به مناسبت پنجاهمین سالگرد اشغال فلسطین صلح در برابر زمین؛ چه بهره ای! چه زیانی! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

به مناسبت پنجاهمین سالگرد اشغال فلسطین صلح در برابر زمین؛ چه بهره ای! چه زیانی! - نسخه متنی

مترجم: ف. مهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به مناسبت پنجاهمين سالگرد اشغال فلسطين صلح در برابر زمين؛ چه بهره‏اي! چه زياني!

بحران فلسطين آن چنان پيچيده است كه همه كارشناسان را سرگردان كرده است. در اين بين، اين سؤال خودنمايي مي‏كند كه: دقيقا چه مشكلي وجود دارد كه فلسطين و اسرائيل، پنجاه سال است بر سر آن مي‏جنگند؟ در اين زمينه، مسأله‏اي كه اين روزها از اهميت به سزايي برخوردار است، مسأله بيرون رفتن اسرائيل از سرزمين‏هاي اشغالي است. آيا اسرائيل همان نسبت 13% را كه امريكا و عرفات بر آن پافشاري دارند، مي‏پذيرد يا بر موضع خود فقط بيرون رفتن از 9% زمين‏هاي اشغالي ايستادگي مي‏كند؟

خارج كردن اسرائيل از 13% سرزمين‏هاي اشغالي، مسلما پيروزي بزرگي براي مردم فلسطين است و موجب مي‏شود حكومت فلسطين، مواردي هم چون ساختن بندر، فرودگاه و ايجاد راه بين «الخليل» و «كرانه باختري رود اردن» را طلب نيز كند و پس از آن به رؤياي برپايي حكومت مستقل كه ياسر عرفات سال‏هاست تحقق آن را «در سال آينده» مي‏بيند نزديك مي‏شود.

نخست وزير اسرائيل كه از اين امر خشمگين شده، چند بار عرفات را از اقدام به فعاليت‏هاي ياد شده، برحذر داشته و تهديد كرده است كه در صورت تحقّق وعده‏هاي داده شده، منطقه «خودگردان» را با خاك يك‏سان خواهد كرد.

به همين دليل، امريكا ـ كه پيشنهاد خروج اسرائيل از 13% سرزمين‏هاي اشغالي را داده بود ـ به خاطر پافشاري نتانياهو، بر خروج از 9% در پشت پرده، پيشنهاد 11% را داد و حكومت خودگردان فلسطين نيز با ايما و اشاره، نشان داد كه اين پيشنهاد را خواهد پذيرفت. بعضي از دولت‏هاي عربي در ارتباط با اين قضيه نيز، براي پيشتيباني از ياسر عرفات و براي اين كه همه بدانند آن‏ها هم در برقراري صلح كوتاهي نكرده‏اند! به اين پيشنهاد، چراغ سبز نشان دادند.

آمار و ارقامي كه در اين زمينه وجود دارد، به راستي انسان را سرگردان مي‏كند، اما اگر بخواهيم آن‏ها را درست بررسي كنيم، به نتيجه زير مي‏رسيم:

زماني كه قدرت در دست انگليس بود، مساحت فلسطين 281200 كيلومتر مربع اعلام شد. در سال 1948 (پنجاه سال پيش) اسرائيل 82% آن را اشغال كرد و تشكيل حكومت داد. طبق قراري كه سازمان ملل صادر كرده بود، 54% از فلسطين به اسرائيل و 46% آن به اعراب تعلق مي‏گرفت. اعراب اين پيمان را مصيبتي بزرگ براي خود مي‏دانستند، زيرا در آن زمان يهوديان تنها 6% از سرزمين‏هاي فلسطين را مالك بودند، با اين وضع چگونه سازمان ملل 54% از زمين‏ها را به آن‏ها واگذار مي‏كند؟!

پس از شكست اعراب در سال 1967م، اسرائيل، منطقه كرانه باختري رود اردن و «غزه» را نيز اشغال كرد. مساحت اين دو منطقه 5700 كيلومتر مربع است؛ يعني 18% از كل مساحت فلسطين را شامل مي‏شود و چون درگيري امروز بر سر زمين‏هايي است كه سال 67 اشغال شده، بنابراين نزاع فقط بر سر 18% از كل مساحت فلسطين مي‏باشد.

بر اساس پيمان «اسلو» اسرائيل، موظّف است تا سال 1999م، طي سه مرحله، 90% از سرزمين‏هاي اشغال شده در سال 67 را بازگرداند و پس از آن در مورد 10% باقي مانده و مسائل مربوط به شهرك‏هاي يهودي نشين، مسأله آب، بازگشت آوارگان و برپايي حكومت مستقل فلسطين، به بحث و مذاكره بنشينند.

