودى زياده در قرآن اجماع بر بطلان آن هست و نسبت به نقصان در قرآن، ظاهر مذهب مسلمين مخالف وجود آن هست و اين قول به مذهب ما شيعيان سزاوارتر است و سيد مرتضى آن را تأييد نموده است و ظاهر روايات نيز همين حقيقت را به ثبوت مى رساند لكن روايات زيادى از شيعه و سنى در نقصان تعداد زيادى از آيات قرآن وجود دارد كه جزء خبرهاى واحد بوده و موجب علم و عمل بر طبق آنها نمى شود و اولى اين است كه از آن اخبار اعراض شود.(13)4 - ابو على طبرسى، تفسير مجمع البيان مى فرمايد:در مورد فزونى قرآنى كه در بين مسلمانان است، همه امت اسلامى بر بى پايگى آن اتفاق نظر دارند و اما در مورد كاسته شدن آيات آن، اندكى از اصحاب، و گروهى از فرقه حشويه از اهل سنت رواياتى آورده اند ولى آنچه از مذهب ما پذيرفته شده و صحيح است بر خلاف آن مى باشد.(14)5 - قاضى سيّد نورالدين تسترى صاحب كتاب احقاق الحق مى فرمايد:آنچه برخى به شيعه اماميه نسبت داده اند كه آنان به تحريف قرآن قائل هستند، مورد پذيرش همه شيعيان نيست. تنها اندكى از آنان چنين عقيده دارند كه در ميان شيعيان به آنها اعتنا نمى شود.(15)6 - محمد بن حسين معروف به بهاءالدين عاملى مى فرمايد:صحيح آن است كه قرآن عظيم از هر گونه زيادى و نقصان محفوظ است و آيه «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لى نظرن»بر آن دلالت دارد و اينكه بين مردم مشهور شده است كه اسم على (ع) از بعضى آيات حذف شده است نزد علماء معتبر نيست. 7 - علامه تونى صاحب كتاب «الوافيه فى الاصول» مى گويد: مشهور اين است كه قرآن به گونه اى كه نازل شده است محفوظ باقى مانده و هيچگونه تبديل و تغييرى در آن صورت نگرفته است و خداوند آن را حفظ كرده است و فرموده است: «انا نحن نزلت الذكره انّا له لحافظون»(16)شيخ حرّ عاملى مى فرمايد: انسان كاوشگر در تاريخ و اخبار به دوستى مى داند كه قرآن به دليل تواتر روايات و نقل هزاران تن از صحابه ثابت و استوار است و در زمان پيامبر گردآورى شده و منظم بوده است.(17)9 - كاشف الغطاء مى فرمايد: شكى نيست كه قرآن در پرتو حفظ و صيانت اكعى از هر نقصانى محفوظ مانده است. چنانكه صريح قرآن و اتفاق نظر دانشمندان در همه عصرها بر آن گواهى مى دهد و مخالفت گروهى اندك قابل اعتنا نمى باشد.(18)10 - شيخ ابراهيم كلباسى اصفهانى متوفى سال 1262 مى فرمايد: نقصان و كاستى در قرآن هيچ اصل و اساسى ندارد.(19)11 - شيخ محمد حسن آشتيانى - متوفى سال 1319 مى فرمايد:مجتهدين و اصوليين و حتى و شحر محدثين اين است كه هيچ گونه تغييرى در قرآن واقع نشده است.(20)12 - سيد محمّد شهشهانى در بحث قرآن از كتاب خود عروة الوثقى تصريح كرده است كه قرآن تحريف نشده است و عدم تحريف را به مجتهدين نسبت داده است.(21)13 - سيد شرف الدين مى فرمايد: در مسئله چهارم: به شيعه نسبت داده است كه قائل به تحريف قرآن هستند. من در جواب مى گويم از اين قول به خدا پناه مى بريم و از اين جهل و نادانى بى زارى مى جويم و هر كس كه اين عقيده را به ما نسبت دهد جاهل به مذهب ماست و يا اينكه به ما افترا مى زند .همانا قرآن عظيم به جميع آياتش و كلماتش با تواتر قطعى از ائمه هدى نزد ما ثابت است و فقط كسى صعف عقل داشته باشد در اين مطلب شك مى كند.(22)14 - حضرت امام خمينى (ره) مى فرمايند: هر كس كه به عنايت مسلمانان در مورد گردآورى قرآن و نگهبانى و ضبط و تلاوت و نوشتن آن آگاه باشد به بى پايگى اين پندار (تحريف قرآن) گواهى مى دهد و آنرا غير قابل اعتماد مى يابد و اخبارى كه در اين زمينه وارد شده است يا ضعيف است كه نمى توان به آنها استدلال نمد ما مجهول است كه نشانه هاى ساختگى بودن آنها آشكار است و يا رواياتى است كه مضمون آنها تأويل و تفسير قرآن است و يا اقسام ديگر كه بيان آنها (آشكار است و يا رواياتى است كه مضمون) به تأليف كتابى جامع در اين مورد نياز دارد و اگر بيم خارج شدن از موضوع بحث نمى رفت. تاريخ قرآن و آنچه در طول قرنها بر آن گذشته را شرح مى داديم و روشن مى ساختيم كه قرآن مجيد درست همين كتاب آسمانى است كه در دست ما مى باشد و اختلاف نظرى كه در ميان قاريان وجود دارد. اگر جديد است كه هيچ ارتباطى با آنچه كه جبرئيل امين برقلب پاك پيامبر گرامى نازل نموده ندارد.(23)

مسئله تحريف در ميان اهل سنت

اگر چه مشهور است در ميان علماء اهل سنت، مصون و محفوظ بودن قرآن از تحريف است و اين شهرت بحدّى است كه حتى انتساب هر گونه قول به تحريف به بعضى از علماى اهل سنت مورد اعتراض آنها واقع شده است و آن را تهمتى از سوى مخالفين خود دانسته اند ولكن اين حقيقت را نمى توان كتمان كرد كه گروهى از اهل سنت كه (حشويه) نام گرفته اند به تحريف به معناى نقص و تفسير در قرآن نائل شده اند و علاوه بر آن عده اى از محدثين اهل سنت نيز وقوع تحريف را پذيرفته اند و رواياتى كه در اين زمينه بطريق عامه نقل شده است بطور فراوان در جوامع روائى آنان بخصوص در صحاح يافت مى شود كه ايشان از مشاهير اصحاب روايت نمودند. از قائلين به تحريف در ميان اهل سنت مى توان به ابن الخطيب محمد محمد عبداللطيف از علماى مصر اشاره كرد وى در كتاب خود الفرقان روايات موجود در كتب روائى اهل سنت را مورد بحث و بررسى قرار داده و نتيجه مى گيرد كه قرآن تحريف شده است وى چنين استدلال مى كند كه اين روايات در كتب صحيحه آمده است و چشم پوشى از آنها ممكن نيست الا زهرا و را لعن كرد و تجديد چاپ كتاب الفرقان ممنوع گرديد.(24)اگر چه علماى اهل سنت كوشيده اند روايات تحريف را با قول نسخ التلاوه توجيه كنند ولى اين نكته را تبيين خواهيم نمود كه قول به نسخ التلاوه تفاوتى با قول به تحريف ندارد و راهى جز طرح و ردّ روايات مذكور وجود ندارد همچنانكه عده ديگرى از علماء و اهل سنت عمل نموده اند.

