بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تاريخ، كه سابقه آن به حدود 5000 سال پيش مي رسد، در طول زندگي بشر قدم در مسير تمدن و تكامل گذاشته، منشأ خدمات ارزشمندي بوده است. اين حوزه معرفتي به عنوان يك علم، سير تطور و تحولات خاص خود را داشته است، امّا اكنون بيش از هر روز ما به بهره مندي از آن احساس نياز مي كنيم زيرا شخصيت خود را محصول آن دانسته، شناخت تاريخي را بر تلاشهاي خود در جهت كمال، مقدم مي دانيم. اكنون تاريخ در 4 سطح: توصيفي، تبيين همبستگيها، تحليلي و فلسفي قابل مطالعه و تحقيق است كه هر كدام از اين سطوح پاسخگوي نوعي از انواع نيازمنديهاي ماست. در علل تطور و تكامل حركت تاريخي بشر عواملي از جمله نژاد، جغرافيا، قهرمانان، اقتصاد، ديدگاه الهي و قوه تميز و تشخيص انسان مطرح شده است كه اين مقاله به نقد و بررسي آنها مي پردازد. از سوي ديگر در اين مقاله سعي شده است چگونگي همبستگي و تعامل بين تاريخ و بقيه علوم نيز تبيين شود.سابقه ثبت وقايع و حوادث، كه بعدا عنوان اسناد تاريخي را به خود گرفته است، به حدود 5000 سال پيش مي رسد. مصريهاي كناره رود نيل و سومريهاي دلتاي دجله و فرات (بين النهرين جنوبي) از آن زمان شيوه هاي نوشتن و ثبت رويدادها را با علامتهاي قراردادي روي سنگ، خاك رس يا پاپيروس ابداع كرده بودند. پس از هزار و پانصد سال اين شيوه ها در بيشتر قسمتهاي آسياي صغير، جزيره كرت و چين، اقتباس، و يا شيوه هاي ديگري ابداع شد؛ آنگاه حدود 1500 سال پيش از ميلاد فنيقيهاي سامي نژاد سوريه، الفبايي ساده تر براي نوشتن ابداع كردند كه در اصل، همانند الفباي امروزي ما بود.اين حوزه هاي تمدني، تاريخ خود را در توالي سلسله ها و احوال فرمانروايان و صلح و جنگ بين آنها منعكس كرده اند. اين موضوع در دوره هاي بعدي نيز مصداق پيدا كرد و كتابهاي عهد عتيق، كتيبه هاي هخامنشي، اوستا و خداينامه هاي ايران باستان نيز شرح احوال فرمانرويان جنگ و صلح آنها و مناسبات آنها را با دولتها و ملل ديگر ثبت كرده اند.در بين اين دسته از منابع نيز تفاوتهايي وجود دارد. آنچه به حوزه بين النهرين و كتابهاي عهد عتيق مربوط مي شود از مبالغات و اغراق مشحون است اما آنچه به كتيبه هاي ايران عهد هخامنشي و بعد از آن مربوط است، بينشي واقعگرايانه دارد؛ بينشي كه بعدا در يونان، نزد مورخاني چون هرودوت (متوفي 485 ق.م) و بويژه توسيديد (متوفي 339 ق.م) ادامه يافت و بر اساس آن اولين كتابهاي تاريخي كه بشود با تسامح به آن عنوان تاريخ واقعگرا داد شكل مي گيرد. هرودوت در واقع، خلاق واقعي تاريخ است و بشريت از او به عنوان پدر تاريخ ياد مي كند. وي اگرچه شرح جنگهاي يونان و ايران را با عنوان «جنگهاي مديك» به رشته تحرير در آورد و ثبت اين حوادث، كه در نهايت پيروزي يونان را به تصوير مي كشد، رضايت خاطر يونانيان را فراهم آورده، اقوام غيريوناني را به نام بربر ياد مي كند و اصولاً از يونان به خاطر حكومت دموكراسي ستايش و تمجيد مي كند، اما با اين حال، اهميت كار او به عنوان اولين تاريخ عمومي جهان درخور ستايش است.