بررسي نهج البلاغه از زواياي هنري
در مورد آخرين پيشنهادى كه فرموديد بنده عرض مى كنم اين احتياج را داريم، نهج البلاغه را از اين زاويه هنرى مورد بررسى قرار دهيم كه فعلا وارد آن نمى شوم بحث شعر هم البته بحث خوبى است، كه بحث جداگانه اى مى طلبد و فكر مى كنم چون سوالهاى بيشترى كه مطرح شد حول و حوش مسئله تربيت و هنرى كردن تربيت است در همين زمينه صحبت مى كنم و خود من بيشتر توى اين فكر كار كرده بودم با تذكر اين مسئله كه قبلا بناى صحبت نبوده و اگر از پيش مشخص بود با مطالعه بيشتر و با مدارك و منابع بيشتر و با استفاده بيشتر از آيات و روايات مى شد صحبت كرد كه ما از قم بلند شديم آمديم هيچ چيز همرا خود نياورديم نه يادداشتى نه كتابى، نه دفترى و اينكه از نظر حديث منابع اسلامى بحث ما يك مقدار ضعيف خواهد بود ولى آنچه كه به ذهن ما آمد نشستيم فكر كرديم نكاتى را خدمتتان ارائه مى دهيم:
بالاخره بحث را ما از مسئله هنر و تربيت شروع مى كنيم: حالا عنوان هر تربيتى به دست بدهم يا تربيت هنرى، البته من هم اين مسئله را مدنظر دارم كه شما كسانى هستيد و كسانى خواهند بود كه با دانش آموزانى داراى زمينه آماده مواجه هستيد يا خواهيد بود بنابراين محور بحثها بيشتر روى اين قسمت مطرح است.
چطور مى شود مسئله تربيت را هنرى كرد تا هنر را تربيتى كرد، از آنجايى كه
كار شما به عنوان مربى هست كار سازندگى روى اجراء و دانش آموزان به عهده شماست، بايد ببينيم براى ساختن و سازندگى چه چيزهايى لازم است و آيا آنچه كه لازماست داريم يا نه؟
در سازندگى ابتدايى ترين و نخستين هر مسئله ارتباط است، انسان بايد رابطه برقرار بكند با يك فرد با يك كلاس با يك جامعه و بدون اين ارتباط نمى تواند كار سازندگى و بررسى روى آنها انجام بدهد بعد از اينكه ارتباط برقرار كرد مسئله ديگر ابلاغ يك پيام است، شما وقتى با تلفن از اينجا با همدان، لاريجان، قزوين تماس مى گيريد مهمترين مسئله ابتدايى اين است كه خط آزاد باشد و بتوانند شماره را بگيرند خوب بعد كه شماره را گرفتند از شما مى خواهند بگوييد و چه مى خواهيد بپرسيد؟ محتواى آن پيام و نكته اى كه مى خواهيد در اين ارتباط مطرح بكنيد چيست؟ پس در مرحله سازندگى قدم اول ايجاد رابطه است، قدم دوم ابلاغ پيام است رساندن حرف است، قدم سوم تاثيرگذارى است، ما ممكن است با خيلى ها تماس برقرار بكنيم، در جمع هاى زيادى حضور پيدا كنيم، با كسانى صحبت كنيم حرف هم بزنيم ولى صرف حرف زدن اين مهم نيست. بلكه اثرگذارى و ارتباط ما بر روى مخاطب و شنونده مهم است، پس مرحله سوم كار هم روى عنصر تاثيرگذارى مى چرخد.
مرحله چهارم استمرار اثر است، آنچه كه در هنرى كردن تربيت مى تواند مورد نظر باشد قسمت چهارم است، ممكن است يك خطيب يك گوينده در يك جمعى يك سخنرانى و يك خطابه پرشور داشته باشد و افرادى را حتى به حركت وادارد، احساسات مردم را هم تحريك بكند، به حدى كه مردم بى اختيار هم بگريند ابراز احساسات هم بكنند، ولى بعدش چه؟ تا چه اندازه اين تاثير مقطعى و لحظه اى كه در اثر خطابه يا بيان در يك مقطعى، ايجاد شده استمرار دارد، هم استمرار زمانى و درازمدت و هم استمرارى كه در درون اين انسانهاى مخاطب با آن كلام اثر گذاشت اين كار ''هنر'' است.