روايات تحريف در كتب اهل سنت

الف - سوره اى شبيه سوره برائت

ابو موسى اشعرى در جمع 300 نفر قرّاء: انا كنا نقراءُ سوره كنا نشبّهها فى الطول و الشّره بيرائه فاُنسيتها غير انى قد حفظت منها لو كان لا بن آدم و اديان من مال لا تبغى و اديا ثالثاً و لا يملاء جوف ابن ادم الاالتراب.(25)

ب - سوره شبيه مسبحات (سوره مائى كه با سبح - يسبح شروع مى شود)

در ادامه حديث قبلى آمده است: (و كنّا نقرءاُ سوره كنا نشبهها باحدى المسجات فاُنسيتها غير انى حفظ يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون متكتب شهاده فى اعناقكه فتسألون منها يوم لقيامه)(26)بررسى: 1 - احاديث مذكور كه در معتبرترين كتابهاى اهل سنت موجود است دلالت صريح دارد كه بعضى از سوره هاى قرآن ساقط شده است.2 - لكن احاديث مذكور بر فرض صحت سندى مخدوش است زيرا عقيده ابوموسى اشعرى را (يكى از صحابه) نقل مى كند كه حجيت شرعى ندارد.3 - اشتباه از راوى حديث است كه كلام پيامبر (ص)، را با آيات قرآنى خلط است زيرا بهمان مضمون كلام اوّل احاديثى ديگرى از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه در صحيح مسلم قبل از همين حديث درج شده است از جمله از انس بن مالك نقل مى كند «عن رسول الله (ص) انه قال لو كان لابن آدم واد من ذهب احب ان له واديا آخرو لن يملاء فاه الا التراب و اللّه يتوى على من تاب(27)علاوه بر تمامى اين دلائل مطلب فوق با اسلوب بلاغت قرآنى سازگار نيست.

ج - آيه اى موسوم به آيه رحم:

(كه بنا به قول خليفه ثانى از قرآن ساقط شده است) ابن عباس روايت مى كند كه روزى عمر بن خطاب بر منبر رسول خدا چنين گفت: «ان الله قد بعث محمداً (ص) بالحق و انزل عليه الكتاب فكان مما انزل عليه آيه الرجم قراناها و عيناها و عطكناها فرجم رسول اللّه (ص) و رجمنا بعده فاحشى ان طال بالناس زمان ان يقول قائل، نجد الرجم فى كتاب الله فيضلوا تبرك فيضه انزلها الله...»(28)و سبوطى نقل مى كند: اول كسى كه قرآن را جمع كرد ابوبكر بود و زيد بن ثابت آنرا نوشت و عمر آيه رجم را آورد ولى زيد آنرا ننوشت براى آنكه وى تنها بود.(29)و ابن خرم اندلسى در اين زمينه روايتى را كه از عايشه نقل شده است در كتاب المحلى آورده است قالت لقد نزلت آيه الرجم و الرضاعه فكانت فى صحيفه تحت سريرى فلما مات رسول الله (ص) تشاغلنا بموته فدخل واجن فاكلها(30)

بررسى

1 - احاديث مذكور بطور آشكار دلالت دارد بر اينكه آيه رجم از قرآن بوده است و ساقط شده است كه خليفه ثانى بر قرآن بودن آن تأكيد داشته است ولكن چون شاهد نداشته است از وى نپذيرفته اند بنابراين بر زغم وى قرآن تحريف شده است.البته علماى اهل سنت تلاش كرده اند كه احاديث فوق را با اصطلاح نسخ تلاوت ترجيه نمايند كه اصل حكم باقى است و تلاوت آيه نسخ شده است ولكن چون نسخ بايد در زمان خود پيامبر اكرم صورت پذيرد و از سوى ديگر روايت سوّمى كه از عائشه نقل شد تصريح دارد بر اينكه اين آيه و آيه رضاعه مكتوب بوده است و بخاطر اشتغال آنان به رحلت پيامبر اكرم (ص) فراموش شده است و كبوترى آنرا خورده است، و اين معنى با نسخ التلاوه سازگارى ندارد و جز تحريف چيز ديگرى نمى توان به آن اطلاق كرد بنابراين اگر اين روايات از ديدگاه اهل سنت صحيح باشد در قرآن بايد تحريف واقع شده باشد.2 - آيه رجمى كه عمر ادعا كرده است و از وى پذيرفته نشده است بصورتهاى گوناگون روايت شده است از جمله اذازنى الشيخ و الشيخه فارجمو هما البته نكالا من الله و الله عزيز حكيم «و الشيخ و الشيخه فارجمو هما البته بما قضيا من اللذه» و «ان الشيخ و الشيخه اذازنيا فارجموهماالبته»3 - از ديدگاه اماميه آيات قرآنى همگى به تواتر ثابت شده است و آيه رجم قطعاً از قرآن نيست و براى نفى آن نيازى به پناه بردن به اصطلاح نسخ التلاوه نيست و على رغم اينكه در صدر اسلام حافظان زيادى كه به جمله قرآن معروف بودند وجود داشته و حتى يك نفر هم از آنان بر نزول آن شهادت نداده است معلوم مى شود كه آيه رجم آيه نبوده است و الفاظى هم كه بر آن نقل كرده اند سازگارى با سبك بلاغت قرآن ندارد.

د - آيه موسوم به آيه رضاعه:

صحيح مسلم: به انعاد از عائشه نقل مى كند: قالت كان نيما انزل من القرآن عشر رضعات معلومات يحر من ثم نسغن نجمس معلومات فتو فى رسول الله (ص) دهن فيما يقراء من القرآن(31)و حديث قبلى كه از عائشه نقل شد صحيفه اى كه بعضى از آيات از جمله آيه رجم و رضاعه در آن نوشته شده بود و در زير سرير وى قرار داشت و بعد از رحلت پيامبر اكرم، بخاطر اشتغال به ارتحال آن حضرت، از آن غفلت شده نيز به آيه رضاعه دلالت دارد.

بررسى

حديث فوق دلالت دارد كه آيه اى كه مقدار رضاعه را ده بار تعيين كرده بود با آيه بعدى كه آنرا به پنج مرتبه تقليل داد نسخ شده است ولكن آيه قبلى در قرآن بوده است و بعداً از قرآن ساقط شده است و اگر كسى بگويد اين نسخ التلاوه است صحيح نخواهد بود زيرا نسخ در زمان پيامبر اتفاق مى افتد و بعد از رحلت پيامبر نسخ صحيح نيست.بنابراين التزام به صحت اين حديث، به معنى تحريف در قرآن است و اهل سنت چاره اى جز طرح و ردّ اصل حديث ندارند. و حاليكه ابن خرم اندلسى در المحلى ج 11 ص 235 مى گويد: اين حديث در نهايت صحت است.

ه - سوره موسوم به سوره خلع

به طرق عديده نقل شده است كه در مصحف ابن عباس و ابى بن كعب سوره اى بنام خلع بوده است كه به اين صورت نقل شده است.انا نستعنيك و نستغفرك و نثنى عليك و لا نكفرك و نخلع و نترك من يفجرك(32)

ز - سوره موسوم به سوره حفد

به اسناد فوق همچنين سوره اى بنام سوره حفد از عامه نقل شده است كه بصورت ذيل است بسم الله الرحمن الرحيم: اللهم اياك نعبد و لك نصلى و نسحد و اليك نسعى و نحفد، نرجو رحمتك و نخشى نقمتك ان عذابك بالكافرين ملحق(33)

بررسى

روايات مذكور كه در كتب اهل سنت آمده است بطور آشكار تحريف در قرآن را ثابت مى كند و قائل شدن به نسخ التلاوه مشكلى را حل نمى كند زيرا قول به نسخ التلاوه با قول به تحريف و اسقاط آيات قرآنى است.

