بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
در واقع ولي فقيه ميخواهد دين حاكم شود بر سرنوشت مسلمين و بلكه جهان بشري در طول تاريخ در زمان خود حضرت پيامبر اكرم(ص) همين وضع را ميبينيم. ايشان در ابتدا در غار حرأ بودند و تفكر ميكردند. در ساحت تفكر به حاق مطلب رسيدند بعد وارد جامعه شدند و وارد عرصؤ سياست شدند. به همين جهت ميبينيم كه اسلام در واقع از نظر آن حضرت غار حرأ است به اضافؤ ميدانهاي جنگ خندق و حنين خون است بعلاوه شمشير. با شمشير موانع بيرون را از بين ميبرد و با تفكر موانع درون را از بين ميبرد. به همين جهت دين حالت متعادل و جامعيت داشته در زمان حضرت. در زمان حضرت امير و امام حسن هم چنين بود اما در زمان ائمه ديگر نظام ولايت فعليت تاريخي پيدا نكرد و بعد از ائمه عليهم السلام اسلام اسلامي است محدود و در اين اواخر اسلام فردي كه همان اسلام آمريكايي است كه حضرت امام ميگويند. در پايان بحث به اين نكته برميگردم. امّا اين مطلب را ما ميتوانيم به زبان ديگري نيز بازگويي كنيم. ببينيد ما در حكمت اسلامي يك بحثي داريم بنام بحث عليّت. ـ البته اين مبحث براي آنهاييكه در فلسفه تخصصاً مطالعه ندارند يك مقداري مشكل است ـ فلاسفه در اين مورد ميگويند علّت احتياج معلول به علت چيست؟ يعني مناط احتياج معلول به علت چيست؟ در پاسخ برخي انديشمندان حُدوث موجودات را دليل دانسته و بعضي ديگر امكان وجودي آنها را در نهايت برخي از فلاسفه و خصوصاً ملاصدرا به حاق مطلب كه در قرآن هست ميرسند. و آن اين است كه مناط و علت نياز معلول به علت وجود و نحوؤ وجود موجودات ميباشد به همين خاطر معلول به تمام ذات نياز به علت دارد نه در بعضي از ابعاد ذاتش يعني نه به جزئي از ذاتش بلكه در تمام مراتب و مراحل وجودش نياز دارد به علت يا خدا. پس معلول چيزي نيست در ارتباط با علّت بلكه عين ارتباط با علت است. عين ربط با علت است. اگر علت نباشد معلول يك آن دوام نمييابد و نابود ميشود و اصلاً معلول، چيزي جز شاني از شئون وجود علّت نيست زيرا معلول پرتوي است از وجود علّت. اين بحث بحثي بوده بسيار دامنهدار. ولي بنده يك جا مصاحبهاي داشتم از همين استدلال استفاده كردم گفتم اگر ما به حكمت اسلامي اعتقاد داريم بر اساس اصل عليّت كه مبتني است بر اصل اصالت وجود چرا نبايد وجود حكومت اسلامي را از اين اصل شريف استناج كنيم به عبارت ديگر ما تنها آيا در زمان خلقت خودمان به خدا نياز داريم و بعد ديگر نياز به او نداريم. اين تلقي اسلامي از عليّت ميگويد نه. در تمام مراتب وجود ما نياز به علت داريم زيرا اگر يك آن علت و خدا فيضش را در ارتباط با ما بر دارد مابكلي نابود ميشويم. حتي بعد از خلقت. بنابراين ما هم در حدوث و هم در بقا نياز به خدا يا علت داريم. يعني در همؤ ساحات وجود از جمله ساحت وجود فردي، خانوادگي، اجتماعي، تاريخي و جهاني. پس خدا در تمام مراتب ربّ ماست. اين ربوبيت خدا اگر تجلي پيدا بكند در ساحت اجتماعي وجود بشر چيزي نيست و حاصلي ندارد جز يگانگي دين و سياست. يعني تحقق پيوند دين و سياست تحقق توحيد در عرصؤ ربوبيت است. اگر ما معتقد نباشيم كه دين و سياست ارتباط با يكديگر دارند مشركيم. يعني منكريم و مخالفيم كه خدا دخالت كند در ساحت جامعه و سياست.