در مرحله اول، تقريبا 3% از مساحت اين سرزمين‏ها باز گردانده و حكومت «خودگردان» نيز در همين منطقه برپا شد. پس از تغيير حكومت اسرائيل و مخالفت آن با پيمان «اسلو» و متوقف شدن روند صلح، امريكا پيشنهاد خروج از 13% سرزمين‏هاي اشغالي را داد. اين در حالي است كه اسرائيل تنها حاضر است از 9% سرزمين‏هاي اشغالي بيرون رود و واگذاري بيش از اين مقدار را، خطر بزرگي براي امنيت خود مي‏داند. علاوه بر اين، اسرائيل خواستار باز شدن پرونده مرحله سوم است. با اين كه طبق پيمان، اين پرونده، بايد پس از خروج اسرائيل از 50% اين زمين‏ها باز شود. بنابراين، اسرائيل واگذاري اين مساحت 9% را آخرين برنامه خود مي‏داند و بر اين موضع سرسختانه ايستاده است.

اگر فرض كنيم، اسرائيل پيشنهاد خروج از 13% را بپذيرد، با توجه به اين كه در مرحله اول نيز از 3% خارج شده، با اين حساب جمعا از 16% اين سرزمين‏ها خارج شده است كه اين 16% فقط شامل 7/ % از مساحت كل فلسطين مي‏شود. پس دنيا بداند كه پس از گذشت پنجاه سال و پس از آن همه فداكاري‏ها و شهيد دادن‏ها تنها 7/ % از فلسطين به صاحبان اصلي‏اش باز گردانده مي‏شود و 3/99% تحت سلطه اسرائيل باقي مي‏ماند!

براي روشن‏تر شدن مطلب، نكاتي را مورد توجه قرار مي‏دهيم:

اول: تلاش امريكا براي بيرون رفتن اسرائيل از 13% سرزمين‏هاي اشغالي، بي‏قيد و شرط نيست، بلكه او خواستار انجام اين كار در سه مرحله و در طول 12 هفته مي‏باشد، و در هر مرحله حكومت خودگردان را به اجراي برخي از شروط خود وامي‏دارد، با اين كه طبق پيمان‏هاي سازمان ملل (كه پس از پيمان اسلو، همه بي‏اعتبار شدند) بايد بدون قيد و شرط، نيروهاي اشغال‏گر از سرزمين‏هاي اشغالي خارج شوند.

بنابراين، سياست مبادله‏اي اسرائيل نيز به قوت خود باقي مي‏ماند، زيرا اسرائيل از هيچ چيز دست برنمي‏دارد، جز اين كه در مقابل آن، چيزي دريافت كند. طبق نوشته روزنامه اسرائيلي «هاآرتس» در تاريخ بيستم مارس سال جاري، در نخستين مرحله كه پنج هفته به طول انجاميد، اسرائيل با شرايط زير از 7% زمين‏ها خارج شد:

الف: تشكيل كميسيون مشترك اسرائيل ـ فلسطين براي مراقبت از آن چه كه در مناطق حكومت خودگردان مي‏گذرد.

ب: لغو تمام بخش‏هاي مربوط به از بين بردن اسرائيل در قراردادهاي جنبش آزاديبخش فلسطين.

ج: تشكيل گروه جاسوسي مشترك بين امريكا و فلسطين به منظور بررسي پرونده‏هاي مربوط به مسائل تروريستي در فلسطين (منظور پرونده‏هاي اعضاي جنبش اسامي حماس است كه از زندان آزاد شده‏اند).

پس از اجراي كامل تمام شرط‏هاي ياد شده، وارد مرحله دوم خواهند شد كه از هفته ششم تا يازدهم به طول خواهد انجاميد و حكومت خودگردان در ازاي بيرون رفتن اسرائيل از بخش ديگري از سرزمين‏هاي اشغالي، موظف به انجام كارهاي زير است:

1ـ دادن فهرستي كامل از نام‏ها و وظايف شغلي تمام افرادي كه در سازمان اطلاعات فلسطين كار مي‏كنند، تا اسرائيل بيان كاملي از يكايك افراد اطلاعاتي فلسطين در دست داشته باشد!

2ـ تشكيل كميسيون سه گانه امريكا، اسرائيل، فلسطين براي گفت و گو درباره قاچاق اسلحه به فلسطين.

