النفيوالتغريب فيمصادرالتشريعالإسلامي شيخنجمالدينطبسي،مجمعالفكرالاسلامي
علي مختاري علم فقه بيانگر شرح وظيفه مسلمان در همه مراحل زندگي است. طراز برنامه هر مكلّف و حلال و حرام الهي، فقه است و از اين رو اين علم كارآمدترين رشتهها در كار فرد و جامعه و ركن اصلي درسهاي حوزه علميه است. بديهي است كه ابواب و كتب فقهي در صلاة و طهارت و روابط بندگان با خداي تعالي خلاصه
نميگردد بلكه عهدهدار بيان حكم و اداره امور جامعه است. ولي در قرون اخير خصوصا دوران ستمشاهي پهلوي، به علت انزواي دين و دوري علما از اجراي احكام و تصدي قضاوت، حجم مباحث اجتماعي مانند قضا و شهادات و حدود و ديات و برخي مسائل اجتماعي و روابط بينالملل، و دامنه تحقيق در اين ابواب،
بسيار كمتر از عبادات بوده است.پيروزي انقلاب اسلامي كه براي اجراي احكام الهي صورت گرفت، ضرورت پرداختن به تحقيقات تخصصي و پرمايه و كارآمد كه زيربناي قوانين اجرايي در مسائل اجتماعي باشد را كاملاً محسوس، ضروري و نمايان ساخت.بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام راحل قدسسره در باره سلامت اين سيره، چنين وصيت ميفرمايد:«و لازم است علما و مدرسين محترم نگذارند در درسهايي كه مربوط به فقاهت است و حوزههاي فقهي و اصولي ـ از طريقه مشايخ معظّم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است ـ منحرف شوند و كوشش نمايند هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيقها افزوده شود و فقه سنتي كه ارث سلف صالح است ـ و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است ـ محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد». 1
كتاب حاضر كه به بيان مباني
و مواردِ «تبعيد» و حقوق «تبعيدي» در فقه اسلامي پرداخته، گامي است در اين مسير.مؤلِّف كوشا، جناب آقاي حاج شيخ نجمالدين طبسي (دام توفيقه) در سال 1370 كتابي در باره زندان و حقوق زنداني به نام موارد السجن في النصوص و الفتاوي منتشر كرد. اين كتاب با تشويق و استقبال بسياري از شخصيتها و مراكز علمي و فقهي و قضايي كشور مواجه شد. همين امر، عزم مؤلف را راسختر كرد تا با كوششي پيگير و اميد و اشتياقي وافر، به تدوين كتاب حاضر بپردازند. سبك اين اثر بسان كتاب قبلي اوست. با اين تفاوت كه فروع و مسائل فصلهاي اين كتاب بيشتر، و استدلالهاي آن، ژرف و عميقتر است. بديهي است چنين آثاري، هر چند عميق و اجتهادي باشد، جهت تحقيقات، تهيه شده و كتاب فتوا نيست و براي مسائل عملي بايد به فتاواي مراجع عظام (دامت بركاتهم) مراجعه شود.اين اثر شامل دو بخشِ مقدماتي و اصلي است؛ بخش اول چهل صفحه در شش فصلِ مقدماتي و بخش دوم چهارصد صفحه در چهار باب تبعيد در خونريزي، فحشا، امور مربوط به حكومت، امور مرتبط با سلامت و امنيت اجتماعي، است.عنوان «نفي و تغريب» از نصوص برگرفته شده است، واژه «نفي» در آيه شريفه محاربه، يعني مبارزه با تروريست، چنين آمده است:« إنّما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الأرض فسادا أنْ يُقَتّلوا أو يُصَلَّبوا أو تُقطَّعَ أيديهم و أرجلهم من خلافٍ أو يُنْفوا من الأرض ... ». 2
كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ برميخيزند و اقدام به فساد در روي زمين ميكنند (و با تهديد اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله ميبرند) فقط اين است كه اعدام شوند، يا به دار آويخته گردند، يا (چهار انگشت) دستِ (راست) و پاي (چپِ) آنها، به عكس يكديگر، بريده شود، و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين، رسوايي آنها در دنياست و در آخرت مجازات عظيمي دارند.واژه نفي در روايات نيز فراوان است و گاهي در مفهوم زندان هم به كار ميرود (ص 79) ولي «تغريب» 3 در برخي روايات ـ كه بيشتر عامي هستند ـ آمده است.بخش اوّل شامل هفت فصلِ مقدماتيِ ذيل است: اوّل، در معناي لغوي نفي و تغريب؛ دوم، تبعيد ـ به ادلّه اربعه ـ مشروع و قانوني است؛ سوم، تعزير ـ كه از اختيارات حاكم شرع است ـ شامل تبعيد هم ميشود. در اين فصل، در گستره و شمول دايره تعزير، از قول فقهاي بزرگوار شيعه و ساير مذاهب، بحث و نتيجهگيري شده كه تعزير منحصر به زدن نيست و معيارش هر كيفر خوار و حقير كننده است و نحوه اذلال و تحقير، بستگي به صلاحديد حاكم شرع دارد و يكي از راههاي روشن آن، تبعيد است.چهارمين فصل در باره تعزير مالي است كه بيربط به نظر ميرسد.در فصل پنجم، به سابقه تبعيد پيش از اسلام در پرتو شأن نزولي از آيههاي دوم سوره نور و شانزدهم نساء پرداخته است. و پايانبخش قسم اوّل، را فصل هفتم يعني تبعيدهاي ظالمانه در تاريخ اسلام تشكيل ميدهد از قبيل تبعيد ابوذر صحابه بزرگ پيامبر صلياللهعليهوآله ابتدا به شام و سپس به ربذه، زدن بيست تازيانه به كعب بن عبده و گسيل وي به جبال (برخي كوهستانها)، تبعيد عبادة بن
صامت از شام، تبعيد عامر بن قيس به شام و حمران بن أبان را به بصره، تبعيد عبدالرحمان جمحي به قموص، تبعيد عمرو بن زرارة از كوفه به شام، تبعيد عبدالرحمان بن حنبل ـ پس از زدن ـ به خيبر كه همگي به دست خليفه سوم اجرا شد، همچنين هشام، جنيد را به سند تبعيد كرد. اين موارد، با استناد به منابع تاريخي اهل سنّت در اين كتاب آمده و ذكر اين نمونهها خالي از لطف نيست.
تبعيد صلحا و قاريان كوفه
بلاذري آورده است: سعيد بن عاص در نامهاي كه تبعيد اشتر به دست ابن خيس ـ فرمانده پاسبانان عثمان ـ را پيشنهاد ميكند نوشته است: با بودن اشتر و يارانش كه به نام قاري معروفند، من هيچ تسلّطي بر كوفه ندارم، عثمان، علاوه بر نامهاي تهديدآميز به اشتر، دستور تبعيد را صادر كرد و در پي اين فرمان ظالمانه، سعيد بن عاص، اشتر و يارانش كه عبارت بودند از زيد بن صوحان، صعصعة بن صوحان، عائذ بن حملة الطُهوي، كميل بن زياد نخعي، جندب بن زهيرازدي، حارث بن عبدالله أعور همداني، يزيد بن مكفف نخعي، ثابت بن قيس بن منقع نخعي و اصعر يا اصغر بن حارث حارثي ـ كه همه از قاريان كوفه بودند ـ اخراج شدند و به دمشق نزد عمرو بن زراره آمدند... روزي بين اشتر و معاويه گفتگويي رخ داد كه به مشاجره تندي منجر شد و اشتر را به زندان انداخت... پس از آزادي از زندان روزي به معاويه گفتند: گروهي از مردم شام علاقهمند و همنشين اشتر و دوستانش شدهاند. معاويه، در نامهاي به عثمان نوشت: «تو گروهي را كه شهر خودشان را خراب كردند، پيش من فرستادهاي، اينان چيزهايي به مردم ميآموزند كه چشم و گوش آنان باز ميشود و غائله آفريني ميكنند. من ميترسم مردم را از اطاعت عمال من درآورند». عثمان دستور داد آنها را به حمص تبعيد كند و اين كار را كرد و گفته شده كه عثمان اينان را به كوفه بازگرداند ولي سعيد عامل كوفه دوباره نزد عثمان داد و فرياد راه انداخت تا آنكه عثمان اين بار، صلحاي كوفه را به سوي حمص تبعيد كرد و آنان در كنار ساحل، سكونت گزيدند. 4 تبعيد جنيد
