پارتیزان های زیرزمینی می آیند (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پارتیزان های زیرزمینی می آیند (1) - نسخه متنی

ضیاءالدین صبوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





پارتيزان‏هاي زيرزميني مي‏آيند

به دنبال پخش برنامه تلويزيوني اعترافات «سيامك پورزند»، وزير اطلاعات در چهارم شهريور ماه گذشته در يك كنفرانس خبري در حضور خبرنگاران رسانه‏ها ظاهر شده، پيرامون مسائل امنيتي مهم كشور از دو بعد خارجي و داخلي سخن گفت و با اشاره تلويحي به فعال شدن شبكه‏اي كه از آن به عنوان شبكه «براندازان» نام برد، از دستگيري افرادي در همين رابطه خبر داد.

قبل از آن هم كم و بيش اخباري مبني بر بروز برخي تحركات تفرقه‏انگيز مذهبي در برخي شهرستان‏ها منتشر شده بود كه حساسيت‏ها را دو چندان مي‏ساخت.

به فاصله يك روز پس از آن، معاون سياسي وزير كشور نيز در يك گفت‏وگوي خبري موضوع تفرقه‏افكني بين شيعه و سني از سوي برخي عناصر در شهرهاي كشور پرداخت و تحركات را در اين باره «سازمان يافته» خواند و اعلام كرد كه وزارت كشور هشدارهاي لازم را در رابطه با بروز تفرقه‏افكني به مراكز ذي‏ربط و استانداري‏ها داده است.

اطلاق عنوان «سازمان‏يافته» بر تحركاتي كه اخيراً خبرساز شده‏اند، اذهان را نسبت به آن حساس‏تر كرده و بسياري مترصد بودند كه از ماهيت اين تحركات سازماني مطلع گردند. معاون سياسي وزير كشور نيز چندان مردم را منتظر نگذاشت و در گفت‏وگوي خبري خود درباره اين تفرقه افكني‏هاي سازمان‏يافته از «انجمن حجتيه» نام برد و گفت كه انجمن حجتيه هميشه فعال بوده و اخيراً نيز فعاليت خود را در مناطق سني‏نشين گسترش داده است و با توزيع جزوات و صحبت‏هاي خطرناك، به گونه‏اي عمل مي‏كند كه گاهي فعاليت آنان به اسم نظام و حكومت گذاشته مي‏شود. برخي گفتند كه مقام رهبري پيش از همه در يكي از جلسات خود با مسئولين هشدار داده بودند كه خطي در دنيا و از جمله ايران در حال دنبال كردن و دامن زدن اختلافات بين مردم است. در آن زمان شايد كمتر كسي احتمال فعال شدن مجدد انجمن حجتيه را مي‏داد؛ امّا اختلاف‏افكني بين مردم و اقوام با تكيه بر چه پايه و كدام علائق آنان مي‏توانست امكان‏پذير باشد؟ تاريخ قرن اخير در كشور نشان داده است كه مذهب و تعلقات مذهبي يكي از آن دستاويزهايي است كه به راحتي تفرقه‏افكني به وسيله آن را عملي و ممكن مي‏سازد و چون رنگ و لعاب مذهبي دارد، تمييز و تشخيص را در قضاوت و ارزيابي به‏نهايت مشكل مي‏سازد.

شايد به همين دليل بود كه معاون امنيتي و انتظامي وزارت كشور، وقتي مي‏خواست درباره تحركات ياد شده اظهار نظر كند، اينگونه شروع كرد: «بعضاً احساس مي‏شود كه اقدامات انجام شده از نوعي است كه تفرقه در بين آحاد ملت يا در واقع اقوام را ايجاد مي‏كند.»

وي آنگاه در توضيح خود پيرامون اين پديده گفت كه گاهي شعارهايي در بعضي شهرها خصوصاً شهرهاي مذهبي چون قم و مشهد يا مناطق سني‏نشين در ايام خاص نوشته مي‏شود و كارهايي صورت مي‏گيرد و احساس مي‏شود علي‏رغم تفكر امام(ره) و سياست‏هاي استراتژيك نظام و مقام رهبري، عده‏اي به دنبال ايجاد اختلاف بين سني و شيعه هستند و قرائن و شواهدي هم در اين زمينه وجود دارد. بعضاً هم نشريات و كتبي چاپ مي‏شود و كارهاي تبليغي صورت مي‏گيرد.