3ـ گفت و گو در مورد اعمال تروريستي، زيرا اسرائيل از حكومت خودگردان خواسته است 34 نفر از رهبران حماس را تحويل دهد.

به اين ترتيب در هفته دوازدهم، اسرائيل به طور كامل از مساحت 13% خارج خواهد شد.

دوم: آن چه كه اسرائيل انجام خواهد داد، بيرون رفتن از فلسطين نيست. به كاربردن واژه خروج، كمي زياده روي است! در مذاكرات و پيمان‏هايي كه منعقد مي‏شود اين كلمه نيز استفاده نمي‏شود، بلكه اصطلاح deployment به كار مي‏رود كه معناي آن را پركنده شدن مي‏باشد. پس بين معناي دو كلمه، اختلاف زيادي وجود دارد. اسرائيل خود را مالك تام‏الاختيار سرزمين‏هاي فلسطين مي‏داند و تمام اين مذاكرات را فقط مربوط به ساكنان يهودي مي‏داند، نه سرزمين‏هاي فلسطيني. به همين دليل، آنها واژه خروج را به كار نمي‏برند، زيرا هيچ كس نمي‏خواهد از زميني كه ملك او است خارج شود! تنها كاري كه اسرائيل براي راضي كردن طرف فلسطين خود مي‏كند، پراكنده كردن و جا به جا نمودن ساكنان اسرائيلي از يك مكان به مكان‏هاي دور افتاده‏تر؛ مانند دامنه كوه‏ها مي‏باشد.

سوم: نقشه مكان‏هايي كه ساكنان يهودي بايد به آن‏جا منتقل شوند، مورد مذاكره قرار نمي‏گيرد، بلكه مستقيما به واسطه دولت اسرائيل ترسيم و تعيين مي‏شود. در اين جا دو نكته مهم، قابل بررسي است: 1ـ جايگاه استراتژيك؛ 2ـ منابع آب.

نيروهاي اسرائيلي در صورت تغيير جايگاه‏هاي خود، الزاما در جايگاه‏هاي استراتژيك مشرف بر مناطق مسكوني فلسطيني‏ها منتقل خواهند شد. منابع آبي نيز مانند خط قرمزي است كه تجاوز از آن غير ممكن مي‏باشد، زيرا اسرائيل بر آب‏هاي كرانه باختري و غزه سيطره دارد، چه از راه ايجاد شهرك‏هاي يهودي نشين نزديكِ منابع آب و چه از راه محاصره مسلحانه آن. چنان كه وزير برنامه و بودجه اسرائيل در تاريخ هيجدهم آوريل سال جاري به صراحت اعلام كرد كه: در كرانه باختري مهم‏ترين منابع آب وجود دارد و ما تحت هيچ شرايطي دست از آن‏ها برنمي‏داريم. لازم به يادآوري است كه تازه‏ترين آمارهاي امريكايي نشان مي‏دهد كه سهم هر فلسطيني از آب‏هاي كرانه باختري حدود سيزده گالن در روز و سهم هر اسرائيلي بين 65 تا 75 گالن در روز است؛ يعني سهم اسرائيل از آب‏هاي فلسطين 5 تا 6 برابر سهم صاحبان اصلي آن است!

چهارم: جا به جا شدن اسرائيلي‏ها يا حتي خروج آن‏ها از فلسطين به معناي آزادي فلسطينيان كه از سال 1967م آواره شده‏اند، نيست، زيرا اسرائيل با ايجاد شهرك‏هاي يهودي‏نشين و ساختن راه‏هاي انحرافي، مناطق مسكوني فلسطين را درهم ريخته و از روستاها و شهرها، قفس‏هاي بزرگي ساخته است كه از هر جهت قابل كنترل باشند. به طوري كه يك شهروند فلسطيني براي رفتن از شهري به شهري ديگر و يا از روستايي به روستاي ديگر، بايد حداقل از يك ايستگاه بازرسي اسرائيلي، عبور كند. هنگام بروز هر حادثه‏اي نيز اين ايستگاه‏ها مي‏توانند تمام راه‏ها را ببندند و شهرك‏هايي به وجود آورند؛ مانند آن چه كه حكومت‏هاي نژاد پرستي، در افريقاي جنوبي به وجود مي‏آوردند.

پس اسرائيل با انتقال ساكنان خود به مناطق بالاتر از سطح زمين مانند دامنه كوه‏ها، چگونگي تسلط خود را بر مناطق فلسطيني‏نشين افزايش مي‏دهد. لازم به يادآوري است كه هر شهروند فلسطيني حتي بعد از جابه جايي نيروهاي اسرائيلي نيز بايد براي گذشتن از ايستگاه‏هاي گفته شده، داراي كارت شناسايي معتبر مورد پذيرش اسرائيل باشد.