ح - سوره احزاب به اندازه سوره بقره بود.

تعدادى از روايات اهل سنت به اين نكته تصريح دارد كه سوره احزاب به اندازه سوره بقره و يا بيشتر از آن بود كه قسمت اعظم آن ساقط شده است و از جمله آيه رجم و رضاع جزء آن بوده است، اينك به بعضى از آنها اشاره مى كنيم: شخصى بنام زرّ مى گويد ابى بن كعب از من پرسيد: كاين تقراء سوره الاحزاب قلت: ثلاث و سبعين آيه، قال ان كانت. تنصا هى سوره البقره او هى اطول من سوره البقره(34)در حديث ديگرى عروه بن زبير از عائشه تعداد آيات سوره احزاب را 200 آيه ذكر مى كند «قالت كانت سوره الاحزاب تقراءُ منى زمن النجادص، مئتى آيه، فلما كتب عثمان المصاحف لم نقد منها الا ما هو الآن(35)

بررسى

دلالت روايات فوق به تحريف آشكار است و با اصطلاح نسخ التلاوه قابل توجيه نيست زيرا روايات فوق به اين نكته تصريح دارد كه آيات سوره احزاب در زمان پيامبر بيشتر از زمان عثمان بوده است و نسخ بعد از زمان پيامبر (ص) باتفاق فريقين صحيح نيست.

ط - بيش از 23 قرآن ساقط شده است:

بعضى از روايات اهل سنت كه از مشاهير اصحاب و از جماه از عمر بن خطاب نقل شده است تصريح مى كند كه بخش اعظم قرآن كه بيشتر از 23 آن است ساقط شده است:طبرانى با سند موثق بطور مرفوع از عمر بن خطاب روايت مى كند: «القرآن الف الف و سبعه و عشرون الف حرف»و در روايت ديگر نافع از ابن عمر نقل مى كند «ليقولن احدكم قد اخذت القرآن كله و ما يدريه ما كله به قد ذهب منه قرآن كثير، و لكن ليقل قد اخذت فيه ما ظهر»(36)و ابن ابى داوود ابن الابنارى از ابن شهاب روايت مى كند كه گفت «للغبا انه كان انزل قرآن كثير، فقتل علماءُه يوم اليمامه، الذين كانوا قد و عره، و لم يعلم بعد هم و لم يكتب...»(37)

بررسى

روايات و احاديث مذكور همگى بطور آشكار و روشن به تحريف قرآن دلالت دارد. بديهى است كه اگر كسى به صحت روايات مذكور ملتزم شد و قرآن وى كاملاً با قرآن موجود در ميان مسلمين متمايز خواهد بود.در اين مقاله بخش كمى از روايات تحريف را كه در مسايند اهل سنت آمده است ذكر شد و اگر همه آنها جمع آورى شود بسيار بيش از اينها خواهد بود. اگر كسى با ديده انصاف و دقت به اين روايات نظر كند و بدور از تعصب در آنها تأمل نمايد بدون شك اذعان خواهد كرد التزام به آنها، افتادن به دام تحريف است كه هيچ گونه تأويل و توجيه بردار نبوده و راه فرارى از آن نخواهد بود.حال چقدر دور از جادّه انصاف و عدالت است كسى كه اين روايات را پذيرفته و آنگاه از روى ظلم و ستم تهمت قول به تحريف را به شيعه نسبت داده اند پيشگام اين حركت مشئوم و ابن خرم اندلسى كه خود در دام اين روايات گرفتار آمده و با نهايت تعصب و عناد شيعه را قائل به تحريف مى داند.به عنوان نمونه آنچه كه اين فقيه عنود اهل سنت درباره يكى از روايات تحريف بيان نموده مى آوريم تا مورد توجه قرار گيرد ميزان توجيهات بى پايه و اساس اشيان در عين وضوح و روشنى ابن خرم رجم را با استناد به قرآن، اثبات مى كند و مستند قول وى روايت ابى بن كعب است كه جوان اشاره كرديم و او اين روايت را بدينصورت نقل مى كند «ابى بن كعب سؤال كرد سوره احزاب چند آيه دارد به او گفتند 74 يا 73 آيه دارد گفت سوره احزاب مانند سوره بقره يا طولانى تر از آن بود و در آن آيه رجم بود و آن آيه عبارت است از (اذا زنى...).سپس ابن خرم در سند آن مى نويسد، سند اين روايت صحيح و مانند خورشيد آشكار است ولكن از مواردى است كه لفظ آن نسخ شده و حكم آن باقى است.بديهى است كه اعتذار و توجيه ابن خرم يك توجيه غير قابل قبول است و شكى در بطلان آن نيست زيرا در حديث ابى بن كعب كه ابن خرم آنرا در اوج صحت مى داند آمده است كه سوره احزاب به اندازه سوره بقره و يا بيشتر از آن بود و از زنده آيه موسوم به رجم بوده است.سؤال از ابن خرم و پيروان او اين است غير از آيه رجم كه مى گوئيد تلاوت آن نسخ شده است بقيه آيات مخدومه و ساقط كدام است آيا آنان نيز منسوخ التلاوه گشته اند پس حكم آنان كجاست و چه احكامى را بيان مى كردند و با چه تلاوت آنها نسخ شده است .آيا نسخ در زمان پيامبر اكرم بوده است و يا همچنانكه طاهر روايت مى فهماند بعد از پيامبر اكرم آيه كه قريب به 150 آيه يا بيشتر بوده است ساقط شده است و به اين جز تحريف نام ديگرى نيز نمى توان داد.بنابراين فقها و علماى اهل سنت كه بر مبناى اين روايات فتوا داده اند و بصحت آن اعتقاد دارند در واقع ناخواسته به تحريف قائل شده اند و چاره اى جز طرح ورد اين روايات ندارند همچنانكه علماى شيعه اينگونه احاديث را از درجه اعتبار ساقط كرده اند و كمترين ارزشى به آنها قائل نيستند و در ميدان فقه و فتوى هرگز به اين روايات تمسك و اعتماد نكرده اند.

مسئله نسخ التلاوه

علماى اهل سنت كه روايات مذكور را در كتب معتبر نقل كرده اند و به صحت روايات و وثاقت راويان آنها اعتراف دارند، براى توجيه و تأويل روايات تحريف به مسئله نسخ التلاوه پناه برده اند و اصطلاح نسخ التلاوه را اختراع كرده اند و مرادشان از نسخ التلاوه اين است كه بعضى از آيات قرآنى كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل گشته بود بعداً تلاوت و كتابت آن در قرآن نسخ شده است و تنها حكم آن ها باقى مانده است و آيه (الرضعات العشر) و آيه رجم الشيخ، الشيخه و آيه (لا يملاء جوف ابن ادم الا التراب) و غير آن از اين قبيل است كه خيال كرده اند آيات قرآنى بودند كه در عهد رسول اكرم (ص) تلاوت مى شد ولكن بعداً برداشته شده است و از سينه ها ذائل گرديد و به بوته فراموشى سپرده شد اگر چه حكم آنان باقى مانده است و عمل به آن واجب است.علماى اهل تسنن به اين شيوه عجيب و غير منطقى تلاش كرده اند كه روايت تحريف را كه بزم آنان احاديث صحيحه مى باشند توجيه و تأويل نمايند.