امّا «مبلّغ» اطمينان خاطر داد كه همواره تلاش براي شناسايي مراكز و نقاط بحران‏خيز صورت مي‏گيرد و هر گاه به نقطه روشني دست يافته شود(مثل فعاليت انجمن حجتيه) به سمع مردم مي‏رسانند.

به هر حال، آنچه جايي براي ترديد باقي نمي‏گذاشت، مؤيداتي بود كه احتمال تجديد حيات انجمن را ـ كه با افشاگري‏ها و موضع‏گيري‏هاي صريح و بي‏پرده بنيانگذار جمهوري اسلامي در 21 تير 1361 (عيد سعيد فطر) باعث تعطيلي آن در روز اول مرداد ماه همان سال شده بود ـ تقويت مي‏كرد؛ سازمان و انجمني كه از آن سال ديگر براي كسي موضوعيت نداشت و احتمال داده نمي‏شد كه روزي اين تفكر دوباره زنده شود يا پا به عرصه ظهور بگذارد. شايد بتوان گفت كه خيلي‏ها اصلاً وجود چنين تفكري را كاملاً فراموش كرده بودند و مي‏رفت كه از خاطره‏ها حذف و محو شود. به ويژه نسل جديد يا به تعبير برخي‏ها ـ كه اخيراً مد شده ـ نسل سومي‏ها، اساساً نه با چنين تفكري به صورت سازمان‏يافته‏اش نه آشنايي داشته‏اند و نه مي‏توانند شكل سازماني آن را در طول ساليان گذشته به خاطر آورند. ليكن بديهي است كه شيوع اخبار و اطلاعاتي درباره تشكلي يا سازماني به نام انجمن حجتيه ـ آن گونه كه اين روزها شاهد آن بوده و هستيم ـ آنها را در برابر شناخت و آگاهي از مباني و اصول اعتقادي اين سازمان نيازمند ساخته و با عدم وجود اين آگاهي‏ها نمي‏توان مطمئن بود كه در برابر تحركات اخير آنها منفعل نبوده و در برابر تبليغات فكري آنها مصونيت داشته باشند. با اين حال طرح يك مقدمه كوتا براي خواننده، مي‏تواند فتح باب خوبي براي بررسي اين گروه باشد.»

در سال‏هاي پاياني دهه 40 افراد انجمن با تنظيم برنامه‏اي، مأموران و فرستاده‏هاي خود را عازم شهرستان‏هاي مختلف كردند و نوارهايي را در جمع افرادي كه گرد آورده بودند، به سمع رسانده و آنها را مجدداً به انجمن بازگرداندند. در جريان يكي از اين اعزام‏هاي تبليغي، ماجرايي اتفاق مي‏افتد كه براي انجمن مشكل‏ساز مي‏گردد. مامور اعزامي انجمن به همدان، در سال 1349 ـ كه مرحوم شهيد آيت الله مدني در آن شهر سكونت داشتند ـ جريان خوابي را در حضور عده‏اي به وسيله نوار اين‏گونه بيان مي‏كند كه «خانمي در خواب امام عصر را زيارت مي‏كند و امام مقاديري سكه به اين خانم مي‏دهند كه ايشان در سفر حج به كساني بدهد كه آن جا سقايت حجاج را مي‏كنند و به اين خانم گفته مي‏شود كه تو را در آن جا خواهم ديد. بعد از اين كه اين خانم از خواب بيدار مي‏شود، جريان را به فراموشي مي‏سپارد، تا اين كه به حج مشرف مي‏شود و در اين سفر در حالي كه همان لباس را به تن داشت كه در شب زيارت امام در خواب پوشيده بود، در مكه حضرت ولي عصر، اين خانم را ديدار كرده و جريان آن خواب را يادآوري مي‏كنند و آن خانم دست در لباس خود كرده، آن پول‏ها را از جيب خود پيدا مي‏كند و به دستور، عمل مي‏نمايد. سپس امام زمان با خانم قراري را در مدينه گذاشته و با ايشان به بازار رفته و پيراهني براي وي خريداري مي‏كنند. بعد با هم به قبرستان بقيع مي‏روند و قبر مطهر حضرت زهرا را پيدا كرده و زيارت مي‏كنند. در خاتمه اين ديدار به خانم مي‏فرمايند كه سلام من را به پسرت (پسر آن خانم افسر ارتش بوده است) برسان و به او بگو كه تو جزو ياران ما هستي و در آن تشكيلاتي كه هستي قدر آن را بدان و به ديگران هم توصيه بكن كه چنين كنند و بعد تعدادي سؤال براي زن مطرح مي‏كنند و مي‏گويند كه نزد آيت الله ميلاني در مشهد برو و اين سؤالات را از ايشان بپرس. آن خانم پس از مراجعت از سفر حج به مشهد رفته و نزد آيت الله ميلاني مي‏رود. ايشان مي‏گويد همان‏كس كه آن سؤالات را براي شما طرح كرده من را هم در جريان امر قرار داده است و...