پنجم: نقشه سرزمين‏هاي اشغالي را دولت سابق اسرائيل ـ كه از حزب «كار» بود ـ ترسيم كرده است؛ در حالي كه تا اين‏جا فقط از حزب ليكود (حزب حاكم فعلي) سخن گفته شد، گويا فقط اين حزب است كه مانع تحقّق آرمان‏هاي فلسطيني شده است! اين كاملاً اشتباه است، زيرا آن دگرگوني كه در نقشه جغرافيايي سرزمين‏هاي اشغالي به وجود آمد (ايجاد شهرك‏هاي يهودي‏نشين و راه‏هاي انحرافي) در زمان حكومت حزب «كار» بود. هم چنين پافشاري بر بيرون راندن فلسطينيان از سرزمين‏هاي خود و ادعاي مالكيت آن‏ها از سوي اسرائيل، همه از دست آوردهاي حزب «كار» بود. درست است كه بين دو حزب اختلافات حاشيه‏اي وجود دارد، ولي در اصول با هم اتفاق نظر دارند.

اگر حزب «كار» با تشكيل حكومت فلسطين مخالفت نمي‏كند، براي اين است كه از نظر او، تشكيل حكومت در زميني كه اسرائيل آن را از آن خود مي‏داند و آن را تحت سيطره كامل خود درآورده و ساكنان آن را در قفس‏هاي بزرگي زنداني كرده است، وسيله‏اي براي فريب دادن فلسطيني‏ها و وارونه جلوه دادن حقايق به آنان مي‏باشد. چه اختيارات حكومت خودگردان فقط در حدود اختيارات يك شهرداري است نه بيش‏تر، هم چنين حزب كار قصد داشت با كمك حكومت خودگردان و بهره‏گيري از واژه «صلح» انتفاضه و مقاومت ملت فلسطين را از ريشه بركند.

بنابراين، مسأله حكومت خودگردان فلسطين يك مسأله حاشيه‏اي است، نه يك مسأله اصلي و بعضي از عناصر «ليكود» نيز با آن موافق هستند.

كارشناسان فلسطيني معتقدند كه اسرائيل از حكومت فلسطيني به عنوان آخرين تير در تركش خود استفاده خواهد كرد؛ به اين ترتيب كه اگر با تشكيل حكومت موافقت مي‏كند، در مقابل، چيز ارزشمندي از فلسطيني‏ها خواهد گرفت؛ مثلاً اين كه قدس را پايتخت اسرائيل بدانند.

هيچ كس نمي‏تواند ارزش وجود يك دولت را انكار كند، اما فريب‏ها و نيرنگ‏هاي اسرائيلي، اصطلاحات بي‏معناي زيادي را در مورد اعراب به كار مي‏برد؛ مثلاً در سندهاي رسمي براي رئيس حكومت فلسطين به جاي تلفظ انگليسي president كه براي تمام رؤساي حكومت دنيا استفاده مي‏شود، واژه عربي Raies(رئيس) به كار مي‏برد.

به هر حال، بايد بدانيم كه علت اصلي درگيري، تشكيل حكومت نيست. ساخت فرودگاه و بندر و راه نيز مسائل حاشيه‏اي مي‏باشد. علت اصلي آن زمين است كه هيچ مدرك رسمي مبني بر دست برداشتن اسرائيل از يك وجب آن نيز وجود ندارد. بنابراين مبالغه نيست اگر بگوئيم تمام تلاش‏ها و تكاپوهايي كه تاكنون انجام گرفته، هيچ نتيجه‏اي نداشته است.

به همين دليل، هنگامي كه روزنامه «الشرق الأوسط» از «شيخ احمد ياسين» در ديدارش از كويت پرسيد: آيا سفر شما به كشورهاي عربي براي گرفتن قدرت از حكومت خودگردان نيست؟ پاسخ داد: «حكومت خودگردان قدرتي ندارد كه بخواهيم آن را از او بگيريم! اسرائيل مي‏خواهد كه همه ما برده باشيم و به دولت عبري خدمت كنيم!.»

(الشرق الاوسط، 14 / 5 / 1998)

راه بسيار سخت تر و طولاني تر از آن است كه ما مي‏پنداريم.

ترجمه و بازنويسي از ف ـ مُهري

/ 1