ابن عساكر مينويسد: «جنيد بن عبدالرحمان بن عمرو گويد: براي دريافت حقوقم از حوران 5 به شهر دمشق آمدم. پس از اقامه نماز جمعه، از باب الدرج بيرون ميرفتم كه چشمم به پير مردي در حال سخنراني ـ كه او را ابوشيبه ميگفتند ـ افتاد. او مردم را به لطف و نعمتهاي الهي ترغيب كرد، ما هم تشويق شديم. باز از عذاب خدا ترسانيد، ما هم از خوف خدا گريستيم.در خاتمه گفت: «اختموا مجالسنا بلعن أبيتراب». ديدم همه لعنت كردند، از كسي كه طرف راستم نشسته بود، پرسيدم: ابوتراب كيست؟ گفت: علي بن ابيطالب، عموزاده رسول الله و دامادش، كسي كه از همه زودتر مسلمان شد و پدر حسن و حسين عليهمالسلام ... جنيد اين شيوه را ناپسند شمرد، و درگير شد و سيلي به صورت آن مرد نواخت، او به هشام بن عبدالملك شكايت برد و نتيجتا جنيد تا پايان عمر به سند تبعيد شد. 6
بدنه اصلي اين اثر، همان بخش دوم است كه در چهار باب سامان داده شده است: باب اوّل در باره مجازات خونريزي يعني تبعيد قاتل فرزند، قاتلِ برده خود، قاتل عبد و مثله كننده ميّت است.در باب دوم «تبعيد» به عنوان كيفري براي فحشا و منكرات پرداخته و طي هشت فصل گسترده به بزهكاريهايي نظير وطي چهارپايان، قوادي و وساطت بين هوسبازان و شرب خمر و خوانندگي ميپردازد. فراواني فروع و موشكافي فقهي، در كيفيت تبعيد، اين فصل 245 صفحهاي را از همه، درازدامنتر كرده است.سومين باب اين كتاب در باره تبعيد به عنوان كيفري براي مسائل مرتبط با حكومت، همانند جاسوسي، افشاي اسرار محرمانه دولتي، بيحرمتي به مقدسات مذهبي، ناسزاگويي به مسؤولان حكومتي، تزوير و جعل اسناد به كاوش ميپردازد.و بالاخره باب چهارم با چهار فصل در باره امنيت و سلامت جامعه است كه مجازات مشكل آفريناني چون دزد، محتكر، تروريست، عوامل تهاجم فرهنگي، در آن گنجانده شده است.
شيوه كار مؤلّف
در اين اثر، شيوه بسيار زيبايي، پيريزي شده است. ابتدا موضوع و محور بحث، محل نزاع، اجمال آراي فقها، دستهبندي و منظم مطرح شده است. آنگاه، به بررسي تفصيلي ادلّه و روايات، نقل تفصيلي آراي فقهاي اماميه و سپس فقهاي ساير مذاهب پرداخته و در پايان، جمعبندي و حاصل بحث ارائه شده است. در پي آن، فروعات مسأله به شكلي منظم ارائه شده است.نويسنده، به نقلِ روايت بسنده نكرده، بلكه همه مباحث فنّي فقهي را از قبيل بررسي سند رجال، بررسي معاني لغوي و اصطلاحي واژههاي نامأموس و ديرياب، نقد و نظر در متن و به اصطلاح فقه الحديث و... پرداخته است. آراي متأخران، نويسنده را از نقل و نقد آراي قدما و بالعكس باز نداشته است و بررسي تطبيق و تقارني بر غناي مسائل و فروعات افزوده است و پاي برخي فصلها كه در كتابهاي ما رايج نبوده به اين ميدان باز شده است. مثلاً، در پايان باب سوم عنوان تغريب مَنْ يقدّم إمام باطلٍ علي إمام حقّ 7 آمده كه در منابع فقهي شيعه نبوده است. صرف نظر از استنتاج فقهي، به نقل خبري از اين باب ميپردازم. هنگامي كه عمر بن عبدالعزيز زمام حكومت را به دست گرفت، ميمون بن مهران را به فرمانداري جزيره 8 منصوب كرد، ميمون نيز مردي ـ كه او را علاّمه ميگفتند ـ بر شهر قرقيسيا گمارد. 