متعاقب اين اقدام مرحوم شهيد مدني از موضوع مطلع شده و نوار را مي‏خواهد. آنها به سرعت نوار را جمع‏آوري كرده، آن را مخفي مي‏كنند. امّا در برابر اصرار آقاي مدني، آنها مجبور مي‏شوند كه نسخه‏اي از آن را به ايشان بدهند. ايشان پس از اطمينان از وجود چنين اظهاراتي با يكي از نزديكان و افراد مورد وثوق خود كه در مشهد تبعيد بوده، تماس گرفته و از او مي‏خواهد كه موضوع را از آيت الله ميلاني استعلام نمايد. او نزد آقاي ميلاني رفته و موضوع را مي‏پرسد كه ايشان اصل موضوع و مراجعه چنين زني را تكذيب مي‏نمايد و همين موجب مي‏شود كه برخوردهاي تندي از لحاظ تبليغاتي بين مرحوم مدني از يك سو و افراد انجمن حجتيه از سوي ديگر به وجود آيد و حتي شهيد مدني گويا برگزاري جشن‏هاي آن‏ها را در نيمه شعبان در محل مهديه همدان ممنوع اعلام مي‏كنند و حتي زماني كه رهبر معنوي انجمن، عازم شهرستان كازرون مي‏شود، ايشان استقبال از او را حرام اعلام مي‏نمايد.

پس از انقلاب نيز ايشان تأكيد داشت كه «حق نداريد از اينها (انجمن حجتيه) استفاده بكنيد؛ اگر هم كارها بخوابند، نبايد دست به طرف آنها دراز كنيم و اين‏ها جريان خطرناكي هستند.»

البته نقل خواب‏هاي اين گروه در همين مقدار نبود و منحصر به اين سال‏ها نيز نمي‏شد. نقل خواب و رؤيت حضرت ولي‏عصر(ع) از منابع قديم و جديد، در حقيقت يكي از راه‏هاي اثبات وجود آن حضرت بود كه معمولاً گفته مي‏شد فلاني امام را ديده است يا حضرت مدت 15 روز در منزل فلاني مسكن گزيده بودند؛ در حالي‏كه ميزبان هم حضرت را ديده و از حضور حضرت در منزل خود مطلع بوده و از ايشان پذيرايي مي‏كرده كه پس از 15 روز حضرت به او دستوراتي مي‏دهند و مثلاً مي‏فرمايند كه تا آخر عمرت هر شب 500 ركعت نماز(!) اقامه كن و پس از آن نيز ادعيه‏هاي فراواني كه در تعقيب نماز وارد شده، قرائت كن!

شايد سرآغاز و تأسيس اين گروه و انجمن نيز از يك خواب نشأت گرفته بود، آن چنان كه عده‏اي از خود انجمني‏ها مي‏گفتند كه مؤسس انجمن حجتيه در سال‏هاي 1332 خوابي ديده است كه امام زمان به وي امر فرموده‏اند كه گروهي را براي مبارزه با بهائيت تشكيل بدهد. به همين دليل نام اين انجمن از ابتداء «انجمن ضد بهائيت» انتخاب شد.