اقامه دليل بر بطلان نسخ التلاوه

1 - در نسخ التلاوه حكم نسخ نشده و تنها تلاوت آن نسخ شده است و چنين چيزى ممكن نيست زيرا حكم منفك از نص نيست و قوام حكم و بقاء آن به بقاء دليل و نص آن وابسته است. اگر نص حكم زائل شود حكم نيز زائل خواهد شد و دليلى به بقاء نخواهيم داشت و علاوه بر آن، اگر نص حكم بعنوان آيه قرآن نازل شده و كلام خداست و ويژگى هاى كلام الهى يعنى اعجاز بلاغت را دارد: به چند منظور و روى چه حكمتى عليرغم بقاى حكم آن نسخ مى گردد. و چه فايده اى براى است، آيا اين يك معناى معقول و مقبول مى تواند باشد. 2 - بر فرض تسليم و قبول اينكه يك معناى معقول براى نسخ التلاوه است مواردى را كه بعنوان مصداق براى نسخ التلاوه ذكر كرده اند هيچ كدام ثابت نيست زيرا نسخ التلاوه يا در زمان حضرت رسول واقع شده است و يا بعد از آن، و از سوى خلفاء انجام پذيرفته است.اگر مراد زمان پيامبر اكرم باشد نياز به دليل و اثبات دارد و همه روايات مذكور اخبار آماده است در حاليكه علماء اتفاق دارند كه نسخ قرآن با خبر واحد جائز نيست، مصافاً بر اينكه عده اى از روايات مذكور به اين نكته تصريح دارند كه سقوط آيات مذكور بعد از پيامبر واقع شده است و اگر مرادشان اين باشد كه نسخ در زمان خلفاء واقع شده است، عين قول به تحريف خواهد بود زيرا الفاظ و آياتى كه در زمان رسول اكرم جزء قرآن و بعداً از مصاحف حذف گرديده است يعنى تحريف بالنقيضه شده است و مراد از تحريف جز اين چيز ديگرى نيست و بر اين اساس مى توان ادعا كرد كه قول به تحريف، مذهب اكثر علماء اهل سنت است زيرا آنان به نسخ التلاوه قائل هستند و بهمين جهت عده اى از نويسندگان معاصر اهل سنت نسخ التلاوه را رد كرده اند و عده اى از علماء پيشين اهل سنت نيز نسخ التلاوه را نپذيرفته اند نويسنده معاصر شيخ حسن عريض از علماء مصر در اين زمينه چنين مى نويسد.گروهى از علماء اين نوع از نسخ را انكار كرده اند و گفته اند در كتاب خدا واقع نشده است زيرا نسخ التلاوه است كه بر شارعى حكيم سزاوار نيست چون از تصرفاتى است كه هيچ نياز و فائده اى بر آن قابل تصور و تعقل نيست و با حكمت حكيم منافات دارد.پس گفته است: و حق آن است كه بگوئيم چنين نسخى اگر چه عقلاً جائز است ولكن در كتاب خدا واقع شده است براى اينكه تمامى روايات مذكور، خبر واحد هستند و قرآن كريم با روايات آحاد ثابت نمى شود قائلين آنها در هر منزلت و مقامى باشند بايد آنها تواتر باشد همچنانكه متقدم و متأخر بر آن اجاع كرده اند و اگر آنچه كه گفته اند صحيح بود در ميان اصحاب مشهور مى شد و بسيارى از آنان در مصاحف خود ثبت مى كردند ولكن غير از اين راويان منحنى در اين باب شنيده نشده است و نمى توان قطع و يقين كرد كه آيات مذكوره در عهد رسول خدا (ص) و در صحيفه هاى نويسندگان وحى بوده است و سپس نسخ گرديده و از آنها برداشته شده است.همچنانكه بعضى از صحابه نقل مى كنند و عمل به حكم آنها باقى مانده است، و از طرف ديگر، حكم از طريق نص ثابت مى گردد و زوال نص مقتضى زوال حكم نيز هست و در زائل شده نص تنها حكمتى براى فعل حكيم ظاهر نمى گردد زيرا تا زمانى كه حكم باقى است و نسخ نشده است چه فائده اى در نسخ تلاوت آن وجود دارد!(38)البته ابن خرم اندلسى نيز نهايتاً در بررسى آيه رجم از نسخ التلاوه رجوع مى كند و بشكل ديگرى آنرا توجيه مى كند و مى گويد آنچه كه عمر بن خطاب مى گويد شايد مرادش از آيه حكم شرعى است باعتبار اينكه «ما ينطق عن اكهوى ان هو الا وحى يوحى» بنابراين مرادش نص قرآنى نبود بلكه آيه رجم مانند قرآن وحى بود ولكن وحيى كه در قرآن نوشته نمى شود(39).و در تفسير آلوسى نيز نسخ التلاوه مورد اشكال واقع شده است به اين صورت كه باقى ماندن حكم بعد از نسخ لفظ حكم احتياج به دليل دارد و گرنه نسخ لفظ حكم آنرا نيز برميدارد.(40)

نظر علماى شيعه در مورد نسخ التلاوه

در ميان علماى شيعه مشهور آن است كه نسخ التلاوه جايز نيست و اكثراً آنرا غير ممكن دانسته اند صاحب تفسير البيان معتقد است بر اينكه نسخ التلاوت موجب تحريف قرآن است و قول به نسخ التلاوه مترادف با قول به بحريف است.و صاحب الميزان در اين باره چنين مى نويسد روايات وارده درباره نسخ تلاوت بعضى از آيات قرآنى مخالفت قطعى با كتاب خدا دارد.قرآنى كه (لأياته الباطل من بين يديه و من خلفه)(41)و صاحب كتاب صيانه القرآن من التحريف ضمن رد شديد نسخ التلاوه مى نويسد.در علماء محقق شيعه چنين رواياتى را كه با صراحت قرآن مخالفت دارد رد كرده اند و سند اين روايات نزد آنان به هيچ وجه صحيح نيست و شأن كتاب خداوند عزيز و حميد بالاتر و بزرگتر از اين است كه در آن احتمال تحريف داده شود.(42)البته مخفى نماند كه بعضى از علماء شيعه نيز اصل نسخ التلاوه را جائز دانسته اند اگرچه وقوع آنرا ثابت نمى دانند مرحوم شعرانى در مقدمه تفسير منهج الصادقين اين قول را انتخاب كرده است.(43)

