بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
دنياى اسلام و مسلمانان كه تا آن روز حكومتهاى غرب زده و بيزار از اسلام معرف آن بود گرايش و توجهى عميق و عظيم به انديشه هاى اسلامى و كانون اين انديشه ها يعنى ايران پيدا كردند. دنياى كفر كه تقريباً بهايى براى انديشه هاى اسلامى و نهضت مسلمانان قائل نبود و همه را بر باد رفته و خنثى مى ديد با اين سيل بنيان كن ملزم به تجهيز و آمادگى همه جانبه و هجومى سخت در عرصه هاى مختلف به مسلمانان گشت كه عرصه هاى فرهنگى مهم ترين بخش آن را تشكيل مى داد.از اين روى حوزه ها نه تنها آن شكل مظلوميت و قهر از حكومت را از دست دادند بلكه با به دست گرفتن حاكميت عرصه هاى عظيمى را در مقابل خود گشودند و خود را درگير پاسخ و حلّ هزاران مسأله جديد داخلى و خارجى ساختند. ديگر نه تنها بهانه نبود امكانات و حصر سياسى فرهنگى اقتصادى و ظلم ظالمان وجود نداشت بلكه همه ذهنها و افكار متوجه طرح و نشر عقايد و آراء و انديشه هاى علماى دين گشت.اگر تا ديروز صحنه ها به دست دشمن بود و علما بر كنار از صحنه به انتقاد و بيان اشكال طرح ايده آل ها و آرمانها مشغول بودند امروز ديگر همه عرصه ها و صحنه ها در اختيار حوزويان قرار گرفت و البته دشمن بر كنار و مشغول انتقاد و اشكال تراشى و نماياندن ضعفها.اگر تا ديروز موضع نفى و انكار همه چيز اصولى ترين موضع علماى دين را تشكيل مى داد امروز موضع اثبات و طرح مبانى اساسى ترين وظيفه آنها گشت.و كيست كه نداند طرح يك بنا و پى ريزى آن نيازمند اصول و لوازمى بس عظيم است كه در مرحله طرد و نفى هيچ يك مورد نياز نبوده. در مرحله اثبات ديگر با شعار و ادعا و كلى بافى كارى از پيش نمى رود كه بايد حرفى داشت و بنيانى نهاد و عطشها را فرو نشاند.و اكنون اين گستره وسيع نيازها و اين هجوم عظيم و فراگير دشمن ديگر نمى توانست با آن حوزه محدود و كم جان قبل از اين دوران پاسخ گيرد و مجاب شود. اين بابهاى گسترده اى كه به روى حوزه گشوده شده بود ديگر نمى توانست با آن توشه هاى اندك تدارك شود.از اين روى دگرگونى ساختار قبلى و تغيير و تبديل آن به ساختارى متناسب با نيازها و ت هاجمهاى امروز امرى ضرورى مى نمود كه به شدت خود را تحميل مى كرد.اين امر مسأله اى خارجى و از پيش تنظيم شده نبود بلكه جريانى بود كه ريشه در اعماق پيكره حوزه ما داشت. در محكوميت و انزواى تاريخى تشيع در جدايى از نظام اجتماعى سياسى گذشته و در انقلاب عظيم معاصر و به دست گرفتن حاكميت توسط علماى دين كه منجر به تغيير اساسى جايگاه اجتماعى حوزه گشت.با اين ديد ديگر تحول و دگرگونى امرى نيست كه نيازى به استدلال داشته باشد بلكه ضرورتى است كه در سير طبيعى حوزه ها رخ داده و صورت پذيرفته است.و حال اگر ما به استقبال امر تحول نرويم و سمت و سوى مناسبى براى آن نيابيم به طور طبيعى اين تحول است كه يا ما را از ريشه برخواهد تافت و يا بر سبيل انحراف اس و اساس هدف حوزوى را نيز بر باد خواهد داد.و صد البته اين مسأله به گونه اى شتابزده و بدون درنگ و مطالعه كافى بر سبيل صواب نخواهد رفت و در ابتدايى ترين گامهاى خود اصولى را لازم دارد كه كم ترين آن توجه و بهره بردارى از همه امكانات استعدادها و نقاط قوت موجود و نيز محاسبه همه جوانب شرايط و كاستيهاست و نيز بسيارى اصول ديگر كه در موضع مربوط بدان اشاره خواهد شد.با ذكر اين مقدمه كوتاه به نظر مى رسد كه خالى از فايده نباشد اگر به برخى از مباحث اساسى و كليدى اين مقوله توجهى اجمالى و بسيط كنيم.شايد اين درنگ شروعى بر درنگهاى عميق تر و گسترده تر آينده باشد. در اين طريق به چند مقوله اشاره خواهد رفت.