اكنون پيش از آن كه به معرفي تشكيلات انجمن و اعتقادات و مؤسسين آن بپردازيم، بهتر است قدري درباره زمينه‏هاي تاريخي توضيح داده شود. اولين واكنش برخي از قدرت‏ها و جريان‏هاي مخالف اسلام در برابر توسعه فعاليت‏هاي اصلاح‏گرايانه افرادي چون سيد جمال الدين اسدآبادي مبارزه‏زدايي و كشاندن اسلام به يك وادي عافيت‏طلبي بود تا اين خط در مقابل مبارزه واكسينه شود. به طور مثال لردگلادستون در پارلمان انگليس ضمن اين كه قرآن را به تريبون مي‏كوبد، فرياد مي‏زند كه تا اين كتاب در بين مسلمانان رواج دارد، نمي‏توانيم كاري بكنيم. حال براي مقابله با آن چكار مي‏توانستند، بكنند؟ آنها سه خط را در مقابل خط اصلاح‏گرايي دنبال كردند كه عبارت بود از: ترويج فرهنگ و مظاهر غربي، تفرقه‏افكني بين مذاهب مختلف مسلمين از جمله شيعه و سني و نفوذ عناصر وابسته به داخل نهضت‏ها و جنبش‏هاي اسلامي از جمله روحانيت.

در مسير اجرايي اين خطوط، دو جبهه جديد، در آغاز قرن شكل گرفت كه اگر چه در مقابل هم قرار مي‏گرفتند، امّا در واقع هر دو جبهه يك هدف را تعقيب مي‏كردند و نتيجه براي آنهايي كه سنگ بناي آن را نهادند، در حقيقت يكي بود و آن ايجاد مرز بين مبارزه و امور معنوي بود.

اولين جبهه را در خلق گروه و فرقه‏اي به نام بهائيت شكل دادند. البته بهائيت ادامه و دنباله بابيت بود كه علي محمد باب شيرازي 120 سال پيش آن را به وجود آورد و ميرزا حسينعلي نوري ملقب به بها با نوشتن كتابي به نام «ايقان» در 157 صفحه به اثبات ادعاي باب كوشيد. ميرزا حسينعلي كه از شاگردان و مديران و مبلغان علي محمد باب بود، پس از مدتي خدمتگزاري، به جانشين او ـ كه برادر خودش به نام ميرزا يحيي ملقب به صبح ازل بود و به بغداد گريخت ـ مسلك بابيت را نسخ كرده اعلام كرد كه باب، مبشر رسالت او بوده است و در اين جهت ادعاي رسالت و ادعاي پيامبري و پس از مدتي هم ادعاي خدايي كرد و سرانجام بر ازلي‏ها، كه پيروان برادرش بودند، پيروز شد. گروندگان به مسلك او را بهايي يا بهائيت ناميدند كه در طول زمان به فرقه‏ها و شعبه‏هاي مختلفي هم تقسيم شده است.

اين مسلك داراي زيربناي علمي و فلسفي و منطقي نبود، بلكه بناي آن بر پايه يك سري عقايد متناقض و كذب گذاشته شده بود. اين مسلك با اين طيف از اعتقادات از همان مبنايي برخوردار است كه بعدها انجمن حجتيه از آن مبنا سود جست و آن «احساسات» است. اتفاقاً مسلك بهائيت نيز از نقل خواب‏هاي كذايي در اثبات حقانيت خود دريغ نمي‏كند و داستان‏هاي فراواني نظير اين كه: «به خاطر دارم جناب ملاعلي شهيد، شبي به پدرم مي‏گفت: جناب ملاعباس! اگر مرا بردند شهيد كنند، من تا جمال مبارك (منظور بهاء است) امر نفرمايد، جان نخواهم داد. چه دنيايي داشت ديري نپاييد روزي پدرم را ديدم كتاب ايقان مي‏خواند و اشك مي‏ريخت. موضوع را پرسيدم، گفت او (ملا علي) را همان طور كه خواسته بود، كشتند و بي‏شك او به فرمان جمال مبارك، جان سپرده است.»

به هر حال بهائيت براي ايجاد شكاف بين روحانيت و شيعيان و بي‏ارزش كردن عقيده مهدويت كه تأثيرگذاري آن در ايجاد و گسترش نهضت‏هاي بيداري بخش عيان بود، پديد آمد.

