استعداد ذاتي - تکامل انسان مقایسه یک نظریه اسلامی با نظریه ای در روانشناسی انسان گرا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تکامل انسان مقایسه یک نظریه اسلامی با نظریه ای در روانشناسی انسان گرا - نسخه متنی

محمدمحسن جلالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مزلو، قبول داشت كه اين موضوعات، سابقا در حوزه مذهب قرار مي‏گرفت. او شكست مذهب در توانايي پاسخ به اين سؤالات را به اين خاطر مي‏دانست كه خودش را از علوم جدا كرده بود. او توصيه مي‏كرد كه به دنياي تجربي و طبيعي برگرديم تا بتوانيم بسياري از رازها و اسرار زندگي بشري‏راكشف‏نماييم،ازاين رو به وحدت مجدد حوزه‏هاي به ظاهر غيرقابل اتّصالِ مذهب و علم اميد داشت.

عواملي‏برتغييرموضع‏مزلوازنظريات‏مشهورروانشناسي مؤثر بوده‏اند، از آن جمله مشاهدات مزلو از تغييرات رواني‏فرزندان‏خودش‏بوده است. او از زماني كه فرزندانش نوزاد بودند، مشاهده مي‏كرد كه اين بچّه‏ها چقدر با هم تفاوت دارند، هر كدام از آنها يك شخصيّت مشخّص و معين دارند و با خُلقي خاص متولّد شده‏اند. اين مشاهدات موجب‏شدكه‏وي‏به‏سوي‏پذيرش‏فرديت‏ذاتي هدايت شود.

وي اين نظريه تجربه‏گرايي را كه مي‏گويد: موجود انساني مانند يك لوح سفيد است و هرچه بخواهي مي‏تواني در آن بنويسي، رد كرد.

تجربه مهم ديگر مزلو، برخورد و آشنا شدن وي با افرادي بود كه از شخصيت متمايز و والايي برخوردار بودند. منش و برخورد آنها در زندگي، وي را به اين نتيجه رساند كه اين انسانها بسيار والا و متعالي هستند. اينها افرادي هستند كه با تئوريهاي روانشناسي موجود، قابل بررسي و تجزيه و تحليل و شناسايي نيستند و لذا نظريات روان پويايي فرويد را مبني بر برانگيختگي انسان توسط اميال اوليه، كنار نهاد.

هنگامي كه مزلو شاهد رژه نظامي سربازاني بود كه عازم جبهه‏هاي جنگ بودند، از اين منظره متأثر شد و اين گونه مسائل را هدر دادن زندگي و نقصان درك انسان به شمار آورد. (لوري 1979). اين مقابله ما بين افراد رشد يافته با زمينه جامعه‏اي كه جنگ و كشتار در آن وجود دارد، براي او شايان توّجه و دقّت بود.

در نتيجه، مزلو تحقيقي را براي تعريف بهتري از انسان آغاز نمود. او متقبّل نگرش تازه و نويني درباره انسان شد؛ بدين معنا كه بتواند از ديدگاه يك عمل‏گرا، هويت ارزشها و قواي انساني را مورد بررسي قرار دهد. بدين طريق اميد داشت كه «تئوري خود شكوفايي» را ارائه دهد. همين‏طور اميد داشت كه بتواند روشهايي تجربي براي شناسايي «افراد خود شكوفا» ابداع نمايد. از اين فراتر او اميد داشت جرياناتي را شناسايي كند كه در آنها راههاي خود شكوفايي و موانع آن روشن گردد.

اينجا بود كه او حس كرد مي‏تواند اين سؤال را كه (خود او آن را «سؤال بزرگ» ناميد) انسان خوب در جامعه خوب چه كسي است، حل كند. (Maslow, 1971)

استعداد ذاتي

مزلو از مشاهده فرزندانش، و بعدها با تحقيقاتي كه در اين زمينه نمود، «تئوري استعدادهاي ذاتي» را ارائه نمود؛ يعني طبق گفته‏هاي مزلو، هر فردي با استعدادهاي مشخصي به دنيا آمده، و در جستجوي آن است كه آنها را در طول زندگي شكوفا نمايد. اين عقيده، موضوع مشترك روانشناسي انسانگرايي است، به طوري كه «گلدشتاين» (1947) و ديگر روانشناسان انسانگرا، درباره آن بحث نموده، آن را تمايل به خود شكوفايي ناميده‏اند. مزلو بعدها مشاهده كرد كه انسانها در بعضي استعدادها مشترك و در بعضي منحصر به فردند. هر فردي داراي موهبت خاصي است‏كه‏اورا با استعداد، ذوق و خلق معيني مشخص مي‏كند.

يك قسمت مهم از تئوري استعدادهاي انساني كه بعدها روي تئوري «خود شكوفايي» و نهايتا روي «تئوري شخصيت» مزلو اثر بسيار عميقي گذاشت، اين است كه هر استعدادي به عنوان يك انگيزه در شخصيّت عمل مي‏كند. يعني لازم نيست كه شخص براي پي بردن به انگيزه‏هايش در افقهاي پنهان وجود به جستجو بپردازد. همچنين لازم نيست كه فرد به دنبال غرايز پنهان يا ناپسند، يا بعضي سيستمهاي تقويت محيطي بگردد، زيرا هر استعدادي به دنبال ظهور و بروز خودش است و در اينجاست كه انگيزه‏ها به وجود مي‏آيند.

مزلو با قبول اين مطلب كه انسان يك لوح سفيد نبوده، و داراي خصوصيات ذاتي مشخصي است، در ابهام خاصي قرار گرفت؛ زيرا او بايد از يك طرف درباره افراد جنگ‏طلب و از طرف ديگر، درباره افراد والا و متعالي توضيح مي‏داد. مزلو مقدار زيادي از اين تمايلات و فعاليتهاي انساني را به وسعت اين انگيزه‏ها نسبت داد. اين وضعيت، باعث حيرت او شده و او را به كاوش در اين مطلب واداشت كه چگونه هر دو گروه از انسانها، مي‏توانند در استعداد و انگيزه‏هاي پهناور نوعي خود، مشترك باشند؟ از اين سؤال، «تئوري طبقه‏بندي نيازها» نشأت گرفت. (Maslow, 1970b)

/ 8