بررسی نهج البلاغه از زوایای هنری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی نهج البلاغه از زوایای هنری - نسخه متنی

محدثی،جواد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


آنچه كه در ارتباط با مردم است بايد بسنجيم وضعيت چى است، ما فرضا اگر مى خواهيم تابلويى، پلاكاردى، اعلاميه اى را به ديوار بزنيم مسئله اى را به اطلاع برسانيم بايد حساب اين را بكنيم، بايد يك مقاله بلند بالا با مقدمه و موخره طول و تفضيل دارى بنويسيم و آخرش پيام يك چيز، كه فلان جا فلان موسسه كى را استخدام مى كند و يا فلان قضيه را به اطلاع مردم برسانيم. وقتى طولانى باشد كسى نمى ايستد بخواند، ما در شرايطى به سر مى بريم كه آن راننده اى كه پشت فرمان نشسته و با سرعت و تند رد مى شود در يك لحظه كه چشمش به اين تابلو خورد مى خواهد زود بفهمد كه خبر چى است؟ كجا بايد برود، كى چى مى فروشد و كى كجا صحبت مى كند، بنابراين باى حرف ما پيام ما سريع، روشن، مشخص و زود به گوش ديگران برسد، خسته كننده نبايد باشد، مردم كم حوصله اند بايد كم حوصلگى را در افراد رعايت كرد و به حساب آورد و بايد شيوه هاى ابتكارى به خرج داد ما فلان كارها و مراسممان، تبليغاتمان به چه شكل است؟ شيوه هاى معمول سنتى كه در همه جا، در هر مناسبتى، در هر شهرى، يك سرى كارها را انجام مى دهيم، فرض كنيد جلسه اى مى خواهند بگيرند، طبيعى است كه اولش اعلام برنامه مى كنند، قرآن مى خوانند يك كسى مى آيد آيه اى يا سوره اى مى خواند بعد كسى مى آيد سخنرانى مى كند، اين معمول است بايد كلمه را به كار انداخت، آيا غير از اين مى شود كارى كرد، كارى نو كه انسان بتواند بيشترين تاثير را بگذرا د؟ در هفته جنگ من رفته بودم اراك، كارى نو كه انسان بتواند بيشترين تاثير را بگذارد؟ در هفته جنگ من رفته بودم اراك، اواخر شهريور، شب شعرى بود، در مدرسه عالى علوم اراك، در آنجا دكتر اوليائى كه شاعر هم هست مى خواست شعر بخواند، يك تعداد از دانشجويان آنجا هم شهيد شده بودند، مى خواست از آنها هم يادى كند، خوب عكسهايشان را هم آنجا زده بودند شيوه ابتكار را ببينيد، يك وقت مى گويد ما ياد شهداى فلان را كه با ما بودند در اين مدرسه عالى و به شهادت رسيدند گرامى مى داريم، يك فاتحه اى هم برايش خوانده مى شود، ولى ايشان يك كار ديگرى كرده بود كه من هرگز يادم نمى رود گفتند بچه ها ما مى خواهيم حاضر غايب كنيم شروع كردند اسم يكايك اين شهدايى كه عكسشان هم روى ديوار بود و خواندند، مثلا احمد محمدى؟ همه دانشجويانى كه آنجا بودند دسته جمعى گفتند حاضر، اصغر براتى همه گفتند حاضر، من گريه ام گرفت، خوب زنده بودن ياد و
خاطره يك شهيد را بهتر از اين مى شود ترسيم كرد؟ يعنى بگويى اگر آنها شهيد شدند، اگر صندليشان در كلاس خالى است خالى نيست در واقع حاضرند، و اگر اينها نيستند كه حاضر بگويند ما همگى حاضر مى گوئيم حاضر واقعى آنها هستند كه شهيدند، آنها كه رفتند تا بمانند، آنها كه فانى شدند تا باقى باشند، گاهى سكوت گويا، بهتر از فرياد است، گاهى نبودن روشن ترين دليل حضور است بگذريم بايد ما از شيوه هاى ابتكارى و نو استفاده بكنيم و اين هم از اين رهگذر مى آيد كه ما فكر و انديشه ى خودمان را به كار بياندازيم چى مى شود كه ديگران نكرده اند؟، چه برنامه اى را مى شود چيد كه كمتر مرسوم است؟ و جاذبه ايجاد كند براى يك برنامه؟ در كارها بايد از حالت انفعالى و عكس العملى بيائيم بيرون و حالت تهاجمى بگيريم، حالت فعال بگيريم طورى نباشد كه فرض كنيد دشمن حمله اى بكند و ما براى اين حمله اش بخواهيم نيروهايمان را جمع و جور كنيم و به مقابله برخيزيم، نه بايد ما مهاجم باشيم، ما حمله كننده باشيم تا دشمن را در وضع انفعالى قرار دهيم كه معمولا بد با كسى است كه شروع مى كند، و آن كسى كه در موضع پدافندى و دفاعى قرار مى گيرد شانس پيروز شدن او خيلى كم است، ما بنشينيم ببينيم كه مثلا منافقين يا گروهكها، شرق، غرب از چه راهى مى خواهند جوانهاى ما را فاسد بكنند؟ بعدا به فكر مقابله بيفتيم، بعد ببينيم از چه راهى آنها جوانهاى ما را به گروه خودشان، به تفكر خودشان جذب مى كنند، و ما ببينيم كه از چه راهى كار آنها را خنثى بكنيم، نه چرا ما اين كار را بكنيم؟ چرا ما پيشتاز نباشيم؟ چرا ما قبلا به فكر نباشيم كه دانش آموزان مدرسه مان را چكار بكنيم كه اصلا موضع تهاجمى نسبت به گروههاى منافق و التقاطى چپ و راست بگيرند؟ و آنها باشند كه در موضع انفعالى قرار بگيرند.