«پرنس دالگوركي» كه در پوشش مترجمي سفارت روسيه به ايران آمد تا به مأموريت اصلي‏اش كه جاسوسي براي تزار روسيه بود، بپردازد، تلاش زيادي را براي رخنه و نفوذ در بين روحانيون به كار گرفت و چون به دو زبان فارسي و عربي مسلط بود و آنها را به صورت فصيح صحبت مي‏كرد، توانست به تحصيل علوم ديني و ايجاد جاي پايي در مدارس علوم ديني موفق گردد و با پوشيدن نعلين و گذاشتن عمامه با روحانيوني كه آنها را با هوش و ذكي مي‏ناميد، معاشرت وسيعي را آغاز كند. در حين معاشرت نقاط ضعف چند طلبه را كشف كرده و از همين در وارد شد و آن چندطلبه محدود را كه نقاط ضعفي هم داشتند، در خدمت مذهب‏سازي و فرقه‏سازي گرفت و توانست بابيت و مهدويت را به وجود آورد. همزمان در ديگر كشورها هم مذاهب و فرقه‏هاي مشابهي چون فرقه قادياني به دست «غلام احمد قادياني» در هند به وجود آوردند. در ادامه اين خط كه فرقه‏سازي و تفرقه‏افكني بود، بهائيت پديد آمد و تا سال‏ها پيرواني را هم براي خود دست و پا كرد. البته اين خط را انگليس رهبري مي‏كرد و زماني كه نهضت ملي نفت در ايران اوج گرفته بود، اين خط را پي‏ريزي و طرح‏ريزي كرده، با تبليغ بي‏تفاوتي در مقابل مسائل سياسي، صف متحد مردم را بشكند.

محمود محمود مؤلف «تاريخ ديپلماسي انگليس در ايران» به تضادهايي كه در آن زمان از سوي انگليس تشديد مي‏شد، مثل تضاد شيعه و سني، اختلاف و تضاد خانقاه صفي عليشاه و خانقاه گنابادي‏ها، تضاد زيدي‏ها و شيخي‏ها در كرمان، تضاد عرب و بلوچ و تضاد عجم كرد و فارس و... اشاره كرده است. او مي‏گويد كه تشديد اين تضادهاي فرعي براي اين بود كه رژيم سلطنت، حاكم بماند و منافع انگليس تضمين شود.

تشديد تضاد بين مرحوم دكتر مصدق و مرحوم كاشاني نيز با همين تز صورت گرفت. به طوري كه دكتر مظفر بقايي كه از همان زمان با امريكايي‏ها ارتباط داشت، به تضادهاي موجود در ديدگاه‏هاي آن دو دامن مي‏زد و با توسعه اختلافات و عمده كردن تضاد ديدگاه‏ها، زمينه‏هاي كودتاي 28 مرداد را فراهم مي‏كرد.

نگاهي به انقلاب مشروطيت نيز وضعيت مشابهي را در ذهن و خاطره‏ها زنده مي‏سازد كه وقتي نهضت ضداستبدادي اوج گرفته بود و شعار حكومت قانون و مشروطه در حال تثبيت بود، حاميان شرايط استبدادي اختلاف و تضاد ديدگاهي را كه بين برخي روحانيون وجود داشت، زنده كردند و تقابل مشروعه را با مشروطه علم كردند. در حالي كه امثال آيت الله نائيني هم حكومت اسلامي و مشروعه را به عنوان يك استراتژي قبول داشتند، اما سخن آنها، اين بود كه در اين مرحله براي گذار از استبداد به حكومت اسلامي، مشروطه يك تاكتيك و شعار مقطعي است. اما مخالفان اين طرز فكر، چنين تحليلي را اصولاً درك نكردند. كما اين كه مشروعه‏طلبان هم ظاهرا سلطنت را نفي نمي‏كردند و مي‏گفتند كه مشروطه بايد مشروعه باشد.

در اساطير ايراني هم، چنين طرز تفكري وجود داشته است. گشتاسب در شاهنامه وقتي با مانعي چون اسفنديار و رستم روبرو مي‏شود و آنها را براي تثبيت حاكميت خود خطرساز مي‏بيند، به تشديد تضاد بين آن دو مشغول شده، و با طرح نقشه‏اي ابتدا اسفنديار را به دست قهرمان ملي از ميان برمي‏دارد و سپس خود رستم را به لطايف الحيل نابود مي‏سازد. در دهه 50 نيز وقتي رژيم پهلوي متوجه اختلافات ايدئولوژيك در بين گروه‏هاي مبارز ضدسلطنتي شد، بر آن شد تا روي اين تضادها برنامه‏ريزي و تكيه كند.

«حسين زاده» از مسؤولان عالي‏رتبه ساواك گفته بود: «ما سه مرحله برنامه داريم: اول. تشديد اختلافات مذهبي‏ها و ماركسيست‏ها كه تاحدي انجام يافته است؛ دوم. تشديد اختلافات درون گروهي ماركسيستها كه در حال انجام است؛ مرحله سوم كه مشكل‏تر از همه است، تشديد اختلافات مذهبي‏ها با يكديگر است.»