الانساء

علماى اهل سنت براى توجيه روايات تحريف علاوه بر نسخ التلاوه به انساء نيز قائل شده اند.انساء: يعنى اينكه خداوند بعضى از آيات قرآن را بعد از انزال از ذهن ها و قلبها به بوته فراموشى و نسيان مى سپارد و به آيه شريفه «ما نسخ من آيه او نسخها نأت بخير منها او مثلها...» كرده اند علماء عامه كه صحت رواياتى كه دلالت بر سقوط بخش عظيمى از آيات قران دارد، پذيرفته اند براى حل مشكل و توجيه آنها به مسئله انساء رو آورده اند همچنانكه مسأله نسخ التلاوه را اختراع كرده اند ولكن تأمل و انديشه صحيح در اين مسئله بخوبى بطلان آنرا آشكار مى سازد زيرا:اولاً: در آيه مذكور انساء نسخ يك معنا دارند و براى بيان يك حقيقى صادر شده است و آن اينكه خداوند متعال از شبهه اهل كتاب پاسخ مى گويند كه آنان مى خواستند در اسلام تشكيك كنند و بگويند اين خدا عوض نمى شود و با وجود اين مسيحيت يا يهوديت جائى براى دين جديد نيست و ايزد متعال در آيه بيان مى كند كه ما هر شريعتى را كه نسخ مى كنيم و يا بمرور زمان از ذهنها و قلبها زائل مى سازيم.بهتر از آن يا مثل آنرا براى مردم مى آوريم بنابراين انساء هم در واقع نسخ است ولكن نسه برداشتن شيئى بعد از نبوت آن در خارج است و انساء بردن آن از ذهنها است با اين بيان كه علماء محقق و مفسرين درباره اين آيه گفته اند جائى به اصطلاح اختراعى اهل سنت باقى نمى ماند.ثانياً: نسخ و انساء امرى است مختص بزبان وحى و عهد رسول اللّه، كه منسوخ و منسى به مثل و يا اكمل آن تبديل مى شود و اما بعد از انقطاع وحى و عصر بعد از رسول اكرم (ص) نسخ و انسائى نيست و همه علماء اصول به عدم از آن نظر داده اند در حاليكه بسيارى از روايات مذكور دال بر انساء يا نسخ آيات تعد از وفات رسول اكرم (ص) مى نمايد مانند روايتى كه از عايشه نقل شده است «سوره احزاب در عهد 200 آيه» تلاوت مى شود وقتى عثمان مصاحف را نوشت (جمع آورى كرد) الان به بيشتر از مقدار موجود قادر نيست.و يا جلال الدين سيوطى از عمر بن خطاب نقل مى كند كه وى خطاب به عبدالرحمن عوف گفت آيا در آنچه كه به ما نازل شد آيه «ان جاهدوا كما جاهدتم اول مرّه» را پيدا مى كنى ما آنرا در قرآن نيافتيم ابن عرف گفت، در بيان آنچه كه از قرآن ساقط شده است اين آيه نيز ساقط شده است و نيز از ابى بن كعب سوال شد آيا از قرآن نمى خوانديم «ان انتفاءُكم من آبائكم كفر بكم».جواب داد بلى پس گفت آيا از مقدار قرآنى كه كم كرده ايم نمى خوانديم «الولد للعراش و للماهر الحجر» ابى بن كعب گفت: بلى(44)دقت در احاديث بخوبى روشن مى كند نسخ و يا انسائى كه ادعا مى كنند در زمان پيامبر نبوده است و بعد از عهد رسول بوده است كه به اجماع علماء اصول در فريقين باطل مى باشد.

شبهات قائلين به تحريف

شبهه اول: اختلاف قرآن على (ع) با قرآن موجودرواياتى وجود دارد كه دلالت دارند بر اينكه حضرت على (ع) داراى مصحفى غير از مصحف موجود بود آن را به گروهى از صحابه عرضه كرد ولى ار او قبول نكردند و همانا مشتمل بر چيزهائى بود ه در قرآنهاى موجود وجود ندارد در نتيجه قرآن موجود نيست به مصحف حضرت على (ع) داراى نقصان است اين همان معناى تحريف است براى نمونه دو روايت ذكر مى شود.1 - ما رواه فى الكافى باسناده عن حابر عن ابى جعفر (ع) قال «ما يسطيع احدان يدعى ان عنده جميع القرآن كله ظاهره و باطيه غير الا وصياء»(45)احدى جز اوصياى خدا نمى توانند ادعا كنند كه جيع قرآن، ظاهر و باطنش نزد او هست.2 - باسناده عن جابر قال: سمعت ابا جعفر (ع) يقول ما ادعى احد من الناس انه جميع القرآن كله كما انزل الا كذاب و ما جمعه و حفظه كما انزله اللّه تعالى الا على بن ابيطالب و الائمه من بعده (ع).هر كسى از مردم كه ادعا كند كل قرآن را جمع آورى كرده است دروغگو است و هيچ كس جز على (ع)، و ائمه بعد از او قرآن را آنگونه كه خداوند نازل كرده است جمع و حفظ نموده است.(46)مؤلفين تفسير نمونه در جواب از اينگونه روايات مى نويسند: با دقت در همين روايات روشن مى شود كه قرآن نرد على(ع) با ديگر قرآنها ابداً تفاوت نداشت بلكه اين تفاوت در سه چيز بود نخست اينكه: آيات و سوره ها به ترتيب نزول تنظيم شده بود و ديگر اينكه شأن نزول هر آيه و سوره در كنار آن قيد شده بود سومين امتياز اينكه تفسيرهائى كه از پيامبر (ص) شنيده بود و همچنين آيات ناسخ و منسوخ در آن درج شده بود.(47)بنابراين قرآنى كه على (ع) به جمع آورى آن پرداخت چيزى جز اين قرآن نبود و مازادش تفسيرها و تأويلها و شأن نزولهاست و همچنين تميز ناسخ و منسوخ و مانند آن بوده است و به تعبير ديگر هم قرآن و هم تفسير اصيل قرآن.در كتاب سليم بن قيس مى خوانيم: ان اميرالمؤمنين (ع) لما راى عذر الصحابه و قلّه و فائهم لزم بيته و اقبل على القرآن فلمّا جمعه كله و كتابه بيده و تأويله الناسخ و المنسوخ بعث اليه ان اخرج فبايع منعث اليه انى مشغول فقدا ليت على نفى لا ارترى بردائى الا لصلاه حتى أولف القرآن و جمعه(48)هنگامى كه اميرالمؤمنان على (ع) بى وفائى صحابه را مشاهده كرد خانه را ترك نگفت به قرآن روى آورد و مشغول جمع آورى همه قرآن و نوشتن آن با دست خودش و حتى تأويل و ناسخ و منسوخ آن را جمع آورى فرمود در اين هنگام به سراغ امام فرستادند كه از خانه بيرون آى و بيعت كن او در پاسخ پيغام فرمود كه من مشغولم سوگند ياد كرده ام كه عبا بر دوش نگيرم مگر براى نماز تا همه قرآن را گردآورى كنم.

شبهه دوم

وقايع امت هاى گذشته براى اين امت نيز رخ مى دهد.در تورات و انجيل تحريف واقع شده است و در روايات متواتره از طريق شيعه و سنى وارد شده است هر آنچه كه در امتهاى پيشين واقع شده است در اين امت نيز مثل آن واقع مى شود.چنانچه مرحوم شيخ صدوق (اكمال) از غياث بن ابراهيم از امام صادق از پدران بزرگوار آن حضرت نقل مى كند كه قال رسول الله (ص) (كل ما كان فى الامم السافه فانه يكون فى هذه الامه مثله...)نتيجه اين مى شود كه تحريف بايد در قرآن واقع شده باشد و الا معناى اين احاديث صحيح نخواهد بود.مرحوم خوئى دره، در جواب اين شبهه مى فرمايد: اولاً: روايات مشاراليها خبر واحد هستند كه مفيد علم نيستند و ادعاى تواتر ادعائى بدون دليل است و هيچيك از اين روايات در كتب اربعه ذكر نشده اند. ثانياً: اگر اين دليل تام باشد هر آينه دلالت بر وقوع زياده در قرآن نيز مى كند همچنانكه در تورات و انجيل زياده واقع شده است و اين واضح البطلان است. ثالثاً: بسيارى از وقايع كه در امتهاى پيشين واقع شده است مثل آنها در اين امت واقع نشده است مثل عبادت گوساله، سرگردانى بنى اسرائيل به مدت 40 سال، غرق شدن فرعون و اصحابش، زاده شدن عيسى بدون پدر و امثال اينها و اين بهترى دليل است بر اينكه ظاهر اين روايات مراد نيست پس ناچاريم بگوئيم در بعضى از وجود با هم مشابهت دارند.