در زمينه مسئله پيوند هنر در تربيت و هنرى كردن تربيت چند مرحله وجود دارد، يكى ايجاد رابطه با ديگران و يكى رساندن پيام و سوم اثرگذاشتن اين پيام و چهارم تداوم و استمرار اين تاثيرگذارى، و براى اينكه كار تبليغى و فرهنگى و سازنده تربيتى
موثرتر و عميق تر و وسيع تر باشد بايد با شيوه هاى هنرى كار كنيم، يعنى دست يافتن به زبانى عميق تر، قوى تر، نافذتر كه بردش بيشتر و اثرش ماندگارتر باشد، در اين زمينه گفتيم كه بايد جبهه هايى را كه لازم هست بشناسيم و براى مبارزه در آن جبهه ها نيرو تربيت كنيم و خودمان را بسازيم براى آن جبهه ها كه در كنار جبهه نظامى جبهه سياسى و فرهنگى بود كه ديروز قسمتى در اين باره صحبت كرديم.
چند تا از نوشته هايى كه ديروز شما به دست من داديد من اينها را قبل از اينكه ادامه بدهم بحث را، توضيحى درباره اش مى دهم، البته هيچ كدام سئوال نيست كه احتياج به بحث داشته باشد، بعضى پيشنهاد است بعضى انتقاد است، يكى از برادران نوشته اند با اين اهميتى كه هنر در مسائل تعليم و تربيتى دار چطور اداره كل امور تربيتى اقدامى در اين زمينه نمى كند، براى دانش آموزانى كه ذوقى استعدادى در زمينه تئاتر و نمايش دارند كلاسها و مراكز خاصى به كار نمى گذارد كه اينها را برايآينده تربيت بكنند خوب اين ايراد را ما هم داريم، ديروز از برادران امورتربيتى كه اينجا حضور داشته و من هم با ايشان صحبت كردم همين ورقه را كه خوانده بودم نشان آنها هم دادم، طبيعتا عذرهايى كه مى آوردند كمبود امكانات، كمبود نيروهايى كه بتوانند آموزش بدهند و اين نيروها را تربيت كنند هست، در هر صورت من يك طلبه اى هستم كه در امور تربيتى و آموزشى و پرورشى هم كاره اى نيستم، حالا از من سوال شده، البته من اگر بتوانم منتقل مى كنم به افراد مسئول.
باز برادر ديگرى تذكر داده اند كه با توجه به اهميت و حساسيت اين مسئله بعضى از امور تربيتى كارشان خلاصه مى شود در مراسم صبحگاهى و سرود و برگزارى مسابقات؟ خوب باز اين هم جوابش معلوم است كه نبايد به اين مقدار اكتفا كنند، و يك مقدار امروز در اين زمينه صحبت مى كنيم كه چه شيوه هايى را مى توانيم به كار بريم.
نوشته ديگرى مربوط به اين است كه راجع به كمبود فيلم و مسائل ديگر آن كه عرض كردم گفته اند كه اگر فيلم خوب ندارند پخش نكنند، آيا اگر انسان حرف خوب ندارد بايد حرف بد بزند؟ خوب حرف نزند، اين نكته اى است كه برادرمان نوشته اند ولى من تقاضايم اين است كه به مسائل با يك مقدار واقع بينانه تر نگاه بكنيم، انسان
در حال فردى نيست كه بگويد اگر حرف خوب نداريم خوب ساكت مى شويم، يك جامعه است و ميليونها نفر تحت پوشش يك قضيه قرار دارند، و مسئله مورد ابتلا است، به اين معنا كه مردم به فيلم و سينما عادت كرده اند قشرى هم كه از سينما و تلويزيون استفاده مى كنند، چند برابر قشرى است كه قبل از انقلاب استفاده مى كردند، قبل از انقلاب در خانه به طور محدودى تلويزيون بود و الان در هر خانه اى معمولا تلويزيون دارند، و از آن استفاده مى كنند همانطورى كه گفتم مشكل است كه بخواهيم همه اش برنامه هاى سازنده و مفيد و بالنده داشته باشند ولى در يك حدى بايد مردم از لحاظ سرگرمى اشباع بشوند، چون يك اصطلاحى هست مى گويند: دفع افسد به فاسد: "البته نمى گويم اين برنامه ها فاسد است" ولى وقتى سر دو راهى قرار گرفته ايم از يك چيز ضرر يكى كمتر است، آن كم ضررتر را بايد انتخاب بكنيم خود اين يك نفعى است، يك روايتى داريم مضمونش اين است كه عاقل كسى نيست كه خير و شر را از هم تشخيص مى دهد اين خيلى مهم نيست،"بل العاقل من يعرف خيرالشرين" عاقل كسى است كه از دو شر آن را كه بهتر است مى شناسد يعنى آنكه كم