به هر صورت كودتاي 28 مرداد كه با شكست دكتر مصدق نوعي دلزدگي و حالت يأس و واخوردگي در مردم به وجود آورد، زمينه‏ساز شرايط بروز تفكر جديدي شد كه بر موج نااميدي‏ها سوار بود.

محور اين تفكر جدايي سياست از دين بود كه كليت مسائل دين را مي‏پذيرفت مشروط به اين كه در شرايط سياسي و حكومتي دخالتي نكند. يكي از كساني كه به سختي در تبليغ اين فكر كوشا بوده «ريمن نخعي» است كه در يك خانواده بهايي متولد شده بود و مدتي را در ضد اطلاعات ارتش خدمت كرده و با اوجگيري نهضت ملي شدن نفت به حزب ايران (حزب شاپور بختيار، اللهيار صالح و...) مي‏پيوندد و پس از مدتي با موضع اين كه حزب ايران با حزب توده متحد شده، از آن جدا شده و چون وجهه مذهبي پيدا مي‏كند، به سوي روحانيون و نيروهاي مذهبي گرايش پيدا مي‏كند و سعي در به راه انداختن جريانات ضدماركسيستي در بين روحانيون مي‏نمايد تا به نحوي آنها را نسبت به نهضت ملي نفت بدبين كند. او بعد از كودتا رسما تز جدايي سياست از دين را مطرح كرده، در اين زمينه مقاله مي‏نويسد. وي در منزوي ساختن روحانيوني چون مرحوم آيت الله طالقاني نيز بدون نقش نبوده است. نخعي در سال 1336 كتابي به نام «آخوندها» چاپ كرد و در خلال آن به ترويج عقايد خود مي‏پردازد. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز فعال شده، به عمده كردن تضاد شيعه و سني و بزرگ‏نمايي خطر تفكر ماركسيستي و طرح رابطه دين و سياست به صورت بسيار و پيچيده پرداخت كه موضوع اخير وي عنوان كتابي از وي شد به نام «دين و سياست» كه انتشارات كاويان آن را در سال 1359 منتشر كرد. نخعي، آن گونه كه در صفحه 16 اين كتاب مي‏نويسد، در سال 1390 با اجازه مرحوم ميلاني در شهر مشهد، ملبس به لباس روحاني مي‏شود و تلاش‏هايش را صرف كانوني به نام «كانون تشيع» مي‏نمايد كه اين كانون در تهران نزديك دانشگاه واقع شده و فعاليت داشت و به همين دليل در جذب دانشجويان و جوانان توانسته بود موقعيت‏هايي هم كسب نمايد.

بالاخره با ايجادجو نااميدي و موج‏سواري تفكر سياست‏زدايي از دين، يك جريان رفرميستي از دل اين نااميدي‏ها بيرون آمد كه معتقد بود امور سياسي و حركت‏هاي انقلابي اساسا بي‏نتيجه و محتوم به شكست است و تا ظهور حضرت ولي‏عصر(عج) نمي‏توان حكومت عادلانه تشكيل داد. اين جريان در جو بعد از كودتا تبليغ مي‏كرد كه مشروطه شكست خورد، نهضت ملي نفت شكست خورد و فساد بيشتر شايع شد و در بيان علت اين ناكامي‏ها چنين استدلال مي‏كرد كه ما قبل از ظهور حضرت، به هيچ حركت انقلابي موفقي دست نخواهيم يافت و فساد رو به تزايد است و همين تزايد فساد خود زمينه‏ساز ظهور حضرت خواهد شد. در آن شرايط حساس پس از كودتا اين گونه تحليل مي‏كردند كه «سياست پدر و مادر ندارد؛ عمر انسان تلف مي‏شود؛ مشت است و درفش چه فايده؟ هر حركتي شده آخرش به جايي نرسيده؛ اساسا ما نمي‏توانيم حكومت صالح درست كنيم مگر حضرت صاحب الزمان خودش بيايد درست كند؛ ما وظيفه داريم دين خود را حفظ كنيم، تكاليف شرعي‏مان را انجام دهيم و شبهات منكرين را جواب دهيم و ديگر هيچ.»

