نوروز از ديدگاه اسلام
محمد محمدى اشتهاردى اشاره :
بهار, فرصتى است, براى تإمل در راز آفرينش و انديشيدن در شإن و جايگاه بهار از نظرگاه دين. در كشور ما نوروز را جشن مى گيرند, و حضور سبز بهار را به همديگر تبريك مى گويند, آيا چنين روزى از نظر اسلام, عيد است؟ و رفتار مسلمانان در اين روز, چگونه بايد باشد؟ در اين فرصت برآنيم تا به بازبينى اين موضوع بپردازيم, و زواياى آن را از نگاه اسلام و امامان معصوم(ع) مورد بحث قرار دهيم. نوروز, پيش از اسلام
پيش از اسلام, نخستين روز بهار را عيد و جشن ملى به شمار مى آوردند و از آن به ((عيد باستانى)) ياد مى كردند. به عقيده بعضى نخستين كسى كه از ((نوروز)) تجليل كرد, و آن روز را عيد ملى شمرد, جمشيد بود.(1) جمشيد بر سراسر جهان تسلط يافت, و سرزمين ايران را آباد كرد, و اسباب كارها و امور, در نوروز براى او تكميل و موزون گرديد, از اين رو اين روز, آغاز سال عجم گرديد.(2) جمشيد پسر تهمورث, از شاهان افسانه اى پيش از تاريخ ايران (قبل از مادها) است. روزى كه او بر تخت سلطنت نشست, اولين روز بهار بود; آن را ((نوروز)) خواند و جشن گرفت. جمشيد مدتى طولانى سلطنت كرد, تا آن كه مغرور شد و خود را خداى جهان ناميد. سرانجام ضحاك با همكارى و هميارى مردم, او را از سلطنت خلع كرد, و روزى در كنار درياى چين او را ديد, و با اره, دو نيمش كرد(3) و به زندگى سلطه جويانه اش پايان داد. بنا به روايتى, امام صادق(ع) فرمود: ((نوروز, روزى است كه خداوند از بندگانش پيمان هايى گرفت كه تنها خداى يكتا را بپرستند, و براى او همتا قرار ندهند, و ايمان به رسولان و حجت هاى خدا و امامان(ع) بياورند, و روزى است كه كشتى نوح(ع) بر كوه جودى نشست...))(4) و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((نوروز همان روزى است كه ابراهيم خليل(ع) بت هاى قومش را ـ كه در آن روز براى شركت در مراسم جشن از شهر خارج شده بودند ـ شكست.))(5) مجوسيان نيز از قديم, به نوروز اهميت مى دادند و در آن روز به همديگر تبريك مى گفتند و براى همديگر هديه مى فرستادند. هم چنين گفته اند: در عصر خلافت اميرمومنان على(ع), مجوسيان چند ظرف نقره كه در آن ((شكر)) ريخته بودند, در نوروز به آن حضرت هديه كردند, آن حضرت هديه آنها را پذيرفت و ((شكر)) ها را بين ياران خود تقسيم كرد, و آن ظروف را به عنوان جزيه (ماليات سرانه آنها) قبول كرد.(6) بنابر همان روايت امام صادق(ع), حادثه شگفت زنده شدن هزاران نفر از بنى اسرائيل قبل از اسلام ـ به فرمان خدا كه در آيه 243 بقره به آن اشاره شده است ـ در نوروز رخ داده است:(7) كه در يكى از شهرهاى شام, بر اثر رواج بيمارى طاعون, بسيارى مردند. اين بيمارى در حقيقت مجازاتى از طرف خدا براى آنها بود, زيرا رهبر الهى شان آنها را به جهاد با دشمن فرا خوانده بود, ولى آنها سرپيچى كرده بودند. در اين ميان هزاران نفر (طبق پاره اى روايات, ده هزار يا هفتاد هزار يا هشتاد هزار نفر) به بهانه گريز از طاعون, از شهر خارج شدند, و پس از فرار, در خود احساس قدرت و استقلال نمودند و با ناديده گرفتن اراده الهى, و چشم دوختن به عوامل طبيعى, دچار غرور شدند, خداوند آنها را نيز در همان بيابان با همان بيمارى نابود ساخت. ساليانى گذشت, و حضرت حزقيل(ع) ـ يكى از پيامبران بنى اسرائيل ـ از آن جا عبور مى كرد, و از خدا خواست كه آنها را زنده كند, خداوند دعاى او را اجابت كرد. آن روزى كه آنها زنده شدند, نوروز بود.(8) از مجموع اين مطالب به دست مىآيد كه نوروز, قبل از اسلام, روز محترم و خاصى بود, و با پيدايى رخدادهايى در آن روز كه غالبا مثبت بوده اند بر اهميت و شهرت آن افزوده شد. نيكو داشت نوروز پس از اسلام