شبهه سوم

قرآن در عهد امام مهدى (عج)

از بعضى از احاديث استفاده مى شود كه قرآن كريم زمان حضرت مهدى (عج) با قرآن موجود مختلف است و اين امر موجب شك در قرآن موجود مى شود.در جواب گفته مى شود كه اين احاديث ضعيف بوده و با كتاب و سنت و اجماع مخالف است علاوه بر اينكه از اين احاديث استفاده مى شود كه قرائت اهل بيت (ع) با قرائت مشهور مختلف است الا اينكه آنها از آن قرائت منع مى كردند و به شيعيانشان دستور مى دادند كه قرآن را آنگونه كه اهل تسنن قرائت مى كنند بخوانند تا حضرت مهدى ظهور كنند.(49)در اينجا ممكن است اصحاب شبهه بگويند قرآن عهد امام زمان (عج) همان قرآنى است كه حضرت على (ع) جمع آورى كرده است كه در اينصورت شبهه مبتنى بر شبهه اوّل است كه جواب آن گذشت.

شبهه چهارم

متواتر بودن احاديث تحريف قرآن

رواياتى كه بر تحريف قرآن دلالت دارد از نظر سند متواتر هستند در نتيجه بايد به مفاد آنها معتقد باشيم در جواب بايد گفت بسيارى از اين احاديث از احمد بن محمد بن سيارى و على بن احمد كوفى نقل شده است به طوريكه روايات احمد بن محمد سيّارى به صد و هشتاد و هشت روايت بالغ مى شود.(50)و مرحوم حاجى نورى در كتاب (فصل الخطاب) فراوان از او نقل كرده است به گفته بسيارى از بزرگان علم رجال اين دو راوى اشخاص فاسد غير قابل اعتماد و دروغگو بوده اند. البته در بين اين احاديث، تعداد زيادى از آنها جزو احاديث صحيحه هستند. براى بررسى احاديث داله بر تحريف قرآن بايد گفت اينها به چند طائفه و گروه تقسيم مى شوند.(51)طائفه اول: رواياتى كه در آنها عنوان قرآن ذكر شده و بعدش گفته شده است كه تحريف گشته است. تعدادى از اين گونه روايات نقل مى شود.1 - ما عن على بن ابراهيم قمى باسناده عن ابى ذر قال: لما نزلت هذه الايه: يوم تبيض وجوهٌ و تسوذ وجوهٌ: قال رسول الله (ص) تردامتى على يوم القيامه على خمس رايات ثم ذكر ان رسول اللّه (ص) يسأل الرايات عما فعلدا بالثقلين فتقول الرايه الا ولى اما الاكبر فحر فنّاه و نبذناه و راء ظهورنا و اما الاصغر فعاديناه و انبحضناه و ظلمناه و تقول الرايه الثانيه: اما الاكبر فخر فناه و خالفناه و اما الاصغر فناديناه و قاتلناه پيامبر روز قيامت از امت خود سؤال مى كند با ثقلين (كتاب و عترت) چه كرديد در جواب مى گويند ثقل اكبر را تحريف نموده و به پشت سر انداختيم و با ثقل اصغر دشمنى كرده آنها را كشتيم.2 - ما عن سعد بن عبدالله القمى باسناده عن جابر الحجض عن ابى جعفر (ع) قال: دعا رسول الله (ص) برهمنى ما فقال ايها الناس انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا: كتاب الله و عترتى و الكعبه البيت الحرام قال ابو جعفر (ع): اما كتال الله فحرفوا و امّا الكعبه فهدموا اما العتره فقتلوا و كل و دائع اللّه قد نبذبوا و منها قد تبداُءا،همانطور كه ملاحظه مى شود امام باقر (ع) مى فرمايد كتاب خدا را تحريف كردند.3 - ما عن الصدق فى الخصال باسناده عن جابر عن النبى قال: يجى يوم القيامه ثلاثه بشكون المصحف و المسجد و العتره يقول المصحف يا رب حرفونى و نرّقونى و يقول المسجد يا رب عطّلونى و ضيّعونى و تقول العتره يا رب قتلونا و طردونا و شرّدوناروز قيامت سه گروه شكايت مى كنند كه عبارتند از قرآن، مسجد و عترت رسول اللّه. قرآن مى گويد پروردگارا مرا تحريف كردند مسجد مى گويد خدايا مرا تعطيل كرده و ضايع نمودند و عترت رسول الله مى گويد پروردگارا ما را كشتند و تبعيد و آواره نمودند. 4 - ما عن كامل الزيارات باسناده عن الحسن بن عطيّه، عن ابى عبدالله (ع) قال: اذا دخلت الطائر فقل: اللهم العن الذين كذّبوا رسلك و هدموا كعتبك و حرفوا كتابك...هنگامى كه داخل حائر شدى بگو: پروردگارا كسانى را كه رسول تو را تكذيب كردند و كعبه تو را خراب كردند و كتاب تو را تحريف نمودند لعنت فرما.جواب: مراد از تحريف در اينجا تحريف لفظى نيست بلكه مقصود تحريف معنوى است يعنى آيات را بر غير معناى حقيقى اشان حمل مى كند خصوصاً روايت امام باقر كه فرمود: انهم اقاموا حروفه و حرفوا حدوده و در اوّل بحث ذكر كرديم كه تحريف به اين معنا قطعاً در قرآن واقع شده است.

گروه دوم احاديث

رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه بعضى از آيات قرآنى مشتمل بر اسماء ائمه بوده است كه تعدادى از آنها در ذيل ذكر مى شود.1 - روايه الكافى باسناده عن ابى جعفر (ع) قال: نزل جبرئيل بهذه الايه على محمد (ص) هكذا و ان كنتم فى زيب مما نزلنا على عبدنا- فى على- فاقوا بسوره من مثله كه بر طبق اين روايت كلمه (فى على) از قرآن حذف شده است.جواب: مرحوم خوئى در جواب مى فرمايد: بعضى از تنزيل ها از قبيل تفسير قرآن هست و از خود قرآن و جزء آن نيست پس بايد اين روايات را بر اين نكته حمل كرد كه ذكر اسماء ائمه (ع) در تنزيل از اين قبيل است و اگر اين حمل صحيح نباشد بايد اين روايات راطرح كرد چون مخالف كتاب و سنت است.و اخبار متواتره دلالت بر وجوب عرضه روايات بر كتاب و سنت و طرح روايات مخالف با آنها مى كند از چيزهائى كه دلالت مى كند بر اينكه اسم اميرالمؤمنين صريحاً در قرآن ذكر نشده است حديث غدير است.اين حديث دلالت دارد بر اينكه پيامبر (ص) على (ع) را به امر خدا نصب كرد و اگر اسم على (ع) در قرآن ذكر شده بود احتياجى به اين نصب نبود.معارض جميع اين روايات صحيحه ابى بصير است كه در كافى نقل شده است قال سألت ابا عبدالله (ع) عن قول الله تعالى: و اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (9:54) قال: نزلت من على بن ابيطالب و الحسن و الحسين(ع) فقلت له ان الناس يقولون نما له لم سم علياً و اهل بيته فى كتاب الله قال (ع) فقولوا لهم ان رسول الله(ص) نزلت عليه الصلاة و لم يسم الله لهم ثلاثاً و لا اربعاً حتى كان رسول الله (ص) هوالذى فسر لهم ذلك(52)اين روايت صحيح بر جميع آن روايات حكومت دارد و روشن مى سازد كه ذكر اسم امير المؤمنين (ع) در آن روايات به عنوان تغيير يا تنزيل بوده است.