چند نكته هست كه فقط عناوينش را مى گويم چون وقت اينكه ديگر درباره اش بحث كنم نيست:

يكى شخصيت دادن به دانش آموزان است، ما بايد به اين نيروهايى كه تحت تربيت ما هستند ارزش قائل شويم، آنها را با شخصيت قوى بار بياوريم، زمينه رشد را در آنها فراهم كنيم، آدم حساب كنيم آنها را در برخورد، در صدا كردن در اعتنا كردن در اعتماد كردن در مسئوليت دادن به آنها به ايشان شخصيت بدهيم كه خوب اين
حداقل نيم ساعت وقت مى خواهد كه راجع به اين بحث كنيم.

نكته ديگر شناخت روحيات دانش آموزان است، ما بايد بدانيم دانش آموز در چه فضاى فكرى و فرهنگى و چه عالمى براى خودش دارد، اين را بشناسيم و به تناسب آن با او برخورد بكنيم، شما يك بچه كوچك را به آسانى مى توانيد يك اسكناس هزارتومانى را از او بگيريد و 5 تا 5 ريالى يا يك تومانى به او بدهيد او به راحتى حاضر است عوض كند چون اين پول خرد است صدا مى كند، از اين بيشتر خوشش مى آيد آن يك كاغذ رنگى است برايش ارزشى ندارد، مى داند كه همين دو تومان و... و 5 ريال و يك تومان را مى تواند ببرد آدامس بخرد و شكلات بخرد و بستنى بخرد، اسكناس را دست بچه نمى دهند اصلا با اسكناس معامله نكرده، بعضى ها هستند كه بچه را نمى شناسند و نمى دانند كه بچه ها را چه جور جذب بكنند، با شكلات، با اسباب بازى يا بادكنك و اينجور چيزها، شما اگر بخواهيد بچه را فريفته خودت بكنى يك شكلات به او بده اين هميشه يادش است، من خودم تجربه كرده ام گاهى اوقات من ديدم كه "ما با بعضى از بستگان و خويشان كه كم رفت و آمد داريم فرصت زياد نداريم كه همديگر را ببينيم هر چند سال يكبار موفق مى شويم كه همديگر را ببينيم" بعد مثلا من مى روم خانه شان مى بينم كه بچه دو سه ساله شان مرا نمى شناسد، حالا يك ساعتى رفتيم خانه شان و برخوردى نداشتيم، پدر و مادرش از او مى پرسد كه خوب مى شناسى اين را؟ مى گويد نه، اسم او را نمى دانى؟ نه. ولى من يك وقت توى چيبم شكلات بود به يكى از بچه هاى بستگانمان درآوردم به او دادم، يكى دو سالى از اين قضيه گذشته بود و ما وقتى او را ديديم، ديدم كه خيلى هم ما را مى شناسد و مى گويد بله به همان عمويى كه شكلات به من داد، بچه دنيايش اين است اسباب بازى و شكلات و اينها، ما بايد بشناسيم كه دانش آموز ابتدايى در چه عالمى سير مى كند؟ و دانش آموز راهنمايى و دانش آموزان دبيرستانى، دانشجو، كارگر، كشاورز، ادارى فضاى فكرى و زندگى هر كسى را جدا جدا اگر ما بشناسيم براى هر كدام مى توانيم برنامه تربيتى و تبليغى داشته باشيم.