پس از اسلام نيز طبق پاره اى روايات, از اين روز تجليل شده است. هم چنين بروز رخدادهايى مهم موجب افزايش عظمت و احترام آن شده است. در حديث ((معلى بن خنيس))(9) از امام صادق(ع) ـ كه علامه مجلسى مى گويد آن را در كتب معتبر ديده است ـ به چند رخداد بزرگ در نوروز, بعد از اسلام اشاره شده است, از جمله فرمود: ((و هو اليوم الذى نزل فيه جبرئيل على النبى(ص), و هو اليوم الذى حمل فيه رسول الله(ص) اميرالمومنين(ع) على منكبه حتى رمى اصنام قريش من فوق البيت الحرام فهشمها, و كذلك ابراهيم, و هو اليوم الذى امر النبى اصحابه ان يبايعوا عليا بامره المومنين, و هو اليوم الذى وجه النبى عليا(ع) الى وادى الجن يإخذ عليهم البيعه له, و هو اليوم الذى بويع لاميرالمومنين(ع) فيه البيعه الثانيه, و هو اليوم الذى ظفر فيه باهل النهروان, و قتل ذوالثديه, و هو اليوم الذى يظهر فيه قائمنا و ولاه الامر و هو اليوم الذى يظفر فيه قائمنا بالدجال, فيصلبه على كناسه الكوفه, و ما من يوم نيروز, الا و نحن نتوقع فيه الفرج, لانه من ايامنا و ايام شيعتنا, حفظته العجم, و ضيعتموه إنتم; نوروز روزى است كه: 1ـ جبرئيل بر پيامبر نازل شد; 2ـ پيامبر(ص), على(ع) را بر دوش خود گرفت, تا على(ع) بت هاى قريش را از بالاى خانه كعبه فرو ريزد. هم چنين ابراهيم(ع) در چنين روزى بت ها را شكست; 3ـ پيامبر(ص) به اصحاب خود امر كرد (در روز غدير خم) با على(ع) به عنوان اميرمومنان, بيعت كنند; 4ـ پيامبر(ص) على(ع) را به ((وادى جنيان)) فرستاد, تا از آنها در پذيرش اسلام و پيامبر(ص) بيعت بگيرد; 5 ـ در چنين روزى (بعد از مرگ عثمان) براى خلافت حضرت على(ع) بيعتى دوباره شد; 6ـ در چنين روزى على(ع) (در عصر خلافتش) در جنگ نهروان بر خوارج پيروز شد, و مخدج ذوالثديه (سردمدار خوارج) را كشت; 7ـ در چنين روزى قائم ما (عج) و صاحب امر از پرده غيب, آشكار مى شود; 8ـ در چنين روزى قائم ما (عج) بر دجال (طاغوت خودكامه عصر) پيروز مى گردد, و او را در ميدان كناسه كوفه به دار مى كشد; 9ـ هيچ نوروزى بر ما نمى گذرد, مگر اين كه ما در آن روز اميد فرج قائم(عج) را داريم, زيرا آن روز, از روزهاى ما و از روزهاى شيعيان ما است, عجم ها آن را پاس داشتند, ولى شما (عرب ها) آن را تباه ساختيد)).(10) چنان كه گفته آمد پديدار شدن نه رخداد بسيار بزرگ, پس از ظهور اسلام موجب عظمت و پاسداشت نوروز شده است. عالم بزرگ و مجتهد سترگ, بنيانگذار حوزه علميه نجف اشرف, شيخ طوسى (متوفاى سال 460 هـ.ق) در كتاب ((المصباح المتهجد)) از معلى بن خنيس روايت مى كند كه امام صادق(ع) فرمود: ((هرگاه نوروز فرا رسيد, در آن روز غسل كن, و پاكيزه ترين لباس ها را بپوش, و با بهترين عطرها خود را خوشبو نما, و در اين روز روزه بگير, و پس از انجام نافله نمازها, و پس از نماز ظهر و عصر, دو نماز دو ركعتى (به نيت نماز نوروز) بخوان; در نماز اول, در ركعت اول پس از حمد, ده بار سوره قدر, و در ركعت دوم پس از حمد, ده بار سوره كافرون را بخوان, و در نماز دوم, در ركعت اول, پس از حمد, ده بار سوره توحيد, و در ركعت دوم پس از حمد, ده بار سوره ناس و سوره فلق را بخوان, و پس از نماز, سجده شكر به جاى آر, و در اين سجده, دعاى زير را بخوان, كه در اين صورت خداوند گناهان پنجاه سال تو (يا پنج سال تو) را (اگر با شرايط باشد) مى بخشد)). آن دعا اين است: ((اللهم صل على محمد و آل محمد, الاوصيإ المرضيين, و على ارواحهم و اجسادهم[ ((...دعا در مفاتيح الجنان, ذكر شده است]. در نوروز اين فراز از دعا را بسيار برخوان: ((يا ذاالجلال والاكرام.)) امام كاظم(ع) و نقل حديث ناهمگن