توسيديد مورخ بزرگي است كه توانست با دقت در ثبت حوادث و سعي در تكيه بر اسناد و واقعيات، جايگاه رفيعي به تاريخ ببخشد. او با تعاليمي كه در جواني در مسائل فلسفي ديده بود، تاريخ را به فلسفه نزديك و قانون عليت را در نوشتار خويش لحاظ كرد. او به جاي روش معمول، كه علت حوادث را به مشيت الهي بر مي گرداندند، سعي كرد روشن كند كه به موجب اوضاع و احوال مشابه، علتهاي واحد هم بايد نتايجي همانند داشته باشد.پس از توسيديد، پولي بيوس (متوفي 125 ق.م) كتابهاي تاريخي زيادي نوشت كه كتاب تاريخ روم او باعث شهرت او شده است. اين كتاب كه به شرح جهانگشاييهاي روم در حوزه مديترانه پرداخته، شامل چهل دفتر بوده كه قسمتهاي عمده آن از بين رفته است. هدف او از نوشتن اين كتاب، تدوين تاريخي بود كه در عين جهاني بودن، عملي نيز باشد. از اينجاست كه ريشه كلمه تاريخ را در يونان از كلمه Histoire به معناي دانستن و دانايي گرفته اند.در دوره فترت پس از حمله اسكندر، وقتي ديگربار در پايان عهد ساساني به تدوين سوابق سنتهاي ملي احساس نياز شد، قسمتهاي قبل از حمله اسكندر و حتي عهد پارتيان چنان از خاطر ما زدوده شده بود كه تدوين كنندگان خداينامكها مجبور شدند خلأ موجود را با روايات نيمي ديني ـ اساطيري اوستا پر كنند. امّا آنچه به دوره ساسانيان مربوط مي شود از جهت واقعگرايي شباهتهايي با آثار تاريخي دوره هخامنشي دارد. البته نبايد فراموش كرد كه اين خداينامكها توسط افرادي از طبقات اشراف تنظيم شده و قاعدتا نوعي گرايش طبقاتي در تدوين آنها وجود داشته است.مقارن دوره ساسانيان مسأله ديگري كه تاريخنگاري را كاملاً تحت تأثير خود قرار داد، آيين مسيحيت بود. فكر مسيح ـ به عنوان نجات دهنده - قبلاً توسط يهوديان محنت كشيده، مطرح شده بود، لذا با مطرح شدن نام عيسي(ع) توده هاي ستم كشيده به او گرايش پيدا كردند؛ اما پس از مدت كوتاهي وجود اين ناجي آن چنان با افسانه ها و اساطير آميخته شد كه گاهي در اصل تاريخي بودن اين حادثه شك و ترديد روا داشته مي شود. از قرن چهارم هجري به بعد مجموعه اي از كتابها، كه شامل 4 انجيل مقبول و 23 رساله بزرگ و كوچك است، عنوان «عهد جديد» به خود گرفتند. نه تنها تدوين كنندگان اين آثار، خود شاهد عيني حوادث نبوده اند بلكه وقوع تحريف و تصرف و تغيير را هم در اين متون نمي توان انكار كرد.ظهور اسلام همچنانكه در ابعاد مختلف فرهنگي و علمي تأثيرات بزرگي برجاي گذاشت در زمينه تاريخ نگاري نيز ميراثي بسيار غني تر و متنوعتر از ميراث يونان و رم بر جاي گذاشت. آنچه در اين متون بيشتر جلب توجه مي كند، عنايت مورخان مسلمان به بعد اخلاقي و فوايد عملي تاريخ است. در ديد مسلمانان، تاريخ صدر اسلام بويژه سيره رسول اللّه (ص) به عنوان سرمشق زندگي و تدوين آيين زندگي و كمك به درك و فهم قرآن كريم جايگاه ويژه اي پيدا كرد. از سوي ديگر در دربار خلفا به تاريخ به لحاظ استفاده از تجربيات ديگران در كشورداري و تأسيس نهادهاي حكومتي عنايت خاصي مي شد. تنوع موضوعهايي كه با توجه به آنها به تدوين تاريخ پرداخته شده بسيار گوناگون است؛ تاريخ انبيا، سيره رسول اللّه (ص)، تاريخ امتها و قرون، تاريخ جنگهاي رسول اللّه (ص)، تاريخ فتوح، تاريخ خلفا، تاريخ سلاطين، تاريخ وزيران، تاريخ شهرها و كشورها، تاريخ مذهبها و فرقه ها، تاريخ طبقات رجال، تاريخ حوادث و وفيات، تاريخ آرامگاه ها و زيارتگاه ها، سفرنامه ها، كتابهاي احكام السلطانيه و مسائل اداري مالي، تاريخ حوادث و قيامها با عنوان مقاتل و... از موضوعاتي هستند كه توجه مورخان مسلمان را به خود جلب كرده اند.