مسئله ديگر شناخت زمينه هاى تربيتى اشخاص است، زمينه اين اشخاص است كه بسنجيم، فشار نياوريم تحميل نكنيم، ببينيم زمينه اصلا دارد يا نه؟ ما اگر
بخواهيم يك دانش آموزى را كه تا ديروز با قصه و توپ و اينجور برنامه ها بزرگ شده بياوريم در عالم مذهب و مكتب و همه اش حديث ياد بدهيم و همه اش قرآن حفظ بكند و يك مرتبه پر كنيم از اينها، آيا اصلا زمينه در او هست يا نه؟ او را فردا رهايش بكنند اين خط را ادامه مى دهد يا نه، يك تب و تاب و شور موقتى بوده؟ خيلى از كسانى كه منحرف شده اند و از اسلام اصلا بيرون رفته اند كسانى بوده اند كه در يك مقطع خاصى خيلى مذهبى شده اند بيش از اندازه بيش از كشش، بيش از ظرفيت كشانده اند آنها را توى وادى مذهب، آيه، نماز و روضه و اينجور چيزها را به اجبار به او گفته اند و نه تشويق، خلاصه بايد بشناسيم در يان دانش آموزى كه مى خواهيم با وى كار كنيم تا چه اندازه زمينه هست، زمينه ها را بايد بشناسيم در اين دانش آموزى كه مى خواهيم با وى كار كنيم تا چه اندازه زمينه هست، زمينه ها را بايد بشناسيم، تحميل نكنيم. در مسائل دينى، جورى بار بياوريم كه خودشان داوطلب و علاقمند بشوند، "مسئله ديگر كشف استعدادهاى افراد است كه در افراد و هر كسى چه استعدادى هست" اينها را كشف كنيم و آنها را خلاق و شكوفا كنيم، افزايش بدهيم، در يك كلاس كه ما هستيم، على القاعده كسانى هستند كه خيلى در زمينه هاى مختلف استعداد زيادى دارند ما اگر نشناسيم ممكن است چهار سال 5 سالى زير دست ما كار بكنند و استعدادشان كم كم بماند و بپوسد و از بين برود و اصلا بايد استعداديابى كنيم وقتى فهميديم فلان دانش آموز در فلان قسمت استعداد دارد و استعدادش را بكار گيريم تا رشد كند، تعبيرى ابوعلى سينا درباره استعدادهاى انسان دارد خيلى جالب مى گويد: استعدادهاى انسان مثل آب چاه مى ماند، آب تا وقتى كه توى چاه است و از آن بكشى در همان حد باقى مى ماند ولى هر چه بكشى چون به منابع عظيم و بى پايان زيرزمينى وصل است هى جمع مى شود ولى تا نكشيدى در همان سطح باقى مى ماند، گاهى ممكن است خشك شود اصلا ولى اگر با چاه بكشى و پمپ بگذارى آب آن را استخراج كنى باز مى بينى هى پر شد و پر شد، استعدادهاى انسانى هم اين شكلى هستند هر چه بيشتر از استعدادهاى انسانى كشيده شود اين انسانها شكوفاتر مى شوند، در انسان نيروهاى شگفت و عظيم و فراوانى نهفته كه بايد اينها را بكار گيريم.