گروه سوم احاديث

رواياتى كه دلالت بر وقوع تحريف در قرآن به زياده و نقصان دارند و همچنين دلالت مى كنند كه امت بعد از پيامبر(ص) بعضى كلمات را تغيير دادند و جاى آنها كلمات ديگرى را گذاشته اند 2 روايت ذكر مى شود.1 - ما رواه عن على بن ابراهيم القمى باسناده عن حزير عن ابى عبدالله (ع) صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و غير الضّالين.2 - ما عن العياشى عن هشام بن سالم قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن قوله تعالى: ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران 33:3 قال هوآل ابراهيم و آل محمد على العالمين فوضعوا اسماً مكان اسم. اى اسم غيره فجعلوا مكان آل محمد آل عمران.جواب: اين روايات مخالف: كتاب، سنت و اجماعى مسلمين مبنى بر عدم زياده در قرآن هست حتى قائلين به تحريف هم اين حرف را قبول ندارند.

گروه چهارم احاديث

رواياتى كه دلالت بر وجود نقصان و كاستى در قرآن دارد.جواب: اين دسته از روايات نيز مخالف كتاب و سنت هستند لذا بايد آنها را طرح كرد محقق كلباس مى فرمايد:الروايات الداله على التحريف مخالفه لاجماع الامه الا من لا اعتداد به و قال ان نقصان الكتاب ممّا لا اصل له و الا لاشتهر و تواتر نظراً الى العاده فى الحوادث العظيمه و هذا منها بل اعظمها.محقق بغدادى شارح وافيه نيز به ابن مطلب تصريح كرده است و فرموده: «و ان مادل على الروايات على النقيضه لابد من تأويلها او طرحها فان الحديث اذا جاء على خلاف الدليل من الكتاب و النه اعتواتره و الا جماع لم يمكن تأويله و لا حمله على بعض الوجوه وجب طرحه.نتيجه گيرى كلى از اين بحث و تحقيق اين است كه هيچگونه تحريفى در قرآن واقع نشده است و اينكه اهل تسنن خصوصاً وهابيها به تحريف قرآن با استناد مى دهند حرفى بى اساس بوده كه مخالف اتفاق علماى شيعه و محققين آنهاست.

ادله عدم وقوع تحريف در قرآن

براى عدم وقوع تحريف در قرآن ادله وجود دارد كه در زير نقل مى شودالف: اولين دليل بر عدم وقوع تحريف در قرآن است كه به 2 آيه استناد مى شود 1 - قول خداوند در قرآن مجيد: انّا نحن نزلنا الذكر و انا له لى فظرن (15:9)همانا ما قرآن را نازل كرديم و آن را حفظ خواهيم كرد. خداوند در اين آيه وعده داده هست كه كتاب خود را حفظ خواهد و آن را از تحريف مصون مى دارد. قائلين به تحريف مى گويند منظور از ذكر در آيه شريفه رسول الله هست و در آيه شريفه قد انزل اللّه ربك ذكراً(سوره 65: آيه 10) رسولاً عليكم آيات الله (آيه 11) ذكر همين معنا آمده است مرحوم آية الله خوئى (ره) در جواب مى فرمايد:(53) مراد از ذكر در هر دو آيه به قرينه كلمه انزل همان قرآن است اگر مراد از ذكر رسول الله بود مناسب اين بود كه خداوند آن را به لفظ ارسال و ارسل بياورد.بر فرض اينكه قبول كنيم منظور از ذكر در آيه دوّم رسول الله است اما در آيه مورد بخث ما اين معنا مورد قبول نيست چون قبل از آن وجود دارد كه: و قالوا يا ايها الذى نزّل عليه الذكر انك تمخبون (15:6) و شكى نيست كه مراد از ذكر در اين آيه (قرآن) هست در نتيجه قرينه مى شود كه مراد از ذكر در آيه حفظ نيز قرآن است.2 - آيه شريفه و انه الكتاب غزيز 41:41 «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد(42)اين آيه دلالت بر نفى باطل به جميع اقسامش از قرآن مى كند و هنگامى كه نفى به طبيعت يك چيز بخورد افاده عموم مى كند و شكى نيست كه تحريف از مصاديق و افراد باطل است پس واجب هست كه به كتاب عزيز عارض نشود.از اين دليل جواب داده شده است به اينكه: مراد از آيه، حفظ قرآن از تناقض در احكامش و نفى دروغ از خبرهايى كه داده است مى باشد به روايت على بن ابراهيم قمى در تفسيرش از امام باقر (ع) استشهاد جستند كه امام باقر فرمود: لا يأتيه الباطل من قبل التوراة لا من قبل و الانجيل و الزبور و لا من خلفه اى لا يأتيه من بعده كتاب بيطله و همچنين به روايت مجمع البيان از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) استناد جستند كه آنان فرمودند ليس فى اخباره عما معنى باطل و لا فى اخباده عما يكون فى الستقبل باطل در جواب بايد گفت روايت دلالت ندارد بر اينكه باطل منحصر در آن است تا با دلالت آيه بر عموم منافاة داشته باشد. خصوصاً ملاحظه به رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه معانى قرآنى اختصاص به موارد خاص ندارند.پس آيه دلالت بر تنزيه قرآن از باطل به جميع اتعامش در جميع اعصارش مى كند و تحريف از اظهر افراد باطل است.

ب - روايات

احاديث زيادى از معصومين (ع) وجود دارد كه در قرآن تحريف واقع نشده است. اين احاديث به چند قسم هستند كه در ذيل نقل مى شود.

1 - احاديث عرضه بر كتاب

روايات صحيحه زيادى وجود دارد كه تصريح مى كنند بر اينكه خبرين متعارضين و بلكه مطلق احاديث را به قرآن عرضه كنيد اگر موافق قرآن بودند آنها را اخذ كنيد و الا از آن اعراض كنيد براى نمونه حديثى را ذكر مى نمائيم:قال الصادق (ع): خطب النبى (ص) بمنى فقال: ايها الناس ما جاءكم عنّى يوافق كتاب الله فاناقلته و ما جاءكم يخالف كتاب الله فلم اقله(54)پيامبر فرمود اى مردم آنچه كه از من براى شما نقل مى شود اگر موافق كتاب بود پس من آن را گفته ام و اگر مخالف كتاب بود من آن را نگفته ام.