ضررتر است. آيا اگر در خانواده ها بچه ها بنشينند و اين كارتونهاى برنامه هاى كودكان را تماشا كنند بهتر است يا اين كه بروند در كوچه با همبازيهاى خودشان فحش ياد بگيرند، هرزگى ياد بگيرند، مسلم است كه در خانه با اين برنامه هاى سرگرم كننده كم ضررتر است از بيرون، من خودم نمونه هاى زيادى را ديده ام و مى دانم كه وقتى بچه بخصوص محله هايى كه كوچه و محل خراب است، شما مقياس را آن كوچه ها و محله هاى منظم و تميز كه مردمان آم مودب، و با فرهنگ و موظف به آداب اجتماعى اند، آنجاها را مقياس نگيريد، در خيلى از جاها وضع كوچه و بازيهاى كوچه و بحثهايى كه بچه ها از همديگر ياد مى گيرند و توى خانه فحشها را بازگو مى كنند، پدر و مادر شاخ درمى آورند كه از كجا ياد گرفته اند. اگر محيط مناسب نباشد محيط كوچه و بيرون از خانه معمولا روى بچه ها اثر بد مى گذارد، اگر امر داير باشد بين رفتن به محيط نامساعد و يا سرگرميهاى كه در خانه داشته باشند مسلما اين بهتر است.
اگر امر داير باشد بين اينكه اين برنامه ها و فيلمهاى سينمايى كه پخش مى شود و اينها باشد و يا اگر اينها نباشد و مردم بروند در جامعه به گناه هاى بزرگ آلوده
بشوند طبيعى است كه اين فيلمهاى سينمايى به اين شكل، اولويت دارند. ما بايد اين را حساب بكنيم كه مردم عادت كرده اند الان، يك كسى قبلا چيزى شبيه اين حرف شما را مى گفت، مى گفت اگر من مديرعامل صدا و سيما بودم اوايل انقلاب بود در اين جام جم را مى بستم و هشت نه هزار كارمند را اخراج مى كردم چند تا نيروى كميته اى مى آوردم و اينها را مى گفتم برويد بيرون و يك شلنگ وصل مى كردم به كوه از بالا تا پائين مى گرفتم آب مى كشيدم. در شبانه روز يك ساعت دو ساعت برنامه خوب و سازنده در عالم ذهن و ايده آل چيز خوبى است ولى آيا همه اينجور هستند، يعنى همه نگاهشان به تلويزيون به عنوان يك برنامه آموزنده است كه همه كارشان را انجام بدهند در شبانه روز يك ساعت دو ساعت هم وقت بگذارند پاى اين جعبه سحرآميز بنشينند و ببينند خوب در اخبار و كارهاى داخل و خارج چه گذشته كه استفاده بكنند همه كه اينجور نيستند مردم چون معتاد شده اند، اگر اين نباشد جاى ديگر مى روند، پاركها مراكز فساد خيابانها نيز، بگذريم اين مسئله.
در زمينه ادامه بحثمان، و استفاده از هنر در مسائل تربيتى، مهمترين قسمتى كه در مسائل از آن صحبت كرديم اين بود كه ما جبهه هايى را كه از آنها به ما هجوم مى شود بشناسيم، و متناسب با آن خودمان را و نيروها را آماده ى مقابله با آن بكنيم مهم اين است براى اين مسئله شناخت زمان بسيار مهم است، شناخت عنصر زمان، زمان شناسى، يعنى بدانيم كه ما در چه جائى از جهان هستيم، بدانيم كه دنيا دست كيست و چه گروههايى و جريانهائى هستند كه با چه شيوه هايى روى افكار و عقايد و بينشهاى مردم و شكل دادن شخصيتهاى مردماثر مى گذارند، زمان خودمان را بايد بشناسيم، در يم تقسيم بندى مى توانيم بگوئيم افراد جامعه سه دسته هستند، يك دسته عقب تر از زمان خودشان هستند يك دسته معاصر با زمان خودشان هستند، و يك دسته عقب تر از زمان خودشان هستند يك دسته معاصر با زمان خودشان هستند، و يك دست جلوتر از زمان خودشان، عقب تر از زمانها، كسانى هستند كه فكرشان بينششان، عملكردشان، شيوه هاى اتخاذيشان مال 500 سال پيش است، اصلا توى باغ نيستند كه دنيا چه دنيايى است و چگونه بايد كار كنند، اگر چيزى هم مى نويسند نثر قرن هفتم هشتم را مى نويسند، اگر شيوه هاى تبليغى و سازندگى هم كه اتخاذ مى كنند مال گذشته است، كار به اينها نداريم، نسبت به آنهاى كه جلوتر از زمان هستند هم فعلا
كار نداريم آنها كم اند، توقع نداريم كه ما جلوتر از زمان حركت كنيم.