نوعا مورخان مسلمان در ثبت حوادث و وقايع دقت زيادي كرده اند. اولاً مورخ بايد از ملكه عدالت و تقوي بهره مند باشد. ثانيا در ضبط حديث و روايت بايد دقيق باشد تا اينكه متهم به خبط و خطاي فراموشكاري نشود. از سوي ديگر بايد در سلسله راويان مراقبت كند تا احاديث جمعي و ضعيف وارد متن آنها نشود. در اين بين مورخان بزرگي همچون طبري نيز بوده اند كه با دو معيار به جمع آوري كل روايات و احاديث تاريخي پرداخته اند: يك ـ اينكه معتقدند در تبيين تاريخ گذشته صرفا بايد به سند و منبع استناد جست و از بازسازي عقلاني حوادث گذشته پرهيز كرد. دوـ جرح و تعديل نقلهاي متضاد را به عهده خواننده و محققان بعدي واگذار كرده اند.با اين حال در بين مورخان مسلمان استثنايي همچون ابن خلدون وجود دارد. كتاب «العبر» وي محصول پايان يك دوره طلايي است. او طرز زندگي و محيط جغرافيايي را در تحليلهاي تاريخي خود وارد مي كند. همچنين به عنصر جامعه و معيارها گرايش داشته و به وفاق اجتماعي و عوامل قدرتمندي يك جامعه تحت عنوان (عصبيت) و علل ضعف و انحطاط جامعه توجه خاصي نشان داده است. همچنين نقد و بررسي اسناد و مدارك تاريخي را يك وظيفه اصلي مورخ تلقي كرده است؛ اگرچه ابن خلدون با وجود دريافتهاي بسيار ارزشمند و رهنمودهاي علمي مفيد به مورخان، خود در تدوين تاريخ «العبر» در همه جا نتوانسته است كاملاً آزاد از عقايد و باورهاي خود بويژه نسبت به «عنصر خلافت» به تجزيه و تحليل مسائل مربوط به تاريخ اسلام بپردازد. در عصر اسلامي با مورخاني همچون ابن مسكويه صاحب كتاب «تجارب الامم و تعاقب الهمم» روبرو هستيم كه دقيقا سعي در نوشتن تاريخي كاربردي دارند و همچنين با افرادي همچون ابوالفضل بيهقي آشنا مي شويم كه با تيزبيني و ظرافت خاصي در عين حال با استفاده از موثقترين اسناد و شواهد تاريخي مهمترين آثار تاريخي در تاريخ اسلام را، بويژه در مورد سلسله غزنويان، خلق مي كند.پديده ديگري كه در تاريخنگاري اسلامي قابل توجه است به وجود آمدن تاريخهاي محلي و سلسله اي است كه هرچه به دوره معاصر نزديكتر مي شويم اين نوع تواريخ از نظر كميّ قابل ملاحظه تر مي شوند. اين تواريخ به گونه اي ضعفها و نارساييهاي تاريخهاي عمومي و يكديگر را برطرف ساخته اند. اما باز هم در اين بين، تاريخهاي جهاني همچون كتاب جامع التواريخ رشيدالدين فضل اللّه را به عنوان يك شاهكار تاريخي، كه حاصل همكاري مورخان و انديشمندان جهان معاصر ايلخانان است، نبايد از ياد برد.در اين عصر آنچه به غرب مربوط شده و عنوان قرون وسطي گرفته، كاملاً تحت تأثير باورها و عقايد ديني بوده است و مورخان نوعا راهبهايي بوده اند كه زير نظر كليسا به تدوين تاريخ پرداخته اند؛ با وجود اين در آنچه با مصلحت كليسا مغايرت نداشته است، دقت و امانت را رعايت كرده اند. اولين جرقه هاي تحول در تاريخنگاري با شروع نهضتهاي مذهبي و ايجاد اختلافات بين پروتستانها و كاتوليكها آغاز مي شود كه هر كدام از آنها مجبور شدند براي دفاع از خود و تخطئه طرف مقابل بطور جدي به تحقيق و بازآفريني تاريخ بپردازند؛ اما به هر حال تاريخ نويسي واقعي در اروپا از قرن هفدهم ميلادي شروع شد.