اين جريان در شكل فعال و سازمان‏يافته خود، به دست يكي از روحانيون خراساني خلق شد. سخنراني‏هاي او كه با گذشت 3 سال از كودتاي 28 مرداد در قالب كوبيدن فرقه بهائيت متمركز شده بود، در راستاي تبليغات وسيعي بود كه مي‏گفت دشمن اصلي و خطر اصلي از ناحيه بهائيت است. با اين حركت‏ها تدريجا رژيم كودتا فرعي جلوه داده شد و در اين راه بلندگوي رژيم نقش به‏سزايي ايفا كرد.

تبليغات رژيم در حالي فعال شد كه شاه در حال تدارك انعقاد پيمان سنتو يا بغداد بود و خبرهايي مبني بر شكل‏گيري سازمان امنيت داخلي در كشور به گوش مي‏رسيد كه در سال 1335 ساواك تأسيس شد و نيز اين زمان مقارن با ايامي بود كه اعضاي گروه فداييان اسلام از جمله نواب صفوي دستگير و به جوخه اعدام سپرده مي‏شود. در اين شرايط، راديو سراسري يك برنامه سخنراني يك ماهه عليه بهائيت پخش كرد و متعاقب آن مسئله بهائيت، بي‏نهايت بزرگ شد كه به تخريب باغ حظيرة القدس كه مركز تبليغي بهائيان بود، منجر شد.

مجموعه سخنراني‏هاي شيخ محمود حلبي بعدها در سال 29ـ1328 به صورت كتابي به نام سخنراني‏هاي «علامه محترم آقاي حاج شيخ محمود حلبي در راديو مشهد» و در قالب اولين نشريه انجمن تبليغات اسلامي مشهد چاپ و منتشر گرديد.

نام اصلي او «شيخ محمود ذاكرزاده تولايي» بود كه او را بعدها به نام شيخ محمود حلبي مي‏ناميدند و به همين نام معروف بود.

آن گونه كه نقل شده است شيخ محمود به همراه هم‏حجره‏اي خود به نام سيد عباس علوي، توسط يك مبلغ بهايي به بهائيت دعوت و تبليغ مي‏شوند. از آنجا كه اين پديده تا آن زمان براي اين دو طلبه ناشناخته بوده، چند ماهي را به مطالعه بهائيت مي‏پردازند و درباره آن تحقيق مي‏كنند. سرانجام سيدعباس علوي كه احتمالاً زمينه‏هايي هم داشته، به اين مسلك گراييده و بهايي مي‏شود و بعدها به عنوان يكي از مبلغين بنام بهائيت مطرح و كتاب‏هايي هم در اثبات آن تأليف مي‏نمايد.

آقاي حلبي با مشاهده گرايش سيدعباس علوي به بهائيت سخت متأثر شده، مسئله بهائيت را خطر بزرگي بر سر راه اسلام و روحانيت تشخيص مي‏دهده و به تبليغ عليه بهائيت و روشنگري درباره آن تصميم مي‏گيرد. سپس در جلساتي آنها را پيدا مي‏كند و با آنها به مناظره مي‏نشيند و با كشف افراد گول خورده سعي مي‏كند آنها را نسبت به خطر بهائيت بيدار و متوجه سازد.

مطالعه وي درباره بهائيت توسعه يافته و به تدريج تبحر زيادي در اين زمينه پيدا مي‏كند. حلبي دراين راه كتاب «ايقان» بهاءاله (ميرزا حسينعلي نوري) را نقد كرده، تحت عنوان «نقد ايقان» در سه مجلد با قطع بزرگ به چاپ مي‏رساند كه محتواي هر جلد آن حدودا به 300 صفحه مي‏رسد.

فرد شماره 2 انجمن، «حسين تاجري» نويسنده كتاب «انتظار بذر انقلاب» بود كه وقتي در نيمه شعبان سال 57 حضرت امام (ره) فرمودند كه «ملت ايران عزادار است و اين عيد را جشن نمي‏گيرد» در كنار تلاش‏هاي رژيم پهلوي، براي برگزاري جشن‏ها، وي به عنوان سرپرست هيأتي از سوي انجمن حجتيه نزد آيت الله شريعتمداري رفته، درباره اين قضيه از وي كسب تكليف مي‏كنند. تاجري از جمله كساني بود كه يك ماه پس از آن به تطهير شريف امامي كه تازه از سوي رژيم سابق به نخست وزيري رسيده بود، مي‏پردازد. در آن زمان شايعه شده بود كه شريف امامي، آيت اله‏زاده است و از بيت سلطان العلماهاست.