9 در آنجا، بين دو نفر نزاعي عقيدتي درگرفت. يكي ميگفت: معاويه از علي افضل و ديگر ميگفت علي عليهالسلام برتر از معاويه و اوليالأمر است. اين رخداد را عامل قرقيسيا به ميمون بن مهران و او به عمر بن عبدالعزيز گزارش داد. عمر بن عبدالعزيز به ميمون فرمان داد: «به عامل قرقيسيا چنين دستور بده: مردي كه معاويه را مقدم ميداشت، دمِ درِ مسجد جامع نگه دار، و صد ضربه شلاقش بزن و او را از محل سكونتش تبعيد كن». 10 نويسنده، علاوه بر مصادر فقهي، از تفاسير و تاريخ نيز استفاده كرده و بر غناي اين اثر افزوده است، كه جهت اختصار از تشريح اين بخش صرف نظر ميشود.مزاياي ديگر اين اثر، نظم و ترتيب و چينش بسيار هنرمندانه و وجود انواع فهارس فني چون فهرست آيات، احاديث، نامهاي معصومان عليهمالسلام ، فِرَق
و مذاهب، نامها، گروهها و قبايل، شهرها و اماكن، مصادر و منابع و فهرست موضوعات است. جدا كردن نام معصومان عليهمالسلام از نام سايرين، كه خود نوعي تجليل به حساب ميآيد، از ابتكارهاي اين اثر است. كثرت مصادر، كه بيش از سيصد و چهل مأخذ است، تتبع و گستردگي اين تحقيق را مينماياند.در عين پرداختن به نقل و نقد آراي ساير مذاهب، شيوه صحيح فقه اماميه فراموش نشده و با استفاده از 226 روايت و خبر هيچگاه از ادله بيپايه و مايهاي چون برخي اجماعات،
استحسان، قياس، سد ذرايع، مصالح مرسله، سود نجسته است.اين اثر از نفاست چاپ، حروف زيبا و چشم نواز و كمترين اغلاط مطبعي برخوردار است. از خداوند متعال توفيق نويسنده را در تهيه و تقديم آثاري پربارتر خواهانيم و به فضلا، شخصيتهاي قضايي، دانشجويان رشتههاي حقوق، بهرهوري از اين اثر كارآمد را پيشنهاد كنيم.مؤلف محترم در پايان مقدمه11 متذكر ميشود: «دوست دارم خدمت خوانندگان گرامي عرض كنم: سامان دادن اين تحقيق مدت زيادي از وقت مرا به خود اختصاص داد و خواهان بررسي و كاوش گسترده بود، ولي با اين حال ادعا ندارم كه بحثي جامع و مانع است، نه بلكه اين اولين گام در اين مسير است».
1 . وصيتنامه سياسي ـ الهي امام خميني قدسسره بند ط .2 . سوره مائده (5): 33 و 34 .3 . ماده و واژه تغريب را در اين صفحات بنگريد: ص 19 ، ص 144 ، حديث 18 و 19 ؛ ص 145 حديث 21 ؛ ص 156 حديث 16 ؛ ص 224 ، 304 ، 307 .4 . أنساب الأشرافِ، بلاذري، ج 5 ، ص 39 ؛ الغدير، ج 9 ، ص 31 .5 . بخش گستردهاي از مناطق دمشق و داراي روستاهاي زيادي بوده، و گفتهاند آبادياي در نجد است. معجم البلدان، ج 2 ، ص 317 .6 . تاريخ ابن عساكر، ج 3 ، ص 407 ؛ الغدير، ج 9 ، ص 392 .7 . ص 357 .8 . ظاهرا منظور جزيره أقور است كه مجاور شام، بين دجله و فرات قراردادِ و داراي شهرهاي بزرگ، قلعههاي زياد بوده و از شهرهاي مهمش حرّان است. چون بين دو رودخانه بوده جزيرهاش ناميدند. معجمالبلدان، ج 2، ص 134.9 . قرقيسيا شهري است بر كرانه نهر خابور نزديك و شش فرسخي رحبه مالك بن طوق كه خابور به فرات ميريزد، بنابراين قرقيسيا در مثلثي بين فرات و خابور و دجله واقع است. معجم البلدان، ج 4 ، ص 328 .10 . مجموعه ورّام، ص 301 .11 . ص 13 .