محدث خبير, رشيد الدين طبرسى (متوفاى سال 588 هـ.ق) در كتاب ((مناقب)) روايت كرده كه منصور دوانيقى ـ دومين خليفه عباسى ـ از امام كاظم(ع) تقاضا كرد تا روز نوروز در مجلس جشن او براى تبريك حضور يابد و هدايايى را كه مردم مىآورند بپذيرد. امام كاظم(ع) اين تقاضا را رد كرد و فرمود: ((انى قد فتشت الاخبار عن جدى رسول الله(ص) فلم اجد لهذا العيد خبرا, و انه سنه للفرس و محاها الاسلام, و معاذ الله ان نحيى ما محاه الاسلام; همه اخبارى را كه از جدم رسول خدا(ص) رسيده است, بررسى كردم, خبرى در اين مورد نيافتم. اين عيد, سنت پارسيان است, اسلام آن را محو كرد. پناه مى برم به خدا از اين كه چيزى را كه اسلام آن را محو نموده, زنده سازم.)) منصور گفت: ((ما اين مراسم را براى سياست و تدبير امور ارتشيان, انجام مى دهيم, تو را به خداى بزرگ سوگند مى دهم, در اين مجلس حضور داشته باش.)) امام كاظم(ع) ناگزير در آن مجلس حضور يافت, اميران, فرماندهان, سرداران و ارتشيان و مردمان به محضر آن حضرت مىآمدند و تبريك عرض مى كردند, و هدايايى را مىآوردند, خادم منصور آن جا حاضر بود, و آن هدايا را بازبينى مى كرد, در لحظات آخرين, پيرمردى وارد شد و به امام كاظم(ع) عرض كرد: ((اى پسر دختر رسول خدا! من فقيرى تهى دست هستم, از اين رو چيزى نداشتم هديه بياورم, ولى سه بيت شعرى را كه جدم در سوگ جدت امام حسين(ع) سروده, به شما هديه مى كنم, و آن سه بيت چنين است:
عجبت لمصقول علاك فرنده
و لاسهم نفذتك دون حرائر
الا تقضقضت السهام و عاقها
عن جسمك الاجلال والاكبار;
يوم الهياج و قد علاك غبار
يدعون جدك والدموع غزار
عن جسمك الاجلال والاكبار;
عن جسمك الاجلال والاكبار;
نوروز در ترازوى نقد
در مجموع مى توان گفت رواياتى كه در شإن نوروز, از امامان معصوم(ع) به ما رسيده, متعارض است; يعنى بعضى از روايات, آن را ستوده اند و بعضى (مثل روايت مذكور از امام كاظم, عليه السلام) آن را بازمانده دوران جاهليت دانسته اند كه اسلام آن را محو كرده است, ولى بعد از كند و كاو همه جانبه مى توان چنين نتيجه گرفت كه: 1ـ روايات در تإييد و ستايش نوروز بيشتر از روايت يا روايات سرزنش گونه است. 2ـ سيره علماى بزرگ و مراجع تقليد, در شإن نوروز, بيانگر آن است كه نوروز, از روزهاى برجسته و مبارك است, اما اطلاق ((عيد)) براى چنين روزى, از ديدگاه اسلام پذيرفتنى نيست, چرا كه در اسلام به طور رسمى چهار روز عيد است: عيد فطر; عيد قربان; عيد غدير و روز جمعه. به احتمال قوى, در حديث امام كاظم(ع) اطلاق عيد بر نوروز مورد سرزنش قرار گرفته است. حضرت امام خمينى (قدس سره) با اين كه در نوروز جلوس داشتند, و تبريك مى گفتند و تبريك ديگران را مى پذيرفتند, و در پيام تلويزيونى خود, دعاى معروف ((يا مقلب القلوب والابصار...)) را مى خواندند, ولى از به كار بردن واژه ((عيد)) براى نوروز امتناع مى ورزيدند.)) حضرت حجه الاسلام والمسلمين رحيميان, يكى از اعضاى دفتر امام مى نويسد: ما روز نوروز به اتاق حضرت امام وارد شديم... امام حدود ساعت نه صبح, با نشاطتر از روزهاى گذشته و متبسم