حضرت امير عليه السلام فردى است جلوتر از زمان يعنى مال حالا و بعد از حالاها است، حضرت على هزار و چهارصد سال پيش آمد، مى دانيد كه حرفهائى كه آن موقع زده الان براى جامعه ى ما نو و سازنده است، گويا كه با توجه به همه بحرانها و نيازهاى امروزى ما حضرت على الان دارد در نهج البلاغه سخن مى گويد. در صورتى كه هزار و چهارصد سال پيش اين حرفها را گفته است. حضرت على كه به مردم مى گويد: سلونى قبل ان تفقدونى، قبل از اينكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، من به راههاى آسمان آشناتر از راههاى زمين هستم و چه دردى بالاتر از اينكه عداى نادان و كوته فكر بلند مى شوند و مى گويند: يا على اگر تو همه چيز مى دانى پس بگو ريش و سرما چند تا مو است، و تعداد ريش و سرما چند تا است، حضرت على با اين مردم چه بكند، چاره اى ندارد جز اينكه درد دلش را با چاه بگويد، در نهج البلاغه خوانده ايد كه دست كميل را مى گيرد مى برد صحرا و نفس عميقى مى كشد مى گويد: "يا كميل ان هاهنا لعلما جما لو اصبت له حمله" در اين سينه من دانش فراوانى است، اى كاش كسانى را مى يافتم كه به آنها منتقل مى كردم، خوب مردى است جلوتر از زمان، آشناتر به راههاى آسمان تا زمين، دليل او هم حرفهايش است كه براى ما الان به يادگار مانده و همچنين عملكردش، سيدجمال الدين اسدآبادى مردى است جلوتر از زمان، آشناتر به راههاى آسمان تا زمين، دليل او هم حرفهايش است كه براى ما الان به يادگار مانده و همچنين عملكردش، سيد جمال الدين اسدآبادى مردى است جلوتر از زمان، الان ما در شرايطى به سرمى بريم كه هنوز خيلى ها مى توانند درك بكند كه سيستم بانكدارى و نظام بانكى چه بلائى به سر اقتصاد و استقلال و وضعيت مردم درآورده اند، بانك يعنى چه و بانك چه كار مى كند؟ بانك صد سال پيش در كشورهاى اسلامى تازه پايش باز شده بود، سيدجمال فرياد كشيد عليه بانك، اين تعبيرات را همه شنيده ايد كه "البانك ما البانك و ما ادراك ما البانك" حواستان جمع باشد اين بانكى كه وارد كشورتان مى شود، شيخ محمد خيابانى يك روحانى بزرگ و فردى است جلوتر از زمان خودش، رهبر انقلاب حضرت امام شخصى است جلوتر از زمان خودش در سال 42 و 43 امام در سخنرانى هايش فرياد مى زد كه بيدار باشيد اسرائيل بر بازار شما سلطه پيدا كرده، اقتصاد كشور شما، بازار تهران دست يهود است، خيلى ها نمى فهميدند، يكى از روحانيون مى گفت: آن وقت ما نمى فهميديم كه
اسرائيل يعنى چه؟ بازار تهران دست اسرائيل است يعنى چه؟ بعد كه انقلاب به اوج رسيد و پيروز شد، و اسناد كشف شد، و رابطه ها كشف شد، آن وقت معلوم شد كه كارگردان اقتصاد در كشور ما در نظام طاغوت، سرمايه داران بزرگ يهودى صهيونيستهاى وابسته به اسرائيل بودند و اقتصاد ما تحت سلطه اسرائيل بود امام هم بيست سال پيش اين حرفها را مى گفت، الان هم همين جور است يك سرى حرفهايى را كه امام مى گويند ممكن است ما بگوئيم الان امام اين حرفها را چرا مى فرمايند؟ هاضمه فكرى ما الان اين حرفها را نمى تواند هضم بكند، سالهاى بعد معلوم مى شود كه امام چى فرموده و امام كى بوده اصلا؟ انسان تا وقتى از نعمتى برخوردار است ارزش آن نعمت را نمى داند، يك داستانى براى كودكان نوشته بودند كه يك ماهى كوچولو به مادرش گفت كه اين كه مى گويند آب مهم است اين آب چى است؟ هى تعريف از آب مى كنند خوب ماهى كه در دريا و در بركه زندگى مى كند نمى داند آب يعنى چه؟ كى مى فهمد آب يعنى چه اگر بگيرند پرتش كنند بيرون، بى آبى را بفهمد آن وقت جنب و جوش راه بياندازد براى رسيدن به آب ماده ى حياتى اش، ما الان غرق نعمتيم در جمهورى اسلامى يك فرزند زهرايى، سلاله انبياء بر ما ولايت دارد، امام عزيز، شما در عالم فرض، فرض محال، انشاءالله كه حالا حالاها نباشد، فرض كنيد اگر امام يك روزى نباشد از اين نعمت بزرگ ما بى بهره باشيم چه مى شود، ما الان غرق در نعمتيم و نمى دانيم، راجع به انسانهاى جلوتر از زمان هم حرف نمى زنيم پيش كشمان! لااقل شخصى باشيم معاصر زمان خودمان بفهميم در چه زمانى قرار گرفته ايم و ديگران چه مى كنند و ما چه بايد بكنيم، اين مهم است، چند سال پيش يك كتابى ديدم كه سر تا پايش نقاشى بود، به اين مثال دقت بكنيد از اول تا آخرش همه اش نقاشى بود، اصلا نوشته و حرف و كلمه در آن نبود، و اين را چپى ها نوشته بودند، از شوروى بود كتاب، اين اصول چهارگانه ماركسيسم، تضاد، تاثير متقابل جهش و اين مسائل را اينها را در قالب نقاشى، تصاوير به هم پيوسته، خيلى به روشنى و وضوح ترسيم كرده بودند بدون اينكه حرف بزند براى بچه هاى خودشان در شوروى كه هنوز مدرسه نرفته اند، الفبا نمى دانند، از طريق نقاشى هاى كودكانه، اصول فلسفى و اجتماعى خودشان را اصول ماركسيسم را، نظريات اقتصادى سياسى، اجتماعى خودشان را از
راه نقاشى منتقل كنند، در ذهن بچه، آن وقت ما از كودكان غافليم، براى كودكان كتاب داستان نقاشى نمايشنامه و طرح... خيلى كم است به ندرت اكثر كتاب داستانهايى هم كه براى بچه ها نوشته مى شود در خور فهم بزرگترها است، يعنى آدم بايد خودش را جاى آن بچه بگذارد و با اين كلمات و اصطلاحات و مفاهيم مال آدمهائى كه تحصيل كرده است، انسان برداشته كتاب براى بچه نوشته، آيا بچه همه اينها را مى فهمد نقاشى هاى كتاب بچه گانه است، بله و اسم كتاب هم اسم بچه گانه است، زاغ، كلاغ، و روباه، چه مى دانم پرستو و خروس جنگى و شير و از اين حرفها، ولى سبك بيان، دنيا و فضايى كه در اين داستان مطرح شده آيا با دنياى كودك تطابق دارد؟ براى كودك واقعا ملموس هست يا نه؟ مگر كتاب داستانهايى كه در بازار هست و مردم هم مى روند مى خزند اين جور نيست، ما در چنين زمانى به سر مى بريم لااقل بايد زمان خودمان را بشناسيم كه شناختن دينى و تربيتى الان در دنيا چى هست و ما عقب از زمان خودمان نباشيم.
