مخالفان نگارش حديث در صدر اسلام* - مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (1) - نسخه متنی

مایکل کوک؛ مترجم: ابوالقاسم سری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مخالفان نگارش حديث در صدر اسلام*

مايكل كوك

ابوالقاسم سرّى

1ـ در سده ششم تاريخ اسلامى، ابوالفرج ابن جوزى، دانشمند حنبلى(م.597هـ)، كتابى نگاشت تا معاصران كاهل خود را به كوشش بيشتر در حفظ حديث ترغيب كند.1 او استدلال كرد كه خداوند مسلمانان را برگزيده تا قرآن و حديث را حفظ كنند؛ در حالى كه آنان كه پيش از مسلمانان بوده اند، به منابع مكتوب[صحف.م] وابسته بوده و توانايى حفظ كردن نداشته اند. مثلا يهوديان تنها به آن سبب به عزير2 لقب«پسر خدا» داده اند كه تورات را از حفظ داشته است؛ به عكس، در ميان مسلمانان، يك طفل هفت ساله مى تواند قرآن را از حفظ بخواند. در زمينه حديث نيز چنين اختلافى وجود داشت.«در ميان امّت ها هيچ كس بجز ما گفتار و كردار پيامبر خود را به شيوه اى در خور اعتماد روايت نكرده است؛ زيرا كه در ميان ما، حديث از نسلى به نسل ديگر نقل شده و معتمد بودن[هر] راوى تا جايى كه حديث به پيامبر برسد، بررسى مى شود. امّت هاى ديگر، حديث هاى خود را از منابع مكتوبى روايت مى كنند كه نويسندگان و ناقلان آنها ناشناخته اند».3

2ـ ترغيب ابن جوزى، دو نكته اساسى را درباره«حديث شناسى» در اسلام پيشنهاد مى كند. نكته نخست در باب اهميت شفاهى بودن حديث است. در نظر ابن جوزى، همچون [ديگر] محدّثان مسلمانان،4 بر روى هم، اين شفاهى بودن، چيزى بيشتر از فرصتى براى نمايش قوّت حافظه بود ـ هر چند بى شك چنين هم بود.زيرا تصوّر مى شد كه نفس وثاقت حديث، به نقل شفاهى مستمر وابسته است. صرف نقل مكتوب(و مكتوباتى كه به دست ما رسيده است، به طريق اولى) نمى توانست از چنين اعتبارى برخوردار باشد.5 اين نقطه از آن جهت نيازمند تأكيد است كه درست برعكس نظر ماست: طومارهاى بحرالميّت، هم رؤياى زبان شناس را عرضه مى دارد و هم بختك محدّث را. تصوّر اين مطلب دشوار است كه ابن جوزى به تأييدات جديد وثاقت حديث اسلامى(بر اساس كشف پاپيروس هاى مكتوب عربى،6 يا بر اساس اين ادّعا كه اصطلاحات شفاهى اسنادها پيوسته نقل مكتوب را مخفى مى دارد) بسيار اهميت مى داده است.7

3ـ اما نظر خود ما به گونه اى گسترده در فرهنگى گسترده تر از اسلام، و حتى در ميان خود محدّثان عرضه شد. جاحظ(م.255) به روشنى مى گويد كه اگر كتاب ها نبود، بخش اعظم دانش از ميان مى رفت و فراموشى سيطره مى يافت8 و مطلبى را از قول ذوالرمّه شاعر(م.117) درباره معتمدتر بودن شعرهاى مكتوب نقل مى كند(الكتاب لاينسى و لايبدّل كلاما بكلام).9

در مباحثه ابوسعيد دارمى(م.282) رو در روى يكى از پيروان بشر المريسى (م.218)، به نظر مى رسد كه مخالف، در باب عدم صحّت برخى از حديث ها، به اين دليل كه «پيش از قتل عثمان، حديث به كتابت در نيامده است» استدلال مى كند؛10 دارمى با آوردن گواهى هايى از حديث مكتوب قديم[،به وى] پاسخ مى دهد.11 در ميان محدّثان، محمدبن عمرو مدنى[الليثى](م.144)، از ترس اينكه شاگردانش مطالبى را به دروغ به او نسبت دهند، از نقل حديث براى آنها جز به شرط نوشتن، خوددارى مى نمود.12 در يك داستان امامى آمده است كه يكى از محدّثان اوايل سده دوم مى خواهد حديث را به كتابت در آورد تا هيچ كس نتواند آن را رد كند.13ابونعيم الفضل بن دكين كوفى(م.219) مى گويد كه هر كس نوشته هاى خود را مقابله نكند، در معرض اشتباه است.14 از ابن حنبل(م.241) درباره مردى پرسيدند كه چيزى را از حفظ بود، ولى در نوشتن به گونه اى[متفاوت] مى نوشت؛ او پاسخ داد: من نسخه مكتوب را مرجّح مى دانم.15 مدّتها بعد، نجم الدين طوفى، حنبلى يى كه قول شاذ داشته است(م.716)، اين نظريه را نقل كرد كه: بهتر بود خليفه عمر(دوران خلافت:13ـ23) به هر يك از صحابه رخصت مى داد تا حديثى را كه از پيغمبر[ص] شنيده بود، به كتابت در آورد.16

4ـ نكته دوم، درباره خلأ بعدى نقل شفاهى حديث است. ابن جوزى يك احياگر بود؛ درست به سبب آن كه كار روزگار او بسيار بر كتابت تكيه داشت، او برنگيخته شد تا بار ديگر بر ارزش حفظ و به ياد سپارى تأكيد كند. اين خلأ را پيشتر مى توان در اولين حديث هايى ديد كه كاربرد اصطلاح شفاهى«حدّث» را براى نقل مكتوب جايز شمرده بودند؛ مانند حديثى كه ابن حنبل از منصوربن المعتمد(م.132) نقل كرده است:«اگر به تو بنويسم، به تو گفته ام».17اين بدان معنا نيست كه از سده سوم به بعد، نقل شفاهى، بر روى هم، چيزى بيش از يك ظاهرسازى ميان تهى نبوده است؛ بلكه نقل شفاهى در اين زمان در بافتى كه سرشار از كاربرد كتابت بود، عمل مى كرد.18 تا زمان سيوطى(م.911) يافتن احاديث از منابع شفاهى هنوز تفنّن محدّث بود؛ اما حديث هايى كه او بدين شيوه به دست مى آورد، شاهكار يك گرد آورنده بود، نه شگرد خودش.19

5ـ اما همگان قبول دارند كه حديث شفاهى اسلامى، زمانى واقعا شفاهى بوده است. مثلا نبيا آبوت(Nabia Abbott) كه بر نقل شفاهى حديث سخت تأكيد دارد، زمان زهرى(م.124) را زمانى مى داند كه در آن، چرخشى بزرگ از نقل شفاهى به نقل مكتوب انجام شده است؛20 نظريه اى كه سزگين(Sezgin) هم در نخستين پژوهش بزرگ خود مطرح كرده است؛21 و هر چند سزگين از آن زمان تاكنون براى حديث منحصرا مكتوب«از آغاز» استدلال كرده است،22 اما هنوز اين نظر بر ما مسلّم نشده است كه خود پيغمبر[ص] حديث خود را به كتابت در مى آورد.

/ 1