تكليف از دو ديدگاه
حسن طارمى بيشتر متكلمان در استدلال بر حسن يا وجوب آن نگاهى غايت انگارانه داشتهاند: تكليف نيكوست از آنرو كه براى آدمى ثواب عظيم به ارمغان مىآورد، در واقع، او چيزى مىدهد و در برابر، بهرهاى مىبرد. ابن نوبخت در ياقوت بيان كرده كه كارهاى خدا قطعا خالى از غرض نيست و گرنه عبث مىشود; و غرض از مكلف كردن آدمى آن است كه او را به منفعتى عظيم برساند، با توجه به اينكه ثواب دادن ابتدايى قبيح است. آنگاه توضيح مىدهد كه مكلف كردن آدمهايى كه كفرشان، در علم خدا، مسلم است، از آنرو نيكو است كه (آنها را) در معرض نفع (ثواب) قرار مىدهد. (1) علم الهدى سيد مرتضى نيز در جمل العلم والعمل همين نظر را دارد و تاكيد مىكند كه ثواب دادن بدون استحقاق، كار خوبى نيست و اين استحقاق فقط از رهگذر «طاعات» حاصل مىشود. (2) محقق طوسى در تجريد الاعتقاد همين مسلك را اختيار كرده و افزوده است كه بيشتر مردم فقط از راه اميد بستن به ثواب اخروى در دنيا به مقتضيات و لوازم پيوند مدنى پايبند مىشوند ونظام عدل قوام مىيابد. او البته به ثمرات ديگر تكليف نيز توجه دارد و از نياز انسان در امور عاليه سخن مىگويد و پرداختن به تكليف را نيز مقدمهاى براى گشوده شدن افقهايى متعالى در برابر شخص مكلف مىداند. علامه حلى نيز در شرح تجريد به غايت و ثمرات تكليف توجه دارد: پرورش عقلانى نفس، خو دادن نفس به انديشيدن در مسايل والاى مبدئى و معادى، حفظ نظام بر پايه عدل و هميارى(للتعادل والترافد) و بالاخره حاصل كردن ثواب براى مكلف. (3) متكلمان اشعرى نيز كه فقط از نيكو بودن تكليف بحث مىكنند، باز هم به غايت تكليف، سود بردن آدمى از انجام دادن تكاليف، نظر دارند. مير سيد شريف جرجانى در پاسخ منكران تكليف مىگويد كه غرض از تكليف، فراهم ساختن منافع دنيايى و آخرتى براى مكلف است. (4) آنچه در اين منظر جلب توجه مىكند و گاه بر آن تاكيد مىشود، مشقت داشتن تكليف و خلاف مقتضاى طبع آدمى بودن آن است. به عبارت ديگر: اصل اولى از اين ديدگاه، آزادى انسان از هرگونه كار واجب عقلى يا سمعى است، پس تكليف، حركتى قسرى است و چون از جانب خداى حكيم، به ضرورت عقلى يا به تلقى سمعى، واجب شده استبايد براى آن وجهى عقلايى يافت و ساحت كبريايى خدا را از فعل و حكم قبيح تنزيه كرد. در كنار اين نگاه، كه البته درخور تامل و دقت است، ديدگاه رضى الدين على بن طاوس حلى را داريم كه در آن به خلاف طبع بودن اوامر و نواهى عقلى و سمعى اشاره شده و نه بر مشقت آفرين بودن تكليف تاكيد شده است. علامه حلى با يادآورى اين نكته كه واژگان تكليف از نظر وضع لغوى دلالتبر سختى و مشقت دارد، توضيح داده كه بايد در تعريف حدى تكليف، مشقت داشتن به عنوان فصل مقوم، پذيرفته شود. (5) اين درحالى است كه دانشمند و مؤلف متقدم بر او، سيد بن طاوس اساسا به وضع اوليه واژگان نظر نكرده و از حكمت تكليف بحث كرده است. او تكليف را نشات گرفته از نياز طبيعى آدمى مىداند و آن را بزرگداشتى از سوى بارى در حق آدمى مىشناسد.وى در آغاز« مضمار السبق في ميدان الصدق» كه در اعمال و ادعيه ماه رمضان نگاشته و در دورههاى بعد، كسانى آن را به اقبال ملحق كردهاند فصلى را با عنوان «علل التشريف بتكليف الصيام» گشوده و در آغاز آن مىنويسد: حكمتبنيادين تكليف الهى، اين است كه خداى شايسته عبادت، بندگانش را گرامى داشته است. (6) كتاب التشريف بتعريف وقت التكليف نيز كه آن را براى فرزندش محمد نگاشت، متضمن همين تلقى است. از نظر سيد بن طاوس، انسان چون مراحل وجودى خود، از ابتدا تا رسيدن به رشد عقلانى را مىنگرد و اين همه بركات را كه در صدر آنها از عدم به «وجود»(و به تعبير حافظ:«اقليم وجود») آمدن است (7) ، مىبيند و ارج و قدر آنها را مىشناسد، از درون خويش اين ندا را مىشنود كه تواناييها و برخورداريهايش را از فيض بى دريغ مواهب العطايا دارد و چون چنين استبه زبان حال صفتحمد خدا مىگويد و در مقام شكر بر مىآيد و در مىيابد كه تكليف الهى كه بر نور عقل و دلالت رسول به آن راه برده است گرامى داشتى خدايى در حق اوست. به او اجازه داده شده كه همراه ملائك و اولياى بزرگ به حضور رسد و اين اجازت پيامآور تعالى او و نويد بخش زوال تيرگى تن در رسيدن به پاكى درون است. (8) از اين منظر، البته تكليف مشقت نيست، افتخار است; غايت آن رسيدن به ثواب نيست، بلكه خود نشانه استعلاى آدمى است. متكلمان، هرچند در استدلال بر لزوم نبوت، به مقوله شكر منعم اشاره كردهاند، اما غالبا بحث تكليف را از نگاهى ديگر پيش كشيدهاند و حتى خواجه طوسى تصريح كرده كه تكليف را نمىتوان شكر خواند. (9) نكته زيبا آنكه سيد بن طاوس بر پايه همين اعتقاد، قايل است كه وى بدون آنكه كسى او را راهنمايى كند دريافته بود كه بايد سالگشت رسيدن به سن تكليف را عيد بگيرد وخدا را بر اين نعمتسپاس گويد. او همين سنت را در پايان پانزدهمين سال زندگى فرزندش محمد نيز بجا آورد و در سال 658 همراه با افراد خانوادهاش جشن برپا كرد. (10) 1.انوار الملكوت في شرح الياقوت، تحقيق محمد زنجانى، نوبت دوم، 1363ش، ص 150.
2. شرح جمل العلم و العمل، تحقيق يعقوب جعفرى مراغى، انتشارات اسوه، نوبت اول، 1414 ق، ص 101 100.
3. كشف المراد، تحقيق حسن حسن زاده آملى، انتشارات اسلامى، نوبت اول، 1407ق، ص 319321.
4. شرح المواقف، تصحيح محمد بدر الدين نعسانى، انتشارات رضى، قم، ج8،ص 234.
5. «و المشقة لابد من اعتبارها ليتحقق المحدود، اذ التكليف ماخوذ من الكلفة».
6. الاقبال بالاعمال الحسنة، چاپ سنگى، ص 4.
7. التشريف بتعريف وقت التكليف، ص 3(تهران، چاپ سعدى، 1382ق).
8. همان، ص 8.
9. كشف المراد، ص 320.
10. التشريف بتعريف وقت التكليف، ص 5.