دليل اين نوع برخوردها همان گونه كه پيشتر هم ذكر شد، همان اعتقاد ناشي از برداشت‏هاي خاص خودشان بود كه به قيام امام و انقلاب اساسا اعتقادي نداشتند و مي‏گفتند كه اين قيام به شكست منتهي مي‏شود و با آن همكاري و همگامي نمي‏توان داشت.

آقاي «علي اكبر پرورش» كه در يكي از كابينه‏هاي پس از انقلاب مسؤوليت وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت، يكي از كساني است كه قبل از انقلاب جذب اين انجمن شده بوده و به عنوان يك عضو با سابقه در جلسات و تشكيلات آنها حضور داشته و بعدها بر برخي نظرات آنها انتقاد و اشكال كرد. وي اين برداشت انجمن را در طي يك سخنراني در استان چهار محال و بختياري، موشكافي كرده است. انجمن حجتيه، قعود در برابر هر قيام پيش از قيام حضرت مهدي(عج) را ظاهرا مستند به روايتي در آغاز صحيفه سجاديه مي‏دانست كه مي‏فرمايد: «و لم يكلفنا الا وسعا و لم يخشمنا الا يسرا و لم يدع لأحد منا حجة و لاعذرا فالهالك منا من هلك عليه و السعيد منا من رغب الينه.»

همان گونه كه رهبر معنوي انجمن در يكي از خطابه‏هايش گفته بود: «مگر كار همين طور آسان است كه هر بچه‏اي اسلحه بردارد... به اسم كي؟ به اسم نهي از منكر؟ به اسم حكومت اسلامي؟ به اسم نيروي دفاعي؟ چه الفاظ را در غيرمحلش مصرف مي‏كنند»

اين عقيده منتهي به اين شد كه آنها قيام و جنگ را جز در سايه امام معصوم(ع) امري غيرعادلانه و انسان‏كشي و قتل بدانند. برداشت جديدي هم اخيرا، جنگ 8 ساله ايران و عراق را برادركشي تفسير كرده است.

انجمن حجتيه آن گونه كه در كتاب «انتظار، بذر انقلاب» آمده، معتقد بود كه «در روزگار غيبت ستيز و نبرد انسان منتظر، كمتر آشكار و رودررو است؛ زيرا كه بايد نيروها و سلاح‏ها و امكانات و تجهيزات را براي آن جنگ بزرگ نگه دارد. پس در كمين دشمن مي‏نشيند و رزم تدافعي و پارتيزاني مي‏كند تا به كمترين ميزان زيان ببيند و بيشترين آسيب و گزند را به خصم وارد آورد و اين يك پيكار فرسايشي است. پس نيازمند استتار و اختفا مي‏باشد و از آن بالاتر نيازمند بردباري و شكيبايي است.»

اين گروه بردباري را اين گونه تعريف مي‏كردند: «صبر مقاومت است و استقامت، تاب‏آوردن است و سنگر نگاه داشتن و ايستادگي است، ضد عجز و ضعف و ضد فرار و تسليم؛ ضدزاري است و زبوني؛ صبر سختي است نه سستي، تدبير است نه ادبار.»

سپس چنين نتيجه مي‏گيرد: «روشن است كه لازمه پيروزي در چنان رزمي، غافل ماندن دشمن، مستور بودن سنگر و مخفي گشتن پيكار مي‏باشد و بنا به روايات ما اين منظور در سايه تقيه به دست مي‏آيد.»

به هر روي، انجمن حجتيه با سابقه 30 سال فعاليت رسمي و نيم قرن فعاليت رسمي و غيررسمي در بين اقشار مختلف بويژه جوانان سعي كرده است پايگاهي براي خود كسب نمايد و اتفاقا تلاش خود را در نقاطي كه بيشتر روحيه ولايتي دارند (مثل مشهد و...) به كار گرفته است تا موفقيت بيشتري كسب نمايد.

اين گروه در چند مقطع تغيير تاكتيك‏هايي داده است كه جديدترين آنها كار روي تضاد شيعه و سني است كه يكپارچگي ملي و مذهبي را نشانه رفته و تهديد آن ـ با ويژگي‏هاي تشكيلاتي انجمن ـ بسيار با اهميت و قابل تأمل است.
ادامه دارد

/ 1