و با قباى نو وارد شدند, و به افراد حاضر كه در مجموع با دكترها پنج نفر بوديم, چند بار مبارك باشد گفتند, سپس خودشان سراغ سكه هاى يك ريالى را گرفتند, و كف دست قرار دادند, افراد حاضر نيز بعد از دست بوسى, هر كدام چند عدد برداشتند, مشابه اين برنامه در نوروز سال هاى ديگر نيز تكرار مى شد. در عين حال در اواسط فروردين 1362 از سوى دفتر, متنى به منظور پاسخ و تشكر از تمام كسانى كه به مناسبت نوروز و يوم الله 12 فروردين (روز جمهورى اسلامى) براى حضرت امام, تلگراف و پيام تبريك فرستاده بودند, تهيه شده بود, متن مزبور, جهت تصويب, خدمت حضرت امام قرائت گرديد, در متن جمله عيدنوروز آمده بود, حضرت امام فرمودند: كلمه عيد را حذف كنيد.(12) نظريه علامه مجلسى (ره )
عالم و محقق و محدث بزرگ, علامه مجلسى(ره) كه در گردآورى احاديث و اخبار پيامبر(ص) و امامان(ع) و در بررسى آنها مهارت وسيع و عميقى داشت, نوروز را بر اساس روايات ستوده است, و در بيش از بيست مورد در بحارالانوار از ستايش آن سخن به ميان آورده است(13) و پس از ذكر روايت معارض امام كاظم(ع) ـ كه بيش از اين ذكر شد ـ مى نويسد: ((روايتى كه از امام كاظم(ع) نقل شده, با روايت معلى بن خنيس, مخالف و معارض است, ولى احاديث معلى بن خنيس در بين اصحاب قوىتر و مشهورتر است, و ممكن است روايت منسوب به امام كاظم(ع) از روى تقيه بوده, زيرا حديث معلى مشتمل بر امورى است كه از موارد تقيه است (مانند اين كه فرمود: عجم ها عظمت و احترام نوروز را رعايت كردند, ولى شما عرب ها, آن را تباه ساختيد يا مسإله مطرح كردن قائم(عج) و...) از اين رو تبرك جويى به نوروز در عصر خلفا در شهرهاى غير شيعيان, به دليل تقيه انجام نمى شد, يا اين كه منظور از نوروزى كه در حديث معلى بن خنيس آمده, غير از نوروزى است كه در حديث امام كاظم(ع) آمده است. ))(14) توضيح نگارنده
نوروز در جامعه ما از قديم داراى دو جنبه است; جنبه مثبت و منفى, و از ديرباز در مورد نوروز, دو گونه عمل مى شده است: بعضى بيشتر به سراغ جنبه هاى منفى, مراسم خرافى و بى اساس, اسراف, سرمستى و شهوت پرستى نوروز رفته اند, و در اين رهگذر بيشترين فسادها و گناهان در اين ايام رخ مى دهد و... قطعا نوروز از اين زاويه, نه تنها مبارك نخواهد بود, بلكه نامبارك و پليد و مايه فحشا و منكرات است, و از اين رو, مورد سرزنش است و از نگاه هر خردمند, نامحمود است, و روايات و گفتار علمايى كه آن را از امور دوران جاهليت دانسته اند, در مورد اين گونه امور منفى است. ولى رواياتى كه بيان گر ستايش نوروز است, بر همين اساس مورد نيكوداشت علماى بزرگ و مراجع تقليد مى باشد, به دليل توجه به مراسم مثبت و جنبه هاى مفيدى است كه در نوروز انجام مى گيرد; مانند نظافت, پوشيدن لباس نو, همگامى با تحولات طبيعت و ايجاد ديگرگونى در خود, و فراگيرى درس خداشناسى و معادشناسى از رويش سبزه در بهار, كه به راستى زمين و زمان, و درختان و هوا و فضا, با طراوت و نشاط بهارى گويى همه جشن گرفته اند و هر كدام به زبانى از ستودگى و نشاط نوروز و آغاز بهار سخن گفته و مبارك باد مى گويند. بنابراين, نوروز همگام با نسيم بهارى, و شكوفه هاى درختان, و زنده شدن زمين, و جوانه زدن گياهان, و در كنار آن, صله رحم, ديد و بازديد, خانه تكانى, بهداشت و نظافت, و آشتى افرادى كه مدت ها با هم قهر بوده اند و... داراى جهات مثبتى است كه هر خردمندى آن را مى پسندد. نوروز; رستاخيز طبيعت
