اشتباه، عاملي براي حمله به فلسفه و اهل علم - علم و عرفان در اشعار امام خمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علم و عرفان در اشعار امام خمینی - نسخه متنی

محمدرضا صرفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاصدرا، فيلسوف بزرگ ايراني، نيز در اصل چهارم از مقالؤ چهارم اسفار مي‏گويد كه علم ما به حدود وجود است و علم به حقيقت هر وجودي از عهدؤ فهم ما خارج است. وي مي‏گويد: "چون حقايق وجودات عيناً شئون و تجليات وجود حق و مجرّد ربط و تعلق به اويند و در حقيقت چون شعله‏هاي نورند كه از ذات او به اطراف و نواحي جلوه‏گرند، لذا وجود حق مقدّم وجودات خاصّؤ امكانيّه بوده، هويّت هر وجودي از وجودات خاصؤ امكانيه متقوّم به هويت اوست. و چون به حكم عقل، علم به حقيقت معلوم، تابع علم به علت و مقوّم ذاتي اوست، بنابراين علم به حقيقت هر وجودي موقوف بر علم به كنه ذات وجود و درك حقيقت اوست. و چون كنه ذات وجود از حيطؤ فهم و ادراك ما بيرون است، علم به حقيقت هر وجودي نيز از عهدؤ فهم ما خارج است و بجز ماهيات كه حدود وجودند، بر ما چيزي معلوم نخواهد بود، و ما اوتيتم من العلم الّا قليلا"(3)

از طرف ديگر يكي از اهداف اصلي عرفان رهايي از خود و محو و فناست و آنچه انسان را خودبين سازد، سررشتؤ عيبهاست و زشت و مذموم شمرده مي‏شود؛ چنانكه حافظ، با تاكيد بر كلمؤ خودبين مي‏گويد:




  • يا رب آن زاهد خودبين كه بجز عيب نديد
    دود آهيش در آيينؤ ادراك انداز(4)



  • دود آهيش در آيينؤ ادراك انداز(4)
    دود آهيش در آيينؤ ادراك انداز(4)



بنابراين هر علمي كه سبب خودخواهي و خودبيني انسان شود، مايؤ تباهي شمرده مي‏شود. مولانا اين نكته را در داستان نحوي و كشتيبان به شيواترين شكلي بيان كرده است:




  • آن يكي نحوي به كشتي در نشست
    گفت هيچ از نحو خواندي؟ گفت لا
    دل شكسته گشت كشتيبان ز تاب
    باد كشتي را به گردابي فكند
    هيچ داني آشنا كردن بگو
    گفت كلّ عمرت اي نحوي فناست
    محو مي‏بايد نه نحو اينجا بدان
    گر تو محوي بي خطر در آب ران(5)



  • رو به كشتيبان نهاد آن خودپرست
    گفت نيم عمر تو شد در فنا
    ليك آن دم كرد خامش از جواب
    گفت كشتيبان بدان نحوي بلند
    گفت ني اي خوش جواب خوبرو
    زانكه كشتي غرق در گردابهاست
    گر تو محوي بي خطر در آب ران(5)
    گر تو محوي بي خطر در آب ران(5)



اشتباه، عاملي براي حمله به فلسفه و اهل علم

عرفا علوم ظاهري را آميخته به انواع غفلتها و پوشيده در انواع حجابها و قرين با انواع آفتها مي‏دانند؛ زيرا گاه متخصصين در علوم رسمي، چنان گستاخ و مغرور مي‏شوند كه همؤ معارف بشري را به حوزؤ علمي خود محدود مي‏دارند و تصور مي‏كنند تمامي مشكلات بشري را با علوم ظاهري مي‏توان حل كرد. در حالي كه بيرون از قلمرو دانشهاي رسمي، معارفي وجود دارد كه ادراك آنها جز با كشف و شهود امكان‏پذير نيست. اين اشتباه يكي از عوامل مهم حمله به فلسفه و اهل علم را فراهم مي‏كند. مولانا در اين باره مي‏گويد:




  • صد هزاران فصل داند از علوم
    داند او خاصيت هر جوهري
    ... اين روا و آن ناروا داني و ليك
    قيمت هر كاله مي‏داني كه چيست
    ... جان جمله علمها اين است اين
    آن اصول دين بدانستي تو نيك
    از اصولينت اصول خويش به
    كه بداني اصل خود اي مردِ مه(6)



  • جانِ خود را مي‏نداند آن ظلوم
    در بيانِ جوهر خود چون خري
    تو روا يا ناروايي بين تو نيك
    قيمت خود را نداني احمقيست
    كه بداني من كيم در يوم دين
    بنگر اندر اصل خود گر هست نيك
    كه بداني اصل خود اي مردِ مه(6)
    كه بداني اصل خود اي مردِ مه(6)



و سنايي بيان مي‏دارد كه:




  • چوعلم آموختي ازحرص آنگه ترس‏كاندر شب
    از اين مشتي رياست جوي رعنا هيچ نگشايد
    مسلماني‏ز سلمان جوي ودرد دين زبو دردا(7)



  • چو دزدي با چراغ آيد گزيده‏تر برد كالا
    مسلماني‏ز سلمان جوي ودرد دين زبو دردا(7)
    مسلماني‏ز سلمان جوي ودرد دين زبو دردا(7)



همچنين هدف اصلي علوم ظاهري و رسمي رفع نيازهاي زندگي مادي است. در حالي كه انسان وجودي دو بعدي دارد و حيات ابدي و سعادت جاودانؤ وي در گرو معارف حقيقي است، مولانا اين دانش را دانش فقر مي‏داند و مي‏گويد:




  • زين همه انواع دانش روز مرگ
    دانش فقر است ساز راه و برگ(8)



  • دانش فقر است ساز راه و برگ(8)
    دانش فقر است ساز راه و برگ(8)



نامؤ ابن عربي به فخر رازي

محي‏الدين عربي در نامه‏اي به امام فخررازي نوشته است: "... و سزاوار است كه خردمند هيچ علمي را طلب نكند مگر آنكه به او كمال معنوي ببخشد و همراه با آموزندؤ خود باشد و اين جز علم باللّه نيست كه از راه موهبت و مشاهده حاصل مي‏گردد. زيرا في‏المثل اگر داناي طب باشي، لاجرم مادام كه در حوزؤ خوشيها و ناخوشيها هستي به آن نيازمندي و چون به جهاني وارد شدي كه ناخوشي و بيماري در آن نيست چه كسي را با آن درمان مي‏كني؟... پس بايد به اندازؤ نياز به اينگونه علوم پرداخت و در تحصيل علمي كوشيد كه با جابه‏جا شدن خوانندؤ خود جابه جا شود و اين جز علم به خداوند و مواطن آخرت و مقامات گوناگون آن نيست"(9)

دكتر زرين كوب در كتاب ارزشمند سرّني گفته است:

/ 8