آن روز، سال شمار تاريخ، دوازدهم رجب 1349 قمري مطابق با سي ام آذر 1309 شمسي را نشان ميداد. ايران اسلامي سوگوار از مرگ انقلاب مشروطه بود كه به دست قزاقِ پرورده بريتانيا (رضاخان ميرپنج) آخرين دم و بازدمهاي آن كاملا بريده ميشد و مردم مسلمان كشورمان از اين مرگ، ناخوشايند و سياهپوش بود. در چنين زماني در شهر مقدس و مذهبي قم در خانه پاك و بيآلايشِ دانشمند و مجتهدي بزرگ از فضلاي حوزه علميه، فرزندي چشم به جهان گشود كه بعدها منشأ تحولات عظيمي در تاريخ ايران شد. اين نوزاد را به مناسبت نام جد پدريِ شهيد و مقتولش «سيد مصطفي» او را نيز «مصطفي» نام نهادند. به راستي چه اسم با مسمايي كه از آلودگيها پاك گرديده و قدم در راه جدّ اعلاي خود، پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) گذاشت. او در دامن پدري بزرگوار و مادري پاك دامن و در محيطي پر از معنويت و صفا و صميميت رشد كرد و دوران كودكي خود را به پايان رساند.1
تحصيلات
هفت سال از سن اين مولود مبارك گذشت و در اين مدت، شخصيت كودكي او رقم زده شد. در سال 1316 قدم به مدرسه گذاشت و براي تكميل شخصيت خدادادي و فطري خود و نوشيدن جرعههاي علم و دانش راهي مدرسه گرديد، دوران ابتدايي را در مدرسههاي «باقريه» و «سنايي» قم به پايان رساند.علاقه فراوان وي به اسلام و روحانيت و راهنماييهاي پدر بزرگوار و دوستان دلسوزش موجب گرديد كه بعد از اتمام دوره ابتدايي به صف طلاب حوزه پيوسته و در رديف سربازان امام زمان (عج) قرار گيرد. او در راه فراگيري علوم اهل بيت(ع) تلاشي بيوقفه و فوق العاده داشت و خود را به طور كامل جهت كسب دانش و علم وقف كرده بود، از اين رو در اندك زماني به رشد فرهنگي و علمي بالايي دست يافت، و در كمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پايان رسانيد. او در اين دوره از اساتيدي مثل آيات بزرگوار، شيخ مرتضي حائري، شهيد صدوقي، سلطاني و شيخ عبدالجواد اصفهاني بهره جست.2 آية الله ابطحي از ياران شهيد، درباره علاقه و هوش سرشار ايشان به درس ميگويد: «گاهي به حجره ما ميآمد و گاهي من به منزل ايشان ميرفتم و با هم به درس ميرفتيم (درس آقاي سلطاني، درس آقاي شيخ عبدالجواد اصفهاني) و از آن پس نيز با هم به درس خارج ميرفتيم (درس امام، درس آقاي بروجردي، درس آقاي داماد) و خارج از درسها هم، با هم مباحثهاي داشتيم (تقريرات آقاي نائيني، رسالههاي شيخ انصاري در آخر مكاسب و...).خصوصيتي كه در مرحوم حاج آقا مصطفي سراغ داشتم، اين بود كه از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمي نداشت؛ يعني مثلا اگر شيخ انصاري يا هر بزرگواري مطلبي را گفته است سربسته نميپذيرفت، بلكه مانند امام در مقام تجزيه و تحليل برميآمد و ميتوان گفت از همان اوايل روح اجتهاد داشت و همين هم باعث ترقي او شد.»3 او بعد از شش سال به درس خارج حوزه مشغول شد و از اساتيدي همچون حضرت امام، آيةالله العظمي بروجردي، علامه طباطبايي و...) كسب فيض نمود. علاقه سرشار او به دانش و هوش فراوانش موجب شد كه در مدت زمان كوتاهي به درجه اجتهاد نايل آيد، او خود در اين باره ميگويد: «... من در عمرم فقط چند سالي تقليد كردم و خيلي زود از تقليد كردن بينياز شدم.»4