تمدن و تفکر اسلامی در اندبشه عرفانی سیاسی امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تمدن و تفکر اسلامی در اندبشه عرفانی سیاسی امام خمینی (ره) - نسخه متنی

نعمت الله باوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زيرا در نهايت ما پرتوي از وجود خدا هستيم. و در آن مرتبه عارف كامل بايد به نحو كامل فاني در پرتو ذات الهي گردد به جايي برسد كه اصلاً خودي باقي نماند و جز حق هيچ چيز را از جمله خودش را نبيند.


حضرت علي(ع) مي‏فرمايد: "من نمي‏بينم هيچ چيز را مگر آنكه قبلش و بعدش و در آن چيز خدا را مي‏بينم.


" دو مرحله ديگر بعد از اين هست، اول مقام فناي از فناست و دوم مقام بقا بااللّه و مقام ولايت كه بدنبالش خلافت انسان كامل است كه مظهر ربوبيت حق گرديده و تنزل پيدا مي‏كند در قوس نزولي و همؤ عوالم هستي از اين ماده غيبيّه كه فاني در خداست بوجود مي‏آيد زيرا او متجلّي و متحقق به حقيقت صفات حق تعالي گرديده است البته اين خلافت بدون سير تدريجي در ساحت مقدس حضرات معصومين تقرر مي‏يابد اما هستند برخي از كُمّل اوليأ كه به مراتبي از اين مراتب عالي عرفاني با دستگيري حضرات معصومين نائل مي‏گردند كه قطعاً امام خميني(ره) يكي از آنها و بلكه در عصر ما سرآمد تمامي اولياي الهي و نايب كامل حضرت بقية‏اللّه است.


البته همه اينها قابل بحث است اينطور نيست كه من تعبداً عرض مي‏كنم بلكه اين حقائق با عرفان نظري و با فلسفه و حكمت اسلامي قابل تبيين است در هر صورت اين پنج طور و اين پنج ساحت سلوك را هم عارف طي مي‏كند و وقتي طي كرد به حقيقت واصل شد، آيا تكليف اوتمام مي‏شود؟ خير.


او كه فكرش را منزّه كرده از شرك، عمل را هم منزّه كرده و وجودش را هم فاني كرده در پرتو ذات الهي.


با احساس تكليفي الهي متوجه ساحت ديگري و خارج از وجود خود مي‏شود و آن خانواده است.


هر چند او اخلاق فردي، سلوك فردي و قبل از آنها تفكر خود را تطهير از شرك كرده اما بايد به تطهير خانواده نيز بپردازد آياتي در قرآن كريم هست كه هر مومني خانوادؤ خود را بايد مورد تربيت و مراقبت قرار دهد حال آيا وظيفؤ و تكليف عارف در اين مرحله تمام مي‏شود؟ خير.


بعد از خانواده عرصه سلوك عارف جامعه است. در اين مرحله عارف كه قبلاً شيطان را از ساحت تفكر و عمل و خانواده رانده بود بايد از عرصه جامعه اخراج نمايد.


در اينجاست كه عارف مواجه با يك موانعي مي‏شود كه در طول تاريخ بوده و آن حاكميت طاغوت است و اينجاست كه عارف تبديل به مجاهد في‏سبيل‏اللّه مي‏شود.


و موظف است علاوه بر خودش ديكران را هم از شرك و غير حق تطهير كند. چون او وليّ است او قيّم است جانشين امام معصوم است.


مكلف و موظف و متعهد است كه جامعه را همه از شرك و ظلم و فساد پاك كند. اينها جمله به جمله در آثار حضرت امام تبيين شده است معظم له مي‏فرمايد: كه مومن نمي‏تواند تحمل كند كه طاغوت حاكم بشود و شرايط براي رشد انسانها فراهم نشود.


بايد انقلاب كند اينجاست كه بالاترين مرحله سلوك كه در واقع مبارزه با طاغوت و تحقق انقلاب و تشكيل حكومت است تحقّق مي‏يابد اين وظيفه‏اي است كه اسلام در پيش روي عارف كامل نهاده، در طول قرون در اين هزار سال گذشته عرفأ، موفق نشدند، چنين كار عظيمي نمايند، آن قوت روحي آن قوت قلبي و آن سرّ وجودي را نداشته و يا ماذون نبودند كه به اين جامعيت به اسلام توجه كنند.


وقتيكه اين جامعيت باشد اسلام به حالت تعادل مي‏رسد. كليّتش مطرح مي‏شود. يعني هم عوالم ناسوت و هم عوالم لاهوت در ارتباط با هم مطرح مي‏شوند.


در واقع ارتباط بين لاهوت و ناسوت به تشكيل حكومت منجر مي‏شود زيرا حكومت در اسلام جامع بين ديانت و سياست است، در اين صورت معنويت و ماديت در ارتباط با هم قرار مي‏گيرد و اسلام بصورت كامل آن طرح و متحقق مي‏شود.


در طول تاريخ بعد از حضرت امير و امام حسن عليهما السلام اسلام تجزيه شد. بعد معنويش رسيد به ائمه و بعد مادي و سياسي آن به خلق و سلاطين جور.


به همين جهت مي‏بينيم كه در عرصه فهم اسلام نيز فرق و فرقه‏هاي كلامي گوناگون و متعارض پديد آمدند و علوم اسلامي هم كه در ساحت معنويت مطرح بوده تجزيه شد.


فقيه فيلسوف را تكفير كرد. فيلسوف، فقيه را تمسخر كرد. عارف هر دو را گمراه دانست. يعني نه تنها دو بعد مادي و معنوي، ناسوتي و ملكوتي اسلام تجزيه شد.


حتي در آن بعد معنويش هم علوم را مي‏بينيم كه دستخوش گسستگي مي‏شود. چون اكثر متفكران اسلامي به ميزان توجه نكردند و آن چيزي نبود جز قرآن و عترت و آن گروه از متفكران خصوصاً برخي فقهأ فلاسفه و عرفاي اسلامي كه توانستند اين تمسك را پيدا كنند از اين تجزيه كه در نتيجؤ عدم فعليّت تاريخي نظام ولايت در زمان ائمه بوجود آمد به حاق اسلام رسيدند در واقع علّت العلل همؤ گرفتاريهاي ما از آنجا شروع شد.


در اينجا حضرت امام با تمسك به قرآن و عترت اسلام را در كليتش مطرح كردند وارد جامعه شدند و مبارزه كردند و تشكيل حكومت دادند وقتيكه تشكيل حكومت دادند دين و سياست يكي شد و اسلام بصورت كاملش طرح شد.


زيرا اسلام و امت وسط احتياج دارد كه مكتبش را بطور جامع و كلي و واحد و عام طرح كند نه ديني تجزيه شده و فردي و اين لازمه‏اش اعتقاد به اصل امامت است بدنبال نبوت و بعد از امامت هم ولايت فقيه است.


/ 10