مزلو از «تئوري انگيزهها» براي روشن كردن تفاوتهاي بين مردم استفاده كرد. مخصوصا او به دنبال اين مطلب بود كه بفهمد چگونه بعضي افراد به سوي خود شكوفايي حركت نموده، بعضي ديگر، غرق در امراض رواني هستند. در پي اين مطلب بود كه مزلو، تئوري مشهور «طبقهبندي» نيازها را رشد داد. در اين تئوري، مزلو به عنوان يك تحليلگر وحدت دهنده عمل ميكند. مزلويي كه به دنبال وحدت بين علوم و مذهب بود، اكنون به دنبال وحدت بخشيدن به همه روانشناسي و مذهب در تئوري جامع انگيزهها بود.مزلو در تئوري انگيزهها انگيزههاي فيزيولوژيك رفتارگرايان را با انگيزه غريزه حيات (Eros) فرويد و انگيزههاي ارزشها و زيباييهاي مذهب ادغام كرد. او اين كار را با تقسيم نيازها به دو دسته اصلي آغاز كرد. اين دو دسته اصلي عبارتند از: الف: نيازهاي پايينتر يا كمبودي (D-needs)؛ ب: نيازهاي بالاتر يا نيازهاي شدن (B-needs)قبل از فهرست كردن اين نيازها، بهتر است رئوس برخي از اصول نيازهاي سلسله مراتبي مزلو را ذكر نماييم. «نيازهاي كمبودي» و «نيازهاي شدن»، هر دو شامل گروهي از نيازهاي متفاوت هستند.تمام نيازهاي پايينتر ـ به جز عده قليلي از آنها ـ براي فرد حياتي است و اكثريت افراد آنها را تجربه مينمايند.نيازهاي بالاتر اگرچه خيلي مهمند، امّا الزاما در همه افراد به ظهور و بروز نميرسند. برخي افراد، انواع خاصي از آنها را تجربه ميكنند و برخي ديگر، نوعهاي ديگري را تجربه درميكنند؛ درحالي كه برخي از افراد به هيچ وجه آنها را تجربه نميكنند.به طور كلي نيازهاي مرتبه پايين قبل از اينكه نيازهاي بالاتر بتوانند به عنوان انگيزه عمل كنند، بايد ارضا شوند. البته در بين نيازهاي پايينتر نيز توالي رعايت ميشود؛ يعني به محض نزديك شدنِ پايينترين و اساسيترين نياز به ارضا، نياز بعدي بروز ميكند.قانون متقابل اين دو نياز، اين است كه نيازهاي پايينتر بر نيازهاي بالاتر ارجحيت دارند. هرچه نياز پايينتر باشد، براي بقا و زيست اساسيتر ميباشد. در نتيجه ارگانيزم برحسب اينكه چقدر در درجه پايينتر قرار دارد، قويتر و كاملتر عمل ميكند.نيازهاي پايينتر در حكم انگيزههاي اضطراري ميباشند. آنها ارگانيزم را براي ارضاي نياز به انجام عمل مجبور ميسازند. هنگامي كه چندين نياز همزمان وجود دارند، نيازي كه پايينتر است در حكم انگيزه عمل خواهد نمود. در چنين حالتي يك نياز پايينتر ممكن است حتّي مانع بروز نياز بالاتر شود.نيازهاي مرتبه پايينمزلو در نوشتههايش چند فهرست از نيازهاي مرتبه پايين را عنوان كرده است، آخرين فهرست شامل چهار نياز اساسي ميباشد، كه عبارتند از:ــ نيازهاي فيزيولوژيكــ نيازهاي امنيّتــ نيازهاي تعلق و عشقــ نيازهاي (احترام) esteemدر عبارات مزلو، «نيازهاي فيزيولوژيك» به اين صورت تعريف شده است: «نيازهايي كه معمولاً به عنوان شروع نظريه انگيزش محسوب ميگردند». اين نيازها، شامل نياز به غذا، آب و ميزان مناسب گرما ميباشند. گاهي اوقات نياز جنسي نيز ميتواند به عنوان نياز فيزيولوژيكي محسوب شود؛ اگرچه مزلو اعتقاد داشت كه اين نياز با مجموعهاي از نياز مرتبط است.«نيازهاي امنيّت» شامل نياز به امنيت، ثبات، محافظت و مراقبت ميباشد. به نظر مزلو، هر فرد يك نياز اصلي، يعني نياز به رهايي از ترس، اضطراب، و هرج و مرج دارد. به منظور رهايي از اين موقعيتها، وي نيازمند كشف ساختار، نظم، قانون، و تعهداتي در زندگي ميباشد.نياز بعدي در سلسله مراتب نيازها، «نيازهاي محبت و عشق و تعلق» است و شامل «عشق ورزيدن» ميباشد. مزلو، اين نياز را به عنوان يك عطش براي روابط عاطفي با مردم توصيف نمود. در رابطه با اين نياز، فرد نياز به بودن در يك گروه دارد؛ گروهي كه به آن تعلق دارد و آنها وي را پذيرفتهاند.آخرين طبقه از نيازهاي مرتبه پايين، نيازهاي «احترام» ميباشد. طبق نظر مزلو، معمولاً فرد خواستار ارزيابي ثابت و استواري از خودش ميباشد؛ چيزي كه معمولاً «احترام به خود يا عزّت نفس» ناميده ميشود. اين نيازها، ميتوانند شامل: «نياز به قدرت»، «پيشرفت»، «سلطه»، «لياقت» و «استقلال» ميباشند.طبق نظر مزلو، افرادي كه در نيازهاي اصلي كمبود دارند در سطح «كمبودي» قرار ميگيرند؛ به اين معنا كه آنها در موارد لازم براي پيشرفت و رشد سالم، كمبود يا نقصي دارند. چنين افرادي، معمولاً زمينه لازم براي ابتلا به انواع اختلالات مربوط با كمبودشان را دارند. شدت اختلالات، مرتبط با سطح نياز است، هر چقدر شدت نياز پايينتر باشد، شدت آشفتگي و مرض و اختلال زيادتر است.