به فرمايش مولا: "اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر" جهان بزرگى در درون تو نهفته، سند ديگر اهميت دادن به الگو است، بچه ها و دانش آموزان
دنبال الگو مى گردند تا خودشان را با او تطبيق كنند، هم بايد سعى كنيم خودمان الگو باشيم و هم بايد سعى كنيم الگوهاى خوب را براى دانش آموزان معرفى كنيم يا از طريق اينكه خودمان قصه درباره اش بگوئيم، الگوهاى خوب و متعالى را مطرح كنيم برايشان يا كتابهاى خوبى را كه الگوهاى خوبى را مى شناساند برايشان معرفى كنيم يا خودمان عملا الگو شديم و اين مهمتر است. در نهج البلاغه در كلمات قصار اين جمله را شايد در اين بررسى هايتان به آن برخورد كرده باشيد كه:




  • فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره
    وليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه



  • وليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه
    وليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه



حكمت

كسى كه خودش را امام براى ديگران قرار مى دهد، امام الگو، نمونه به هر اندازه ممكن است كه باشد. يك معلم در مدرسه و كلاس امام است، يك مادر در خانه امام است، يك رهبر در يك كشور امام است، كسى كه خودش را براى ديگران امام قرار مى دهد قبل از تعليم ديگران به تعليم خودش بپردازد و تعليم دادنش قبل از آنكه به لسان و زبانش باشد، با عملش باشد عملا، پس همانا آن كسى كه معلم و مودب علم آموز و ادب كننده خودش باشد اين سزاوارتر است به اكرام و احترام از آن كسى كه معلم و مربى ديگران است، ما قبل از آنكه ديگران را بخواهيم تربيت كنيم بايد مربى خودمان باشيم، ما از طريق اين عينك داريم بيرون را مى بينيم ولى غافل از خود عينكيم، گاهى يادمان مى رود ما عينكى ها كه اصلا به چشممان عينك هست، روزى چند بار توى آئينه قيافه خود را نگاه مى كنيم، ولى اصلا يادمان مى رود كه اين آينه است به خود آينه هم نگاه بكنيم، از خود آينه غافليم، آن بلندگويى را كه رويش را به طرف ديگران گرفتيم و داريم حرف مى زنيم گاهى سربلندگو را به طرف خودمان كج كنيم و حرفهائى را كه به ديگران مى گوئيم به خودمان هم بگوئيم، آن كسى كه معلم و مربى خودش هست شايسته تر است به احترام از معلم و مربى ديگران، پس سعى كنيم خودمان الگو و نمونه باشيم براى ديگران و هم الگوهاى خوب را معرفى كنيم، حرفمان را به همين مقدار جسته گريخته تمام مى كنيم ببينيم توى اين ورقه ها چى نوشته:

طرح سئوالات


س- آيا استفاده از وسائل موسيقى در سرود شرعا جايز است يا خير، اگر جايز است از چه وسايلى مى شود استفاده كرد؟

ج- استفاده از موزيك و موسيقى به طور كامل اشكال ندارد و بايد ديد چه موزيكى و چه موسيقى با چه ريتمى با چه دستگاهى؟ اينها فرق مى كند، دستگاه ارگ را حساب كنيد چند صد رقم از آن در مى آيد، آن كسى كه آهنگ نواز است مى تواند با انگشت گذاشتن روى اين تكمه ها چندين صدا دربياورد، يا صدايى كه آدم را به گريه بياندازد يا صدايى كه انسان را به رقص بياورد مانده به صدايش، هر دو ميسر است ولى در اصل آن در كليت عيبى ندار ولى بايد انتخاب كرد.

س- در زمينه اجراى روش صحيح تئاتر كتابى است يا نه معرفى كنيد؟

ج- نه من هنرپيشه نيستم. "البته كتابهائى تاليف شده است اما من اطلاع ندارم".

س- براى پيدا كردن روحيه هنرى دانش آموز چه بايد كرد؟

س- جهت علاقه مند كردن دانش آموزان به مطالعه تشويق آنان به هنرهاى اصيل اسلامى چه بايد كرد؟

س- لطفا در مورد ايجاد انگيزه و طريق رشد نيروها توضيح دهيد؟

س- لفظ جعبه سحرآميز در مورد تلويزيون را توضيح دهيد؟

ج- خوب تلويزيون واقعا يك جعبه سحرآميز است، اگر با افكار مردم بازى كند در جهت خوب يا بد هنوز خيلى ها نقش تلويزيون را در كشور نشناخته اند.

/ 3