حديثى از اميرالمومنين "ع" از غررالحكم است كه فرموده اند:
"من عرف الزمان لم يغفل عن الاستعداد" كسى كه زمان را بشناسد از آمادگى غافل نمى ماند. ما اگر غافليم به خاطر اينكه زمان را نمى شناسيم، اگر يك معلم تربيتى، يك دبير كه در يك نقطه خاصى با يك تعداد اندكى از دانش آموز كار مى كند و خيال مى كند مهمترين كارهاى تربيتى را انجام مى دهد، اگر او را آنجا بردارند بياورند تهران و ببرند مراكزى كه ببيند با چه شيوه هايى روى بچه ها كار مى كنند به ذهنش مى آيد كه از اين كارها هم مى شود كرد، برويم از اين كارها آنجا هم انجام بدهيم، سراغ امكانات و نيرو و كتاب و جزوه و... مى رود ولى اگر زمان را نشناسد، موقعيت را نشناسد آمادگى هم كسب نمى كند براى اين كار، ما هر اندازه كه آگاهيهاى اجتماعى نسبت به وضع پيرامون خودمان پيدا كنيم كه در دنيا چه مى گذرد و در جامعه ما چه وضعيتى هست بهتر و غنى تر و ملموس تر مى توانيم برنامه بريزيم و اقدام كنيم و كار كنيم. ما بايد اول نيازها را بشناسيم، باز براى تقسيم بندى مراحل كار اين سه نكته را عرض مى كنم:
اولا: ما بايد نيازها را بشناسيم، ثانيا: بايد نيروها را بشناسيم، ثالثا: از نيروها براى
رفع نيازها استفاده كنيم، شناخت نياز، شناخت نيرو، و بهره گيرى از نيرو براى رفع نياز، اگر ما نياز را نشناسيم در اولين مرحله كار كميت ما لنگ است، ما اگر مى خواهيم كنگره اى برپا كنيم، نمايشگاهى برپا كنيم، و جشنى بگيريم، مراسمى بگيريم، اگر ندانيم چه چيزهايى لازم است و جزئيات آن براى ما مشخص نباشد كه سخنران مى خواهد، گروه سرود خوان مى خواهد، دوربينى مى خواهد، عكاسى مى خواهد بلندگو و پلاكارد مى خواهد، تبليغات بيرون مى خواهد، محيط مناسب لازم دارد، مجرى برنامه لازم است به نتيجه نمى رسيم اول بايد نيازها را بدانيم بعد ببينيم خوب براى اجراى اين برنامه كى صدايش خوب است قرآن بخواند، كدام گروه سرود مى تواند اجرا بكند، كى خط خوبى دارد كه پلاكارد برايمان بنويسد، پارچه پلاكارد را از كجا مى شود گرفت؟ از كدام موسسه مى شود پوستر تهيه كرد از كى مى شود براى سخنرانى دعوت كرد؟ كى وارد است كه با دوربين و آمپلى فاير و پروژكتور كار كند كه اگر يك وقت برق قطع شد يا بلندگو خراب شد، اگر صدايش كم و زياد شد آن را تنظيم بكند؟ اگر ما نيازها را نشناسيم اصلا سراغ شناخت نيروها هم نمى رويم و اگر نيروها را نشناسيم ندانيم كه در محل ما در مدرسه ما كى به درد كارهاى هنرى مى خورد كى خطبش خوب است، كى قلمش خوب است؟ كى جربزه دارد، كى مديريت خوبى دارد كى كارگردان خوبى است كى مى تواند تداركات چى خوبى باشد، اينها را اگر نشناسيم باز كار ما لنگ است، شناخت نيازها، شناخت نيرو، استفاده از نيرو براى رفع نيازها.
زمان ما زمان سرعت است، زمان ما زمان راحت طلبى است، بگذاريد بگويم اين حرف را، عصر ما عصر ساندويچ است! مسئله را در زمينه و تربيت و هنر دارم مى گويم به شوخى نگيريد، حالا تعبير من مزاح آور است. يك وقت اين است كه انسان وقت دارد و حوصله دارد برود لوبيا بخرد، لپه بخرد، گوشت بخرد بار كند، يك آبگوشتى درست كند سرفرصت بنشيند غذا بخورد، يك وقت نه، زمان مزمان سرعت است، انسان پرتحرك مشغله زياد دار به همين مقدار مى خواهند قناعت كند كه در خيابان است فورى برود توى ساندويچى يك ساندويچ بخرد، همانجا بخورد پولش را هم بدهد بيايد بيرون، اين شد ناهارش، اين شد شامش، يك چيز حاضرى تهيه شده بى زحمت ما در اين زمان الان به سر مى بريم، در كارهاى تبلغيى و تربيتى خودمان