تو از سوز دل زارم گواهي
همي گويم الهي يا الهي
همي گويم الهي يا الهي
همي گويم الهي يا الهي
كز خار غمي در دل زارم بخليده
رنگم بپريد و دلم آندم به طپيده
اشكم بچكيده به رخ رنگ پريده
شمست شده مكسوف و نهان گشت ز ديده
وقتش برسيده است و زما دست كشيده
آن گوهر عالي حسب عيب نديده
سوي وطن اصلي مألوف چميده
خندان و خرامان و گذاران بپريده
بدهاد شكيبايي از اين تلخ پديده14
از بارگه قدس خداوند حسن را
امروز مرا چون شب تار است به ديده
در آملم آمد خبري كز اثر وي
آهم شده از كوره دل جانب بالا
گفتند كه اندر افق خطه تبريز
مرحوم محمد حسن آقاي الهي
آن سيد والا نسب طباطبايي
آن سالك مجذوب كه از جذبه محبوب
آن طاير قدسي كه سوي روضه رضوان
از بارگه قدس خداوند حسن را
از بارگه قدس خداوند حسن را