نوروز, نخستين روز بهار است, نخستين روز سبزترين فصل سال, سرآغاز زنده شدن زمين و شكوفايى ها و وزيدن نسيم دل انگيز بهارى, و چهچهه مرغان; همه چيز در بهار, نشان گر نشاط و طراوت است و حتى باد شفابخش بهارى نويد زندگى تازه مى دهد, و به گفته مولوى در مثنوى: گفت: پيغمبر به اصحاب كبار تن مپوشانيد از باد بهار آنچه با برگ درختان مى كند با تن و جان شما آن مى كند و به گفته سعدى:
كه تواند بدهد ميوه رنگين از چوب
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
ارغوان ريخته بر درگه خضراى چمن
كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
خبرت هست كه مرغان سحر مى گويند
كآخر اى خفته سر از بالش غفلت بردار
يا كه باشد كه برآرد گل صد برگ از خار
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
چشمه هايى كه در او خيره بماند ابصار
نه همه مستمعان فهم كنند اين اسرار
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
كآخر اى خفته سر از بالش غفلت بردار
كآخر اى خفته سر از بالش غفلت بردار
1 ) آقا محمد مقدس اصفهانى, الاوائل, ص584. 2 ) علامه مجلسى, بحار, ج59, ص141. 3 ) جمعى از دانشمندان و نويسندگان, دائره المعارف يا فرهنگ و هنر, ص1260. 4 ) بحار, ج59, ص92 و ج;11 ص342. 5 ) بحار, ج12, ص43. (ماجراى شكستن بت ها در عصر نمرود, به دست حضرت ابراهيم, درقرآن سوره انبيإ,آيه58آمده است) 6 ) علامه مجلسى, بحار, ج41, ص118. 7 ) همان, ج59, ص92. 8 ) علامه طبرسى, تفسير مجمع البيان, تفسير قرطبى و آلوسى, تفسير روح البيان, ذيل آيه 243 بقره. 9 ) معلى بن خنيس از دوستان و شيفتگان امام صادق(ع) بود, مرحوم شيخ طوسى(ره) در شإن او مى نويسد: ((و كان محمودا عنده و مضى على منهاجه; معلى, در محضر امام صادق(ع) شخص ستوده اى بود, و در حالى كه در صراط امام صادق(ع) بود, از دنيا رفت. )) و شيخ بهايى(ره) مى گويد: ((الحق ان معلى بن خنيس, ممدوح جدا; حق اين است كه معلى بن خنيس حقيقتا مورد ستايش است.)) علامه عليارى, بهجه الامال, ج7, ص48) از گفتنى ها اين كه: داوود بن على, فرماندار مدينه, به فرمان عبدالله سفاح (اولين خليفه عباسى) معلى بن خنيس را دستگير كرد و به او گفت: ((فهرست شيعيان را به من بده.)) معلى نام آنها را فاش نساخت, و با قاطعيت گفت: اگر شيعيان, زير قدم هايم باشند, قدمم را برنمى دارم, داوود فرمان داد گردن او را زدند, و پيكر مطهرش را به دار آويختند, هنگامى كه امام صادق(ع) از شهادت او آگاه شد, فرمود: ((قطعا براى داود نفرين مى كنم.)) امام صادق(ع) مشغول نماز شد و هنوز سر از سجده بلند نكرده بود كه صداى شيون بلند شد, و گفتند داود بن على از دنيا رفت... (اقتباس از: محمد بن يعقوب كلينى, اصول كافى, ج1, ص512 و 513.) امام صادق(ع) به داوود بن على در مورد كشتن معلى اعتراض كرد و فرمود: ((قتلت رجلا من إهل الجنه; تو مردى از اهل بهشت را كشتى.)) (علامه عليارى, بهجه الامال, ج7,ص48) 10 ) علامه مجلسى, بحار, ج59, ص92. 11 ) شيخ طوسى, مصباح المتهجد, ج2, ص;591 محدث قمى, مفاتيح الجنان, اعمال اول ماه و عيد نوروز. 12 ) رشيد الدين ابن شهر آشوب طبرسى, مناقب آل ابى طالب, ج4, ص318و319. 13 ) محمد حسن رحيميان, در سايه آفتاب, ص228 و 227. 14 ) على رضا برازش, المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار, ج26, ص19702. 15 ) علامه مجلسى, بحار, ج59, ص100 و 101. 16 ) آل عمران (3) آيه 190. 17 ) سيد رضى, نهج البلاغه, حكمت 428.