2 - حديث ثقلين

حديث ثقلين از احاديثى است كه جمهور علماى مسلمين از شيعه و سنى آن را با سندهاى زيادى كه بحد تواتر رسده است نقل كرده اند يكى از الفاظ حديث اين است كه پيامبر فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابداً...مرحوم خوئى (ره) از دو ناحيه به اين دسته روايات تمسك مى كند كه در ذيل نقل مى شود.ناحيه اوّل: قول به تحريف مستلزم عدم وجوب تمسك به كتاب منزل است ولكن وجوب تمسك به كتاب تا روز قيامت به تصريح اخبار ثقلين باقى است پس قول به تحريف قطعاً باطل است در توضيح بايد گفت: اين روايات دال برعترت به كتاب است و اينكه آن دو تا قيامت باقى هستند پس بايد شخصى وجود داشته باشد كه قرين كتاب باشد و كتابى وجود داشته باشد تا قرين عترت باشد تا اينكه پيامبر وارد شوند و تمسك به آن موجب حفظ امت از گمراهى شود و بديهى و ضرورى است كه تمسك به عترت تنها به دوست داشتن و تبعيت از اوامر و نواحى آنان رسيد بر هدايت آنها مى باشد چيزى است كه متوقف نيست بر اينكه در حضور امام و مخاطب او باشيم وصول به امام و مخاطبه با او حتى در زمان حضور امام براى جميع مكلفين ممكن نبود چه رسد به زمان غيبت شيعه در زمان غيبت به ائمه خود متمسك مى شود و آنها را دوست داشته و او امرشان را اطاعت مى كند و از اين اوامر رجوع به راويان احاديث آنان است.اما تمسك به قرآن امرى است كه جز با وصول بدان ممكن نيست پس بايد در بين امت موجود باشد تا امكان تمسك به آن وجود داشته باشد براى اينكه گمراه نشوند.به اين دليل اشكال شده است كه حديث ثقلين فقط دلالت بر نفى تحريف در آيات الاحكام مى كند چون اين آيات هستند كه پيامبر امر به تمسك به آنها كرد پس وقوع تحريف در آيات ديگر را نمى كند.در جواب بايد گفت: خداوند قرآن را با جميع آياتش براى هدايت بشر و ارشاد آنها فرستاده است و در اين مطلب فرقى بين آيات الاحكام و غير آن نيست.ناحيه دوّم: قول به تحريف مقتضى سقوط كتاب از حجيت است پس نمى شود به ظهورات قرآن تمسك كرد در نتيجه قائلين به تحريف ناچارند بگويند كه مراجعه به قرآن و استفاده از آن نياز به امضاى ائمه و تأئيد آنان دارند و معناى اين حرف اين است كه حجيت كتاب متوقف به امضاى ائمه براى استدلال است در صورتيكه ظاهر اين اخبار اين است كه قرآن يكى از دو مرجع مستقل امت و بلكه نقل اكبر است.3 - احاديثى كه دلالت دارند بر اينكه قرآنى كه در دست مردم است همان قرآن نازل است بررسى كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مى دهد كه از همان آغاز اسلام همه يك زبان مردم را به تلاوت و بررسى و عمل به همين قرآن موجود دعوت مى كردند و اين خودشان مى دهد كه اين كتاب آسمانى به صورت يك مجموعه دست نخورده در همه قرون از جمله قرون نخستين اسلام بوده است.سخنان حضرت على (ع) در نهج البلاغه گواه زنده اين مدعاست: در خطبه 133 مى خوانيم و كتاب الله بين اضهركم، ناطق لا يعيا لسانه و بيت لا تهدم اركانه و عز لا تهزم اعوانه: كتاب خدا در ميان شما است، سخنگوئى است كه هرگز زبانش به كندى نمى گرديد و خانه اى است كه هيچ گاه ستونهايش فرو نمى ريزد. و مايه عزّت است آنچنان كه يارانش هرگز مغلوب نمى شوند.

ج - اعجاز قرآن

قرآن معجزه جاويدان است در حاليكه تحريف با معجزه بودن قرآن منافاة دارد چون معنى به سبب تحريف فوت مى شود زيرا دايره اعجاز فصاحتت و بلاغت است كه داير مدار معنى است سيد مرتضى، علامه حلى و مرحوم كاشف الغطاء در دليل عدم تحريف قرآن به اين وجه اشاره كردند كاشف الغطاء مى فرمايد: «ان الكتاب الموجود فى ايدى المسلمين هو الكتاب الذى انزله الله اليه و التحدى...

د - وجود نويسندگان وحى

يكى از ادله عدم وقوع تحريف قرآن مسأله نويسندگان وحى است يعنى كسانى كه بعد از نزول آيات قرآن بر پيامبر آنرا ياد داشت مى كردند كه عدد آنها را از 14 نفر تا 43 نفر نوشته اند. كتابى كه اين همه نويسنده داشته چگونه ممكن است دست تحريف كنندگان به سوى آن دراز شود.


1) لسان العدب 3/1292) حج /113) صيانه القرآن من التحريف ص 84) لسان العرب /3/1295) نساء /466) بر گرفته از البيان /200-1977) ميانه القرآن عن التحريف / 138) جزوه مقام معظم رهبرى: ديدگاه شيعه و اهل سنت درباره تحريف قرآن / آيه اللّه محمدهادى معرفت ص 4059) صيانه القرآن عن التحريف / 160 به نقل از منبع الحياه / 6610) صيانه القرآن عن التحريف / 162 - 161 11) رساله اعتقادات ص 93.12) مجمع البيان ج 1 ص 10 به نقل از جواب المسائل الطرابليسات سيد مرتضى 13) تفسير البيان ج 1 ص 314) مجمع البيان ج 1 ص 1015) تفسير آلا الرحمن ص 2516) تفسير الا الرحمن ص 2517) تفسيرآلاالرحمن ص 2518) كشف الغطاء فى الفقه كتاب القرآن ص 29919) اشارت الاصول مبحث حجيه ظواهر الكتاب، به نقل از سيد على حسينى ميلانى، التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن الشريف ص 2120) بحر الفوائد فى حاشيه الفوائد من اصول ص 399 نقل از التحقيق فى التحريف عن الشريف ص 22 21) سيد ابوالقاسم خوئى - البيان فى تفسير القرآن ص 218 22) اچوبه مسائل جاراللّه ص 37 - 28 به نقل از سيد على حسينى مبلدنى التحقيق فى نفى التحريف ص 2623) تهذيب الاصول، تقديرات درس امام خمينى 11 چ 2 ص 96 به نقل از سيد رضا حسينى نصب، در طريق وحدت اسلامى ص 59 24) جزوه مقام معظم رهبرى: ديدگاه شيعه و اهل سنت درباره تحريف قرآن از آيه اللّه محمدة دى معرفت ص (5) 25) صحيح مسلم ج 3 ص 10026) آدرس پيشين 27) آدرس پيشين 28) صحيح مسلم ج 5 ص 11629) البيان ص 202 به نقل از الاتقان ج 1 ص 10130) صيانه القرآن من التحريف به نقل از المحلى ج 11 ص 235 و 236.31) صحيح مسلم ج 4 ص 16732) الميزان ج 12 ص 115 - البيان ص 205 به نقل از الاتقان ج 1 ص 122 - 213.33) الميزان ج 12 ص 115 - البيان ص 205 به نقل از الاتقان ج 1 ص 122 - 213.34) البيان به نقل از منتخب كنزل المال در حاشيه سند احمد ج 2 ص 4335) البيان به نقل از اتقان ج 1 ص 12136) البيان به نقل از اتقان ص 40 - 41 ج 2.37) البيان ص 204 به نقل از منتخب كن العمال در حاشيه مسند احمد ج 2 ص 43.38) فتح المنان فى نسخ القرآن ص 26 - 224 به نقل صيايه القرآن من التحريف ص 2139) به نقل صيانه القرآن من التحريف ص 23 - 22 40) به نقل صيانه القرآن من التحريف ص 2441) الميزان ج 12 ص 11742) صيانه القرآن من التحريف ص 1743) مقدمه منهج الصادقين ج 1 ص 16 و 1744) صيانه القرآن من التحريف ص 2545) الوافى ج 2 كتاب الحجه باب 76 ص 13046) الوافى ج 2 ص 13047) تفسير نمونه ج 11 ص 28 48) بحار الانوار ج 19 ص 1149) سيد على حسينى ميلانى التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن الشريف 50) تفسير نمونه ج 11 ص 2951) البيان فى تفسير القرآن 52) الوافى ج 2 باب 30 ص 6353) البيان فى تفسير القرآن ص 22554) وسائل الشيعه ج 18 ص 79

/ 1